الرسالة العملیة ـ بالفارسیة
مطابق با فتاوى حضرت آیة الله العظمى آقاى حاج شیخ قربانعلى محقّق کابلى "مدّ ظله العالى"
ناشر: دفتر معظم له
خطبه کتاب
احکام تقلید
احکام طهارت
آب مطلق و مضاف
1ـ آب کُر
2ـ آب قلیل
3ـ آب جارى
4 ـ آب باران
5 ـ آب چاه
6ـ آبى که از زمین مى جوشد
احکام آبها
احکام تخلّى
استـبراء
مستحبّات و مکروهات تخلّى
نجـاسات
1ـ 2ـ بول و غائط
3ـ منى
4 ـ مردار
5 ـ خون
6 و 7ـ سگ و خوک
8 ـ کافر
9ـ شراب
10ـ فقاع
11ـ عرق شتر نجاستخوار
راه ثابت شدن نجاست
احکام نجاسات
مطهرات
1ـ آب
2ـ زمین
3ـ آفتاب
4 ـ استحاله
5 ـ انقلاب
6ـ انتقال
7ـ اسلام
8 ـ تبعیت
9ـ برطرف شدن عین نجاست
10ـ استبراء حیوان نجاستخوار
11ـ غائب شدن مسلمان
12ـ رفتن خون متعارف
13ـ سنگ و کهنه استنجاء
احکام ظرفها
وضـو
وضوى ارتماسى
دعائى که موقع وضو گرفتن مستحب است
شرائط صحت وضو
احکام وضو
چیزهائى که باید براى آنها وضو گرفت
چیزهائى که وضو را باطل مى کند
احکام وضوى جبیره
غسلهاى واجب
غسل ترتیبى
غسل ارتماسى
احکام غسل کردن
جنابت
احکام جنابت
چیزهائى که بر جنب حرام است
چیزهائى که بر جنب مکروه است
غسل جنابت
استحاضه
احکام استحاضه
حیـض
احکام حائض
اقسام زنهاى حائض
1ـ صاحب عادت وقتیه و عددیه
2ـ صاحب عادت وقتیه
3ـ صاحب عادت عددیه
4 ـ مضطربه
5 ـ مبتدئه
6ـ ناسیه
مسائل متفرقه حیض
نفـاس
غسل مس میّت
احکام محتضر
احکام بعد از مرگ
وجوب غسل و کفن و نماز و دفن میّت
کیفیّت غسل میّت
احکام کفن میّت
احکام حنوط
احکام نماز میّت
دستور نماز میّت
احکام دفن
مستحبات دفن
نماز وحشت
نبش قبر
غسلهاى مستحب
تیمّـم
اول از موارد تیمم
دوم از موارد تیمّم
سوم از موارد تیمّم
چهارم از موارد تیمّم
پنجم از موارد تیمّم
ششم از موارد تیمّم
هفتم از موارد تیمّم
چیزهائى که تیمّم به آنها صحیح است
دستور تیمّم بدل از غسل یا وضو
احکام تیمّم
نماز
نمازهاى واجب
نمازهاى واجب شبانه روزى
احکام وقت نماز
نماز جمعه و احکام آن
وقت نماز ظهر و عصر
وقت نماز مغرب و عشاء
وقت نماز صبح
نمازهائى که باید به ترتیب خوانده شود
وقت نافله هاى یومیه
نماز غفیله
احکام قبله
پوشانیدن بدن در نماز
شرائط لباس نمازگزار
مواردى که لازم نیست بدن و لباس نمازگزار پاک باشد
مکان نمازگزار
احکام مسجد
اذان و اقامه
ترجمه اذان و اقامه
واجبات نماز
نیـت
تکبیرة الاحرام
قیام ـ ایستادن
قرائت
رکـوع
سجـود
چیزهائى که سجده بر آنها صحیح است
مستحبات و مکروهات سجده
سجده هاى واجب قرآن
تشـهد
سلام نماز
ترتیب
موالات
طمأنینه (آرامش)
قنوت
ترجمه نماز
1ترجمه سوره حمد
2ـ ترجمه سوره قل هو الله احد
3ـ ترجمه ذکر رکوع و سجود و ذکرهائى که بعد از آنها مستحب است
4 ـ ترجمه قنوت
5 ـ ترجمه تسبیحات اربعه
6ـ ترجمه تشهد و سلام کامل
تعقیب نماز
صلوات بر پیغمبر
مبطلات نماز
چیزهاى که در نماز مکروه است
مواردى که مى شود نماز را شکست
شکیات
شکهاى باطل کننده
شکهاى که نباید به آنها اعتنا کرد
1ـ شک در چیزى که محل آن گذشته است
2ـ شک بعد از نما
3ـ شک بعد از وقت
4 ـ کثیرالشک و کسى که زیاد شک مى کند
5 ـ شک امام و مأموم
6ـ شک در نماز مستحبى
شکهاى صحیح
دستور نماز احتیاط
سجده سهو
دستور سجده سهو
قضاى سجده و تشهّد فراموش شده
کم و زیاد کردن اجزاء و شرایط نماز
احکام نماز مسافر
مسائل متفرقه نماز مسافر
نماز قضاء
نماز قضاى پدر که بر پسر بزرگتر واجب است
نماز جماعت
شرائط امام جماعت
احکام جماعت
وظیفه امام و مأموم در نماز جماعت
چیزهائى که در نماز جماعت مکروه است
نماز آیات
دستور نماز آیات
نماز عید فطر و قربان
اجیر گرفتن براى نماز
احکام روزه
نیـت
چیزهائى که روزه را باطل مى کند
1ـ خوردن و آشامیدن
2ـ جماع
3ـ استمناء
4 ـ دروغ بستن به خدا و پیغمبر
5 ـ رسانیدن غبار به حلق
6ـ فرو بردن سر در آب
7ـ باقیماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح
8 ـ اماله کردن
9ـ قى کردن
احکام چیزهائى که روزه را باطل مى کند
آنچه براى روزه دار مکروه است
جائى که قضا و کفاره واجب است
کفاره روزه
جاهائى که فقط قضاى روزه واجب است
احکام روزه قضا
احکام روزه مسافر
کسانى که روزه بر آنها واجب نیست
روزه هاى حرام و مکروه
روزه هاى مستحب
راه ثابت شدن اول ماه
احکام خمس
1ـ منفعت کسب
2ـ معدن
3ـ گنج
4ـ مال حلال مخلوط به حرام
5ـ جواهرى که بواسطه فرو رفتن بهدریا به دست مى آید
6ـ غنیمت
7ـ زمینى که کافر ذمى از مسلمان بخرد
مصرف خمس
زکاة شتر و گاو و گوسفند
احکام زکاة
شرائط واجب شدن زکاة
زکاة گندم و جو و خرما و کشمش
نصاب طلا
نصاب نقره
زکاة شتر و گاو و گوسفند
نصاب شتر
نصاب گاو
نصاب گوسفند
مصرف زکاة
شرایط کسانى که مستحق زکات اند
نیّت زکاة
مسائل متفرقه زکاة
زکاة فطره
مصرف زکاة فطره
مسائل متفرقه زکاة فطره
احکام حج
امر به معروف و نهى از منکر
احکام دفاع
احکام خرید و فروش
مستحبّات خرید و فروش
معاملات مکروه
معاملات باطل و حرام
شرایط فروشنده و خریدار
شرایط جنس و عوض آن
صیغه خرید و فروش
خرید و فروش میوه ها
نقد و نسیه
معامله سلف و شرایط آن
احکام معامله سلف
فروش طلا و نقره به طلا و نقره
مواردى که انسان مى تواند معامله را بهم بزند
مسائل متفرقه
احکام شرکت
احکام صلح
احکام اجاره
شرائط مالى که آن را اجاره مى دهند
شرائط استفاده اى که مال را براى آن اجاره مى دهند
مسائل متفرقه اجاره
ملحقات اجاره: احکام سرقفلى
احکام جعاله
حکام هبه (بخشش)
احکام مزارعه
احکام مساقات و مغارسه
کسانى که از تصرف در مال خود ممنوعند
احکام وکالت
احکام قرض
احکام حواله دادن
احکام رهن
احکام ضامن شدن
احکام کفالت
احکام ودیعه (امانت)
احکام عاریه
احکام نکاح (ازدواج)
احکام عقد
شرائط عقد
دستور خواندن عقد
عیبهائى که بواسطه آنها مى شود عقد را به هم زد
احکام عقد دائم
متعه (ازدواج موقت)
عدّه اى از زنها که ازدواج با آنان حرام است
مسائل متفرقه زناشوئى
احکام نگاه کردن
احکام شیر دادن
شرائطى شیردادن که علت محرم شدن است
آداب شیر دادن
مسائل متفرقه شیردادن
احکام طلاق
عده طلاق
عده زنى که شوهرش مرده
طلاق بائن و طلاق رجعى
احکام رجوع کردن
طلاق خلع
طلاق مبارات
احکام متفرقه طلاق
احکام غصب
احکام تشریح
احکام مالى که انسان آن را پیدا مى کند
احکام سر بریدن و شکار کردن حیوانات
دستور سربریدن حیوانات
شرائط سربریدن حیوان
دستور کشتن شتر
چیزهائى که موقع سربریدن حیوانات مستحب است
چیزهائى که در کشتن حیوانات مکروه است
احکام شکار
احکام شکار کردن با اسلحه
شکار کردن با سگ شکارى
صید ماهى و ملخ
احکام خوردنیها و آشامیدنیها
آداب غذا خوردن
چیزهائى که در غذا خوردن مذموم است
آداب آشامیدن
چیزهائى که در آشامیدن مذموم است
احکام نذر و عهد
احکام قسم خوردن
احکام وقف
احکام وصیت
احکام ارث
ارث دسته اول
ارث دسته دوم
ارث دسته سوم
ارث زن و شوهر
مسائل متفرقه ارث
احکام حدود
اول ـ حد زنا
دوم ـ حد لواط
سوم ـ حدّ قذف
چهارم ـ حدّ شرب خمر و مست کننده ها
پنجم ـ حدّ سرقت "دزدى"
ششم ـ حدّ محارب
هفتم ـ حدّ مرتد
احکام تعزیرات
احکام قصاص
اقسام قتل
احکام دیه
احکام سفته
مسائل بانکى
قراردادهاى بیمه اى
مسائل متفرقه
خطبه کتاب
▲ خطبه کتاب
بسم الله الرّحمن الرّحیم.
الحمد لله رب العالمین والصّلاة والسّلام على محمّد وآله الطّاهرین واللّعنة الدّائمة على اعدائهم اجمعین.
احکام تقلید
▲ احکام تقلید
مسأله 1): بر هر مکلّفى، به حکم عقل واجب است که در عبادات واجبه و معاملات، بلکه در هر فعلى که، احتمال وجوب ویا حرمت در آن باشد، مجتهد، یا مقلّد، و یا محتاط باشد. ولى اگر احتمال وجوب و یا حرمت در فعلى نباشد، عقل حکم به وجوب اجتهاد یا تقلید و یا احتیاط نمى کند.
(مسأله 2): اگر مکلّف کیفیت احتیاط را بداند، اقوى جواز عمل به احتیاط است، مثلاً اگر نداند که هنگام روئیت هلال دعا واجب است یا نه؟ مى تواند احتیاطاً دعا بخواند.
(مسأله 3): اقوى جواز عمل به احتیاط است، اگر چه مستلزم تکرار باشد، مثلاً مسافر نداند که وظیفه اش نماز تمام یا شکسته است، مى تواند یک مرتبه نماز را شکسته، و یک مرتبه تمام بخواند. اگر چه برایش اجتهاد و یا تقلید ممکن باشد.
(مسأله 4): مکلّف در جواز احتیاط در عبادات باید مجتهد، یا مقلّد باشد، و اما احتیاط در غیر عبادات، اگر موارد احتیاط را بداند نیاز به اجتهاد، یا تقلید ندارد، مثل اینکه نداند کشیدن سیگار حرام است یا نه، در اینجا بدون اجتهاد و تقلید، مى تواند احتیاطاً آن را ترک کند.
(مسأله 5): در ضروریات: وجوب نماز، و روزه ماه رمضان، و حج و زکاة و امثال اینها، نیاز به تقلید نیست، و همچنین در یقینات مثل حرمت زنا، و شرب خمر.
(مسأله 6): عمل شخص جاهل بدون تقلید و احتیاط باطل است، مگر اینکه مطابقت عمل با واقع، یا با فتواى مجتهدى که وظیفه وى رجوع به او بوده کشف شود، و اگر عمل عبادى بوده قصد قربت از او تحقق یافته باشد.
(مسأله 7): تقلید عبارت از عمل به فتواى مجتهد است پس اگر اخذ فتوى نموده باشد، و عمل نکرده باشد، تقلید تحقق نیافته است، اگر چه ملتزم باشد که عمل به آن فتوى، بنماید.
(مسأله 8): اقوى جواز بقاء بر تقلید میّت است، بلکه اگر میّت اعلم باشد، مقتضاى احتیاط واجب بقا بر تقلید اوست.
(مسأله 9): اقوى عدم جواز تقلید میّت است، ابتداءً مگر اینکه در احیاء مجتهد جامع الشرائط پیدا نشود، که در این صورت اگر عمل به احتیاط ممکن نباشد، یا موجب عسر و حرج باشد، تقلید از اعلم اموات جائز است.
(مسأله 10): اگر از میّت به حى عدول کند و هر دو مساوى باشند مقتضاى احتیاط این است، که دوباره به میّت رجوع نکند، و اگر میّت اعلم باشد نمى تواند به حى، عدول کند و اگر حى اعلم باشد، عدول متعیّن است.
(مسأله 11): هر گاه از مجتهدى تقلید کند، مقتضاى احتیاط این است; در مسائلى که به فتواى او عمل نموده، به مجتهد دیگرى، که مساوى با اوست عدول نکند، و امّا در مسائلى که به فتواى اول عمل نکرده است، مى تواند به فتواى دوم عمل کند، و در اینجا تبعیض در تقلید، تحقق مى یابد. و اگر دومى اعلم باشد عدول به سوى او، به تفصیلى که مى آید متعیّن است.
(مسأله 12): در اینکه تقلید اعلم واجب است یا نه؟ چند صورت دارد:
"اول": این است که غیر اعلم با اعلم در مسائل محل ابتلأ، اختلاف در فتوى نداشته باشند. در این صورت تقلید غیر اعلم جائز است.
"دوم": این است که بین اعلم و غیر اعلم، اختلاف در فتوى است، ولى قول غیر اعلم موافق احتیاط، و قول اعلم مخالف احتیاط است، در اینجا نیز تقلید غیر اعلم جائز است.
"سوم": این است که بین اعلم و غیر اعلم، اختلاف در فتوى است، ولى فتواى غیر اعلم موافق با فتواى میّت اعلم است در این صورت نیز، تقلید غیر اعلم جائز است.
"چهارم": این است، که اختلاف در فتوى بین اعلم و غیر اعلم باشد، و فتواى غیر اعلم موافق احتیاط، یا موافق فتواى میّت اعلم نباشد، و عمل به احتیاط نیز ممکن نباشد تقلید اعلم متعیّن است، مثلاً فتواى اعلم وجوب نماز ظهر در روز جمعه، و فتواى غیر اعلم وجوب نماز جمعه باشد، اینجا اگر جمع بین نماز ظهر و جمعه ممکن نباشد، تقلید اعلم متعیّن است، و همچنین است مثلاً اگر فتواى اعلم در رأس چهار فرسخ وجوب تمام باشد، و فتواى غیر اعلم وجوب قصر، که در اینجا نیز با عدم امکان جمع، تقلید اعلم متعیّن است. از بیان فوق ظاهر شد، که تقلید اعلم فى الجمله واجب است نه مطلقا. ولى چون عوام تفصیلات فوق را متوجه نمى شوند، احتیاط واجب آن است که از اعلم تقلید کنند.
(مسأله 13): اگر اجمالاً بداند که یکى از مجتهدین اعلم است، ولى مشخصاً نداند کدام است، مقتضاى احتیاط فحص و جستجو است، اگر چه عدم وجوب آن بعید نیست. ولى اگر علم اجمالى داشته باشد، در موارد اختلاف، فتوائى اعلم موافق احتیاط است، باید به احوط القولین عمل کند و اگر بداند هر دو مخالف احتیاط است، فحص و جستجو لازم است.
(مسأله 14): هر گاه دو مجتهد در علم و فضیلت مساوى باشند، ولى یکى اورع از دیگرى باشد، با عدم علم به اختلاف در فتوى، اقوى تخییر است. اگر چه رجوع به اورع، اولى و احوط است. و با علم به اختلاف در فتوى به احوط القولین عمل شود، اگر چه مطابق با فتواى غیر اورع باشد.
(مسأله 15): هر گاه براى اعلم فتوى در مسأله اى نباشد، اخذ حکم آن مسأله از غیر اعلم جائز است، اگر چه احتیاط ممکن باشد.
(مسأله 16): هر گاه از مجتهدى تقلید کند، که بقاء بر تقلید میّت را جایز مى داند، و آن مجتهد فوت نماید، بقاء بر تقلید وى در همین مسأله جائز نیست، بلکه باید به حى رجوع کند. پس اگر حى بقاء بر تقلید میّت را تجویز نماید، مى تواند بر تقلید میّت باقى بماند، و اگر بقاء را تجویز نکند، باید در تمامى مسائل به حى رجوع کند.
(مسأله 17): عبادت جاهل مقصّر ملتفت، اگر چه مطابق باشد با واقع یا فتواى مجتهدى که تقلید وى از او صحیح بوده، به جهت عدم تحقق قصد قربت باطل است. ولى اگر عبادت را به رجاء امر انجام داده باشد و بعد کشف شود که امر موجود بوده، عمل محکوم به صحت است.
(مسأله 18): عبادت جاهل قاصر، یا مقصّرى که هنگام عمل غافل است، و قصد قربت از او حاصل شده باشد، و بعد از عمل کشف شود، که مطابق با واقع، یا فتواى مجتهدى که از او تقلید مى کند، باشد. صحیح است.
(مسأله 19): اعلم کسى است، که در استنباط احکام شرعیه از کتاب و سنت و اجماع، و عقل، از مجتهدین دیگر استادتر باشد، و به عبارت دیگر اجود استنباطاً باشد، و طریق شناختن آن، اهل خبره و استنباط است.
(مسأله 20): تقلید در اصول دین، جایز نیست زیرا در اصول دین: (توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد) علم و معرفت مطلوب است، و تقلید، موجب علم و معرفت واقع نیست.
(مسأله 21): تقلید از غیر مجتهد اگر چه از اهل علم باشد، جائز نیست، بلکه تقلید از مجتهد جامع الشرائط یا عمل به احتیاط، در صورتى که موارد آن را بداند واجب است.
(مسأله 22): اجتهاد مجتهد، به چند طریق شناخته مى شود:
"اوّل": علم وجدانى.
"دوم": شهادت عدلین از اهل خبره، و اگر عدلین از اهل خبر نباشند، و احتمال برود که از اهل خبره شنیده اند، به شهادت آنان نیز اجتهاد ثابت مى شود. و اگر دو نفر عادل از اهل خبره شهادت به اجتهاد کسى بدهند، و دو نفر عادل دیگر غیر از اهل خبره، نفى اجتهاد او را نمایند، شهادت عدلین از اهل خبره مقدّم است، و اگر بیّنتین، اهل خبره باشند، اجتهاد ثابت نمى شود.
"سوم": شیاعى که مفید علم، یا اطمینان، به اجتهاد کسى باشد.
(مسأله 23): اعلمیت مجتهد به بیّنه اى که معارض نداشته باشد، و به شیاعى که مفید اطمینان باشد، ثابت مى شود.
(مسأله 24): هر گاه دو نفر مجتهد باشند، و علم و یا بیّنه قائم به اعلمیت یکى از آنها نشود، اگر علم به اختلاف فتوى بین آنها نباشد، مکلّف در تقلید یکى از آنها مخیّر است و ظن به اعلمیت یکى، اثر ندارد. و اگر علم به اختلاف فتوى باشد، باید به احوط القولین عمل نمود، و ظن به اعلمیت یکى مؤثر نیست، چه رسد به احتمال اعلمیت، و اگر احتیاط ممکن نباشد، باید از محتمل الاعلمیّه تقلید کرد.
(مسأله 25): شرائط مجتهد، چند چیز است:
"اوّل": بلوغ.
"دوم": عقل.
"سوم": دوازده امامى بودن.
"چهارم": عدالت.
"پنجم": رجلیّت.
"ششم": مجتهد مطلق بودن، و با وجود آن، تقلید از متجزى جائز
نیست، مگر اینکه در موردى که اجتهاد کرده، اعلم از دیگران باشد.
"هفتم": زنده بودن، پس تقلید میّت ابتداً جائز نیست. ولى بقاء بر تقلید میت، جائز است چنانچه گذشت.
"هشتم": حلال زاده بودن، و اما اقبال به دنیا تا حدّى که مضر به عدالت نباشد، اشکال ندارد.
(مسأله 26): عدالت عبارت است، از حالت راسخه در انسان که از آن در کلمات فقهأ تعبیر به ملکه شده است، و آن حالت براى انسان از ادامه اتیان واجبات، و ترک محرّمات، حاصل مى شود، و گاهى از آن به استقامت در جاده شرع تعبیر مى شود، ولى استقامت در جادّه شرع در بعضى احیان، کاشف از عدالت نیست، زیرا شخص فاسق نیز گاهى استقامت در جاده شرع، پیدا مى کند. پس مراد از عدالت، استقامت غالبى در جادّه شرع است، که از آن تعبیر به حالت راسخه و ملکه نیز مى شود، و عدالت مجتهد به حسن ظاهر، که کاشف علمى، یا ظنى، از آن باشد ثابت مى شود و مراد ظنّ نوعى است، نه شخصى، و همچنین عدالت شخص، به شهادت عدلین، و بشیاعى که مفید وثوق باشد ثابت مى شود.
(مسأله 27): هر گاه براى مجتهد چیزى عارض شود که موجب فقدان بعضى از شرائط جواز تقلید شود، مثل جنون، و فسق، و نسیان، بر مقلّد لازم است، به مجتهدى که جامع الشرائط باشد عدول کند.
(مسأله 28): هر گاه از مجتهدى تقلید کند که جامع شرائط فتوى نباشد، و مدتى از زمان بگذرد، مثل کسى است که اصلاً تقلید نکرده باشد. پس اگر در تقلید خود قاصر بوده حکمش حکم جاهل قاصر است و اگر مقصّر بوده به جاهل مقصّر محکوم است و حکم هر دو مسأله (17 و 18) گذشت.
(مسأله 29): هر گاه از مجتهدى تقلید کند، که بقاء بر تقلید میّت را جائز نمى داند، و آن مجتهد فوت کند، و از کسى تقلید نماید، که بقاء بر تقلید میت را جائز مى داند، باید در مسأله حرمت بقأ، باقى بماند پس باید عدول به حى کند. چه میت اعلم باشد، یا حى، و یا مساوى باشند زیرا در عدول، جمع بین قولین، و هم اخذ به احوط القولین، شده است.
(مسأله 30): علم به اجزاء، و شرائط، و موانع، و مقدمات، عبادات، بر مکلّف، واجب است تا حین امتثال برایش یقین به فراغ ذمه حاصل شود. واگر تفصیلاً نداند، ولى اجمالاً بداند که عبادتش واجد جمیع اجزاء و شرائط، است و مقرون به موانع نیست، عملش صحیح است.
(مسأله 31): تعلّم مسائل شک و سهو محل ابتلأ واجب است، تا یقین بفراغ ذمه حاصل شود، ولى اگر کسى مطمئن باشد که مبتلى به شک و سهو نمى شود، عملش صحیح است، اگر چه علم به احکام شک و سهو نداشته باشد.
(مسأله 32): هر گاه دو مجتهد، یکى اعلم در مسائل عبادات، و دیگرى اعلم در مسائل معاملات باشد، مقتضاى احتیاط واجب تبعیض در تقلید از اعلم در هر دو مورد است، و همچنین است اگر یکى اعلم در بعضى عبادات، و دیگرى اعلم در بعض دیگر باشد.
(مسأله 33): اگر بداند فلان عمل واجب نیست، ولى مردّد بین حرام و مکروه و مباح باشد، مى تواند آن را به جهت احتمال مبغوضیت، ترک نکند. و اگر بداند که حرام نیست، ولى مردّد بین واجب و مستحب و مکروه باشد، مى تواند آن را به رجاء ثواب و مطلوبیت انجام دهد.
(مسأله 34): هر گاه رأى مجتهد عوض شود، براى مقلّد بقأ به رأى اوّل او جائز نیست، ولى اگر رأى اول او، موافق احتیاط باشد، و رأى دوم او، مخالف احتیاط، عمل به رأى اول به عنوان احتیاط جائز است.
(مسأله 35): هر گاه مجتهد از فتوى به سوى توقف، عدول کند بر مقلّد احتیاط، یا تقلید از اعلم بعد از او، لازم است.
(مسأله 36): هر گاه دو مجتهد در علم مساوى باشند، مقلّد مى تواند از هر کدام تقلید کند، ولى در مورد اختلاف فتوى، باید به احوط القولین عمل نماید، و اعدلیت و اورعیت یکى، باعث ترجیح او نمى شود.
(مسأله 37): هر گاه از مجتهدى تقلید کند، که قائل به حرمت عدول است حتى بسوى اعلم، عدول به اعلم جائز است بلکه در صورت اختلاف در فتوى، و عدم موافقت فتواى او با احتیاط، عدول متعیّن است.
(مسأله 38): هر گاه از شخصى تقلید کند به خیال اینکه زید است، پس ظاهر شود اینکه عمرو بوده است، تقلید و اعمالش صحیح است، اگر چه تقلیدش از زید به عنوان تقیید باشد، زیرا معیار در صحت عمل استناد آن به فتواى مجتهد جامع الشرائط است. و آن تحقق یافته و تقیید در شخص خارجى اثر ندارد ولى اگر زید اعلم از عمرو بوده حکم آن مفصلاً در مسأله (12) گذشت.
(مسأله 39): به دست آوردن فتواى مجتهد، شش راه دارد:
"اوّل": شنیدن از خود مجتهد.
"دوم": شنیدن از دو نفر عادل که فتواى مجتهد را نقل کنند.
"سوم": شنیدن از کسى که انسان به گفته او اطمینان دارد.
"چهارم": دیدن در رساله مجتهد، در صورتى که انسان به درستى آن رساله، اطمینان داشته باشد.
"پنجم": گرفتن فتوى را به استفتاء، به نحوى که اطمینان حاصل شود، که جواب را خود مجتهد نوشته، یا آن را ملاحظه و امضاء کرده است.
"ششم": شیاع مفید اطمینان.
(مسأله 40): هر گاه از کسى که اهلیت فتوى را ندارد، تقلید کند و بعد ملتفت شود، عدول به مجتهد جامع الشرائط واجب است، و حال اعمال سابق وى حال عمل جاهل غیر مقلّد است. پس اگر موافق باشد با واقع، و یا فتواى کسى که از وى فعلاً تقلید نموده است، حکم به صحت آن اعمال مى شود و الاّ فلا و همچنین است اگر از غیر اعلم، تقلید کرده باشد بنا بر اقوى عدول به اعلم به تفصیلى که گذشت واجب است. و اگر از اعلم تقلید کند. و بعد از آن غیر او اعلم شود، واجب است عدول به سوى اعلم، به تفصیلى که در مسأله (12) گذشت.
(مسأله 41): اگر اعلم منحصر بین دو نفر باشد، و مکلّف علم به اختلاف در فتوى بین هر دو نداشته باشد، مخیّر است، که از هر کدام تقلید کند، و اگر علم به اختلاف داشته باشد، و احتیاط ممکن باشد، احوط القولین را اخذ کند و اگر احتیاط ممکن نباشد، از مظنون الاعلمیه تقلید نماید، و اگر ظن به اعلمیت یکى نداشته باشد، از محتمل الاعلمیه، تقلید کند و اگر محتمل الاعلمیه نباشد، مخیّر است بین هر دو.
(مسأله 42): اگر شک در فوت مجتهد، یا تبدیل رأیش، یا عروض فقدان بعضى شرائط اجتهادش کند، بقاء بر تقلید او تا کشف حال، جائز است.
(مسأله 43): هر گاه بداند مدتى در عباداتش بدون تقلید بوده، اما مقدار زمان آن را نداند، پس اگر اعمال گذشته او مطابق با واقع، یا با فتواى مجتهدى که وظیفه اش، رجوع به او بوده و یا با فتواى مجتهدى که فعلاً رجوع کرده است بوده، حکم به صحت آن مى شود، و امّا اگر علم به موافقت نداشته باشد و احتمال آن را بدهد، در این صورت فرق است بین عبادات موقته، و غیر موقته، که در اول بعد از خروج وقت قضا لازم نیست، و اما در دومى و یا اولى قبل از خروج وقت، اعاده لازم است، زیرا اشتغال یقینى
برائت یقینیه لازم دارد و معلوم المخالفه و محتمل المخالفه، اعاده اش لازم است، تا یقین به برائت پیدا کند. و اگر علم داشته باشد که اعمال گذشته، موافقت با واقع و یا فتواى مجتهدى که از او باید تقلید مى کرد نداشته، و امر دائر باشد بین اقل و اکثر، مقتضاى احتیاط این است، که مقدارى قضاء انجام دهد، تا اطمینان به برائت ذمه پیدا کند، اگر چه اکتفأ به مقدار متیقّن، بعید نیست.
(مسأله 44): هر گاه بداند اعمال سابقه اش با تقلید بوده، ولى شک کند که تقلیدش صحیح بوده یا باطل، بنا را بر صحت بگذارد و امّا در اعمال آینده خود، باید تقلید صحیح نماید.
(مسأله 45): اگر از مجتهدى تقلید کند، و بعد شک کند که آیا جامع الشرائط است یا نه، فحص واجب است، و امّا اگر تقلید کند و بداند که جامع الشرائط بوده، ولى نمى داند که حالا بعضى شرائط را فاقد است یا نه، فحص لازم نیست، و تقلیدش صحیح است.
(مسأله 46): کسى که اهلیت فتوى را بجهت عدم قدرت بر استنباط ندارد، فتوى دادن بر او حرام است، و امّا اگر قدرت استنباط را دارد، ولى فاقد بعض شرائط است، فتوى دادن بر او حرام نیست.
(مسأله 47): کسى که اهلیت قضاء را ندارد، قضاوت بر او حرام است و حکمش نافذ نیست، و مرافعه و اقامه شهادت نزد وى جائز نیست. و مالى که به حکم او اخذ شده دو صورت دارد:
1ـ حق متقاضى کلّى باشد، در این صورت اخذ و اکل مال، هر دو حرام است.
2ـ حق متقاضى شخصى باشد، مثلاً مدعى باشد که این گوسفند مال من است، در این صورت اخذ حرام، و اکل آن حرام نیست، و اگر گرفتن حق، هیچ راهى جز مرافعه نزد او ندارد، در این صورت اخذ و اکل مال هر دو، جایز است.
(مسأله 48): در مرجع تقلید و قاضى عدالت شرط است و طریق ثبوت آن سه راه دارد:
1ـ معاشرتى که مفید علم یا اطمینان باشد.
2ـ شهادت عدلین.
3ـ شیاعى که مفید علم یا اطمینان باشد، ولى ثبوت آن به شهادت ثقه نیز، خالى از قوت نیست.
(مسأله 49): در مسأله وجوب تقلید اعلم و عدم وجوبش، باید مراجعه به اعلم شود و تقلید غیر اعلم ـ هر گاه فتوى دهد، به عدم وجوب تقلید اعلم ـ جائز نیست. اما اگر اعلم فتوى دهد که تقلید اعلم واجب نیست.
براى عامى تقلید غیر اعلم جائز است.
(مسأله 50): اگر مجتهد وفات کند، وکلا و مأذونین از ناحیه او عزل مى شوند، و اما کسانى را که به حیث متولّى بر وقف یا قیّم بر صغار نصب کرده باشد انعزالشان معلوم نیست. مقتضاى احتیاط، مراجعه به حى و تمدید تولیت و قیمومیت است.
احکام طهارت
▲ احکام طهارت
آب مطلق و مضاف
▲ آب مطلق و مضاف
مسأله 51): آب یا مطلق است یا مضاف: آب مضاف آبیست که آن را از چیزى بگیرند، مثل آب هندوانه، و گلاب، یا با چیزى مخلوط باشد، مثل آبى که به قدرى گل و مانند آن مخلوط شود که دیگر به آن آب نگویند، و غیر اینها آب مطلق است و آن بر شش قسم است: "اوّل" آب کُر "دوم" آب قلیل "سوم" آب جارى "چهارم" آب باران "پنجم" آب چاه "ششم" آبى که از زمین مى جوشد و جریان ندارد.
1ـ آب کُر
▲ 1ـ آب کُر
مسأله 52): آب کُر مقدار آبیست که اگر در ظرفى که درازا و پهنا و گودى آن هر یک سه وجب است بریزند، آن ظرف را پر کند، و وزن آن تقریباً (377) کیلوگرم مى شود.
(مسأله 53): اگر عین نجس مانند بول و خون یا چیزى که نجس شده است مانند لباس نجس، به آب کُر برسد، چنانچه آن آب، بو یا رنگ یا مزه نجاست را بگیرد، نجس مى شود و اگر تغییر نکند نجس نمى شود.
(مسأله 54): اگر بو یا رنگ یا مزه آب کر بواسطه غیر نجاست تغییر کند نجس نمى شود.
(مسأله 55): اگر عین نجس مانند خون به آبى که بیشتر از کُر است برسد و بو یا رنگ یا مزه قسمتى از آن را تغییر دهد، چنانچه مقدارى که تغییر نکرده کمتر از کُر باشد تمام آب نجس مى شود. و اگر به اندازه کُر یا بیشتر باشد مقدارى که بو یا رنگ یا مزه آن تغییر کرده نجس است و بقیه پاک است.
(مسأله 56): آب فواره اگر متصل به کُر باشد، آب نجس را پاک مى کند ولى اگر قطره قطره روى آب نجس بریزد آن را پاک نمى کند، مگر آنکه چیزى روى فواره بگیرند، تا آب آن قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متصل شود و بهتر این است که آب فواره با آن آب نجس مخلوط گردد.
(مسأله 57): اگر چیز نجس را زیر شیرى که متصل به کُر است بشویند آبى که از آن چیز مى ریزد اگر متصل به کُر باشد و بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد و عین نجاست هم در آن نباشد پاک است.
(مسأله 58): اگر مقدارى از آب کُر یخ ببندد و باقى آن به قدر کُر نباشد چنانچه نجاسات به آن برسد نجس مى شود، و هر مقدار از یخ هم آب شود نجس است.
(مسأله 59): آبى که به اندازه کُر بوده، اگر انسان شک کند از کُر کمتر شده یا نه مثل آب کُر است، یعنى نجاست را پاک مى کند و اگر نجاستى هم به آن برسد نجس نمى شود، و آبى که کمتر از کُر بوده و انسان اگر شک دارد بمقدار کُر شده یا نه حکم آب کمتر از کُر را دارد.
(مسأله 60): کُر بودن آب، به دو راه ثابت مى شود:
"اول": اینکه خود انسان یقین کند.
"دوم": آنکه دو مرد عادل خبر دهند، و بعید نیست که قول یک مرد عادل بلکه قول کسى که مورد وثوق و اطمینان است نیز کافى باشد.
2ـ آب قلیل
▲ 2ـ آب قلیل
آب جارى آبیست که از زمین بجوشد و جریان داشته باشد مانند آب چشمه و قنات.
(مسأله 65): آب جارى اگر چه کمتر از کُر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتى که بو یا رنگ یا مزه آن بواسطه نجاست تغییر نکرده پاک است.
(مسأله 66): اگر نجاستى به آب جارى برسد، مقدارى از آن که بو یا رنگ یا مزه اش بواسطه نجاست تغییر کرده نجس است. و طرفى که متصل به چشمه است اگر چه کمتر از کُر باشد پاک است. و آبهاى طرف دیگر نهر اگر به اندازه کُر باشد یا بواسطه آبى که تغییر نکرده به آب طرف چشمه متصل
باشد، پاک وگرنه نجس است.
(مسأله 67): آب چشمه اى که جارى نیست ولى طوریست که اگر از آن بردارند باز مى جوشد، حکم آب جارى را دارد، یعنى اگر نجاست به آن برسد تا وقتى که بو یا رنگ یا مزه اش بواسطه نجاست تغییر نکرده، پاک است.
(مسأله 68): آبى که کنار نهر ایستاده و متصل به آب جارى است، در صورتى که به ملاقات نجس بو یا رنگ یا مزه اش تغییر نکند نجس نمى شود.
(مسأله 69): چشمه آبى که مثلاً در زمستان مى جوشد و در تابستان از جوشش مى افتد، فقط وقتى که مى جوشد حکم آب جارى را دارد.
(مسأله 70): آب حوضچه حمام اگر کمتر از کُر باشد، چنانچه بخزینه اى که آبش بضمیمه آب حوض به اندازه کُر است متصل باشد و بملاقات نجس بو یا رنگ یا مزه اش تغییر نکند نجس نمى شود.
(مسأله 71): آب لوله هاى حمام و عمارات که از شیرها و دوشها مى ریزد اگر به ضمیمه حوضى که متصل به آن است بقدر کُر باشد حکم کُر را دارد.
(مسأله 72): آبى که روى زمین جریان دارد ولى از زمین نمى جوشد چنانچه کمتر از کر باشد و نجاست به آن برسد نجس مى شود. اما اگر با فشار جارى باشد و مثلاً نجاست به پائین آن برسد، طرف بالاى آن نجس نمى شود.
3ـ آب جارى
▲ 3ـ آب جارى
آب جارى آبیست که از زمین بجوشد و جریان داشته باشد مانند آب چشمه و قنات.
(مسأله 65): آب جارى اگر چه کمتر از کُر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتى که بو یا رنگ یا مزه آن بواسطه نجاست تغییر نکرده پاک است.
(مسأله 66): اگر نجاستى به آب جارى برسد، مقدارى از آن که بو یا رنگ یا مزه اش بواسطه نجاست تغییر کرده نجس است. و طرفى که متصل به چشمه است اگر چه کمتر از کُر باشد پاک است. و آبهاى طرف دیگر نهر اگر به اندازه کُر باشد یا بواسطه آبى که تغییر نکرده به آب طرف چشمه متصل
باشد، پاک وگرنه نجس است.
(مسأله 67): آب چشمه اى که جارى نیست ولى طوریست که اگر از آن بردارند باز مى جوشد، حکم آب جارى را دارد، یعنى اگر نجاست به آن برسد تا وقتى که بو یا رنگ یا مزه اش بواسطه نجاست تغییر نکرده، پاک است.
(مسأله 68): آبى که کنار نهر ایستاده و متصل به آب جارى است، در صورتى که به ملاقات نجس بو یا رنگ یا مزه اش تغییر نکند نجس نمى شود.
(مسأله 69): چشمه آبى که مثلاً در زمستان مى جوشد و در تابستان از جوشش مى افتد، فقط وقتى که مى جوشد حکم آب جارى را دارد.
(مسأله 70): آب حوضچه حمام اگر کمتر از کُر باشد، چنانچه بخزینه اى که آبش بضمیمه آب حوض به اندازه کُر است متصل باشد و بملاقات نجس بو یا رنگ یا مزه اش تغییر نکند نجس نمى شود.
(مسأله 71): آب لوله هاى حمام و عمارات که از شیرها و دوشها مى ریزد اگر به ضمیمه حوضى که متصل به آن است بقدر کُر باشد حکم کُر را دارد.
(مسأله 72): آبى که روى زمین جریان دارد ولى از زمین نمى جوشد چنانچه کمتر از کر باشد و نجاست به آن برسد نجس مى شود. اما اگر با فشار جارى باشد و مثلاً نجاست به پائین آن برسد، طرف بالاى آن نجس نمى شود.
4 ـ آب باران
▲ 4 ـ آب باران
مسأله 73): چیزى که نجس است و عین نجاست در آن نیست بهر جاى آن یک مرتبه باران برسد پاک مى شود. و در فرش و لباس و مانند اینها فشار لازم نیست ولى باریدن دو سه قطره فائده ندارد، بلکه باید طورى باشد که بگویند باران مى آید.
(مسأله 74): اگر باران بر عین نجاست ببارد و به جاى دیگر ترشح کند چنانچه عین نجاست همراه آن نباشد، و بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد پاک است، پس اگر باران بر خون ببارد و ترشح کند، چنانچه ذره خون در آن باشد، یا آنکه بو یا رنگ یا مزه خون گرفته باشد نجس مى باشد.
(مسأله 75): اگر بر سقف عمارت یا روى بام آن، عین نجاست باشد، تا وقتى که باران ببام مى بارد، آبى که بچیز نجس رسیده و از سقف یا ناودان مى ریزد پاک است. ولى بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبى که مى ریزد بچیز نجس رسیده است نجس مى باشد.
(مسأله 76): زمین نجسى که باران بر آن ببارد پاک مى شود، و اگر باران بر زمین جارى شود و در حال باریدن بجاى نجسى که زیر سقف است برسد، آن را نیز پاک مى کند.
(مسأله 77): خاک نجس که بواسطه باران گل شود پاک است.
(مسأله 78): هر گاه آب باران در جائى جمع شود، اگر چه کمتر از کُر باشد چنانچه موقعى که باران مى آید چیز نجسى را در آن بشویند و آب بو یا رنگ یا مزه نجاست نگیرد، آن چیز نجس پاک مى شود.
مسأله 79): اگر بر فرش پاکى که روى زمین نجس است باران ببارد، و بر آن زمین نجس جارى شود. فرش نجس نمى شود و زمین هم پاک مى گردد.
5 ـ آب چاه
▲ 5 ـ آب چاه
مسأله 80): آب چاهى که از زمین مى جوشد، اگر چه کمتر از کُر باشد چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتى که بو یا رنگ یا مزه آن بواسطه نجاست تغییر نکرده پاک است. ولى مستحب است پس از رسیدن بعضى از نجاستها، مقدارى که در کتابهاى مفصل گفته شده از آب آن بکشند.
(مسأله 81): اگر نجاستى در چاه بریزد و بو یا رنگ یا مزه آن را تغییر دهد، چنانچه تغییر آب چاه از بین برود پاک مى شود و بهتر اینست که با آبى که از چاه مى جوشد مخلوط گردد.
(مسأله 82): اگر آب باران در گودالى جمع شود و کمتر از کُر باشد، پس از بریدن باران برسیدن نجاست به آن نجس مى شود.
6ـ آبى که از زمین مى جوشد
▲ 6ـ آبى که از زمین مى جوشد
مسأله 83): آبى که از زمین مى جوشد و جریان ندارد در حکم آب جارى است یعنى به ملاقات نجاست نجس نمى شود مگر اینکه رنگ یا بو یا مزه آن تغییر کند و اگر تغییرش خود بخود و بدون اتصال به کُر و جارى زائل شود پاک مى شود چنانچه در مسأله (67) گذشت.
احکام آبها
▲ احکام آبها
مسأله 84): آب مضاف که معنى آن در مسأله (51) گفته شد، چیزى نجس را پاک نمى کند و وضو و غسل هم با آن باطل است.
(مسأله 85): آب مضاف هر قدر زیاد باشد، اگر ذره اى نجاست به آن برسد نجس مى شود ولى چنانچه با فشار روى چیز نجس بریزد، مقدارى که به چیز نجس رسیده نجس است و مقدارى که نرسیده است پاک مى باشد، مثلاً اگر گلاب را از گلاب دان روى دست نجس بریزند آنچه به دست رسیده
نجس و آنچه به دست نرسیده پاک است.
(مسأله 86): اگر آب مضاف نجس طورى با آب کُر یا جارى مخلوط شود، که دیگر آب مضاف به آن نگویند پاک مى شود.
(مسأله 87): آبى که مطلق بوده و معلوم نیست که بحدّ مضاف شدن رسیده یا نه، مثل آب مطلق است، یعنى چیز نجس را پاک مى کند، و وضو و غسل هم با آن صحیح است. و آبى که مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه مثل مضاف است، یعنى چیز نجس را پاک نمى کند، و وضو و غسل هم با آن باطل است.
(مسأله 88): آبى که معلوم نیست مطلق است یا مضاف، و معلوم نیست که قبلاً مطلق یا مضاف بوده نجاست را پاک نمى کند، و وضو و غسل هم با آن باطل است. و چنانچه نجاستى به آن برسد نجس نمى شود اگر به اندازه کُر یا بیشتر باشد.
(مسأله 89): آبى که عین نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو یا رنگ یا مزه آن را تغییر دهد، اگر چه کُر یا جارى باشد نجس مى شود ولى اگر بو یا رنگ یا مزه آب، بواسطه نجاستى که بیرون آن است عوض شود، مثلاً مردارى که پهلوى آبست بوى آن را تغییر دهد نجس نمى شود.
(مسأله 90): آبى که عین نجاست مثل خون و بول در آن ریخته و بو یا رنگ یا مزه آن را تغییر داده، چنانچه به کُر یا جارى متصل شود، یا باران بر آن ببارد یا باد، باران را در آن بریزد، یا آب باران از ناودان هنگام باریدن در آن جارى شود در تمام این صور چنانچه تغییر آن از بین برود پاک مى شود ولى
بنا بر احتیاط مستحب باید آب باران یا کُر یا جارى با آن مخلوط گردد.
(مسأله 91): اگر چیز نجسى را در کُر یا جارى تطهیر نمایند در شستنى که با آن پاک مى گردد آبى که بعد از بیرون آوردن از آن مى ریزد پاک است.
(مسأله 92): آبى که پاک بوده و معلوم نیست نجس شده یا نه پاک است، و آبى که نجس بوده و معلوم نیست پاک شده یا نه نجس است.
(مسأله 93): نیم خورده سگ و خوک و کافر غیر کتابى نجس و خوردن آن حرام است. و اما کتابى، مثل یهود و نصارى اقوى طهارت آن است و احوط اجتناب است و نیم خورده حیوانات حرام گوشت پاک، و
خوردن آن مکروه است ولى نیم خورده مؤمن و گربه مکروه نیست.
احکام تخلّى
▲ احکام تخلّى
مسأله 94): واجب است انسان وقت تخلّى و مواقع دیگر، عورت خود را از کسانى که مکلّفند، اگر چه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند و همچنین از دیوانه و بچه هاى ممیز که خوب و بد را مى فهمند بپوشاند، ولى زن و شوهر و کسانى که در حکم آنها هستند مثل کنیز و مالکش که مرد باشد لازم نیست عورت خود را از یکدیگر بپوشانند.
(مسأله 95): لازم نیست با چیز مخصوصى عورت خود را بپوشاند و اگر مثلاً با دست هم آن را بپوشاند کافیست.
(مسأله 96): موقع تخلى باید طرف جلوى بدن یعنى شکم و سینه رو بقبله و پشت به قبله نباشد.
(مسأله 97): اگر موقع تخلّى طرف جلوى بدن کسى رو به قبله یا پشت به قبله باشد و عورت خود را از قبله بگرداند کفایت نمى کند، و اگر جلو بدن او رو به قبله یا پشت به قبله نباشد، احتیاط واجب آنست که عورت را رو به قبله ننماید.
(مسأله 98): احتیاط مستحب آن است که طرف جلو بدن در موقع استبراء که احکام آن بعداً گفته مى شود، و موقع تطهیر مخرج بول و غائط رو بقبله و پشت بقبله نباشد.
(مسأله 99): اگر براى آنکه نامحرم او را نبیند، مجبور شود، رو بقبله یا پشت بقبله بنشیند، احوط پشت به قبله است و نباید رو به قبله بنشیند، و نیز اگر از راه دیگر ناچار باشد که رو بقبله یا پشت به قبله بنشیند احوط پشت به قبله است.
(مسأله 100): احتیاط واجب آنست که بچه را در وقت تخلّى رو بقبله یا پشت به قبله ننشانند، ولى اگر خود بچه بنشیند، جلوگیرى از آن واجب نیست.
(مسأله 101): در چهار جا تخلّى حرام است:
"اول": در کوچه هاى بن بست در صورتى که صاحبانش اجازه نداده باشند.
"دوم": در ملک کسى که اجازه تخلى نداده است.
"سوم": در جائى که براى عده مخصوصى وقف شده است مثل بعضى از مدرسه ها.
"چهارم": روى قبر مؤمنین در صورتى که بى احترامى به آنان باشد و همچنین هر جایى که تخلّى موجب هتک حرمت یکى از مقدسات دین یا مذهب شود.
(مسأله 102): در سه صورت مخرج غائط فقط با آب، پاک مى شود:
"اول": آنکه با غائط نجاست دیگرى مثل خون بیرون آمده باشد.
"دوم": آنکه نجاستى از خارج به مخرج غائط رسیده باشد.
"سوم": آنکه اطراف مخرج بیشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد و در غیر این سه صورت مى توان مخرج را با آب شست و یا بدستورى که بعداً گفته مى شود با پارچه و سنگ و مانند اینها پاک کرد، اگر چه شستن با آب بهتر است.
(مسأله 103): مخرج بول با غیر آب پاک نمى شود، و در کُر و جارى اگر بعد از برطرف شدن بول یکمرتبه بشویند کافیست، ولى با آب قلیل بنا بر احتیاط واجب باید دو مرتبه شست و بهتر آنست که سه مرتبه شسته شود.
(مسأله 104): اگر مخرج غائط را با آب بشویند، باید چیزى از غائط در آن نماند. ولى باقى ماندن رنگ و بوى آن مانعى ندارد و اگر دفعه اول طورى شسته که ذره اى از غائط در آن نماند، دوباره شستن لازم نیست.
(مسأله 105): با سنگ و کلوخ و پارچه ومانند اینها اگر خشک و پاک باشند مى شود مخرج غائط را تطهیر کرد، چنانچه رطوبت کمى داشته باشد که بمخرج نرسد اشکال ندارد.
(مسأله 106): احتیاط واجب آنست که سنگ و کلوخ یا پارچه اى که غائط را با آن برطرف مى کنند سه قطعه باشد، و اگر با سه قطعه برطرف نشود، باید بقدرى اضافه نماید تا مخرج کاملاً پاکیزه شود، ولى باقى ماندن ذره هاى کوچکى که دیده نمى شود اشکال ندارد.
(مسأله 107): پاک کردن مخرج غائط با چیزهاى که احترام آنها لازم است مانند کاغذى که اسم خدا و پیغمبران و امامان بر آن نوشته شده حرام است و پاک شدن مخرج با استخوان و سرگین محل اشکال است.
(مسأله 108): اگر شک کند که مخرج (بول) یا (غائط) را تطهیر کرده یا نه، لازم است تطهیر نماید اگر چه عادتاً همیشه بعد از بول یا غائط فوراً تطهیر مى کرده.
(مسأله 109): اگر بعد از نماز شک کند که قبل از نماز مخرج را تطهیر کرده یا نه، در صورتى که احتمال بدهد که پیش از شروع بنماز ملتفت حالش بوده نمازى که خوانده صحیح است، ولى براى نمازهاى بعدى باید تطهیر کند.
استـبراء
▲ استـبراء
مسأله 110): استبراء عملى مستحبى است که مردها بعد از بیرون آمدن بول انجام مى دهند، براى آنکه یقین کنند بول در مجرى نمانده است، و آن داراى اقسامیست و بهترین آنها اینست که بعد از قطع شدن بول، اگر مخرج غائط نجس شده، اول آن را تطهیر کنند، بعد سه دفعه با انگشت میانه دست چپ از مخرج غائط تا بیخ آلت بکشند، و بعد انگشت شست را روى آلت و انگشت پهلوى شست را زیر آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بکشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.
(مسأله 111): آبى که گاهى بعد از ملاعبه و بازى کردن با زن از انسان خارج مى شود و به آن (مذى) مى گویند پاک است و نیز آبى که گاهى بعد از منى بیرون مى آید و به آن (وذى) گفته مى شود، و آبى که گاهى بعد از بول بیرون مى آید و به آن (ودى) مى گویند اگر بول به آن نرسیده باشد پاک است. و چنانچه انسان بعد از بول استبراء کند و بعد آبى از او خارج شود و شک کند. که بول است یا یکى از این سه آب پاک مى باشد.
(مسأله 112): اگر انسان شک کند که استبراء کرده یا نه، و رطوبتى از او بیرون آید که نداند پاک است یا نه، نجس مى باشد، و چنانچه وضو گرفته باشد باطل مى شود ولى اگر شک کند استبرائى که کرده درست بوده یا نه و رطوبتى از او بیرون آید که نداند پاک است یا نه پاک مى باشد و وضو را هم باطل نمى کند.
(مسأله 113): کسى که استبراء نکرده اگر بواسطه آنکه مدتى از بول کردن او گذشته یقین کند که بول در مجرى او نمانده است و رطوبتى ببیند و شک کند که پاک است یا نه، آن رطوبت پاک مى باشد و وضو را هم باطل نمى کند.
(مسأله 114): اگر انسان بعد از بول استبراء کند و وضو بگیرد چنانچه بعد از وضو رطوبتى ببیند که بداند یا بول است یا منى، واجب است احتیاطاً غسل کند و وضو هم بگیرد ولى اگر وضو نگرفته باشد فقط گرفتن وضو کافیست.
(مسأله 115): براى زن استبراء از بول نیست و اگر رطوبتى ببیند و شک کند که بول است یا نه پاک مى باشد، و وضو و غسل او را هم باطل نمى کند
مستحبّات و مکروهات تخلّى
▲ مستحبّات و مکروهات تخلّى
مسأله 116): مستحب است در موقع تخلّى جاى بنشیند که کسى او را نبیند و موقع وارد شدن بجاى تخلى اول پاى چپ، و موقع بیرون آمدن، اول پاى راست را بگذارد، و همچنین مستحب است که در حال تخلّى سر را بپوشاند و سنگینى بدن را بر پاى چپ بیندازد.
(مسأله 117): نشستن روبروى خورشید و ماه در موقع تخلى مکروه است ولى اگر عورت خود را بوسیله اى بپوشاند مکروه نیست و نیز در موقع تخلى نشستن روبروى با دو در جاده و خیابان و کوچه و در خانه و زیر درختى که میوه مى دهد و چیز خوردن و توقف زیاد و تطهیر کردن با دست راست مکروه مى باشد، و همچنین است حرف زدن در حال تخلى ولى اگر ناچار باشد یا ذکر خدا بگوید اشکال ندارد.
(مسأله 118): ایستاده بول کردن و بول کردن در زمین سخت و سوراخ جانوران و در آب خصوصاً آب ایستاده مکروه است.
(مسأله 119): خوددارى کردن از بول و غائط مکروه است، و اگر براى بدن ضرر کلى داشته باشد حرام است.
(مسأله 120): مستحب است انسان پیش از وضوء نماز و پیش از خواب و پیش از جماع و بعد از بیرون آمدن منى بول کند.
نجـاسات
▲ نجـاسات
مسأله 121): نجاسات (11) چیز است: "اول" بول، "دوم" غائط، "سوم" "منى"، "چهارم" مردار، "پنجم" خون، "ششم و هفتم" سگ و خوک، "هشتم" کافر، "نهم" شراب، "دهم" فقاع، "یازدهم" عرق شتر نجاستخوار.
1ـ 2ـ بول و غائط
▲ 1ـ 2ـ بول و غائط
کند، نجس است. و بول و غائط حیوان حرام گوشتى که خون آن جستن نمى کند مثل ماهى حرام گوشت و همچنین فضله حیوانات کوچک مثل پشه و مگس که گوشت ندارد پاک است.
(مسأله 123): بول و فضله پرندگان حرام گوشت پاک و بهتر اجتناب از آنها است.
(مسأله 124): بول و غائط حیوان نجاستخوار نجس است و همچنین است بول و غائط گوسفندى که شیر خوک خورده به تفصیلى که خواهد آمد یا حیوانى که انسان با آن نزدیکى نموده است
3ـ منى
▲ 3ـ منى
مسأله 125): منى انسان و هر حیوانى که خون جهنده دارد نجس است.
4 ـ مردار
▲ 4 ـ مردار
مسأله 126): مردار انسان و هر حیوانى که خون جهنده دارد نجس است چه خودش مرده باشد یا بغیر دستورى که در شرع معین شده آن را کشته باشند و ماهى چون خون جهنده ندارد اگر چه در آب بمیرد پاک است.
(مسأله 127): چیزهائى از مردار مثل پشم و مو و کرک و استخوان و دندان که روح ندارد پاک است.
(مسأله 128): اگر از بدن انسان یا حیوانى که خون جهنده دارد در حالى که زنده است گوشت یا چیز دیگرى را که روح دارد جدا کنند نجس است.
(مسأله 129): اگر پوستهاى مختصر لب و جاهاى دیگر بدن را که روح حلول نکرده باشد بکنند پاک است.
(مسأله 130): تخم مرغ که از شکم مرغ مرده بیرون مى آید، اگر پوست روى آن سفت شده باشد پاک است ولى ظاهر آن را باید آب کشید.
(مسأله 131): اگر بره و بزغاله پیش از آنکه علفخوار شوند بمیرند، پنیرمایه اى که در شیردادن آنها مى باشد پاک است. ولى ظاهر آن را باید آب کشید.
(مسأله 132): دواجات روان و عطر و روغن و واکس و صابون که از خارجه مى آورند اگر انسان یقین به نجاست آنها نداشته باشد پاک است.
(مسأله 133): گوشت و پیه و چرمى، که احتمال آن برود که از حیوانى است که بدستورى شرع کشته شده پاک است، ولى اگر از دست کافر گرفته شود یا این که دست مسلمانى باشد که از کافر گرفته و رسیدگى نکرده که از حیوانیست که بدستور شرع کشته شده یا نه خوردن آن گوشت و پیه حرام است، و نماز در آن چرم جائز نیست و نجس است. و اما آنچه از بازار مسلمانها یا از مسلمانى گرفته شود و معلوم نباشد که از کافر گرفته شده یا اینکه احتمال آن برود که تحقیق کرده اگر چه از کافر گرفته باشند نماز خواندن در آن چرم و خوردن آن گوشت و پیه نیز جائز است.
5 ـ خون
▲ 5 ـ خون
مسأله 134): خون انسان و هر حیوانى که خون جهنده دارد یعنى: حیوانى که اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى کند نجس است پس خون حیوانى که مانند ماهى و پشه خون جهنده ندارد پاک مى باشد.
(مسأله 135): اگر حیوان حلال گوشت را بدستورى که در شرع معین شده بکشند و خون آن بمقدار معمول بیرون آید خونى که در بدنش مى ماند پاک است ولى اگر بعلت نفس کشیدن یا بواسطه اینکه سر حیوان در جاى بلند بوده خون ببدن حیوان برگردد، آن خون نجس است.
(مسأله 136): بنا بر احتیاط واجب از تخم مرغى که ذره اى خون در آن است باید اجتناب کرد، اگر بداند با زرده ملاقات کرده است و اگر احتمال بدهد اینکه غلاف نازک دارد و با زرده ملاقات نکرده زرده پاک است ولى اگر خون مثلاً در زرده باشد تا پوست نازک روى آن پاره نشده زرده و سفیده
پاک مى باشد.
(مسأله 137): خونى که گاهى موقع دوشیدن شیر دیده مى شود نجس است و شیر را نجس مى کند.
(مسأله 138): اگر خونى که از لاى دندانها مى آید، بواسطه مخلوط شدن با آب دهان از بین برود اجتناب از آب دهان لازم نیست.
(مسأله 139): خونى که بواسطه کوبیده شدن، زیر ناخن یا زیر پوست مى میرد اگر طورى شود که دیگر به آن خون نگویند پاک و اگر به آن خون بگویند نجس است، و در این صورت چنانچه ناخن یا پوست سوراخ شود اگر بیرون آوردن خون و تطهیر، محل جهت وضو یا غسل مشقت زیاد دارد باید تیمم نماید. و بنا بر احتیاط وضو هم بگیرد، بنحوى که وقت وضو گرفتن آب وضو نجس نشود.
(مسأله 140): اگر انسان نداند که خون زیر پوست مرده یا گوشت بواسطه کوبیده شدن به آن حالت درآمده پاک است.
(مسأله 141): اگر موقع جوشیدن غذا ذره اى خون در آن بیفتد، تمام غذا و ظرف آن نجس مى شود. و جوشیدن و حرارت و آتش پاک کننده نیست.
(مسأله 142): زردابه اى که در حال بهبودى زخم در اطراف آن پیدا مى شود اگر معلوم نباشد که با خون مخلوط است پاک مى باشد.
6 و 7ـ سگ و خوک
▲ 6 و 7ـ سگ و خوک
مسأله 143): سگ و خوکى که در خشکى زندگى مى کنند حتى مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبتهاى آنها نجس است ولى سگ و خوک دریائى پاک است.
8 ـ کافر
▲ 8 ـ کافر
مسأله 144): کافر یعنى کسى که منکر خدا یا معاد است یا براى خدا شریک قرار مى دهد، و همچنین غلاة یعنى آنهایى که یکى از ائمه ((علیهم السلام)) را خدا خوانده یا بگویند خدا در او حلول کرده است و خوارج و نواصب یعنى آنهائى که به ائمه ((علیهم السلام)) اظهار دشمنى مى نمایند نجسند و همچنین است. کسى که نبوت یا یکى از ضرورى دین یعنى چیزى را که مثل نماز و روزه مسلمانان جزء دین اسلام مى دانند چنانچه بداند آن چیز ضرورى دین است منکر شود. و اما اهل کتاب (یعنى یهود و نصارى) که پیغمبرى حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله ((صلى الله علیه وآله)) را قبول ندارند نیز بنا بر مشهور نجس مى باشند و این قول موافق احتیاط است.
(مسأله 145): تمام بدن کافر حتى مو، ناخن و رطوبتهاى او نجس است.
(مسأله 146): اگر پدر و مادر و جدّ و جدّه بچه نابالغ کافر باشند آن بچه هم نجس است. مگر در صورتى که ممّیز و مظهر اسلام باشد، و اگر یکى از اینها مسلمان باشد بچه پاک است.
(مسأله 147): کسى که معلوم نیست مسلمان است یا نه، پاک مى باشد، ولى احکام دیگر مسلمانان را ندارد مثلاً نمى تواند زن مسلمان بگیرد و باید در قبرستان مسلمانان دفن نشود.
(مسأله 148): شخصى که به یکى از دوازده امام ((علیهم السلام)) از روى دشمنى و یا غیر دشمنى دشنام دهد نجس است.
9ـ شراب
▲ 9ـ شراب
مسأله 149): شراب و نبیذى که مسکر است نجس است، و بنا بر احتیاط واجب هر چیزى که انسان را مست مى کند، چنانچه به خودى خود روان باشد نیز نجس است، و اگر مثل بنک و حشیش (چرس) روان نباشد پاک است. اگر چه چیزى در آن بریزند که روان شود. ولى خوردن آن جایز نیست.
(مسأله 150): الکل صنعتى که براى رنگ کردن در و پنجره و میز و صندلى و مانند اینها بکار مى برند تمام اقسامش پاک مى باشد. مگر اینکه مست کننده باشد که در این صورت نجس است.
(مسأله 151): اگر انگور و آب انگور بخودى خود یا بواسطه پختن جوش بیاید، پاک، ولى خوردن آن حرام است.
(مسأله 152): خرما و مویز و کشمش و آب آنها اگر چه جوش بیایند پاک و خوردن آنها حلال است.
10ـ فقاع
▲ 10ـ فقاع
مسأله 153): فقاع که از جو گرفته مى شود و به آن آب جو مى گویند نجس است و غیر فقاع مانند آبى که بدستور طبیب از جو مى گیرند و به آن ماء الشعیر مى گویند پاک مى باشد.
(مسأله 154): عرق جنب از حرام پاک است و بنا بر احتیاط واجب نماز با آن نخوانند، و نزدیکى با زن در حال حیض حکم جنابت از حرام را دارد.
(مسأله 155): اگر انسان در اوقاتى که نزدیکى با زن حرام است مثلاً در روز ماه رمضان، با زن خود نزدیکى کند عرق او حکم عرق جنب از حرام را ندارد.
(مسأله 156): اگر جنب از حرام عوض غسل تیمّم نماید و بعد از تیمّم عرق کند، حکم آن عرق حکم عرق قبل از تیمّم است.
(مسأله 157): اگر کسى از حرام جنب شود، و بعد با حلال خود نزدیکى کند، احتیاط واجب آنست که در نماز از عرق خود اجتناب نماید، و چنانچه اول با حلال خود نزدیکى کند و بعد مرتکب حرام شود عرق او حکم عرق جنب از حرام را ندارد.
11ـ عرق شتر نجاستخوار
▲ 11ـ عرق شتر نجاستخوار
(مسأله 158): عرق شتر نجاست خوار و هر حیوانى که به خوردن نجاست انسان عادت کرده بنا بر احتیاط واجب نجس است
راه ثابت شدن نجاست
▲ راه ثابت شدن نجاست
(مسأله 159): نجاست هر چیزى از سه راه ثابت مى شود:
"اول": آنکه خود انسان یقین کند که آن چیز نجس است، و اگر گمان داشته باشد چیزى نجس است لازم نیست از آن اجتناب نماید، بنا بر این غذا خوردن در قهوه خانه ها و مهمانخانه هائى که مردمان لاابالى و کسانى که پاکى و نجسى را مراعات نمى کنند در آنها غذا مى خورند، اگر انسان یقین نداشته باشد، غذائى را که براى او آورده نجس است اشکال ندارد.
"دوم": آنکه کسى که چیز در اختیار او است بگوید آن چیز نجس است، مثلاً همسر یا نوکر یا کلفت انسان نسبت به ظرف یا چیز دیگرى که در اختیار او است بگوید نجس مى باشد.
"سوم": آنکه دو مرد عادل بگویند چیزى نجس است، و نیز اگر یک نفر عادل بلکه، شخص موثق ـ اگر چه عادل هم نباشد ـ بگوید چیزى نجس است، باید از آن چیز اجتناب کرد.
(مسأله 160): اگر بواسطه ندانستن مسئله نجس بودن و پاک بودن چیز را نداند، مثلاً نداند، فضله موش پاک است یا نه، باید مسئله را بپرسد، ولى اگر با اینکه مسئله را مى داند، در چیزى که شک کند که پاک است یا نه مثلاً شک کند آن چیز خون است یا نه، یا نداند که خون پشه است یا خون انسان، پاک مى باشد، و وارسى کردن یا پرسیدن لازم نیست.
(مسأله 161): چیز نجسى که انسان شک دارد پاک شده یا نه، نجس است، و چیزى پاک را اگر شک کند نجس شده یا نه، پاک است. و اگر هم بتواند نجس بودن یا پاک بودن آن را بفهمد لازم نیست وارسى کند.
(مسأله 162): اگر بداند یکى از دو ظرف یا دو لباسى که از هر دوى آنها استفاده مى کند نجس شده و نداند کدام است، باید از هر دو اجتناب کند. ولى اگر مثلاً نمى داند لباس خودش نجس شده یا لباس که از تصرف او خارج بوده و مال دیگرى مى باشد لازم نیست از لباس خود اجتناب نماید.
چیز پاک چگونه نجس مى شود
(مسأله 163): اگر چیز پاک به چیز نجس برسد و هر دو یا یکى از آنها بطورى تر باشد که ترى یکى بدیگرى برسد، چیز پاک نیز نجس مى شود، و همچنین اگر به چیز سومى با همان رطوبت برسد نجسش مى کند، و مشهور فرموده اند که متنجس بطور مطلق منجّس است، ولى این حکم در غیر واسطه اول محل اشکال است، اگر چه بنا بر احتیاط واجب اجتناب از او لازم است (مثال) در صورتى که دست راست به بول متنجس شود، آنگاه آن دست با رطوبت با دست چپ ملاقات کند این ملاقات موجب نجاست دست چپ خواهد بود. و اگر دست چپ بعد از خشکیدن با آب قلیل ملاقات کند آب نیز نجس مى شود، ولى اگر با چیز دیگرى با رطوبت ملاقات کند نجاست آن چیز محلّ اشکال است، و احتیاط واجب در اجتناب از آن است و اگر ترى بقدرى کم باشد که به دیگرى نرسد چیزى که پاک بوده نجس نمى شود اگر چه بعین نجس برسد.
(مسأله 164): اگر چیز پاکى به چیز نجس برسد، و انسان شک کند که هر دو یا یکى از آنهاتر بوده یا نه آن چیز پاک نجس نمى شود.
(مسأله 165): دو چیزى که انسان نمى داند کدام پاک و کدام نجس است اگر چیز پاکى با رطوبت بعداً بیکى از آنها برسد نجس نمى شود مگر در مورد که حالت سابقه هر دو نجاست باشد.
(مسأله 166): زمین و پارچه و مانند اینها اگر رطوبت داشته باشد، هر قسمتى که نجاست به آن برسد نجس مى شود، و جاهاى دیگر آن پاک است و همچنین است خیار و خربزه و مانند اینها.
(مسأله 167): هر گاه شیره، و روغن و مانند اینها طورى باشد که اگر مقدارى از آن را بردارند جاى آن خالى نمى ماند، همین که یک نقطه از آن نجس شد، تمام آن نجس مى شود، ولى اگر طورى باشد که جاى آن در موقع برداشتن خالى بماند، اگر چه بعد پر شود، فقط جائى که نجاست به آن رسیده نجس مى باشد پس اگر فضله موش در آن بیفتد جائى که فضله افتاده نجس و بقیه پاک است.
(مسأله 168): اگر مگس یا حیوانى مانند آن روى چیز نجسى که تر است بنشیند، و بعد روى چیز پاکى که آن هم تر است بنشیند، چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حیوان بوده، چیز پاک نجس مى شود و اگر نداند پاک است.
(مسأله 169): اگر جائى از بدن که عرق دارد نجس شود و عرق از آنجا بجاى دیگر برود، هر جا که عرق به آن برسد نجس مى شود، و اگر عرق بجاى دیگر نرود جاهاى دیگر بدن پاک است.
(مسأله 170): اخلاطى که از بینى یا گلو مى آید اگر خون داشته باشد جائى که خون دارد نجس و بقیه آن پاک است پس اگر به بیرون دهان یا بینى برسد مقدارى را که انسان یقین دارد جاى نجس اخلاط به آن رسیده نجس است و محلى را که شک دارد جاى نجس به آن رسیده یا نه پاک مى باشد.
(مسأله 171): اگر آفتابه اى را که ته آن سوراخ است روى زمین نجس بگذارند چنانچه از جریان بیفتد و آب زیر آن جمع گردد که با آب آفتابه یکى حساب شود، آب آفتابه نجس مى شود، ولى اگر آب آفتابه جریان داشته باشد نجس نمى شود.
(مسأله 172): اگر چیزى داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتى که بعد از بیرون آمدن آلوده بنجاست نباشد پاک است پس اگر اسباب اماله یا آب آن در مخرج غائط وارد شود، یا سوزن و چاقو و مانند اینها در بدن فرو رود بعد از بیرون آمدن بنجاست آلوده نباشد نجس نیست و همچنین است آب دهان و بینى اگر در داخل بخون برسد و بعد از بیرون آمدن بخون آلوده نباشد.
احکام نجاسات
▲ احکام نجاسات
(مسأله 173): نجس کردن خط و ورق قرآن در صورتى که مستلزم هتک باشد بى اشکال حرام است، و اگر نجس شود باید فوراً آن را آب بکشند. بلکه بنا بر احتیاط واجب در غیر فرض هتک نیز نجس کردن آن حرام و آب کشیدن واجب است.
(مسأله 174): اگر جلد قرآن نجس شود در صورتى که بى احترامى بقرآن باشد باید آن را آب بکشند.
(مسأله 175): گذاشتن قرآن روى عین نجس مانند خون و مردار، اگر چه آن عین نجس خشک باشد حکم نجس کردن آن را دارد.
(مسأله 176): نوشتن قرآن با مرکب نجس اگر چه یک حرف آن باشد حکم نجس کردن آن را دارد و اگر نوشته شود باید آن را آب بکشند، یا به واسطه تراشیدن و مانند آن کارى کنند که از بین برود.
(مسأله 177): در صورتى که دادن قرآن به کافر مستلزم هتک باشد، حرام و گرفتن قرآن از او واجب است.
(مسأله 178): اگر ورق قرآن یا چیزى که احترام آن لازم است، مثل کاغذى که اسم خدا یا پیغمبر یا امام بر آن نوشته شده، در مستراح بیفتد، بیرون آوردن و آب کشیدن آن اگر چه خرج داشته باشد واجب است. و اگر بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید به آن مستراح نروند تا یقین کنند آن ورق پوسیده است، و نیز اگر تربت در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید تا وقتى که یقین نکرده اند، که بکلّى از بین رفته به آن مستراح نروند.
(مسأله 179): خوردن و آشامیدن چیز متنجس حرام است، و همچنین است خوراندن آن بدیگرى، و در خوراندن آن بطفل یا دیوانه احوط اجتناب است و اگر خود طفل یا دیوانه غذاى نجس را بخورد یا با دست نجس غذا را نجس کند و بخورد بى اشکال لازم نیست از او جلوگیرى کنند.
(مسأله 180): فروختن و عاریه دادن چیز نجسى که مى شود آن را آب کشید، اگر نجس بودن آن را بطرف بگویند اگر چه از قسم خوراکى باشد اشکال ندارد.
(مسأله 181): اگر انسان ببیند کسى چیز نجسى را مى خورد احوط اعلام کردن است و اگر با لباس نجس نماز مى خواند، لازم نیست باو بگوید.
(مسأله 182): اگر جائى از خانه یا فرش کسى نجس باشد، و ببیند بدن یا لباس یا چیز دیگر کسانى که وارد خانه او مى شوند با رطوبت بجاى نجس رسیده است، و در معرض این باشد که نجاست بمأکول و مشروب سرایت کند، باید بآنان بگوید.
(مسأله 183): اگر صاحب خانه در بین غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، باید به میهمانها بگوید، اما اگر یکى از میهمانها بفهمد، احوط این است که بدیگران خبر دهد. ولى چنانچه طورى با آنان معاشرت دارد که ممکن است بواسط نجس بودن آنان خود او هم نجس شود، باید به آنان بگوید.
(مسأله 184): اگر چیزى را که عاریه کرده نجس شود، چنانچه صاحبش آن چیز را در کارى که شرط ان پاکى است استعمال مى کند، مانند ظروفى که در خوردن و آشامیدن استعمال مى شود واجب است نجس شدن آن را باو بگوید، و اما مثل لباس، نجس شدن او را لازم نیست بگوید، اگر چه بداند صاحبش با او نماز مى خواند، زیرا که پاک بودن لباس در نماز شرط واقعى نیست.
(مسأله 185): اگر بچه بگوید چیزى نجس است، یا چیزى را آب کشیده نباید حرف او را قبول کرد، ولى بچه اى که تکلیفش نزدیک است اگر بگوید چیزى را آب کشیدم، در صورتى که آن چیز در تصرف او باشد یا آن بچه مورد اطمینان باشد حرف او قبول مى شود، و همچنین اگر بگوید چیزى نجس است.
مطهرات
▲ مطهرات
(مسأله 186): سیزده چیز نجاست را پاک مى کند، و آنها را مطهّرات گویند:
"اول" آب "دوم" زمین "سوم" آفتاب "چهارم" استحاله "پنجم" انقلاب "ششم" انتقال "هفتم" اسلام "هشتم" تبعیت "نهم" برطرف شدن عین نجاست "دهم" استبراء حیوان نجاستخوار "یازدهم" غائب شدن مسلمان "دوازدهم" خارج شدن خون متعارف از ذبیحه "سیزدهم" سنگ و کهنه استنجاء.
1ـ آب
▲ 1ـ آب
(مسأله 187): آب با چهار شرط چیز نجس را پاک مى کند:
"اول": آنکه مطلق باشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرق بید چیز نجس را پاک نمى کند.
"دوم": آنکه پاک باشد.
"سوم": آنکه وقتى چیز نجس را مى شویند آب مضاف نشود، و در شستنى که بعد از آن، شستن دیگر لازم نیست، باید بو یا رنگ یا مزه نجاست هم نگیرد، و در غیر آن شستن، تغییر ضرر ندارد. مثلاً چیزى را بآب کُر یا قلیل بشویند، و دو دفعه شستن در او لازم باشد، در دفعه اول اگر چه تغییر کند، و در دفعه دوم بآبى تطیهر کند که تغییر نکند پاک مى شود.
"چهارم" آن که بعد از آب کشیدن چیز نجس، عین نجاست در آن نباشد، و پاک شدن چیز نجس به آب قلیل یعنى آب کمتر از کُر شرطهاى دیگرى هم دارد که بعداً گفته مى شود.
(مسأله 188): ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست، و در کر و جارى یک مرتبه کافى است، ولى ظرفى را که سگ از آن آب یا چیز روان دیگر خورده، باید اول با خاک با ریختن مقدارى آب پاک خاک مالى کرد، و بنا بر احتیاط، خاک باید پاک باشد سپس آب بریزند، که خاک، او زائل شود و بعد یک مرتبه در کُر یا جارى یا دو مرتبه با آب قلیل شست. و همچنین ظرفى را که سگ لیسیده بنا بر احتیاط واجب باید پیش از شستن خاک مالى کرد و اگر آب دهان سگ در ظرفى بریزد احتیاط مستحب خاک مالى است.
(مسأله 189): اگر دهانه ظرفى که سگ دهن زده، تنگ باشد، باید خاک را در آن بریزند و مقدارى آب ریخته با شدت حرکت دهند تا خاک به همه آن ظرف برسد و بعد بترتیب که ذکر شد بشویند.
(مسأله 190): ظرفى را که خوک بلیسد یا از آن چیز روانى بخورد یا اینکه در او موش صحرائى مرده باشد، با آب قلیل یا کُر یا جارى باید هفت مرتبه شست و لازم نیست آن را خاک مالى کنند.
(مسأله 191): ظرفى را که بشراب نجس شده، باید سه مرتبه بشویند. و فرقى بین آب قلیل و کُر و جارى نیست.
(مسأله 192): کوزه اى که از گل نجس ساخته شده و یا آب نجس در آن فرو رفته اگر در آب کر یا جارى بگذارند، بهر جائى آن که آب برسد پاک مى شود، و اگر بخواهند باطن آن هم پاک شود، باید بقدرى در آب کُر یا جارى بماند که آب بتمام آن فرو رود، و اگر ظرف رطوبتى داشته باشد که از رسیدن آب بباطن آن مانع باشد باید خشکش نمایند، و بعداً در آب کر یا جارى بگذارند.
(مسأله 193): ظرف نجس را با آب قلیل دو قسم مى شود آب کشید: یکى آنکه سه مرتبه پر کنند و خالى کنند دیگر آنکه سه دفعه قدرى آب در آن بریزند و در هر دفعه آب را طورى در آن بگردانند که بجاهاى نجس آن برسد و بیرون بریزند.
(مسأله 194): اگر ظرف بزرگى مثل پاتیل و خمره نجس شود، چنانچه سه مرتبه آن را از آب پر کنند و خالى کنند پاک مى شود، و همچنین است اگر سه مرتبه از بالا آب در آن بریزند، بطورى که تمام اطراف آن را بگیرد و در هر دفعه آبى که ته آن جمع مى شود بیرون آورند و واجب است که در مرتبه دوم و سوم ظرفى را که با آن آبها را بیرون مى آورند آب بکشند.
(مسأله 195): اگر مس نجس و مانند آن را آب کنند و آب بکشند، ظاهرش پاک مى شود.
(مسأله 196): تنورى که به بول نجس شده است، اگر دو مرتبه از بالا آب در آن بریزند، بطورى که تمام اطراف آن را بگیرد پاک مى شود. و در غیر بول اگر با برطرف شدن نجاست یک مرتبه بدستورى که گفته شد آب در آن بریزند کافى است. و بهتر است که گودالى ته آن بکنند تا آبها در آن جمع شود و بیرون بیاورند و بعد آن گودال را با خاک پاک پر کنند.
(مسأله 197): اگر چیز نجس را یک مرتبه در آب کُر یا جارى فرو برند که آب به تمام جاهاى نجس آن برسد، پاک مى شود.
(مسأله 198): اگر بخواهند چیزى را که ببول نجس شده با آب قلیل آب بکشند، چنانچه یک مرتبه آب روى آن بریزند و از آن جدا شود، در صورتى که بول در آن چیز نمانده باشد، یک مرتبه دیگر که آب روى آن
بریزند پاک مى شود، ولى در لباس و فرش و مانند اینها باید بعد از هر دفعه فشار دهند تا غساله آن بیرون آید. (غساله آبیست که معمولاً در وقت شستن و بعد از آن از چیزى که شسته مى شود، خود به خود یا بواسطه فشار مى ریزد.)
(مسأله 199): اگر چیزى به بول پسر شیرخوارى که غذاخور نشده نجس شود، چنانچه یک مرتبه آب روى آن بریزند که به تمام جاهاى نجس آن برسد پاک مى شود ولى احتیاط مستحب آنست که یک مرتبه دیگر هم آب روى آن بریزند. و در لباس و فرش و مانند اینها فشار لازم نیست.
(مسأله 200): اگر چیزى به غیر بول نجس شود، چنانچه با برطرف کردن نجاست یک مرتبه آب روى آن بریزند و از آن جدا شود پاک مى گردد ولى لباس و مانند آن را باید فشار دهند تا غساله بیرون آید.
(مسأله 201): اگر حصیر نجس را که با نخ بافته شده بخواهند آب بکشند، باید بهر قسم که ممکن است اگر چه به لگد کردن باشد فشار دهند تا غساله آن جدا شود. و اگر در کُر و جارى فرو برند که آب به تمام اجزاء آن برسد پاک مى شود و فشار لازم نیست.
(مسأله 202): اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند اینها نجس شود، بفرو بردن در کر و جارى پاک مى گردد. و اگر باطن آنها نجس شود تطهیر آنها مثل تطهیر کوزه نجس است که در مسئله (192) گذشت.
(مسأله 203): اگر انسان شک کند که آب نجس بباطن صابون رسیده یا نه، باطن آن پاک است.
(مسأله 204): اگر ظاهر برنج و گوشت یا چیزى مانند اینها نجس شده باشد چنانچه آن را در کاسه و مانند آن بگذارند و سه مرتبه آب روى آن بریزند و خالى کنند پاک مى شود، و آن ظرف هم پاک مى گردد. ولى اگر بخواهند لباس یا چیزى را که فشار لازم دارد در ظرفى بگذارند و آب بکشند، باید در هر مرتبه اى که آب روى آن مى ریزند آن را فشار دهند و ظرف را کج کنند، تا غساله که در آن جمع شده بیرون بریزد.
(مسأله 205): لباس نجسى را که به نیل و مانند آن رنگ شده اگر در آب کُر یا جارى فرو برند، یا با آب قلیل بشویند، چنانچه موقع فشار دادن آب مضاف از آن بیرون نیاید پاک مى شود.
(مسأله 206): اگر لباسى را در کُر یا جارى آب بکشند، و بعد مثلاً لجن آب در آن ببیند، چنانچه احتمال ندهند که جلوگیرى از رسیدن آب کرده آن لباس پاک است.
(مسأله 207): اگر بعد از آب کشیدن لباس و مانند آن خورده گل یا اشنان در آن دیده شود پاک است. ولى اگر آب نجس به باطن گل یا اشنان رسیده باشد ظاهر گل و اشنان پاک و باطن آنها نجس است.
(مسأله 208): هر چیز نجس، تا عین نجاست را از آن برطرف نکنند پاک نمى شود. ولى اگر بو یا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشکال ندارد، پس اگر خون را از لباس برطرف کنند و لباس را آب بکشند و رنگ خون در آن بماند پاک مى باشد، اما چنانچه بواسطه بو یا رنگ یقین کنند یا احتمال دهند که ذره هاى نجاست، در آن چیز مانده نجس است.
(مسأله 209): اگر نجاست بدن را در آب کر یا جارى برطرف کنند بدن پاک مى شود، و بیرون آمدن و دو مرتبه در آب رفتن لازم نیست.
(مسأله 210): غذاى نجس که لاى دندآنهامانده، اگر آب در دهان بگردانند و به تمام غذاى نجس برسد پاک مى شود.
(مسأله 211): اگر موى سر و صورت را با آب قلیل آب بکشند، لازم نیست فشار دهند که غساله آن جدا شود. ولى در صورتى که مو متراکم و زیاد باشد باید فشار دهد تا غساله جدا شود.
(مسأله 212): اگر جاى از بدن یا لباس را با آب قلیل آب بکشند، اطراف آن جا که متصل به آن است و معمولاً موقع آب کشیدن آب به آنها سرایت مى کند، با پاک شدن جاى نجس پاک مى شود، به این معنى که آب کشیدن اطراف مستقلاً لازم نیست. بلکه اطراف و محل نجس به آب کشیدن با هم پاک مى شوند، و همچنین است اگر چیز پاکى را پهلوى چیز نجس بگذارند و روى هر دو آب بریزند. پس اگر براى آب کشیدن یک انگشت نجس، روى همه انگشتها آب بریزند و آب نجس به همه آنها برسد، بعد از پاک شدن انگشت نجس، تمام انگشتها پاک مى شود.
(مسأله 213): گوشت و دنبه اى که نجس شده، مثل چیزهاى دیگر آب کشیده مى شود. و همچنین است اگر بدن یا لباس، چربى کمى داشته باشد که از رسیدن آب به آنها جلوگیرى نکند.
(مسأله 214): اگر ظرف یا بدن نجس باشد، بعد به طورى چرب شود که جلوگیرى از رسیدن آب به آنها کند، چنانچه بخواهند ظرف و بدن را اب بکشند، باید چربى را برطرف کنند تا آب به آنها برسد.
(مسأله 215): آب شیرى که متصل به کُر است حکم کُر را دارد.
(مسأله 216): اگر چیزى را آب بکشد و یقین کند پاک شده و بعد شک کند که عین نجاست را از آن برطرف کرده یا نه، باید دوباره آن را آب بکشد و یقین کند که عین نجاست برطرف شده است.
(مسأله 217): زمینى که آب در او فرو مى رود مثل زمینى که روى آن شن یا ریگ باشد، اگر نجس شود با آب قلیل نیز پاک مى شود.
(مسأله 218): زمین سنگ فرش و آجر فرش و زمین سختى که آب در آن فرو نمى رود، اگر نجس شود با آب قلیل پاک مى گردد، ولى باید به قدرى آب روى آن بریزند که جارى شود.
(مسأله 219): اگر ظاهر نمک سنگ و مانند آن نجس شود، با آب کمتر از کُر هم پاک مى شود.
(مسأله 220): اگر شکر نجس آب شده را قند بسازد و در آب کر یا جارى بگذارند پاک نمى شود.
2ـ زمین
▲ 2ـ زمین
(مسأله 221): زمین با سه شرط کف پا و ته کفش را که به راه رفتن نجس شده پاک مى کند
"اول" آنکه زمین پاک باشد.
"دوم" آنکه خشک باشد.
"سوم" آنکه اگر عین نجس مثل خون و بول، یا متنجس مثل گلى که نجس شده در کف پا و ته کفش باشد، بواسطه راه رفتن یا مالیدن پا به زمین برطرف شود. و نیز زمین باید خاک یا سنگ یا آجر فرش و مانند اینها باشد، و با راه رفتن روى فرش و حصیر و سبزه، کف پا و ته کفش نجس پاک نمى شود.
مسأله 222): پاک شدن کف پا و ته کفش نجس، به واسطه راه رفتن روى آسفالت و روى زمین که با چوب فرش شده محل اشکال است، اقوى بقاء نجاست است
(مسأله 223): براى پاک شدن کف پا و ته کفش بهتر است مقدار پانزده ذراع دست یا بیشتر راه بروند، اگر چه به کمتر از پانزده ذراع یا مالیدن پا به زمین نجاست برطرف شود
(مسأله 224): لازم نیست کف پا یا ته کفش نجس تر باشد، بلکه اگر خشک هم باشد به راه رفتن پاک مى شود
(مسأله 225): بعد از آنکه کف پا یا ته کفش نجس به راه رفتن پاک شد، مقدارى از اطراف آن هم که معمولاً به گل آلوده مى شود پاک مى گردد
(مسأله 226): کسى که با دست و زانو راه مى رود، اگر کف دست یا زانوى او نجس شود، پاک شدن آن با راه رفتن محل اشکال است. و همچنین است ته عصا و ته پاىمصنوعى و نعل چهارپایان و چرخ اتومبیل و درشکه و مانند اینها و احوط بقاء نجاست است.
(مسأله 227): اگر بعد از راه رفتن، بو یا رنگ یا ذره هاى کوچکى از نجاست که دیده نمى شود، در کف پا یا ته کفش بماند اشکال ندارد، اگر چه احتیاط مستحب آنست که به قدرى راه بروند که آنها هم برطرف شوند.
(مسأله 228): داخل کفش به واسطه راه رفتن پاک نمى شود. و پاک شدن کف جوراب بواسطه راه رفتن محل اشکال است. احوط شستن با آب است
3ـ آفتاب
▲ 3ـ آفتاب
(مسأله 229): آفتاب، زمین، و ساختمان و چیزهائى که مانند در و پنجره در ساختمان بکار برده شده، و همچنین میخى را که به دیوار کوبیده اند با پنج شرط پاک مى کند:
"اول": آنکه چیز نجس تر باشد، پس اگر خشک باشد باید به وسیله آن را تر کنند تا آفتاب خشک کند.
"دوم": آنکه اگر عین نجاست در آن چیز باشد پیش از خشک شدن به تابیدن، آفتاب آن را برطرف کند.
"سوم": آنکه چیزى از تابیدن آفتاب جلوگیرى نکند پس اگر آفتاب از پشت پرده یا ابر و مانند اینها بتابد و چیز نجس را خشک کند آن چیز پاک نمى شود، ولى اگر ابر به قدرى نازک باشد که از تابیدن آفتاب جلوگیر نکند، اشکال ندارد.
"چهارم": آنکه آفتاب به تنهایى چیز نجس را خشک کند، پس اگر مثلاً چیز نجس به واسطه باد و آفتاب خشک شود، پاک نمى گردد، ولى اگر باد بقدرى کم باشد که نگویند به خشک شدن چیز نجس کمک کرده اشکال ندارد.
"پنجم": آنکه آفتاب مقدارى از بنا و ساختمان را که نجاست به آن فرو رفته، یک مرتبه خشک کند پس اگر یک مرتبه بر زمین و ساختمان نجس بتابد و روى آن را خشک کند و دفعه دیگر زیر آن را خشک نماید فقط
روى آن پاک مى شود و زیر آن نجس مى ماند.
(مسأله 230): پاک کردن آفتاب حصیر نجس را محل اشکال است، و اما درخت و گیاه که در زمین است پیش از چیدن آن، بواسطه آفتاب پاک مى شود.
(مسأله 231): اگر آفتاب به زمین نجس بتابد، بعد انسان شک کند که زمین موقع تابیدن آفتاب تر بوده یا نه، یاترى آن به واسطه آفتاب خشک شده یا نه آن زمین نجس است، و همچنین است اگر شک کند که پیش از تابش آفتاب عین نجاست از آن برطرف شده یا نه، یا شک کند که چیزى مانع تابش آفتاب بوده یا نه.
(مسأله 232): اگر آفتاب به یک طرف دیوار نجس بتابد، و به وسیله آن طرفى که آفتاب به آن نتابیده نیز خشک شود مقتضاى احتیاط واجب اجتناب است.
4 ـ استحاله
▲ 4 ـ استحاله
(مسأله 233): اگر جنس چیز نجس به طورى عوض شود که به صورت چیز پاکى درآید پاک مى شود، مثل آنکه چوب نجس بسوزد و خاکستر گردد، یا سگ در نمگزار فرو رود و نمک شود، ولى اگر جنس آن
عوض نشود، مثل آنکه گندم نجس را آرد کنند یا نان بپزند پاک نمى شود.
(مسأله 234): کوزه گلى و مانند آن که از گل نجس ساخته شده و ذغالى که از چوب نجس درست شده نجس است.
(مسأله 235): چیز نجسى که معلوم نیست استحاله شده یا نه، نجس است.
5 ـ انقلاب
▲ 5 ـ انقلاب
(مسأله 236): اگر شراب به خودى خود یا به واسطه ریختن چیزى مثل سرکه و نمک در آن سرکه شود، پاک مى گردد.
(مسأله 237): شرابى که از انگور نجس و مانند آن درست کنند، چنانچه در ظرف دیگرى که پاک باشد بریزند سرکه شود، پاک شدنش محل اشکال است. و همچنین اگر نجاست دیگرى به شراب برسد و مستهلک
شود، و در صورتى که به ظرف رسیده یا نرسیده باشد بعد از سرکه شدن، احوط در هر دو مورد اجتناب است.
(مسأله 238): سرکه اى که از انگور و کشمش و خرماى نجس درست کنند نجس است.
(مسأله 239): اگر پوشال ریز انگور یا خرما داخل آنها باشد و سرکه بریزند ضرر ندارد بلکه ریختن خیار و بادنجان و مانند اینها در آن اگر چه پیش از سرکه شدن باشد نیز اشکالى ندارد.
(مسأله 240): آب انگورى که به آتش یا به خودى خود جوش بیاید، حرام مى شود، و اگر آن قدر به آتش بجوشد که ثلثان شود، یعنى دو قسمت آن کم شود و یک قسمت آن بماند، حلال مى شود.
(مسأله 241): اگر دو قسمت آب انگور بدون جوش آمدن کم شود چنانچه باقیمانده آن جوش بیاید حرام است.
(مسأله 242): آب انگورى که معلوم نیست جوش آمده یا نه. حلال است. ولى اگر جوش بیاید تا انسان یقین نکند که دو قسمت آن کم شده، حلال نمى شود.
(مسأله 243): اگر مثلاً در یک خوشه غوره مقدارى انگور باشد، چنانچه به آبى که از آن خوشه گرفته، مى شود آب انگور نگویند و بجوشد خوردن آن حلال است. ولى این در صورتى است که بر همه آب غوره صدق کند عرفاً و اگر گفته شود آب انگور و غوره است حلال نیست.
(مسأله 244): اگر یک دانه انگور در چیزى که به آتش مى جوشد بیفتد و بجوشد و مستهلک نشود، فقط خوردن آن دانه حرام است و اگر مستهلک شود همه آن حلال است.
(مسأله 245): اگر بخواهند در چند دیگ شیره بپزند جائز است کفگیرى را که در دیگ جوش آمده زده اند در دیگى که جوش نیامده بزنند.
(مسأله 246): چیزى که معلوم نیست غوره است یا انگور، اگر جوش بیاید حلال است.
6ـ انتقال
▲ 6ـ انتقال
(مسأله 247): اگر خون بدن انسان یا خون حیوانى که خون جهنده دارد، یعنى حیوانى که وقتى رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى کند ـ به بدن حیوانى که خون جهنده ندارد برود ـ و خون آن حیوان حساب شود پاک مى گردد. و این را انتقال گویند، و همچنین است حکم در سائر نجاسات، و اما خونى که زالو از انسان مى مکد چون خون زالو به آن گفته نمى شود و مى گویند خون انسان است نجس مى باشد.
(مسأله 248): اگر کسى پشه اى را که به بدنش نشسته بکشد، و نداند خونى که از پشه بیرون آمده از او مکیده یا از خود پشه مى باشد، پاک است و همچنین است اگر بداند از او مکیده ولى جزء بدن پشه حساب شود، اما اگر فاصله بین مکیدن خون و کشتن پشه به قدرى کم باشد، که بگویند خون انسان است یا معلوم نباشد که مى گویند خون پشه است یا خون انسان نجس مى باشد.
7ـ اسلام
▲ 7ـ اسلام
(مسأله 249): اگر کافر شهادتین بگوید یعنى به یگانگى خدا و نبوت خاتم الانبیاء، ((صلى الله علیه وآله)) شهادت بدهد، به هر لغتى که باشد مسلمان مى شود. و بعد از مسلمان شدن، بدن و آب دهان و بینى و عرق او پاک است، ولى اگر موقع مسلمان شدن، عین نجاست به بدن او بوده، باید برطرف کند و جاى آن را آب بکشد، بلکه اگر پیش از مسلمان شدن عین نجاست برطرف شده باشد، احتیاط واجب آن است که جاى آن را آب بکشد.
(مسأله 250): اگر موقعى که کافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسیده باشد و آن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او نباشد نجس است، بلکه اگر در بدن او هم باشد، بنا بر احتیاط واجب باید از آن اجتناب کند.
(مسأله 251): اگر کافر شهادتین بگوید، و انسان نداند قلباً مسلمان شده یا نه پاکست، و اگر بداند قلباً مسلمان نشده است ولى چیزى که منافى با اظهار شهادتین باشد از او سر نزند، مقتضاى احتیاط واجب اجتناب است.
8 ـ تبعیت
▲ 8 ـ تبعیت
(مسأله 252): تبعیت آن است که چیز نجسى به واسطه پاکى چیز دیگر پاک شود.
@53
(مسأله 253): اگر شراب سرکه شود ظرف آن هم تا جائى که شراب موقع جوش آمدن به آنها رسیده پاک مى شود و کهنه و چیزى هم که معمولاً روى آن مى گذارند اگر با آن نجس شده پاک مى گردد. ولى اگر پشت ظرف به آن شراب آلوده شده باشد، احتیاط واجب اجتناب است.
(مسأله 254): بچه کافر به تبعیت در دو مورد پاک مى شود:
1ـ کافرى که مسلمان شود طفل او در پاکى تابع او است، و همچنین اگر جد طفل یا مادر یا جدّه او مسلمان شوند.
2ـ طفل کافرى که به دست مسلمانى اسیر گردد، و پدر یا یکى از اجداد او همراه نباشد. در این دو مورد پاکى طفل به تابعیت مشروط به این است که طفل در صورت ممیز بودن اظهار کفر ننماید.
(مسأله 255): تخته یا سنگى که روى آن میّت را غسل مى دهند، و پارچه اى که با آن عورت میّت را مى پوشانند، و دست کسى که او را غسل مى دهد تمام این چیزها که با میت شسته شده است، بعد از تمام شدن غسل پاک مى شود.
(مسأله 256): کسى که چیزى را آب مى کشد، بعد از پاک شدن آن چیز دست او هم که با آن چیز شسته شده پاک مى شود.
(مسأله 257): اگر لباس و مانند آن را با آب قلیل آب بکشند و به اندازه معمول فشار دهند تا آبى که روى آن ریخته اند جدا شود، آبى که در آن مى ماند پاکست. بلکه آبى که از او جدا شده نیز پاکست اگر شستن اخیر باشد.
(مسأله 258): ظرف نجس را که با آب قلیل آب مى کشند بعد از جدا شدن آبى که براى پاک شدن، روى آن ریخته اند، آب کمى که در آن مى ماند به تفصیلى که در مسأله (63) گذشت پاک است.
9ـ برطرف شدن عین نجاست
▲ 9ـ برطرف شدن عین نجاست
(مسأله 259): اگر بدن حیوان به عین نجس مثل خون، یا متنجس مثل آب نجس آلوده، شود چنانچه آنها برطرف شود، بدن آن حیوان پاک مى شود، و همچنین است باطن بدن انسان، مثل توى دهان و بینى. مثلاً اگر خونى از لاى دندان بیرون آید، و در آب دهان از بین برود آب کشیدن توى دهان لازم نیست، ولى اگر دندان عاریه در دهان نجس شود بنا بر احتیاط آن را آب بکشند.
(مسأله 260): اگر غذا لاى دندان مانده باشد و داخل دهان خون بیاید، چنانچه انسان نداند که خون به غذا رسیده و یا بعد از رسیدن زائل شده پاک است.
(مسأله 261): مقدارى از لبها و پلک چشم که موقع بستن روى هم مى آید، و نیز جائى را که انسان نمى داند از ظاهر بدن است یا باطن آن، اگر نجس شود بنا بر احتیاط باید آب بکشد.
(مسأله 262): اگر گرد و خاک نجس به لباس و فرش و مانند اینها بنشیند، چنانچه طورى آنها را تکان دهند که گرد و خاک نجس از آنها بریزد، و چیزى با رطوبت با آنها ملاقات کند نجس نمى شود.
10ـ استبراء حیوان نجاستخوار
▲ 10ـ استبراء حیوان نجاستخوار
(مسأله 263): بول و غائط حیوانى که به خوردن نجاست انسان عادت کرده نجس است و اگر بخواهند پاک شود، باید آن را استبراء کنند، یعنى تا مدتى نگذارند نجاست بخورد، و غذاى پاک به آن بدهند، که بعد از آن مدت دیگر نجاستخوار به آن نگویند، و بنا بر احتیاط واجب باید شتر نجاستخوار را چهل روز و گاو را بیست روز، و گوسفند را ده روز، و مرغابى را هفت یا پنج روز، و مرغ خانگى را سه روز، از خوردن نجاست جلوگیرى کنند. و اگر بعد از این مدت باز هم نجاستخوار به آنها گفته شود، باید تا مدتى
که بعد از آن مدت دیگر نجاستخوار به آنها نگویند، آنها را از خوردن نجاست جلوگیرى نمایند.
11ـ غائب شدن مسلمان
▲ 11ـ غائب شدن مسلمان
(مسأله 264): اگر بدن یا لباس مسلمان، یا چیز دیگرى که مانند ظرف و فرش در اختیار او است نجس شود، و آن مسلمان غائب گردد، با شش شرط پاک است:
"اول": آنکه آن مسلمان چیزى را که بدن یا لباسش را نجس کرده، نجس بداند پس اگر مثلاً لباسش با رطوبت به بدن کافر ملاقات کرده و آن را نجس نداند، بعد از غائب شدن او، نمى شود آن لباس را پاک دانست.
"دوم": آنکه بداند بدن یا لباسش به چیز نجس رسیده است.
"سوم": آنکه انسان ببیند آن چیز را در کارى که شرط آن پاکى است استعمال مى کند، مثلاً ببیند با آن لباس نماز مى خواند.
"چهارم": آنکه احتمال برود که آن مسلمان بداند شرط کارى را که با آن چیز انجام مى دهد پاکى است. پس اگر مثلاً نداند که باید لباس نمازگزار پاک باشد و با لباسى که نجس شده نماز بخواند نمى شود آن لباس را پاک دانست.
"پنجم": آنکه انسان احتمال دهد آن مسلمان چیزى را که نجس شده آب کشیده است. پس اگر یقین داشته باشد که آب نکشیده، نباید آن چیز را پاک بداند، و نیز اگر نجس و پاک در نظر آن مسلمان فرق نداشته باشد، پاک دانستن آن چیز محل اشکال است، و باید از آن اجتناب کرد.
"ششم": آنکه آن مسلمان بنا بر احتیاط، بالغ باشد.
(مسأله 265): اگر انسان یقین کند چیزى که نجس بوده پاک شده است، یا دو مرد عادل به پاک شدن آن خبر دهند، آن چیز پاک است. و همچنین است اگر کسى که چیز نجس در اختیار او است بگوید آن چیز پاک شده یا مسلمانى چیز نجس را آب کشیده باشد، اگر چه معلوم نباشد درست آب کشیده یا نه، و بعید نیست که خبر دادن یک نفر عادل یا شخص موثق، به پاکى آن نیز کفایت کند.
(مسأله 266): کسى که وکیل شده است لباس انسان را آب بکشد، اگر بگوید آب کشیدم و انسان به گفته او اطمینان پیدا کند آن لباس پاک است
(مسأله 267): اگر انسان حالى دارد که در آب کشیدن چیز نجس یقین پیدا نمى کند، مى تواند به گمان اکتفاء نماید
12ـ رفتن خون متعارف
▲ 12ـ رفتن خون متعارف
(مسأله 268): خونى که در جوف ذبیحه بعد از کشتن آن بطریق شرعى باقى مى ماند، چنانچه خون به مقدار متعارف خارج شده باشد، پاک است.
(مسأله 269): حکم سابق مختص به حیوان حلال گوشت است و در حیوان حرام گوشت جارى نیست بلکه بنا بر احتیاط استحبابى، در اجزاء محرمه از حیوان حلال گوشت نیز جارى نیست.
13ـ سنگ و کهنه استنجاء
▲ 13ـ سنگ و کهنه استنجاء
(مسأله 270): مخرج غائط، با سه سنگ یا سه کلوخ یا سه پارچه کهنه که ازاله عین نجاست را از مخرج کند، پاک مى شود. و اگر به سه سنگ پاک نشود باید تکرار کند تا پاک شود. ولى مخرج بول بجز آب بچیزى دیگر پاک نمى شود.
احکام ظرفها
▲ احکام ظرفها
وضـو
▲ وضـو
(مسأله 280): در وضو واجب است، صورت و دستها را بشویند و جلوى سر و روى پاها را مسح کنند.
(مسأله 281): در ازاى صورت را باید از بالاى پیشانى جائى که موى سر بیرون مى آید، تا آخر چانه شست و پهناى آن به مقدارى که بین انگشت وسط و شست قرار مى گیرد، باید شسته شود و اگر مختصرى از این مقدار نشویند، وضو باطل است، و براى آنکه انسان یقین کند این مقدار کاملاً شسته شده، باید کمى اطراف آن را هم بشوید.
(مسأله 282): اگر صورت یا دست کسى کوچکتر یا بزرگتر از متعارف مردم باشد، باید ملاحظه کند که مردمان متعارف تا کجاى صورت خود را مى شویند، او هم تا همانجا بشوید و نیز اگر پیشانى او مو روئیده، یا جلوى سرش مو ندارد، باید به اندازه معمول پیشانى را بشوید
(مسأله 283): اگر احتمال دهد چرک یا چیز دیگرى، در ابروها و گوشه هاى چشم و لب او هست، که نمى گذارد آب به آنها برسد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، باید پیش از وضو، وارسى کند که اگر هست برطرف نماید.
(مسأله 284): اگر پوست صورت از لاى مو پیدا باشد، باید آب را به پوست برساند. و اگر پیدا نباشد، شستن مو، کافى است و رساندن آب به زیر آن، لازم نیست.
(مسأله 285): اگر شک کند، پوست صورت از لاى مو پیدا است یا نه بنا بر احتیاط واجب باید مو را بشوید، و آب را به پوست هم، برساند.
(مسأله 286): شستن داخل بینى و مقدارى از لب و چشم، که در وقت بستن دیده نمى شود، واجب نیست ولى براى آنکه یقین کند از جاهائى که باید شسته شود، چیزى باقى نمانده، واجب است مقدارى از آنها را هم بشوید و کسى که نمى دانسته باید این مقدار را بشوید اگر نداند در وضوهاى که گرفته این مقدار را شسته یا نه، نمازى را که با آن وضو خوانده و وقتش باقى است، با وضوى جدید اعاده نماید و قضاى نمازهاى که وقتش گذشته واجب نیست.
(مسأله 287): باید صورت و دستها را از بالا به پائین شست و اگر از پائین به بالا بشوید وضو باطل است.
(مسأله 288): اگر دست را تر کند و به صورت و دستها بکشد، چنانچه ترى دست به قدرى باشد، که بواسطه کشیدن دست، آب کمى بر آنها جارى شود کافیست.
(مسأله 289): بعد از شستن صورت، باید دست راست و بعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشتها، بشوید.
(مسأله 290): براى آنکه یقین کند آرنج را کاملاً شسته، باید مقدارى بالاتر از آرنج را هم، بشوید.
(مسأله 291): کسى که پیش از شستن صورت، دستهاى خود را تا مچ شسته، در موضع وضو باید تا سرانگشتان، بشوید و اگر فقط تا مچ بشوید، وضوى او باطل است.
(مسأله 292): در وضو شستن صورت و دستها مرتبه اول واجب و مرتبه دوم مستحب و مرتبه سوم و بیشتر از آن، حرام مى باشد، و این که کدام شستن اول یا دوم یا سوم است، بعضى فقها گفته است مربوط به قصد کسى است، که وضو مى گیرد، پس اگر به قصد شستن مرتبه اول مثلاً ده مرتبه آب به صورت بریزد، اشکال ندارد و همه آنها شستن اول، حساب مى شود. ولى این نظریه محل اشکال است، بناءً اگر یک کف یا دو کف بریزد، و تمام صورت را فرا گیرد یک شستن محسوب است و اگر یک کف دیگر بریزد و با معونت اِمرار کف دست تمام عضو را فرا گیرد، شستن دوم تحقّق یافته است، و از ریختن آب دیگر بپرهیزد. و اگر به قصد اینکه سه مرتبه بشوید، سه مرتبه آب بریزد، مرتبه سوم آن حرام است.
(مسأله 293): بعد از شستن هر دو دست، باید جلوى سر را با ترى آب وضو که در دست مانده مسح کند و احتیاط واجب آن است که با کف دست راست مسح نماید و مسح را از بالا به پائین انجام دهد.
(مسأله 294): یک قسمت از چهار قسمت سر که مقابل پیشانى است، جاى مسح مى باشد، و هر جاى این قسمت را، به هر اندازه مسح کند کافیست، اگر چه احتیاط مستحب آنست، که از درازا به اندازه درازى یک انگشت و از پهنا به اندازه پهناى سه انگشت بسته، مسح نماید.
(مسأله 295): لازم نیست مسح سر، بر پوست آن باشد، بلکه بر موى جلوى سر هم صحیح است، ولى کسى که موى جلو سر او به اندازه اى بلند است، که اگر مثلاً شانه کند، به صورتش مى ریزد، یا به جاهاى دیگر مى رسد، باید بیخ موها را مسح کند، یا فرق سر را باز کرده، پوست سر را مسح نماید، و
اگر موهاى را که به صورت مى ریزد، یا به جاى دیگر سر مى رسد، جلوى سر جمع کند و بر آنها مسح نماید یا بر موى جاهاى دیگر سر که جلوى آن آمده، مسح کند، چنین مسحى باطل است.
(مسأله 296): بعد از مسح سر، با ترى آب وضو که در دست مانده روى پاها را از سر یکى از انگشتها، تا برآمدگى روى پا مسح کند و احتیاط واجب آن است که تا مفصل، مسح نماید، همچنین احتیاط واجب آنست که پاى راست را، با دست راست و پاى چپ را، با دست چپ مسح نماید.
(مسأله 297): پهناى مسح پا به هر اندازه باشد کافیست، ولى بهتر آن است که به اندازه پهناى سه انگشت بسته، بلکه تمام روى پا را، با تمام دست مسح نماید.
(مسأله 298): احتیاط واجب آن است که در مسح پا دست را بر سر انگشتها بگذارد، و بعد به پشت پا بکشد، یا آنکه دست را به مفصل گذاشته و تا سر انگشتها بکشد نه آنکه تمام دست را روى پا بگذارد و کمى بکشد اگر چه اقوى کفایت آن است.
(مسأله 299): در مسح سر و روى پا، باید دست را روى آنها بکشد و اگر دست را نگهدارد و سر یا پا را به آن بکشد، وضو باطل است. ولى اگر موقعى که دست را مى کشد سر یا پا مختصرى حرکت کند، اشکال ندارد.
(مسأله 300): جاى مسح باید خشک باشد و اگر به قدرى تر باشد که رطوبت کف دست به آن اثر نکند، مسح، باطل است، ولى اگر ترى آن به قدرى کم باشد، که رطوبتى که بعد از مسح در آن دیده مى شود بگویند فقط از ترى کف دست است، اشکال ندارد.
(مسأله 301): اگر براى مسح رطوبتى در کف دست نمانده باشد نمى تواند دست را با آب خارج تر کند، بلکه باید از ریش خود رطوبت بگیرد و با آن مسح نماید. و گرفتن رطوبت از غیر ریش و مسح نمودن با آن محل اشکال است، و اگر ریش نداشته باشد مثل زن و بچه گرفتن رطوبت از بقیه اعضاء مثل حاجب کافیست.
(مسأله 302): اگر رطوبت کف دست فقط به اندازه مسح سر باشد، سر را با همان رطوبت مسح کند و براى مسح پاها از ریش خود رطوبت بگیرد و اگر ریش ندارد، از حاجب بگیرد.
(مسأله 303): مسح کردن از روى جوراب و کفش باطل است ولى اگر بواسطه سرماى شدید یا ترس از دزد و درنده و مانند اینها، نتواند کفش و یا جوراب را بیرون آورد، احوط مسح بالاى جوراب و کفش، بعد تیمم است چه تقیه باشد یا نباشد، اگر چه در مورد تقیه تنها مسح بالاى جوراب و کفش کافیست.
(مسأله 304): اگر روى پا نجس باشد و نتواند براى مسح آن را آب بکشد باید تیمم نماید.
وضوى ارتماسى
▲ وضوى ارتماسى
(مسأله 305): وضوى ارتماسى آن است که انسان صورت و دستها را به قصد وضو در آب فرو برد ولى مسح با ترى آن دست اشکال دارد، بنا بر این، دست چپ را نباید ارتماسى شست.
(مسأله 306): در وضوى ارتماسى هم، باید صورت و دستها، از بالا به پائین شسته شود پس اگر وقتى که صورت و دستها را در آب فرو مى برد، قصد وضو کند، باید صورت را از طرف پیشانى، و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد.
(مسأله 307): اگر وضوى بعضى از اعضاء را ارتماسى و بعضى را غیر ارتماسى، انجام دهد، اشکال ندارد.
دعائى که موقع وضو گرفتن مستحب است
▲ دعائى که موقع وضو گرفتن مستحب است
(مسأله 308): کسى که وضو مى گیرد، مستحب است موقعى که نگاهش به آب مى افتد بگوید (بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى جَعَلَ الماءَ طَهُوراً وَلَمْ یَجْعَلْهُ نَجِساً): و موقعى که پیش از وضو، دست خود را مى شوید، بگوید: (بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ اَللّهُمَّ اجْعَلِنِى مِنَ التَّوابِینَ وَاجْعَلْنِى مِنَ المُتَطَهِّرِینَ): و در وقت مضمضه کردن بگوید: (اَللّهُمَّ لَقِنِّى حَجَّتِى یَوْمَ اَلْقاکَ وَاَطْلِقْ لِسانِى بِذِکْرِکَ): و در وقت استنشاق، یعنى آب در بینى کردن بگوید: (اَللّهُمَّ لا تُحَرِّمْ عَلَىَّ رِیحَ الجَنَّةِ وَاجْعَلْنِى مِمَّنْ یَشُمُّ رِیحَها وَرَوْحَها وَطِیبَها،) و موقع شستن رو
بگوید: (اَللّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهِى یَوْمَ تَسْوَدُّ فِیهِ الوُجُوهُ وَلا تَسوِّدْ وَجْهِى یَوْمَ تَبْیَضُّ فِیهِ الوُجُوهُ): و موقع شستن دست راست، بگوید: (اَللّهُمَّ أَعْطِنِى کِتابِى بِیَمِینِى وَالْخُلْدَ فِى الَجِنانِ بِیَسارِى وَحاسِبْنِى حِساباً یَسِیراً): و موقع شستن دست چپ بگوید: (اَللّهُمَّ لا تُعْطِنِى کِتابِى بِشِمالِى وَلا مِنْ وَلاءِ ظَهْرِى وَلا تَجْعَلْها مَغْلُولَةً اِلى عُنُقِى، وَاَعُوذُ بِکَ مَنْ مُقَطَّعاتِ النَّیْرانِ): و موقعى که سر را مسح مى کند بگوید: (اَللّهُمَّ غَشِّنِى بِرَحْمَتِکَ وَبَرَکاتِکَ وَعَفْوِکَ)و در وقت مسح پا بگوید
(اَللّهُمَّ ثَبِّتْنِى عَلى الصِّراطِ یَوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الأَقْدام وَاجْعَلْ سَعیِى فِى ما یُرضِیکَ عَنِّى یا ذَا الَجَلالِ وَالاِکْرامِ)
شرائط صحت وضو
▲ شرائط صحت وضو
شرائط صحیح بودن وضو، چند چیز است: "اول" آنکه آب وضو، پاک باشد. "دوم" آنکه مطلق باشد.
(مسأله 309): وضو با آب نجس و آب مضاف، باطل است اگر چه انسان نجس بودن یا مضاف بودن آن را نداند، یا فراموش کرده باشد و اگر با آن وضو، نمازى هم خوانده باشد، باید آن نماز را دوباره با وضوى صحیح بخواند اگر چه وقت گذشته باشد.
(مسأله 310): اگر غیر از آب گل آلود مضاف آب دیگرى براى وضو ندارد، چنانچه وقت نماز تنگ است، باید تیمم کند و اگر وقت دارد، باید صبر کند تا آب صاف شود و وضو بگیرد.
"سوم" آنکه آب وضو و فضائى که در آن وضو مى گیرد مباح باشد.
(مسأله 311): وضو با آب غصبى و یا آبى که معلوم نیست صاحب آن راضى است یا نه، حرام و باطل است و نیز اگر آب وضو از صورت و دستها در جاى غصبى بریزد، چنانچه در غیر آنجا نتواند وضو بگیرد، تکلیف او تیمم است. و اگر در غیر آنجا بتواند وضو بگیرد، لازم است که در غیر آنجا وضو بگیرد ولى چنانچه در هر دو صورت معصیت کرده و همانجا وضو بگیرد بنا به وجهى وضویش صحیح است ولى مقتضاى احتیاط، بطلان آن وضو است.
(مسأله 312): وضو گرفتن از حوض مدرسه اى که انسان نمى داند آن حوض را براى همه مردم وقف کرده اند، یا براى محصلین همان مدرسه، در صورتى که معمولاً مردم از آن حوض وضو مى گیرند اشکال ندارد.
(مسأله 313): کسى که نمى خواهد در مسجدى نماز بخواند، اگر نداند حوض آن را براى همه مردم وقف کرده اند، یا براى کسانى که در آنجا نماز مى خوانند، نمى توانند از حوض آن مسجد وضو بگیرد. ولى اگر معمولاً، کسانى هم که نمى خواهند در آنجا نماز بخوانند از آن حوض وضو مى گیرند، مى تواند از آن وضو بگیرد، مگر اینکه بداند کسانى که وضو مى گیرند اشخاص لاابالى و بى باک مى باشند.
(مسأله 314): وضو گرفتن از حوض تیمچه ها یعنى کاروانسراى کوچک و مسافرخانه ها و مانند اینها، براى کسانى که ساکن آنجاها نیستند، در صورتى صحیح است که معمولاً کسانى هم که ساکن آنجاها نیستند از آنها وضو بگیرند و نداند که اشخاص لاابالى است و الاّ صحت وضو محل اشکال است.
(مسأله 315): وضو گرفتن در نهرهاى بزرگ اگر چه انسان نداند که صاحب آنها راضى است اشکال ندارد ولى اگر صاحب آنها از وضو گرفتن نهى کند، یا اینکه انسان بداند که مالک راضى نیست، وضو باطل است، و امّا اگر مالک صغیر یا مجنون باشد یا اینکه آن نهرها در تصرف غاصب باشد در آن دو صورت وضو گرفتن با آب آنها به قولى محل اشکال است، ولى بعید نیست سیره متشرعه بر تصرّفات اندک از قبیل خوردن و وضو گرفتن جارى باشد، بنا بر این وضو از آنها صحیح است، و اما نهرهاى که در دهات و مانند دهات، سیره مردم بر استفاده از آنها جارى است، وضو گرفتن و سائر استفاده ها از آنها اشکال ندارد جزماً، اگر چه مالک آنها صغیر یا مجنون باشد و نیز مالک آنها حق منع استفاده مردم را ندارد.
(مسأله 316): اگر فراموش کند آب غصبى است و با آن وضو بگیرد، صحیح است، ولى کسى که خودش آب را غصب کرده، اگر غصبى بودن آن را فراموش کند و وضو بگیرد، وضوى او باطل است.
"چهارم" آنکه ظرف آب وضو، مباح باشد.
"پنجم" آنکه ظرف آب وضو، بنا بر احتیاط واجب، طلا و نقره نباشد. و تفصیل این دو شرط در مسأله بعدى ذکر مى شود.
(مسأله 317): اگر آب وضو در ظرف غصبى یا طلا و نقره است و غیر از آن، آب دیگرى ندارد، در صورتى که بتواند به وجه مشروعى آن آب را در ظرف دیگر خالى نماید، لازمست خالى کرده و بعداً وضو بگیرد، و چنانچه میسور نباشد، باید تیمم کند، و اگر آب دیگرى دارد، لازم است با آن وضو بگیرد. و در هر دو صورت اگر معصیت کرده و با دست و مانند آن آب را بر اعضاء وضو بریزد وضویش صحیح است و اگر وضوى ارتماسى بگیرد بر علاوه معصیت وضویش هم باطل است.
(مسأله 318): حوضى که مثلاً یک آجر یا یک سنگ آن غصبى است، در صورتى که برداشتن آب در عرف، تصرّف در آن آجر یا سنگ، نباشد اشکالى ندارد. و در صورتى که تصرّف باشد برداشتن آب حرام، ولى وضو صحیح است.
(مسأله 319): اگر در صحن یکى از امامان یا امامزادگان، که سابقاً قبرستان بوده حوض یا نهرى بسازند، چنانچه انسان نداند، که زمین صحن را براى قبرستان وقف کرده اند، وضو گرفتن در آن حوض و نهر، اشکال ندارد.
"ششم" آنکه اعضاء وضو موقع شستن و مسح کردن، پاک باشد.
(مسأله 320): اگر پیش از تمام شدن وضو جائى را که شسته یا مسح کرده نجس شود وضو صحیح است.
(مسأله 321): اگر غیر از اعضاء وضو، جائى از بدن نجس باشد وضو صحیح است ولى اگر مخرج را از بول یا غائط، تطهیر نکرده باشد، احتیاط مستحب آن است که اول آن را تطهیر کند و بعد وضو بگیرد.
(مسأله 322): اگر یکى از اعضاء وضو نجس باشد و بعد از وضو، شک کند که پیش از وضو آنجا را آب کشیده یا نه، چنانچه در موقع وضو، ملتفت پاک بودن و نجس بودن آنجا نبوده، وضو باطل است، و اگر مى داند ملتفت بوده، یا شک دارد که ملتفت بوده یا نه، وضو صحیح است و در هر صورت جائى را که نجس بوده، باید آب بکشد.
(مسأله 323): اگر در صورت یا دستها، بریدگى یا زخمى است که خون آن بند نمى آید و آب براى آن ضرر ندارد، باید بعد از شستن اجزاء صحیحه آن عضو، با رعایت ترتیب، موضع زخم یا بریدگى را در آب کُر یا جارى فرو برد و قدرى فشار دهد، که خون بند بیاید و انگشت خود را روى زخم یا بریدگى، در زیر آب از بالا به پائین بکشد، تا آب بر آن جارى شود وضو صحیح است.
"هفتم" آنکه وقت براى وضو و نماز کافى باشد.
(مسأله 324): هر گاه وقت بقدرى تنگ است، که اگر وضو بگیرد، تمام نماز یا مقدارى از آن، بعد از وقت خوانده مى شود، باید تیمم کند. ولى اگر براى وضو و تیمم یک اندازه وقت، لازم است، باید وضو بگیرد.
(مسأله 325): کسى که در تنگى وقت نماز، باید تیمم کند، اگر به قصد قربت یا براى کار مستحبى، مثل خواندن قرآن وضو بگیرد صحیح است، و اگر با علم و عمد فقط براى خواندن آن نماز وضو بگیرد، باطل است.
"هشتم" آنکه به قصد قربت، یعنى براى انجام فرمان خداوند عالم وضو بگیرد، و اگر براى خنک شدن یا به قصد دیگرى، وضو بگیرد، باطل است.
(مسأله 326): لازم نیست نیّت وضو را به زبان بگوید، یا از قلب خود بگذراند بلکه اگر تمام افعال وضو، بداعى امر خدا بجا آورده شود کفایت مى کند.
"نهم" آنکه وضو را به ترتیبى که گفته شد، بجا آورد، یعنى اول صورت و بعد دست راست و بعد دست چپ را بشوید و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نماید، و باید بنا بر احتیاط واجب پاى چپ را بعد از پاى راست مسح کند، و اگر به این ترتیب وضو نگیرد باطل است.
"دهم" آنکه کارهاى وضو را پشت سر هم، انجام دهد.
(مسأله 327): اگر بین کارهاى وضو، به قدرى فاصله شود، که وقتى مى خواهد جائى را بشوید یا مسح کند، رطوبت جاهاى که پیش از آن شسته یا مسح کرده خشک شده باشد، وضو باطل است و اگر فقط رطوبت جائى که جلوتر از محلى است که مى خواهد بشوید یا مسح کند، خشک شده باشد، مثلاً موقعى که مى خواهد دست چپ را بشوید، رطوبت دست راست خشک شده باشد، و صورت تر باشد وضویش صحیح است.
(مسأله 328): اگر کارهاى وضو را پشت سر هم به جا آورد، ولى بواسطه گرماى هوا، یا حرارت زیاد بدن، و مانند اینها رطوبت جاهاى پیشین خشک شود، وضوى او صحیح است.
(مسأله 329): راه رفتن در بین وضو، اشکال ندارد، پس اگر بعد از شستن صورت و دستها چند قدم راه برود و بعد سر و پا را، مسح کند وضوى او صحیح است.
"یازدهم" آنکه شستن صورت و دستها، و مسح سر و پاها را، خود انسان انجام دهد، و اگر دیگرى او را وضو دهد یا در رساندن آب، به صورت و دستها و مسح سر و پاها، به او کمک نماید، وضو باطل است.
(مسأله 330): کسى که نمى تواند وضو بگیرد، باید نائب بگیرد، که او را وضو دهد و چنانچه مزد هم بخواهد در صورتى که بتواند و مضر به حالش نباشد، باید بدهد ولى باید خود او نیت وضو کند، و با دست خود مسح نماید و اگر نمى تواند باید نائبش دست او را بگیرد، و به جاى مسح او بکشد، و اگر
این هم ممکن نیست باید نائب از دست او رطوبت بگیرد، و با آن رطوبت، سر و پاى او را مسح کند.
(مسأله 331): هر کدام از کارهاى وضو را که مى تواند به تنهائى انجام دهد، نباید در آن کمک بگیرد.
"دوازدهم" آنکه استعمال آب براى او، مانعى نداشته باشد.
(مسأله 332): کسى که مى ترسد که اگر وضو بگیرد مریض شود، یا اگر آب را به مصرف وضو برساند، تشنه بماند، نباید وضو بگیرد، ولى اگر نداند که آب براى او ضرر دارد، وضو بگیرد اگر چه بعد بفهمد ضرر داشته ولى ضرر بحدى که شرعاً حرام است، نبوده باشد، وضوى او صحیح است.
(مسأله 333): اگر رساندن آب به صورت و دستها به مقدارى کمى که وضو با آن صحیح است ضرر ندارد و بیشتر از آن ضرر دارد باید با همان مقدار، وضو بگیرد.
"سیزدهم" آنکه در اعضاء وضو، مانعى از رسیدن آب نباشد.
(مسأله 334): اگر مى داند چیزى به اعضاء وضو چسبیده، ولى شک دارد که از رسیدن آب جلوگیرى مى کند یا نه؟ باید آن را برطرف کند یا آب را بزیر آن، برساند.
(مسأله 335): اگر زیر ناخن چرک باشد، وضو اشکال ندارد، ولى اگر ناخن را بگیرد، باید براى وضو، آن چرک را برطرف کند و نیز اگر ناخن بیشتر از معمول بلند باشد، چرک زیر مقدارى را که از معمول بلندتر است، برطرف نماید.
(مسأله 336): اگر در صورت و دستها و جلوى سر و روى پاها، بواسطه سوختن یا چیز دیگر، برآمدگى پیدا شود شستن و مسح روى آن کافیست، و چنانچه سوراخ شود، رساندن آب بزیر پوست لازم نیست، بلکه اگر پوست یک قسمت آن کنده شود، لازم نیست آب را بزیر قسمتى که کنده نشده، برساند ولى چنانچه پوستى که کنده شده، گاهى به بدن مى چسبد و گاهى بلند مى شود باید آن را قطع کند یا آب را بزیر آن، برساند.
(مسأله 337): اگر انسان شک کند، که به اعضاى وضوى او، چیزى چسبیده یا نه، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد، مثل آنکه بعد از گل کارى شک کند، گل بدست او چسبیده یا نه، باید وارسى کند، یا به قدرى دست بمالد، که اطمینان پیدا کند که اگر بوده، برطرف شده، یا آب بزیر آن رسیده است.
(مسأله 338): اگر جائى را که باید شست یا مسح کرد، چرک باشد ولى چرک آن، مانع از رسیدن آب به بدن نباشد، اشکال ندارد، و همچنین است اگر بعد از گچ کارى و مانند آن، چیز سفیدى که جلوگیرى از رسیدن آب به پوست نمى نماید، بر دست بماند ولى اگر شک کند که با بودن آنها آب ببدن مى رسد یا نه، باید آنها را، برطرف کند.
(مسأله 339): اگر پیش از وضو بداند، که در بعضى از اعضاء وضو مانعى از رسیدن آب هست، و بعد از وضو شک کند که در موقع وضو آب را به آنجا رسانده یا نه؟ چنانچه احتمال بدهد که در حال وضو ملتفت بوده، وضوى او صحیح است.
(مسأله 340): اگر در بعضى از اعضاء وضو مانع باشد، که گاهى آب بخودى خود زیر آن مى رسد و گاهى نمى رسد، و انسان بعد از وضو شک کند، که آب زیر آن رسیده یا نه؟ چنانچه بداند موقع وضو ملتفت رسیدن آب بزیر آن نبوده، احتیاط واجب آن است، که دوباره وضو بگیرد.
(مسأله 341): اگر بعد از وضو، چیزى که مانع از رسیدن آب است در اعضاء وضو ببیند، و نداند موقع وضو بوده یا بعد پیدا شده، وضوى او صحیح است، ولى اگر بداند که در وقت وضو، ملتفت آن مانع نبوده، احتیاط واجب آن است، که دوباره وضو بگیرد.
(مسأله 342): اگر بعد از وضو شک کند، چیزى که مانع رسیدن آب است در اعضاء وضو بوده یا نه؟ چنانچه احتمال بدهد که در حال وضو ملتفت بوده است، وضو صحیح است.
احکام وضو
▲ احکام وضو
(مسأله 343): کسى که در کارهاى وضو و شرائط آن، مثل پاک بودن آب و غصبى نبودن آن، خیلى شک مى کند، چنانچه به حد وسوسه برسد، باید به شک خود اعتناء نکند.
(مسأله 344): اگر شک کند که وضوى او باطل شده یا نه؟ بنا مى گذارد که وضوى او باقیست ولى اگر بعد از بول استبراء نکرده و وضو گرفته باشد و بعد از وضو، رطوبتى از او بیرون آید که نداند بول است یا چیز دیگر؟ وضوى او باطل است.
(مسأله 345): کسى که شک دارد وضو گرفته یا نه؟ باید، وضو بگیرد.
(مسأله 346): کسى که مى داند وضو گرفته و حدثى هم از او سر زده مثلاً بول کرده، اگر نداند کدام جلوتر بوده، چنانچه پیش از نماز است باید وضو بگیرد، و اگر در بین نماز است باید نماز را بشکند، و وضو بگیرد و اگر بعد از نماز است، نمازى که خوانده صحیح است، در صورتى که احتمال التفات در حال شروع به نماز را بدهد، و براى نمازهاى بعد، باید وضو بگیرد.
(مسأله 347): اگر بعد از وضو یا در بین آن، یقین کند که بعضى جاها را نشسته یا مسح نکرده است، چنانچه رطوبت جاهائى که پیش از آن است، به جهت طول مدت خشک شده، باید دوباره وضو بگیرد، و اگر خشک نشده یا به جهت گرمى هوا و مانند آن خشک شده، باید جائى را که فراموش کرده و آنچه بعد از آن است، بشوید یا مسح کند و اگر در بین وضو، در شستن یا مسح کردن جائى، شک کند، باید به همین دستور، عمل نماید.
(مسأله 348): اگر بعد از نماز شک کند که وضو گرفته یا نه؟ در صورتى که احتمال بدهد که در حال شروع به نماز، ملتفت حالش بوده است، نمازش صحیح است، ولى باید براى نمازهاى بعد، وضو بگیرد.
(مسأله 349): اگر در بین نماز شک کند که وضو گرفته یا نه؟ نماز او باطل است، و باید وضو بگیرد و نماز را، بخواند.
(مسأله 350): اگر بعد از نماز بفهمد، که وضوى او باطل شده ولى شک کند که قبل از نماز باطل شده، یا بعد از نماز، نمازى که خوانده، صحیح است.
(مسأله 351): اگر انسان مرضى دارد، که بول او قطره قطره مى ریزد یا نمى تواند از بیرون آمدن غائط خوددارى کند، چنانچه یقین دارد که از اول وقت نماز، تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن مهلت پیدا مى کند، باید نماز را در وقتى که مهلت پیدا مى کند، بخواند و اگر مهلت او به مقدار کارهاى واجب نماز است، باید در وقتى که مهلت دارد، فقط کارهاى واجب نماز را بجا آورد و کارهاى مستحب، مانند اذان و اقامه و قنوت را، ترک نماید.
(مسأله 352): اگر به مقدار وضو و نماز، مهلت پیدا نمى کند و در بین نماز چند دفعه بول و یا غائط از او خارج مى شود، اگر بخواهد بعد از هر دفعه وضو بگیرد سخت نیست، احتیاط این است که ظرف آبى پهلوى خود بگذارد و هر وقت بول یا غائط از او خارج شد، فوراً وضو بگیرد، و بقیه نماز را بخواند و بعد با یک وضو، همان نماز را، اعاده کند.
(مسأله 353): کسى که بول یا غائط طورى پى در پى از او خارج مى شود، که وضو گرفتن، بعد از هر دفعه براى او سخت است براى هر نمازش بدون اشکال، یک وضو کفایت مى کند، و احوط این است که با یک وضو چند نماز را نخواند ولى براى سجده و تشهد قضاء شده و نماز احتیاط، وضوى دیگر لازم نیست.
(مسأله 354): کسى که بول یا غائط، پى در پى از او خارج مى شود، احوط این است که بعد از وضو، فوراً نماز بخواند.
(مسأله 355): کسى که بول یا غائط پى در پى از او خارج مى شود، بعد از وضو گرفتن، بنا بر احتیاط نوشته قرآن را مسح ننماید، اگر چه در حال نماز باشد.
(مسأله 356): کسى که بول او قطره قطره مى ریزد، باید براى نماز، به وسیله کیسه اى که در آن پنبه یا چیز دیگرى است، که از رسیدن بول به جاهاى دیگر جلوگیرى مى کند، خود را حفظ نماید و احتیاط واجب آن است که پیش از هر نماز مخرج بول را که نجس شده آب بکشد و نیز کسى که نمى تواند از بیرون آمدن غائط، خوددارى کند، چنانچه ممکن باشد باید به مقدار نماز از رسیدن غائط به جاهاى دیگر جلوگیرى نماید، و احتیاط واجب آن است که اگر مشقت ندارد، براى هر نماز مخرج غائط را آب بکشد.
(مسأله 357): کسى که نمى تواند از بیرون آمدن بول و غائط خوددارى کند، در صورتى که ممکن باشد، به مقدار نماز از خارج شدن بول و غائط، جلوگیرى نماید، واجب است که جلوگیرى نماید اگر چه خرج داشته باشد بلکه اگر مرض او به آسانى معالجه شود، احوط آن است که خود را معالجه نماید.
(مسأله 358): کسى که نمى تواند از بیرون آمدن بول و غائط، خوددارى کند، بعد از آن که مرض او خوب شد، لازم نیست نمازهاى را که در وقت مرض مطابق وظیفه اش خوانده، قضا نماید ولى اگر در بین وقت نماز، مرض او خوب شود، باید نمازى را که در آن وقت خوانده دوباره بخواند.
(مسأله 359): اگر کسى مرضى دارد که نمى تواند از خارج شدن باد جلوگیرى کند، باید به وظیفه کسانى که نمى توانند از بیرون آمدن بول و غائط خوددارى کنند، عمل نماید.
چیزهائى که باید براى آنها وضو گرفت
▲ چیزهائى که باید براى آنها وضو گرفت
(مسأله 360): براى شش چیز وضو گرفتن، واجب است.
"اول" براى نمازهاى واجب، غیر از نماز میت و در نمازهاى مستحب، وضو شرط صحت است.
"دوم" براى سجده و تشهد فراموش شده، اگر بین آنها و نماز، حدثى از او سر زده، مثلاً بول کرده باشد ولى براى سجده سهو واجب نیست وضو بگیرد.
"سوم" براى طواف واجب خانه کعبه.
"چهارم" اگر نذر یا عهد کرده یا قسم خورده باشد که وضو بگیرد.
"پنجم" اگر نذر کرده باشد، که جائى از بدن خود را، به خط قرآن برساند.
"ششم" براى آب کشیدن قرآنى که نجس شده، یا براى بیرون آوردن آن از مستراح و مانند آن در صورتى که مجبور باشد، دست یا جاى دیگر بدن خود را به خط قرآن برساند ولى چنانچه معطل شدن به مقدار وضو، بى احترامى به قرآن باشد، باید بدون اینکه وضو بگیرد، قرآن را از مستراح و مانند آن بیرون آورد یا اگر نجس شده آب بکشد.
(مسأله 361): مس نمودن خط قرآن، یعنى رساندن جائى از بدن به خط قرآن براى کسى که وضو ندارد، حرام است ولى اگر قرآن را به زبان فارسى، یا به زبان دیگر، ترجمه کنند مس آن اشکال ندارد.
(مسأله 362): جلوگیرى بچه و دیوانه، از مسح خط قرآن واجب نیست ولى اگر مسح نمودن آنان بى احترامى به قرآن باشد باید آنان را جلوگیرى کنند.
(مسأله 363): مسح نمودن اسم خداوند متعال و صفات خاصه او را به هر زبانى نوشته شده باشد، بدون وضو بنا بر احتیاط واجب حرام است. و احوط آن است، که از مس نمودن اسم پیغمبر و ائمه و حضرت زهرا ((علیهم السلام)) بدون وضو اجتناب نماید.
(مسأله 364): اگر پیش از وقت نماز به قصد این که با طهارت باشد، وضو بگیرد یا غسل کند، صحیح است و نزدیک وقت نماز هم اگر به قصد مهیا بودن براى نماز، وضو بگیرد اشکال ندارد.
(مسأله 365): کسى که یقین دارد وقت داخل شده، اگر نیت وضوى واجب کند و بعد از وضو بفهمد، وقت داخل نشده، وضوى او صحیح است.
(مسأله 366): مستحب است انسان، براى نماز میت و زیارت اهل قبور، و رفتن به مسجد، و حرم امامان ((علیهم السلام))، و براى همراه داشتن قرآن، و خواندن و نوشتن آن و مسح حاشیه قرآن، و براى خوابیدن وضو بگیرد و نیز مستحب است کسى که وضو دارد، براى هر نماز وضو بگیرد، و یا اینکه از
وضوء اول مدتى بگذرد تا تجدید صدق کند وضو بگیرد، و اگر براى یکى از کارهاى وضو بگیرد هر کارى را که باید با وضو انجام داد، مى تواند بجا آورد، مثلاً مى تواند با آن وضو نماز بخواند.
چیزهائى که وضو را باطل مى کند
▲ چیزهائى که وضو را باطل مى کند
(مسأله 367): هفت چیز وضو را باطل مى کند:
"اول" بول.
"دوم" غائط.
"سوم" باد معده، که از مخرج غائط خارج شود.
"چهارم" خوابى که بواسطه آن چشم نبیند، و گوش نشنود، ولى اگر چشم نبیند و گوش بشنود، وضو باطل نمى شود.
"پنجم" چیزهائى که عقل را از بین مى برد: مانند دیوانگى، و مستى و بیهوشى.
"ششم" استحاضه زنان که بعداً گفته مى شود.
"هفتم" جنابت بلکه بنا بر احتیاط مستحب هر کارى که براى آن، باید غسل کرد.
احکام وضوى جبیره
▲ احکام وضوى جبیره
چیزى که با آن زخم و شکسته را، مى بندند، و دوائى که روى زخم و مانند آن، مى گذارند، جبیره نامیده مى شود.
(مسأله 368): اگر در یکى از جاهاى وضو زخم یا دمل یا شکستگى باشد، چنانچه روى آن، باز است و آب ضرر ندارد، باید به طور معمول وضو گرفت.
(مسأله 369): اگر زخم یا دمل یا شکستگى، در صورت و دستها است، و روى آن باز است و آب ریختن روى آن ضرر دارد، باید اطراف زخم یا دمل را به طورى که در وضو گفته شد، از بالا به پائین بشوید، و بهتر آن است که چنانچه کشیدن دست تر بر آن ضرر ندارد دست تر بر آن بکشد و بعد پارچه پاکى روى آن بگذارد، و دست تر را روى پارچه نیز بکشد، و امّا در شکستگى، لازم است تیمم بنماید.
(مسأله 370): اگر زخم یا دمل یا شکستگى در جلوى سر یا روى پاها است و روى آن باز است چنانچه نتواند آن را مسح کند به این معنا که زخم مثلاً تمام محل مسح را گرفته باشد، یا آنکه از مسح جاهاى سالم، نیز متمکن نباشد، در این صورت لازم است، تیمم نماید و بنا بر احتیاط وضو نیز گرفته و پارچه پاکى روى آن بگذارد و روى پارچه را با ترى آب وضو که در دست مانده مسح کند.
(مسأله 371): اگر روى دمل یا زخم یا شکستگى بسته باشد، چنانچه باز کردن آن ممکن است و آب هم براى آن، ضرر ندارد باید باز کند و وضو بگیرد، چه زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد یا جلوى سر، و روى پاها باشد.
(مسأله 372): اگر زخم یا دمل یا شکستگى، که بسته است در صورت یا دستها باشد، چنانچه باز کردن و ریختن آب روى آن ضرر دارد، باید مقدارى را که متمکن است، از اطراف شسته و روى جبیره را، مسح نماید.
(مسأله 373): اگر نمى شود روى زخم را باز کرد، ولى زخم و چیزى که روى آن گذاشته شده، پاک است و رساندن آب به زخم، ممکن است و ضرر هم ندارد، باید آب را به روى زخم از بالا به پائین، برساند و اگر زخم یا چیزى که روى آن گذاشته شده، نجس است چنانچه آب کشیدن آن و رساندن آب به روى زخم، ممکن باشد، باید آن را آب بکشد و موقع وضو، آب را به زخم برساند و در صورتى که آب براى زخم ضرر ندارد ولى رساندن آب بروى زخم ممکن نیست، یا زخم نجس است و نمى شود آن را، آب کشید، باید تیمم نماید.
(مسأله 374): اگر جبیره تمام صورت، یا تمام یکى از دستها، یا تمام هر دو دست را، گرفته باشد، بنا بر احتیاط باید تیمم نماید و وضوى جبیره اى نیز، بگیرد و اگر تمام سر یا پاها، مجبور باشد، باید تیمم نماید.
(مسأله 375): لازم نیست جبیره از جنس چیزهائى باشد که نماز در او جایز است، بلکه اگر از حریر یا از اجزاء حیوانى که خوردن گوشت آن جائز نیست، بوده باشد مسح بر آن نیز جائز است ولى اگر ممکن است در وقت نماز آن را، بردارد.
(مسأله 376): کسى که در کف دست و انگشتها، جبیره دارد، و در موقع وضو، دست تر روى آن کشیده است سر و پا را، با همان رطوبت مسح کند، و اگر رطوبت آن، براى مسح کافى نباشد، از ریش و اگر ریش ندارد، از ابرو و مژه، رطوبت بگیرد و مسح کند.
(مسأله 377): اگر جبیره تمام پهناى روى پا را گرفته ولى مقدارى از طرف انگشتان و مقدارى از طرف بالاى پا، باز است باید جاهائى که باز است، روى پا را و جائى که جبیره است، روى جبیره را مسح کند.
(مسأله 378): اگر در صورت یا دستها، چند جبیره باشد، باید بین آنها را بشوید، و اگر جبیره ها در سر یا روى پاها باشد، باید بین آنها را مسح کند، و در جاهائى که جبیره است باید به دستور جبیره عمل نماید.
(مسأله 379): اگر جبیره بیشتر از معمول، اطراف زخم را، گرفته و برداشتن آن، ممکن نیست، باید تیمّم نماید، مگر اینکه جبیره در مواضع تیمم باشد، که در این صورت، لازم است بین وضو و تیمم، جمع نماید، و در هر دو صورت، اگر برداشتن جبیره، ممکن است، باید جبیره را بردارد، پس اگر زخم در صورت و دستها است، اطراف آن را بشوید و اگر در سر یا روى پاها است، اطراف آن را، مسح کند و براى جاى زخم به دستور جبیره، عمل نماید.
(مسأله 380): اگر در جاى وضو زخم و جراحت و شکستگى نیست ولى به جهت دیگرى آب براى آن ضرر دارد، باید، تیمم کند.
(مسأله 381): اگر جائى از اعضاء وضو را، رگ زده است و نمى تواند آن را آب بکشد یا آب براى آن، ضرر دارد مقتضاى احتیاط واجب، جمع بین وضوء جبیره و تیمم است.
(مسأله 382): اگر در جاى وضو یا غسل، چیزى چسبیده است که برداشتن آن ممکن نیست، یا به قدرى مشقت دارد، که نمى شود تحمل کرد، باید تیمم کند. و مقتضاى احتیاط واجب، ضمّ وضوى جبیره یا غسل جبیره، با تیمم است، بلى اگر آن چیزى که چسبیده، دوا باشد، حکم جبیره را دارد.
(مسأله 383): در غیر غسل میّت از سائر اغسال، غسل جبیره اى مثل وضو جبیره اى است ولى باید آن را ترتیبى بجا آورند و اظهر این است که اگر در بدن زخم یا دمل باشد و محل مجبور باشد، واجب است غسل و احتیاطاً مسح بر جبیره هم نماید و اگر محل مکشوف باشد و نجس نباشد و یا تطهیر آن ممکن باشد و آب ضرر نداشته باشد، باید غسل کند و اگر شستن، ممکن نباشد یا آب، ضرر داشته باشد، باید تیمم کند و اما اگر در بدن شکستگى باشد، باید غسل بنماید، و احتیاطاً روى جبیره را هم مسح کند. و در صورتى
که مسح روى جبیره ممکن نباشد یا این که محل شکسته باز باشد لازم است تیمم کند.
(مسأله 384): کسى که وظیفه او، تیمم است اگر در بعضى از جاهاى تیمم او زخم یا دمل یا شکستگى باشد، باید به دستور وضوء جبیره اى، تیمم جبیره اى نماید.
(مسأله 385): کسى که باید با وضو یا غسل جبیره اى، نماز بخواند چنانچه بداند که تا آخر وقت عذر او برطرف نمى شود، مى تواند در اول وقت نماز بخواند ولى اگر امید دارد که تا آخر وقت عذر او برطرف شود، بهتر آن است که صبر کند و چنانچه عذر او برطرف نشد، در آخر وقت نماز را دوباره با وضو یا غسل جبیره اى بجا آورد، ولى در صورتى که اول وقت نماز را خواند و تا آخر وقت عذرش برطرف شد لازم است، وضو گرفته یا غسل کرده نماز را اعاده نماید.
(مسأله 386): اگر انسان براى مرضى که در چشم او است، موى چشم خود را بچسباند، باید تیمم نماید و ضمّ وضوء جبیره، احوط است
(مسأله 387): کسى که نمى داند وظیفه اش تیمم است یا وضوى جبیره اى، بنا بر احتیاط واجب، باید هر دو را بجا آورد
(مسأله 388): نمازهاى را که انسان، با وضوى جبیره اى خوانده و تا آخر وقت عذرش مستمر بوده، صحیح است و مى تواند با آن وضوء نمازهاى بعدى را نیز، بجا آورد
غسلهاى واجب
▲ غسلهاى واجب
غسلهاى واجب هفت است "اول" غسل جنابت "دوم" غسل حیض "سوم" غسل نفاس "چهارم" غسل استحاضه "پنجم" غسل مس میت "ششم" غسل میت "هفتم" غسلى که به واسطه نذر و قسم و مانند اینها
واجب مى شود
غسل ترتیبى
▲ غسل ترتیبى
(مسأله 405): در غسل ترتیبى، باید به نیت غسل، اول سر و گردن بعد طرف راست، بعد طرف چپ بدن را بشوید، و تحقق غسل ترتیبى به حرکت دادن هر یک از اعضاء سه گانه زیر آب به قصد غسل بى اشکال نیست و احتیاط در اکتفاء نکردن به او است و اگر عمداً یا از روى فراموشى، یا به واسطه ندانستن مسأله، بدن را قبل از سر بشوید، غسل او باطل است.
(مسأله 406): در صورتى که بدن را قبل از سر بشوید، لازم نیست غسل را اعاده کند، بلکه چنانچه بدن را، با مراعات ترتیب، دوباره پیش از آنکه حدثى از او سر بزند، بشوید، غسل او، صحیح خواهد بود.
(مسأله 407): براى آنکه یقین کند هر سه قسمت، یعنى سر و گردن و پهلوى راست و پهلوى چپ را کاملاً غسل داده، باید هر قسمتى را که مى شوید مقدارى از قسمت دیگر را هم با آن قسمت بشوید.
(مسأله 408): اگر بعد از غسل بفهمد، جاى از بدن را نشسته، و نداند کجاى بدن است، دوباره شستن سر لازم نیست، و فقط پهلوى راست و پهلوى چپ را بشوید.
(مسأله 409): اگر بعد از غسل بفهمد، مقدارى از بدن را نشسته، چنانچه از طرف چپ باشد، شستن همان مقدار کافیست و اگر از طرف راست باشد بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف چپ را بشوید و اگر از سر و گردن باشد، باید بعد از شستن آن مقدار، دوباره بدن را، با مراعات ترتیب بشوید.
(مسأله 410): اگر پیش از تمام شدن غسل در شستن مقدارى از طرف چپ یا طرف راست شک کند، لازم است که آن مقدار را بشوید، و اگر مشکوک از طرف راست است، بعد از آن طرف چپ را نیز بشوید، و اگر در شستن مقدارى از سر و گردن شک کند، احتیاط واجب در اعتناء به چنین شک است، پس باید مقدار مشکوک را بشوید، بعد طرف راست و بعد طرف چپ را بشوید.
غسل ارتماسى
▲ غسل ارتماسى
(مسأله 411): در غسل ارتماسى، باید در یک آن آب تمام بدن را فرا بگیرد، پس اگر به نیّت غسل ارتماسى در آب فرود رود، چنانچه پاى او روى زمین باشد، باید از زمین بلند کند.
(مسأله 412): در غسل ارتماسى بنا بر احتیاط واجب باید موقعى نیت کند، که مقدارى از بدن، بیرون آب باشد.
(مسأله 413): اگر بعد از غسل ارتماسى، بفهمد که به مقدارى از بدن آب نرسیده، جاى آن را بداند یا نداند، باید دوباره غسل کند.
(مسأله 414): اگر براى غسل ترتیبى، وقت ندارد و براى ارتماسى، وقت دارد، باید غسل ارتماسى کند.
(مسأله 415): کسى که روزه اى واجب معین، گرفته است یا براى حج یا عمره احرام بسته، نمى تواند غسل ارتماسى کند، ولى اگر از روى فراموشى، غسل ارتماسى کند، غسلش صحیح است.
احکام غسل کردن
▲ احکام غسل کردن
(مسأله 416): در غسل ترتیبى، پاک بودن تمام بدن، پیش از غسل لازم نیست و اگر هر عضو را پیش از غسل، تطهیر کند کافیست. و اما در غسل ارتماسى، مقتضاى احتیاط واجب، پاک بودن بدن است پیش از غسل.
(مسأله 417): کسى که از حرام جنب شده و با آب گرم غسل کند اگر چه عرق مى کند غسل او صحیح است و احتیاط مستحب آن است که با آب سرد غسل کند.
(مسأله 418): اگر در غسل به اندازه سر موى از بدن، نشسته بماند، غسل باطل است، ولى شستن مثل داخل گوش و بینى و هر چه از باطن شمرده مى شود، واجب نیست.
(مسأله 419): جاى را که شک دارد از ظاهر بدن است یا از باطن آن، چنانچه قبلاً از ظاهر بوده، باید بشوید و الاّ مقتضاى احتیاط واجب، شستن آن است.
(مسأله 420): اگر سوراخ جاى گوشواره و مانند آن، به قدرى گشاد باشد که داخل آن از ظاهر شمرده شود، باید آن را شست وگرنه شستن آن، لازم نیست.
(مسأله 421): چیزى را که مانع رسیدن آب به بدن است، باید برطرف کند و اگر پیش از آنکه یقین کند برطرف شده، غسل نماید غسل او، باطل است.
(مسأله 422): اگر موقع غسل شک کند چیزى که مانع از رسیدن آب باشد در بدن او هست یا نه باید وارسى کند، تا مطمئن شود مانعى نیست.
(مسأله 423): در غسل باید موهاى کوتاهى را که جزء بدن حساب مى شود، بشوید و شستن موهاى بلند، واجب نیست بلکه اگر آب را طورى به پوست برساند که آنهاتر نشود، غسل صحیح است، ولى اگر رساندن آب به پوست بدون شستن آنها، ممکن نباشد، باید آنها را بشوید که آب به بدن برسد.
(مسأله 424): تمام شرطهاى که براى صحیح بودن وضو گفته شد، مثل پاک بودن آب، و غصبى نبودن آن، در صحیح بودن غسل هم شرط است.
ولى در غسل، لازم نیست بدن را از بالا به پائین، بشوید و نیز در غسل ترتیبى، لازم نیست بعد از شستن سر و گردن، فوراً طرف راست را بشوید، پس اگر بعد از شستن سر و گردن، صبر کند و بعد از مدتى، طرف راست را بشوید اشکال ندارد، بلکه لازم نیست، تمام سر و گردن یا پهلوى راست و پا پهلوى چپ را یک مرتبه بشوید، پس جائز است، مثلاً سر را شسته و بعد از مدتى گردن را بشوید، ولى کسى که نمى تواند از بیرون آمدن بول و غائط، خوددارى کند اگر به اندازه که غسل کند و نماز بخواند بول و غائط از او بیرون نمى آید، باید فوراً غسل کند. و بعد از غسل هم فوراً نماز بخواند.
(مسأله 425): کسى که پول حمامى را بدون اینکه بداند حمامى راضى است، بخواهد نسیه بگذارد، اگر چه بعد حمامى را راضى کند، غسل او باطل است.
(مسأله 426): اگر حمامى راضى باشد، که پول حمام نسیه بماند ولى کسى که غسل مى کند قصدش این باشد که طلب او را ندهد، یا از مال حرام بدهد، غسل او باطل است.
(مسأله 427): اگر پولى را که خمس آن را نداده به حمامى بدهد، مرتکب حرام شده، غسل او محل اشکال است، احتیاط ترک نشود، و ذمه اش به مستحقین خمس مشغول است.
(مسأله 428): اگر مخرج غائط را در آب خزینه، تطهیر کند و پیش از غسل شک کند، که چون در خزینه تطهیر کرده حمامى به غسل کردن او راضى است، یا نه غسل او باطل است، مگر اینکه پیش از غسل، حمامى را راضى کند.
(مسأله 429): اگر شک کند که غسل کرده یا نه؟ باید غسل کند، ولى اگر بعد از غسل شک کند که غسل او درست بوده یا نه؟ در صورتى که احتمال بدهد که وقت غسل، ملتفت بوده و صحیح بجا آورده، لازم نیست دوباره غسل نماید.
(مسأله 430): اگر در بین غسل، حدث اصغر از او سر زند، مثلاً بول کند، باید غسل را رها کرده غسل دیگرى بنماید، و چنانچه بخواهد غسل ترتیبى نماید، بنا بر احتیاط واجب وضو هم بگیرد اگر چه غسل جنابت باشد.
(مسأله 431): اگر از جهت ضیق وقت، وظیفه تیمم بوده ولى به خیال اینکه به اندازه غسل و نماز، وقت دارد غسل کند، در صورتى که با خود غسل قصد قربت کرده باشد، غسل او صحیح است، بلکه اگر براى نماز غسل نموده باشد، غسل او نیز صحیح است.
(مسأله 432): کسى که جنب شده اگر شک کند که غسل کرده یا نه؟ نمازهائى را که خوانده، چنانچه احتمال بدهد که وقت شروع به نماز ملتفت بوده، صحیح است ولى براى نمازهاى بعد باید غسل کند و در صورتى که بعد از نماز حدث اصغر از او صادر شده باشد لازم است وضو هم بگیرد و اگر وقت باقى است نمازى را که خوانده اعاده نماید.
(مسأله 433): کسى که چند غسل بر او واجب است مى تواند به نیت همه آنها یک غسل بجا آورد و ظاهر این است که اگر یکى معین از آنها را قصد کند از بقیه کفایت مى کند.
(مسأله 434): اگر بر جائى از بدن آیه قرآن یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد چنانچه بخواهد وضو یا غسل را ترتیبى بجا آورد باید آب را طورى به بدن برساند که دست او به نوشته نرسد.
(مسأله 435): کسى که غسل جنابت کرده نباید براى نماز وضو بگیرد و اما غسلهاى دیگر واجب باشد یا مستحب مقتضاى احتیاط واجب ضمّ وضو نیز است.
جنابت
▲ جنابت
احکام جنابت
▲ احکام جنابت
(مسأله 389): به دو چیز انسان جنب مى شود: اول جماع، و دوم بیرون آمدن منى، در خواب باشد یا بیدارى، کم باشد یا زیاد با شهوت باشد یا بى شهوت، با اختیار باشد یا بى اختیار.
(مسأله 390): اگر رطوبتى از انسان خارج شود و نداند منى است یا بول، یا غیر اینها، چنانچه با شهوت و جستن، بیرون آمده و بعد از بیرون آمدن آن، بدن سست شده آن رطوبت حکم منى را دارد و اگر هیچ یک از این سه نشانه یا بعضى از اینها را نداشته باشد، حکم منى را ندارد ولى در مریض، لازم نیست آن رطوبت، با جستن بیرون آمده باشد، بلکه اگر با شهوت بیرون آید، و در موقع بیرون آمدن، بدن سست شود، در حکم منى است.
(مسأله 391): اگر از مردى که مریض نیست، آبى بیرون آید که یکى از سه نشانه اى را که در مسأله پیش گفته شد، داشته باشد و نداند، نشانه هاى دیگر را، داشته یا نه؟، چنانچه پیش از بیرون آمدن آب وضو داشته، مى تواند به همان وضو اکتفا کند، و اگر وضو نداشته کافى است فقط وضو بگیرد و
غسل بر او لازم نیست.
(مسأله 392): مستحب است انسان بعد از بیرون آمدن منى بول کند، و اگر بول نکند و بعد از غسل رطوبتى از او بیرون آید که نداند منى است یا رطوبت دیگر، حکم منى را دارد.
(مسأله 393): اگر انسان با زنى جماع کند و به اندازه ختنه گاه یا بیشتر داخل شود، در قبل باشد یا در دبر، بالغ باشند یا نابالغ، اگر چه منى بیرون نیاید، هر دو جنب مى شوند.
(مسأله 394): اگر شک کند که به مقدار ختنه گاه داخل شده یا نه، غسل بر او واجب نیست.
(مسأله 395): اگر نعوذ بالله با حیوانى، نزدیکى نماید و منى از او بیرون آید غسل تنها کافى است و اگر منى بیرون نیاید چنانچه پیش از وطى، وضو داشته باز هم غسل تنها، کافیست و اگر وضو نداشته احتیاط واجب آن است که غسل کند و وضو هم، بگیرد، و همچنین است حکم، در نزدیکى نمودن با مرد یا پسر.
(مسأله 396): اگر منى از جاى خود حرکت کند و بیرون نیاید، یا انسان شک کند که منى از او بیرون آمده یا نه؟، غسل بر او واجب نیست.
(مسأله 397): کسى که نمى تواند غسل کند ولى تیمم برایش ممکن است، بعد از داخل شدن وقت نماز هم، مى تواند با عیال خود نزدیکى کند.
(مسأله 398): اگر در لباس خود منى ببیند، و بداند که از خود او است، و براى آن غسل نکرده، باید غسل کند و نمازهائى را که یقین دارد بعد از بیرون آمدن منى، خوانده، قضا کند ولى نمازهائى را که احتمال مى دهد، پیش از بیرون آمدن منى خوانده لازم نیست قضا نماید.
چیزهائى که بر جنب حرام است
▲ چیزهائى که بر جنب حرام است
(مسأله 399): پنج چیز بر جنب حرام است:
"اول" رساندن جائى از بدن خود به خط قرآن، یا به اسم خدا، به هر لغت که باشد و احوط آن است که به اسم پیغمبران و امامان و حضرت زهرا ((علیهم السلام)) نیز نرساند.
"دوم" رفتن در مسجدالحرام و مسجد پیغمبر ((صلى الله علیه وآله)) اگر چه از یک در داخل و از در دیگر خارج شود.
"سوم" توقف در مساجد دیگر و همچنین بنا بر احتیاط واجب در حرم امامان ((علیهم السلام))، ولى اگر از یک در مسجد داخل و از در دیگر خارج شود، مانعى ندارد.
"چهارم" گذاشتن چیزى در مسجد، یا داخل شدن در آن، براى برداشتن چیزى.
"پنجم" خواندن هر یک از آیات سجده هاى واجب، و آن در چهار سوره است.
اول: سوره سى و دوم قرآن "الم تنزیل".
دوم: سوره چهل یکم "حم سجده".
سوم: سوره پنجاه و سوم "والنّجم".
چهارم: سوره نود و ششم "اقرأ".
چیزهائى که بر جنب مکروه است
▲ چیزهائى که بر جنب مکروه است
(مسأله 400): نه چیز بر جنب، مکروه است:
"اول" و "دوم" خوردن و آشامیدن ولى اگر وضو بگیرد یا دستها را بشوید، مکروه نیست.
"سوم" خواندن بیشتر از هفت آیه از قرآن، که سجده واجب ندارد.
"چهارم" رساندن جائى از بدن، به جلد و حاشیه و بین خطهاى قرآن.
"پنجم" همراه داشتن قرآن.
"ششم" خوابیدن ولى اگر وضو، بگیرد یا به واسطه نداشتن آب بدل از غسل، تیمم کند، مکروه نیست.
"هفتم" خضاب کردن بحنا و مانند آن.
"هشتم" مالیدن روغن به بدن.
"نهم" جماع کردن بعد از آن که محتلم شده، یعنى در خواب منى از او بیرون آمده است.
غسل جنابت
▲ غسل جنابت
(مسأله 401): غسل جنابت به خودى خود، مستحب است و براى خواندن نماز واجب و مانند آن، واجب مى شود، ولى براى نماز میّت و سجده سهو و سجده شکر و سجده هاى واجب قرآن، غسل جنابت، لازم نیست.
(مسأله 402): لازم نیست در وقت غسل، نیت کند که غسل واجب یا مستحب، مى کند بلکه اگر فقط به قصد قربت یعنى براى انجام فرمان خداوند عالم، غسل کند، کافیست.
(مسأله 403): اگر یقین کند وقت نماز شده و نیت غسل واجب کند، بعد معلوم شود که پیش از وقت غسل کرده، غسل او، صحیح است.
(مسأله 404): غسل را چه واجب و چه مستحب، به دو قسم مى شود انجام داد: ترتیبى و ارتماسى.
استحاضه
▲ استحاضه
یکى از خونهاى که از زن خارج مى شود خون استحاضه است، و زن را در موقع دیدن خون استحاضه، مستحاضه مى گویند.
(مسأله 436): خون استحاضه در بیشتر اوقات زرد رنگ و سرد است و بدون فشار و سوزش بیرون مى آید و غلیظ هم نیست، ولى ممکن است گاهى سیاه یا سرخ و گرم و غلیظ باشد و با فشار و سوزش بیرون آید.
(مسأله 437): استحاضه سه قسم است، قلیله و متوسطه و کثیره، استحاضه قلیله آنست که خون فقط روى پنبه اى را که زن با خود برمى دارد آلوده کند و در آن فرو نرود، استحاضه متوسطه آن است که خون در پنبه فرو رود، اگر چه در یک گوشه آن باشد، ولى از پنبه به دستمالى که معمولاً زنها براى جلوگیرى از خون مى بندند نرسد، استحاضه کثیره آنست که خون پنبه را فرا گرفته و به دستمال برسد.
احکام استحاضه
▲ احکام استحاضه
(مسأله 438): در استحاضه قلیله باید زن براى هر نماز یک وضو بگیرد، و بنا بر احتیاط پنبه را عوض کند، و باید ظاهر فرج را اگر خون به آن رسیده باشد آب بکشد.
(مسأله 439): در استحاضه متوسطه باید زن براى نماز صبح غسل کند و تا صبح دیگر براى نمازهاى خود، کارهاى استحاضه قلیله را که در مسأله پیش گفته شد انجام دهد، و اگر عمداً یا از روى فراموشى براى نماز صبح غسل نکند، باید براى نماز ظهر و عصر غسل کند و اگر براى نماز ظهر و عصر غسل نکند، باید پیش از نماز مغرب و عشاء غسل نماید، چه آنکه خون بیاید یا قطع شده باشد.
(مسأله 440): در استحاضه کثیره علاوه بر کارهاى استحاضه متوسطه که در مسأله پیش گفته شد، باید براى هر نماز بنا بر احتیاط دستمال را عوض کند، یا آب بکشد و لازم است یک غسل براى نماز ظهر و عصر و یکى براى مغرب و عشاء بجا آورد. و بین نماز ظهر و عصر فاصله نیندازد، و اگر فاصله بیندازد، باید براى نماز عصر دوباره غسل کند، و نیز اگر بین نماز مغرب و عشاء فاصله بیندازد باید براى نماز عشاء دوباره غسل نماید و وضو بگیرد.
(مسأله 441): اگر خون استحاضه پیش از وقت نماز هم بیاید چنانچه زن براى آن خون، وضو یا غسل بجا نیاورده باشد، باید در موقع نماز وضو یا غسل بجا آورد اگر چه در آن موقع مستحاضه نباشد.
(مسأله 442): مستحاضه کثیره و متوسطه که باید وضو بگیرد و غسل کند هر کدام را اول بجا آورد صحیح است، ولى احوط آن است که اول وضو بگیرد، خصوصاً در مستحاضه کثیره.
(مسأله 443): اگر استحاضه قلیله زن بعد از نماز صبح متوسطه شود باید براى نماز ظهر و عصر غسل کند، و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسطه شود باید براى نماز مغرب و عشاء غسل نماید.
(مسأله 444): اگر استحاضه قلیله یا متوسطه زن بعد از نماز صبح کثیره شود باید براى نماز ظهر و عصر یک غسل و براى نماز مغرب و عشاء غسل دیگرى بجا آورد، و اگر بعد از نماز ظهر و عصر کثیره شود، باید براى نماز مغرب و عشاء غسل نماید.
(مسأله 445): مستحاضه کثیره یا متوسطه اگر پیش از داخل شدن وقت نماز براى نماز غسل کند غسل او باطل است ولى نزدیک اذان صبح جائز است به قصد رجاء غسل نموده و نماز شب را بخواند، ولى بعد از طلوع فجر براى نماز صبح باید غسل را اعاده نماید.
(مسأله 446): زن مستحاضه براى هر نماز غیر از نماز یومیه، که حکم آن گذشت چه واجب باشد چه مستحب، باید وضو بگیرد، ولى اگر بخواهد نماز یومیه اى را که خوانده احتیاطاً دوباره بخواند، یا بخواهد نمازى را که تنها خوانده است دوباره با جماعت بخواند، باید تمام کارهاى را که براى استحاضه گفته شد انجام دهد، اما براى خواندن نماز احتیاط و سجده فراموش شده و تشهد فراموش شده، اگر آنها را بعد از نماز فوراً بجا آورد و همچنین براى سجده سهو در هر حال، لازم نیست کارهاى استحاضه را انجام دهد.
(مسأله 447): زن مستحاضه بعد از آن که خونش قطع شد، فقط براى نماز اولى که مى خواند، باید کارهاى استحاضه را انجام دهد، و براى نمازهاى بعدى لازم نیست.
(مسأله 448): اگر زن نداند استحاضه او چه قسم است. موقعى که مى خواهد نماز بخواند، باید مقدارى پنبه داخل فرج نماید، و کمى صبر کند وبیرون آورد و بعد از آن که فهمید استحاضه از کدام یک از آن سه قسم است کارهاى را که براى آن قسم دستور داده شده انجام دهد، ولى اگر بداند تا وقتى که مى خواهد نماز بخواند استحاضه او تغییر نمى کند، پیش از داخل شدن وقت هم مى تواند خود را وارسى کند.
(مسأله 449): زن مستحاضه اگر پیش از آن که خود را وارسى کند، مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته و به وظیفه خود عمل کرده مثلاً استحاضه اش قلیله بوده و به وظیفه استحاضه قلیله عمل نموده، نماز او صحیح است، و اگر قصد قربت نداشته یا عمل او مطابق وظیفه اش نبوده مثل آن که استحاضه او متوسطه بوده و به وظیفه قلیله رفتار کرده، نماز او باطل است.
(مسأله 450): زن مستحاضه اگر نتواند خود را وارسى نماید، باید به آنچه مسلماً وظیفه او است عمل کند، مثلاً اگر نمى داند استحاضه او قلیله است یا متوسطه، باید کارهاى استحاضه قلیله را انجام دهد، و اگر نمى داند متوسطه است یا کثیره، باید کارهاى استحاضه متوسطه را انجام دهد، ولى اگر بداند سابقاً کدام یک از آن سه قسم بوده، باید به وظیفه همان قسم رفتار نماید.
(مسأله 451): اگر خون استحاضه در اول ظهورش در باطن باشد و بیرون نیاید، وضو یا غسل را که زن داشته باطل نمى کند، و اگر بیرون بیاید هر چند کم باشد وضو و غسل را باطل مى کند.
(مسأله 452): زن مستحاضه اگر بعد از نماز خود را وارسى کند و خون نبیند اگر چه بداند خون مى آید، با وضوئى که دارد مى تواند نماز بخواند.
(مسأله 453): زن مستحاضه اگر بداند از وقتى که مشغول وضو یا غسل شده خونى از او بیرون نیامده، مى تواند خواندن نماز را تا وقتى که مى داند پاک مى ماند تأخیر بیندازد.
(مسأله 454): اگر مستحاضه بداند که پیش از گذشتن وقت نماز به کلى پاک مى شود، یا به اندازه خواندن نماز خون بند مى آید، باید صبر کند و نماز را در وقتى که پاک است بخواند.
(مسأله 455): اگر بعد از وضو و غسل، خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداند که اگر نماز را تأخیر بیندازد، به مقدارى که وضو و غسل و نماز را بجا آورد بکلى پاک مى شود، باید نماز را تأخیر بیندازد و موقعى که به کلى پاک شود دوباره وضو و غسل بجا آورد و نماز را بخواند، و اگر موقعى
که خون در ظاهر قطع شود وقت نماز تنگ باشد، لازم نیست وضو و غسل را دوباره بجا آورد بلکه با وضو و غسلى که دارد مى تواند نماز بخواند.
(مسأله 456): مستحاضه کثیره و متوسطه وقتى که به کلى از خون پاک شد، باید غسل کند، ولى اگر بداند از وقتى که براى نماز پیش مشغول شده دیگر خون نیامده لازم نیست دوباره غسل نماید.
(مسأله 457): مستحاضه قلیله بعد از وضو، و مستحاضه متوسطه و کثیره بعد از غسل و وضو، باید فوراً مشغول نماز شود، ولى گفتن اذان و اقامه قبل از نماز اشکال ندارد، و در نماز هم مى تواند کارهاى مستحب مثل قنوت و غیر آن را بجا آورد.
(مسأله 458): زن مستحاضه اگر بین وظیفه اى که دارد از وضو یا غسل و نماز فاصله بیندازد، باید مطابق وظیفه اش دوباره وضو گرفته یا غسل کند و بلافاصله مشغول نماز شود.
(مسأله 459): اگر خون استحاضه زن جریان دارد و قطع نمى شود، چنانچه براى او ضرر ندارد، باید بعد از غسل از بیرون آمدن خون جلوگیرى نماید، و چنانچه کوتاهى کند و خون بیرون آید، باید دوباره غسل کند، و اگر نماز هم خوانده باید دوباره بخواند.
(مسأله 460): اگر در موقع غسل، خون قطع نشود، غسل صحیح است ولى اگر در بین غسل، استحاضه متوسطه کثیره شود، لازم است که غسل را از سر بگیرد.
(مسأله 461): احتیاط مستحب آن است که زن مستحاضه در تمام روزى که روزه است، به مقدارى که مى تواند، از بیرون آمدن خون جلوگیرى کند.
(مسأله 462): بنا بر احتیاط روزه زن مستحاضه کثیره در صورتى صحیح است که غسل نماز مغرب و عشاى شبى که مى خواهد فرداى آن روز را روزه بگیرد بجا آورد. و نیز در روز غسلهاى را که براى نمازهاى روز واجب است انجام دهد، و غسل نماز مغرب و عشاء شب بعد را بنا بر احتیاط لازم نیز انجام دهد.
(مسأله 463): اگر بعد از نماز عصر، مستحاضه شود، و تا غروب غسل نکند روزه او صحیح است و بنا بر احتیاط لازم شرط است در صحت روزه این روز غسل نماز مغرب و عشاء شب بعد چنانچه گذشت.
(مسأله 464): اگر استحاضه قلیله زن پیش از نماز، متوسطه یا کثیره شود، باید کارهاى متوسطه یا کثیره را که گفته شد انجام دهد، و اگر استحاضه متوسطه کثیره شود باید کارهاى استحاضه کثیره را انجام دهد، و چنانچه براى استحاضه متوسطه غسل کرده باشد، فایده ندارد، و باید دوباره براى کثیره غسل کند.
(مسأله 465): اگر در بین نماز، استحاضه متوسطه زن کثیره شود، باید نماز را بشکند، و براى استحاضه کثیره غسل کند، و کارهاى دیگر آن را انجام دهد، و نماز را بخواند، و بنا بر احتیاط وجوبى قبل از غسل وضو بگیرد و اگر براى غسل وقت ندارد لازم است وضو گرفته و عوض غسل تیمم کند،
و اگر براى تیمم نیز وقت ندارد، بنا بر احتیاط نماز را نشکند و به همان حال تمام کند، ولى لازم است در خارج وقت قضاء نماید، و همچنین است اگر در بین نماز، استحاضه قلیله او متوسطه یا کثیره شود. ولى غسل استحاضه مطلقا از وضو کفایت نمى کند.
(مسأله 466): اگر در بین نماز خون بند بیاید و مستحاضه نداند که در باطن هم قطع شده یا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد بکلى قطع شده بوده و وقت وسعت این را داشته باشد که در حال پاکى نماز را دوباره بخواند، لازم است بر حسب وظیفه اش وضو گرفته یا غسل نموده و نماز را دوباره بجا آورد.
(مسأله 467): اگر استحاضه کثیره زن متوسطه شود، باید براى نمازهاى بعدى عمل متوسطه را بجا آورد، مثلاً اگر پیش از نماز ظهر استحاضه کثیره متوسطه شود، باید براى نماز ظهر وضو گرفته و غسل کند، و براى نماز عصر و مغرب و عشاء فقط وضو بگیرد ولى اگر براى نماز ظهر غسل نکند و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد، باید براى نماز عصر غسل نماید، و اگر براى نماز عصر هم غسل نکند، باید براى نماز مغرب غسل کند، و اگر براى آن هم غسل نکند و فقط به مقدارى نماز عشاء وقت داشته باشد، باید براى نماز عشاء غسل نماید.
(مسأله 468): اگر پیش از هر نماز خون مستحاضه کثیره قطع شود و دوباره بیاید بنا بر احتیاط براى هر نماز باید یک غسل بجا آورد.
(مسأله 469): اگر استحاضه کثیره قلیله شود، باید براى نماز اول عمل کثیره و براى نمازهاى بعدى عمل قلیله را انجام دهد. و نیز اگر استحاضه متوسطه قلیله شود، باید براى نماز اول، عمل متوسطه و براى
نمازهاى بعدى عمل قلیله را بجا آورد.
(مسأله 470): اگر مستحاضه یکى از کارهاى را که بر او واجب مى باشد ترک کند نمازش باطل است.
(مسأله 471): مستحاضه اى که براى نماز وضو گرفته یا غسل کرده بنا بر احتیاط نمى تواند در حال اختیار جائى از بدن خود را به خط قرآن برساند، و در حال اضطرار جائز است ولى بنا بر احتیاط باید وضو بگیرد. و به وضوى که براى نماز گرفته اکتفاء نکند.
(مسأله 472): مستحاضه اى که غسلهاى واجب خود را بجا آورده رفتن او در مسجد و توقف در آن و خواندن آیه که سجده واجب دارد و نزدیکى شوهر با او حلال است، اگر چه کارهاى دیگرى را که براى نماز انجام مى داد، مثل عوض کردن پنبه و دستمال انجام نداده باشد، و بعید نیست که این کارها بدون غسل نیز جائز باشد اگر چه احتیاط در ترک است.
(مسأله 473): اگر زن در استحاضه کثیره یا متوسطه بخواهد پیش از وقت نماز، آیه اى را که سجده واجب دارد بخواند، یا مسجد برود، بنا بر احتیاط مستحب باید غسل نماید، و همچنین است اگر شوهرش بخواهد با او نزدیکى کند.
(مسأله 474): نماز آیات بر مستحاضه واجب است و باید براى نماز آیات عملهاى را که براى نماز یومیه انجام مى داد انجام دهد.
(مسأله 475): هر گاه در وقت نماز یومیه نماز آیات بر مستحاضه واجب شود، اگر چه بخواهد هر دو را پشت سر هم بجا آورد. نمى تواند هر دو را با یک غسل و وضو بخواند
(مسأله 476): اگر زن مستحاضه بخواهد نمازى را که قضاى آن مضیّق شده بخواند، باید براى هر نماز کارهاى را که براى نماز ادا بر او واجب است بجا آورد.
(مسأله 477): اگر زن بداند خونى که از او خارج مى شود خون زخم نیست و شرعاً حکم حیض و نفاس را ندارد، باید به دستور استحاضه عمل کند بلکه اگر شک داشته باشدکهخون استحاضه است یا خونهاى دیگر، چنانچه نشانه آنها را نداشته باشد، بنا بر احتیاط واجب باید کارهاى استحاضه را انجام دهد.
حیـض
▲ حیـض
حیض خونى است که غالباً در هر ماه چند روزى از رحم زنها خارج مى شود. و زن را در موقع دیدن خون حیض حائض مى گویند.
(مسأله 478): خون حیض در بیشتر اوقات غلیظ و گرم و رنگ آن، سیاه یا سرخ است و با فشار و کمى سوزش بیرون مى آید.
(مسأله 479): زنهاى که سیده نیستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال بنا بر مشهور یائسه مى شوند ولکن واجب است بر زنهاى غیر سیده و زنهاى سیده بعد از تمام شدن پنجاه سال تا تمام شدن شصت سال چنانچه با نشانه هاى حیض یا در روزهاى عادت خون ببینند احتیاط کنند.
(مسأله 480): خونیکه دختر پیش از تمام شدن نه سال و زن بعد از یائسه شدن مى بیند حیض نیست.
(مسأله 481): زن حامله و زنى که بچه شیر مى دهد، ممکن است حیض ببینند و حکم زن حامله و غیر حامله یکسان است فقط زن حامله در صورتى که بعد از گذشتن بیست روز از اول عادتش اگر خونى ببیند که صفات حیض را دارد لازم است بنا بر احتیاط بین تروک حائض و اعمال مستحاضه جمع نماید.
(مسأله 482): دخترى که نمى داند نه سالش تمام شده یا نه، اگر خونى ببیند، که داراى نشانه هاى حیض باشد و اطمینان کند که حیض است، کشف مى شود که نه ساله شده است و حکم به حیض مى شود بلکه اگر نشانه هاى حیض را دارد بعید نیست که حیض باشد اگر چه اطمینان به حیض بودنش نداشته باشد.
(مسأله 483): زنى که شک دارد یائسه شده یا نه، اگر خونى ببیند و نداند حیض است یا نه، باید بنا بگذارد که یائسه نشده است و این در صورتى است که خون داراى نشانه هاى حیض و یا در ایام عادت باشد والاّ حکم به حیض بودنش مشکل است و احتیاط در جمع بین تروک حائض و افعال مستحاضه است.
(مسأله 484): مدت حیض کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نمى شود اگر مختصرى هم از سه روز کمتر باشد حیض نیست.
(مسأله 485): باید سه روز اول حیض پشت سر هم باشد پس اگر مثلاً دو روز خون ببیند و یک روز پاک شود و دوباره یک روز خون ببیند حیض نیست.
(مسأله 486): ابتداء حیض لازم است خون بیرون بیاید ولى لازم نیست در تمام سه روز خون بیرون بیاید، بلکه اگر در باطن فرج خون باشد کافى است و چنانچه در بین سه روز مختصرى پاک شود، به نحوى که در بین زنها تماماً یا بعضاً متعارف است باز هم حیض است.
(مسأله 487): لازم نیست شب اول و شب چهارم را خون ببیند، ولى باید در شب دوم و سوم خون قطع نشود، پس اگر از اول صبح روز اول تا غروب روز سوم پشت سر هم خون بیاید، و هیچ قطع نشود، حیض است و همچنین است اگر در وسطهاى روز اول شروع شود و در همان موقع از روز چهارم قطع گردد.
(مسأله 488): اگر سه روز پشت سر هم با نشانه هاى حیض یا روزهاى عادت خون ببیند، و پاک شود چنانچه دوباره خونى که داراى نشانه هاى حیض است یا در روزهاى عادت است ببیند و روزهاى که خون دیده و در وسط پاک بوده روى هم از ده روز بیشتر نشود، روزهاى هم که در وسط پاک بوده حیض است.
(مسأله 489): اگر خونى ببیند که از سه روز بیشتر و از ده روز کمتر باشد و نداند خون دمل و زخم است یا خون حیض، نباید آن را خون حیض قرار دهد.
(مسأله 490): اگر خونى ببیند که نداند خون زخم است یا حیض، باید عبادتهاى خود را بجا آورد مگر اینکه حالت سابقه اش حیض باشد.
(مسأله 491): اگر خونى ببیند و شک کند که خون حیض است یا استحاضه، چنانچه شرائط حیض را داشته باشد، باید حیض قرار دهد.
(مسأله 492): اگر خونى ببیند که نداند خون حیض است یا بکارت باید خود را وارسى کند، یعنى مقدارى پنبه داخل فرج نماید و کمى صبر کند و بعد بیرون آورد پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بکارت است و اگر به همه آن رسیده، حیض مى باشد.
(مسأله 493): اگر کمتر از سه روز خون ببیند و پاک شود و بعد سه روز خون در عادت یا با نشانه هاى حیض ببیند، خون دوم حیض است و خون اول اگر چه در روزهاى عادتش باشد، حیض نیست.
احکام حائض
▲ احکام حائض
(مسأله 494): چند چیز بر حائض حرام است:
"اول" عبادتهاى که مانند نماز باید با وضو و غسل یا تیمم بجا آورده باشد، ولى عبادتهاى که وضو و غسل و تیمم براى آنها لازم نیست، مانند نماز میّت مانعى ندارد.
"دوم" تمام چیزهاى که بر جنب حرام است و در احکام جنابت گفته شد.
"سوم" جماع کردن در فرج، که هم براى مرد حرام است و هم براى زن، اگر چه به مقدار ختنه گاه داخل شود و منى بیرون نیاید، بلکه احتیاط واجب آن است که مقدار کمتر از ختنه گاه را هم داخل نکند، و بنا بر احتیاط لازم از وطى در دبر حائض اجتناب کند و در غیر حائض کراهت شدیده دارد.
(مسأله 495): جماع کردن در روزهاى هم که حیض قطعى نیست ولى شرعاً باید براى خود حیض قرار دهد حرام است، پس زنى که بیشتر از ده روز خون مى بیند و باید به دستورى که بعداً گفته مى شود روزهاى عادت خویشان خود را حیض قرار دهد، شوهرش نمى تواند در آن روزها با او نزدیکى نماید.
(مسأله 496): اگر مرد با زن خود در حال حیض نزدیکى کند چه از قبل باشد چه از دبر لازم است استغفار کند، و احتیاط مستحب آن است که کفاره بدهد و کفاره آن بعداً بیان مى شود.
(مسأله 497): غیر از نزدیکى کردن با زن حائض سایر استمتاعات مانند بوسیدن و ملاعبه نمودن مانعى ندارد.
(مسأله 498): کفاره نزدیکى در حال حیض در قسمت اول آن، هیجده نخود طلاى سکه دار و در قسمت دوم، نه نخود، و در قسمت سوم، چهار نخود و نیم است مثلاً زنى که شش روز خون حیض مى بیند، اگر شوهرش در شب یا روز اول و دوم با او جماع کند، هیجده نخود طلا و در شب یا روز سوم و چهارم نه نخود، و در شب یا روز پنجم و ششم چهار نخود و نیم بدهد.
(مسأله 499): اگر طلاى سکه دار ممکن نباشد، قیمت آن را بدهد و اگر قیمت طلا در وقتى که جماع کرده، با وقتى که مى خواهد به فقیر بدهد فرق کرده باشد، قیمت وقتى را که مى خواهد به فقیر بدهد حساب کند.
(مسأله 500): اگر کسى هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم حیض با زن خود جماع کند، هر سه کفاره را که روى هم سى و یک نخود و نیم مى شود بدهد.
(مسأله 501): اگر با زن حائض چند مرتبه جماع کند بهتر آن است که براى هر جماع یک کفاره بدهد.
(مسأله 502): اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده، باید فوراً از او جدا شود و اگر جدا نشود نیز احتیاط مستحب این است که کفاره بدهد.
(مسأله 503): اگر مرد با زن حائض زنا کند یا با زن حائض نامحرمى به گمان اینکه عیال خودش است جماع نماید، نیز احتیاط مستحب این است که کفاره بدهد.
(مسأله 504): کسى که از روى نادانى یا فراموشى با زن در حال حیض نزدیکى کند کفاره ندارد.
(مسأله 505): اگر مرد به اعتقاد اینکه زن حائض است با او نزدیکى کند و بعداً معلوم شود که حائض نبوده است کفاره ندارد.
(مسأله 506): طلاق دادن زن در حال حیض، به طورى که در احکام طلاق گفته مى شود باطل است.
(مسأله 507): اگر زن بگوید حائضم یا از حیض پاک شده ام، باید حرف او را قبول کرد.
(مسأله 508): اگر زن در بین نماز حائض شود، نمازش باطل است.
(مسأله 509): اگر زن در بین نماز شک کند که حائض شده یا نه، نمازش صحیح است، ولى اگر بعد از نماز بفهمد که در بین نماز حائض شده، نمازى که خوانده باطل است.
(مسأله 510): بعد از آنکه زن از خون حیض پاک شده، واجب است براى نماز و عبادتهاى دیگرى که باید با وضو یا غسل یا تیمّم بجا آورده شود، غسل کند، و دستور آن مثل غسل جنابت است، و وضو گرفتن احوط است.
(مسأله 511): بعد از آنکه زن از خون حیض پاک شد، اگر چه غسل نکرده باشد، طلاق او صحیح است، و شوهرش هم مى تواند با او جماع کند. و اولى اینست که جماع پس از شستن فرج باشد، ولى احتیاط مستحب آنست که پیش از غسل از جماع با او خودارى نماید اما کارهاى دیگرى که در وقت حیض بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد و مسّ خط قرآن تا غسل نکند بر او حلال نمى شود.
(مسأله 512): اگر آب براى وضو و غسل کافى نباشد و به اندازه اى باشد که بتواند غسل کند، باید غسل کند. و بدل از وضو تیمّم نماید، و اگر فقط براى وضو کافى باشد و به اندازه غسل نباشد باید وضو بگیرد و عوض غسل تیمّم نماید. و اگر براى هیچ یک از آنها آب ندارد، باید دو تیمم کند، یکى بدل از غسل دیگرى بدل از وضو.
(مسأله 513): نمازهاى که زن در حال حیض نخوانده، قضا ندارد ولى روزه هاى واجب را که در حال حیض نگرفته باید قضا نماید.
(مسأله 514): هر گاه وقت نماز داخل شود، و بداند یا احتمال دهد که اگر نماز را تأخیر بیندازد حائض مى شود، باید فوراً نماز بخواند.
(مسأله 515): اگر زن نماز را تأخیر بیندازد و از اول وقت به اندازه خواندن یک نماز با تحصیل طهارت از حدث بگذرد و حائض شود، قضاى آن نماز بر او واجب است، ولى در تند خواندن و کُند خواندن و چیزهاى دیگر، باید ملاحظه حال خود را بکند، مثلاً زنى که مسافر نیست اگر در اول ظهر نماز نخواند، قضاى آن در صورتى واجب مى شود که به مقدار خواندن چهار رکعت نماز با تحصیل طهارت از حدث از اول ظهر بگذرد و حائض شود، و براى کسى که مسافر است گذشتن وقت به مقدار خواندن دو رکعت با تحصیل طهارت کافى است.
(مسأله 516): اگر زن در آخر وقت نماز، از خون پاک شود و به اندازه غسل و خواندن یک رکعت نماز یا بیشتر از یک رکعت وقت داشته باشد، باید نماز را بخواند، و اگر نخواند، باید قضاى آن را بجا آورد.
(مسأله 517): اگر زن حائض بعد از پاکى به اندازه غسل وقت ندارد، ولى مى تواند با تیمّم نماز را در وقت بخواند، احتیاط واجب آن است که آن نماز را با تیمّم بخواند، ولى در صورتى که نخواند قضا احوط است اما اگر گذشته از تنگى وقت از جهات دیگر تکلیفش تیمّم است، مثل آنکه آب برایش ضرر دارد. باید تیمّم کند و آن نماز را بخواند و در صورتى که نخواند لازم است قضا نماید.
(مسأله 518): اگر زن بعد از پاک شدن از حیض شک کند که براى نماز وقت دارد یا نه، باید نمازش را بخواند.
(مسأله 519): اگر بخیال اینکه به اندازه تهیه مقدمات نماز و خواندن یک رکعت وقت ندارد نماز نخواند، و بعد بفهمد وقت داشته، باید قضاى آن نماز را بجا آورد.
(مسأله 520): مستحب است زن حائض در وقت نماز، خود را از خون پاک نماید و پنبه و دستمال را عوض کند و وضو بگیرد و اگر نمى تواند وضو بگیرد تیمّم نماید و در جاى نماز رو به قبله بنشیند و مشغول ذکر و دعا و صلوات شود.
(مسأله 521): خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جاى از بدن را ما بین خطهاى قرآن، و نیز خضاب کردن به حنا، (حنا بستن) و مانند آن براى حائض مکروه است.
اقسام زنهاى حائض
▲ اقسام زنهاى حائض
(مسأله 522): زنهاى حائض بر شش قسم اند.
"اول" صاحب عادت وقتیه و عددیه، و آن زنى است که دو ماه پشت سر هم در وقت معیّن خون حیض ببیند و شماره روزهاى حیض او هم در هر دو ماه یک اندازه باشد، مثل آنکه دو ماه پشت سر هم از اول ماه تا هفتم خون ببیند.
"دوم" صاحب عادت وقتیه و آن زنى است که دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند، ولى شماره روزهاى حیض او در هر دو ماه یک اندازه نباشد، مثلاً دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببیند ولى ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاک شود.
"سوم" صاحب عادت عددیه و آن زنى است که شماره روزهاى حیض او در دو ماه پشت سر هم به یک اندازه باشد، ولى وقت دیدن آن دو خون یکى نباشد، مثل آن که ماه اول از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببیند.
"چهارم" مضطربه و آن زنى است که چند ماه خون دیده، ولى عادت معینى پیدا نکرده، یا عادتش بهم خورده و عادت تازه اى پیدا نکرده است.
"پنجم" مبتدئه و آن زنى است که دفعه اول خون دیدن او است.
"ششم" ناسیه و آن زنى است که عادت خود را فراموش کرده است. و هر کدام اینها احکامى دارند که در مسائل آینده گفته مى شود.
1ـ صاحب عادت وقتیه و عددیه
▲ 1ـ صاحب عادت وقتیه و عددیه
(مسأله 523): زنهاى که عادت وقتیه و عددیه دارند سه دسته اند:
"اول" زنى که دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند و در وقت معین هم پاک شود، مثلاً دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببیند و روز هفتم پاک شود، که عادت حیض این زن از اول ماه تا هفتم است.
"دوم" زنى که دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند، و بعد از آنکه سه روز یا بیشتر خون دید یک روز یا بیشتر پاک شود و دوباره خون ببیند و تمام روزهاى که خون دیده با روزهاى که در وسط پاک بوده از ده روز بیشتر نشود، و در هر دو ماه همه روزهاى که خون دیده و در وسط پاک بوده روى هم یک اندازه باشد که عادت او به اندازه تمام روزهاى است که خون دیده و در وسط پاک بوده است، و لازم نیست روزهاى که در وسط پاک بوده در هر دو ماه به یک اندازه باشد، مثلاً اگر در ماه اول از روز اول ماه تا سوم خون ببیند و سه روز پاک شود و دوباره سه روز خون ببیند و در ماه دوم بعد از آنکه سه روز خون دید، کمتر از سه روز یا بیشتر پاک شود و دوباره خون ببیند و روى هم نه روز شود در این صورت همه نه روز حیض است و عادت این زن نه روز مى شود.
"سوم" زنى که از خون پاک نمى شود ولى دو ماه پشت سر هم چند روز معیّن مثلاً از اول ماه تا هشتم خونى که مى بیند نشانه هاى حیض را دارد، یعنى غلیظ و سیاه و گرم است و با فشار و سوزش بیرون مى آید و بقیه خونهاى او نشانه هاى استحاضه را دارد، عادت او از اول ماه تا هشتم مى شود ولى فرق است بین عادتى که از دیدن خون، در دو ماه پیدا مى شود و عادتى که از صفات و نشانه هاى حیض پیدا مى شود و آن ترک نمودن عبادت است بمجرد دیدن خون در ماه "سوم" در صورتى اول اگر چه خون
بنشانه هاى حیض نباشد، و اما در صورت "دوم" با مستمر بودن خون اگر خون به صفات حیض نباشد، در ماه سوم باید زن مراعات احتیاط کند به جمع نمودن بین تروک حائض و افعال مستحاضه. و اما اگر حالش خوب شود و خونش قطع شود، و در ایّام عادت خون ببیند، عبادت را به مجرّد دیدن خون ترک مى کند مثل صورت اول.
(مسأله 524): زنى که عادت وقتیه دارد، اگر در وقت عادت یک یا دو روز جلوتر خون ببیند، اگر چه آن خون نشانه هاى حیض را نداشته باشد، باید به احکامى که براى زن حائض گفته شد عمل کند، و چنانچه بعد بفهمد حیض نبوده مثل اینکه پیش از سه روز پاک شود، باید عبادتهاى را که بجا نیاورده قضا نماید.
(مسأله 525): زنى که عادت وقتیه و عددیه دارد اگر همه روزهاى عادت و چند روز با نشانه هاى حیض پیش از عادت و بعد از عادت خون ببیند و روى هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است و اگر از ده روز بیشتر شود، فقط خونى را که در روزهاى عادت خود دیده، حیض است و خونى که پیش از آن و بعد از آن دیده استحاضه مى باشد. و باید عبادتهاى را که در روزهاى پیش از عادت و بعد از عادت بجا نیاورده قضا نماید، و اگر همه روزهاى عادت را با چند روز پیش از عادت با نشانه هاى حیض خون ببیند و روى هم از ده روز بیشتر نشود همه حیض است، و اگر از ده روز بیشتر، شود فقط
روزهاى عادت او حیض است، و خونى که جلوتر از آن دیده استحاضه مى باشد، و چنانچه در آن روزها عبادت نکرده باید قضا نماید، و اگر همه روزهاى عادت را با چند روز بعد از عادت با نشانه هاى حیض خون ببیند و روى هم از ده روز بیشتر نشود همه حیض است، و اگر بیشتر شود فقط روزهاى عادت حیض و باقى استحاضه است.
(مسأله 526): زنى که عادت وقتیه و عددیه دارد اگر مقدارى از روزهاى عادت را با چند روز پیش از عادت با نشانه هاى حیض خون ببیند و روى هم از ده روز بیشتر نشود همه حیض است، و اگر از ده روز بیشتر شود روزهاى که در عادت خون دیده چنانچه کمتر از سه روز باشد با چند روز پیش از آن که روى هم به مقدار عادت او شود، حیض، و روزهاى اول را استحاضه قرار مى دهد. و چنانچه سه روز یا بیشتر باشد آن خون را حیض قرار دهد و روزهاى قبل از زمان عادت را تا به اندازه اى که به مقدار عادت برسد احتیاط کند، و اگر مقدارى از روزهاى عادت را با چند روز بعد از عادت با نشانه هاى حیض خون ببیند و روى هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است و اگر بیشتر شود، باید روزهاى که در عادت خون دیده چنانچه کمتر از سه روز باشد با چند روز بعد از آن که روى هم بمقدار عادت او شود، حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، و در صورتى که خونى را که در عادت دیده سه روز یا یشتر باشد در مقدار زیادى تا مقدار عادت احتیاط کند، بجمع کردن بین تروک حائض و افعال مستحاضه.
(مسأله 527): زنى که عادت دارد، اگر بعد از آنکه سه روز یا بیشتر خون دید، پاک شود و دوباره خون ببیند و فاصله بین دو خون کمتر از ده روز باشد و همه روزهاى که خون دیده با روزهائى که در وسط پاک بوده از ده روز بیشتر باشد، مثل آنکه پنج روز خون ببیند و پنج روز پاک شود و دوباره پنج روز خون ببیند، چند صورت دارد.
1ـ آنکه تمام خونى که دفعه اول دیده، در روزهاى عادت باشد و خون دوم که بعد از پاک شدن مى بیند در روزهاى عادت نباشد، در این صورت باید همه خون اول را حیض، و خون دوم را استحاضه قرار دهد و همچنین است اگر مقدارى از خون اول را در عادت و مقدارى از آن را قبل از عادت به یک یا دو روز ببیند یا اینکه داراى نشانه هاى حیض باشد چه قبل از عادت باشد چه بعد از آن.
2ـ آنکه خون اول در روزهاى عادت نباشد، و تمام خون دوم یا مقدارى از آن بطورى که در صورت اول گفته شد در روزهاى عادت باشد که باید همه خون دوم را حیض، و خون اول را استحاضه قرار دهد.
3ـ آن که مقدارى از خون اول و دوم در روزهاى عادت باشد و خون اولى که در روزهاى عادت بوده از سه روز کمتر نباشد در این صورت آن مقدار با پاکى وسط و مقدارى از خون دوم که آن هم در روزهاى عادت بوده و مجموع از ده روز بیشتر نیست همه آنها حیض است، و مقدارى از خون اول که پیش از روزهاى عادت بوده و مقدارى از خون دوم که بعد از روزهاى عادت بوده استحاضه است مثلاً اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده، در صورتى که یک ماه از اول تا ششم خون ببیند و دو روز پاک شود و بعد تا پانزدهم خون ببیند، از سوم تا دهم حیض است و روز اول و دوم و همچنین از یازدهم تا پانزدهم استحاضه مى باشد.
4ـ آنکه مقدارى از خون اول و دوم در روزهاى عادت باشد ولى خون اولى که در روزهاى عادت بوده، از سه روز کمتر باشد در این صورت بعید نیست مقدارى را که در عادت خود دیده با تمام کردن کسرى آن از ماقبل تا سه روز شود باید حیض قرار دهد، پس اگر بشود مقدارى را که از خون دوم در بین عادت دیده حیض قرار دهد (به این معنى که مجموع این مقدار با مقدارى که از اول حیض قرار داده با پاکى مابین آنها از ده روز تجاوز نکند) تمام آنها حیض است و الاّ خون اول را حیض و باقى را استحاضه قرار دهد.
(مسأله 528): زنى که عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر در وقت عادت، خون نبیند و در غیر آن وقت بشماره روزهاى حیض با نشانه هاى حیض خون ببیند، باید همان را حیض قرار دهد، چه پیش از وقت عادت دیده باشد چه بعد از آن.
(مسأله 529): زنى که عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر در وقت عادت خود خون ببیند ولى شماره روزهاى آن کمتر یا بیشتر از روزهاى عادت او باشد و بعد از پاک شدن، دوباره بشماره روزهاى عادتى که داشته با نشانه هاى حیض خون ببیند، چنانچه مجموع این دو خون با پاکى مابین آنها از ده روز بیشتر نشود همه را حیض قرار دهد و در صورتى که بیشتر شود خونى را که در عادت دیده حیض و خون دیگر استحاضه است، و چنانچه خون اول بیشتر از عادت بوده و مقدار زیادى نشانه هاى حیض را داشته همه آن خون حیض است.
(مسأله 530): زنى که عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند، خونى که در روزهاى عادت دیده اگر چه نشانه هاى حیض را نداشته باشد حیض است. و خونى که بعد از روزهاى عادت دیده اگر چه نشانه هاى حیض را داشته باشد استحاضه است. مثلاً زنى که عادت حیض او از اول ماه تا هفتم است. اگر از اول ماه تا دوازدهم خون ببیند، هفت روز اول آن حیض و پنج روز بعد استحاضه مى باشد.
2ـ صاحب عادت وقتیه
▲ 2ـ صاحب عادت وقتیه
(مسأله 531): زنهاى که عادت وقتیه دارند سه دسته اند:
"اول" زنى که دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند، و بعد از چند روز پاک شود، ولى شماره روزهاى آن در هر دو ماه یک اندازه نباشد، مثلاً دو ماه پشت سر هم روز اول ماه خون ببیند ولى ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاک شود، که این زن باید روز اول ماه را عادت حیض خود قرار دهد.
"دوم" زنى که دو ماه پشت سر هم در وقت معین سه روز یا بیشتر خون حیض ببیند و بعد پاک شود و دو مرتبه خون ببیند و تمام روزهاى که خون دیده با روزهایى که در وسط پاک بوده از ده روز بیشتر نشود ولى ماه دوم کمتر یا بیشتر از ماه اول باشد، مثلاً در ماه اول هشت روز و در ماه دوم نه روز باشد که این زن هم باید روز اول ماه را روز اول عادت حیض خود قرار دهد.
"سوم" زنى که از خون پاک نمى شود ولى دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون او نشانه هاى حیض را دارد، یعنى غلیظ و سیاه و گرم است و با فشار و سوزش بیرون مى آید، و شماره روزهاى که خون او نشانه حیض را دارد در هر دو ماه یک اندازه نیست، مثلاً در ماه اول از اول ماه تا هفتم و در ماه دوم از اول ماه تا هشتم خون او نشانه هاى حیض، و بقیه نشانه استحاضه را داشته باشد، که این زن هم باید روز اول ماه را روز اول عادت حیض خود قرار دهد، بشرطى که خون داراى نشانهاى حیض باشد، و اگر نباشد باید جمع کند بین افعال مستحاضه و تروک حائض.
(مسأله 532): زنى که عادت وقتیه دارد و شماره روزهاى او به یک اندازه نیست چنانچه خونى ببیند که مقدارى از آن نشانه هاى حیض داشته و مقدارى نداشته باشد، در صورتى که خون نشانه دار از سه روز کمتر و از ده روز بیشتر نباشد لازم است آن را حیض، و خونى که نشانه هاى حیض ندارد استحاضه قرار دهد، ولى چنانچه در وقت عادتش خون ببیند داشتن نشانه هاى حیض در حیض بودن آن معتبر نیست، پس خونى که در وقت عادتش دیده چنانچه ممکن است حیض باشد لازم است حیض قرار دهد، مثلاً
در وقت عادت خود سه روز خون دید اگر چه نشانه حیض را نداشته باشد حیض است. و همچنین است اگر در عادت خود مثلاً یک روز و پیش از عادت به دو روز خون ببیند یا اینکه در عادت خود مثلاً یک روز و پس از آن با نشانه هاى حیض دو روز خون ببیند در این دو صورت نیز لازم است آن سه
روز را حیض قرار دهد پس اگر خون نشانه دار قبل از ده روز از اول خون دیدن قطع شد تمام آن خون حیض است و اگر بعداً نیز خون دید چنانچه آن خون داراى نشانه هاى حیض باشد و فاصله بین آن و آخر خون اول ده روز یا بیشتر باشد آن خون نیز حیض است و الاّ استحاضه است.
(مسأله 533): زنى که عادت وقتیه دارد، اگر در غیر وقت عادت با نشانه هاى حیض بیشتر از ده روز خون ببیند و نتواند حیض را بواسطه نشانه هاى آن تشخیص دهد، باید تا شش یا هفت روز حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.
(مسأله 534): زنى که هر ماه، روز اول ماه مثلاً خون مى دیده و گاهى روز پنجم و گاهى روز هفتم پاک مى شده، چنانچه یک ماه دوازده روز خون ببیند و نتواند با نشانه هاى حیض مقدار او را معین نماید، باید از اول ماه تا شش یا هفت روز حیض و باقى را استحاضه قرار دهد.
(مسأله 535): صاحب عادت اگر وسط یا آخر عادت او معلوم است چنانچه خون او از دوازده روز تجاوز کند شش یا هفت روز را طورى قرار دهد که آخر یا وسط آن موافق با آن وقت باشد.
3ـ صاحب عادت عددیه
▲ 3ـ صاحب عادت عددیه
(مسأله 536): زنهاى که عادت عددیه دارند سه دسته اند:
"اول" زنى که شماره روزهاى حیض او در دو ماه پشت سر هم یک اندازه باشد، ولى وقت خون دیدن او یکى نباشد که در این صورت هر چند روزى که خون دیده عادت او مى شود، مثلاً اگر ماه اول از روز اول تا پنجم و ماه دوم از یازدهم تا پانزدهم خون ببیند عادت او پنج روز مى شود.
"دوم" زنى که دو ماه پشت سر هم سه روز یا بیشتر خون ببیند و یک روز یا بیشتر پاک شود و دو مرتبه خون ببیند و وقت دیدن خون، در ماه اول با ماه، دوم فرق داشته باشد، که اگر تمام روزهاى که خون دیده و روزهاى که در وسط پاک بوده از ده روز بیشتر نشود، و شماره روزهاى آن هم به یک اندازه باشد، تمام روزهائى که خون دیده با روزهاى وسط که پاک بوده عادت حیض او مى شود، و لازم نیست روزهائى که در وسط پاک بوده در هر دو ماه به یک اندازه باشد، مثلاً اگر ماه اول از روز اول تا سوم خون ببیند و دو روز پاک شود و دوباره سه روز خون ببیند و ماه دوم از یازدهم تا سیزدهم خون ببیند و دو روز یا بیشتر یا کمتر پاک شود و دوباره خون ببیند، و روى هم هشت روز بشود، عادت او هشت روز مى شود، و اگر در یک ماه مثلاً هشت روز خون ببیند و در ماه "دوم" چهار روز خون دیده و پاک شود و دوباره خون ببیند و مجموع ایام خون با پاکى وسط هشت روز باشد، عادت او هشت روز خواهد بود.
"سوم" زنى که از خون پاک نمى شود ولى دو ماه پشت سر هم چند روز از خونى که مى بیند نشانه حیض، و بقیه نشانه استحاضه را دارد و شماره روزهاى که خون نشانه حیض دارد در دو ماه یک اندازه است، اما وقت آن یکى نیست. که در این صورت هر چند روزى که خون او نشانه حیض را دارد عادت او مى شود، مثلاً اگر یک ماه از اول ماه تا پنجم و ماه بعد از یازدهم تا پانزدهم خون او نشان حیض، و بقیه نشانه استحاضه را داشته باشد شماره روزهاى عادت او پنج روز مى شود و اگر در ماه هاى آینده پنج روز بصفات حیض باشد بلا اشکال حیض است.
(مسأله 537): زنى که عادت عددیه دارد، اگر با نشانه هاى حیض کمتر یا بیشتر از شماره عادت خود خون ببیند و از ده روز تجاوز نکند تمام آنها را حیض قرار دهد اگر چه خون قطع نشود و بدون داشتن نشانه هاى حیض از ده روز تجاوز کند، و اگر با نشانه هاى حیض از ده روز تجاوز کرد باید از موقع دیدن آن خون بشماره روزهاى عادتش حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد.
4 ـ مضطربه
▲ 4 ـ مضطربه
(مسأله 538): مضطربه یعنى زنى که چند ماه خون دیده ولى عادت معینى پیدا نکرده، اگر بیش از ده روز خون ببیند و همه خونهائى که دیده داراى نشانه هاى حیض باشد، شش یا هفت روز را حیض قرار دهد و بقیه استحاضه است. و اگر به نشانه هاى حیض نباشد در مقدار عادت خویشاوندان خود احتیاط کند و بقیه را استحاضه قرار دهد.
(مسأله 539): مضطربه اگر بیشتر از ده روز خونى ببیند که چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه دارد، چنانچه خونى که نشان حیض دارد کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد، همه آن حیض است و اگر همه آن را که نشانه حیض دارد نشود حیض قرار دهد، مثل آنکه پنج روز به نشانه هاى حیض و پنج روز به نشانه هاى استحاضه و پنج روز دوباره به نشانه هاى حیض ببیند، پس اگر آنچه به نشانه هاى حیض است هر کدام را بشود حیض قرار دهد به اینکه هر کدام کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد باید در هر دو خون احتیاط کند، و آنچه در وسط است و به نشانه هاى حیض نیست استحاضه قرار دهد و اگر فقط یکى از آنها را بشود حیض قرار داد همان را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد. مثل اینکه در ماه رجب از اول تا هشتم خون به صفات حیض ببیند و پاک شود و در هفدهم
همان ماه تا بیست و یکم خون به نشانه هاى حیض ببیند و تا بیست و ششم خون به صفات استحاضه ببیند و از بیست و هفتم تا سى و یکم به نشانه هاى حیض خون ببیند که در اینجا پنج روزى را که از هفدهم شروع شده اگر چه به نشانه هاى حیض است نمى شود حیض قرار داد، زیرا که بین آن و حیض قبلى
ده روز فاصله نشده است بنا بر این باید، در سه روز اخیر آن عبادات را ترک کند، و در پنج روز اخیر احتیاط کند بین تروک حائض و افعال مستحاضه، و احتیاطاً در سه روز که عبادت را ترک کرده بوده قضا کند.
5 ـ مبتدئه
▲ 5 ـ مبتدئه
(مسأله 540): مبتدئه یعنى زنى که دفعه اول خون دیدن او است اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و همه خونهاى که دیده داراى نشانه هاى حیض باشد، باید عادت خویشان خود را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد و اگر خویشى نداشته یا عادت خویشانش مختلف باشد ماه اول را شش یا هفت روز حیض قرار داده و تا ده روز احتیاط کند و در ماه هاى بعد سه روز را حیض قرار داده و تا شش یا هفت روز احتیاط کند.
(مسأله 541): مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونى ببیند که چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه را داشته باشد، چنانچه خونى که نشانه حیض دارد کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد، همه آن حیض است، ولى اگر پیش از گذشتن ده روز از خونى که نشانه حیض دارد دوباره خونى ببیند که آن هم نشانه خون حیض را داشته باشد. مثل آنکه پنج روز خون سیاه و نه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سیاه ببیند، باید خون وسط را استحاضه قرار دهد و در دو طرف آن احتیاط کند چنانکه در مضطربه گذشت.
(مسأله 542): مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونى ببیند که چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر آن نشانه استحاضه داشته باشد. ولى خونى که نشانه حیض دارد از سه روز کمتر باشد مقتضاى احتیاط این است که تا مقدارى عادت خویشان خود جمع کند بین تروک حائض و افعال مستحاضه و بعد از آن را استحاضه قرار دهد.
6ـ ناسیه
▲ 6ـ ناسیه
(مسأله 543): ناسیه یعنى زنى که مقدار عادت خود را فراموش کرده است اگر خونى به نشان حیض ببیند که کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد آن را حیض قرار دهد، و اگر آن خون بیشتر از ده روز باشد تا هر زمانى که احتمال بقاء عادت را مى دهد حیض قرار داده و بقیه استحاضه است، ولى
در صورتى که احتمال بقاء عادتش در بیشتر از هفت تا ده روز باشد پس از روز هفتم احتیاط کند به جمع کردن بین افعال مستحاضه مثل خواندن نماز، و گرفتن روزه، و تروک حائض یعنى با شوهر نزدیکى نکند، و به مسجد نرود، و مسّ کتابت قرآن نکند.
مسائل متفرقه حیض
▲ مسائل متفرقه حیض
(مسأله 544): مبتدئه و مضطربه و ناسیه و زنى که عادت عددیه دارد، اگر خونى ببیند که نشانه هاى حیض را داشته باشد، باید عبادت را ترک کند و چنانچه بعد بفهمد حیض نبوده باید عبادتهاى را که بجا نیاورده اند قضا نمایند.
(مسأله 545): زنى که در حیض عادت دارد، چه در وقت حیض عادت داشته باشد چه در عدد حیض یا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سر هم بر خلاف عادت خود خونى ببیند که وقت آن یا شماره روزهاى آن، یا هم وقت و هم شماره روزهاى آن یکى باشد، عادتش برمى گردد به آنچه در این دو ماه دیده است مثلاً اگر از روز اول ماه تا هفتم خون مى دیده و پاک مى شده چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببیند و پاک شود از دهم تا هفدهم عادت او مى شود.
(مسأله 546): زنى که معمولاً ماه یک مرتبه خون مى بیند اگر در یک ماه دو مرتبه خون ببیند، که نشانه هاى حیض را داشته باشد و فاصله بین آن دو خون کمتر از ده روز نباشد، باید هر دو را حیض قرار دهد.
(مسأله 547): مقصود از یک ماه گذشتن سى روز از ابتداء خون دیدن است نه از روزى اول ماه تا آخر ماه.
(مسأله 548): اگر سه روز یا بیشتر خون ببیند، که نشانه حیض را دارد بعد ده روز یا بیشتر خونى ببیند که نشانه استحاضه را دارد و دوباره سه روز خونى به نشانه هاى حیض ببیند، باید خون اول و خون آخر را که نشانه هاى حیض داشته حیض قرار دهد.
(مسأله 549): اگر زن پیش از ده روز پاک شود و بداند که در باطن خون نیست، باید براى عبادتهاى خود غسل کند، اگر چه گمان داشته باشد که پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بیند، ولى اگر یقین داشته باشد که پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بیند نباید غسل کند.
(مسأله 550): اگر زن پیش از ده روز پاک شود، و احتمال دهد که در باطن خون هست، باید قدرى پنبه داخل فرج نماید و کمى صبر کند و بیرون آورد، پس اگر پاک بود، غسل کند و عبادتهاى خود را بجا آورد و اگر پاک نبود چنانچه در حیض عادت ندارد یا عادت او ده روز است باید صبر کند که اگر پیش از ده روز پاک شد غسل کند و اگر سر ده روز پاک شد، یا خون او از ده روز گذشت، سر ده روز غسل نماید، و اگر عادتش کمتر از ده روز است، در صورتى که بداند پیش از تمام شدن ده روز یا سر ده روز پاک مى شود نباید غسل کند، و اگر احتمال دهد که خون او از ده روز مى گذرد باید یک روز عبادت را ترک کند، و بعد جائز است احکام مستحاضه را جارى کند، و احوط این است که تا روز دهم بین تروک حائض و اعمال مستحاضه جمع کند، و این حکم مختص زنى است که قبل از عادت مستمرة الدم نبوده، والاّ بعد از گذشتن عادت جائز نیست عبادت را ترک کند.
(مسأله 551): اگر چند روز را حیض قرار دهد و عبادت نکند، بعد بفهمد حیض نبوده است، باید نماز و روزه اى که در آن روزها بجا نیاورده قضا نماید، و اگر چند روز را به گمان اینکه حیض نیست عبادت کند، بعد بفهمد حیض بوده، چنانچه آن روزها را روزه نیز گرفته باشد باید قضا نماید.
نفـاس
▲ نفـاس
(مسأله 552): از وقتى که اولین جزء بچّه از شکم مادر بیرون مى آید، خونى که زن مى بیند، اگر پیش از ده روز یا سر ده روز قطع شود، خون نفاس است، و زن را در حال نفاس، نفساء گویند.
(مسأله 553): خونى که زن پیش از بیرون آمدن اولین جزء بچه مى بیند نفاس نیست.
(مسأله 554): لازم نیست که خلقت بچه تمام باشد، بلکه اگر ناتمام نیز باشد، در صورتى که زائیدن صدق کند، خونى که تا ده روز ببیند خون نفاس است.
(مسأله 555): ممکن است خون نفاس یک آن بیشتر نیاید، ولى بیشتر از ده روز نمى شود.
(مسأله 556): هر گاه شک کند که چیزى سقط شده یا نه، یا چیزى که سقط شده بچه است یا نه، لازم نیست وارسى کند، ولى احتیاط استحبابى در وارسى است تا واقع کشف شود و خونى که از او خارج مى شود شرعاً خون نفاس نیست.
(مسأله 557): بنا بر احتیاط توقف در مسجد و کارهاى دیگرى که بر حائض حرام است، بر نفساء هم حرام است. و آنچه بر حائض واجب است بر نفساء هم واجب مى باشد.
(مسأله 558): طلاق دادن زن که در حال نفاس است و نزدیکى کردن با او حرام مى باشد. ولى اگر شوهرش با او نزدیکى کند، بدون اشکال کفاره ندارد.
(مسأله 559): وقتى زن از خون نفاس پاک شد، باید غسل کند، و عبادتهاى خود را بجا آورد، و اگر دوباره خون ببیند، چنانچه روزهاى را که خون دیده با روزهایى که در وسط پاک بوده، روى هم ده روز یا کمتر از ده روز باشد تمام آن نفاس است، و اگر روزهاى که پاک بوده روزه نیز گرفته باشد لازم است قضا نماید.
(مسأله 560): اگر زن از خون نفاس پاک شود و احتمال دهد که در باطن خون هست، باید مقدارى پنبه داخل فرج نماید و کمى صبر کند، اگر پاک است، براى عبادتهاى خود غسل کند.
(مسأله 561): اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد، چنانچه در حیض عادت دارد، به اندازه روزهاى عادت او نفاس و بقیه استحاضه است. و اگر عادت ندارد بمقدار عادت خویشان خود نفاس قرار دهد و اگر خویش ندارد و یا عادتشان مختلف است تا هفت روز نفاس قرار دهد و در هر سه صورت تا ده روز را احتیاط کند، و احتیاط مستحب آن است کسى که عادت دارد از روز بعد از عادت و کسى که عادت ندارد بعد از روز دهم تا روز هیجدهم زایمان، کارهاى استحاضه را بجا آورد، و کارهاى را که بر نفساء حرام است ترک کند.
(مسأله 562): زنى که عادت حیضش کمتر از ده روز است، اگر بیشتر از روزهاى عادتش خون ببیند، باید به اندازه روزهاى عادت خود نفاس قرار دهد، و بعد از آن واجب است یک روز عبادت را ترک نماید، و بعد جائز است احکام مستحاضه را جارى یا اینکه عبادت را تا ده روز ترک نماید، و اگر خون از ده روز بگذرد، باید روزهاى بعد از عادت تا روز دهم را هم استحاضه قرار دهد، و عبادتهاى را که آن روزها بجا نیاورده قضا نماید، مثلاً زنى که عادت او شش روز بوده اگر بیشتر از شش روز خون ببیند، باید شش روز را نفاس قرار دهد، و روز هفتم نیز عبادت را ترک کند و در روز هشتم و نهم و دهم مخیّر است بین اینکه عبادت را ترک کند یا کارهاى استحاضه را بجا آورد، و اگر بیشتر از ده روز خون دید، از روز بعد از عادت او استحاضه مى باشد.
(مسأله 563): زنى که در حیض عادت دارد، اگر بعد از زائیدن تا یک ماه یا بیشتر از یک ماه پى در پى خون ببیند، به اندازه روزهاى عادت او نفاس است، و خونى که بعد از نفاس تا ده روز مى بیند اگر چه در روزهاى عادت ماهانه اش باشد، استحاضه است، مثلاً زنى که عادت حیض او از بیستم هر ماه تا بیست و هفتم آن ماه است، اگر روز دهم ماه زائید و تا یک ماه یا بیشتر پى در پى خون دید، تا روز هفدهم نفاس است، و از روز هفدهم تا ده روز حتى خونى که در روزهاى عادت خود که از بیستم تا بیست و هفتم است مى بیند، استحاضه مى باشد و بعد از گذشتن، ده روز، اگر خونى را که مى بیند در روزهاى عادتش باشد حیض است چه نشانه هاى حیض را داشته یا نداشته باشد، و همچنین است اگر در روزهاى عادتش نباشد، ولى نشانه هاى حیض را داشته باشد. اما اگر خونى که بعد از گذشتن ده روز از نفاس مى بیند، در روزهاى عادت حیض او نباشد و نشانه هاى حیض را هم نداشته باشد استحاضه است.
(مسأله 564): زنى که در حیض عادت عددیه ندارد، اگر بعد از زایمان تا یک ماه یا بیشتر از یک ماه خون ببیند، حکم ده روز اول آن در مسأله (561) گذشت و ده روز دوم آن استحاضه است. و خونى که بعد از آن مى بیند، اگر نشانه حیض را داشته باشد یا در وقت عادتش باشد حیض، وگرنه آن هم استحاضه مى باشد.
غسل مس میّت
▲ غسل مس میّت
(مسأله 552): از وقتى که اولین جزء بچّه از شکم مادر بیرون مى آید، خونى که زن مى بیند، اگر پیش از ده روز یا سر ده روز قطع شود، خون نفاس است، و زن را در حال نفاس، نفساء گویند.
(مسأله 553): خونى که زن پیش از بیرون آمدن اولین جزء بچه مى بیند نفاس نیست.
(مسأله 554): لازم نیست که خلقت بچه تمام باشد، بلکه اگر ناتمام نیز باشد، در صورتى که زائیدن صدق کند، خونى که تا ده روز ببیند خون نفاس است.
(مسأله 555): ممکن است خون نفاس یک آن بیشتر نیاید، ولى بیشتر از ده روز نمى شود.
(مسأله 556): هر گاه شک کند که چیزى سقط شده یا نه، یا چیزى که سقط شده بچه است یا نه، لازم نیست وارسى کند، ولى احتیاط استحبابى در وارسى است تا واقع کشف شود و خونى که از او خارج مى شود شرعاً خون نفاس نیست.
(مسأله 557): بنا بر احتیاط توقف در مسجد و کارهاى دیگرى که بر حائض حرام است، بر نفساء هم حرام است. و آنچه بر حائض واجب است بر نفساء هم واجب مى باشد.
(مسأله 558): طلاق دادن زن که در حال نفاس است و نزدیکى کردن با او حرام مى باشد. ولى اگر شوهرش با او نزدیکى کند، بدون اشکال کفاره ندارد.
(مسأله 559): وقتى زن از خون نفاس پاک شد، باید غسل کند، و عبادتهاى خود را بجا آورد، و اگر دوباره خون ببیند، چنانچه روزهاى را که خون دیده با روزهایى که در وسط پاک بوده، روى هم ده روز یا کمتر از ده روز باشد تمام آن نفاس است، و اگر روزهاى که پاک بوده روزه نیز گرفته باشد لازم است قضا نماید.
(مسأله 560): اگر زن از خون نفاس پاک شود و احتمال دهد که در باطن خون هست، باید مقدارى پنبه داخل فرج نماید و کمى صبر کند، اگر پاک است، براى عبادتهاى خود غسل کند.
(مسأله 561): اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد، چنانچه در حیض عادت دارد، به اندازه روزهاى عادت او نفاس و بقیه استحاضه است. و اگر عادت ندارد بمقدار عادت خویشان خود نفاس قرار دهد و اگر خویش ندارد و یا عادتشان مختلف است تا هفت روز نفاس قرار دهد و در هر سه صورت تا ده روز را احتیاط کند، و احتیاط مستحب آن است کسى که عادت دارد از روز بعد از عادت و کسى که عادت ندارد بعد از روز دهم تا روز هیجدهم زایمان، کارهاى استحاضه را بجا آورد، و کارهاى را که بر نفساء حرام است ترک کند.
(مسأله 562): زنى که عادت حیضش کمتر از ده روز است، اگر بیشتر از روزهاى عادتش خون ببیند، باید به اندازه روزهاى عادت خود نفاس قرار دهد، و بعد از آن واجب است یک روز عبادت را ترک نماید، و بعد جائز است احکام مستحاضه را جارى یا اینکه عبادت را تا ده روز ترک نماید، و اگر خون از ده روز بگذرد، باید روزهاى بعد از عادت تا روز دهم را هم استحاضه قرار دهد، و عبادتهاى را که آن روزها بجا نیاورده قضا نماید، مثلاً زنى که عادت او شش روز بوده اگر بیشتر از شش روز خون ببیند، باید شش روز را نفاس قرار دهد، و روز هفتم نیز عبادت را ترک کند و در روز هشتم و نهم و دهم مخیّر است بین اینکه عبادت را ترک کند یا کارهاى استحاضه را بجا آورد، و اگر بیشتر از ده روز خون دید، از روز بعد از عادت او استحاضه مى باشد.
(مسأله 563): زنى که در حیض عادت دارد، اگر بعد از زائیدن تا یک ماه یا بیشتر از یک ماه پى در پى خون ببیند، به اندازه روزهاى عادت او نفاس است، و خونى که بعد از نفاس تا ده روز مى بیند اگر چه در روزهاى عادت ماهانه اش باشد، استحاضه است، مثلاً زنى که عادت حیض او از بیستم هر ماه تا بیست و هفتم آن ماه است، اگر روز دهم ماه زائید و تا یک ماه یا بیشتر پى در پى خون دید، تا روز هفدهم نفاس است، و از روز هفدهم تا ده روز حتى خونى که در روزهاى عادت خود که از بیستم تا بیست و هفتم است مى بیند، استحاضه مى باشد و بعد از گذشتن، ده روز، اگر خونى را که مى بیند در روزهاى عادتش باشد حیض است چه نشانه هاى حیض را داشته یا نداشته باشد، و همچنین است اگر در روزهاى عادتش نباشد، ولى نشانه هاى حیض را داشته باشد. اما اگر خونى که بعد از گذشتن ده روز از نفاس مى بیند، در روزهاى عادت حیض او نباشد و نشانه هاى حیض را هم نداشته باشد استحاضه است.
(مسأله 564): زنى که در حیض عادت عددیه ندارد، اگر بعد از زایمان تا یک ماه یا بیشتر از یک ماه خون ببیند، حکم ده روز اول آن در مسأله (561) گذشت و ده روز دوم آن استحاضه است. و خونى که بعد از آن مى بیند، اگر نشانه حیض را داشته باشد یا در وقت عادتش باشد حیض، وگرنه آن هم استحاضه مى باشد.
احکام محتضر
▲ احکام محتضر
(مسأله 577): مسلمانى را که محتضر است یعنى در حال جان دادن مى باشد، مرد باشد یا زن، بزرگ باشد یا کوچک، بنا بر احتیاط در صورت امکان باید به پشت بخوابانند، بطورى که کف پاهایش بطرف قبله باشد.
(مسأله 578): اولى آن است تا وقتى که غسل میّت تمام نشده، نیز او را رو بقبله بخوابانند، ولى بعد از آنکه غسلش تمام شد، بهتر آن است که او را مثل حالتى که بر او نماز مى خوانند بخوابانند.
(مسأله 579): بنا بر احتیاط رو بقبله کردن محتضر بر هر مسلمانى واجبست، و اجازه گرفتن از ولىّ او احوط است.
(مسأله 580): مستحب است شهادتین و اقرار به دوازده امام ((علیهم السلام)) و سایر عقاید حقّه را بکسى که در حال جان دادن است، طورى تلقین کنند که بفهمد، و نیز مستحب است چیزهایى را که گفته شد، تا وقت مرگ تکرار کنند.
(مسأله 581): مستحب است این دعا را طورى بمحتضر تلقین کنند که بفهمد: (اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الکَثِیرَ مِنْ مَعاصِیکَ وَاقْبَلْ مِنِّى الْیَسِیرَ مِنْ طاعَتِکَ یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ وَیَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ اِقْبَلْ مِنِّى الیَسِیرَ وَاعْفُ عَنِّى الکَثِیرَ اِنَّکَ اَنْتَ العَفُوُّ الغَفُورُ اَللّهُمَّ ارْحَمْنِى فَاِنَّکَ رَحِیمٌ.)
(مسأله 582): مستحب است کسى که سخت جان مى دهد، اگر ناراحت نمى شود، بجائى که نماز مى خوانده ببرند.
(مسأله 583): مستحب است براى راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارک یس و صافات و احزاب و آیة الکرسى، و آیه (54) از سوره اعراف و سه آیه آخر سوره بقره را، بلکه هر چه از قرآن ممکن است بخوانند.
(مسأله 584): تنها گذاشتن محتضر، و گذاشتن چیزى روى شکم او، و بودن جنب و حائض نزد او، و همچنین حرف زدن زیاد و یا گریه کردن، و تنها گذاشتن زنها نزد او مکروه است.
احکام بعد از مرگ
▲ احکام بعد از مرگ
(مسأله 585): بعد از مرگ مستحب است چشمها و لبها و چانه میّت را ببندند، و دست و پاى او را دراز کنند، و پارچه اى روى او بیندازند، و اگر شب مرده است، در جائى که مرده، چراغ روشن کنند، و براى تشییع جنازه او مؤمنین را خبر کنند، و در دفن او عجله نمایند، ولى اگر یقین بمردن او ندارند، باید صبر کنند تا معلوم شود و نیز اگر میّت حامله باشد و بچه در شکم او زنده باشد، باید بقدرى دفن را عقب بیندازند، که پهلوى چپ او را بشکافند و طفل را بیرون آورند و پهلو را بدوزند.
وجوب غسل و کفن و نماز و دفن میّت
▲ وجوب غسل و کفن و نماز و دفن میّت
(مسأله 586): غسل و کفن و نماز و دفن مسلمان اگر چه دوازده امامى نباشد، بر هر مکلفى واجب است، و اگر بعضى انجام دهند، از دیگران ساقط مى شود، و چنانچه هیچ کس انجام ندهد، همه معصیّت کرده اند.
(مسأله 587): اگر کسى مشغول کارهاى میّت شود بر دیگران واجب نیست اقدام نمایند، ولى اگر او عمل را نیمه کاره بگذارد، باید دیگران تمام کنند.
(مسأله 588): اگر انسان یقین کند که دیگرى مشغول کارهاى میّت شده واجب نیست به کارهاى میّت اقدام کند، ولى اگر شک یا گمان دارد، باید اقدام نماید.
(مسأله 589): اگر کسى بداند غسل یا کفن یا نماز یا دفن میّت را باطل انجام داده اند، باید دوباره انجام دهد، ولى اگر گمان دارد که باطل بوده یا شک دارد که درست بوده یا نه، لازم نیست اقدام نماید.
(مسأله 590): بنا بر احتیاط براى غسل و کفن و نماز و دفن میّت، باید از ولىّ او اجازه بگیرد.
(مسأله 591): ولىّ زن شوهر او است و بعد از او، مردهائى که ارث مى برند مقدم بر زنهاى ایشانند.
(مسأله 592): اگر کسى بگوید من ولىّ میّت هستم، یا ولىّ میّت به من اجازه داده که غسل و کفن و دفن میّت را انجام دهم یا بگوید راجع به امور تجهیز میّت من وصىّ او مى باشم، چنانچه به حرف او اطمینان دارند یا میّت در تصرف او است یا اینکه دو نفر عادل بلکه یک نفر شخصى که مورد اطمینان باشد به گفته او شهادت بدهند، باید حرف او را قبول کرد بلکه اگر قول او مبتلى بمعارض نباشد قبول مى شود و احوط اجازه دادن حاکم شرع نیز به اوست.
(مسأله 593): اگر میّت براى غسل و کفن و دفن و نماز خود غیر از ولىّ کسى دیگرى را معین کند، ولایت این امور با اوست و لازم نیست کسى که میّت او را براى انجام این کارها معین کرده، این وصیت را قبول کند، ولى اگر قبول کرد، باید به آن عمل نماید.
کیفیّت غسل میّت
▲ کیفیّت غسل میّت
(مسأله 594): واحب است میّت را سه غسل بدهند:
"اول" با آبى که با سدر مخلوط است.
"دوم" با آبى که با کافور مخلوط است.
"سوم" با آب خالص.
(مسأله 595): سدر و کافور باید به اندازه اى زیاد نباشد، که آب را مضاف کند و به اندازه اى هم کم نباشد، که بگویند آب بدون سدر و کافور است.
(مسأله 596): اگر سدر و کافور به اندازه اى که لازم است پیدا نشود، بنا بر احتیاط واجب مقدارى که به آن دسترسى دارند در آب بریزند.
(مسأله 597): اگر کسى در حال احرام بمیرد، نباید او را با آب کافور غسل دهند، و به جاى آن باید با آب خالص غسلش دهند، مگر اینکه در احرام حج بوده و سعى را تمام نموده باشد، که در این صورت با آب کافور غسلش دهند.
(مسأله 598): اگر سدر و کافور یا یکى از اینها پیدا نشود، یا استعمال آن جایز نباشد، مثل آنکه غصبى باشد، بجاى هر کدام که ممکن نیست بنا بر احتیاط میّت را با آب خالص غسل داده و تیمّم نیز بدهند.
(مسأله 599): کسى که میّت را غسل مى دهد، باید مسلمان، دوازده امامى، بالغ و عاقل باشد، و مسائل غسل را هم بداند، ولى اگر میّت مسلمان غیر اثنى عشرى را هم مذهب خودش، بر طبق مذهبش غسل بدهد، تکلیف از مؤمن اثنى عشرى ساقط است.
(مسأله 600): کسى که میّت را غسل مى دهد، باید قصد قربت داشته باشد یعنى غسل را براى انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد.
(مسأله 601): غسل دادن بچّه مسلمان اگر چه از زنا باشد، واجب است، و غسل و کفن و دفن کافر و اولاد او، جائز نیست، و کسى که از بچگى دیوانه بوده و در حالت دیوانگى بالغ شده، چنانچه محکوم به اسلام بوده، باید او را غسل داد.
(مسأله 602): بچّه سقط شده را اگر چهار ماه یا بیشتر دارد، باید غسل بدهند، و اگر چهار ماه ندارد، باید بنا بر احتیاط در پارچه اى بپیچند و بدون غسل دفن کنند.
(مسأله 603): غسل دادن مرد زن را، و زن مرد را، حرام و موجب بطلان غسل است. ولى زن مى تواند شوهر خود را غسل دهد، و شوهر هم مى تواند زن خود را غسل دهد، اگر چه احتیاط مستحب آن است زن، شوهر خود، و شوهر زن خود را در حال اختیار غسل ندهد.
(مسأله 604): مرد مى تواند دختربچه اى را که سن او از سه سال بیشتر نیست، غسل دهد، و زن هم مى تواند پسربچه اى را که سه سال بیشتر ندارد، غسل دهد.
(مسأله 605): اگر براى غسل دادن میّتى که مرد است مرد پیدا نشود، زنانى که با او نسبت دارند و محرمند، مثل مادر، خواهر، عمه و خاله، یا بواسطه شیر خوردن یا ازدواج با او محرم شده اند، مى توانند از زیر لباس یا چیزى که بدن او را بپوشاند، غسلش بدهند، و نیز اگر براى غسل میّت زن، زن دیگر نباشد، مردهائى که با او نسبت دارند و محرمند، یا بواسطه شیر خوردن یا ازدواج با او محرم شده اند، مى توانند از زیر لباس و مانند آن او را غسل دهند.
(مسأله 606): اگر میّت و کسى که او را غسل مى دهد هر دو مرد یا هر دو زن باشند، جائز است که غیر از عورت، جاهاى دیگر میّت برهنه باشد.
(مسأله 607): نگاه کردن به عورت میّت حرام است، و کسى که او را غسل مى دهد اگر نگاه کند معصیت کرده، ولى غسل باطل نمى شود.
(مسأله 608): اگر جائى از بدن میّت نجس باشد بنا بر احتیاط پیش از آنکه آنجا را غسل بدهند، آب بکشند. و اولى آن است که تمام بدن میّت، پیش از شروع به غسل از جهت نجاستهاى دیگر پاک باشد.
(مسأله 609): غسل میّت مثل غسل جنابت است، و احتیاط واجب آن است، که تا غسل ترتیبى ممکن است، میّت را غسل ارتماسى ندهند، و در غسل ترتیبى هم لازم است طرف راست را پیش از طرف چپ بشویند، و نیز اگر ممکن است بنا بر احتیاط مستحب هر یک از سه قسمت بدن را در آب فرو نبرند، بلکه آب را روى آن بریزند.
(مسأله 610): کسى را که در حال حیض یا جنابت مرده، لازم نیست غسل حیض یا غسل جنابت بدهند، بلکه همان غسل میّت براى او کافى است.
(مسأله 611): مزد گرفتن براى غسل دادن میّت حرام است، و اگر کسى براى گرفتن مزد، میت را غسل دهد، آن غسل باطل است، ولى مزد گرفتن براى کارهاى مقدماتى غسل حرام نیست.
(مسأله 612): در غسل میّت غسل جبیره اى مشروع نیست و اگر آب پیدا نشد، یا استعمال آن مانعى داشته باشد، باید عوض هر غسل، میّت را یک تیمّم بدهند، و احتیاط واجب آن است که یک تیمّم دیگر هم عوض هر سه غسل بدهند، و اگر کسى که تیمّم مى دهد، در یکى از سه تیمّم قصد ما فى الذمه نماید، یعنى نیّت کند که این تیمّم را براى آنکه به تکلیف عمل شده باشد، انجام مى دهم، تیمّم چهارم لازم نیست.
(مسأله 613): کسى که میّت را تیمّم مى دهد، باید دست خود را به زمین بزند، و به صورت و پشت دستهاى میّت بکشد، و اگر ممکن باشد، احتیاط واجب آن است که با دست میّت هم او را تیمّم بدهد.
احکام کفن میّت
▲ احکام کفن میّت
(مسأله 614): میّت مسلمان را باید با سه پارچه که آنها را لنگ و پیراهن و سرتاسرى مى گویند کفن نمایند.
(مسأله 615): لنگ باید از ناف تا زانو، اطراف بدن را بپوشاند، و بهتر آن است که از سینه تا روى پا برسد. و پیراهن باید، از سر شانه تا نصف ساق پا تمام بدن را بپوشاند و بهتر آن است تا روى پا برسد، و درازى سرتاسرى باید بقدرى باشد که بستن دو سر آن ممکن باشد، و پهناى آن باید به اندازه اى باشد که یک طرف آن روى طرف دیگر بیاید.
(مسأله 616): مقدارى از لنگ، که ناف تا زانو را مى پوشاند، و مقدارى از پیراهن که از شانه تا نصف ساق را مى پوشاند، مقدار واجب کفن است و آنچه بیشتر از این مقدار در مسأله قبل گفته شد، مقدار مستحب کفن مى باشد.
(مسأله 617): اگر ورثه بالغ باشند و اجازه دهند که بیشتر از مقدار واجب کفن را که در مسأله قبل گفته شد از سهم آنان بردارند، اشکال ندارد و احتیاط واجب آن است که بیشتر از مقدار واجب کفن را از سهم وارثى که بالغ نشده برندارند.
(مسأله 618): اگر کسى وصیّت کرده باشد که مقدار مستحب کفن را که در دو مسأله قبل گفته شد، از ثلث مال او بردارند، یا وصیّت کرده باشد ثلث مال را به مصرف خود او برسانند، ولى مصرف آن را معین نکرده، باشد، یا فقط مصرف مقدارى از آن را معین کرده باشد، مى تواند مقدار مستحب کفن را از ثلث مال او بردارند.
(مسأله 619): اگر میّت وصیّت نکرده باشد که کفن را از ثلث مال او بردارند، و بخواهند از اصل مال بردارند احتیاط واجب آن است که مقدار واجب کفن را با ملاحظه شأن میّت به ارزانترین قیمتى که ممکن است تهیه نمایند، ولى اگر کسانى از ورثه که بالغ هستند اجازه بدهند که از سهم آنان بردارند، مقدارى را که اجازه داده اند، از سهم آنان مى توان برداشت، اگر چه گران قیمت باشد.
(مسأله 620): کفن زن بر شوهر است، اگر چه زن از خود مال داشته باشد، و همچنین اگر زن را به شرحى که در احکام طلاق گفته مى شود، طلاق رجعى بدهند و پیش از تمام شدن عده بمیرد، شوهرش باید کفن او را بدهد و چنانچه شوهر بالغ نباشد یا دیوانه باشد، ولىّ شوهر باید از مال او کفن زن را بدهد.
(مسأله 621): کفن میّت بر خویشان او واجب نیست، اگر چه از کسانى باشد که مخارج او در حال زندگى بر آنان واجب باشد.
(مسأله 622): احتیاط واجب آن است که هر یک از سه پارچه کفن به قدرى نازک نباشد، که بدن میّت از زیر آن پیدا باشد.
(مسأله 623): کفن کردن با پوست مردار و چیز غصبى، اگر چه چیز دیگرى هم پیدا نشود، جایز نیست، و چنانجه کفن میّت غصبى باشد و صاحب آن راضى نباشد باید از تنش بیرون آورند، اگر چه او را دفن کرده باشند.
(مسأله 624): کفن کردن میّت با چیز نجس و با پارچه ابریشمى خالص، و بنا بر احتیاط با پارچه اى که با طلا بافته شده باشد جایز نیست، ولى در حال ناچارى اشکال ندارد.
(مسأله 625): کفن کردن با پارچه اى که از پشم یا موى حیوان حرام گوشت یا پوست حیوان حلال گوشت تهیّه شده، بنا بر احتیاط در حال اختیار جایز نیست، ولى اگر کفن از مو و پشم حیوان حلال گوشت باشد اشکال ندارد اگر چه احتیاط مستحب آن است که با این دو هم کفن ننمایند.
(مسأله 626): اگر کفن میّت به نجاست خود او، یا به نجاست دیگرى نجس شود چنانچه کفن ضایع نمى شود، باید مقدار نجس را بشویند یا ببرند اگر چه بعد از گذاشتن در قبر باشد، و اگر شستن یا بریدن آن ممکن نیست در صورتى که عوض کردن آن ممکن باشد، باید عوض نمایند.
(مسأله 627): کسى که براى حج یا عمره احرام بسته اگر بمیرد، باید مثل دیگران کفن شود، و پوشاندن سر و صورتش اشکال ندارد.
(مسأله 628): مستحب است انسان در حال سلامتى، کفن و سدر و کافور خود را تهیّه کند.
احکام حنوط
▲ احکام حنوط
(مسأله 629): بعد از غسل واجب است میّت را حنوط کنند، یعنى به پیشانى و کف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاى او کافور بمالند، و مستحب است بسر بینى میت هم کافور بمالند و باید کافور، سائیده و تازه باشد و اگر بواسطه کهنه بودن عطر او از بین رفته باشد کافى نیست.
(مسأله 630): احتیاط واجب آن است که اول کافور را به پیشانى میّت بمالند ولى در جاهاى دیگر ترتیب لازم نیست.
(مسأله 631): بهتر آن است که میّت را پیش از کفن کردن، حنوط نمایند اگر چه در بین کفن کردن و بعد از آن هم حنوط نمایند مانعى ندارد.
(مسأله 632): کسى که براى حج یا عمره احرام بسته است، اگر بمیرد حنوط کردن او جایز نیست، مگر اینکه در احرام حج بعد از تمام کردن سعى بمیرد.
(مسأله 633): زنى که شوهر او مرده و هنوز عده اش تمام نشده، اگر چه حرام است خود را خوشبو کند، ولى چنانچه بمیرد حنوط او واجب است.
(مسأله 634): احتیاط واجب آن است، میّت را با مشک و عنبر و عود و عطرهاى دیگر خوشبو نکنند، و نیز اینها را با کافور مخلوط ننمایند.
(مسأله 635): مستحب است قدرى تربت حضرت سیدالشهداء ((علیه السلام)) را با کافور مخلوط کنند، ولى باید از آن کافور به جاهائى که بى احترامى مى شود نرسانند، و نیز باید تربت به قدرى زیاد نباشد، که وقت به کافور مخلوط شد آن را کافور نگویند.
(مسأله 636): اگر کافور پیدا نشود، یا فقط به اندازه اى غسل باشد، حنوط لازم نیست و چنانچه از غسل زیاد بیاید ولى به همه هفت عضو نرسد، بنا بر احتیاط باید اول پیشانى و اگر زیاد آمد به جاهاى دیگر بمالند.
(مسأله 637): مستحب است دو چوب تر و تازه همراه، میّت در قبر بگذارند، که طول هر کدام مقدار استخوان ذراع باشد.
احکام نماز میّت
▲ احکام نماز میّت
(مسأله 638): نماز خواندن بر میّت مسلمان یا بچه اى که محکوم به اسلام و شش سال او تمام شده، باشد واجب است.
(مسأله 639): نماز خواندن بر بچه اى که شش سال او تمام نشده رجاءً مانعى ندارد، ولى نماز خواندن بر بچه اى که مرده بدنیا آمده مستحب نیست.
(مسأله 640): نماز میّت باید بعد از غسل و حنوط و کفن کردن او خوانده شود، و اگر پیش از اینها، یا در بین اینها بخوانند، اگر چه از روى فراموشى یا ندانستن مسأله باشد کافى نیست.
(مسأله 641): کسى که مى خواهد نماز میّت بخواند، لازم نیست با وضو یا غسل یا تیمّم باشد، و بدن و لباسش پاک باشد، و اگر لباس او غصبى هم باشد اشکال ندارد، اگر چه بهتر است که رعایت کند تمام چیزهاى را که در نمازهاى دیگر لازم است.
(مسأله 642): کسى که بر میّت نماز مى خواند باید رو بقبله باشد و نیز واجب است میّت را مقابل او به پشت بخوابانند، بطورى که سر او بطرف راست نمازگزار و پاى او بطرف چپ نمازگزار باشد.
(مسأله 643): بنا بر احتیاط مکان نمازگزار باید غصبى نباشد، و نیز باید از جاى میّت پست تر یا بلندتر نباشد، ولى پستى و بلندى مختصر اشکالى ندارد.
(مسأله 644): نمازگزار باید از میّت دور نباشد، ولى کسى که نماز میّت را به جماعت مى خواند، اگر از میّت دور باشد، چنانچه صفها به یکدیگر متصل باشد اشکال ندارد.
(مسأله 645): نمازگزار باید مقابل میّت بایستد، ولى اگر نماز به جماعت خوانده شود وصف جماعت از دو طرف میت بگذرد، نماز کسانى که مقابل میّت نیستند اشکال ندارد.
(مسأله 646): بین میّت و نمازگزار بنا بر احتیاط باید پرده و یا دیوار و یا چیزى مانند اینها نباشد ولى اگر میّت در تابوت و مانند آن باشد اشکال ندارد.
(مسأله 647): در وقت خواندن نماز باید عورت میّت پوشیده باشد، و اگر کفن کردن او ممکن نیست، بنا بر احتیاط باید عورتش را اگر چه با تخته و آجر و مانند اینها باشد بپوشاند.
(مسأله 648): نماز میّت را باید ایستاده و با قصد قربت بخوانند، و در موقع نیّت، میّت را معین کند، مثلاً نیّت کند نماز مى خوانم براى این میّت قربةً الى الله.
(مسأله 649): اگر کسى نباشد که بتواند نماز میّت را ایستاده بخواند مى شود نشسته بر او نماز خواند.
(مسأله 650): اگر میّت وصیّت کرده باشد که شخصى معینى بر او نماز بخواند احتیاط مستحب آن است که آن شخص از ولىّ میّت اجازه بگیرد.
(مسأله 651): مکروه است بر میّت چند مرتبه نماز بخوانند، ولى اگر میّت اهل علم و تقوى باشد مکروه نیست.
(مسأله 652): اگر میّت را عمداً یا از روى فراموشى یا به جهت عذرى بدون نماز دفن کنند، یا بعد از دفن معلوم شود نمازى که بر او خوانده شده باطل بوده است، تا وقتى جسد او از هم نپاشیده واجب است با شرطهایى که براى نماز میّت گفته شد به قبرش نماز بخوانند.
دستور نماز میّت
▲ دستور نماز میّت
(مسأله 653): نماز میّت پنج تکبیر دارد و اگر نمازگزار پنج تکبیر به این ترتیب بگوید کافى است، بعد از نیّت و گفتن تکبیر اول، بگوید: (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ)، و بعد از تکبیر دوم، بگوید:
(اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد) و بعد از تکبیر سوم، بگوید: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤَمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ)و بعد از تکبیر چهارم، اگر میّت مرد است بگوید: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذا المَیِّتِ)، و اگر زن باشد بگوید: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَیِّتِ) و بعد تکبیر پنجم را بگوید، و بهتر است بعد از تکبیر اول، بگوید: (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ اَرْسَلَهُ بِالحَقِّ بَشِیراً وَنَذِیراً بَیْنَ یَدَىِ السّاعَةِ). و بعد از تکبیر دوم، بگوید: (اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَبارِکْ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد، کَاَفْضَلِ ما
صَلَّیْتَ وَبارَکْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلى اِبْراهِیمَ وَآلِ اِبْراهِیمَ اِنَّکَ حَمِیدٌ، مَجِیدٌ وَصَلِّ عَلى جَمِیعِ الاَْنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلِینَ، وَالشُّهَداءِ وَالصِّدِیقِینَ، وَجَمِیعِ عِبادِ اللهِ الصّالِحِینَ)و بعد از تکبیر سوم، بگوید: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِماتِ الاَْحْیاءِ مِنْهُمْ وَالاَْمْواتِ تابِعِ بَیْنَنا وَبَیْنَهُمْ بِالخَیْراتِ اِنَّکَ مُجِیبُ الدَّعَواتِ اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدِیرِ) و بعد از تکبیر چهارم اگر میّت مرد باشد، بگوید: (اَللّهُمَّ اِنَّ هذا عَبْدُکَ وَابْنُ عَبْدِکَ وَابْنُ اَمَتِکَ نَزَلَ بِکَ وَاَنْتَ خَیْرُ مَنْزُول بِهِ، اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ خَیْراً وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا، اَللّهُمَّ اِنْ کانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِى احِسانِهِ، وَاِن کانَ مُسِیئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَاغْفِرْ لَهُ، اَللّهُمَّ اَجْعَلْهُ عِنْدَکَ فِى اَعْلى عِلِّیِینَ وَاخْلُفْ عَلى اَهْلِهِ فِى الغابِرِینَ وَارْحَمْهُ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمِینَ)و بعد تکبیر پنجم را بگوید. ولى اگر میّت زن است بعد از تکبیر چهارم بگوید: (اَللّهُمَّ اِنَّ هذِهِ أَمَتُکَ وَابْنَتُ عَبْدِکَ وَابْنَةُ أَمَتِکَ نَزَلَتْ بِکَ وَاَنْتَ خَیْرُ مَنْزُول بِهِ، اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنها اِلاّ خَیْراً، وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِها مِنّا، اَللّهُمَّ اِنْ کانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فِى اِحسانِها، وَاِنْ کانَتْ مُسِیئَةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَاغْفِرْلَها، اَللّهُمَّ اَجْعَلْها عِنْدَکَ فِى اَعلى عِلِّیِینَ وَاخْلُفْ عَلى اَهْلِها فِى الْغابِرِینَ، وَارْحَمْها بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ).
(مسأله 654): کسى که نماز میّت را به جماعت مى خواند، اگر چه مأموم باشد باید دعاها و تکبیرها را هم بخواند.
(مسأله 655): باید تکبیرها و دعاها را طورى پشت سر هم بخواند که نماز از صورت خود خارج نشود.
مستحبات نماز میّت
(مسأله 656): چند چیز در نماز میّت مستحب است:
"اول" آنکه نمازگزار بر میّت، با وضو یا غسل یا تیمّم باشد، و احتیاط آن است در صورتى تیمّم کند که وضو و غسل ممکن نباشد، یا بترسد که اگر وضو بگیرد یا غسل کند به نماز میّت نرسد.
"دوم" اگر میّت مرد است، امام جماعت یا کسى که فرادى بر او نماز مى خواند مقابل وسط قامت او بایستد. و اگر میّت زن است مقابل سینه اش باشد.
"سوم" پابرهنه نماز بخواند.
"چهارم" در هر تکبیر دستها را بلند کند.
"پنجم" فاصله او با میّت بقدرى کم باشد، که اگر باد لباسش را حرکت دهد به جنازه برسد.
"ششم" نماز میّت را به جماعت بخواند.
"هفتم" امام جماعت تکبیر و دعاها را بلند بخواند و کسانى که با او نماز مى خوانند آهسته بخوانند.
"هشتم" در جماعت اگر چه مأموم یک نفر باشد عقب امام بایستد.
"نهم" نمازگزار به میّت و مؤمنین زیاد دعا کند.
"دهم" پیش از نماز در جماعت سه مرتبه بگوید: الصلاة.
"یازدهم" نماز را در جائى بخوانند، که مردم براى نماز میّت بیشتر به آنجا مى روند.
"دوازدهم" زن حائض اگر نماز میّت را به جماعت مى خواند، تنها بایستد، و در صف نمازگزاران نایستد.
(مسأله 657): خواندن نماز میّت در مساجد مکروه است ولى در مسجدالحرام مکروه نیست.
احکام دفن
▲ احکام دفن
(مسأله 658): واجب است میت را طورى در زمین دفن کنند، که بوى او بیرون نیاید، و درندگان هم نتوانند بدنش را بیرون آورند، و اگر ترس آن باشد که جانور، بدن او را بیرون آورد، باید قبر را با آجر و مانند آن محکم کنند.
(مسأله 659): اگر دفن میّت در زمین ممکن نباشد، مى تواند بجاى دفن، او را در بنا یا تابوت بگذارد.
(مسأله 660): میّت را باید در قبر به پهلوى راست، طورى بخوابانند که جلوى بدن او رو بقبله باشد.
(مسأله 661): اگر کسى در کشتى بمیرد چنانچه جسد او فاسد نمى شود و بودن او در کشتى مانعى ندارد، باید صبر کنند تا در خشکى برسند، و او را در زمین دفن کنند. وگرنه، باید در کشتى غسلش بدهند و حنوط و کفن کنند. و پس از خواندن نماز میّت بنا بر احتیاط در صورت امکان او را در خمره بگذارند، و درش را ببندندو به دریا بیندازند، والاّ چیز سنگین بپایش بسته و به دریا بیندازند، و اگر ممکن است باید او را در جاى بیندازند، که فوراً طعمه حیوانات نشود.
(مسأله 662): اگر بترسند که دشمن قبر میّت را بشکافد و بدن او را بیرون آورد، و گوش یا بینى یا اعضاء دیگرى او را ببرّد چنانچه ممکن باشد باید به طورى که در مسأله پیش گفته شد، او را به دریا بیندازند.
(مسأله 663): مخارج انداختن در دریا و مخارج محکم کردن قبر میّت را در صورتى که لازم باشد، باید از اصل مال میّت بردارند.
(مسأله 664): اگر زن کافره بمیرد و بچه در شکم او مرده باشد، یا هنوز روح ببدن او داخل نشده باشد، چنانچه پدر بچه مسلمان باشد، باید زن را در قبر به پهلوى چپ پشت بقبله بخوابانند که روى بچه بطرف قبله باشد.
(مسأله 665): دفن مسلمان در قبرستان کفار و دفن کافر در قبرستان مسلمانان جائز نیست.
(مسأله 666): دفن مسلمان در جاى که بى احترامى به او باشد، مانند جائى که خاکروبه و کثافت مى ریزند، جایز نیست.
(مسأله 667): دفن میّت در جاى غصبى و در زمین که مثل مسجد براى غیر دفن کردن وقف شده، جایز نیست.
(مسأله 668): دفن میت در قبر مرده دیگر جائز نیست، مگر آنکه قبر کهنه شده و میّت اولى به کلى از بین رفته باشد.
(مسأله 669): چیزى که از میت جدا مى شود، اگر چه مو، ناخن و دندانش باشد، بنا بر احتیاط باید با او دفن شود، و دفن ناخن و دندان که در حال زندگى از انسان جدا مى شود، مستحب است.
(مسأله 670): اگر کسى در چاه بمیرد و بیرون آوردنش ممکن نباشد، باید در چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند.
(مسأله 671): اگر بچه در شکم مادر بمیرد و ماندنش در رحم مادر خطر داشته باشد، باید با آسانترین راه او را بیرون آورند، و چنانچه ناچار شوند که او را قطعه قطعه کنند اشکال ندارد، ولى باید بوسیله شوهرش اگر اهل فن است، یا زنى که اهل فن باشد، او را بیرون بیاورند و اگر ممکن نیست، مرد محرمى که اهل فن باشد و اگر آن هم ممکن نیست مرد نامحرمى که اهل فن باشد بچه را بیرون بیاورد و در صورتى که آن هم پیدا نشود، کسى که اهل فن نباشد مى تواند بچه را بیرون بیاورد.
(مسأله 672): هر گاه مادر بمیرد و بچه در شکمش زنده باشد، اگر چه امید زنده ماندن طفل را نداشته باشند، باید بوسیله کسانى که در مسأله پیش گفته شد، پهلوى چپ او را بشکافند، و بچه را بیرون آورند و دوباره بدوزند.
مستحبات دفن
▲ مستحبات دفن
(مسأله 673): مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسط، گود کنند و میت را در نزدیکترین قبرستان دفن کنند مگر آنکه قبرستان دورتر، از جهتى بهتر باشد، مثل آنکه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم براى فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند، و نیز مستحب است جنازه را در چند ذرعى قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند، و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند، و در نوبت چهارم وارد قبر کنند، و اگر میّت مرد است در دفعه سومى طورى زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر
باشد، و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند، و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند، و به پهنا وارد قبر کنند، و در موقع وارد کردن پارچه اى روى قبر بگذارند و نیز مستحب است جنازه را به آرامى از تابوت بگیرند وارد قبر کنند و دعاهائى که دستور داده شده، پیش از دفن و موقع دفن بخوانند، و بعد از آن که میّت را در لحد گذاشتند گره هاى کفن را باز کنند، و صورت میّت را روى خاک بگذارند، وبالشى از خاک زیر سر او بسازند، و پشت میّت خشت خام یا کلوخى بگذارند که میّت به پشت بر نگردد، و پیش از آنکه لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند و دست چپ
را به قوت بر شانه چپ میّت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند، و به شدّت حرکتش دهند و سه مرتبه بگوید: (اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا فُلانَ ابْنَ فُلانِ) و بجاى فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید، مثلاً اگر اسم او محمد و اسم پدرش على است سه مرتبه بگوید: (اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىِّ) پس از آن بگوید: (هَلْ اَنْتَ عَلَى الْعَهْدِ الَّذِى فارَقْتَنا عَلَیْهِ مِنْ شَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، عَبْدَهُ وَرَسُولُهُ وَسَیِّدُ النَبِیِّینَ وَخاتَمُ الْمُرْسَلِینَ وَأَنَّ عَلِیّاً اَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ وَسَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَاِمامٌ اِفْتَرَضَ اللهُ طاعَتَهُ عَلَى الْعالَمِینَ وَاَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَعَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِى وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَمُوسَى بْنَ جَعْفَر وَعَلِىَّ بْنَ مُوسى وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِىِّ وَعَلِىَّ بْنَ مُحَمَّد وَالْحَسَنَ بْنَ على وَالْقائِمِ الحُجَّةَ الْمَهْدِىِّ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أَئِمَّةُ الْمُؤْمِنِینَ وَحُجَجُ اللهِ عَلَى الْخَلْقِ اَجْمَعِینَ أَئِمَّتُکَ أَئِمَّةٌ هُدىً اَبْرارِ یا فُلانَ بنَ فُلانْ) و بجاى فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگوید: و بعد بگوید (اِذا اَتاکَ الْمَلَکانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَیْنِ مِنْ عِنْدِ اللهِ تَبارَکَ وَتَعالى وَسَأَلاکَ عَنْ رَبِّکَ وَعَنْ نَبِیِّکَ وَعَنْ کِتابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ أَئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِى جَوابِهِما اللهُ رَبِّى وَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ نَبِیِّى وَالاِْسْلامُ دِینِى وَالْقُرْآنُ کِتابِى وَالْکَعْبَةُ قِبْلَتِى وَاَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِىُّ بْنَ اَبِى طالِب اِمامِى وَالْحَسَنُ بْنَ عَلِىٍّ الْمُجْتَبى اِمامِى وَالْحُسَیْنُ بْنُ عَلِى الشَّهِیدُ بِکَرْبَلا اِمامِى وَعَلِىٌّ زَیْنُ الْعابِدِینَ اِمامِى وَمُحَمَّدُ الْباقِرُ اِمامِى وَجَعْفَرُ الصّادِقُ اِمامِى وَمُوسَى الْکاظِمُ اِمامِى وَعَلِىُّ الرِّضا اِمامِى وَمُحَمَّدٌ الْجَوادُ اِمامِى وَعَلِىُّ الْهادِى اِمامِى وَالْحَسَنُ الْعَسْکَرِىُّ اِمامِى وَالْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ، اِمامِى هؤُلاءِ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّتِى
وَسادَتِى وَقادَتِى وَشُفَعائِى بِهِمْ اَتَوَلّى وَمِنْ اَعْدائِهِمْ اَتَبَرَّأُ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، ثُمَّ اعْلَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلانْ) و بجاى فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید. و بعد بگوید: (اِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَتَعالى نِعْمَ الرَّبُ، وَاَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ نِعْمَ الرَّسُولُ وَاَنَّ عَلِىَّ بْنَ اَبِیطالِب وَاَوْلادَهُ الْمَعْصُومِینَ الاَْئِمَّةَ الاِْثْنَىْ عَشَرَ نِعْمَ الاَْئِمَّةُ. وَاَنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللهِ عَلَیْهِ وَآلِهِ حَقٌّ وَاَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَسُؤالَ مُنْکَر وَنَکِیر فِى الْقَبْرِ حَقٌّ وَالْبَعْثَ حَقٌّ وَالنُّشُورَ حَقٌّ وَالصِّراطَ حَقٌّ وَالْمِیزانَ حَقٌّ وَتَطایُرَ الکُتُبِ حَقٌّ وَاَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَالنّارَ حَقٌّ وَاَنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَاَنَّ اللهَ یَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ) پس بگوید: (اَفَهِمْتَ یا فُلانْ)و جاى فلان اسم میّت را بگوید: پس از آن بگوید: (ثَبَّتَکَ اللهُ بِالْقَوْلِ الثّابِتِ وَهَداکَ اللهُ اِلى صِراط مُّسْتَقِیم عَرَّفَ اللهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ اَوْلِیائِکَ فِى مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ) پس بگوید، (اَللّهُمَّ جافِ الاَْرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ اِلَیْکَ وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً اَللّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ).
(مسأله 674): مستحب است کسى که میّت را در قبر مى گذارد، با طهارت و سر برهنه و پا برهنه باشد، و از طرف پاى میت از قبر بیرون بیاید، و غیر از خویشان میت کسانى که حاضرند، با پشت دست خاک بر قبر بریزند و بگویند:
(اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ) اگر میّت زن است کسى که با او محرم مى باشد او را در قبر بگذارد و اگر محرمى نباشد خویشانش او را در قبر بگذارند.
(مسأله 675): مستحب است قبر را مربع یا مربع مستطیل بسازند و به اندازه چهار انگشت از زمین بلند کنند و نشانه روى آن بگذارند، که اشتباه نشود، و روى قبر آب بپاشند، و بعد از پاشیدن آب کسانى که حاضرند دستها را بر قبر بگذارند و انگشتها را باز کرده، در خاک فرو برند، و هفت مرتبه سوره مبارکه اِنّا أنزلنا را بخوانند، و براى میت طلب آمرزش کنند و این دعا را بخوانند: (اَللّهُمَّ جافِ الاَْرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَاصْعَدْ اِلَیْکَ رُوحَهُ وَلَقِّهِ مِنْکَ رِضْواناً وَأَسْکِنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِکَ ما تُغْنِیهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِواکَ).
(مسأله 676): پس از رفتن کسانى که تشییع جنازه کرده اند، مستحب است ولىّ میّت یا کسى که از طرف ولى اجازه دارد، دعاهاى را که دستور داده شده به میّت تلقین کنند.
(مسأله 677): بعد از دفن، مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتى دهند ولى اگر مدتى گذشته است که بواسطه سر سلامتى دادن مصیبت یادشان مى آید ترک آن بهتر است، و نیز مستحب است تا سه روز براى اهل خانه میّت غذا بفرستند، و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مکروه است.
(مسأله 678): مستحب است انسان در مرگ خویشان، مخصوصاً در مرگ فرزند صبر کند، و هر وقت میّت را یاد مى کند، اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ بگوید. و براى میت قرآن بخواند، و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد، و قبر را محکم بسازند، که زود خراب نشود.
(مسأله 679): جایز نیست انسان در مرگ کسى، صورت و بدن خود را بخراشد و سیلى بزند و به خود آسیب برساند.
(مسأله 680): پاره کردن یقه در مرگ غیر پدر و برادر جایز نیست. و احتیاط واجب آن است که در مصیبت آنان هم یقه پاره نکنند.
(مسأله 681): اگر زن در عزاى میّت صورت خود را بخراشد و خونین کند یا موى خود را بکند، بنا بر احتیاط مستحب یک بنده آزاد کند، یا ده فقیر را طعام دهد، و یا بپوشاند. و همچنین است اگر مرد در مرگ زن یا فرزند یقه یا لباس خود را پاره کند.
(مسأله 682): احتیاط واجب آن است که در گریه بر میّت، صدا را خیلى بلند نکنند.
نماز وحشت
▲ نماز وحشت
(مسأله 683): سزاوار است در شب اول قبر، دو رکعت نماز وحشت براى میّت بخوانند و دستور این است که در رکعت اول بعد از حمد یک مرتبه آیة الکرسى و در رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره اِنّا أنزلنا، را بخوانند و بعد از سلام نماز بگویند: (اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآل مُحَمَّد وَابْعَثْ ثَوابَها اِلى قَبْرِ فَلانِ) و بجاى کلمه فلان اسم میّت را بگویند.
(مسأله 684): نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر مى شود خواند ولى بهتر است در اول شب بعد از نماز عشاء خوانده شود.
(مسأله 685): اگر بخواهند میّت را به شهر دورى ببرند، یا به جهت دیگر دفن او به تأخیر بیفتد، باید نماز وحشت را تا شب اول قبر او تأخیر بیندازند.
نبش قبر
▲ نبش قبر
(مسأله 686): نبش قبر مسلمان، یعنى شکافتن قبر او اگر چه طفل یا دیوانه باشد حرام است، ولى اگر بدنش از بین رفته و خاک شده باشد اشکال ندارد.
(مسأله 687): نبش قبر امامزاده ها و شهداء و علما و صلحا اگر چه سالها بر آنها گذشته باشد حرام است.
(مسأله 688): شکافتن قبر در چند مورد حرام نیست:
"اول" آنکه میّت در زمین غصبى دفن شده باشد و مالک زمین راضى نشود که در آنجا بماند.
"دوم" آنکه کفن یا چیز دیگرى که با میّت دفن شده غصبى باشد و صاحب آن راضى نشود که در قبر بماند، و همچنین است اگر چیزى از مال خود میّت که به ورثه او رسیده با او دفن شده باشد، و ورثه او راضى نشوند که آن چیز در قبر بماند، ولى اگر میّت وصیّت کرده باشد که دعایا قرآن یا انگشترى را با او دفن کنند، براى بیرون آوردن اینها نمى توانند قبر را بشکافند.
"سوم" آنکه شکافتن قبر موجب هتک حرمت نباشد و میّت بى غسل یا بى کفن دفن شده باشد، یا بفهمند غسلش باطل بوده، یا به غیر از دستور شرع کفن شده یا در قبر او را رو بقبله نگذاشته اند.
"چهارم" آنکه براى ثابت شدن حقى بخواهند بدن میّت را ببینند.
"پنجم" آنکه میّت را در جایى که بى احترامى به اوست مثل قبرستان کفار یا جائى که کثافت و خاکروبه مى ریزند دفن کرده باشند.
"ششم" آنکه براى یک مطلب شرعى که اهمیّت آن از شکافتن قبر بیشتر است قبر را بشکافند مثلاً بخواهند بچه زنده را از شکم زن حامله اى که دفنش کرده اند بیرون آورند.
"هفتم" آنکه بترسند درنده اى بدن میّت را پاره کند یا سیل او را ببرد، یا دشمن بیرون آورد.
"هشتم" آنکه قسمتى از بدن میّت را که با او دفن نشده بخواهند دفن کنند ولى احتیاط واجب آن است که آن قسمت از بدن را طورى در قبر بگذارند که بدن میّت دیده نشود.
"نهم" آنکه میّت را بخواهند به مشاهد، مشرّفه نقل نمایند بخصوص اگر وصیّت کرده باشد.
غسلهاى مستحب
▲ غسلهاى مستحب
(مسأله 689): در شرع مقدس اسلام غسلهایى مستحب است و از آن جمله است:
1ـ غسل جمعه: و وقت آن بعد از اذان صبح است و بهتر آن است که نزدیک ظهر بجا آورده شود، و اگر تا ظهر انجام ندهند بهتر آن است که بدون نیّت ادا و قضا تا غروب بجا آورند. و اگر در روز جمعه غسل نکند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضاى آن را بجا آورد و کسى که مى داند در روز جمعه آب پیدا نخواهد کرد مى تواند روز پنجشنبه غسل را رجاءً انجام دهد، و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید: (اَشْهَدُ أَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد
وَآلِ مُحَمَّد وَاجْعَلْنِى مِنَ التَّوّابِینَ وَاجْعَلْنِى مِنَ الْمُتَطَهِّرِینَ).
2ـ غسل شب اول و هفدهم و اول شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم و غسل در شب بیست و چهارم ماه رمضان.
3ـ غسل روز عید فطر و عید قربان و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بعد از ظهر تا غروب به قصد رجاء بیاورند، و بهتر آن است که آن را پیش از نماز عید به جا آورند.
4ـ غسل شب عید فطر و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر آن است که در اول شب بجا آورد.
5ـ غسل روز هشتم و نهم ذیحجه و در روز نهم بهتر آن است که آن را نزدیک ظهر بجا آورد.
6ـ غسل کسى که در موقع گرفتن خورشید و ماه نماز آیات را عمداً نخوانده در صورتى که تمام ماه و خورشید گرفته باشد.
7ـ غسل کسى که جائى از بدنش را به بدن میّتى که غسل داده اند رسانده باشد.
8ـ غسل احرام.
9ـ غسل دخول حرم.
10ـ غسل دخول مکه.
11ـ غسل زیارت خانه کعبه.
12ـ غسل دخول کعبه.
13ـ غسل براى نحر و ذبح و حلق.
14ـ غسل داخل شدن مدینه منوّره.
15ـ غسل داخل شدن حرم پیغمبر ((صلى الله علیه وآله)).
16ـ غسل وداع قبر مطهّر پیغمبر ((صلى الله علیه وآله)).
17ـ غسل براى مباهله با خصم.
18ـ غسل دادن بچه اى که تازه بدنیا آمده.
19ـ غسل براى استخاره.
20ـ غسل در وقت احتراق قرص آفتاب، کسوف.
21ـ غسل براى استسقاء.
22ـ غسل زیارت سیدالشهداء ((علیه السلام)) هر چند از دور باشد.
(مسأله 690): فقها، در بیان اغسال مستحبه، اغسال زیادى نقل نموده اند که از جمله آنها این چند غسل است:
1ـ غسل تمام شبهاى طاق ماه رمضان و غسل تمام شبهاى دهه آخر آن، و غسل دیگرى در آخر شب بیست و سوم آن.
2ـ غسل روز (24) ذى الحجة.
3ـ غسل روز عید نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربیع الاول و روز بیست و پنجم ذى القعده.
4ـ غسل زنى که براى غیر شوهرش بوى خوش استعمال کرده.
5ـ غسل کسى که در حال مستى خوابیده.
6ـ غسل کسى که براى تماشاى دار آویخته رفته و آن را دیده باشد، ولى اگر اتفاقاً یا از روى ناچارى نگاهش بیفتد یا مثلاً براى شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نیست.
7ـ غسل براى دخول مسجد پیغمبر ((صلى الله علیه وآله)).
8ـ غسل براى زیارت معصومین ((علیهم السلام)) از دور یا نزدیک ولى احوط این است که این غسلها را به قصد رجاء بجا آورند.
(مسأله 691): انسان غسلهاى مستحبى که براى خود انجام داده و در مسأله (689) گفته شد، بنا به احتیاط واجب نمى تواند کارى را که مانند نماز، وضو لازم دارد انجام دهد و اما غسلهائى که رجاءً بجا آورده مى شود از وضو کفایت نمى کند جَزْماً.
(مسأله 692): اگر چند غسل بر کسى مستحب باشد و به نیّت همه یک غسل بجا آورد کافى است.
تیمّـم
▲ تیمّـم
در هفت مورد بجاى وضو و غسل باید تیمّم کرد:
اول از موارد تیمم
▲ اول از موارد تیمم
"اول" آنکه تهیّه آب به قدر وضو یا غسل ممکن نباشد.
(مسأله 693): اگر انسان در آبادى باشد، باید بنا بر احتیاط براى تهیّه آب وضو، و غسل، به قدرى جستجو کند که از پیدا شدن آن ناامید شود، و اگر در بیابان باشد، چنانچه زمین آن پست و بلند یا به جهت زیادى درختان، راه آن دشوار است، باید در هر یک از چهار طرف به اندازه پرتاب یک تیر قدیمى که با کمان پرتاب مى کردند. در جستجوى آب بروند والاّ باید در هر طرف به اندازه پرتاب دو تیر جستجو نماید.(1)
(مسأله 694): اگر بعضى از چهار طرف هموار و بعضى دیگر پست و بلند باشد، در طرفى که هموار است به اندازه پرتاب دو تیر و در طرفى که هموار نیست به اندازه پرتاب یک تیر جستجو کند.
(مسأله 695): در هر طرفى که یقین دارد آب نیست در آن طرف جستجو لازم نیست.
(مسأله 696): کسى که وقت نماز او تنگ نیست، و براى تهیّه آب وقت دارد، اگر یقین دارد در محلى دورتر از مقدارى که باید جستجو کند آب هست، باید براى تهیّه آب برود، و اگر گمان دارد آب هست، رفتن به آن محل لازم نیست ولى اگر گمان او قوى و به حد اطمینان باشد، باید براى تهیّه آب به آن محل برود.
(مسأله 697): لازم نیست خود انسان در جستجوى آب برود، بلکه مى تواند کسى را که به گفته او اطمینان دارد بفرستد و در این صورت اگر یک نفر از طرف چند نفر برود کافیست.
(مسأله 698): اگر احتمال دهد که داخل بار سفر خود، یا در منزل یا در قافله آب هست، بنا بر احتیاط باید بقدرى جستجو نماید که به نبودن آب یقین کند، یا از پیدا کردن آن ناامید شود.
(مسأله 699): اگر پیش از وقت نماز جستجو نماید، و آب پیدا نکند و تا وقت نماز همانجا بماند، چنانچه احتمال دهد که آب پیدا مى کند، احتیاط مستحب آن است که دوباره در جستجوى آب برود.
(مسأله 700): اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو کند و آب پیدا نکند و تا وقت نماز دیگر در همانجا بماند چنانچه احتمال دهد که آب پیدا مى شود احتیاط مستحب آن است که دوباره در جستجوى آب برود.
(مسأله 701): اگر وقت نماز تنگ باشد یا از دزد و درّنده بترسد، یا جستجوى آب بقدرى سخت باشد که نتوان تحمّل کند، جستجو لازم نیست.
(مسأله 702): اگر در جستجوى آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، اگر چه معصیت کرده ولى نمازش با تیمّم صحیح است.
(مسأله 703): کسى که یقین دارد آب پیدا نمى کند، چنانچه دنبال آب نرود و با تیمّم نماز بخواند، و بعد از نماز بفهمد که اگر جستجو مى کرد آب پیدا مى شد، چنانچه وقت وسعت داشته باشد، لازم است وضو گرفته و نماز را اعاده نماید.
(مسأله 704): اگر بعد از جستجو، آب پیدا نکند و با تیمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، در جایى که جستجو کرده آب بوده، در صورتى که وقت باقى باشد باید وضو گرفته و نماز را دوباره بجا آورد.
(مسأله 705): کسى که یقین دارد وقت نماز تنگ است، اگر بدون جستجو با تیمّم نماز بخواند و بعد از نماز و پیش از گذشتن وقت بفهمد که براى جستجو وقت داشته، احتیاط واجب آن است که دوباره نمازش را بخواند.
(مسأله 706): اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند که اگر وضوى خود را باطل کند تهیّه آب براى او ممکن نیست یا نمى تواند وضو بگیرد چنانچه بتواند وضوى خود را نگهدارد، نباید آن را باطل نماید، ولى مى تواند با عیال خود نزدیکى کند، اگر چه بداند که از غسل متمکن نخواهد شد.
(مسأله 707): اگر پیش از وقت نماز وضو داشته باشد، و بداند که اگر وضوى خود را باطل کند، تهیّه آب براى او ممکن نیست، چنانچه بتواند وضوى خود را نگهدارد، احتیاط مستحب آن است که آن را باطل نکند.
(مسأله 708): کسى که فقط بمقدار غسل آب دارد، و مى داند که اگر آن را بریزد آب پیدا نمى کند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ریختن آن حرام است، و احتیاط مستحب آن است، که پیش از وقت نماز هم آن را نریزد.
(مسأله 709): کسى که مى داند آب پیدا نمى کند، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز وضوى خود را باطل کند، یا آبى که دارد بریزد معصیت کرده، ولى نمازش با تیمّم صحیح است، اگر چه احتیاط مستحب آن است که قضاى آن نماز را نیز بخواند.
1ـ از مجلسى اول نقل شده است در شرح کتاب من لا یحضر الفقیه: اینکه مقدار یک تیر پرتاب دو صد گام است
دوم از موارد تیمّم
▲ دوم از موارد تیمّم
مسأله 710): اگر بواسطه پیرى یا ناتوانى یا ترس از دزد یا جانور و مانند اینها یا نداشتن وسیله اى که آب از چاه بکشد، دسترسى به آب نداشته باشد، باید تیمّم کند، و همچنین است اگر تهیّه کردن آب یا استعمال آن بقدرى مشقت داشته باشد که مردم آن را تحمّل نمى کنند، ولى در صورت اخیر چنانچه تیمّم ننماید و وضو بگیرد وضوى او صحیح است.
(مسأله 711): اگر براى کشیدن آب از چاه، دلو و ریسمان و مانند اینها لازم دارد، مجبور است بخرد یا کرایه نماید، اگر چه قیمت آن چند برابر معمول باشد، باید تهیّه کند و همچنین است اگر آب را چندین برابر قیمتش بفروشند، ولى اگر تهیّه آنها بقدرى پول مى خواهد که نسبت به حال او ضرر دارد واجب نیست تهیّه نماید.
(مسأله 712): اگر ناچار شود که براى تهیّه آب قرض کند، باید قرض نماید ولى کسى که مى داند یا گمان دارد که نمى تواند قرض خود را بدهد، واجب نیست قرض کند.
(مسأله 713): اگر کندن چاه مشقّت زیادى ندارد، براى تهیّه آب چاه بکند.
(مسأله 714): اگر کسى مقدارى آب بى منّت به او ببخشد باید قبول کند.
سوم از موارد تیمّم
▲ سوم از موارد تیمّم
(مسأله 715): اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، یا بترسد که بواسطه استعمال آن مرض یا عیبى در او پیدا شود، یا مرض او طول بکشد، یا شدّت کند یا بسختى معالجه شود، باید تیمّم نماید، ولى اگر آب گرم براى او ضرر ندارد، باید با آب گرم وضو بگیرد و در مواردى که غسل لازم است غسل کند.
(مسأله 716): لازم نیست که یقین کند آب براى او ضرر دارد، بلکه اگر احتمال ضرر هم بدهد، چنانچه اگر احتمال او در نظر مردم بجا باشد، و از آن احتمال ترس براى او پیدا شود، باید تیمّم کند.
(مسأله 717): کسى که مبتلا به درد چشم است، و آب براى او ضرر دارد باید تیمّم نماید.
(مسأله 718): اگر بواسطه یقین یا ترس ضرر، تیمّم کند و پیش از نماز بفهمد که آب برایش ضرر ندارد، تیمّم او باطل است، و اگر بعد از نماز بفهمد بنا بر احتیاط واجب در صورتى که وقت باقى باشد باید دوباره نماز را با وضو یا غسل بخواند، و اگر وقت گذشته قضا ندارد.
(مسأله 719): کسى که مى داند آب برایش ضرر ندارد، چنانچه غسل کند یا وضو بگیرد و بعد بفهمد که آب براى او ضرر داشته، در صورتى که ضرر به حدّى نباشد که اقدام براى آن شرعاً حرام است وضو و غسل او صحیح است.
چهارم از موارد تیمّم
▲ چهارم از موارد تیمّم
(مسأله 720): هر گاه بترسد که اگر آب را به مصرف وضو، یا غسل برساند دچار زحمت مى شود باید تیمّم نماید، و جواز تیمّم به این جهت در سه صورت است.
1ـ آنکه اگر آب را در وضو یا غسل صرف نماید خودش فعلاً یا بعداً به تشنگى که باعث تلف یا مرضش مى شود یا تحملش مشقت زیاد دارد مبتلا خواهد شد.
2ـ آنکه بر کسانى که حفظشان بر او واجب است بترسد که از تشنگى تلف یا بیمار شوند.
3ـ آنکه بر غیر خود (چه انسان باشد، یا حیوان) بترسد و تلف یا بیمارى یا بى تابى شان بر او گران باشد، و در غیر این سه صورت با داشتن آب تیمّم جائز نیست.
(مسأله 721): اگر غیر از آب پاکى که براى وضو یا غسل دارد آب نجسى هم به مقدار آشامیدن خود و کسانى که با او مربوطند داشته باشد، باید آب پاک را براى آشامیدن بگذارد، و با تیمّم نماز بخواند، ولى چنانچه آب را براى حیوانش یا بچه نابالغ بخواهد، باید آب نجس را به آنان بدهد، و با آب پاک وضو و غسل را انجام دهد.
پنجم از موارد تیمّم
▲ پنجم از موارد تیمّم
(مسأله 722): کسى که بدن یا لباسش نجس است و کمى آب دارد که اگر با آن وضو بگیرد یا غسل کند براى آب کشیدن بدن یا لباس او نمى ماند، در این صورت بنا بر احتیاط واجب بدن یا لباس را آب بکشد و با تیمّم نماز بخواند، ولى اگر چیزى نداشته باشد که بر آن تیمّم کند، باید آب را به مصرف وضو یا غسل برساند، و با بدن و لباس نجس نماز بخواند.
ششم از موارد تیمّم
▲ ششم از موارد تیمّم
(مسأله 723): اگر غیر از آب یا ظرفى که استعمال آن حرام است آب یا ظرف دیگرى ندارد، مثلاً آب یا ظرفش غصبى است و غیر از آن آب و ظرف دیگرى ندارد، باید بجاى وضو و غسل تیمّم نماید.
هفتم از موارد تیمّم
▲ هفتم از موارد تیمّم
(مسأله 724): هر گاه وقت به قدرى تنگ باشد که اگر وضو بگیرد، یا غسل کند تمام نماز، یا مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مى شود، باید تیمّم کند.
(مسأله 725): اگر عمداً نماز را بقدرى تأخیر بیندازد که وقت وضو یا غسل نداشته باشد، معصیت کرده، ولى نماز او با تیمّم صحیح است، اگر چه احتیاط مستحب آن است که قضاى آن نماز را بخواند.
(مسأله 726): کسى که شک دارد که اگر وضو بگیرد، یا غسل کند وقت براى نماز او مى ماند یا نه باید تیمّم نماید.
(مسأله 727): کسى که بواسطه تنگى وقت تیمّم کرده، و بعد از نماز مى توانست وضو بگیرد و نگرفت تا آبى که داشته از دستش رفت، در صورتى که وظیفه اش تیمّم باشد، باید براى نمازهاى بعدى دوباره تیمّم نماید، اگر چه تیمّم خود را نشکسته باشد.
(مسأله 728): کسى که آب دارد، اگر بواسطه تنگى وقت با تیمّم مشغول نماز شود، و در بین نماز آبى که داشته از دستش برود، چنانچه وظیفه اش تیمّم باشد، احتیاط واجب آن است که براى نمازهاى بعدى دوباره
تیمّم کند.
(مسأله 729): اگر انسان بقدرى وقت دارد که مى تواند وضو بگیرد، یا غسل کند و نماز را بدون کارهاى مستحب آن مثل اقامه و قنوت بخواند، باید غسل کند یا وضو بگیرد، و نماز را بدون کارهاى مستحبى آن بجا آورد، بلکه اگر به اندازه سوره هم وقت ندارد، باید غسل کند یا وضو بگیرد و نماز را
بدون سوره بخواند.
چیزهائى که تیمّم به آنها صحیح است
▲ چیزهائى که تیمّم به آنها صحیح است
(مسأله 730): تیمّم به خاک و ریگ و کلوخ و سنگ اگر پاک باشد صحیح است، ولى احتیاط مستحب آنست که اگر خاک ممکن باشد به چیز دیگر تیمّم نکند، و اگر خاک نباشد با ریگ یا کلوخ و چنانچه ریگ و کلوخ هم نباشد با سنگ تیمّم نماید.
(مسأله 731): تیمّم بر سنگ و گچ و سنگ آهک صحیح است، و بنا بر احتیاط واجب در حال اختیار به گچ و آهک پخته و آجر پخته و به سنگ معدن مثل عقیق تیمّم ننماید.
(مسأله 732): اگر خاک و ریگ و کلوخ و سنگ پیدا نشود، باید به گرد و غبارى که در فرش و لباس و مانند اینها است تیمّم نماید، و چنانچه گرد پیدا نشود، باید به گل تیمّم نماید و در هر دو صورت احتیاط واجب آن است که در صورت تمکن به یکى از امور گذشته (گچ، آهک، آجر، سنگ معدن) نیز تیمّم کند. یعنى جمع کند بین تیمّم به گرد یا گل و امور گذشته و اگر غبار و گل میسور نشد فقط به یکى از این امور تیمّم نماید. و اگر هیچ یک از اینها پیدا نشود احتیاط واجب آن است که نماز را بدون تیمّم بخواند، ولى واجب است بعداً قضاى آن را بجا آورد.
(مسأله 733): اگر بتواند با تکاندن فرش و مانند آن خاک تهیه کند، تیمّم به گرد باطل است، و همچنین اگر بتواند گل را خشک کند و از آن خاک تهیه نماید، تیمّم به گل باطل مى شود.
(مسأله 734): کسى که آب ندارد اگر برف یا یخ داشته باشد، چنانچه ممکن است باید آن را آب کند، و با آن وضو بگیرد یا غسل کند، و اگر ممکن نیست و چیزى هم که تیمّم به آن صحیح است ندارد، لازم است نماز خود را در خارج وقت قضا نماید، و احوط آنست که با برف یا یخ اعضاء وضو یا غسل را نمناک کند و اگر این هم ممکن نیست با یخ یا برف تیمّم نماید، و خواندن نماز را در وقت بهر نحو باشد باید ترک نکند و در خارج وقت قضا نماید.
(مسأله 735): اگر با خاک و ریگ چیزى مانند کاه که تیمّم با آن باطل است مخلوط شود. نمى تواند به آن تیمّم کند، ولى اگر آن چیز بقدرى کم باشد که در خاک یا ریگ از بین رفته حساب مى شود، تیمّم به آن خاک و ریگ صحیح است.
(مسأله 736): اگر چیزى ندارد که بر آن تیمّم کند، چنانچه ممکن است باید به خریدن و مانند آن تهیه نماید.
(مسأله 737): تیمّم به دیوار گلى صحیح است، و احتیاط مستحب آن است که با بودن زمین یا خاک خشک، به زمین یا خاک نمناک تیمّم نکند.
(مسأله 738): چیزى که بر آن تیمّم مى کند باید پاک باشد، و اگر چیز پاکى که تیمّم به آن صحیح است، ندارد مقتضاى احتیاط واجب نماز در وقت با فقد طهورین است و قضاء نیز در خارج وقت واجب است.
(مسأله 739): اگر یقین داشته باشد که تیمّم به چیزى صحیح است، و به آن تیمّم نماید، بعد بفهمد تیمّم با آن باطل بوده، نمازهاى را که با آن تیمّم خوانده باید دوباره بخواند.
(مسأله 740): چیزى که بر آن تیمّم مى کند و مکان آن چیز باید غصبى نباشد پس اگر بر خاک غصبى تیمّم کند، یا خاکى را که مال خود اوست بى اجازه در ملک دیگرى بگذارد، و بر آن تیمّم کند تیمّم او باطل مى باشد.
(مسأله 741): تیمّم در فضاى غصبى باطل است، پس اگر در ملک خود دستها را به زمین بزند و بى اجازه داخل ملک دیگرى شود و دستها را به پیشانى بکشد تیمّم او باطل مى باشد.
(مسأله 742): تیمّم به چیز غصبى، یا در فضاى غصبى یا بر چیزى که در ملک غصبى است، در حالى که فراموش کرده یا غفلت داشته باشد صحیح است ولى اگر چیزى را خودش غصب کند و فراموش کند که غصب کرده، و بر آن تیمّم کند یا ملکى را غصب کند و فراموش کند که غصب کرده و چیزى را که بر آن تیمّم مى کند در آن ملک بگذارد، یا در فضاى آن ملک تیمّم نماید حکم او حکم عامد است و تیمّمش باطل.
(مسأله 743): کسى که در جاى غصبى حبس است، اگر آب و خاک آن هر دو غصبى است، باید با تیمّم نماز بخواند.
(مسأله 744): چیزى که بر آن تیمّم مى کند، بنا بر احتیاط در صورت امکان باید گردى داشته باشد که به دست بماند، و بعد از زدن دست بر آن، دست را بتکاند که گرد آن بریزد.
(مسأله 745): تیمّم به زمین گود و خاک جاده و زمین شوره زار که نمک روى آن نگرفته مکروه است، و اگر نمک روى آن گرفته باشد باطل است.
دستور تیمّم بدل از غسل یا وضو
▲ دستور تیمّم بدل از غسل یا وضو
(مسأله 746): در تیمّم بدل از وضو یا غسل چهار چیز واجب است.
"اول" نیّت.
"دوم" زدن کف دو دست با هم بر چیزى که تیمّم به آن صحیح است.
"سوم" کشیدن کف هر دو دست به تمامى پیشانى و دو طرف آن، از جائى که موى سر مى روید، تا ابروها و بالاى بینى و احتیاطاً باید دستها روى ابروها هم کشیده شود.
"چهارم" کشیدن کف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از آن کشیدن کف دست راست بتمام پشت دست چپ.
(مسأله 747): احتیاط مستحب آن است که تیمّم را چه بدل از وضو باشد چه بدل از غسل، باید به این ترتیب بجا آورد: یک مرتبه دستها را بزمین بزند و به پیشانى و پشت دستها بکشد و یک مرتبه دیگر بزمین بزند و پشت دستها را مسح نماید.
احکام تیمّم
▲ احکام تیمّم
(مسأله 747): اگر مختصرى هم از پیشانى یا پشت دستها را مسح نکند تیمّم باطل است، چه عمداً مسح نکند، یا مسأله را نداند، یا فراموش کرده باشد، ولى دقت زیاد هم لازم نیست، و همین قدر که بگویند تمام
پیشانى و پشت دستها مسح شده کافیست.
(مسأله 749): براى آنکه یقین کند تمام پشت دست را مسح کرده، باید مقدار بالاتر از مچ را هم مسح نماید، ولى مسح بین انگشتان لازم نیست.
(مسأله 750): پیشانى و پشت دستها را بنا بر احتیاط باید از بالا به پایین مسح نماید، و کارهاى آن را باید پشت سر هم بجا آورد، و اگر بین آنها بقدرى فاصله دهد، که نگویند تیمّم مى کند باطل است.
(مسأله 751): در موقع نیّت باید معین کند که تیمّم او بدل از غسل است، یا بدل از وضو، و اگر بدل از غسل باشد باید آن غسل را معین نماید، و چنانچه یک تیمّم بر او واجب باشد و قصد نماید که وظیفه فعلى خود را انجام دهد، اگر چه در تشخیص اشتباه کند تیمّمش صحیح است.
(مسأله 752): در تیمّم بنا بر احتیاط وجوبى باید پیشانى و کف دستها و پشت دستها در صورت تمکن پاک باشد.
(مسأله 753): انسان باید براى تیمّم انگشتر را از دست بیرون آورد، و اگر در پیشانى یا پشت دستها یا در کف دستها مانعى باشد، مثلاً چیزى به آنها چسبیده باشد باید برطرف نماید.
(مسأله 754): اگر پیشانى یا پشت دستها زخم است، و پارچه یا چیز دیگرى را که بر آن بسته نمى تواند باز کند، باید دست را روى آن بکشد، و نیز اگر کف دست زخم باشد و پارچه یا چیز دیگرى که بر آن بسته نتواند باز کند، باید دستها را با همان پارچه به چیزى که تیمّم بر آن صحیح است بزند و به پیشانى و پشت دستها بکشد.
(مسأله 755): اگر پیشانى و پشت دستها مو داشته باشد، اشکال ندارد ولى اگر موى سر روى پیشانى آمده باشد باید آن را عقب بزند.
(مسأله 756): اگر احتمال دهد که در پیشانى و کف دستها یا پشت دستها مانعى است، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، باید جستجو نماید تا یقین یا اطمینان کند که مانعى نیست.
(مسأله 757): اگر وظیفه او تیمّم است و نمى تواند تیمّم کند، باید نائب بگیرد و کسى که نائب مى شود، باید او را با دست خود او تیمّم بدهد، و اگر ممکن نباشد باید نائب دست خود را به چیزى که تیمّم به آن صحیح است بزند و به پیشانى و پشت دستهاى او بکشد.
(مسأله 758): اگر در بین تیمّم شک کند که قسمتى از آن را فراموش کرده یا نه، باید آن قسمت را بجا آورد.
(مسأله 759): اگر بعد از مسح دست چپ، شک کند که درست تیمّم کرده یا نه، در صورتى که احتمال بدهد که در حال عمل ملتفت بود، تیمّم او صحیح است. و چنانچه شک او در مسح دست چپ باشد، لازم است او را مسح کند مگر آنکه در عملى که مشروط به طهارت است داخل شده یا موالات فوت شده باشد، که در این دو صورت مسح دست چپ واجب نیست.
(مسأله 760): کسى که وظیفه اش تیمّم است نمى تواند پیش از وقت نماز براى نماز تیمّم کند، ولى اگر براى کار واجب دیگر یا مستحبّى تیمّم کند و تا وقت نماز عذر او باقى باشد، مى تواند با همان تیمّم نماز بخواند.
(مسأله 761): کسى که وظیفه اش تیمّم است، اگر بداند که تا آخر وقت عذر او باقى مى ماند، در وسعت وقت مى تواند با تیمّم نماز بخواند، ولى اگر بداند که تا آخر وقت عذر او برطرف مى شود، باید صبر کند و با وضو یا غسل نماز بخواند، و نیز اگر امید دارد که عذرش برطرف مى شود، احتیاط واجب آن است که صبر کند که با وضو یا غسل نماز بخواند، یا در تنگى وقت با تیمّم نماز را بجا آورد.
(مسأله 762): کسى که نمى تواند وضو بگیرد، یا غسل کند، اگر یقین کند یا احتمال بدهد که عذرش برطرف نمى شود مى تواند نمازهاى قضاى خود را با تیمّم بخواند، ولى اگر بعداً عذرش برطرف شد باید دوباره آنها را با وضو یا غسل بجا آورد.
(مسأله 763): کسى که نمى تواند وضو بگیرد یا غسل کند، جایز است نمازهاى مستحبى را مثل نافله هاى شبانه روزى، که وقت معین دارد با تیمّم بخواند، ولى اگر احتمال دهد که تا آخر وقت آنها، عذر او برطرف مى شود احوط آن است که آنها را در اول وقتشان بجا نیاورد و بعد از برطرف شدن
عذر با وضو یا غسل انجام دهد.
(مسأله 764): کسى که احتیاطاً غسل جبیره اى و تیمّم نماید، اگر بعد از غسل و تیمّم نماز بخواند، و بعد از نماز حدث اصغرى از او سر بزند مثلاً بول کند براى نمازهاى بعد، بدل از غسل احتیاطاً تیمّم کند وضو هم بگیرد و چنانچه حدث پیش از نماز باشد براى آن نماز نیز وضو گرفته و تیمّم نماید.
(مسأله 765): اگر بواسطه نداشتن آب یا عذر دیگرى تیمّم کند، بعد از برطرف شدن عذر، تیمّم او باطل مى شود.
(مسأله 766): چیزهاى که وضو را باطل مى کند، تیمّم بدل از وضو را هم باطل مى کند، و چیزهاى که غسل را باطل مى نماید، تیمّم بدل از غسل را هم باطل مى نماید.
(مسأله 767): کسى که نمى تواند غسل کند اگر چند غسل بر او واجب باشد احتیاط واجب آن است که بدل از هر غسل تیمّم کند.
(مسأله 768): کسى که نمى تواند غسل کند، اگر بخواهد عملى را که براى آن غسل واجب است انجام دهد، باید بدل از غسل تیمّم نماید و کسى که نمى تواند وضو بگیرد و بخواهد عملى را که براى آن وضو واجب است انجام دهد، باید بدل از وضو تیمّم نماید.
(مسأله 769): اگر بدل از غسل جنابت تیمّم کند، لازم نیست براى نماز وضو بگیرد. ولى اگر بدل از غسلهاى دیگر تیمّم کند کفایت از وضو نمى کند. پس اگر نتواند وضو بگیرد باید تیمّم دیگرى هم بدل از وضو بنماید.
(مسأله 770): اگر بدل از غسل جنابت تیمّم کند و بعد کارى که وضو را باطل مى کند براى او پیش مى آید چنانچه براى نمازهاى بعد نتواند غسل کند، باید بدل از غسل تیمّم نماید، و احتیاط واجب جمع کردن بین تیمّم بدل از غسل و وضو گرفتن است، و اگر آب براى وضو نداشته باشد یک تیمّم کافى است بقصد ما فى الذمه.
(مسأله 771): کسى که وظیفه اش تیمّم است اگر براى کارى تیمّم کند تا تیمّم و عذر او باقى است، کارى را که باید با وضو یا غسل انجام داد، مى تواند بجا آورد و اگر عذرش تنگى وقت بوده، یا با داشتن آب براى نماز میّت یا خوابیدن تیمّم کرده فقط کارهایى را که براى آن تیمّم نموده مى تواند انجام دهد.
(مسأله 772): در چند مورد بهتر است نمازهایى را که انسان با تیمّم خوانده قضا نماید.
"اول" آنکه از استعمال آب ترس داشته باشد و عمداً خود را جنب کرده و با تیمّم نماز خوانده است.
"دوم" آنکه مى دانسته یا گمان داشته که آب پیدا نمى کند و عمداً خود را جنب کرده و با تیمّم نماز خوانده است.
"سوم" آنکه تا آخر وقت عمداً در جستجوى آب نرود و با تیمّم نماز بخواند و بعد بفهمد که اگر جستجو مى کرد آب پیدا مى شد.
"چهارم" آنکه عمداً نماز را تأخیر انداخته و در آخر وقت با تیمّم نماز خوانده است.
"پنجم" آنکه مى دانسته یا گمان داشته که آب پیدا نمى شود و آب را که داشته ریخته و با تیمّم نماز خوانده است.
نماز
▲ نماز
نماز بهترین اعمال دینى است که اگر به درگاه خداوند عالم قبول شود عبادتهاى دیگر هم قبول مى شود، و اگر پذیرفته نشود اعمال دیگر هم قبول نمى شود و همانطور که اگر انسان شبانه روزى پنج نوبت در نهر آبى شستشو کند، چرک در بدنش نمى ماند، نمازهاى پنجگانه هم انسان را از گناهان پاک مى کند و سزاوار است که انسان نماز را در اول وقت بخواند و کسى که نماز را پست و سبک شمارد، مانند کسى است که نماز نمى خواند، پیغمبر اکرم ((صلى الله علیه وآله)) فرمود: کسى که به نماز اهمیّت ندهد و آن را سبک شمارد سزاوار عذاب آخرت است. روزى حضرت در مسجد تشریف داشتند مردى وارد و مشغول نماز شد و رکوع و سجودش را کاملاً بجا نیاورد، حضرت فرمودند اگر این مرد در حالى که نمازش اینطور است از دنیا برود، به دین من از دنیا نرفته، پس انسان باید مواظب باشد که به عجله و شتابزدگى نماز نخواند، و در حال نماز بیاد خدا و بخضوع و خشوع و وقار باشد، و متوجه باشد که با چه کسى سخن مى گوید، و خود را در مقابل عظمت و بزرگى خداوند عالم بسیار پست و ناچیز ببیند، و اگر انسان در موقع نماز کاملاً به این مطلب توجه کند از خود بى خبر مى شود، چنانچه تیر را در حال نماز از پاى مبارک امیرالمؤمنین ((علیه السلام)) بیرون کشیدند و آن حضرت متوجه نشدند، و نیز باید نمازگزار توبه و
استغفار نماید، و گناهانى را که مانع قبول شدن نماز است مانند حسد، کبر، غیبت، خوردن حرام، آشامیدن مسکرات، و ندادن خمس و زکاة بلکه هر معصیتى را ترک نماید، و همچنین سزاوار است کارهایى را که ثواب نماز را کم مى کند بجا نیاورد، مثلاً در حال خواب آلودگى و خوددارى از بول به نماز نایستد، و در موقع نماز به آسمان نگاه نکند، و کارهایى که ثواب نماز را زیاد مى کند بجا آورد، مثلاً انگشتر عقیق بدست کند، و لباس پاکیزه بپوشد و شانه و مسواک کند و خود را خوشبو نماید.
نمازهاى واجب
▲ نمازهاى واجب
نمازهاى واجب شش است:
"اول" نمازهاى شبانه روزى.
"دوم" نماز آیات.
"سوم" نماز میّت.
"چهارم" نماز طواف واجب خانه کعبه.
"پنجم" نمازهاى پدر که بر پسر بزرگتر واجب است.
"ششم" نمازى که بواسطه اجاره و نذر و قسم و عهد واجب مى شود و نماز جمعه از نمازهاى شبانه روزى است.
نمازهاى واجب شبانه روزى
▲ نمازهاى واجب شبانه روزى
نمازهاى واجب شبانه روزى پنج است: ظهر و عصر، هر کدام چهار رکعت، مغرب سه رکعت عشا، چهار رکعت، صبح دو رکعت است.
(مسأله 773): در سفر باید نمازهاى چهار رکعتى را با شرائطى که گفته مى شود دو رکعتى خواند.
احکام وقت نماز
▲ احکام وقت نماز
(مسأله 787): موقعى انسان مى تواند مشغول نماز شود، که یقین کند وقت داخل شده است، یا دو مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند بلکه به اذان شخصى که وقت شناس و مورد اطمینان باشد یا به خبر دادن او به دخول وقت نیز مى توان اکتفاء نمود.
(مسأله 788): اگر بواسطه ابر یا غبار، نتواند به داخل شدن وقت یقین کند، چنانچه گمان داشته باشد که وقت داخل شده، مى تواند مشغول نماز شود، ولى در چیزهاى که نسبت به شناختن وقت مانع شخصى باشد مثل نابینائى و در زندان بودن، احتیاط واجب آن است که نماز را تأخیر بیندازد تا یقین یا اطمینان کند که وقت داخل شده است.
(مسأله 789): اگر به یکى از راه هاى گذشته براى انسان ثابت شود که وقت نماز شده و مشغول نماز شود، و در بین نماز بفهمد که هنوز وقت داخل نشده، نماز او باطل است، و همچنین است اگر بعد از نماز بفهمد که تمام نماز را پیش از وقت خوانده و بنا بر احتیاط اگر در بین نماز بفهمد وقت داخل شده، یا بعد از نماز بفهمد، که در بین نماز وقت داخل شده بود نماز را اعاده نماید.
(مسأله 790): اگر انسان ملتفت نباشد که باید با یقین به داخل شدن وقت، مشغول نماز شود، چنانچه بعد از نماز بفهمد که تمام نماز را در وقت خوانده، نماز او صحیح است، و اگر بفهمد نماز را پیش از وقت خوانده، یا نفهمد که در وقت خوانده یا پیش از وقت نمازش باطل است، بلکه اگر بعد از نماز بفهمد که در بین نماز وقت داخل شده است باید دوباره آن نماز را بخواند.
(مسأله 791): اگر یقین کند وقت داخل شده و مشغول نماز شود، و در بین نماز شک کند که وقت داخل شده یانه، نماز او باطل است ولى اگر در بین نماز یقین داشته باشد، که وقت داخل شده، و شک کند که آنچه از نماز را خوانده در وقت بوده یا نه، نمازش صحیح است.
(مسأله 792): اگر وقت نماز بقدرى تنگ است، که بواسطه بجا آوردن بعضى از کارهاى مستحب نماز، مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مى شود، باید آن مستحب را به جا نیاورد، مثلاً اگر بواسطه خواندن قنوت مقدارى از نماز بعد از وقت خوانده مى شود، باید قنوت را نخواند.
(مسأله 793): کسى که به اندازه خواندن یک رکعت نماز وقت دارد، باید نماز را به نیّت ادا بخواند، ولى نباید عمداً نماز را تا این وقت تأخیر بیندازد.
(مسأله 794): کسى که مسافر نیست، اگر تا غروب آفتاب به اندازه خواندن پنج رکعت نماز وقت دارد، باید نماز ظهر و عصر هر دو را بخواند، و اگر کمتر وقت دارد باید فقط نماز عصر را بخواند، و بعداً نماز ظهر را قضا کند، و همچنین اگر تا نصف شب به اندازه خواندن پنج رکعت وقت دارد، باید نماز مغرب و عشاء را بخواند، و اگر کمتر وقت دارد باید فقط عشا را بخواند و بعداً مغرب را بجا آورد.
(مسأله 795): کسى که مسافر است اگر تا غروب آفتاب به اندازه خواندن سه رکعت نماز وقت دارد، باید نماز ظهر و عصر را بخواند، و اگر کمتر وقت دارد باید فقط عصر را بخواند و بعداً نماز ظهر را قضاء کند، و اگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهار رکعت نماز وقت دارد، باید نماز مغرب و عشاء را بخواند، و اگر کمتر وقت دارد، باید عشاء را بخواند، و بعداً مغرب را بجا آورد، و چنانچه بعد از خواندن عشاء معلوم شود که از وقت به مقدار یک رکعت یا بیشتر به نصف شب مانده است، باید فوراً نماز مغرب را به نیت ادا بجا آورد.
(مسأله 796): مستحب است انسان نماز را در اول وقت آن بخواند. و راجع به آن خیلى سفارش شده است و هر چه به اول وقت نزدیکتر باشد بهتر است مگر آنکه تأخیر آن از جهتى بهتر باشد مثلاً صبر کند که نماز را به جماعت بخواند.
(مسأله 797): هر گاه انسان عذرى دارد که اگر بخواهد در اول وقت نماز بخواند، ناچار است با تیمّم نماز بخواند، چنانچه بداند عذر او تا آخر وقت باقى است، مى تواند در اول وقت نماز بخواند، ولى اگر احتمال دهد که عذر او از بین مى رود، باید صبر کند تا عذرش برطرف شود و چنانچه عذر او برطرف نشد، در آخر وقت نماز بخواند، و لازم نیست به قدرى صبر کند که فقط بتواند کارهاى واجب نماز را انجام دهد، بلکه اگر براى مستحبات نماز نیز مانند اذان و اقامه و قنوت وقت دارد مى تواند تیمّم کند و نماز را با آن مستحبات بجا آورد و در عذرهاى دیگر غیر از موارد تیمم اگر احتمال بدهد که عذر او باقى باشد جائز است اول وقت نماز بخواند، ولى چنانچه در اثناء وقت عذرش برطرف گردد لازم است اعاده نماید.
(مسأله 798): کسى که مسائل نماز و شکیّات و سهویّات را نمى داند و احتمال مى دهد که یکى از اینها در نماز پیش آید، باید براى یاد گرفتن اینها نماز را از اول وقت تأخیر بیندازد، ولى اگر اطمینان دارد که نماز را بطور صحیح تمام مى کند، مى تواند در اول وقت مشغول نماز شود، پس اگر در نماز مسأله اى که حکم آن را نمى داند پیش نیاید، نماز او صحیح است، و اگر مسأله اى که حکم آن را نمى داند پیش آید جائز است به یکى از دو طرفى که احتمال مى دهد عمل نماید و نماز را تمام کند ولى بعد از نماز مسأله را بپرسد که اگر نمازش باطل بوده، دوباره بخواند و اگر صحیح بوده اعاده لازم نیست.
(مسأله 799): اگر وقت نماز وسعت دارد و طلبکار هم طلب خود را مطالبه مى کند، در صورتى که ممکن است، باید اول قرض خود را بدهد، بعد نماز بخواند، و همچنین است اگر کار واجب دیگرى که باید فوراً آن را بجا آورد پیش آمد کند مثلاً ببیند مسجد نجس است باید اول مسجد را تطهیر کند، بعد نماز بخواند، و چنانچه در هر دو صورت اول نماز بخواند معصیت کرده، ولى نماز او صحیح است.
نماز جمعه و احکام آن
▲ نماز جمعه و احکام آن
(مسأله 777): نماز جمعه مانند نماز صبح دو رکعت است، و امتیازش از نماز صبح این است که دو خطبه در پیش دارد، و نماز جمعه واجب تخییرى است به این معنى که مکلف در روز جمعه مخیّر است که نماز جمعه را بخواند در صورتى که شرائطش موجود باشد، یا نماز ظهر بجا آورد، پس اگر نماز جمعه را بجا آورد، کفایت از ظهر مى کند. و واجب شدن نماز جمعه چند شرط دارد:
"اول" داخل شدن وقت، و آن عبارت از زوال آفتاب است، و وقتش تا برابر شدن سایه شاخص است با شاخص بنا بر اظهر، پس هر گاه تا برابر شدن سایه با شاخص نماز جمعه را تأخیر انداخت، وقتش خارج شده و نماز ظهر را باید بجا آورد.
"دوم" شماره افراد، و آن هم هفت نفر است با امام، و هر گاه هفت نفر از مسلمانان جمع نشود نماز جمعه واجب نمى شود، بلى نماز جمعه از پنج نفرى که یکى شان امام باشد صحیح است.
"سوم" بودن امام جامع شرائط امامت: از عدالت و غیر آن از چیزهائى که در امام جماعت معتبر است، همچنان که در بحث نماز جماعت خواهد آمد و بدون او نماز واجب نمى شود. و صحیح بودن نماز جمعه چند شرط دارد:
اول ـ جماعت بودن، پس فرادى صحیح نیست و هر گاه مأموم پیش از رکوع رکعت دوم نماز جمعه به امام برسد مجزى خواهد بود، و یک رکعت دیگر به او اضافه مى کند و اگر در رکوع دوم درک امام کند مجزى بودنش مشکل است، و احتیاط ترک نشود.
دوم ـ خواندن دو خطبه پیش از نماز: که در خطبه اول حمد و ثناى الهى را گفته و وصیت به تقوى و پرهیزکارى نماید و یک سوره از قرآن بخواند، سپس نشسته و برخیزد، و باز هم حمد و ثناى الهى را بجا آورده و به پیغمبر اکرم ((صلى الله علیه وآله)) و ائمه مسلمین صلوات فرستاده، و براى مؤمنین و
مؤمنات استغفار کند، و لازم است خطبه پیش از نماز باشد، پس اگر نماز را پیش از دو خطبه شروع کرد صحیح نخواهد بود و خواندن خطبه پیش از زوال آفتاب بنا بر احتیاط جائز نیست. بنحو که تمامیّت خطبه مقارن زوال باشد و لازم است کسى که خطبه را مى خواند هنگام خطبه ایستاده باشد پس هر گاه خطبه را نشسته بخواند صحیح نخواهد بود و فاصله انداختن بین دو خطبه به نشستن لازم و واجب است. و لازم است نشستن مختصر و خفیف باشد، و لازم است امام جماعت و خطیب "کسى که خطبه مى خواند" یک نفر باشد و احتیاط واجب این است که در حال خطبه با طهارت باشد و در مقدار واجب از خطبه عربیت: "زبان عربى" معتبر است، و در مازاد بر آن معتبر نیست مگر آنکه حاضرین زبان عربى را ندانند، که احوط در این صورت در خصوص وصیت به تقوى، جمع بین عربیت و زبان حاضرین است. و نیز احوط این است که امام جمعه مجتهد باشد و یا منصوب از قبل مجتهد جامع الشرائط باشد.
سوم ـ آنکه مسافت بین دو نماز جمعه کمتر از یک فرسخ نباشد، پس هر گاه دو نماز جمعه در مسافت کمتر از یک فرسخ مقارن هم برپا شود، هر دو باطل مى شود، و اگر یکى سبقت بر دیگرى داشت هر چند به تکبیرة الاحرام باشد صحیح و دومى باطل خواهد بود ولى هر گاه پس از برگزارى نماز جمعه کشف شد که نماز جمعه دیگرى بر او سابق یا مقارنش در مسافت کمتر از یک فرسخ برپا شده بود، بجا آوردن نماز ظهر واجب نخواهد بود، و فرقى نیست بین اینکه این کشف در وقت یا در خارج وقت باشد و برپا نمودن نماز جمعه در صورتى مانع از نماز جمعه دیگر در مسافت مزبور مى شود که خود صحیح و جامع شرائط باشد، والاّ در مانع بودنش اشکال است، و اقرب مانع نبودن است.
(مسأله 778): هر گاه نماز جمعه اى که داراى شرائط است برپا شود، بنا بر احتیاط حضور در آن واجب است، و در وجوب حضور چند چیز معتبر است:
"اول" آنکه مکلف مرد باشد، و حضور جمعه بر زنان واجب نیست.
"دوم" آزادى، پس حضور در نماز جمعه بر بندگان "برده" واجب نیست.
"سوم" حاضر بودن، پس بر مسافر واجب نیست، و در مسافر فرقى نیست که تکلیف او در نماز قصر باشد یا تمام مثل مسافرى که قصد اقامه نموده باشد.
"چهارم" سلامت از بیمارى و کورى، پس بر بیمار و کور واجب نیست."پنجم" پیر نبودن، پس بر پیرمردان واجب نیست.
"ششم" آنکه بین جاى شخص و جائى که نماز جمعه برپا مى شود بیش از دو فرسخ فاصله نباشد و بر کسى که سر دو فرسخى است حضور واجب است و همچنین بر کسى که حضور جمعه بر او دشوار باشد حضور واجب نیست، بلکه بعید نیست که اگر باران باشد حضور واجب نشود هر چند حرج و مشقتى نداشته باشد.
(مسأله 779): چند حکم که به نماز جمعه راجع است از این قرار است:
"اول" کسى که نماز جمعه از او ساقط شده و حضورش واجب نباشد، جائز است در اول وقت مبادرت به نماز ظهر نماید.
"دوم" هر گاه در بلد انسان نماز جمعه جامع شرائط برپا مى شود، بنا بر احتیاط جائز نیست انسان بعد از زوال آفتاب سفر کند.
"سوم" حرف زدن، هنگامى که امام مشغول خطبه خواندن است ـ جائز نیست، و فرقى بین عدد معتبر در اصل وجوب نماز جمعه و بین بیشتر از آن نیست.
"چهارم" گوش دادن به دو خطبه بنا بر احتیاط واجب است، ولى کسانى که معناى خطبه را نمى فهمند، گوش دادن بر آنها واجب نیست.
"پنجم" اذان دوم روز جمعه بدعت است، و این همان اذانى است که در عرف اذان سوم نامیده مى شود.
"ششم" وقت خطبه امام، بنا بر احتیاط واجب باید حاضر شود و اگر خطبه را درک نکرد و اقتدا نمود نمازش صحیح است.
"هفتم" خرید و فروش هنگامى که براى نماز جمعه ندا مى شود حرام است در صورتى که منافى نماز جمعه باشد، والاّ حرام نخواهد بود و اظهر این است که در صورت حرمت نیز معامله باطل نیست.
"هشتم" کسى که حضور جمعه بر او واجب بوده، و ترک نموده و نماز ظهر را بجا آورد اظهر این است که نمازش صحیح باشد.
وقت نماز ظهر و عصر
▲ وقت نماز ظهر و عصر
(مسأله 774): اگر چوب یا چیزى مانند آن را (شاخص) راست در زمین هموار فرو برند، صبح که خورشید بیرون مى آید، سایه آن بطرف مغرب مى افتد و هر چه آفتاب بالا مى آید این سایه کم مى شود، و در شهرهاى ما در اول ظهر شرعى به آخرین درجه کمى مى رسد، و ظهر که گذشت، سایه آن
بطرف مشرق برمى گردد و هر چه خورشید رو به مغرب مى رود سایه زیادتر مى شود، بنا بر این وقتى سایه به آخرین درجه کمى رسید و دو مرتبه رو به زیاد شدن گذاشت معلوم مى شود، که ظهر شرعى شده است، ولى در بعضى از شهرها مثل مکّه که گاهى موقع ظهر سایه به کلّى از بین مى رود، بعد از
آنکه سایه دوباره پیدا شد، معلوم مى شود که ظهر شده است.
(مسأله 775): وقت نماز ظهر و عصر بعد از زوال تا غروب آفتاب است. ولى چنانچه نماز عصر را عمداً قبل از نماز ظهر بخواند باطل است، مگر اینکه از آخر وقت بیش از آوردن یک نماز مجال نباشد، که در این فرض اگر کسى تا این موقع نماز ظهر را نخواند، نماز ظهر او قضا است، و باید نماز
عصر را بخواند، و اگر کسى پیش از این وقت اشتباهاً تمام نماز عصر را پیش از نماز ظهر بخواند نمازش صحیح است و احوط این است، که آن را نماز ظهر قرار داد. و چهار رکعت دیگر به قصد ما فى الذمه بجا آورد.
(مسأله 776): اگر پیش از خواندن نماز ظهر، سهواً مشغول نماز عصر شود، و در بین نماز بفهمد اشتباه کرده است، باید نیّت را به نماز ظهر برگرداند یعنى نیت کند آنچه تا به حال خوانده ام و آنچه را مشغولم و آنچه را بعد مى خوانم همه نماز ظهر باشد، و بعد از آنکه نماز را تمام کرد نماز عصر را بخواند.
وقت نماز مغرب و عشاء
▲ وقت نماز مغرب و عشاء
(مسأله 780): احتیاط واجب آن است که قبل از اینکه سرخى طرف مشرق که بعد از غروب آفتاب پیدا مى شود، از بالاى سر انسان بگذرد انسان نماز مغرب را بجا نیاورد.
(مسأله 781): وقت نماز مغرب و عشاء تا نیمه شب امتداد دارد، ولى نماز عشاء در صورتى که با التفات، قبل از نماز مغرب خوانده شود باطل است مگر اینکه از وقت، بیش از مقدار اداء نماز عشاء نمانده باشد، که در این صورت لازم است نماز عشاء را قبل از نماز مغرب بخواند.
(مسأله 782): اگر کسى اشتباهاً نماز عشاء را پیش از نماز مغرب بخواند، و بعد از نماز ملتفت شود، نمازش صحیح است، و باید نماز مغرب را بعد از آن بجا آورد.
(مسأله 783): اگر پیش از خواندن نماز مغرب، سهواً مشغول نماز عشاء شود و در بین نماز بفهمد که اشتباه کرده، چنانچه به رکوع رکعت چهارم نرفته است، باید نیت را به نماز مغرب برگرداند، و نماز را تمام کند و بعد نماز عشاء را بخواند، و اگر به رکوع رکعت چهارم رفته است باید نماز را بهم زند و
بعد از خواندن نماز مغرب نماز عشاء را بجا آورد.
(مسأله 784): آخر وقت نماز عشاء نصف شب است و شب از اول غروب است تا اول طلوع آفتاب.
(مسأله 785): اگر از روى معصیت، یا بواسطه عذرى نماز مغرب یا عشاء را تا نصف شب نخواند، بنا بر احتیاط واجب، باید تا قبل از اذان صبح بدون اینکه نیت اداء و قضا کند آن نماز را بجا آورد.
وقت نماز صبح
▲ وقت نماز صبح
(مسأله 786): نزدیک اذان صبح از طرف مشرق، سفیده اى رو به بالا حرکت مى کند که آن را فجر اول گویند، موقعى که آن سفیده پهن شد، فجر دوم، و اول وقت نماز صبح است، و آخر وقت نماز صبح موقعى است که آفتاب بیرون مى آید.
نمازهائى که باید به ترتیب خوانده شود
▲ نمازهائى که باید به ترتیب خوانده شود
(مسأله 800): انسان باید نماز عصر را بعد از نماز ظهر و نماز عشاء را بعد از نماز مغرب بخواند و اگر عمداً نماز عصر را پیش از نماز ظهر، و نماز عشاء را پیش از نماز مغرب بخواند باطل است.
(مسأله 801): اگر به نیّت نماز ظهر مشغول نماز شود، و در بین نماز یادش بیاید که نماز ظهر را خوانده است، نمى تواند نیت را به نماز عصر برگرداند، بلکه باید نماز را بشکند و نماز عصر را بخواند، و همینطور است در نماز مغرب و عشاء.
(مسأله 802): اگر در بین نماز عصر یقین کند که نماز ظهر را نخوانده است و نیّت را به نماز ظهر برگرداند، چنانچه یادش بیاید که نماز ظهر را خوانده بوده، باید نیّت را به نماز عصر برگرداند و نماز را تمام کند.
(مسأله 803): اگر در بین نماز عصر شک کند که نماز ظهر را خوانده یا نه، باید نیّت را به نماز ظهر برگرداند، ولى اگر وقت بقدرى کم است که بعد از تمام شدن نماز، آفتاب غروب مى کند و براى یک رکعت از نماز هم مجال نیست باید به نیّت نماز عصر نماز را تمام کند.
(مسأله 804): اگر در نماز عشاء پیش از رکوع رکعت چهارم شک کند که نماز مغرب را خوانده یا نه، چنانچه وقت بقدرى کم است که بعد از تمام شدن نماز نصف شب مى شود، و به مقدار یک رکعت از نماز هم مجال نیست باید به نیت عشاء نماز را تمام کند، و اگر بیشتر وقت دارد باید نیت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را سه رکعتى تمام کند، بعد نماز عشاء را بخواند.
(مسأله 805): اگر در نماز عشاء بعد از رسیدن به رکوع رکعت چهارم شک کند که نماز مغرب را خوانده یا نه، چنانچه وقت کم است باید نماز عشاء را تمام کند و اگر به مقدار پنج رکعت وقت باشد، باید نماز را بهم زند، و نماز مغرب و عشاء را بخواند.
(مسأله 806): اگر انسان نمازى را که خوانده احتیاطاً دوباره بخواند در بین نماز یادش بیاید نمازى را که باید پیش از آن بخواند نخوانده است، نمى تواند نیّت را به آن نماز برگرداند، مثلاً موقعى که نماز عصر را احتیاطاً مى خواند، اگر یادش بیاید نماز ظهر را نخوانده است نمى تواند نیّت را به نماز ظهر برگرداند.
(مسأله 807): برگرداندن نیّت از قضاء به نماز اداء، و از نماز مستحب به نماز واجب جایز نیست.
(مسأله 808): اگر وقت نماز اداء وسعت داشته باشد، انسان مى تواند در بین نماز نیّت را به نماز قضاء برگرداند ولى باید برگرداندن نیّت به نماز قضاء ممکن باشد مثلاً اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتى مى تواند نیّت را به قضاى صبح برگرداند که داخل رکوع رکعت سوم نشده باشد.
(مسأله 809): نمازهاى مستحبى زیاد است و آنها را نافله گویند، و بین نمازهاى مستحبى بخواندن نافله هاى شبانه روزى بیشتر سفارش شده، و آنها در غیر روز جمعه سى و چهار رکعت اند، که هشت رکعت آن نافله ظهر است و هشت رکعت نافله عصر، و چهار رکعت نافله مغرب، و دو رکعت نافله عشاء و یازده رکعت نافله شب، دو رکعت نافله صبح مى باشد. و چون دو رکعت نافله عشاء را بنا بر احتیاط واجب باید نشسته بخواند، یک رکعت حساب مى شود ولى در روز جمعه بر شانزده رکعت نافله ظهر و عصر، چهار رکعت اضافه مى شود و بهتر آن است که تمام بیست رکعت را پیش از زوال بجا آورد.
(مسأله 810): از یازده رکعت نافله شب، هشت رکعت آن باید به نیّت نافله شب و دو رکعت آن به نیّت نماز شفع، و یک رکعت آن به نیّت نماز وتر خوانده شود و دستور کامل نافله شب در کتابهاى دعا گفته شده است.
(مسأله 811): نمازهاى نافله را مى شود نشسته خواند، ولى بهتر است دو رکعت نماز نافله نشسته را یک رکعت حساب کند، مثلاً کسى که مى خواهد نافله ظهر را که هشت رکعت است نشسته بخواند، بهتر است
شانزده رکعت بخواند، و اگر مى خواهد نماز وتر را نشسته بخواند، دو نماز یک رکعتى نشسته بخواند.
(مسأله 812): نافله ظهر و عصر را در سفر نباید خواند، و نافله عشاء چنانچه بقصد رجاء خوانده شود مانعى ندارد.
وقت نافله هاى یومیه
▲ وقت نافله هاى یومیه
(مسأله 813): نافله نماز ظهر، پیش از نماز ظهر خوانده مى شود، و وقت فضیلت آن از اول ظهر است تا موقعى که آن مقدار از سایه شاخص که بعد از ظهر پیدا مى شود، به اندازه دو هفتم آن شود، مثلاً اگر درازى شاخص هفت وجب باشد، هر وقت مقدار سایه اى که بعد از ظهر پیدا مى شود به دو وجب رسید، آخر وقت نافله ظهر است.
(مسأله 814): نافله عصر پیش از نماز عصر خوانده مى شود، وقت فضیلت آن تا موقعى است که آن مقدار از سایه شاخص که بعد از ظهر پیدا مى شود، به چهار هفتم آن برسد، و چنانچه بخواهد، نافله ظهر یا نافله عصر را بعد از وقت آنها بخواند، باید نافله ظهر را بعد از نماز ظهر و نافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند، و بنا بر احتیاط واجب نیّت اداء و قضاء نکند.
(مسأله 815): وقت فضیلت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتى که سرخى طرف مغرب که بعد از غروب کردن آفتاب در آسمان پیدا مى شود از بین برود.
(مسأله 716): وقت نافله عشاء بعد از تمام شدن نماز عشاء تا نصف شب است و بهتر است بعد از نماز عشاء بلافاصله خوانده شود.
(مسأله 817): نافله صبح پیش از نماز صبح خوانده مى شود، و وقت فضیلت آن بعد از فجر اول است تا وقتى که سرخى طرف مشرق پیدا شود، و نشانه فجر اول در وقت نماز صبح گفته شد، و ممکن است نافله صبح را بعد از نافله شب بلافاصله بخوانند.
(مسأله 818): وقت نافله شب از نصف شب است تا اذان صبح، و بهتر آن است که نزدیک اذان صبح خوانده شود.
(مسأله 819): مسافر و کسى که براى او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند، مى تواند آن را در اول شب بجا آورد.
نماز غفیله
▲ نماز غفیله
(مسأله 820): نماز غفیله از نمازهاى مستحبى مشهور است که بین نماز مغرب و عشاء خوانده مى شود، و وقت آن بنا بر احتیاط پیش از آن است که سرخى طرف مغرب از بین برود، و در رکعت اول آن بعد از حمد باید بجاى سوره این آیه را بخوانند: (وَذَا النُّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى فِى الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنِّى کُنْتُ مِنَ الظّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِینَ).
و در رکعت دوم بعد از حمد بجاى سوره این آیه را بخوانند: (وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الغَیْبِ لا یَعْلَمُها اِلاّ هُوَ وَیَعْلَمُ ما فِى البَرِّ وَالْبَحْرِ وَما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَة اِلاّ یَعْلَمُها وَلا حَبَّة فِى ظُلُماتِ الاَْرْضِ وَلا رَطْب وَلا یابِس اِلاّ فِى کِتاب مُبِین). و در قنوت آن بگوید: (اَللّهُمَّ اِنِّى اَسْئَلُکَ بِمَفاتِحِ الْغَیْبِ الَّتِى لا یَعْلَمُها اِلاّ اَنْتَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَاَنْ تَفْعَلَ بِى کذا وکذا) و به جاى کلمه کذا و کذا حاجتهاى خود را بگویند و بعد بگویند: (اَللّهُمَّ اَنْتَ وَلِىُّ نِعْمَتِى وَالقادِرُ عَلى طَلِبَتِى تَعْلَمُ حاجَتِى فَأَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمُ السَّلامُ لَمّا قَضَیْتَهالِى).
احکام قبله
▲ احکام قبله
(مسأله 821): خانه کعبه که در مکّه معظمه مى باشد قبله است، و باید رو به آن نماز خواند، ولى کسى که دور است، اگر طورى بایستد که بگویند رو بقبله نماز مى خواند کافیست، و همچنین است کارهاى دیگر، مانند سر بریدن حیوانات که باید رو بقبله انجام بگیرد.
(مسأله 822): کسى که نماز واجب را ایستاده مى خواند، باید صورت و سینه و شکم او رو بقبله باشد، و احتیاط مستحب آن است که انگشتان پاى او هم رو بقبله باشد.
(مسأله 823): کسى که باید نشسته نماز بخواند، باید در موقع نماز صورت و سینه و شکم او رو بقبله باشد.
(مسأله 824): کسى که نمى تواند نشسته نماز بخواند، باید در حال نماز به پهلوى راست طورى بخوابد که جلو بدن او رو بقبله باشد، و اگر ممکن نیست باید به پهلوى چپ طورى بخوابد که جلو بدن او رو بقبله باشد، و اگر این را هم نتواند باید به پشت بخوابد بطورى که کف پاهاى او رو بقبله باشد.
(مسأله 825): نماز احتیاط و سجده و تشهد فراموش شده را باید رو بقبله بجا آورد و بنا بر احتیاط استحبابى سجده سهو را نیز رو بقبله انجام دهد.
(مسأله 826): نماز مستحبى را مى شود در حال راه رفتن و سوارى خواند و اگر انسان در این دو حال نماز مستحبى بخواند، لازم نیست رو بقبله باشد.
(مسأله 827): کسى که مى خواهد نماز بخواند، باید براى پیدا کردن قبله کوشش نماید، تا یقین یا چیزى که در حکم یقین است پیدا کند که قبله کدام طرف است و اگر نتواند باید به گمانى که از محراب مسجد مسلمانان یا قبرهاى آنان یا از راه هاى دیگر پیدا مى شود عمل نماید، حتى اگر از گفته فاسق یا کافرى که بواسطه قواعد علمى قبله را مى شناسد گمان بقبله پیدا کند کافیست.
(مسأله 828): کسى که گمان به قبله دارد، اگر بتواند گمان قویترى پیدا کند نمى تواند به گمان خود عمل نماید مثلاً اگر مهمان از گفته صاحبخانه گمان به قبله پیدا کند، ولى بتواند از راه دیگر گمان قویترى پیدا کند. نباید به حرف او عمل نماید.
(مسأله 829): اگر براى پیدا کردن قبله وسیله اى ندارد، یا با اینکه کوشش نموده، گمانش بطرفى نمى رود، احتیاط واجب نماز خواندن به چهار طرف است در وسعت وقت.
(مسأله 830): اگر یقین یا گمان کند که قبله در یکى از دو طرف است باید به هر دو طرف نماز بخواند.
(مسأله 831): کسى که بخواهد به چند طرف نماز بخواند، اگر بخواهد دو نماز بخواند که مثل نماز ظهر و عصر باشد، باید یکى بعد از دیگرى خوانده شود، احتیاط مستحب آن است که نماز اوّل را به آن چند
طرف بخواند و بعد نماز دوم را شروع کند.
(مسأله 832): کسى که یقین بقبله ندارد، اگر بخواهد غیر از نماز کارى کند که باید رو بقبله انجام داد، مثلاً بخواهد حیوانى را سر ببرد، باید به گمان عمل نماید، و اگر گمان ممکن نیست به هر طرف که بخواهد انجام دهد صحیح است.
پوشانیدن بدن در نماز
▲ پوشانیدن بدن در نماز
(مسأله 833): مرد باید در حال نماز اگر چه کسى او را نمى بیند عورتین خود را بپوشاند، و بهتر آن است که از ناف تا زانو را نیز بپوشاند.
(مسأله 834): زن باید در موقع نماز، تمام بدن حتى سر و موى خود را بپوشاند، و احتیاط مستحب آن است که کف پاها را هم بپوشاند، ولى پوشاندن صورت به مقدارى که در وضو شسته مى شود و دستها تا مچ و روى پاها تا مچ پا لازم نیست. اما براى آنکه واجب را پوشانده است، باید مقدارى از اطراف صورت را بپوشاند. تا یقین کند که مقدار واجب پوشانیده شده است و قدرى پایین تر از مچها را هم بپوشاند.
(مسأله 835): موقعى که انسان قضاى سجده فراموش شده یا تشهّد فراموش شده را بجا مى آورد باید خود را مثل موقع نماز بپوشاند، و احتیاط واجب آن است که در موقع بجا آوردن سجده سهو نیز خود را بپوشاند.
(مسأله 836): اگر انسان عمداً یا از روى ندانستن مسأله، از روى تقصیر، در نماز عورتش را نپوشاند نمازش باطل است.
(مسأله 837): اگر شخصى در بین نماز بفهمد که عورت او پیدا است، اظهر این است که نمازش باطل است، ولى اگر بعد از نماز بفهمد که در نماز عورت او پیدا بوده، نمازش صحیح است و همچنین است اگر در اثناء نماز بفهمد که قبلاً عورتش پیدا بوده، در صورتى که فعلاً پوشیده باشد.
(مسأله 838): اگر لباس در حال ایستادن عورت را مى پوشاند، ولى ممکن است در حال دیگر، مثلاً در حال رکوع و سجود نپوشاند، چنانچه موقعى که عورت او پیدا مى شود، بوسیله اى آن را بپوشاند، نماز او صحیح است، ولى احتیاط مستحب آن است که با آن لباس نماز نخواند.
(مسأله 839): انسان موقعى که پوشاک ندارد مى تواند در نماز خود را به علف و برگ درختان بپوشاند.
(مسأله 840): انسان در حال ناچارى مى تواند در نماز خود را با گل بپوشاند، ولى احتیاط واجب آن است که یک مرتبه دیگر با ایماء و اشاره نماز بخواند.
(مسأله 841): اگر چیزى ندارد که در نماز خود را با آن بپوشاند، چنانچه احتمال دهد که پیدا مى کند، احتیاط واجب آن است که نماز خود را تأخیر بیندازد، و اگر چیزى پیدا نکرد، در آخر وقت مطابق وظیفه اش نماز بخواند.
(مسأله 842): کسى که مى خواهد نماز بخواند، اگر براى پوشاندن خود حتّى برگ درخت و علف و گل و لجن نداشته باشد، و احتمال ندهد که تا آخر وقت چیزى پیدا کند که خود را با آن بپوشاند، در صورتى که احتمال بدهد که نامحرم او را مى بیند، باید نشسته نماز بخواند، و اگر اطمینان دارد که نامحرم او را نمى بیند، ایستاده نماز بخواند، و بنا بر احتیاط دست را بر عورت خود بگذارد، و در هر دو حال رکوع و سجود را با اشاره بجا آورد، و بنا بر احتیاط اشاره سجود را بیشتر نماید، بلکه مهر را برداشته بر پیشانى
بگذارد و احتیاط این است که یک مرتبه دیگر نماز را با رکوع و سجود کامل انجام دهد.
شرائط لباس نمازگزار
▲ شرائط لباس نمازگزار
(مسأله 843): لباس نمازگزار شش شرط دارد:
"اول" آنکه پاک باشد.
"دوم" آنکه مباح باشد.
"سوم" آنکه از اجزاء مردار نباشد.
@180
"چهارم" آنکه از حیوان حرام گوشت نباشد.
"پنجم" و "ششم" آنکه اگر نمازگزار مرد است لباس او ابریشم خالص و طلاباف نباشد. و تفصیل اینها در مسائل آینده گفته مى شود.
"شرط اول" (مسأله 844): لباس نمازگزار باید پاک باشد، و اگر کسى در حال اختیار با بدن و لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است.
(مسأله 845): کسى که از روى تقصیر نمى داند با بدن و لباس نجس نماز باطل است، اگر با بدن و لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل مى باشد.
(مسأله 846): اگر بواسطه ندانستن مسأله از روى تقصیر چیز نجس را نداند نجس است، مثلاً نداند عرق کافر نجس است، و با آن نماز بخواند نمازش باطل است.
(مسأله 847): اگر نداند که بدن یا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد نجس بوده نمازش صحیح است.
(مسأله 848): اگر فراموش کند که بدن یا لباسش نجس است، و در بین نماز یا بعد از آن یادش بیاید، نماز را دوباره بخواند، و اگر وقت گذشته قضا نماید.
(مسأله 849): کسى که در وسعت وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز بدن یا لباسش نجس شود، و پیش از آنکه چیزى از نماز را با نجاست بخواند، ملتفت شود که نجس شده یا بفهمد که بدن یا لباسش نجس است، و شک کند که همان وقت نجس شده، یا از پیش نجس بوده، در صورتى که آب کشیدن بدن یا لباس، یا عوض کردن لباس یا بیرون آوردن آن، نماز را بهم نمى زند، در بین نماز بدن یا لباس را آب بکشد، یا لباس را عوض نماید، یا اگر چیز دیگر عورت او را پوشانده، لباس را بیرون آورد، ولى چنانچه طورى
باشد که اگر بدن یا لباس را آب بکشد، یا لباس را عوض کند یا بیرون آورد، نماز بهم مى خورد یا اگر لباس را بیرون آورد برهنه مى ماند، باید نماز را بشکند، و با بدن و لباس پاک نماز بخواند.
(مسأله 850): کسى که در تنگى وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز لباس او نجس شود، و پیش از آنکه چیزى از نماز را با نجاست بخواند، بفهمد که لباس نجس شده یا بفهمد که لباس او نجس است و شک کند که همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده، در صورتى که آب کشیدن یا عوض کردن یا بیرون آوردن لباس نماز را بهم نمى زند، و مى تواند لباس را بیرون آورد باید لباس را آب بکشد یا عوض کند، یا اگر چیز دیگرى عورت او را پوشانده لباس را بیرون آورد و نماز را تمام کند، اما اگر چیز دیگرى
عورت او را نپوشاند و لباس را نمى تواند آب بکشد یا عوض کند، باید با همان لباس نجس نماز را تمام کند.
(مسأله 851): کسى که در تنگى وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز بدن او نجس شود، پیش از آنکه چیزى از نماز را با نجاست بخواند، ملتفت شود که نجس شده، یا بفهمد بدن او نجس است و شک کند که همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده، در صورتى که آب کشیدن بدن نماز را بهم نمى زند بدن را آب بکشد و اگر نماز را بهم مى زند، باید با همان حال نماز را تمام کند، و نماز او صحیح است، و احتیاطاً با لباس پاک قضاء نماید.
(مسأله 852): کسى که در پاک بودن بدن یا لباس خود شک دارد، چنانچه نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد که بدن یا لباسش نجس بوده، نماز او صحیح است. ولى اگر بدون فحص نماز خوانده باشد احتیاط در اعاده نماز است و اگر وقت گذشته قضا نماید.
(مسأله 853): اگر لباس را آب بکشد و یقین کند که پاک شده است و با آن نماز بخواند، و بعد از نماز بفهمد پاک نشده نمازش صحیح است.
(مسأله 854): اگر خونى در بدن یا لباس خود ببیند و یقین کند که از خونهاى نجس نیست، مثلاً یقین کند که خون پشه است، چنانچه بعد از نماز بفهمد از خونهاى بوده که نمى شود با آن نماز خواند، نمازش صحیح است.
(مسأله 855): اگر یقین کند خونى که در بدن یا لباس اوست خون نجسى است که نماز با آن صحیح است، مثلاً یقین کند خون زخم و دمل است چنانچه بعد از نماز بفهمد خونى بوده که نماز با آن باطل است احتیاط واجب در اعاده است در وقت و قضاء در خارج وقت.
(مسأله 856): اگر نجس بودن چیزى را فراموش کند و بدن یا لباسش با رطوبت به آن برسد، و در حال فراموشى نماز بخواند و بعد از نماز یادش بیاید نمازش صحیح است ولى اگر بدنش با رطوبت به چیزى که نجس بودن آن را فراموش کرده برسد و بدون اینکه خود را آب بکشد، غسل کند و نماز بخواند، غسل و نمازش باطل است، مگر اینکه طورى باشد که به غسل نمودن، بدن نیز پاک شود. و نیز اگر جائى از اعضاء وضو با رطوبت به چیزى که نجس بودن آن را فراموش کرده برسد و پیش از آنکه آنجا را آب بکشد، وضو بگیرد و نماز بخواند، وضو و نمازش باطل مى باشد، مگر اینکه طورى باشد که به وضو گرفتن اعضاء وضو نیز پاک شود.
(مسأله 857): کسى که یک لباس دارد، اگر بدن و لباسش هر دو نجس شود و به اندازه آب کشیدن یکى از آنها آب داشته باشد، احوط این است که بدن را آب بکشد و دو مرتبه نماز بخواند، یک مرتبه با لباس نجس و مرتبه دیگر برهنه و اگر وقت تنگ باشد و یا جهت سرما و یا وجود ناظر نتواند لباس را درآورد با همان لباس نماز بخواند، نمازش صحیح است، و احتیاط مستحب در قضاء آن است.
(مسأله 858): کسى که غیر از لباس نجس، لباس دیگرى ندارد، باید با لباس نجس نماز بخواند، و نمازش صحیح است، ولى این در صورتى است که لباس را نمى تواند درآورد، والاّ تفصیل مسأله گذشته مى آید.
(مسأله 859): کسى که دو لباس دارد، اگر بداند که یکى از آنها نجس است و نداند کدام یک آنها است، چنانچه وقت دارد، باید با هر دو لباس نماز بخواند، مثلاً اگر مى خواهد نماز ظهر و عصر را بخواند باید با هر کدام یک نماز ظهر و یک نماز عصر بخواند، ولى اگر وقت تنگ است، با هر کدام نماز بخواند کافى است.
شرط "دوم" (مسأله 860): لباس نمازگزار باید مباح باشد، و کسى که مى داند پوشیدن لباس غصبى حرام است، یا اینکه از روى تقصیر حکم مسأله را نداند اگر عمداً در آن لباس نماز بخواند، باطل است، ولى در
چیزهائى که به تنهائى عورت را نمى پوشاند، و همچنین چیزهاى که فعلاً نمازگزار آنها را نپوشیده، مانند دستمال بزرگ یا لنگى که در جیب گذاشته شود، اگر چه بشود عورت را با آنها پوشانید، و همچنین چیزهائى که نمازگزار آنها را پوشیده ولى ساتر مباح دیگرى دارد، در تمام این صور صحت نماز خالى از وجه نیست ولى احتیاط واجب در ترک است.
(مسأله 861): کسى که مى داند پوشیدن لباس غصبى حرام است، ولى نمى داند نماز را باطل مى کند، اگر عمداً با لباس غصبى نماز بخواند بنا بر احتیاط واجب نمازش باطل است.
(مسأله 862): اگر نداند که لباس او غصبى است یا فراموش کند در صورتى که خود، غاصب نباشد و با آن لباس نماز بخواند، نمازش صحیح است.
(مسأله 863): اگر نداند، یا فراموش کند که لباس او غصبى است و در بین نماز بفهمد، چنانچه چیز دیگرى عورت او را پوشانده است و مى تواند فوراً یا بدون اینکه موالات (یعنى پى در پى بودن نماز) بهم بخورد، لباس غصبى را بیرون آورد باید آن را بیرون آورد، و اگر چیز دیگرى عورت او را نپوشانده، یا نمى تواند لباس غصبى را فوراً بیرون آورد، یا اگر بیرون آورد پى در پى بودن نماز بهم مى خورد، در صورتى که به مقدار یک رکعت هم وقت داشته باشد، باید نماز را بشکند، و با لباس غیر غصبى نماز بخواند، و اگر به این مقدار وقت ندارد، باید در حال نماز لباس را بیرون آورد و به دستور نماز برهنگان نماز را تمام نماید.
(مسأله 864): اگر کسى براى حفظ جانش با لباس غصبى نماز بخواند، یا مثلاً براى اینکه دزد لباس غصبى را نبرد با آن نماز بخواند، نمازش صحیح است.
(مسأله 865): اگر با عین پولى که خمس آن را نداده لباس بخرد، حکم نماز خواندن در آن لباس، حکم نماز خواندن در لباس غصبى است.
شرط "سوم" (مسأله 866): لباس نمازگزار باید از اجزاء حیوان مرده اى که خون جهنده دارد، یعنى حیوانى که اگر رگش را ببرند خون از آن جستن مى کند نباشد، بلکه اگر از حیوان مرده اى که مانند ماهى و مار خون جهنده ندارد لباس تهیه کند، احتیاط واجب آن است که با آن نماز نخوانند.
(مسأله 867): هر گاه چیزى از مردار مانند گوشت و پوست آنکه روح داشته همراه نمازگزار باشد، بعید است نمازش صحیح باشد. و احتیاط واجب در ترک است.
(مسأله 868): اگر چیزى از مردار حلال گوشت ـ مانند مو و پشم که روح ندارد ـ همراه نمازگزار باشد یا با لباسى که از آنها تهیه کرده اند، نماز بخواند نمازش صحیح است.
شرط "چهارم" (مسأله 869): لباس نمازگزار باید از حیوان حرام گوشت نباشد، و اگر موئى از آن همراه نمازگزار باشد، نماز او باطل است.
(مسأله 870): اگر آب دهان یا بینى یا رطوبت دیگرى از حیوان حرام گوشت، مانند گربه بر بدن یا لباس نمازگزار باشد، چنانچه تر باشد، نماز باطل است و اگر خشک شده و عین آن برطرف شده باشد نماز صحیح است.
(مسأله 871): اگر مو و عرق و آب دهان کسى بر بدن یا لباس نمازگزار باشد اشکال ندارد و همچنین است اگر مروارید و موم و عسل همراه او باشد.
(مسأله 872): اگر شک داشته باشد که لباس از حیوان حلال گوشت است یا حرام گوشت، چه در داخله تهیه شده باشد چه در خارجه، جائز است که با آن نماز بخواند، ولى اگر آن لباس از جلد حیوان باشد، تا تذکیه آن احراز نشود، نمى شود با آن نماز خواند.
(مسأله 873): معلوم نیست که صدف از اجزاء حیوان حرام گوشت باشد، پس جائز است که انسان با آن نماز بخواند.
(مسأله 874): پوشیدن خز خالص در نماز اشکال ندارد، و امّا سنجاب در نماز خالى از اشکال نیست ولى احتیاط واجب آن است، که با پوست سنجاب نماز نخواند.
(مسأله 875): اگر با لباسى که نمى داند از حیوان حرام گوشت است نماز بخواند، بنا بر احتیاط مستحب آن نماز را دوباره بخواند. و اگر فراموش کرده باشد احتیاط واجب اعاده است و همچنین اگر حکم مسأله را نداند و در یاد گرفتن کوتاهى کرده باشد باید اعاده و قضا کند.
شرط "پنجم" (مسأله 876): پوشیدن لباس طلاباف براى مردان حرام است و نماز با آن باطل است، ولى براى زنان در نماز و غیر نماز اشکال ندارد.
(مسأله 877): پوشیدن طلا، مثل آویختن زنجیر طلا به سینه و انگشتر طلا بدست کردن، و بستن ساعت مچى طلا به دست و عینک طلا گذاشتن براى مرد حرام، و نماز خواندن با آنها باطل است ولى براى زن در نماز و غیر نماز اشکال ندارد و زینت کردن مرد به پلاتین ـ که معروف به طلاى سفید است ـ اشکال ندارد.
(مسأله 878): اگر مردى نداند یا فراموش کند که انگشتر یا لباس او از طلا است، یا شک داشته باشد و با آن نماز بخواند، نمازش صحیح است.
شرط "ششم" (مسأله 879): لباس مرد نمازگزار حتّى عرقچین و بند شلوار او بنا بر احتیاط باید ابریشم خالص نباشد و در غیر نماز هم پوشیدن آن براى مردان حرام است.
(مسأله 880): اگر تمام آستر لباس، یا مقدارى از آن، ابریشم خالص باشد، پوشیدن آن براى مرد حرام، و نماز در آن باطل است.(مسأله 881): لباسى را که نمى داند از ابریشم خالص است، یا چیز دیگر جائز است بپوشد، و نماز در آن نیز اشکال ندارد.
(مسأله 882): دستمال ابریشمى و مانند آن، اگر در جیب مرد باشد اشکال ندارد، و نماز را باطل نمى کند.
(مسأله 883): پوشیدن لباس ابریشمى براى زن، در نماز و غیر نماز اشکال ندارد.
(مسأله 884): پوشیدن لباس غصبى و ابریشمى خالص و طلاباف، در حال ناچارى مانعى ندارد، و نیز کسى که ناچار است لباس بپوشد و لباس دیگرى غیر از اینها ندارد، مى تواند با این لباسها نماز بخواند.
(مسأله 885): اگر غیر از لباس غصبى و لباسى که از مردار تهیه شده، لباس دیگرى ندارد، و ناچار نیست لباس بپوشد، باید بدستورى که براى برهنگان گفته شد نماز بخواند.
(مسأله 886): اگر غیر از لباسى که از حیوان حرام گوشت تهیه شده لباس دیگرى ندارد، چنانچه در پوشیدن لباس ناچار باشد، مى تواند با همان لباس نماز بخواند و اگر ناچار نباشد، باید بدستورى که براى برهنگان گفته شد، نماز را بجا آورد.
(مسأله 887): اگر مرد غیر از لباس ابریشمى خالص یا طلاباف، لباس دیگرى نداشته باشد، چنانچه در پوشیدن لباس ناچار نباشد، باید بدستورى که براى برهنگان گفته شد نماز بخواند. و احتیاط واجب در اعاده نماز است با همان لباس.
(مسأله 888): اگر چیزى ندارد که در نماز عورت خود را با آن بپوشاند، واجب است اگر چه به کرایه یا خریدارى باشد، تهیه نماید، ولى اگر تهیه آن بقدرى پول لازم دارد که نسبت به دارائى او زیاد است یا طورى است که اگر پول را به مصرف لباس برساند، بحال او ضرر دارد باید بدستورى که براى برهنگان گفته شد نماز بخواند.
(مسأله 889): کسى که لباس ندارد، اگر دیگرى لباس باو ببخشد، یا عاریه دهد، چنانچه قبول کردن آن براى او مشقت نداشته باشد باید قبول کند، بلکه اگر عاریه کردن یا طلب بخشش براى او سخت نیست، باید از کسى که لباس دارد، طلب بخشش یا عاریه نماید.
(مسأله 890): پوشیدن لباسى که پارچه یا رنگ یا دوخت آن براى کسى که مى خواهد آن را بپوشد معمول نیست، در صورتى که موجب هتک حرمت باشد حرام است، و اگر با آن لباس نماز بخواند ساترش فقط آن باشد، بعید نیست نمازش باطل شود ولى این در صورتى است که در محضر مردم بخواند، و اما اگر در اتاق نماز بخواند، و هیچ کس او را نمى بیند نمازش صحیح است.
(مسأله 891): اگر مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه بپوشد، در صورتى که زى خود قرار دهد بنا بر احتیاط حرام است، و نماز خواندن با آن حکم مسأله سابقه را دارد و تفصیل آن مى آید.
(مسأله 892): کسى که باید خوابیده نماز بخواند، اگر لحافش از اجزاء حیوان حرام گوشت، باشد نماز در آن جائز نیست، هر چند برهنه نباشد، و اگر نجس یا ابریشم باشد، در صورتى که پوشیدن بر آن صدق کند، نماز در آن نیز جائز نیست، ولى مجرد روى خود کشیدن آن عیبى ندارد و ضرر بنماز نمى رساند. و اما دُشک بهر حال عیب ندارد، مگر اینکه مقدارى از آن را بخود بپیچد که در عرف پوشیدن گفته شود، در این صورت حکم آن حکم لحاف است.
مواردى که لازم نیست بدن و لباس نمازگزار پاک باشد
▲ مواردى که لازم نیست بدن و لباس نمازگزار پاک باشد
(مسأله 893): در سه صورت که تفصیل آنها بعداً گفته مى شود، اگر بدن یا لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحیح است:
"اول": آنکه به واسطه زخم یا جراحت یا دملى که در بدن او است، لباس یا بدنش بخون آلوده شده باشد.
"دوم": آنکه بدن یا لباس او به مقدار کمتر از درهم (که تقریباً به اندازه بند سرانگشت سبابه: مى شود) بخون آلوده باشد.
"سوم": آنکه ناچار باشد با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، و نیز در یک صورت اگر لباس نمازگزار نجس باشد نماز او صحیح است، و آن صورت این است که لباسهاى کوچک او، مانند جوراب و عرقچین نجس
باشد. و احکام این چهار صورت مفصلاً در مسائل بعد گفته مى شود.
(مسأله 894): اگر در بدن یا لباس نمازگزار، خون زخم یا جراحت یا دمل باشد، چنانچه طورى است که آب کشیدن بدن یا لباس یا عوض کردن لباس براى بیشتر مردم سخت است، تا وقتى که زخم یا جراحت یا دمل خوب نشده است، مى تواند با آن خون نماز بخواند، و همچنین است اگر چرکى که با خون بیرون آمده، یا دوائى که روى زخم گذاشته اند و نجس شده، در بدن یا لباس او باشد.
(مسأله 895): اگر خون بریدگى و زخمى که بزودى خوب مى شود و شستن آن آسان است، در بدن یا لباس نمازگزار باشد، نماز او باطل است اگر بقدر درهم باشد یا بیشتر.
(مسأله 896): اگر جائى از بدن یا لباس که با زخم فاصله دارد، برطوبت زخم نجس شود، جایز نیست با آن نماز بخواند، ولى اگر مقدارى از بدن یا لباس که معمولاً برطوبت زخم آلوده مى شود به رطوبت آن نجس شود نماز خواندن با آن مانعى ندارد.
(مسأله 897): خون بواسیر که دانه هاى آن بیرون باشد یا نباشد در صورتى که شستن آن مشقت داشته باشد مانع از نماز نیست و همچنین است، خونى که از زخم داخل بینى یا دهن، به لباس برسد، و در صورت عدم مشقت باید آن را تطهیر کرد.
(مسأله 898): کسى که بدنش زخم است اگر در بدن یا لباس خود خونى که بیشتر از درهم است ببیند و نداند از زخم است یا خون دیگر جایز نیست که با آن نماز بخواند.
(مسأله 899): اگر چند زخم در بدن باشد و به طورى نزدیک هم باشند که یک زخم حساب شود، تا وقتى که همه خوب نشده اند، نماز خواندن با خون آنها اشکال ندارد، ولى اگر بقدرى از هم دور باشند که هر کدام یک زخم حساب شود، هر کدام که خوب شد، باید براى نماز بدن و لباس را از خون آن آب بکشد.
(مسأله 900): اگر سر سوزنى خون سگ، یا خوک، یا کافر، یا مردار، یا حیوان حرام گوشت در بدن، یا لباس نمازگزار باشد، نماز او باطل است و بنا بر احتیاط خون حیض و نفاس و استحاضه نیز چنین است ولى خونهاى دیگر مثل خون بدن انسان یا خون حیوان حلال گوشت اگر چه در چند جاى بدن و لباس باشد، در صورتى که روى هم کمتر از درهم باشد نماز خواندن با آن اشکال ندارد.
(مسأله 901): خونى که به لباس بى آستر بریزد و به پشت آن برسد، یک خون حساب مى شود، ولى اگر پشت آن جدا خونى شود، در صورتى که بهم نرسد باید هر کدام را جدا حساب نمود پس اگر خونى که در پشت و روى لباس است روى هم کمتر از درهم باشد، نماز با آن صحیح، و اگر بیشتر باشد نماز با آن باطل است، و در صورتى که بهم برسند بنا بر احتیاط همین حکم را دارند.
(مسأله 902): اگر خون روى لباسى که آستر دارد بریزد و به آستر آن برسد، یا به آستر بریزد و روى لباس خونى شود، باید هر کدام را جدا حساب نمود پس اگر خون روى لباس و آستر کمتر از درهم باشد، نماز با آن صحیح، و اگر بیشتر باشد نماز با آن باطل است.
(مسأله 903): اگر خون بدن یا لباس کمتر از درهم باشد، و رطوبتى به آن برسد که اطراف را آلوده کند، نماز با آن باطل است، اگر چه خون و رطوبتى که به آن رسیده به اندازه درهم نباشد، ولى اگر رطوبت فقط بخون برسد و اطراف را آلوده نکند، ظاهر این است که نماز خواندن با آن اشکال ندارد.
(مسأله 904): اگر بدن یالباس خونى، نشود، ولى بواسطه رسیدن با رطوبت بخون نجس شود، اگر چه مقدارى که نجس شده کمتر از درهم باشد، نمى شود با آن نماز خواند.
(مسأله 905): اگر خونى که در بدن یا لباس است کمتر از درهم باشد، و نجاست دیگرى به آن برسد، مثلاً یک قطره بول روى آن بریزد، در صورتى که به بدن یا لباس برسد، نماز خواندن با آن جایز نیست و اگر نرسد نیز احوط ترک است.
(مسأله 906): اگر لباسهاى کوچک نمازگزار مثل عرقچین و جوراب که نمى شود با آنها عورت را پوشانید نجس باشد، چنانچه از مردار و حیوان حرام گوشت درست نشده باشد، نماز با آن صحیح است، و نیز اگر با انگشتر نجس نماز بخواند اشکال ندارد.
(مسأله 907): چیز نجس مانند دستمال و کلید و چاقوى نجس جائز است همراه نمازگزار باشد، و بعید نیست که مطلق لباس نجس که همراه او است اگر ساتر عورت نباشد ضررى بنماز نرساند و اگر ساتر باشد. احتیاط واجب در ترک حمل آن است.
(مسأله 908): اگر مى داند خونى که در بدن یا لباس اوست کمتر از درهم است ولى احتمال مى دهد که از خونهاى باشد که عفو در آنها نیست، جائز است که با آن خون نماز بخواند و شستن لازم نیست.
(مسأله 909): اگر خونى که در لباس یا بدن است کمتر از درهم باشد و نداند که از خونهائى است که عفو در آنها نیست، و نماز بخواند و بعد معلوم شود که از خونهاى بوده که عفو در آنها است اعاده نماز لازم نیست، و همچنین است اگر اعتقاد نماید که کمتر از درهم است و نماز بخواند، و بعد معلوم شود که به مقدار درهم یا بیشتر بوده در این صورت نیز حاجتى باعاده نیست.
چیزهائى که در لباس نمازگزار مستحب است:
(مسأله 910): چند چیز در لباس نمازگزار مستحب است که از آن جمله است: عمامه با تحت الحنک، پوشیدن عبا، و لباس سفید، و پاکیزه ترین لباسها، و استعمال بوى خوش و دست کردن انگشتر عقیق.
چیزهائى که در لباس نمازگزار مکروه است:
(مسأله 911): چند چیز در لباس نمازگزار مکروه است، و از آن جمله است: پوشیدن لباس سیاه، چرک، و تنگ، و لباس شراب خوار، و لباس کسى که از نجاست پرهیز نمى کند، و لباسى که نقش صورت دارد، و نیز باز بودن تکمه هاى لباس، و دست کردن انگشتر که نقش صورت دارد، مکروه مى باشد.
مکان نمازگزار
▲ مکان نمازگزار
مکان نمازگزار هفت شرط دارد:
شرط "اول": آنکه مباح باشد.
(مسأله 912): کسى که در ملک غصبى نماز مى خواند اگر چه روى فرش و تخت و مانند اینها باشد، در صورتى که مواضع سجودش غصبى باشد نمازش باطل است و همچنین است. حال در مسائل آینده، ولى نماز خواندن در زیر سقف غصبى و خیمه غصبى مانعى ندارد.
(مسأله 913): نماز خواندن در ملکى که منفعت آن مال دیگرى است بدون اجازه کسى که منفعت ملک، مال او مى باشد باطل است، مثلاً در خانه اجاره اى اگر صاحب خانه یا دیگرى بدون اجازه کسى که آن خانه را اجاره کرده نماز بخواند، نمازش باطل است، و اگر میّت وصیت کرده باشد که ثلث مال او را به مصرفى برسانند، در صورتى که عمل به وصیت نشده باشد نمى شود در ملک او نماز خواند.
(مسأله 914): کسى که در مسجد نشسته، اگر دیگرى جاى او را غصب کند و در آنجا نماز بخواند نمازش باطل است، و همچنین است حکم در مشاهد مشرفه.
(مسأله 915): اگر در جائى که غصبى بودن آن را فراموش کرده نماز بخواند و بعد از نماز یادش بیاید، نماز او صحیح است ولى کسى که خودش جائى را غصب کرده، اگر فراموش کند و در آنجا نماز بخواند، نمازش باطل است و اگر در جائى که نمى داند غصبى است نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد که محل سجده اش غصبى بوده بعید نیست که نمازش باطل باشد.
(مسأله 916): اگر بداند جائى غصبى است، ولى نداند که در جاى غصبى نماز باطل است و در آنجا بخواند، نماز او باطل مى باشد.
(مسأله 917): کسى که ناچار است نماز واجب را سواره بخواند، چنانچه حیوان سوارى یا زین یا نعل آن غصبى باشد نماز او باطل است، و همچنین است اگر بخواهد بر آن حیوان نماز مستحبّى بخواند.
(مسأله 918): کسى که در ملکى با دیگرى شریک است اگر سهم او جدا نباشد، بدون اجازه شریکش نمى تواند در آن ملک تصرف کند و نماز بخواند.
(مسأله 919): اگر با عین پولى که خمس و زکاة آن را نداده ملکى بخرد تصرف او در آن ملک حرام و نمازش در آن باطل است.
(مسأله 920): اگر صاحب ملک بزبان اجازه نماز خواندن بدهد، و انسان بداند که قلباً راضى نیست، نماز خواندن در ملک او باطل است، و اگر اجازه ندهد و انسان یقین کند که قلباً راضى است نماز او صحیح است.
(مسأله 921): تصرف در ملک میّتى که خمس یا زکاة بدهکار است حرام و نماز در آن باطل است، ولى اگر بدهى او را بدهند یا ضامن شوند که ادا نمایند، تصرف و نماز در ملک او اشکال ندارد.
(مسأله 922): تصرف در ملک میّتى که به مردم بدهکار است، در صورتى که ورثه بناى اداء قرض را بدون مسامحه نداشته باشند حرام، و نماز در آن باطل است.
(مسأله 923): اگر میّت قرض نداشته باشد، ولى بعضى از ورثه او صغیر یا دیوانه یا غائب باشند، تصرف در ملک او بدون اجازه ولىّ آنها حرام، و نماز در آن باطل است.
(مسأله 924): نماز خواندن در مسافرخانه و حمام و مانند اینها که براى واردین آماده است اشکال ندارد، ولى در غیر این قبیل جاها، در صورتى مى شود نماز خواند که مالک آن اجازه بدهد، یا حرفى بزند که معلوم شود، براى نماز خواندن اذن داده است، مثل اینکه به کسى اجازه بدهد در ملک او بنشیند. و بخوابد که از اینها فهمیده مى شود براى نماز خواندن هم اذن داده است.
(مسأله 925): در زمین بسیار وسیعى که براى بیشتر مردم مشکل است موقع نماز از آنجا بجاى دیگر بروند، بى اجازه مالک مى شود نماز خواند بنحوى که در (مسأله 315) در وضو گذشت.
شرط "دوم" (مسأله 926): مکان نمازگزار باید بى حرکت باشد و اگر بواسطه تنگى وقت یا جهت دیگر ناچار باشد در جائى که حرکت دارد، مانند اتومبیل و کشتى و ترن نماز بخواند بقدرى که ممکن است باید استقرار و قبله را رعایت نمایند، و اگر آنها از قبله بطرف دیگر حرکت کنند، بطرف قبله برگردد.
(مسأله 927): نماز خواندن در اتومبیل و کشتى و ترن و مانند اینها در وقتى که ایستاده اند مانعى ندارد.
(مسأله 928): روى خرمن گندم و جو و مانند اینها که نمى شود بى حرکت ماند، نماز باطل است.
شرط "سوم": باید در جائى نماز بخواند که احتمال بدهد نماز را تمام مى کند و نماز خواندن در جائى که بواسطه باد و باران و زیادى جمعیت و مانند اینها اطمینان دارد که نمى تواند نماز را تمام کند، صحیح نیست اگر چه اتفاقاً نماز را تمام کند.
(مسأله 929): اگر در جائى که ماندن در آن حرام است. مثلاً زیر سقفى که نزدیک است خراب شود نماز بخواند معصیت کرده، و مقتضاى احتیاط واجب بطلان آن است.
(مسأله 930): نماز خواندن روى چیزى که ایستادن و نشستن روى آن حرام است، مثل جائى از فرش که اسم خدا بر آن نوشته شده، بنا بر احتیاط صحیح نیست.
شرط "چهارم": آنکه جاى نمازگزار سقفش به اندازه اى که نتواند در آنجا راست بایستد کوتاه نباشد، و همچنین به اندازه اى که جاى رکوع و سجود نداشته باشد کوچک نباشد.
(مسأله 931): اگر ناچار شود که در جائى نماز بخواند که بطور کلى از ایستادن تمکن ندارد، لازم است نشسته نماز بخواند، و اگر از رکوع و سجود تمکن ندارد، براى آنها با سر اشاره نماید.
(مسأله 932): باید جلوتر از قبر پیغمبر و امام ((علیهما السلام)) در صورتى که مستلزم هتک باشد نماز نخواند، والاّ عیبى ندارد.
شرط "پنجم": آنکه مکان نمازگزار اگر نجس است، بطور تر نباشد که رطوبت آن به بدن یا لباس او برسد، ولى جایى که پیشانى را بر آن مى گذارد اگر نجس باشد در صورتى که خشک هم باشد نماز باطل است، و احتیاط مستحب آن است که مکان نمازگزار اصلاً نجس نباشد.
شرط "ششم": باید بین مرد و زن در حال نماز اقلاً مقدار یک وجب فاصله باشد، و نماز خواندن در فاصله کمتر از ده ذراع مکروه است.
(مسأله 933): اگر زن برابر مرد یا جلوتر در کمتر از یک وجب بایستد و با هم وارد نماز شوند، باید نماز را دوباره بخوانند، ولى اگر یکى زودتر از دیگرى به نماز بایستد، فقط کسى که بعد مشغول نماز شده، باید نمازش را دوباره بخواند.
(مسأله 934): اگر بین مرد و زن که برابر هم ایستاده اند، یا زن جلوتر ایستاده و نماز مى خوانند دیوار، یا پرده، یا چیزى دیگرى باشد که یکدیگر را نبینند، نماز هر دو صحیح است اگر چه بین آنها یک وجب هم فاصله نباشد.
شرط "هفتم": آنکه جاى پیشانى نمازگزار از جاى سرانگشتان پاى او بیش از چهار انگشت بسته پست تر، یا بلندتر نباشد، و تفصیل این مسأله در احکام سجده گفته مى شود.
(مسأله 935): بودن مرد و زن نامحرم در جائى که کسى در آنجا نیست، و کسى هم نمى تواند وارد شود، در صورتى که احتمال وقوع در معصیت را بدهند حرام است، و احتیاط واجب آن است که در آنجا نماز نخوانند.
(مسأله 936): نماز خواندن در جائى که تار مى زنند، یا مانند آن را استعمال مى کنند باطل نیست، اگر چه گوش دادن و استعمال آن معصیت است.
(مسأله 937): احتیاط واجب آن است که بر بام خانه کعبه در حال اختیار نماز واجب نخواند، ولى در حال ناچارى اشکال ندارد، و ظاهر اینست که نماز در خانه کعبه در حال اختیار نیز جائز است.
(مسأله 938): خواندن نماز مستحب در خانه کعبه و بر بام آن اشکال ندارد، بلکه مستحب است در داخل خانه مقابل هر رکنى دو رکعت نماز بخوانند.
جاهائى که نماز خواندن در آنها مستحب است:
(مسأله 939): در شرع مقدس اسلام بسیار سفارش شده است، که نماز را در مسجد بخوانند، و بهتر از همه مسجدها مسجدالحرام است، و بعد از آن مسجد پیغمبر ((صلى الله علیه وآله)) و بعد از آن مسجد کوفه و بعد از آن مسجد بیت المقدس، و بعد از آن مسجد جامع هر شهر، و بعد از آن مسجد محله و بعد از
آن مسجد بازار است.
(مسأله 940): براى زنها نماز خواندن در خانه، بلکه در صندوق خانه و اتاق عقب بهتر است.
(مسأله 941): نماز خواندن در حرم امامان ((علیهم السلام)) مستحب بلکه بهتر از مسجد است، و مروى است که نماز در حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین ((علیهم السلام)) برابر دویست هزار نماز است.
(مسأله 942): زیاد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدى که نمازگزار ندارد، مستحب است، و همسایه مسجد اگر عذرى نداشته باشد، مکروه است در غیر مسجد نماز بخواند.
(مسأله 943): مستحب است انسان با کسى که در مسجد حاضر نمى شود غذا نخورد، و در کارها با او مشورت نکند، و همسایه او نشود، و از او زن نگیرد، و به او زن ندهد.
جاهائى که نماز خواندن در آنها مکروه است:
(مسأله 944): نماز خواندن در چند جا مکروه است و از آن جمله است:
1ـ حمام 2ـ زمین نمکزار 3ـ مقابل انسان 4ـ مقابل درى که باز است 5ـ در جاده و خیابان و کوچه اگر براى کسانى که عبور مى کنند زحمت نباشد و چنانچه زحمت باشد مزاحمت حرام است. 6ـ مقابل آتش و چراغ 7ـ در آشپزخانه و هر جا که کوره آتش باشد. 8 ـ مقابل چاه و چاله اى که محل بول باشد 9ـ روبروى عکس و مجسمه چیزى که روح دارد، مگر آنکه روى آن پرده بکشند. 10ـ در اطاقى که جنب در آن باشد. 11ـ در جائى که عکس باشد اگر چه روبروى نمازگزار نباشد. 12ـ مقابل قبر 13ـ روى قبر 14ـ بین دو قبر 15ـ در قبرستان.
(مسأله 945): کسى که در محل عبور مردم نماز مى خواند، یا کسى روبروى اوست، مستحب است جلوى خود چیزى بگذارد و اگر چوب یا ریسمانى هم باشد کافى است.
احکام مسجد
▲ احکام مسجد
(مسأله 946): نجس کردن زمین و سقف و بام و طرف داخل دیوار مسجد حرام است، و هر کس بفهمد که نجس شده است باید فوراً نجاست آن را برطرف کند، و احتیاط واجب آن است که طرف بیرون دیوار مسجد را هم نجس نکنند، ولى اگر نجس شود برطرف کردن آن لازم است، در صورتى که بقاء نجاست موجب هتک مسجد باشد. و بنا بر احتیاط برطرف کردن آن مطلقا لازم است.
(مسأله 947): اگر نتواند مسجد را تطهیر نماید، یا کمک لازم داشته باشد و پیدا نکند، تطهیر مسجد بر او واجب نیست، ولى بنا بر احتیاط واجب باید به کسى که مى تواند تطهیر کند اطلاع دهد.
(مسأله 948): اگر جائى از مسجد نجس شود که تطهیر آن بدون کندن یا خراب کردن ممکن نیست، باید آنجا را بکنند یا خراب نمایند، در صورتى که خرابى کلى و مستلزم ضرر وقف نباشد، و پر کردن جائى که کنده اند، و ساختن جائى که خراب کرده اند واجب نیست، ولى اگر چیزى مانند آجر مسجد نجس شود، در صورتى که ممکن باشد، باید بعد از آب کشیدن، بجاى اولش بگذارد.
(مسأله 949): اگر مسجدى را غصب کنند، و بجاى آن خانه و مانند آن بسازند یا بطورى خراب شود که نماز خواندن در آن ممکن نباشد، بنا بر احتیاط باز هم نجس کردن آن حرام است. ولى تطهیر آن واجب نیست.
(مسأله 950): نجس کردن حرم امامان ((علیهم السلام)) حرام است، و اگر یکى از آنها نجس شود، چنانچه نجس ماندن آن بى احترامى باشد تطهیر آن واجب است، بلکه احتیاط مستحب آن است که اگر بى احترامى هم نباشد آن را تطهیر کنند.
(مسأله 951): اگر حصیر مسجد نجس شود، بنا بر احتیاط باید آن را آب بکشند، ولى چنانچه نجاست حصیر بى احترامى به مسجد باشد، و بواسطه آب کشیدن، خراب مى شود، و بریدن جاى نجس بهتر باشد، باید آن را ببرند.
(مسأله 952): بردن عین نجس و متنجس در مسجد اگر بى احترامى به مسجد باشد حرام است، بلکه احتیاط مستحب آن است که اگر بى احترامى هم نباشد عین نجس را در مسجد نبرند.
(مسأله 953): اگر مسجد را براى روضه خوانى چادر بزنند و فرش کنند و سیاهى بکوبند و اسباب چاى در آن ببرند، در صورتى که این کارها به مسجد ضرر نرساند و مانع نماز خواندن نشود اشکال ندارد.
(مسأله 954): احتیاط واجب این است که مسجد را بطلا و صورت چیزهائى که مثل انسان و حیوان روح دارد زینت نکنند.
(مسأله 955): اگر مسجد خراب هم شود نمى توانند آن را بفروشند، یا داخل ملک و جاده نمایند.
(مسأله 956): فروختن در و پنجره و چیزهاى دیگر مسجد حرام است و اگر مسجد خراب شود، باید اینها را صرف تعمیر همان مسجد کنند، و چنانچه بدرد آن مسجد نخورد، باید در مسجد دیگر مصرف شود، ولى اگر بدرد مسجدهاى دیگر هم نخورد، مى توانند آن را بفروشند و پول آن را اگر ممکن است صرف تعمیر همان مسجد، وگرنه، صرف تعمیر مسجد دیگر نمایند.
(مسأله 957): ساختن مسجد و تعمیر مسجدى که نزدیک بخرابى مى باشد مستحب است و اگر مسجد طورى خراب شود که تعمیر آن ممکن نباشد، مى توانند آن را خراب کنند و دوباره بسازند، بلکه مى توانند مسجدى را که خراب نشده براى احتیاج مردم خراب کنند و بزرگتر بسازند.
(مسأله 958): تمیز کردن مسجد و روشن کردن چراغ در آن مستحب است، کسى که مى خواهد مسجد برود مستحب است خود را خوشبو کند، و لباس پاکیزه و قیمتى بپوشد، و ته کفش خود را وارسى کند که نجاستى به آن نباشد، و موقع داخل شدن به مسجد، اول پاى راست و موقع بیرون آمدن، اول پاى چپ را بگذارد، و همچنین مستحب است از همه زودتر به مسجد آید و از همه دیرتر بیرون رود.
(مسأله 959): وقتى انسان وارد مسجد مى شود، مستحب است دو رکعت نماز بقصد تحیت و احترام مسجد بخواند، و اگر نماز واجب یا مستحب دیگرى هم بخواند کافى است.
(مسأله 960): خوابیدن در مسجد اگر انسان ناچار نباشد، و صحبت کردن راجع بکارهاى دنیا و مشغول صنعت شدن و خواندن شعرى که نصیحت و مانند آن نباشد مکروه است و نیز مکروه است، آب دهان و بینى و اخلاط سینه را در مسجد بیندازد، و اگر موجب هتک باشد حرام است و نیز مکروه است گمشده اى را طلب کند. و صداى خود را بلند کند بلى بلند کردن صدا براى اذان مانعى ندارد.
(مسأله 961): راه دادن بچه و دیوانه به مسجد مکروه است و کسى که پیاز و سیر و مانند اینها را خورده که بوى دهانش مردم را اذیت مى کند مکروه است به مسجد برود.
اذان و اقامه
▲ اذان و اقامه
(مسأله 962): براى مرد و زن مستحب است پیش از نمازهاى واجب شبانه روزى (یومیه) اذان و اقامه بگویند، و براى نمازهاى دیگر واجب یا مستحب مشروع نیست ولى پیش از نمازهاى واجب غیر یومیه مثل نماز آیات در صورتى که با جماعت بخوانند، مستحب است سه مرتبه بگویند الصّلاة.
(مسأله 963): مستحب است در روز اولى که بچه به دنیا مى آید، یا پیش از آنکه بند نافش بیفتد، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگویند.
(مسأله 964): اذان هیجده جمله است، (اَللهُ اَکْبَرُ) چهار مرتبه، (أَشْهَدُ أَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ، حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ، حَىَّ عَلى خَیْرِ الْعَمَلِ، اَللهُ اَکْبَر، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ) هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنى دو مرتبه (اللهُ اَکبر) از اوّل اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ)از آخر آن کم مى شود و بعد از گفتن حى على خیر العمل باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ) اضافه نمود.
(مسأله 965): (أَشهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِىُّ الله) جزء اذان و اقامه نیست، ولى خوب است بعد از (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولَ اللهِ) بقصد قربت گفته شود و مروى است از حضرت صادق ((علیه السلام)): (اِذا قالَ اَحَدُکُمْ: لا اِلهَ اِلاّ الله مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ، فَلْیَقُلْ: عَلِىٌّ اَمِیرُالمُؤْمِنِینَ). یعنى هر گاه بگوید یکى از شما: لا اله الاّ الله محمد رسول الله پس باید بگوید: علىٌّ امیرالمؤمنین.(1)
1ـ سفینة البحار جلد 1 صفحه 16
ترجمه اذان و اقامه
▲ ترجمه اذان و اقامه
(اَللهُ اَکْبَرُ)، یعنى خداى تعالى بزرگتر از آن است که وصف شود، (أَشْهَدُ أَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ) یعنى شهادت مى دهم که خدائى سزاوار پرستش نیست جز خدائى که یکتا و بى همتا است. (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ)
یعنى شهادت مى دهم که حضرت محمد بن عبدالله ((صلى الله علیه وآله)) پیغمبر و فرستاده خدا است. (أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَلِىُّ اللهِ) یعنى شهادت مى دهم که حضرت على (علیه الصّلاة والسلام) امیر مؤمنان و ولى خدا بر همه خلق است (حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ)یعنى بشتاب براى نماز، (حَىَّ عَلَى الْفَلاح)یعنى بشتاب براى رستگارى، (حَىَّ عَلى خَیْرِ الْعَمَلِ)یعنى بشتاب براى بهترین کارها که نماز است. (قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ) یعنى به تحقیق نماز برپا شد، (لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ)خدائى سزاوار پرستش نیست مگر خداى که یکتا و بى همتا است.
(مسأله 966): بین جمله هاى اذان و اقامه باید خیلى فاصله نشود و اگر بین آنها بیشتر از معمول فاصله بیندازد، باید دوباره آن را از سر بگیرد.
(مسأله 967): اگر در اذان و اقامه صدا را در گلو بیندازد، چنانچه غنا شود، یعنى بطور آوازخوانى که در مجلس لهو و بازیگرى معمول است اذان و اقامه را بگوید، حرام است و اگر غنا نشود مکروه مى باشد.
(مسأله 968): در دو نماز اذان مشروع نیست: اول نماز عصر در عرفات (روز عرفه نهم ذیحجه) است. دوم: نماز عشاء شب عید قربان، براى کسى که در مشعرالحرام باشد، و در این دو نماز در صورتى اذان ساقط مى شود که با نماز قبلى هیچ فاصله نشود، یا بین آنها کمى فاصله باشد. و در هر جا که جمع بین ظهر و عصر نماید و یا جمع بین مغرب و عشاء کند بقسم که نافله هم نخواند اذان در نماز دوم ساقط است.
(مسأله 969): اگر براى نماز جماعتى اذان و اقامه گفته باشند، کسى که با آن جماعت نماز مى خواند، نباید براى نماز خود اذان و اقامه بگوید.
(مسأله 970): اگر براى خواندن نماز جماعت به مسجد رود و ببیند که جماعت تمام شده، تا وقتى که صفها بهم نخورده و جمعیت متفرق نشده مى تواند براى نماز خود اذان و اقامه نگوید.
(مسأله 971): در جائى که عده اى مشغول نماز جماعت اند، یا نماز آنان تازه تمام شده و صفها بهم نخورده است، اگر انسان بخواهد فرادى یا با جماعت دیگرى که برپا مى شود نماز بخواند، با شش شرط اذان و اقامه از او ساقط مى شود:
"اول": آنکه نماز جماعت در مسجد باشد، و اگر در مسجد نباشد، ساقط شدن اذان و اقامه معلوم نیست.
"دوم": آنکه براى نماز، اذان و اقامه گفته باشند.
"سوم": آنکه نماز جماعت باطل نباشد.
"چهارم": آنکه نماز او و نماز جماعت در یک جا باشد، پس اگر نماز جماعت داخل مسجد باشد و او بخواهد در بام مسجد نماز بخواند، مستحب است اذان و اقامه بگوید.
"پنجم": آنکه نماز او و نماز جماعت هر دو اداء باشد.
"ششم": آنکه وقت نماز او و نماز جماعت مشترک باشد، مثلاً هر دو نماز ظهر، یا هر دو نماز عصر بخوانند، یا نمازى که به جماعت خوانده مى شود، نماز ظهر باشد و او نماز عصر بخواند یا او نماز ظهر بخواند و نماز جماعت نماز عصر باشد.
(مسأله 972): اگر در شرط سوم از شرطهائى که در مسأله پیش گفته شد شک کند که نماز جماعت صحیح بوده یا نه، اذان و اقامه از او ساقط است. ولى اگر در یکى از پنج شرط دیگر شک کند مستحب است که اذان و اقامه بگوید.
(مسأله 973): کسى که اذان و اقامه دیگرى را بشنود مستحب است هر قسمتى را که مى شنود آهسته بگوید.
(مسأله 974): کسى که اذان و اقامه دیگرى را شنیده باشد، چه با او گفته باشد، یا نه در صورتى که بین آن اذان و اقامه و نمازى که مى خواهد بخواند زیاد فاصله نشده باشد، مى تواند براى نماز خود اذان و اقامه نگوید.
(مسأله 975): اگر مرد اذان زن را با قصد لذت بشنود، اذان او ساقط نمى شود، بلکه اگر قصد لذت هم نداشته باشد، ساقط نمى شود.
(مسأله 976): اذان و اقامه نماز جماعت را باید مرد بگوید، ولى در نماز جماعت زنان اگر زن اذان و اقامه بگوید کافیست.
(مسأله 977): اقامه باید بعد از اذان گفته شود، و نیز در اقامه معتبر است که در حال ایستادن و طهارت از حدث "با وضوء یا غسل یا تیمم" باشد.
(مسأله 978): اگر کلمات اذان و اقامه را بدون ترتیب بگوید، مثلاً حى على الفلاح را پیش از حى على الصلاة بگوید، باید ازجائى که ترتیب بهم خورده دوباره بگوید.
(مسأله 979): باید بین اذان و اقامه فاصله ندهد، و اگر بین آنها بقدرى فاصله دهد، که اذانى را که گفته اذان این اقامه حساب نشود، مستحب است دوباره اذان را بگوید، و نیز اگر بین اذان و اقامه و نماز بقدرى فاصله دهد که اذان و اقامه آن نماز حساب نشود، مستحب است دوباره براى آن نماز اذان و اقامه بگوید.
(مسأله 980): اذان و اقامه باید به عربى صحیح گفته شود، پس اگر به عربى غلط بگوید یا به جاى حرفى، حرف دیگر بگوید، یا مثلاً ترجمه آن را به فارسى بگوید صحیح نیست.
(مسأله 981): اذان و اقامه باید بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود و اگر عمداً یا از روى فراموشى پیش ازوقت بگوید باطل است.
(مسأله 982): اگر پیش از گفتن اقامه شک کند که اذان گفته یا نه، باید اذان را بگوید، ولى اگر مشغول اقامه شود و شک کند که اذان گفته یا نه، گفتن اذان لازم نیست.
(مسأله 983): اگر در بین اذان یا اقامه پیش از آنکه قسمتى را بگوید شک کند که قسمت پیش از آن را گفته یا نه، باید قسمتى را که در گفتن آن شک کرده بگوید، ولى اگر در حال گفتن قسمتى از اذان یا اقامه شک کند که آنچه پیش از آن است گفته یا نه، گفتن آن لازم نیست.
(مسأله 984): مستحب است انسان در موقع اذان گفتن، رو بقبله بایستد، و با وضو یا غسل باشد، و دستها را بگوش بگذارد، و صدا را بلند نماید و بکشد، و بین جمله هاى اذان کمى فاصله دهد، و بین آنها حرف نزند.
(مسأله 985): مستحب است بدن انسان در موقع گفتن اقامه آرام باشد و آن را از اذان آهسته تر بگوید، و جمله هاى آن را به هم نچسباند، ولى به اندازه اى که بین جمله هاى اذان فاصله مى دهد بین جمله هاى اقامه فاصله ندهد.
(مسأله 986): مستحب است بین اذان و اقامه یک قدم بردارد، یا قدرى بنشیند، یا سجده کند یا ذکر بگوید، یا دعا بخواند، یا قدرى ساکت باشد، یا حرفى بزند، یا دو رکعت نماز بخواند، ولى حرف زدن بین اذان و
اقامه نماز صبح و نماز خواندن بین اذان و اقامه نماز مغرب مستحب نیست.
(مسأله 987): مستحب است کسى را که براى گفتن اذان معین مى کنند، عادل و وقت شناس و صدایش بلند باشد، و اذان را در جاى بلند بگوید.
واجبات نماز
▲ واجبات نماز
واجبات نماز دوازده چیز است: "اول" نیت "دوم" قیام یعنى ایستادن "سوم" تکبیرة الاحرام یعنى گفتن الله اکبر، در اول نماز "چهارم" رکوع "پنجم" سجود "ششم" قرائت "هفتم" ذکر "هشتم" تشهد "نهم" سلام "دهم" ترتیب "یازدهم" موالات (یعنى پى در پى بودن اجزاء نماز.) "دوازدهم" طمأنینه (یعنى آرامش بدن هنگام قرائت و ذکر).
(مسأله 988): بعضى از واجبات نماز رکن است، یعنى اگر انسان آنها را بجا نیاورد عمداً باشد یا اشتباهاً نماز باطل مى شود، و بعضى دیگر رکن نیست. یعنى اگر اشتباهاً کم گردد نماز باطل نمى شود، و ارکان نماز پنج چیز است "اول" نیت "دوم" تکبیرة الاحرام "سوم" قیام متصل برکوع یعنى ایستادن پیش از رکوع "چهارم" رکوع، "پنجم" دو سجده از یک رکعت، و اما نسبت بزیادى در صورتى که عمدى باشد مطلقاً نماز باطل مى شود، و در صورتى که از روى اشتباه باشد اگر زیادى در رکوع یا در دو سجده از یک رکعت باشد نماز باطل است، والاّ باطل نیست.
نیـت
▲ نیـت
(مسأله 989): انسان باید نماز را به نیت قربت، یعنى براى انجام دادن فرمان خداوند عالم بجا آورد، و لازم نیست نیت را از قلب خود بگذراند، یا مثلاً به زبان بگوید چهار رکعت نماز ظهر مى خوانم قربة الى الله.
(مسأله 990): اگر در نماز ظهر یا در نماز عصر نیت کند که چهار رکعت نماز مى خوانم و معین نکند، ظهر است یا عصر، نماز او باطل است، و نیز کسى که مثلاً قضاى نماز ظهر بر او واجب است، اگر در وقت نماز ظهر بخواهد آن نماز قضا یا نماز ظهر را بخواند، باید نمازى را که مى خواند، در نیت معین کند.
(مسأله 991): انسان باید از اول تا آخر نماز به نیت خود باقى باشد پس اگر در بین نماز بطورى غافل شود که اگر بپرسند چه مى کنى؟ نداند چه بگوید، نمازش باطل است.
(مسأله 992): انسان باید فقط براى انجام امر خداوند عالم نماز بخواند پس کسى که ریا کند یعنى براى نشان دادن به مردم نماز بخواند نمازش باطل است، خواه فقط براى مردم باشد، یا خدا و مردم هر دو را در نظر بگیرد.
(مسأله 993): اگر قسمتى از نماز را هم براى غیر خدا بجا آورد، نمازش باطل است، بلکه اگر نماز را براى خدا بجا آورد ولى براى نشان دادن بمردم در جاى مخصوصى مثل مسجد یا در وقت مخصوصى مثل اول وقت یا بطرز مخصوصى مثلاً با جماعت نماز بخواند نمازش باطل است، و بنا بر احتیاط اگر جزء مستحبى را نیز مثل قنوت براى غیر خدا بجا آورد نمازش باطل است.
تکبیرة الاحرام
▲ تکبیرة الاحرام
مسأله 994): گفتن الله اکبر در اول هر نماز واجب و رکن است و باید حروف الله و حروف اکبر و دو کلمه الله اکبر را پشت سر هم بگوید و نیز باید این دو کلمه به عربى صحیح گفته شود اگر بعربى غلط بگوید، یا مثلاً ترجمه آن را به فارسى بگوید صحیح نیست.
(مسأله 995): احتیاط واجب آنست که تکبیرة الاحرام نماز را به چیزى که پیش از آن مى خواند مثلاً به اقامه یا بدعائى که پیش از تکبیر مى خواند، نچسباند.
(مسأله 996): اگر انسان بخواهد الله اکبر را به چیزى که بعد از آن مى خواند مثلاً به بسم الله الرحمن الرحیم بچسباند، باید "راء" اکبر را پیش بدهد، ولى احتیاط واجب آن است که در نماز واجب نچسباند.
(مسأله 997): موقع گفتن تکبیرة الاحرام باید بدن آرام باشد، و اگر عمداً در حالى که بدنش حرکت دارد، تکبیرة الاحرام را بگوید باطل است.
(مسأله 998): تکبیر و حمد و سوره و ذکر و دعا را باید طورى بخواند که خودش بشنود، و اگر بواسطه سنگینى یا کرى گوش یا سر و صداى زیاد نمى شنود، باید طورى بگوید که اگر مانعى نباشد بشنود.
(مسأله 999): کسى که لال است یا زبان او مرضى دارد که نمى تواند الله اکبر را بگوید، باید به هر طورى که مى تواند بگوید و اگر هیچ نمى تواند بگوید، بنا بر احتیاط باید در قلب خود بگذراند، و براى تکبیر اشاره کند و زبانش را هم اگر مى تواند حرکت دهد.
(مسأله 1000): مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: (یا مُحْسِنٌ قَدْ أَتاکَ الْمُسِىءُ وَقَدْ أَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسِىءِ أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَأَنَا الْمُسِىءُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنِّى) یعنى اى خدائى که به بندگان احسان مى کنى، بنده گنهکار بدر خانه تو آمده تو امر
کرده اى که نیکوکار از گناه کار بگذرد، تو نیکوکارى و من گناه کار بحقّ محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهائى که مى دانى از من سر زده بگذر.
(مسأله 1001): مستحب است موقع گفتن تکبیر اول نماز و تکبیرهاى بین نماز دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرد.
(مسأله 1002): اگر شک کند که تکبیرة الاحرام را گفته یا نه چنانچه مشغول خواندن چیزى از قرائت شده، بشک خود اعتنا نکند و اگر چیزى نخوانده، باید تکبیر را بگوید.
(مسأله 1003): اگر بعد از گفتن تکبیرة الاحرام شک کند که آن را صحیح گفته یا نه، چه مشغول خواندن چیزى شده باشد یا نه، به شک خود اعتنا نکند.
قیام ـ ایستادن
▲ قیام ـ ایستادن
(مسأله 1004): قیام در موقع گفتن تکبیرة الاحرام و قیام پیش از رکوع که آن را قیام متصل به رکوع مى گویند رکن است، ولى قیام در موقع خواندن حمد و سوره و قیام بعد از رکوع رکن نیست، و اگر کسى آن را از روى فراموشى ترک کند، نمازش صحیح است.
(مسأله 1005): واجب است پیش ازگفتن تکبیر و بعد از آن مقدارى بایستد تا یقین کند که تکبیر را در حال ایستادن گفته است.
(مسأله 1006): اگر رکوع را فراموش کند، و بعد از حمد و سوره بنشیند و یادش بیاید که رکوع نکرده، باید بایستد و به رکوع رود، و اگر بدون اینکه بایستد بحال خمیدگى برکوع برگردد، چون قیام متصل به رکوع را بجا نیاورده نماز او باطل است.
(مسأله 1007): موقعى که براى تکبیرة الاحرام یا قرائت ایستاده است باید بدن را حرکت ندهد و بطرفى خم نشود، و بنا بر احتیاط در حال اختیار بجائى تکیه نکند، ولى اگر از روى ناچارى باشد اشکال ندارد.
(مسأله 1008): اگر موقعى که ایستاده، از روى فراموشى بدن را حرکت دهد یا بطرفى خم شود، یا بجائى تکیه کند اشکال ندارد.
(مسأله 1009): احتیاط مستحب آن است که در موقع ایستادن، هر دو پا روى زمین باشد، ولى لازم نیست سنگینى بدن روى هر دو پا باشد، و اگر روى یک پا هم باشد اشکال ندارد.
(مسأله 1010): کسى که مى تواند درست بایستد، اگر پاها را خیلى گشاد بگذارد که ایستادن بر او صدق نکند نمازش باطل است.
(مسأله 1011): موقعى که انسان در نماز مشغول خواندن چیزى از اذکار واجب است باید بدنش آرام باشد، و در موقعى که مى خواهد کمى جلو یا عقب رود یا کمى بدن را بطرف راست یا چپ حرکت دهد، باید چیزى نگوید.
(مسأله 1012): اگر در حال حرکت بدن ذکر مستحبى بگوید، مثلاً موقع رفتن به رکوع یا رفتن به سجده تکبیر بگوید، چنانچه آن را بقصد ذکرى که در نماز دستور داده شده بگوید باطل است ولى نمازش صحیح است احتیاط واجب در ذکر مستحب آن است که در حال آرامش بگوید و (بِحَوْلِ اللهِ وَقُوَّتِهِ اَقُومُ وَاَقْعُدْ) را باید در حال برخواستن بگوید.
(مسأله 1013): حرکت دادن دست و انگشتان در موقع خواندن حمد اشکال ندارد، اگر چه احتیاط مستحب آن است که آنها را هم حرکت ندهد.
(مسأله 1014): اگر موقع خواندن حمد و سوره، یا خواندن تسبیحات بى اختیار بقدرى حرکت کند که از حال آرام بودن بدن خارج شود، احتیاط واجب آن است که بعد از آرام گرفتن بدن آنچه را در حال حرکت خوانده دوباره بخواند.
(مسأله 1015): اگر در بین نماز از ایستادن عاجز شود، باید بنشیند، و اگر از نشستن هم عاجز شود، باید بخوابد، ولى تا بدنش آرام نگرفته باید چیزى از ذکرهاى واجب را نگوید.
(مسأله 1016): تا انسان مى تواند ایستاده نماز بخواند، نباید بنشیند، مثلاً کسى که در موقع ایستادن بدنش حرکت مى کند، یا مجبور است به چیزى تکیه دهد یا بدنش را مختصرى کج کند، باید بهر طور که مى تواند ایستاده نماز بخواند، ولى اگر به هیچ قسم نتواند بایستد، باید راست بنشیند و نشسته نماز بخواند.
(مسأله 1017): تا انسان مى تواند بنشیند نباید خوابیده نماز بخواند، و اگر نتواند راست بنشیند باید هر طورى که مى تواند بنشیند و اگر بهیچ قسم نمى تواند بنشیند باید بطورى که در احکام قبله گفته شد به پهلوى راست بخوابد، و اگر نمى تواند به پهلوى چپ بخوابد، و اگر آن هم ممکن نیست به پشت بخوابد، بطورى که کف پاهاى او رو به قبله باشد.
(مسأله 1018): کسى که نشسته نماز مى خواند اگر بعد از خواندن حمد و سوره بتواند بایستد، و رکوع را ایستاده بجا آورد، باید بایستد و از حال ایستاده به رکوع رود و اگر نتواند، باید رکوع را هم نشسته به جا آورد.
(مسأله 1019): کسى که خوابیده نماز مى خواند اگر در بین نماز بتواند بنشیند باید مقدارى را که مى تواند، نشسته بخواند و نیز اگر مى تواند بایستد باید مقدارى را که مى تواند، ایستاده بخواند ولى تا بدنش آرام نگرفته باید چیزى از اذکار واجب را نخواند.
(مسأله 1020): کسى که نشسته نماز مى خواند اگر در بین نماز بتواند بایستد باید مقدارى را که مى تواند ایستاده بخواند، ولى تا بدنش آرام نگرفته باید چیزى از ذکرهاى واجب را نخواند.
(مسأله 1021): کسى که مى تواند بایستد اگر بترسد که بواسطه ایستادن، مریض شود یا ضررى به او برسد، مى تواند نشسته نماز بخواند و اگر از نشستن هم بترسد، مى تواند خوابیده نماز بخواند.
(مسأله 1022): اگر انسان احتمال بدهد که آخر وقت مى تواند ایستاده نماز بخواند، بهتر است نماز را تأخیر بیندازد، پس اگر نتوانست بایستد در آخر وقت مطابق وظیفه اش نماز را بجا آورد، و در صورتى که اول وقت نماز را خواند و در آخر وقت قدرت بر ایستادن حاصل نمود، باید نماز را دوباره بجا آورد.
(مسأله 1023): مستحب است در حال ایستادن بدن را راست نگهدارد و شانه ها را پائین بیندازد و دستها را روى رانها بگذارد، و انگشتها را به هم بچسباند، و جاى سجده را نگاه کند، و سنگینى بدن را بطور مساوى روى دو پا بیندازد، و با خضوع و خشوع باشد، و پاها را پس و پیش نگذارد، و اگر مرد است پاها را از سه انگشت باز تا یک وجب فاصله دهد، و اگر زن است پاها را به هم بچسباند.
قرائت
▲ قرائت
(مسأله 1024): در رکعت اول و دوم نمازهاى واجب یومیه، انسان باید اول حمد و بعد از آن ـ بنا بر احتیاط یک سوره تمام بخواند، و سوره (والضحى والم نشرح) و همچنین سوره (فیل ولإیلاف) در نماز یک سوره حساب مى شود.
(مسأله 1025): اگر وقت نماز تنگ باشد، یا انسان ناچار شود که سوره را نخواند مثلاً بترسد که اگر سوره را بخواند، دزد یا درنده یا چیز دیگرى به او صدمه بزند، نباید سوره را بخواند.
(مسأله 1026): اگر عمداً سوره را پیش از حمد بخواند نمازش باطل است و اگر اشتباهاً سوره را پیش از حمد بخواند و در بین آن یادش بیاید، باید سوره را رها کند، و بعد از خواندن حمد، سوره را از اول بخواند.
(مسأله 1027): اگر حمد و سوره یا یکى از آنها را فراموش کند، و بعد از رسیدن به رکوع بفهمد، نمازش صحیح است.
(مسأله 1028): اگر پیش از آنکه براى رکوع خم شود، بفهمد که حمد و سوره را نخوانده باید بخواند و اگر بفهمد سوره را نخوانده باید فقط سوره را بخواند، ولى اگر بفهمد حمد تنها را نخوانده، باید اول حمد و بعد از آن دوباره سوره را بخواند، و نیز اگر خم شود و پیش از آنکه به رکوع برسد، بفهمد حمد و سوره یا سوره تنها یا حمد تنها را نخوانده، باید بایستد و به همین دستور عمل نماید.
(مسأله 1029): اگر در نماز یکى از چهار سوره اى که آیه سجده دارد و در مسأله (399) گفته شد عمداً بخواند، بنا بر احتیاط نمازش باطل است.
(مسأله 1030): اگر اشتباهاً مشغول خواندن سوره اى شود که سجده واجب دارد، چنانچه پیش از رسیدن به آیه سجده بفهمد، باید آن سوره را رها کند و سوره دیگر بخواند، و اگر بعد از خواندن آیه سجده بفهمد، بنا بر احتیاط واجب در بین نماز سجده آن را بجا آورد و آن سوره را تمام کند و یک سوره دیگر هم به قصد قربت مطلقه بخواند و بعد از اتمام نماز آن را اعاده کند.
(مسأله 1031): اگر در نماز آیه سجده را گوش دهد نمازش صحیح است، و بنا بر احتیاط به سجده اشاره نماید و بعد از نماز سجده آن را بجا آورد.
(مسأله 1032): در نماز مستحبى خواندن سوره شرط صحّت آن نیست، اگر چه آن نماز بواسطه نذر کردن واجب شده باشد، ولى در بعضى از نمازهاى مستحبى مثل نماز وحشت که سوره مخصوصى دارد، اگر بخواهد به دستورات آن نماز رفتار کرده باشد، باید همان سوره را بخواند.
(مسأله 1033): در نماز جمعه و در نماز ظهر روز جمعه مستحب است در رکعت اول بعد از حمد، سوره جمعه و در رکعت دوم بعد از حمد سوره منافقون بخواند و اگر مشغول یکى از اینها شود، بنا بر احتیاط واجب نمى تواند آن را رها کند و سوره دیگر بخواند.
(مسأله 1034): اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره "قل هو الله احد" یا سوره "قل یا ایها الکافرون" شود نمى تواند آن را رها کند و سوره دیگر بخواند ولى در نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه اگر از روى فراموشى به جاى سوره جمعه و منافقون یکى از آن دو سوره را بخواند مى تواند آن را رها کند و سوره جمعه و منافقون را بخواند و احتیاط این است که بعد از تجاوز نصف رها ننماید.
(مسأله 1035): اگر در نماز جمعه یا نماز ظهر روز جمعه عمداً سوره "قل هو الله احد" یا سوره "قل یا ایها الکافرون" بخواند، اگر چه به نصف نرسیده باشد، بنا بر احتیاط واجب نمى تواند رها کند و سوره جمعه و منافقون را بخواند.
(مسأله 1036): اگر در نماز غیر سوره "قل هو الله احد" و "قل یا ایها الکافرون" سوره دیگرى بخواند، تا به نصف نرسیده مى تواند رها کند و سوره دیگر بخواند، و بنا بر احتیاط در مابین نصف و دو ثلث رها نکند و پس از اینکه به دو ثلث رسید رها کردن آن و عدول به سوره دیگر جائز نیست.
(مسأله 1037): اگر مقدارى از سوره را فراموش کند، یا از روى ناچارى مثلاً بواسطه تنگى وقت یا جهت دیگر نشود آن را تمام نماید مى تواند آن سوره را رها کند و سوره دیگر بخواند، اگر چه از دو ثلث هم گذشته باشد یا سوره اى که مى خواند، "قل هو الله" یا "قل یا ایها الکافرون" باشد.
(مسأله 1038): بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند.
(مسأله 1039): مرد باید در نماز صبح و مغرب و عشاء مواظب باشد که تمام کلمات حمد و سوره حتى حرف آخر آنها را بلند بخواند.
(مسأله 1040): زن مى تواند حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشاء را بلند یا آهسته بخواند، ولى اگر نامحرم صدایش را بشنود بنا بر احتیاط واجب آهسته بخواند.
(مسأله 1041): اگر در جائى که باید نماز را بلند بخواند، عمداً آهسته بخواند، یا در جائى که باید آهسته بخواند، عمداً بلند بخواند نمازش باطل است، ولى اگر از روى فراموشى و ندانستن مسأله باشد صحیح است و اگر در بین خواندن حمد و سوره هم بفهمد اشتباه کرده، لازم نیست مقدارى را که خوانده دوباره بخواند.
(مسأله 1042): اگر کسى در خواندن حمد و سوره بیشتر از معمول صدایش را بلند کند، مثل آنکه آنها را با فریاد بخواند، نمازش باطل است.
(مسأله 1043): انسان باید نماز را یاد بگیرد که غلط نخواند، و کسى که به هیچ قسم نمى تواند صحیح آن را یاد بگیرد، باید به هر طورى که مى تواند بخواند و احتیاط مستحب آن است که نماز را به جماعت بجا آورد.
(مسأله 1044): کسى که حمد و سوره و چیزهاى دیگر نماز را بخوبى نمى داند و مى تواند یاد بگیرد چنانچه وقت نماز وسعت دارد، باید یاد بگیرد. و اگر وقت تنگ است، در صورتى که ممکن باشد، باید نمازش را به جماعت بخواند.
(مسأله 1045): مزد نگرفتن براى یاد دادن واجبات نماز احوط است و مزد گرفتن براى یاد دادن مستحبات آن بدون اشکال جائز است.
(مسأله 1046): اگر یکى از کلمات حمد یا سوره را نداند، یا عمداً آن را نگوید یا بجاى حرفى، حرف دیگر بگوید، مثلاً بجاى (ض ـ ظ) بگوید یا جائى که باید بدون زیر و زَبَر خوانده شود، زیر و زبر بدهد، یا تشدید را نگوید نماز او باطل است.
(مسأله 1047): اگر انسان کلمه اى را که یاد گرفته صحیح بداند و در نماز همانطور بخواند، و بعد بفهمد غلط خوانده لازم نیست دوباره نماز را بخواند. مگر اینکه در یاد گرفتن آن کوتاهى کرده باشد که در این صورت احتیاط واجب اعاده در وقت و قضاء در خارج وقت است.
(مسأله 1048): اگر زیر و زَبَر کلمه اى را نداند، یا نداند مثلاً کلمه اى به (س) است یا به (ص) باید یاد بگیرد، و چنانچه دو جور یا بیشتر بخواند مثل آنکه در "اهدنا الصراط المستقیم" صراط را یک مرتبه با سین و یکمرتبه با صاد بخواند نمازش باطل است، ولى اگر آن کلمه اى را که دو جور خوانده از اذکار باشد، غلط خواندنش از ذکر بودن خارجش نکند نمازش صحیح است.
(مسأله 1049): اگر در کلمه اى واو باشد و حرف قبل از واو در آن کلمه پیش داشته باشد، و حرف بعد از واو در آن کلمه همزه باشد، مثل کلمه "سوء" بنا بر احتیاط باید آن واو را مد بدهد یعنى آن را بکشد، و همچنین اگر در کلمه اى "الف" باشد و حرف قبل از الف در آن کلمه زَبَر داشته باشد و حرف بعد از الف در آن کلمه همزه باشد مثل "جاء" باید الف آن را بکشد. و نیز اگر در کلمه اى "ى"، باشد و حرف پیش از وى، در آن کلمه زیر داشته باشد و حرف بعد از "ى" در آن کلمه همزه باشد مثل "جىء" باید "ى" را با
مد بخواند، و اگر بعد از این حروف "واو و الف، و یاء" به جاى همزه حرفى باشد که ساکن است، یعنى زیر و زَبَر و پیش ندارد باز هم باید آن سه حرف را با مد بخواند، مثلاً در ولا الضالّین که بعد از الف لام ساکن است باید الف آن را با مد بخواند و چنانچه بدستورى که گفته شد رفتار نکند، احتیاط واجب آن
است که نماز را تمام کند و دوباره بخواند.
(مسأله 1050): احتیاط واجب آن است که در نماز وقف به حرکت و وصل به سکون ننماید، و معناى وقف به حرکت آن است که زیر با زَبَر یا پیش آخر کلمه اى را بگوید، و بین آن کلمه و کلمه بعدش فاصله دهد، مثلاً اگر بگوید: الرحمن الرحیم را زیر بدهد و بعد قدرى فاصله دهد و بگوید مالک یوم الدین، و معناى وصل به سکون آن است که زیر یا زَبَر یا پیش کلمه اى را نگوید و آن کلمه را به کلمه بعد بچسباند، مثل آنکه بگوید، الرحمن الرحیم و میم الرحیم را زیر ندهد و فوراً مالک یوم الدین، را بگوید.
(مسأله 1051): در رکعت سوم و چهارم نماز مى تواند فقط یک حمد بخواند یا یک مرتبه تسبیحات اربعه بگوید یعنى یک مرتبه بگوید (سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَاللهُ اَکْبَرْ) و بهتر آن است که سه مرتبه بگوید، و مى تواند در یک رکعت حمد و در رکعت دیگر تسبیحات بگوید، و در نماز فرادى بهتر است در هر دو رکعت تسبیحات بخواند. و براى مأموم در نمازهاى جهریه احوط لزومى اختیار تسبیحات است.
(مسأله 1052): در تنگى وقت باید تسبیحات اربعه را یک مرتبه بگوید.
(مسأله 1053): بر مرد و زن واجب است که در رکعت سوم و چهارم نماز، حمد یا تسبیحات را آهسته بخوانند.
(مسأله 1054): اگر در رکعت سوم و چهارم حمد بخواند، بنا بر احتیاط واجب بسم الله آن را هم آهسته بگوید.
(مسأله 1055): کسى که نمى تواند تسبیحات اربعه را یاد بگیرد یا درست بخواند باید در رکعت سوم و چهارم حمد بخواند.
(مسأله 1056): اگر در دو رکعت اول نماز به خیال اینکه دو رکعت آخر است تسبیحات بگوید، چنانچه پیش از رکوع بفهمد، باید حمد و سوره را بخواند و اگر در رکوع یا بعد از رکوع بفهمد، نمازش صحیح است.
(مسأله 1057): اگر در دو رکعت آخر نماز به خیال اینکه در دو رکعت اول است حمد بخواند، یا در دو رکعت اول نماز با اینکه گمان مى کرده در دو رکعت آخر است حمد بخواند چه پیش از رکوع بفهمد چه بعد از آن نمازش صحیح است.
(مسأله 1058): اگر در رکعت سوم و چهارم مى خواست حمد بخواند تسبیحات به زبانش آمد، یا مى خواست تسبیحات بخواند حمد به زبانش آمد، باید آن را رها کند و دوباره حمد یا تسبیحات را بخواند، ولى اگر عادتش خواندن چیزى بوده که به زبانش آمده، مى تواند همان را تمام کند و نمازش صحیح است.
(مسأله 1059): کسى که عادت دارد، در رکعت سوم و چهارم تسبیحات بخواند، اگر از عادت خود غفلت نماید و به قصد اداء وظیفه مشغول خواندن حمد شود کفایت مى کند، و لازم نیست دوباره حمد یا تسبیحات را بخواند.
(مسأله 1060): در رکعت سوم و چهارم مستحب است، بعد از تسبیحات استغفار کند، مثلاً بگوید (اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبِّى وَاَتُوبُ اِلَیْهْ) یا بگوید (اَللّهُمَّ اغْفِرْلِی) و اگر نمازگزار پیش از خم شدن براى رکوع اگر چه مشغول گفتن استغفار یا بعد از فراغ از آن باشد، شک کند که حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه، باید حمد یا تسبیحات را بخواند.
(مسأله 1061): اگر در رکوع رکعت سوم یا چهارم شک کند که حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه، باید به شک خود اعتنا نکند. و اگر پیش از رسیدن به حد رکوع شک کند لازم است برگردد و حمد یا تسبیحات را بخواند.
(مسأله 1602): هر گاه شک کند که آیه یا کلمه اى را درست گفته یا نه، مثلاً شک کند که قل هو الله احد را درست گفته یا نه، مى تواند به شک خود اعتنا نکند. ولى اگر احتیاطاً آن آیه یا کلمه را دوباره به طور صحیح بگوید اشکال ندارد و اگر چند مرتبه هم شک کند، مى تواند چند بار بگوید اما اگر به وسواس برسد و باز هم بگوید، بنا بر احتیاط مستحب نمازش را دوباره بخواند.
(مسأله 1063): مستحب است در رکعت اول پیش از خواندن حمد بگوید (اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمْ) و در رکعت اول و دوم نماز ظهر و عصر بسم الله را بلند بگوید و حمد و سوره را شمرده بخواند، و در آخر هر آیه وقف کند، یعنى آن را به آیه بعد نچسپاند، و در حال خواندن حمد و سوره به معناى آیه توجه داشته باشد، و اگر نماز را به جماعت مى خواند بعد از تمام شدن حمد امام، و اگر فرادى مى خواند، بعد از آنکه حمد خودش تمام شد، بگوید (اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینْ) و بعد از خواندن سوره قل هو الله احد، یک یا دو، یا سه مرتبه (کَذلِکَ اللهُ رَبِّى)، یا سه مرتبه (کَذلِکَ اللهُ رَبُّنا) بگوید، و بعد از خواندن سوره کمى صبر کند بعد تکبیر پیش از رکوع را بگوید، یا قنوت را بخواند.
(مسأله 1064): مستحب است در تمام نمازها در رکعت اول، سوره انا انزلنا و در رکعت دوم، سوره قل هو الله احد را بخواند.
(مسأله 1065): مکروه است انسان در تمام نمازهاى یک شبانه روز سوره قل هو الله احد را نخواند.
(مسأله 1066): خواندن سوره قل هو الله احد به یک نفس مکروه است.
(مسأله 1067): سوره اى را که در رکعت اول خوانده مکروه است در رکعت دوم بخواند، ولى اگر سوره "قل هو الله احد" را در هر دو رکعت بخواند مکروه نیست.
رکـوع
▲ رکـوع
(مسأله 1608): در هر رکعت بعد از قرائت باید به اندازه اى خم شود که بتواند دست را به زانو بگذارد، و این عمل را رکوع مى گویند.
(مسأله 1069): اگر به اندازه رکوع خم شود، ولى دستها را به زانو نگذارد اشکال ندارد.
(مسأله 1070): هر گاه رکوع را به طور غیر معمول بجا آورد، مثلاً به چپ یا راست خم شود، اگر چه دستهاى او به زانو برسد، صحیح نیست.
(مسأله 1071): خم شدن باید به قصد رکوع باشد، پس اگر به قصد کار دیگر مثلاً براى کشتن جانورى خم شود، نمى تواند آن را رکوع حساب کند، بلکه باید بایستد و دوباره براى رکوع خم شود، و به واسطه این عمل، رکن زیاد نشده و نماز باطل نمى شود.
(مسأله 1072): کسى که دست یا زانوى او با دست و زانوى دیگران فرق دارد، مثلاً دستش خیلى بلند است که اگر کمى خم شود به زانو مى رسد یا زانوى او پائین تر از مردم دیگر است که باید خیلى خم شود تا دستش به زانو برسد، باید به اندازه معمول خم شود.
(مسأله 1073): کسى که نشسته رکوع مى کند، باید به قدرى خم شود که صورتش مقابل زانوها برسد، و بهتر است به قدرى خم شود که صورت نزدیک جاى سجده برسد.
(مسأله 1074): بهتر آن است که در حال اختیار در رکوع، سه مرتبه "سبحان الله" یا یک مرتبه (سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظِیمِ وَبِحَمْدِهْ) بگوید و ظاهر این است که گفتن هر ذکر که به این مقدار باشد کفایت مى کند، ولى در تنگى وقت و در حال ناچارى گفتن یک سبحان الله کافى است.
(مسأله 1075): ذکر رکوع باید دنبال هم و به عربى صحیح گفته شود. و مستحب است آن را سه یا پنج یا هفت مرتبه بلکه بیشتر بگوید.
(مسأله 1076): در رکوع باید به مقدار ذکر واجب، بدن آرام باشد و در ذکر مستحب هم آرام بودن بدن در صورتى که قصد خصوصیت نماید احوط است.
(مسأله 1077): اگر موقعى که ذکر واجب رکوع را مى گوید، بى اختیار به قدرى حرکت کند که از حال آرام بودن بدن خارج شود، احوط این است که بعد از آرام گرفتن بدن، دوباره ذکر را بگوید، ولى اگر کمى حرکت کند که از حال آرام بودن بدن خارج نشود، یا انگشتان را حرکت دهد ضررى ندارد.
(مسأله 1078): اگر پیش از آنکه به مقدار رکوع خم شود و بدن آرام گیرد عمداً ذکر رکوع را بگوید، نمازش باطل است.
(مسأله 1079): اگر پیش از تمام شدن ذکر واجب، عمداً سر از رکوع بردارد نمازش باطل است، و اگر سهواً سر بردارد، چنانچه پیش از آنکه از حال رکوع خارج شود، یادش بیاید که ذکر رکوع را تمام نکرده، باید در حال آرامى بدن ذکر را بگوید، و اگر بعد از آنکه از حال رکوع خارج شد یادش بیاید نمازش صحیح است.
(مسأله 1080): اگر نتواند به مقدار ذکر در رکوع بماند، احتیاط واجب آن است که بقیه آن را در حال برخواستن بگوید.
(مسأله 1081): اگر بواسطه مرض و مانند آن در رکوع آرام نگیرد، نمازش صحیح است، ولى باید پیش از آنکه از حال رکوع خارج شود، ذکر واجب را به نحوى که گذشت بگوید.
(مسأله 1082): هر گاه نتواند به اندازه رکوع خم شود، باید به چیزى تکیه دهد و رکوع کند، و اگر موقعى هم که تکیه داده نتواند به طور معمول رکوع کند بنا بر احتیاط باید به هر اندازه مى تواند خم شود و اشاره به رکوع نیز بنماید، و اگر هیچ نتواند خم، شود باید براى رکوع با سر اشاره نماید.
(مسأله 1083): کسى که براى رکوع باید با سر اشاره کند، اگر نتواند با سر اشاره کند، باید به نیت رکوع چشمها را بهم بگذارد و ذکر آن را بگوید و به نیت برخواستن از رکوع چشمها را باز کند، و اگر از این هم عاجز است بنا بر احتیاط در قلب خود نیت رکوع کند و ذکر آن را بگوید.
(مسأله 1084): کسى که نمى تواند ایستاده رکوع کند، ولى براى رکوع مى تواند در حالى که نشسته است خم شود، باید ایستاده نماز بخواند و براى رکوع با سر اشاره نماید، و احتیاط واجب آن است که نماز دیگرى هم بخواند و موقع رکوع آن بنشیند و براى رکوع خم شود.
(مسأله 1085): اگر بعد از رسیدن به حد رکوع و آرام گرفتن بدن سر بردارد و دو مرتبه به اندازه رکوع خم شود، نمازش باطل است.
(مسأله 1086): بعد از تمام شدن ذکر رکوع، باید راست بایستد و بعد از آنکه بدن آرام گرفت به سجده رود، و اگر عمداً پیش از ایستادن، یا پیش از آرام گرفتن بدن به سجده رود نمازش باطل است.
(مسأله 1087): اگر رکوع را فراموش کند، و پیش از آنکه به سجده برسد یادش بیاید باید بایستد بعد به رکوع رود، و چنانچه به حال خمیدگى به رکوع برگردد نمازش باطل است.
(مسأله 1088): اگر بعد از آنکه پیشانى به زمین رسید، یادش بیاید رکوع نکرده، بنا بر احتیاط لازم است برگردد و رکوع را بعد از ایستادن بجا آورد، و نماز را تمام کند و دو سجده سهو براى سجده زیادى بجا آورد و بعد از آن نماز را اعاده کند و در صورتى که در سجده دوم یادش بیاید نمازش باطل است.
(مسأله 1089): مستحب است پیش از رفتن به رکوع در حالى که راست ایستاده تکبیر بگوید، و در رکوع زانوها را به عقب دهد، و پشت را صاف نگهدارد، و گردن را بکشد و مساوى پشت نگهدارد، و بین دو قدم را نگاه کند، و پیش از ذکر یا بعد از آن صلوات بفرستد، و بعد از آنکه از رکوع برخاست و راست ایستاده، در حال آرامى بدن بگوید، (سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَه).
(مسأله 1090): مستحب است در رکوع زنها دست را از زانو بالاتر بگذارند و زانوها را به عقب ندهند.
سجـود
▲ سجـود
(مسأله 1091): نمازگزار باید در هر رکعت از نمازهاى واجب و مستحب بعد از رکوع دو سجده کند، و سجده آن است که پیشانى را به قصد خضوع به زمین بگذارد و در حال سجده در نماز واجب است که کف دو دست و دو زانو و دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد.
(مسأله 1092): دو سجده روى هم یک رکن است، و اگر کسى در نماز واجب عمداً یا از روى فراموشى در یک رکعت هر دو را ترک کند، یا دو سجده دیگر به آنها اضافه نماید، نمازش باطل است.
(مسأله 1093): اگر عمداً یک سجده کم یا زیاد کند، نمازش باطل مى شود و اگر سهواً یک سجده کم یا زیاد کند حکم آن بعداً گفته خواهد شد.
(مسأله 1094): اگر پیشانى را عمداً یا سهواً به زمین نگذارد، سجده نکرده است، اگر چه جاهاى دیگر به زمین برسد، ولى اگر پیشانى را به زمین بگذارد، و سهواً جاهاى دیگر را به زمین نرساند، یا سهواً ذکر نگوید سجده صحیح است.
(مسأله 1095): بهتر آن است که در حال اختیار در سجده سه مرتبه (سُبْحانَ الله) یا یک مرتبه (سُبْحانَ رَبِّىَ الاَْعْلى وَبِحَمْدِهِ) بگوید، و باید این کلمات دنبال هم و به عربى صحیح گفته شود، و ظاهر این است که گفتن هر ذکرى که به این مقدار باشد کفایت مى کند و مستحب است (سُبْحانَ رَبِّىَ الاَْعْلى وَبِحَمْدِه) را سه یا پنج یا هفت مرتبه یا بیشتر بگوید.
(مسأله 1096): در سجود باید به مقدار ذکر واجب، بدن آرام باشد و موقع گفتن ذکر مستحب هم، آرام بودن بدن با قصد خصوصیت احوط است.
(مسأله 1097): اگر پیش از آنکه پیشانى به زمین برسد و بدن آرام بگیرد عمداً ذکر سجده را بگوید، یا پیش از تمام شدن ذکر عمداً سر از سجده بردارد نمازش باطل است.
(مسأله 1098): اگر پیش از آنکه پیشانى به زمین برسد سهواً ذکر سجده را بگوید، و پیش از آنکه سر از سجده بردارد، بفهمد اشتباه کرده است، باید دوباره در حال آرام بودن بدن ذکر را بگوید.
(مسأله 1099): اگر بعد از آنکه سر از سجده برداشت، بفهمد پیش از آنکه ذکر سجده تمام شود سر برداشته، نمازش صحیح است.
(مسأله 1100): اگر موقعى که ذکر سجده را مى گوید، یکى از هفت عضو را عمداً از زمین بردارد، نماز باطل مى شود، ولى موقعى که مشغول گفتن ذکر نیست اگر غیر پیشانى جاهاى دیگر را از زمین بردارد و دوباره بگذارد اشکال ندارد.
(مسأله 1101): اگر پیش از تمام شدن ذکر سجده، سهواً پیشانى را از زمین بردارد نمى تواند دوباره به زمین بگذارد، و باید آن را یک سجده حساب کند، ولى اگر جاهاى دیگر را سهواً از زمین بردارد، باید دو مرتبه به زمین بگذارد، و ذکر را بگوید.
(مسأله 1102): بعد از تمام شدن ذکر سجده اول، باید بنشیند تا بدن آرام گیرد و دوباره به سجده رود.
(مسأله 1103): جاى پیشانى نمازگزار باید از جاى سرانگشتان پاى او بلندتر از چهار انگشت بسته نباشد بلکه واجب است که جاى پیشانى او از جاى انگشتان پایش پست تر از چهار انگشت بسته نیز نباشد.
(مسأله 1104): در زمین سراشیب که سراشیبى آن درست معلوم نیست اگر جاى پیشانى نمازگزار از جاى انگشتهاى پاى او بیش از چهار انگشت بسته بلندتر باشد نیز اشکال دارد.
(مسأله 1105): اگر پیشانى را اشتباهاً بر چیزى بگذارد که از جاى انگشتهاى پاى او بلندتر از چهار انگشت بسته است، باید سر را بردارد و بر چیزى که بلند نیست یا بلندیش به اندازه چهار انگشت بسته یا کمتر است بگذارد و بنا بر احتیاط باید نماز را بعد از تمام نمودن دوباره بخواند.
(مسأله 1106): باید بین پیشانى و آنچه بر آن سجده مى کند، چیزى فاصله نباشد پس اگر مهر به قدرى چرک باشد که پیشانى به خود مهر نرسد، سجده باطل است ولى اگر مثلاً رنگ مهر تغییر کرده باشد اشکال ندارد.
(مسأله 1107): در سجده باید دو کف دست را به زمین بگذارد، ولى در حال ناچارى پشت دست هم مانعى ندارد، و اگر پشت دست هم ممکن نباشد بنا بر احتیاط باید مچ دست را به زمین بگذارد، و چنانچه آن را هم نتواند، باید تا آرنج هر جا را که مى تواند بر زمین بگذارد و اگر آن هم ممکن نیست گذاشتن بازو کافى است.
(مسأله 1108): در سجده باید دو انگشت بزرگ پاها را بزمین بگذارد و اگر انگشتهاى دیگر پا، یا روى پا را به زمین بگذارد، یا بواسطه بلند بودن ناخن، شصت به زمین نرسد نماز باطل است، و کسى که از روى تقصیر و ندانستن مسئله نمازهاى خود را اینطور خوانده، باید دوباره بخواند. و اگر جاهل قاصر بوده اعاده و قضا لازم نیست.
(مسأله 1109): کسى که مقدارى از شصت پایش بریده، باید بقیه آن را به زمین بگذارد، و اگر چیزى از آن نمانده، یا اگر مانده خیلى کوتاه است، بنا بر احتیاط باید بقیه انگشتان را بگذارد، و اگر هیچ انگشت ندارد، هر مقدار که از پا باقى مانده به زمین بگذارد.
(مسأله 1110): اگر به طور غیر معمول سجده کند، مثلاً سینه و شکم را به زمین بچسباند، یا پاها را دراز کند، اگر چه هفت عضوى که گفته شد به زمین برسد، بنا بر احتیاط مستحب است باید نماز را دوباره بخواند، ولى اگر طورى دراز بکشد که سجده صدق ننماید نماز او باطل است.
(مسأله 1111): مهر یا چیزى دیگرى که بر آن سجده مى کند، باید پاک باشد ولى اگر مثلاً مهر را روى فرش نجس بگذارد، یا یک طرف مهر نجس باشد و پیشانى را به طرف پاک آن بگذارد اشکال ندارد.
(مسأله 1112): اگر در پیشانى دمل و مانند آن باشد، چنانچه ممکن است باید با جاى سالم پیشانى سجده کند، و اگر ممکن نیست باید زمین را گود کند و دمل را در گودال و جاى سالم را به مقدارى که براى سجده کافى باشد بر زمین بگذارد. و یا دو مهر با فاصله بگذارد تا دمل در سجده بین هر دو قرار گیرد.
(مسأله 1113): اگر دمل یا زخم تمام پیشانى را فرا گرفته باشد، بنا بر احتیاط، باید به یکى از دو طرف پیشانى و چانه اگر چه به تکرار نماز باشد سجده کند، و اگر ممکن نیست فقط به چانه، و اگر به چانه هم ممکن نیست، باید براى سجده اشاره کند.
(مسأله 1114): کسى که نمى تواند پیشانى را به زمین برساند، باید به قدرى که مى تواند خم شود، و مهر یا چیز دیگرى را که سجده بر آن صحیح است. روى چیز بلندى گذاشته و طورى پیشانى را بر آن بگذارد که بگوید سجده کرده است، ولى باید کف دستها و زانوها و انگشتان پا را به طور معمول به زمین بگذارد.
(مسأله 1115): اگر چیز بلندى نباشد که مهر یا چیز دیگرى که سجده بر آن صحیح است بر آن بگذارد، لازم است که مهر یا چیز دیگر را با دست بلند کرده بر آن سجده نماید.
(مسأله 1116): کسى که هیچ نمى تواند سجده نماید باید براى سجده با سر اشاره کند، و اگر نتواند باید با چشم اشاره نماید، و اگر با چشمها هم نمى تواند اشاره کند بنا بر احتیاط مستحب، با دست و مانند آن براى سجده اشاره کند و در قلب نیز نیّت سجده نماید.
(مسأله 1117): اگر پیشانى بى اختیار از جاى سجده بلند شود، چنانچه ممکن باشد باید نگذارد دوباره بجاى سجده برسد، و این یک سجده حساب مى شود، چه ذکر سجده را گفته باشد یا نه، و اگر نتواند سر را نگهدارد و بى اختیار دوباره بجاى سجده برسد، روى هم یک سجده حساب مى شود، و اگر ذکر نگفته باشد بنا بر احتیاط باید بگوید.
(مسأله 1118): جاى که انسان باید تقیه کند مى تواند بر فرش و مانند آن سجده نماید، و لازم نیست براى نماز بجاى دیگر برود، ولى اگر بتواند بر حصیر یا چیزى که سجده بر آن صحیح مى باشد، طورى سجده کند که به زحمت نیفتد، نباید بر فرش و مانند آن سجده نماید.
(مسأله 1119): اگر روى توشک پُر و مانند آن سجده کند، در صورتى که بدن روى آن آرام نگیرد باطل است.
(مسأله 1120): اگر انسان ناچار شود که در زمین گل نماز بخواند، چنانچه آلوده شدن بدن و لباس براى او مشقت ندارد، باید سجده و تشهد را به طور معمول بجا آورد، و اگر مشقت دارد، در حالى که ایستاده، براى سجده با سر اشاره کند و تشهد را ایستاده بخواند نمازش صحیح است.
(مسأله 1121): در رکعت اول و رکعت سوم که تشهد ندارد، مثل رکعت سوم نماز ظهر و عصر و عشاء احتیاط واجب این است که بعد از سجده دوم قدرى بى حرکت بنشیند و بعد برخیزد.
چیزهائى که سجده بر آنها صحیح است
▲ چیزهائى که سجده بر آنها صحیح است
(مسأله 1122): باید بر زمین و چیزهاى غیر خوراکى و پوشاکى که از زمین مى روید مانند چوب و برگ درخت سجده کرد، و سجده بر چیزهاى خوراکى و پوشاکى مانند گندم و جو و پنبه و آنچه که از اجزاء زمین شمرده نشود مانند طلا و نقره و قیر و امثال اینها صحیح نیست.
(مسأله 1123): احتیاط واجب آن است که بر برگ درخت انگور قبل از خشک شدنش سجده نکند.
(مسأله 1124): سجده بر چیزهائى که از زمین مى روید و خوراک حیوان است مثل علف و کاه صحیح است.
(مسأله 1125): سجده بر گلهائى که خوراکى نیستند، صحیح است، بلکه سجده بر دواهاى خوراکى که از زمین مى روید، مانند گل بنفشه و گل گاو زبان نیز صحیح است.
(مسأله 1126): سجده بر گیاهى که خوردن آن در بعضى از شهرها معمول است، و در شهرهاى دیگر معمول نیست، و نیز سجده بر میوه نارس صحیح نیست.
(مسأله 1127): سجده بر سنگ آهک و سنگ گچ صحیح است، و احتیاط واجب آن است که در حال اختیار به گچ و آهک پخته و آجر و کوزه گلى و مانند اینها سجده نکنند.
(مسأله 1128): سجده بر کاغذ اگر چه از پنبه و مانند آن ساخته شده باشد صحیح است.
(مسأله 1129): براى سجده بهتر از هر چیز تربت حضرت سیدالشهداء ((علیه السلام)) مى باشد بعد از آن خاک بعد از خاک سنگ و بعد از سنگ گیاه است و فرق بین اقسام آن نیست پس سجده بر سنگ مرمر و رخام و امثال آن جائز است و حجاج در مسجد الحرام و مسجد النبى ((صلى الله علیه وآله)) مى توانند بر سنگهاى که فرش شده در آنجا سجده کنند ولى احتیاط واجب ترک سجده بر عقیق و فیروزه است در حال اختیار.
(مسأله 1130): اگر چیزى که سجده بر آن صحیح است ندارد، یا اگر دارد بواسطه سرما یا گرماى زیاد و مانند اینها نمى تواند به آن سجده کند، باید به لباسش سجده کند، و اگر فراهم نباشد باید بر پشت دست یا چیز دیگر که در حال اختیار سجده بر او جائز نیست سجده نماید. ولى احتیاط مستحب آن است که تا سجده بر پشت دست ممکن است، بر آن چیز سجده نکنند.
(مسأله 1131): سجده بر گل و خاک سستى که پیشانى روى آن آرام نمى گیرد باطل است.
(مسأله 1132): اگر در سجده اول مهر به پیشانى بچسبد باید براى سجده دوم مهر را بردارد.
(مسأله 1133): اگر در بین نماز چیزى که بر آن سجده مى کند گم شود و چیزى که سجده بر آن صحیح است نداشته باشد چنانچه وقت وسعت دارد باید نماز را بشکند، و اگر وقت تنگ است، باید به ترتیبى که در مسأله (1130) گفته شد عمل نماید.
(مسأله 1134): هر گاه در حال سجده بفهمد پیشانى را بر چیزى گذاشته که سجده بر آن باطل است، باید پیشانى را از روى آن بر چیزى که سجده بر آن صحیح است، بکشد و اگر ممکن نباشد، چنانچه وقت نماز
وسعت دارد، باید نماز را بشکند، و اگر وقت تنگ است، به ترتیبى که در مسأله گذشته گفته شد عمل نماید.
(مسأله 1135): اگر بعد از سجده بفهمد پیشانى را روى چیزى گذاشته که سجده بر آن باطل است، باید بر چیزى که سجده بر او صحیح است سجده نماید و بنا بر احتیاط واجب نماز را از سر بجا آورد، و اگر این کار در دو سجده از یک رکعت اتفاق افتاد یک سجده را تدارک نماید، و احتیاط واجب آن است که نماز را دوباره بخواند.
(مسأله 1136): سجده کردن براى غیر خداوند متعال حرام مى باشد. و بعضى از مردم عوام که مقابل قبر امامان ((علیهم السلام)) پیشانى را بر زمین مى گذارند اگر براى شکر خداوند متعال باشد، اشکال ندارد وگرنه حرام است.
مستحبات و مکروهات سجده
▲ مستحبات و مکروهات سجده
(مسأله 1137): در سجده چند چیز مستحب است:
1ـ کسى که ایستاده نماز مى خواند بعد از آنکه سر از رکوع برداشت و کاملاً ایستاد، و کسى که نشسته نماز مى خواند، بعد از آنکه کاملاً نشست، براى رفتن به سجده تکبیر بگوید.
2ـ موقعى که مى خواهد به سجده برود، مرد اول دستها را، زن اول زانوها را به زمین بگذارد.
3ـ بینى را به مهر یا چیزى که سجده بر آن صحیح است بگذارد.
4ـ در حال سجده انگشتان دست را بهم بجسباند و برابر گوش بگذارد و به طورى که سر آنها رو به قبله باشد.
5ـ در سجده دعا کند و از خدا حاجت بخواهد و این دعا را بخواند: (یا خَیْرَ الْمَسْؤُولِینَ وَیا خَیْرَ الْمُعْطِین، اُرْزُقْنِى وَارْزُقْ عِیالِى مِنْ فَضْلِکَ فَاِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ العَظِیم) (یعنى اى بهترین کسى که از او سئوال مى کنند و اى بهترین عطا کنندگان از فضل خودت روزى بده به من و عیال من پس به درستى که تو داراى فضل بزرگى).
6ـ بعد از سجده به ران چپ بنشیند و روى پاى راست را بر کف پاى چپ بگذارد.
7ـ بعد از هر سجده وقتى نشست و بدنش آرام گرفت تکبیر بگوید.
8ـ بعد از سجده اول بدنش که آرام گرفت (اَسْتَغْفِرُ الله رَبِّى وَأَتُوبُ اِلَیْه) بگوید.
9ـ سجده را طول بدهد و در موقع نشستن، دستها را روى رانها بگذارد.
10ـ براى رفتن به سجده دوم، در حال آرامى بدن (الله اکبر) بگوید.
11ـ در سجده ها صلوات بفرستد.
12ـ در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمین بردارد.
13ـ مردها آرنجها و شکم را به زمین نچسپاند و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند و زنها آرنجها و شکم را بر زمین بگذارند و اعضاء بدن را به یکدیگر بچسپاند و مستحبات دیگر سجده در کتابهاى مفصل گفته شده است.
(مسأله 1138): قرآن خواندن در سجده مکروه است و نیز مکروه است. براى برطرف کردن گرد و غبار جاى سجده را فوت کند، و اگر در اثر فوت کردن، حرفى از دهان عمداً بیرون آید، نماز باطل است و غیر از اینها مکروهاتى دیگرى هم در کتابهاى مفصل گفته شده است.
سجده هاى واجب قرآن
▲ سجده هاى واجب قرآن
(مسأله 1139): در هر یک از چهار سوره (والنّجم، واقرأ، والم تنزیل، وحم سجده، یک آیه سجده است، که اگر انسان بخواند یا گوش دهد، بعد از تمام شدن آن آیه، باید فوراً سجده کند. و اگر فراموش کرد، هر وقت یادش آمد باید سجده نماید، و احتیاط واجب آن است که در شنیدن بدون اختیار نیز سجده نماید.
(مسأله 1140): اگر انسان موقعى که آیه سجده را گوش دهد و خودش نیز بخواند، بنا بر احتیاط واجب باید دو سجده نماید.
(مسأله 1141): در غیر نماز اگر در حال سجده آیه سجده را بخواند یا گوش کند، باید سر از سجده بردارد و دوباره سجده کند.
(مسأله 1142): اگر انسان از گرامافون یا ضبط صوت یا از بچه غیر ممیز که خوب و بد را نمى فهمد یا از کسى که قصد خواندن قرآن ندارد، آیه سجده را بشنود یا گوش دهد احتیاط واجب سجده کردن است. و همچنین است رادیو اگر به طور نوار و ضبط صوت باشد، ولى اگر شخص در ایستگاه رادیو آیه سجده را به قصد این که از قرآن است بخواند و انسان به وسیله رادیو گوش دهد سجده بلا اشکال واجب است.
(مسأله 1143): در سجده واجب قرآن باید جاى انسان غصبى نباشد، و بنا بر احتیاط واجب جاى پیشانى او از جاى سرانگشتانش بیش از چهار انگشت بسته بلندتر نباشد ولى لازم نیست با وضو یا غسل و رو به قبله باشد، و عورت خود را بپوشاند و بدن و جاى پیشانى او پاک باشد و نیز چیزهائى که در لباس نمازگزار شرط مى باشد در لباس او شرط نیست.
(مسأله 1144): احتیاط واجب آن است که در سجده واجب قرآن، پیشانى را بر مهر یا چیز دیگرى که سجده بر آن صحیح است گذاشته و جاهاى دیگر بدن را به دستورى که در سجده نماز گفته شد بر زمین بگذارد.
(مسأله 1145): هر گاه در سجده واجب قرآن پیشانى را به قصد سجده به زمین بگذارد، اگر چه ذکر نگوید کافیست، و گفتن ذکر مستحب است، و بهتر این است که بگوید: (لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ حَقّاً حَقّاً وَلا اِلهَ اِلاَّ اللهُ اِیماناً وَتَصْدِیقاً، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عُبُودِیَّةً وَرِقّاً، سَجَدْتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً، لا مُسْتَنْکَفاً وَلا مُسْتَکْبِراً، بَلْ اَنَا عَبْدٌ ذَلِیلٌ ضَعِیفٌ خائِفٌ مُسْتَجِیرٌ).
تشـهد
▲ تشـهد
(مسأله 1146): در رکعت دوم تمام نمازهاى واجب و مستحب و رکعت سوم نماز مغرب و رکعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشاء، باید انسان بعد از سجده دوم بنشیند و در حال آرام بودن بدن، تشهد بخواند یعنى بگوید (اَشْهَدُ أَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، وَاَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد) و احتیاط واجب آن است که به غیر این ترتیب نگوید و در نماز وتر، هم تشهد لازم است.
(مسأله 1147): کلمات تشهد باید به عربى صحیح و به طورى که معمول است پشت سر هم گفته شود.
(مسأله 1148): اگر تشهد را فراموش کند و بایستد و پیش از رکوع یادش بیاید که تشهد را نخوانده، باید بنشیند و تشهد را بخواند و دوباره بایستد، و آنچه باید در آن رکعت خوانده شود بخواند و نماز را تمام کند، و بنا بر احتیاط واجب بعد از نماز براى ایستادن بیجا دو سجده سهو بجا آورد و اگر در رکوع یا بعد از آن یادش بیاید، باید نماز را تمام کند، و بعد از سلام نماز بنا بر احتیاط واجب تشهد را قضا کند، و براى تشهد فراموش شده دو سجده سهو بجا آورد.
(مسأله 1149): مستحب است در حال تشهد به ران چپ بنشیند و روى پاى راست را به کف پاى چپ بگذارد و پیش از تشهد بگوید: (اَلْحَمدُ لِلّهِ)یا بگوید: (بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَالْحَمدُ لِلّهِ وَخَیْرُ الاَْسْماءِ لِلّهِ) و نیز مستحب است دستها را بر رانها بگذارد، و انگشتها را به یک دیگر بچسباند، و به دامان خود نگاه کند، و بعد از صلوات در تشهد بگوید (وَتَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ، وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ).
(مسأله 1150): مستحب است زنها در وقت خواندن تشهد، رانها را بهم بجسپاند.
سلام نماز
▲ سلام نماز
(مسأله 1151): بعد از تشهد رکعت آخر نماز، مستحب است در حالى که نشسته و بدن آرام است بگوید، (اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِىُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُه) و بعد از آن باید بگوید (اَلسَّلامُ عَلَیْنا وَعَلى عِبادِ اللهِ
الصّالِحِین) و اگر این سلام را گفت احتیاط واجب آن است که بعد بگوید: (اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ) و مستحب است اضافه نمودن (وَرَحَمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ).
(مسأله 1152): اگر سلام نماز را فراموش کند و موقعى یادش بیاید که صورت نماز بهم نخورده، و کارى هم که عمدى و سهوى آن، نماز را باطل مى کند مثل پشت به قبله کردن انجام نداده، باید سلام را بگوید و نمازش صحیح است.
(مسأله 1153): اگر سلام نماز را فراموش کند و موقعى یادش بیاید که صورت نماز بهم خورده است، نمازش صحیح است و دو سجده سهو جهت سلام فراموش شده انجام دهد، و اگر پیش از آنکه صورت نماز بهم بخورد کارى کرده باشد که عمدى و سهوى آن نماز را باطل مى کند مثل اینکه پشت به قبله کرده باشد، نمازش را بنا بر احتیاط واجب باید اعاده کند.
ترتیب
▲ ترتیب
(مسأله 1154): اگر عمداً ترتیب نماز را به هم بزند، مثلاً سوره را پیش از حمد بخواند، یا سجده را پیش از رکوع بجا آورد، نماز باطل مى شود.
(مسأله 1155): اگر رکنى از نماز را فراموش کند، و رکن بعد از آن را بجا آورد، مثلاً پیش از آنکه رکوع کند، دو سجده نماید، نمازش باطل است.
(مسأله 1156): اگر رکنى را فراموش کند، و چیزى را که بعد از آن است و رکن نیست بجا آورد مثلاً پیش از آنکه دو سجده کند تشهّد بخواند، باید رکن را بجا آورد. و آنچه را اشتباهاً پیش از آن خوانده دوباره بخواند.
(مسأله 1157): اگر چیزى را که رکن نیست فراموش کند و رکن بعد از آن را بجا آورد، مثلاً حمد را فراموش کند و مشغول رکوع شود، نمازش صحیح است.
(مسأله 1158): اگر چیزى را که رکن نیست فراموش کند و چیزى را که بعد از آن است و آن هم رکن نیست بجا آورد، مثلاً حمد را فراموش کند و سوره را بخواند، باید آنچه را فراموش کرده بجا آورد، و بعد از آن، چیزى را که اشتباهاً جلوتر خواند دوباره بخواند.
(مسأله 1159): اگر سجده اول را به خیال اینکه سجده دوم است یا سجده دوم را به خیال اینکه سجده اول است بجا آورد، نمازش صحیح است و سجده اول او سجده اول و سجده دوم او سجده دوم حساب مى شود.
موالات
▲ موالات
(مسأله 1160): انسان باید نماز را با موالات بخواند، یعنى کارهاى نماز مانند رکوع و سجود و تشهد را پى در پى و پشت سر هم بجا آورد، و چیزهاى را که در نماز مى خواند بطورى که معمول است پشت سر هم بخواند، و اگر به قدرى بین آنها فاصله بیندازد که نگویند نماز مى خواند نمازش باطل است.
(مسأله 1161): اگر در نماز سهواً بین حرفها یا کلمات فاصله بیندازد و فاصله به قدرى نباشد که صورت نماز از بین برود، چنانچه مشغول رکن بعد نشده باشد باید آن حرفها یا کلمات را به طور معمول بخواند، و در صورتى که چیزى بعد از آن خوانده شده لازم است تکرار نماید و اگر مشغول رکن بعد شده باشد نمازش صحیح است.
(مسأله 1162): طول دادن رکوع و سجود و خواندن سوره هاى بزرگ موالات را به هم نمى زند.
طمأنینه (آرامش)
▲ طمأنینه (آرامش)
(مسأله 1163): واجب است در هنگام تکبیرة الاحرام و قرائت و ذکر رکوع و سجود و تسبیحات اربعة و تشهّد و سلام بدن آرامش داشته باشد و اگر در حال حرکت انجام دهد نماز باطل است.
قنوت
▲ قنوت
(مسأله 1164): در تمام نمازهاى واجب و مستحب، پیش از رکوع رکعت دوم مستحب است قنوت بخواند، و در نماز وتر با آنکه یک رکعت مى باشد، خواندن قنوت پیش از رکوع مستحب است، و نماز جمعه در هر رکعت یک قنوت دارد، و نماز آیات پنج قنوت، و نماز عید فطر و قربان در رکعت اول پنج قنوت و در رکعت دوم چهار قنوت دارد.
(مسأله 1165): مستحب است در قنوت دستها را مقابل صورت و کف آنها را رو به آسمان و پهلوى هم نگهدارد، و غیر شصت، انگشتهاى دیگر را به هم بچسپاند و به کف دستها نگاه کند.
(مسأله 1166): در قنوت هر ذکرى بگوید، اگر چه یک "سُبحانَ اللهِ" باشد، کافى است، و بهتر است بگوید: (لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ الْحَلِیمُ الکَرِیمُ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ، سُبْحانَ اللهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ، وَرَبِّ
الاَرَضِینَ السَّبْعِ، وَما فِیهِنَّ وَما بَیْنَهُنَّ وَرَبِّ العَرْشِ العَظِیمْ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمِین).
(مسأله 1167): مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند، ولى براى کسى که نماز را به جماعت مى خواند، اگر امام جماعت صداى او را بشنود بلند خواندن قنوت مستحب نیست.
(مسأله 1168): اگر عمداً قنوت را نخواند قضا ندارد، و اگر فراموش کند و پیش از آنکه به اندازه رکوع خم شود یادش بیاید مستحب است بایستد و بخواند و اگر در رکوع یادش بیاید، مستحب است بعد از رکوع قضاء کند، و اگر در سجده یادش بیاید، مستحب است بعد از سلام آن را قضاء نماید.
ترجمه نماز
▲ ترجمه نماز
1ترجمه سوره حمد
▲ 1ترجمه سوره حمد
(بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم: "بِسْمِ الله") یعنى ابتداء مى کنم به نام خدا، ذاتى که جامع جمیع کمالات و از هر گونه نقص منزه است (اَلرَّحْمنِ)رحمتش واسع و بى نهایت است (الرّحِیم) رحمتش ذاتى و ازلى و ابدى است. (اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِین) یعنى ثنا مخصوص خداوندى است که پرورش دهنده همه موجودات است (اَلرَّحْمنِ الرَّحِیم) معناى آن گذشت (مالِکِ یِومِ الدِین)یعنى ذات توانائى که حکمرانى روز جزا با او است (اِیّاکَ نَعْبُدُ وَاِیّاکَ نَسْتَعِین) یعنى فقط ترا عبادت مى کنیم، و فقط از تو کمک مى خواهیم، (اِهْدِنا الصِّراطَ
الْمُسْتَقِیم) یعنى هدایت کن ما را به راه راست که آن دین اسلام است (صِراطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ) یعنى به راه کسانى که به آنان نعمت داده اى که آنان پیغمبران و جانشینان پیغمبران هستند. (غَیْرِ الْمَغْضُوبِ
عَلَیْهِمْ وَلاَ الضّالِّین) یعنى نه به راه کسانى که غضب کرده اى برایشان، و نه آن کسانى که گمراهند.
2ـ ترجمه سوره قل هو الله احد
▲ 2ـ ترجمه سوره قل هو الله احد
(بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم) معناى آن گذشت، (قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ)یعنى بگوى اى محمد ((صلى الله علیه وآله)) که خداوند، خدائى است یگانه (اَللهُ الصَّمَدُ)یعنى خدائى که از تمام موجودات بى نیاز است، (لَمْ یَلِدْ وَلَمْ
یُولَدْ) فرزند ندارد و فرزند کسى نیست، (وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ) یعنى هیچ کس از مخلوقات مثل او نیست.
3ـ ترجمه ذکر رکوع و سجود و ذکرهائى که بعد از آنها مستحب است
▲ 3ـ ترجمه ذکر رکوع و سجود و ذکرهائى که بعد از آنها مستحب است
(سُبحانَ رَبِّىَ الْعَظِیمِ وَبِحَمْدِه) یعنى پروردگار بزرگ من از هر عیب و نقصى پاک و منزه است، و من مشغول ستایش او هستم (سُبحانَ رَبِّىَ الاَعْلى وَبِحَمْدِهِ)یعنى پروردگار من از همه کس بالاتر مى باشد و از هر عیب و نقصى پاک و منزه است، و من مشغول ستایش او هستم (سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَه)یعنى خداى بشنود و بپذیرد ثناى کسى که او را ستایش مى کند (اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبِّى وَاَتُوبُ اِلَیْه) یعنى طلب آمرزش مى کنم از خداوندى که پرورش دهنده من است و من به طرف او بازگشت مى نمایم. (بِحَوْلِ اللهِ وَقُوَّتِهِ اَقُومُ وَأَقْعُد)یعنى به یارى خداى متعال و قوه او برمى خیزم و مى نشینم.
4 ـ ترجمه قنوت
▲ 4 ـ ترجمه قنوت
(لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمْ) یعنى نیست خدائى سزاوار پرستش، مگر خداى یکتاى بى همتا که صاحب حلم و کرم است (لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ الْعَلِىُّ العَظِیم)یعنى نیست خداى سزاوار پرستش، مگر خداى یکتاى بى همتا که بلند مرتبه و بزرگ است (سُبْحانَ اللهِ رَبِّ السَمواتِ السَبعْ وَرَبِّ الاَرَضِین السَبعْ) یعنى پاک و منزه است خداوندى که پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمین است، (وما فِیهِنَّ وَما بَیْنَهُنَّ وَرَبِّ العَرْشِ الْعَظِیم)یعنى پروردگار هر چیزى است که در آسمانها و زمینها و مابین آنها است، و پروردگار عرش بزرگ است (وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِین) یعنى ستایش مخصوص خدائیست که پرورش دهنده تمام موجودات است.
5 ـ ترجمه تسبیحات اربعه
▲ 5 ـ ترجمه تسبیحات اربعه
(سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَاللهُ اَکْبَر) یعنى خداوند متعال پاک و منزه است، و ثنا مخصوص او است، و نیست خدائى سزاوار پرستش مگر خدائى بى همتا، و بزرگتر است از اینکه وصف شود.
6ـ ترجمه تشهد و سلام کامل
▲ 6ـ ترجمه تشهد و سلام کامل
(اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ) یعنى ستایش مخصوص پروردگار است شهادت مى دهم که خدائى سزاوار پرستش نیست مگر خدائى که یگانه است و شریک ندارد.
(وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ) یعنى شهادت مى دهم که محمد ((صلى الله علیه وآله)) بنده خدا و فرستاده او است (أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَالِ مُحَمَّد)یعنى خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد (وَتَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ
وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ)یعنى قبول کن شفاعت پیغمبر را، و درجه آن حضرت را نزد خود بلند کن. (اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِىُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ) یعنى درود و سلام بر تو اى پیغمبر و رحمت و برکات خدا بر تو باد (اَلسَّلامُ عَلَیْنا وَعَلى عِبادِ اللهِ الصّالِحِینَ)یعنى درود و سلام از خداوند عالم بر ما نمازگزاران و تمام بندگان خوب او. (اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ) یعنى درود و سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما مؤمنین باد.
تعقیب نماز
▲ تعقیب نماز
(مسأله 1169): مستحب است انسان بعد از نماز مقدارى مشغول تعقیب، یعنى خواندن ذکر و دعا و قرآن شود و بهتر است پیش از آنکه از جاى خود حرکت کند و وضو و غسل و تیمم او باطل شود، رو بقبله تعقیب را بخواند و لازم نیست تعقیب به عربى باشد، ولى بهتر است چیزهایى را که در کتابهاى دعا دستور داده اند بخواند، و از تعقیبهاى که خیلى به آن سفارش شده است، تسبیح حضرت زهرا ((علیها السلام)) است که باید به این ترتیب گفته شود: "سى و چهار مرتبه اللهُ اَکْبَرُ" بعد از آن (33) مرتبه اَلْحَمْدُ لِلّهْ، بعد از آن (33) مرتبه سُبْحانَ اللهِ و مى شود سبحان الله را پیش از اَلحمد للّه گفت ولى بهتر است بعد از الحمد للّه گفته شود.
(مسأله 1170): مستحب است بعد از نماز، سجده شکر نماید و همین قدر که پیشانى را به قصد شکر بر زمین بگذارد کافیست، ولى بهتر است صد مرتبه یا سه مرتبه یا یک مرتبه، شکراً لِلّهِ یا عفواً لِلّهِ بگوید. و نیز مستحب است هر وقت نعمتى به انسان مى رسد یا بلائى از او دور مى شود سجده شکر بجا آورد.
صلوات بر پیغمبر
▲ صلوات بر پیغمبر
(مسأله 1171): هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول ((صلى الله علیه وآله)) را مانند محمد و احمد یا لقب و کنیه آن جناب را مثل مصطفى و ابوالقاسم بگوید یا بشنود، اگر چه در نماز باشد مستحب است صلوات بفرستد.
(مسأله 1172): موقع نوشتن اسم مبارک حضرت رسول ((صلى الله علیه وآله)) مستحب است صلوات را هم بنویسند، و نیز بهتر است هر وقت آن حضرت را یاد مى کنند صلوات بفرستند.
مبطلات نماز
▲ مبطلات نماز
(مسأله 1173): دوازده چیز نماز را باطل مى کند و آنها را مبطلات مى گویند.
"اول": آنکه در بین نماز یکى از شرطهاى آن از بین برود، مثلاً در بین نماز بفهمد لباسش که ساتر است غصبى است.
"دوم": آنکه در بین نماز عمداً یا سهواً یا از روى ناچارى، چیزى که وضو یا غسل را باطل مى کند پیش آید، مثلاً بول از او بیرون آید، ولى کسى که نمى تواند از بیرون آمدن بول و غائط خوددارى کند، اگر در بین نماز بول و غائط از او خارج شود، چنانچه به دستورى که در احکام وضو گفته شد، رفتار نماید نمازش باطل نمى شود، و نیز اگر در بین نماز از زن مستحاضه خون خارج شود، در صورتى که به دستور استحاضه رفتار کرده باشد نمازش صحیح است.
(مسأله 1174): کسى که بى اختیار خوابش برده اگر نداند که در بین نماز خوابش برده یا بعد از آن باید نمازش را دوباره بخواند.
(مسأله 1175): اگر بداند به اختیار خودش خوابیده و شک کند که بعد از نماز بوده، یا در بین نماز یادش رفته که مشغول نماز است و خوابیده نمازش صحیح است.
(مسأله 1176): اگر در حال سجده از خواب بیدار شود و شک کند که در سجده آخر نماز است، یا در سجده شکر، چنانچه بداند که بى اختیار خوابش برده، باید آن نماز را دوباره بخواند، و اگر بداند به اختیار خودش خوابیده و احتمال دهد که از روى غفلت در سجده نماز خوابیده نمازش صحیح است.
"سوم": از مبطلات نماز آن است که دستها را به قصد اینکه جزء نماز باشد روى هم بگذارد و اگر به این قصد نباشد بلکه به عنوان ادب باشد نیز بنا بر احتیاط واجب نماز را دوباره بخواند.
(مسأله 1177): هر گاه از روى فراموشى یا ناچارى یا تقیه یا براى کار دیگر مثل خاراندن دست و مانند آن، دستها را روى هم بگذارد اشکال ندارد."چهارم": از مبطلات نماز آن است که بعد از خواندن حمد در صورتى که قصد دعا ننماید، و یا به قصد اینکه جزء نماز باشد آمین بگوید ولى اگر فقط به قصد دعا یا اشتباهاً یا از روى تقیه بگوید، نمازش باطل نمى شود.
"پنجم": از مبطلات نماز آن است که عمداً یا از روى فراموشى پشت به قبله کند یا بطرف راست یا چپ قبله برگردد، بلکه اگر عمداً به قدرى برگردد که نگویند رو به قبله است. اگر چه به طرف راست یا چپ نرسد نمازش باطل است.
(مسأله 1178): اگر عمداً یا سهواً سر را به قدرى بگرداند که مواجه راست و یا چپ قبله یا بیشتر باشد نمازش باطل است، ولى اگر سر را کمى بگرداند که نگویند روى خود را از قبله برگردانده عمداً باشد یا اشتباهاً نمازش باطل نمى شود، و اگر به مقدارى برگرداند که بگویند روى خود را از قبله برگردانده است. ولى بحد راست یا چپ قبله نرسیده باشد، در این صورت چنانچه رو گرداندن عمدى باشد نماز باطل است، و اگر سهوى باشد نماز صحیح است.
"ششم": از مبطلات نماز آن است که عمداً کلمه اى را بگوید که یک حرف یا بیشتر باشد اگر چه معنى هم نداشته باشد.
(مسأله 1179): اگر سهواً کلمه اى بگوید که یک حرف یا بیشتر دارد اگر چه آن کلمه معنى داشته باشد نمازش باطل نمى شود، ولى لازم است بعد از نماز سجده سهو بجا آورد چنانکه خواهد آمد.
(مسأله 1180): سرفه کردن و آروغ زدن و آه کشیدن در نماز اشکال ندارد ولى گفتن آخ و آه و مانند اینها اگر عمدى، باشد نماز را باطل مى کند.
(مسأله 1181): اگر کلمه اى را به قصد ذکر بگوید، مثلاً به قصد ذکر بگوید الله اکبر و در موقع گفتن آن، صدا را بلند کند که چیزى را به دیگرى بفهماند. اشکال ندارد، بلکه اگر به قصد این که چیزى به کسى بفهماند کلمه اى را به قصد ذکر بگوید اشکال ندارد.
(مسأله 1182): خواندن قرآن در نماز، غیر از چهار آیه اى که سجده واجب دارد و در احکام جنابت گفته شد و نیز دعا کردن در نماز اشکال ندارد، ولى احتیاط واجب آن است که به غیر عربى دعا نکنند.
(مسأله 1183): اگر چیزى از حمد و سوره و ذکرهاى نماز را عمداً بدون قصد جزئیت یا احتیاطاً چند مرتبه بگوید اشکال ندارد.
(مسأله 1184): در حال نماز، انسان نباید به دیگرى سلام کند، و اگر دیگرى به او سلام کند، بنا بر احتیاط واجب باید همانطور که او سلام کرده جواب دهد، مثلاً اگر گفته سلام علیکم در جواب بگوید سلام علیکم ولى در جواب علیکم السلام هر صیغه اى که مى خواهد مى تواند بگوید.
(مسأله 1185): انسان باید جواب سلام را چه در نماز یا در غیر نماز فوراً بگوید، و اگر عمداً یا از روى فراموشى جواب سلام را به قدرى طول دهد که اگر جواب بگوید جواب آن سلام حساب نشود، چنانچه در نماز باشد، نباید جواب دهد، و اگر در نماز نباشد، جواب دادن واجب نیست.
(مسأله 1186): باید جواب سلام را طورى بگوید که سلام کننده بشنود ولى اگر سلام کننده کر باشد یا سلام داده و تند رد شود، چنانچه انسان بطور معمول جواب او را بدهد کافیست.
(مسأله 1187): واجب نیست که نمازگزار سلام را به قصد دعا بگوید، یعنى از خداوند عالم براى کسى که سلام کرده سلامتى بخواهد، بلکه بقصد تحیت نیز بگوید مانعى ندارد.
(مسأله 1188): اگر زن نامحرم یا بچه ممیز یعنى بچه اى که خوب و بد را مى فهمد به نمازگزار سلام کند، نمازگزار باید جواب او را بدهد ولى در سلام زن که سلام علیک بگوید باید بگوید سلام علیک و کاف را زیر و زَبَر و پیش ندهد.
(مسأله 1189): اگر نمازگزار جواب سلام را ندهد اگر چه معصیت کرده ولى نمازش صحیح است.
(مسأله 1190): اگر کسى به نمازگزار غلط سلام کند به طورى که سلام حساب نشود، جواب او واجب نیست.
(مسأله 1191): جواب سلام کسى که از روى مسخره یا شوخى سلام مى کند و جواب سلام مرد و زن غیر مسلمان در صورتى که ذمى نباشند واجب نیست. و اگر ذمى باشند بنا بر احتیاط واجب به کلمه علیک اکتفا شود.
(مسأله 1192): اگر کسى به عده اى سلام کند، جواب سلام او بر همه آنان واجب است، ولى اگر یکى از آنان جواب دهد کافى است.
(مسأله 1193): اگر کسى به عده اى سلام کند و کسى که سلام کننده قصد سلام دادن به او را نداشته جواب دهد باز هم جواب سلام او بر آن عده واجب است.
(مسأله 1194): اگر به عده اى سلام کند و کسى که بین آنها مشغول نماز است شک کند که سلام کننده قصد سلام کردن به او را هم داشته یا نه، نباید جواب بدهد، و همچنین است اگر بداند قصد او را هم داشته ولى دیگرى جواب سلام را بدهد، اما اگر بداند قصد او را هم داشته و دیگرى جواب
ندهد، باید جواب او را بگوید.
(مسأله 1195): سلام کردن مستحب است، و خیلى سفارش شده است که سواره به پیاده و ایستاده به نشسته و کوچکتر به بزرگتر سلام کند.
(مسأله 1196): اگر دو نفر با هم به یکدیگر سلام کنند، بنا بر احتیاط واجب باید هر یک جواب سلام دیگرى را بدهد.
(مسأله 1197): در غیر نماز، مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگوید، مثلاً اگر کسى گفت سلام علیکم در جواب بگوید سلام علیکم و رحمة الله.
"هفتم": از مبطلات نماز خنده با صدا و عمدى است، و چنانچه عمداً بى صدا یا سهواً با صدا بخندد، ظاهر این است که نمازش اشکال ندارد.
(مسأله 1198): اگر براى جلوگیرى از صداى خنده حالش تغییر کند مثلاً رنگش سرخ شود، احتیاط واجب آن است که نمازش را دوباره بخواند.
"هشتم": از مبطلات نماز آن است که براى کار دنیا عمداً با صدا گریه کند و احتیاط واجب آن است که براى کار دنیا بى صدا هم گریه نکند، ولى اگر از ترس خدا یا براى آخرت گریه کند، آهسته باشد یا بلند اشکال ندارد. بلکه از بهترین اعمال است.
"نهم": از مبطلات نماز کارى است که صورت نماز را به هم بزند، مثل دست زدن و به هوا پریدن و مانند اینها عمداً باشد یا از روى فراموشى، ولى کارى که صورت نماز را بهم نزند، مثل اشاره کردن با دست اشکال ندارد.
(مسأله 1199): اگر در بین نماز به قدرى ساکت بماند که نگویند نماز مى خواند نمازش باطل مى شود.
(مسأله 1200): اگر در بین نماز کارى انجام دهد، یا مدتى ساکت شود و شک کند که نماز بهم خورده یا نه، جایز است نماز را قطع کرده و اعاده نماید و بهتر این است که نماز را تمام کرده و دوباره بخواند.
"دهم": از مبطلات نماز، خوردن و آشامیدن است، که اگر در نماز طورى بخورد و بیاشامد که نگویند نماز مى خواند، عمداً باشد یا از روى فراموشى نمازش باطل مى شود، ولى کسى که مى خواهد روزه بگیرد، اگر پیش از اذان صبح نماز مستحبى بخواند و تشنه باشد، چنانچه بترسد که اگر نماز را تمام کند صبح شود، در صورتى که آب روبروى او در دو سه قدمى باشد مى تواند در بین نماز آب بیاشامد، اما باید کارى که نماز را باطل مى کند، مثل رو گرداندن از قبله انجام ندهد.
(مسأله 1201): اگر بواسطه خوردن یا آشامیدن عمدى، موالات نماز بهم، بخورد نیز بنا بر احتیاط واجب باید نماز را دوباره بخواند.
(مسأله 1202): اگر در بین نماز، غذائى را که در دهان یا لاى دندانها مانده فرو ببرد، نمازش باطل نمى شود، و اگر قند یا شکر و مانند اینها در دهان مانده باشد و در حال نماز کم کم آب شود و فرو رود احوط اجتناب است.
"یازدهم": از مبطلات نماز، شک در رکعتهاى نماز دو رکعتى یا سه رکعتى، یا در دو رکعت اول نمازهاى چهار رکعتى است. در صورتى که نمازگزار در حال شک باقى باشد.
"دوازدهم": از مبطلات نماز، آن است که رکن نماز را عمداً یا سهواً کم کند، یا چیزى را که رکن نیست عمداً کم نماید، یا چیزى را عمداً در نماز زیاد کند یا رکنى را مثل رکوع یا دو سجده از یک رکعت سهواً زیاد کند و اما زیاد کردن تکبیرة الاحرام سهواً مبطل نماز نیست.
(مسأله 1203): اگر بعد از نماز شک کند که در بین نماز کارى را که نماز را باطل مى کند انجام داده یا نه؟ نمازش صحیح است.
چیزهاى که در نماز مکروه است
▲ چیزهاى که در نماز مکروه است
(مسأله 1204): مکروه است در نماز صورت را کمى به طرف راست یا چپ بگرداند، به طورى که نگویند روى خود را از قبله گردانده، والاّ نماز باطل است. و نیز مکروه است در نماز چشمها را به هم بگذارد یا به طرف راست و چپ بگرداند و یا با ریش و دست خود بازى کند، و انگشتها را داخل هم نماید، و آب دهان بیندازد، و به خط قرآن یا کتاب یا خط انگشتر نگاه کند و نیز مکروه است، موقع خواندن حمد و سوره و گفتن ذکر براى شنیدن حرف کسى ساکت شود، بله هر کارى که خضوع و خشوع را از بین ببرد مکروه مى باشد.
(مسأله 1205): موقعى که انسان خوابش مى آید و نیز موقع خوددارى کردن از بول و غائط مکروه است نماز بخواند، و همچنین پوشیدن جوراب تنگ که پا را فشار دهد در نماز مکروه مى باشد، و غیر از اینها
مکروهات دیگرى هم در کتابهاى مفصل گفته شده است.
مواردى که مى شود نماز را شکست
▲ مواردى که مى شود نماز را شکست
(مسأله 1206): شکستن نماز واجب از روى اختیار بنا بر احتیاط واجب حرام است، ولى براى حفظ مال و جلوگیرى از ضرر مالى یا بدنى مانعى ندارد.
(مسأله 1207): اگر حفظ جان خود انسان یا کسى که حفظ جان او واجب است، یا حفظ مالى که نگهدارى آن واجب مى باشد، و بدون شکستن نماز ممکن نباشد، باید نماز را بشکند. ولى شکستن نماز براى مالى
بى اهمیت مکروه است.
(مسأله 1208): اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد، و طلبکار طلب خود را از او مطالبه کند، چنانچه بتواند در بین نماز طلب او را بدهد، باید در همان حال بپردازد، و اگر بدون شکستن نماز، دادن او ممکن نیست باید نماز را بشکند و طلب او را بدهد و بعد نماز را بخواند.
(مسأله 1209): اگر در بین نماز بفهمد مسجد نجس است، چنانچه وقت تنگ باشد، باید نماز را تمام کند، و اگر وقت وسعت دارد، و تطهیر مسجد نماز را به هم نمى زند، باید در بین نماز تطهیر کند، بعد بقیه نماز را بخواند، و اگر نماز را به هم مى زند، در صورتى که بعد از نماز تطهیر مسجد ممکن باشد، شکستن نماز براى تطهیر جائز است، و اگر بعد از نماز تطهیر مسجد ممکن نباشد، باید نماز را بشکند و مسجد را تطهیر نماید، و بعد نماز را بخواند.
(مسأله 1210): کسى که باید نماز را بشکند، اگر نماز را تمام کند معصیت کرده، ولى نمازش صحیح است و احتیاط مستحب آن است که دوباره بخواند.
(مسأله 1211): اگر پیش از آنکه به اندازه رکوع خم شود، یادش بیاید که اذان و اقامه را فراموش کرده چنانچه وقت نماز وسعت دارد، مستحب است براى گفتن آنها نماز را بشکند، و همچنین است اگر پیش از
قرائت یادش بیاید که اقامه را فراموش کرده است.
شکیات
▲ شکیات
شکیات نماز (23) قسم است: هشت قسم آن شکهایى است که نماز را باطل مى کند، و به شش قسم آن نباید اعتنا کرد. و نه قسم دیگر آن صحیح است.
شکهاى باطل کننده
▲ شکهاى باطل کننده
(مسأله 1212): شکهاى که نماز را باطل مى کند از این قرار است:
"اول": شک در شماره رکعتهاى نماز دو رکعتى واجب مثل نماز صبح و نماز مسافر، ولى شک در شماره رکعتهاى نماز مستحب و نماز احتیاط نماز را باطل نمى کند.
"دوم": شک در شماره رکعتهاى نماز سه رکعتى.
"سوم": آنکه در نماز چهار رکعتى شک کند که یک رکعت خوانده یا بیشتر.
"چهارم": آنکه در نماز چهار رکعتى پیش از تمام شدن ذکر سجده دوم شک کند که دو رکعت خوانده یا بیشتر.
"پنجم": شک بین دو و پنج یا دو و بیشتر از پنج.
"ششم": شک بین سه و شش یا سه و بیشتر از شش.
"هفتم": شک در رکعتهاى نماز که نداند چند رکعت خوانده است.
"هشتم": شک بین چهار و شش یا چهار و بیشتر از شش.
(مسأله 1213): اگر یکى از شکهاى باطل کننده براى انسان پیش آید، بهتر آن است که نماز را بهم نزند، بلکه به قدرى فکر کند که صورت نماز بهم بخورد، یا از پیدا شدن یقین یا گمان ناامید شود.
شکهاى که نباید به آنها اعتنا کرد
▲ شکهاى که نباید به آنها اعتنا کرد
(مسأله 1214): شکهاى که نباید به آنها اعتنا کرد از این قرار است.
"اول": شک در چیزى که محل بجا آوردن آن گذشته است: مثل آنکه در رکوع شک کند که حمد را خوانده یا نه.
"دوم": شک بعد از سلام نماز.
"سوم": شک بعد از گذشتن وقت نماز.
"چهارم": شک کثیر الشک یعنى کسى که زیاد شک مى کند.
"پنجم": شک امام در شماره رکعتهاى نماز، در صورتى که مأموم شماره آنها را بداند، و همچنین شک مأموم در صورتى که امام شماره رکعتهاى نماز را بداند.
"ششم"، شک در نمازهاى مستحبى و نماز احتیاط.
1ـ شک در چیزى که محل آن گذشته است
▲ 1ـ شک در چیزى که محل آن گذشته است
(مسأله 1215): اگر در بین نماز شک کند که یکى از کارهاى واجب آن را انجام داده یا نه، مثلاً شک کند که حمد خوانده یا نه، چنانچه مشغول کارى که باید بعد از آن انجام دهد نشده، باید آنچه را که در انجام آن شک کرده بجا آورد. و اگر به کارى که باید بعد از آن انجام دهد مشغول شده، مثلاً در حال خواندن سوره شک کند حمد خوانده یا نه، به شک خود اعتنا نکند.
(مسأله 1216): اگر در بین خواندن آیه شک کند که آیه پیش را خوانده یا نه، یا وقتى که آخر آیه را مى خواند شک کند که اول آن را خوانده یا نه، باید به شک خود اعتنا نکند.
(مسأله 1217): اگر بعد از رکوع یا سجود شک کند که کارهاى واجب آن مانند ذکر و آرام بودن بدن را انجام داده یا نه، باید به شک خود اعتنا نکند.
(مسأله 1218): اگر در حالى که به سجده مى رود شک کند که رکوع کرده یا نه لازم است برگشته و بایستد و رکوع را به جا آورد، و اگر شک کند که بعد از رکوع ایستاده یا نه، به شک خود اعتنا نکند.
(مسأله 1219): اگر در حال برخاستن شک کند که سجده یا تشهد را بجا آورده یا نه، باید برگردد و بجا آورد.
(مسأله 1220): کسى که نشسته یا خوابیده نماز مى خواند، اگر موقعى که حمد یا تسبیحات مى خواند، شک کند که سجده یا تشهد را بجا آورده یا نه، باید به شک خود اعتنا نکند و اگر پیش از آنکه مشغول حمد یا تسبیحات شود، شک کند که سجده یا تشهد را بجا آورده یا نه، باید بجا آورد.
(مسأله 1221): اگر شک کند که یکى از رکنهاى نماز را بجا آورده یا نه، چنانچه مشغول کارى که بعد از آن است نشده باید آن را بجا آورد، مثلاً اگر پیش از خواندن تشهد شک کند که دو سجده را بجا آورده یا نه، باید بجا آورد، و چنانچه بعد یادش بیاید که آن رکن را بجا آورده بوده، چون رکن زیاد شده نمازش باطل است.
(مسأله 1222): اگر شک کند عملى را که رکن نیست بجا آورده یا نه، چنانچه مشغول کارى که بعد از آن است نشده، باید آن را بجا آورد، مثلاً اگر پیش از خواندن سوره شک کند که حمد را خوانده یا نه، باید حمد را بخواند، و اگر بعد از انجام آن یادش بیاید که آن را بجا آورده بوده، چون رکن زیاد نشده نمازش صحیح است.
(مسأله 1223): اگر شک کند که رکنى را بجا آورده یا نه، مثلاً مشغول تشهد است اگر شک کند که دو سجده را بجا آورده یا نه، و به شک خود اعتنا نکند، و بعداً یادش بیاید که آن رکن را بجا نیاورده، در صورتى که مشغول رکن بعد نشده باید آن را بجا آورد، و اگر مشغول رکن بعد شده نمازش باطل است، مثلاً اگر پیش از رکوع رکعت بعد یادش بیاید که دو سجده را بجا نیاورده باید بجا آورد، و اگر در رکوع یا بعد از آن یادش بیاید نمازش باطل است.
(مسأله 1224): اگر شک کند عملى را که رکن نیست بجا آورده یا نه، چنانچه مشغول کارى که بعد از آن است شده، باید به شک خود اعتنا نکند، مثلاً موقعى که مشغول خواندن سوره است، شک کند که حمد را خوانده یا نه، باید به شک خود اعتنا نکند، و اگر بعد یادش بیاید که آن را بجا نیاورده، در صورتى که مشغول رکن بعد نشده، باید بجا آورد، و اگر مشغول رکن بعد شده نمازش صحیح است، بنا بر این اگر مثلاً در قنوت یادش بیاید که حمد را نخوانده، باید بخواند، و اگر در رکوع یادش بیاید نمازش صحیح است.
(مسأله 1225): اگر شک کند که سلام نماز را گفته یا نه، چنانچه مشغول نماز دیگر شده، یا به واسطه انجام کارى که نماز را به هم مى زند، از حال نمازگزار بیرون رفته، باید به شک خود اعتنا نکند، و اگر پیش از اینها شک کند، باید سلام را بگوید اگر چه مشغول تعقیب باشد و اگر شک کند، که سلام را درست گفته یا نه، به شک خود اعتنا نکند هر چند مشغول تعقیب هم نشده باشد.
2ـ شک بعد از نما
▲ 2ـ شک بعد از نما
(مسأله 1226): اگر بعد از سلام نماز شک کند که نمازش صحیح بوده یا نه، مثلاً شک کند رکوع کرده یا نه، یا بعد از نماز چهار رکعتى شک کند که چهار رکعت خوانده یا پنج رکعت، به شک خود اعتنا نکند ولى اگر هر دو طرف شک او باطل باشد، مثلاً بعد از سلام نماز چهار رکعتى شک کند که سه رکعت خوانده یا پنج رکعت، نماز باطل است.
3ـ شک بعد از وقت
▲ 3ـ شک بعد از وقت
(مسأله 1227): اگر بعد از گذشتن وقت نماز، شک کند که نماز خوانده یا نه، یا گمان کند که نخوانده، خواندن آن لازم نیست، ولى اگر پیش از گذشتن وقت شک کند که نماز خوانده یا نه، اگر چه گمان کند که خوانده است، باید آن نماز را بخواند.
(مسأله 1228): اگر بعد از گذشتن وقت شک کند که نماز را درست خوانده یا نه، به شک خود اعتنا نکند.
(مسأله 1229): اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار رکعت نماز خوانده، ولى نداند به نیت ظهر خوانده یا به نیت عصر، باید چهار رکعت نماز قضا به نیت نمازى که بر او واجب است بخواند.
(مسأله 1230): اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشاء بداند که یک نماز خوانده، ولى نداند سه رکعتى خوانده یا چهار رکعتى، باید قضاى نماز مغرب و عشاء را بخوانند.
4 ـ کثیرالشک و کسى که زیاد شک مى کند
▲ 4 ـ کثیرالشک و کسى که زیاد شک مى کند
(مسأله 1231): کثیرالشک کسى است که عرفاً بگویند زیاد شک مى کند، یا اینکه حال او به نحوى باشد که در هر سه نماز لااقل یک مرتبه شک مى کند، چنین شخصى به شک خود اعتنا نکند.
(مسأله 1232): کثیرالشک اگر در بجا آوردن چیزى از اجزاء نماز شک کند باید بنا بگذارد که آن را بجا آورده مثلاً اگر شک کند که رکوع کرده یا نه، باید بنا بگذارد که رکوع کرده است، و اگر در بجا آوردن چیزى شک کند که نماز را باطل مى کند، مثل این که شک کند که نماز صبح را دو رکعت خوانده یا سه رکعت بنا را به صحت مى گذارد.
(مسأله 1233): کسى که در یک چیز نماز، زیاد شک مى کند، چنانچه در چیزهاى دیگر نماز شک کند، باید به دستور آن عمل نماید مثلاً کسى که زیاد شک مى کند سجده کرده یا نه، اگر در بجا آوردن رکوع شک کند باید به دستور آن رفتار نماید، یعنى اگر به سجده نرفته رکوع را بجا آورد و اگر به سجده رفته اعتنا نکند.
(مسأله 1234): کسى که در نماز مخصوصى مثلاً در نماز ظهر زیاد شک مى کند، اگر در نماز دیگر مثلاً در نماز عصر شک کند، باید به دستور شک رفتار نماید.
(مسأله 1235): کسى که فقط وقتى در جاى مخصوصى نماز مى خواند، زیاد شک مى کند، اگر در غیر آنجا نماز بخواند و شکى براى او پیش آید، باید به دستور شک عمل نماید.
(مسأله 1236): اگر انسان شک کند که کثیرالشک شده یا نه، باید به دستور شک عمل نماید، و کثیرالشک تا وقتى یقین نکند که به حال معمولى مردم برگشته باید به شک خود اعتنا نکند.
(مسأله 1237): کسى که زیاد شک مى کند، اگر شک کند رکنى را به جا آورده یا نه، و اعتنا نکند بعد یادش بیاید که آن را بجا نیاورده، چنانچه مشغول رکن بعد نشده، باید آن را بجا آورد، و اگر مشغول رکن بعد شده نمازش باطل است، مثلاً اگر شک کند رکوع کرده یا نه، و اعتنا نکند، چنانچه پیش از سجده اول یادش بیاید که رکوع نکرده باید برگردد و رکوع را انجام دهد و نماز را تمام کند نمازش صحیح است، و اگر در سجده دوم یادش بیاید، نمازش باطل است. و اگر در سجده اول یا بین هر دو سجده یادش بیاید
احتیاط واجب آن است که برگردد. رکوع را بجا آورد و نماز را تمام کند و دو سجده سهو جهت زیادى سجده بجا آورد و بعد اصل نماز را اعاده کند.
(مسأله 1238): کسى که زیاد شک مى کند، اگر شک کند چیزى را که رکن نیست بجا آورده یا نه، و اعتنا نکند، و بعد یادش بیاید که آن را بجا نیاورده چنانچه از محل بجا آوردن آن نگذشته، باید آن را به جا آورد و اگر از محل آن گذشته نمازش صحیح است، مثلاً اگر شک کند که حمد خوانده یا نه، و اعتنا نکند چنانچه در قنوت یادش بیاید که حمد نخوانده، باید بخواند، و اگر در رکوع یادش بیاید، نمازش صحیح است.
5 ـ شک امام و مأموم
▲ 5 ـ شک امام و مأموم
(مسأله 1239): اگر امام جماعت در شماره رکعتهاى نماز شک کند، مثلاً شک کند که سه رکعت خوانده یا چهار رکعت، و چنانچه مأموم یقین یا گمان داشته باشد که چهار رکعت خوانده، و به امام بفهماند که چهار رکعت خوانده است، امام باید نماز را تمام کند، و خواندن نماز احتیاط لازم نیست و نیز اگر امام یقین یا گمان داشته باشد که چند رکعت خوانده است، و مأموم در شماره رکعتهاى نماز شک کند، باید به شک خود اعتنا ننماید.
6ـ شک در نماز مستحبى
▲ 6ـ شک در نماز مستحبى
(مسأله 1240): اگر در شماره رکعتهاى نماز مستحبى شک کند، چنانچه طرف بیشتر شک نماز را باطل مى کند، باید بنا را بر کمتر بگذارد، مثلاً اگر در نافله صبح شک کند که دو رکعت خوانده یا سه رکعت، باید بنا بگذارد که دو رکعت خوانده است، و اگر طرف بیشتر شک نماز را باطل نمى کند، مثلاً شک کند که دو رکعت خوانده یا یک رکعت به هر طرف شک عمل کند، نمازش صحیح است.
(مسأله 1241): کم شدن رکن، نافله را باطل مى کند، ولى زیاد شدن رکن آن را باطل نمى کند، پس اگر یکى از کارهاى نافله را فراموش کند و موقعى یادش بیاید که مشغول رکن بعد از آن شده باید آن کار را انجام دهد و دوباره آن رکن را بجا آورد مثلاً اگر در بین رکوع یادش بیاید که سوره حمد را نخوانده باید برگردد و حمد را بخواند و دوباره به رکوع رود.
(مسأله 1242): اگر در یکى از کارهاى نافله شک کند، خواه رکن باشد یا غیر رکن، چنانچه محل آن نگذشته، باید به جا آورد و اگر محل آن گذشته به شک خود اعتنا نکند.
(مسأله 1243): اگر در نماز مستحبى دو رکعتى گمانش به سه رکعت یا بیشتر برود، باید اعتنا نکند و نمازش صحیح است، و اگر گمانش به دو رکعت یا کمتر برود، باید به همان گمان عمل کند، مثلاً اگر گمانش به یک رکعت مى رود باید یک رکعت دیگر بخواند.
(مسأله 1244): اگر در نمازهاى نافله کارى کند که براى آن در نماز واجب سجده سهو واجب مى شود، یا یک سجده یا تشهد را فراموش نماید، لازم نیست بعد از نماز سجده سهو یا قضاى سجده و تشهد را بجا آورد.
(مسأله 1245): اگر شک کند که نماز، مستحبى را خوانده یا نه، چنانچه آن نماز مثل نماز جعفر طیّار وقت معین نداشته باشد بنا بگذارد که نخوانده است و همچنین است اگر مثل نافله یومیه وقت معین داشته باشد و پیش از گذشتن وقت شک کند که آن را بجا آورده یا نه، ولى اگر بعد از گذشتن وقت شک کند که خوانده است یا نه، به شک خود اعتنا نکند.
شکهاى صحیح
▲ شکهاى صحیح
(مسأله 1246): در نُه صورت اگر در شماره رکعتهاى نماز چهار رکعتى شک کند، بنا بر احتیاط مستحب باید فوراً فکر نماید پس اگر یقین یا گمان به یک طرف شک پیدا کرد، همان طرف را بگیرد و نماز را تمام کند، وگرنه به دستورهاى که گفته مى شود عمل نماید، و آن نه صورت، از این قرار است:
"اول" آنکه بعد از تمامى ذکر سجده دوم شک کند که دو رکعت خوانده است یا سه رکعت، باید بنا بگذارد که سه رکعت، خوانده است و یک رکعت دیگر بخواند و نماز را تمام کند و بعد از نماز بنا بر احتیاط واجب یک رکعت نماز احتیاط ایستاده بجا آورد.
"دوم" شک بین دو و چهار بعد از تمامى ذکر از سجده دوم، که باید بنا بگذارد چهار رکعت خوانده و نماز را تمام کند و بعد از نماز دو رکعت نماز احتیاط ایستاده بخواند.
"سوم" شک بین دو و سه و چهار بعد از تمامى ذکر از سجده دوم، که باید بنا را بر چهار بگذارد و بعد از نماز دو رکعت نماز احتیاط ایستاده و دو رکعت نشسته بجا آورد.
"چهارم" شک بین چهار و پنج بعد از تمام کردن ذکر از سجده دوم، که باید بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام کند، و بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد ولى اگر بعد از سجده اول، یا پیش از تمامى ذکر از سجده دوم، یکى از این چهار شک براى او پیش آید، نمازش باطل است.
"پنجم" شک بین سه و چهار، که در هر جاى نماز باشد، باید بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام کند، و بعد از نماز یک رکعت نماز احتیاط ایستاده یا دو رکعت نشسته بجا آورد.
"ششم" شک بین چهار و پنج در حال ایستاده، که باید بنشیند و تشهد بخواند و سلام نماز را بدهد و یک رکعت نماز احتیاط ایستاده یا دو رکعت نشسته بجا آورد.
"هفتم" شک بین سه و پنج در حال ایستاده، که باید بنشیند و تشهد بخواند و سلام نماز را بدهد و دو رکعت نماز احتیاط ایستاده بجا آورد.
"هشتم" شک بین سه و چهار و پنج در حال ایستاده، که باید بنشیند و تشهد بخواند و بعد از سلام نماز دو رکعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو رکعت نشسته بجا آورد.
"نهم" شک بین پنج و شش در حال ایستاده، که باید بنشیند و تشهد بخواند و سلام نماز را بدهد و دو سجده سهو بجا آورد، و نیز بنا بر احتیاط واجب دو سجده سهو براى ایستادن بیجا در این چهار صورت بجا آورد.
(مسأله 1247): اگر یکى از شکهاى صحیح براى انسان پیش آید، بنا بر احتیاط واجب نباید نماز را بشکند و باید به دستورى که گفته شد عمل نماید.
(مسأله 1248): اگر یکى از شکهاى که نماز احتیاط براى آنها واجب است در نماز پیش آید، چنانچه انسان نماز را تمام کند احتیاط واجب آن است که نماز احتیاط را بخواند، و بدون خواندن نماز احتیاط، نماز را از سر نگیرد، و اگر پیش از انجام کارى که نماز را باطل مى کند نماز را از سر بگیرد، نماز دومش هم باطل است، ولى اگر بعد از انجام کارى که نماز را باطل مى کند، مشغول نماز شود، نماز دومش صحیح است.
(مسأله 1249): وقتى یکى از شکهاى باطل براى انسان پیش آید، و بداند که اگر به حالت بعدى منتقل شود براى او یقین یا گمان پیدا مى شود جائز نیست با حالت شک نماز را ادامه دهد، مثلاً اگر در حال ایستادن شک کند که یک رکعت خوانده یا بیشتر و بداند که اگر به رکوع رود به یک طرف یقین یا گمان پیدا مى کند، جائز نیست با این حال رکوع کند.
(مسأله 1250): اگر اول گمانش به یک طرف بیشتر باشد، بعد دو طرف در نظر او مساوى شود، باید به دستور شک عمل نماید، و اگر اول دو طرف در نظر او مساوى باشد، و به طرفى کى وظیفه او است بنا بگذارد، بعد گمانش به طرف دیگر برود، باید همان طرف را بگیرد و نماز را تمام کند.
(مسأله 1251): کسى که نمى داند گمانش به یک طرف بیشتر است یا هر دو طرف در نظر او مساوى است، باید به دستور شک عمل کند.
(مسأله 1252): اگر بعد از نماز بداند که در بین نماز حال تردیدى داشته، که مثلاً دو رکعت خوانده یا سه رکعت، و بنا را بر سه گذاشته، ولى نداند که گمانش به خواندن سه رکعت بوده، یا هر دو طرف در نظر او مساوى بوده، باید نماز احتیاط را بخواند.
(مسأله 1253): اگر موقعى که تشهد مى خواند، یا بعد از ایستادن شک کند که دو سجده را بجا آورده یا نه، و در همان موقع یکى از شکهائى که اگر بعد از تمام شدن دو سجده اتفاق بیفتد صحیح مى باشد، براى او پیش آید، مثلاً شک کند که دو رکعت خوانده یا سه رکعت، چنانچه به دستور آن شک عمل کند نمازش صحیح است.
(مسأله 1254): اگر پیش از آنکه مشغول تشهد شود، یا پیش از ایستادن شک کند که یک یا دو سجده را بجا آورده یا نه، و در همان موقع یکى از شکهاى که بعد از تمام شدن دو سجده صحیح است، برایش پیش آید
نمازش باطل است.
(مسأله 1255): اگر موقعى که ایستاده بین سه و چهار یا بین سه و چهار و پنج شک کند، و یادش بیاید که یک یا دو سجده از رکعت پیش را بجا نیاورده نمازش باطل است.
(مسأله 1256): اگر شک او از بین برود، و شک دیگرى برایش پیش آید، مثلاً اول شک کند که دو رکعت خوانده یا سه رکعت، بعد شک کند که سه رکعت خوانده یا چهار رکعت، باید بدستور شک دوم عمل نماید.
(مسأله 1257): اگر بعد از نماز شک کند که در حال نماز مثلاً بین دو و چهار شک کرده، یا بین سه و چهار، جایز است که نماز را به هم زده و دوباره بخواند.
(مسأله 1258): اگر بعد از نماز بفهمد که در حال نماز شکى براى او پیش آمده، ولى نداند از شکهاى باطل یا صحیح بوده، و اگر از شکهاى صحیح بوده نداند کدام قسم آن بوده است، باید بعد از اعراض از آن، نماز را دوباره بخواند.
(مسأله 1259): کسى که نشسته نماز مى خواند، اگر شکى کند که باید براى آن یک رکعت نماز احتیاط ایستاده یا دو رکعت نشسته بخواند، باید یک رکعت نشسته بجا آورد، و اگر شکى کند که باید براى آن دو رکعت نماز احتیاط ایستاده بخواند، باید دو رکعت نشسته بجا آورد.
(مسأله 1260): کسى که ایستاده نماز مى خواند، اگر موقع خواندن نماز احتیاط از ایستادن عاجز شود، باید مثل کسى که نماز را نشسته مى خواند که حکم آن در مسأله پیش گفته شد، نماز احتیاط را بجا آورد.
(مسأله 1261): کسى که نشسته نماز مى خواند، اگر موقع خواندن نماز احتیاط بتواند بایستد، باید به وظیفه کسى که نماز را ایستاده مى خواند عمل کند.
دستور نماز احتیاط
▲ دستور نماز احتیاط
(مسأله 1262): کسى که نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از سلام نماز باید فوراً نیّت نماز احتیاط کند و تکبیر بگوید و حمد را بخواند و به رکوع رود و دو سجده نماید پس اگر یک رکعت نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از دو سجده تشهد بخواند و سلام دهد و اگر دو رکعت نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از دو سجده، یک رکعت دیگر مثل رکعت اول بجا آورد و بعد از تشهد سلام دهد.
(مسأله 1263): نماز احتیاط سوره و قنوت ندارد و باید آن را آهسته بخواند، و نیت آن را به زبان نیاورد، و احتیاط واجب آن است که بسم الله آن را هم آهسته بگوید.
(مسأله 1264): اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد، نمازى که خوانده درست بوده، لازم نیست نماز احتیاط را بخواند و اگر در بین نماز احتیاط بفهمد، لازم نیست آن را تمام نماید.
(مسأله 1265): اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد که رکعتهاى نمازش کم بوده، چنانچه کارى که نماز را باطل مى کند انجام نداده، باید آنچه را از نماز نخوانده بخواند و براى سلام بیجا دو سجده سهو بنماید، و اگر کارى که نماز را باطل مى کند، انجام داده، مثلاً پشت به قبله کرده، باید نماز را دوباره بجا آورد.
(مسأله 1266): اگر بعد از نماز احتیاط بفهمد کسرى نمازش به مقدار نماز احتیاط بوده، مثلاً در شک بین سه و چهار یک رکعت نماز احتیاط بخواند بعد بفهمد نماز را سه رکعت خوانده، نمازش صحیح است.
(مسأله 1267): اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد کسرى نماز کمتر از نماز احتیاط بوده، مثلاً در شک بین دو و چهار، دو رکعت نماز احتیاط بخواند بعد بفهمد نماز را سه رکعت خوانده باید نماز را دوباره بخواند.
(مسأله 1268): اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد کسرى نمازش بیشتر از نماز احتیاط بوده، مثلاً در شک بین سه و چهار، یک رکعت نماز احتیاط بخواند، بعد بفهمد نماز را دو رکعت خوانده، چنانچه بعد از نماز احتیاط کارى که نماز را باطل مى کند انجام داده، مثلاً پشت به قبله کرده باید نماز را دوباره بخواند، و اگر کارى که نماز را باطل مى کند انجام نداده، نماز احتیاط محسوب است، و یک رکعت کسرى نمازش را بجا آورد، و نمازش صحیح است و براى زیادى هر یک از سلام در اصل نماز، و نماز احتیاط دو
سجده سهو بجا آورد و احتیاط در اعاده اصل نماز ترک نشود.
(مسأله 1269): اگر بین دو و سه و چهار شک کند، و بعد از خواندن دو رکعت نماز احتیاط ایستاده، یادش بیاید که نماز را دو رکعت خوانده لازم نیست دو رکعت نماز احتیاط نشسته را بخواند.
(مسأله 1270): اگر بین سه و چهار شک کند و موقعى که یک رکعت نماز احتیاط ایستاده را مى خواند یادش بیاید که نماز را سه رکعت خوانده باید نماز احتیاط را تمام کند، و نمازش صحیح است، و براى سلام زیادى سجده سهو بنماید، و اگر موقعى که دو رکعت نماز احتیاط نشسته مى خواند یادش بیاید، پس اگر قبل از رکوع اول یادش بیاید، بایستد و نماز را مطابق کسرى که دارد تمام نماید، و اگر بعد از رکوع یادش بیاید نمازش باطل است.
(مسأله 1271): اگر بین دو و سه و چهار شک کند و موقعى که دو رکعت نماز احتیاط ایستاده را مى خواند، پیش از رکوع دوم یادش بیاید که نماز را سه رکعت خوانده، باید بنشیند و نماز احتیاط را یک رکعتى تمام کند، و براى سلام زیادى سجده سهو بنماید، و اگر بین سه و چهار شک کند و موقعى که دو رکعت نماز احتیاط نشسته یا یک رکعت ایستاده مى خواند یادش بیاید که نماز را سه رکعت خوانده احتیاط واجب آن است که نماز احتیاط را یک رکعت ایستاده تمام کند و نماز را دوباره بخواند و دو سجده
سهو جهت سلام بیجا انجام دهد.
(مسأله 1272): اگر در بین نماز احتیاط بفهمد کسرى نمازش بیشتر یا کمتر از نماز احتیاط بوده، چنانچه نتواند نماز احتیاط را مطابق کسرى نمازش تمام کند، باید آن را رها کند، و در این صورت اگر ممکن باشد کسرى نماز را بجا آورد و اگر ممکن نباشد، نماز را دوباره بخواند، مثلاً در شک بین سه و چهار اگر موقعى که دو رکعت نماز احتیاط نشسته را مى خواند، یادش بیاید که نماز را دو رکعت خوانده، چون نمى تواند دو رکعت نشسته را بجاى دو رکعت ایستاده حساب کند، باید نماز احتیاط نشسته را رها کند، پس اگر
قبل از رکوع اول نماز احتیاط یادش آمده بود باید کسرى نمازش را بخواند و اگر بعد از آن بوده باید نماز را دوباره بجا آورد.
(مسأله 1273): اگر شک کند نماز احتیاطى را که بر او واجب بوده بجا آورده یا نه، چنانچه وقت نماز گذشته به شک خود اعتناء نکند، و اگر وقت دارد در صورتى که بین شک و نماز زیاد طول نکشیده و کارى هم مثل رو گرداندن از قبله که نماز را باطل مى کند انجام نداده، باید نماز احتیاط را بخواند، و اگر کارى که نماز را باطل مى کند بجا آورده، یا بین نماز و شک او زیاد طول کشیده بنا بر احتیاط واجب باید نماز را دوباره بخواند.
(مسأله 1274): اگر در نماز احتیاط، رکنى را زیاد کند، یا مثلاً بجاى یک رکعت دو رکعت بخواند، نماز احتیاط باطل مى شود، و باید دوباره اصل نماز را بخواند.
(مسأله 1275): موقعى که مشغول نماز احتیاط است اگر در یکى از کارهاى آن شک کند، چنانچه محل آن نگذشته، باید بجا آورد، و اگر محلش گذشته، باید به شک خود اعتنا نکند، مثلاً اگر شک کند که حمد خوانده یا نه، چنانچه به رکوع نرفته باید بخواند، و اگر به رکوع رفته باید به شک خود اعتنا نکند.
(مسأله 1276): اگر در شماره رکعتهاى نماز احتیاط شک کند، چنانچه طرف بیشتر شک نماز را باطل مى کند، باید بنا را بر کمتر بگذارد، و اگر طرف بیشتر شک نماز را باطل نمى کند، باید بنا را بر بیشتر بگذارد، مثلاً موقعى که مشغول خواندن دو رکعت نماز احتیاط است اگر شک کند که دو رکعت خوانده یا سه رکعت، چون طرف بیشتر شک نماز را باطل مى کند، باید بنا بگذارد که دو رکعت خوانده، و اگر شک کند که یک رکعت خوانده یا دو رکعت، چون طرف بیشتر شک نماز را باطل نمى کند باید بنا بگذارد که دو
رکعت خوانده است.
(مسأله 1277): اگر در نماز احتیاط چیزى که رکن نیست، سهواً کم یا زیاد شود، سجده سهو را احتیاطاً بجا آورد.
(مسأله 1278): اگر بعد از سلام نماز احتیاط شک کند که یکى از اجزاء یا شرائط آن را، بجا آورده یا نه، به شک خود اعتنا نکند.
(مسأله 1279): اگر در نماز احتیاط، تشهد یا یک سجده را فراموش کند و در جاى خود تدارکش ممکن نباشد، احتیاط واجب آن است که بعد از سلام نماز همان فراموش شده را قضا نماید و دو سجده سهو احتیاطاً انجام دهد.
(مسأله 1280): اگر نماز احتیاط و قضاى یک سجده یا قضاى یک تشهّد یا دو سجده سهو بر او واجب شود، باید اول نماز احتیاط را بجا آورد.
(مسأله 1281): حکم گمان در نماز نسبت به رکعات مثل حکم یقین است مثلاً اگر نداند که یک رکعت خوانده، یا دو رکعت و گمان داشته باشد که دو رکعت خوانده بنا مى گذارد که دو رکعت است، و اگر در نماز چهار رکعتى گمان دارد که چهار رکعت خوانده، نباید نماز احتیاط بخواند. و امّا نسبت به افعال گمان حکم شک را دارد، پس اگر گمان دارد، رکوع کرده در صورتى که داخل سجده نشده است، باید آن را بجا آورد و اگر گمان دارد حمد را نخوانده، چنانچه در سوره داخل شده باشد اعتنا به گمان ننماید و نمازش صحیح است.
(مسأله 1282): حکم شک و سهو و گمان در نمازهاى واجب یومیّه و نمازهاى واجب دیگر فرق ندارد، مثلاً اگر در نماز آیات شک کند که یک رکعت خوانده یا دو رکعت، چون شک او در نماز دو رکعتى است، نمازش باطل مى شود. و اگر گمان داشته باشد که دو رکعت است یا یک رکعت بر طبق گمان خود نماز را تمام مى نماید.
سجده سهو
▲ سجده سهو
(مسأله 1283): براى پنج چیز بعد از سلام نماز، انسان باید دو سجده سهو به دستورى که بعداً گفته مى شود بجا آورد:
"اول": آنکه در بین نماز سهواً حرف بزند.
"دوم": جاى که نباید سلام نماز را بدهد، مثلاً در رکعت اول سهواً سلام بدهد.
"سوم": آنکه تشهّد را فراموش کند.
"چهارم": آنکه در نماز چهار رکعتى بعد از تمامى ذکر سجده دوم، شک کند که چهار رکعت خوانده یا پنج رکعت.
"پنجم": آنکه یک سجده را فراموش کند یا اینکه در جایى که باید بایستد نایستد مثلاً موقع خواندن حمد و سوره اشتباهاً بنشیند، و در موقعى که باید بنشیند مثلاً موقع تشهد اشتباهاً بایستد، در این سه صورت، بنا بر احتیاط واجب باید دو سجده سهو بجا آورد، بلکه براى هر چیزى که در نماز اشتباهاً کم یا زیاد کند احتیاط مستحب آن است که دو سجده سهو بنماید، و احکام این چند صورت در مسائل آینده گفته مى شود.
(مسأله 1284): اگر انسان اشتباهاً یا به خیال این که نمازش تمام شده حرف بزند، باید دو سجده سهو بجا آورد.
(مسأله 1285): براى صداى که از آه کشیدن و سرفه کردن پیدا مى شود سجده سهو واجب نیست، ولى مثلاً آخ یا آه بگوید باید سجده سهو نماید.
(مسأله 1286): اگر چیزى را که سهواً غلط خوانده، دو باره بطور صحیح بخواند، براى دوباره خواندن آن سجده سهو واجب نیست.
(مسأله 1287): اگر در نماز سهواً مدّتى حرف بزند و تمام آنها عرفاً یک مرتبه حساب شود، دو سجده سهو بعد از سلام نماز کافیست.
(مسأله 1288): اگر سهواً تسبیحات اربعه را نگوید، احتیاط مستحب آن است که بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد.
(مسأله 1289): اگر در جاى که نباید سلام نماز را بگوید سهواً بگوید (السلام علینا وعلى عباد الله الصالحین) یا بگوید "السلام علیکم" اگر چه "ورحمة الله وبرکاته" را نگفته باشد باید دو سجده سهو بنماید. ولى اگر اشتباهاً بگوید (اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِىُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ) احتیاط آن است که دو سجده سهو بجا آورد.
(مسأله 1290): اگر در جائى که نباید سلام دهد اشتباهاً هر سه سلام را بگوید دو سجده سهو کافیست.
(مسأله 1291): اگر یک سجده یا تشهد را فراموش کند، و پیش از رکوع رکعت بعد یادش بیاید، باید برگردد و بجا آورد، و بعد از نماز بنا بر احتیاط واجب براى ایستادن بیجا دو سجده سهو بنماید.
(مسأله 1292): اگر در رکوع یا بعد از آن یادش بیاید که یک سجده یا تشهد را از رکعت پیش فراموش کرده، باید بعد از سلام نماز بنا بر احتیاط سجده و تشهد را قضا نماید، و بعد از آن دو سجده سهو نیز بجا آورد.
(مسأله 1293): اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمداً بجا نیاورد، معصیّت کرده و واجب است هر چه زودتر آن را انجام دهد، و چنانچه سهواً بجا نیاورد هر وقت یادش آمد بنا بر احتیاط باید فوراً انجام دهد، و لازم نیست نماز را دوباره بخواند.
(مسأله 1294): اگر شک دارد مثلاً دو سجده سهو بر او واجب شده یا نه، لازم نیست بجا آورد.
(مسأله 1295): کسى که شک دارد مثلاً دو سجده سهو بر او واجب شده یا چهار تا، اگر دو سجده بنماید کافیست.
(مسأله 1296): اگر بداند یکى از دو سجده سهو را بجا نیاورده، و تدارک ممکن نباشد باید دو سجده سهو بجا آورد، و اگر بداند سهواً سه سجده کرده، احتیاط واجب آن است که دوباره دو سجده سهو بنماید.
دستور سجده سهو
▲ دستور سجده سهو
(مسأله 1297): دستور سجده سهو این است که بعد از سلام نماز فوراً نیّت سجده سهو کند و پیشانى را بر چیزى که سجده بر آن صحیح است بگذارد و احوط این است که بگوید: (بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا
النَّبِىُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ) بعد باید بنشیند و دوباره به سجده رود و ذکرى را که گفته شد بگوید و بنشیند و بعد از تشهد بگوید (السلام علیکم) و اولى این است (ورحمة الله وبرکاته) را اضافه کند.
قضاى سجده و تشهّد فراموش شده
▲ قضاى سجده و تشهّد فراموش شده
(مسأله 1298): سجده و تشهّدى را که انسان فراموش کرده و بعد از نماز، قضاى آن را بجا مى آورد، باید تمام شرایط نماز مانند پاک بودن بدن و لباس و رو بقبله بودن و شرطهاى دیگر را داشته باشد.
(مسأله 1299): اگر سجده را چند دفعه فراموش کند، مثلاً یک سجده از رکعت اول، و یک سجده از رکعت دوم فراموش نماید، باید بعد از نماز قضاى هر دو را با سجده هاى سهوى که احتیاطاً براى آنها لازم است بجا آورد.
(مسأله 1300): اگر یک سجده و تشهّد را فراموش کند، مى تواند هر یکى را که بخواهد اول قضا نماید، اگر چه بداند کدام اول فراموش شده است.
(مسأله 1301): اگر دو سجده را از دو رکعت فراموش نماید لازم نیست هنگام قضا مراعات ترتیب نماید.
(مسأله 1302): اگر بین سلام نماز و قضاى سجده یا تشهد کارى کند که اگر عمداً یا سهواً در نماز اتفاق بیفتد نماز باطل مى شود، مثلاً پشت به قبله نماید، احتیاط واجب آن است که بعد از قضاى سجده و تشهّد دوباره نماز را بخواند.
(مسأله 1303): اگر بعد از سلام نماز یادش بیاید که یک سجده یا تشهّد را از رکعت آخر فراموش کرده، باید برگشته و نماز را تمام نموده دو سجده سهو براى سلام بى جا بجا آورد.
(مسأله 1304): اگر بین سلام نماز و قضاى سجده یا تشهد کارى کند که براى آن سجده سهو واجب مى شود مثل آنکه سهواً حرف بزند بنا بر احتیاط واجب سجده یا تشهد را قضا کند، و غیر از سجده سهوى که براى قضاى سجده یا تشهّد مى نماید دو سجده سهو دیگر بنماید.
(مسأله 1305): اگر نداند که در نماز سجده را فراموش کرده یا تشهّد را باید سجده را قضا نماید و دو سجده سهو بجا آورد و احتیاطاً تشهّد را نیز قضا نماید.
(مسأله 1306): اگر شک دارد که سجده یا تشهّد را فراموش کرده یا نه، واجب نیست قضا یا سجده سهو نماید.
(مسأله 1307): اگر بداند سجده یا تشهد را فراموش کرده، و شک کند که پیش از رکوع، رکعت بعد بجا آورده یا نه، احتیاط واجب آن است که آن را قضا نماید.
(مسأله 1308): کسى که باید سجده یا تشهّد را قضا نماید، اگر براى کار دیگر هم سجده سهو بر او واجب شود، باید بعد از نماز سجده یا تشهّد را قضا نماید، بعد سجده سهو را بجا آورد.
(مسأله 1309): اگر شک دارد که بعد از نماز، قضاى سجده یا تشهّد فراموش شده را بجا آورده یا نه، چنانچه وقت نماز نگذشته باید سجده یا تشهّد را قضا نماید، و اگر وقت نماز گذشته، قضاى آن احوط است.
کم و زیاد کردن اجزاء و شرایط نماز
▲ کم و زیاد کردن اجزاء و شرایط نماز
(مسأله 1310): هر گاه چیزى از واجبات نماز را عمداً کم یا زیاد کند اگر چه یک حرف آن باشد، نماز باطل است.
(مسأله 1311): اگر بواسطه ندانستن مسأله، از روى تقصیر چیزى از واجبات نماز را کم یا زیاد کند، نماز باطل است، ولى چنانچه بواسطه ندانستن مسأله حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشاء را آهسته بخواند، یا حمد و سوره نماز ظهر و عصر را بلند بخواند، یا در مسافرت نماز ظهر و عصر و عشا را چهار رکعتى بخواند، نمازش صحیح است.
(مسأله 1312): اگر در بین نماز بفهمد وضو یا غسلش باطل بوده، یا بدون وضو یا غسل مشغول نماز شده، باید نماز را به هم زند، و دوباره با وضو یا غسل بخواند. و اگر بعد از نماز بفهمد، باید دوباره نماز را با وضو و غسل بجا آورد و اگر وقت گذشته قضا نماید.
(مسأله 1313): اگر بعد از رسیدن به رکوع یادش بیاید که دو سجده از رکعت پیش را فراموش کرده، نمازش باطل است، و اگر پیش از رسیدن به رکوع یادش بیاید، باید برگردد، و دو سجده را بجا آورد و برخیزد و حمد و سوره یا تسبیحات را بخواند و نماز را تمام کند، و بعد از نماز بنا بر احتیاط واجب، براى ایستادن بى جا دو سجده سهو بنماید.
(مسأله 1314): اگر پیش از گفتن (السلام علینا) و (السلام علیکم) یادش بیاید که دو سجده رکعت آخر را بجا نیاورده، باید دو سجده را بجا آورد، و دوباره تشهّد بخواند و سلام نماز را بدهد.
(مسأله 1315): اگر پیش از سلام نماز یادش بیاید که یک رکعت یا بیشتر از آخر نماز نخوانده، باید مقدارى را که فراموش کرده بجا آورد.
(مسأله 1316): اگر بعد از سلام نماز یادش بیاید که یک رکعت یا بیشتر از آخر نماز را نخوانده، چنانچه کارى انجام داده که اگر در نماز عمداً یا سهواً اتفاق بیفتد نماز را باطل مى کند، مثلاً پشت بقبله کرده، نمازش باطل است و اگر کارى که عمدى و سهوى آن نماز را باطل مى کند انجام نداده باید فوراً مقدارى را که فراموش کرده بجا آورد و براى سلام زیادى دو سجده سهو بنماید.
(مسأله 1317): هر گاه بعد از سلام نماز عملى انجام دهد که اگر در نماز عمداً یا سهواً اتفاق بیفتد نماز را باطل مى کند، مثلاً پشت بقبله نماید و بعد یادش بیاید که دو سجده آخر را بجا نیاورده، نمازش باطل است، و اگر پیش از انجام کارى که نماز را باطل مى کند، یادش بیاید، باید دو سجده اى را که فراموش کرده بجا آورد، و دوباره تشهّد بخواند، و سلام نماز را بدهد و دو سجده، سهو براى سلامى که اول گفته است بنماید.
(مسأله 1318): اگر بفهمد نماز را پیش ازوقت خوانده، یا پشت به قبله خوانده باید دوباره بخواند، و اگر وقت گذشته قضا نماید، و اما اگر بفهمد که بطرف راست یا بطرف چپ قبله بجا آورده، در صورتى که پیش از گذشتن وقت باشد دوباره بخواند، ولى اگر بعد از گذشتن وقت باشد بعید نیست قضا نداشته باشد. مگر اینکه این عمل به جهت ندانستن حکم شرعى بوده باشد یا در فحص و جستجو از قبله کوتاهى کرده باشد که در این دو صورت باید قضا نماید.
احکام نماز مسافر
▲ احکام نماز مسافر
مسافر باید نماز ظهر و عصر و عشاء را با هشت شرط شکسته بجا آورد یعنى دو رکعت بخواند:
"شرط اول" ـ آنکه سفر او کمتر از هشت فرسخ شرعى نباشد، و فرسخ شرعى مقدارى کمتر از پنج کیلومتر و نیم است.
(مسأله 1319): کسى که رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است. چنانچه رفتن و همچنین برگشتن کمتر از چهار فرسخ نباشد، باید نماز را شکسته بخواند، بنا بر این اگر رفتن سه فرسخ و برگشتن پنج فرسخ، یا بعکس باشد احتیاط واجب آن است که باید نماز را تمام یعنى چهار رکعتى و شکسته بخواند.
(مسأله 1320): اگر رفتن و برگشتن هشت فرسخ باشد اگر چه روزى که مى رود، همان روز یا شب آن برنگردد، باید نماز را شکسته بخواند، اگر چه بهتر آن است که تمام نیز بخواند.
(مسأله 1321): اگر سفر مختصرى از هشت فرسخ کمتر باشد، یا انسان نداند که سفر او هشت فرسخ است یا نه، نباید نماز را شکسته بخواند و چنانچه شک کند که سفر او هشت فرسخ است یا نه، اگر تحقیق کردن برایش مشقّت دارد لازم نیست، و باید نمازش را تمام بخواند و با عدم مشقّت، تحقیق کردن احوط است.
(مسأله 1322): اگر یک عادل یا شخص موثقى خبر دهد که سفر انسان هشت فرسخ است، باید نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1323): کسى که یقین دارد سفر او هشت فرسخ است، اگر نماز را شکسته بخواند، و بعد بفهمد که هشت فرسخ نبوده، باید آن را چهار رکعتى بجا آورد، و اگر وقت گذشته قضا نماید.
(مسأله 1324): کسى که یقین دارد سفرش هشت فرسخ نیست، یا شک دارد هشت فرسخ هست یا نه، چنانچه در بین راه بفهمد که سفر او هشت فرسخ بوده، اگر چه کمى از راه باقى باشد، باید نماز را شکسته بخواند، و اگر تمام خوانده، باید دوباره شکسته بجا آورد.
(مسأله 1325): اگر بین دو محلى که فاصله آنها کمتر از چهار فرسخ است، چند مرتبه رفت و آمد کند، اگر چه روى هم رفته هشت فرسخ شود باید نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1326): اگر محلى دو راه داشته باشد یک راه آن کمتر از هشت فرسخ و راه دیگر آن هشت فرسخ یا بیشتر باشد، چنانچه انسان از راهى که هشت فرسخ است به آنجا برود، باید نماز را شکسته بخواند، و اگر از راهى که هشت فرسخ نیست، برود، باید تمام بخواند.
(مسأله 1327): اگر شهر دیوار دارد، باید ابتداى هشت فرسخ را از دیوار شهر حساب کند، و اگر دیوار ندارد، باید از خانه هاى آخر شهر حساب نماید.
"شرط دوم" ـ آنکه از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد، پس اگر بجاى که کمتر از هشت فرسخ است مسافرت کند، و بعد از رسیدن به آنجا قصد کند جایى رود که با مقدارى که آمده هشت فرسخ شود، چون از اول قصد هشت فرسخ را نداشته، باید نماز را تمام بخواند، ولى اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، یا چهار فرسخ برود، و چهار فرسخ دیگر به وطنش یا محلى که مى خواهد ده روز در آنجا بماند برگردد، باید نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1328): کسى که نمى داند سفرش چند فرسخ است، مثلاً، براى پیدا کردن گمشده اى مسافرت مى کند، و نمى داند که چه مقدار باید برود تا آن را پیدا کند، باید نماز را تمام بخواند ولى در برگشتن چنانچه تا وطنش یا جائى که مى خواهد ده روز در آنجا بماند، هشت فرسخ یا بیشتر باشد باید نماز را شکسته بخواند، و نیز اگر در بین رفتن قصد کند که چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد، باید نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1329): مسافر در صورتى باید نماز را شکسته بخواند که تصمیم داشته باشد هشت فرسخ برود، پس کسى که از شهر بیرون مى رود مثلاً قصدش این است که اگر رفیق پیدا کند، سفر هشت فرسخى برود، چنانچه اطمینان دارد که رفیق پیدا مى کند، باید نماز را شکسته بخواند، و اگر اطمینان ندارد باید تمام بخواند.
(مسأله 1330): کسى که قصد هشت فرسخ دارد، اگر چه در هر روز مقدار کمى راه برود وقتى بجاى برسد که اذان شهر را نشنود و اهل شهر او را نبیند و نشانه آن این است که او اهل شهر را نبیند، باید نماز را شکسته بخواند ولى اگر در هر روز مقدارى خیلى کمى راه برود که عرفاً نگویند مسافر است،
باید نمازش را تمام بخواند، و احتیاط مستحب آن است که هم شکسته و هم تمام بخواند.
(مسأله 1331): کسى که در سفر در اختیار دیگرى است مانند نوکرى که با آقاى خود مسافرت مى کند، چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است باید نماز را شکسته بخواند، و اگر نداند بنا بر احتیاط پرسیدن واجب است، و اگر پرسیدن ممکن نباشد تمام بخواند.
(مسأله 1332): کسى که در سفر در اختیار دیگرى است، اگر بداند یا گمان داشته باشد که پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا مى شود، باید نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1333): کسى که در سفر در اختیار دیگرى است، اگر شک کند که پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا مى شود یا نه، باید نماز را تمام بخواند، ولى اگر شک او از این جهت است که احتمال مى دهد مانعى براى سفر او پیش آید، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا نباشد، باید نماز را شکسته بخواند.
"شرط سوم": آنکه در بین راه از قصد خود بر نگردد، پس اگر پیش از رسیدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد، یامردّد شود، باید نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1334): اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود، چنانچه تصمیم داشته باشد، که همانجا بماند یا بعد از ده روز برگردد یا در برگشتن و ماندن مردّد باشد باید نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1335): اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود، و تصمیم داشته باشد که برگردد، باید نماز را شکسته بخواند، اگر چه بخواهد کمتر از ده روز در آنجا بماند.
(مسأله 1336): اگر براى رفتن به محلى که هشت فرسخ است حرکت کند، و بعد از رفتن مقدارى از راه بخواهد جاى دیگرى برود، چنانچه از محل اولى که حرکت کرده تا جاى که مى خواهد برود، هشت فرسخ باشد، باید نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1337): اگر بعد از آنکه چهار فرسخ رفت، مردّد شود که بقیّه هشت فرسخ را برود یا بدون اینکه ده روز در جایى بماند به محل خود برگردد، چه در موقعى که مردّد است راه برود یا نرود، باید نماز را شکسته بخواند، چه آنکه بعداً تصمیم بگیرد که بقیّه راه را برود یا اینکه برگردد.
(مسأله 1338): اگر بعد از آنکه چهار فرسخ برود، مردّد شود که بقیّه هشت فرسخ را برود یا اینکه به محل خود برگردد، ولى احتمال این را بدهد که در محل تردید یا جاى دیگر ده روز توقف مى نماید، اگر چه بعد تصمیم بگیرد بدون ماندن ده روز بقیه را برود در این صورت لازم است نماز را تمام کند. چه در حال تردید راه برود چه نرود ولى اگر تصمیمش این باشد که هشت فرسخ دیگر برود یا چهار فرسخ برود، و چهار فرسخ برگردد از وقتى که شروع به رفتن نماید نمازش شکسته است.
(مسأله 1339): اگر پیش از آنکه چهار فرسخ برود، مردد شود که بقیّه راه را برود یا نرود، و بعد تصمیم بگیرد که بقیه راه را برود، چنانچه باقیمانده سفر او هشت فرسخ باشد، یا آنکه بخواهد چهار فرسخ رفته و چهار فرسخ دیگر برگردد از وقتى شروع به راه رفتن بعد از تصمیمش نماید نماز را شکسته مى خواند، و در این صورت نیز فرقى نیست که در حال تردید راه برود یا نرود.
"شرط چهارم" ـ آنکه نخواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد یا ده روز بیشتر در جایى بماند، پس کسى که مى خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد، یا ده روز در محلى بماند، باید نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1340): کسى که نمى داند پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش مى گذرد یا نه، یا ده روز در محلى قصد اقامت مى نماید یا نه، باید نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1341): کسى که مى خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد، یا ده روز در محلى بماند، و نیز کسى که مردّد است که از وطنش بگذرد، یا ده روز در محلى بماند، اگر از ماندن ده روز یا گذشتن از وطن منصرف شود، باز هم نماز را باید تمام بخواند. ولى اگر باقیمانده راه هشت فرسخ باشد، باید نماز را شکسته بخواند."شرط پنجم" آنکه براى کار حرام سفر نکند، و اگر براى کار حرامى مانند دزدى سفر کند، باید نماز را تمام بخواند. و همچنین است اگر خود سفر حرام باشد مثل آنکه براى او ضررى که اقدام بر آن شرعاً حرام است داشته باشد یا زن بدون اجازه شوهر در صورتى که نشوز بر او صادق شود، و فرزند با نهى پدر و مادر که موجب عقوقش باشد سفرى بروند که بر آنان واجب نباشد، ولى اگر مثل سفر حج واجب باشد، باید نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1342): سفرى که واجب نیست اگر سبب اذیت پدر و مادر باشد حرام است، و انسان باید در آن سفر نماز را تمام بخواند و روزه هم بگیرد.
(مسأله 1343): کسى که سفر او حرام نیست و براى کار حرام هم سفر نمى کند، اگر چه در سفر معصیتى انجام دهد، مثلاً غیبت کند یا شراب بخورد نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1344): اگر براى آنکه کارى واجبى را ترک کند مسافرت نماید، چه غرض دیگرى در سفر داشته باشد یا نه، نمازش تمام است، پس کسى که بدهکار است، اگر بتواند بدهى خود را بدهد، و طلبکار هم مطالبه نماید، چنانچه در سفر نتواند بدهى خود را بدهد، و براى فرار از دادن قرض مسافرت نماید، باید نماز را تمام بخواند، ولى اگر سفرش براى کارى دیگرى است اگر چه در سفر ترک واجب نیز بنماید، باید نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1345): اگر سفر او سفر حرام نباشد، ولى حیوان سوارى او یا مرکب دیگر که سوار او است غصبى باشد، یا در زمین غصبى مسافرت نماید باید احتیاطاً نماز را هم شکسته بخواند و هم تمام.
(مسأله 1346): کسى که با ظالم مسافرت مى کند، اگر ناچار نباشد و مسافرت او کمک به ظالم باشد، باید نماز را تمام بخواند، و اگر ناچار باشد یا مثلاً براى نجات دادن مظلومى با او مسافرت کند، نمازش شکسته است.
(مسأله 1347): اگر بقصد تفریح و گردش مسافرت کند، سفر او حرام نیست، و باید نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1348): اگر براى لهو و خوشگذرانى به شکار برود، نمازش در حال رفتن تمام است و در برگشتن قصر است در صورتى که به حد مسافت باشد و چنانچه براى تهیّه معاش به شکار رود، نمازش شکسته است، و اگر براى کسب و زیاد کردن مال به شکار برود، احتیاط واجب آن است که نماز را
هم شکسته و هم تمام بخواند.
(مسأله 1349): کسى که براى معصیّت سفر کرده، موقعى که از سفر برمى گردد، اگر برگشتن به تنهائى هشت فرسخ است و از معصیت توبه کرده باشد باید نماز را شکسته بخواند، و اگر توبه نکرده باشد احتیاط واجب آن است که هم شکسته و هم تمام بخواند.
(مسأله 1350): کسى که سفر او سفر معصیّت است، اگر در بین راه از قصد معصیّت برگردد، چنانچه باقیمانده راه هشت فرسخ باشد، یا چهار فرسخ باشد، و بخواهد برود و چهار فرسخ برگردد، باید نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1351): کسى که براى معصیت سفر نکرده، و اگر در بین راه قصد کند که بقیه راه را براى معصیّت برود، باید نماز را تمام بخواند، ولى نمازهاى را که شکسته خوانده در صورتى که مقدار گذشته مسافت بوده صحیح است والاّ احتیاط واجب آن است که آن نمازها را اعاده نماید به خواندن تمام.
"شرط ششم" ـ آنکه از صحرانشینهاى نباشد که در بیابانها گردش مى کنند، و هر جا آب و خوراک براى خود و حشمشان پیدا مى کنند مى مانند، و بعد از چندى بجاى دیگر مى روند، و صحرانشینها در این مسافرتها باید نماز را تمام بخوانند.
(مسأله 1352): اگر یکى از صحرانشینها براى پیدا کردن منزل و چراگاه حیواناتشان سفر کند، چنانچه با بنه و دستگاه باشد نماز را تمام بخواند، والاّ چنانچه سفر او هشت فرسخ باشد، نماز را احتیاطاً شکسته و تمام بخواند.
(مسأله 1353): اگر صحرانشین براى زیارت یا حج یا تجارت و مانند اینها مسافرت کند، باید نماز را شکسته بخواند.
"شرط هفتم" ـ آنکه شغل او مسافرت نباشد، بنا بر این شتردار و راننده و چوبدار و کشتیبان و مانند اینها. اگر چه براى بردن اثاثیه منزل خود مسافرت کنند اگر در سفر اول صدق مى کند که شغل او سفر است باید تمام بخواند. و اگر شک کند در اینکه عرفاً با او گفته مى شود که شغلش سفر است یا صدق نمى کند. باید در سفر اول جمع کند بین شکسته و تمام، و اما کسى که عملش سفر نیست ولى عملش در سفر است مثل این که هر روز جهت تدریس یا طبابت یا تحصیل از یک شهر به شهر دیگر مى رود، نیز نماز را تمام مى کند و ملحق است به کسى که عملش سفر است.
(مسأله 1354): کسى که شغلش مسافرت است، اگر براى کارى دیگر مثلاً براى زیارت یا حج مسافرت کند، باید نماز را شکسته بخواند، ولى اگر مثلاً راننده ماشین خود را براى زیارت کرایه بدهد، و در ضمن خودش هم زیارت کند، باید نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1355): حَمَلَه دار یعنى کسى که براى رساندن حاجى ها به مکه مسافرت مى کند، چنانچه شغلش مسافرت باشد، باید نماز را تمام بخواند و اگر شغلش مسافرت نباشد و فقط در ایام حج براى حمله دارى سفر مى کند، احتیاط واجب آن است که بین نماز تمام و شکسته جمع نماید، ولى چنانچه مدت سفر او کم باشد مثل این زمان که سفر با هواپیما است، بعید نیست که حکم او شکسته باشد.
(مسأله 1356): کسى که شغلش حمله دارى است و حاجى ها را از راه دور به مکه مى برد، چنانچه مقدار معتنى بهى از ایام سال را در راه باشد، باید نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1357): کسى که در مقدارى از سال شغلش مسافرت است، مثل شوفر که فقط در زمستان یا تابستان اتومبیل خود را کرایه مى دهد باید در آن سفر نماز را تمام بخواند، و احتیاط مستحب آن است که هم شکسته و هم تمام بخواند.
(مسأله 1358): راننده و دوره گردى که در دو سه فرسخى شهر رفت و آمد مى کند، چنانچه اتفاقاً سفر هشت فرسخى برود، باید نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1359): چهار وادارى که شغلش مسافرت است، اگر ده روز یا بیشتر در وطن خود بماند چه از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد، چه بدون قصد بماند باید در سفر اولى که بعد از ده روز مى رود نماز را احتیاطاً تمام و شکسته بخواند و همچنین است اگر در غیر وطن خود ده روز با قصد یا بدون قصد بماند.
(مسأله 1360): کسى که شغلش مسافرت است غیر از چهار وادار، اگر چه در غیر وطن خود با قصد ده روز بماند، یا در وطن خود هر چند بدون قصد باشد ده روز بماند، در سفر اولى که بعد از ده روز مى رود احتیاط واجب آن است که بین نماز تمام و شکسته جمع نماید.
(مسأله 1361): چهار وادارى که شغلش مسافرت است، اگر شک کند که در وطن خود یا جاى دیگر ده روز مانده یا نه، باید نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1362): کسى که در شهرها سیاحت مى کند، و براى خود وطنى اختیار نکرده باید نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1363): کسى که شغلش مسافرت نیست، اگر مثلاً در شهرى یا در دهى جنسى دارد که براى حمل آن مسافرتهاى پى در پى مى کند، باید نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1364): کسى که از وطنش صرفنظر کرده و مى خواهد وطن دیگرى براى خود اختیار کند، اگر شغلش مسافرت نباشد، باید در مسافرت خود نماز را شکسته بخواند.
"شرط هشتم" ـ آنکه به حد ترخص برسد، و معناى حدّ ترخص در مسأله (1330) گذشت، و اما در غیر وطن اعتبارى بحدّ ترخص نیست و همین که از محل اقامت خارج شود نمازش قصر است.
(مسأله 1365): کسى که به سفر مى رود اگر بجاى برسد که اذان را نشنود ولى اهل شهر را ببیند یا اهل شهر را نبیند و اذان را بشنود، چنانچه بخواهد در آنجا نماز بخواند بنا بر احتیاط واجب هم شکسته و هم تمام بخواند.
(مسأله 1366): مسافرى که به وطنش برمى گردد وقتى که اهل وطن خود را ببیند و صداى اذان آن را بشنود باید نماز را تمام بخواند ولى مسافرى که مى خواهد ده روز در محلى بماند، مادامى که به آن محل نرسیده نمازش قصر است.
(مسأله 1367): هر گاه شهرى در بلندى باشد که از دور اهل آن دیده شود، یا بقدرى گود باشد که اگر انسان کمى دور شود اهل آن را نبیند کسى که از اهالى آن شهر مسافرت مى کند وقتى به اندازه دور بشود که اگر آن شهر زمین هموار بود، اهلش از آنجا دیده نمى شود باید نماز را شکسته بخواند، و نیز اگر پستى و بلندى راه بیشتر از معمول باشد باید ملاحظه معمول را بنماید.
(مسأله 1368): اگر از محلى مسافرت کند که اهل ندارد، وقتى بجایى برسد که اگر آن محل اهل داشت از آنجا دیده نمى شد، باید نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1369): اگر بقدرى دور شود که نداند صدائى را که مى شنود صداى اذان است یا صداى دیگر، باید نماز را شکسته بخواند. ولى اگر بفهمد اذان مى گویند و کلمات آن را تشخیص ندهد، باید تمام بخواند.
(مسأله 1370): اگر بقدرى دور شود که اذان خانه ها را نشنود ولى اذان شهر را که معمولاً در جاى بلند مى گویند بشنود، نباید نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1371): اگر بجاى برسد که اذان شهر را که معمولاً در جایى بلند مى گویند نشنود، ولى اذان را که در جاى خیلى بلند مى گویند بشنود، باید نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1372): اگر چشم یا گوش او یا صداى اذان غیر معمولى باشد، در محلى باید نماز را شکسته بخواند که چشم متوسط، اهل شهر را نبیند و گوش متوسط، صداى اذان معمولى را نشنود.
(مسأله 1373): اگر موقعى که سفر مى رود شک کند که به حد ترخص رسیده یا نه، باید نماز را تمام بخواند. و مسافرى که از سفر برمى گردد اگر شک کند که بحد ترخص رسیده یا نه، باید شکسته بخواند.
(مسأله 1374): مسافرى که در سفر از وطن خود عبور مى کند، وقتى که اهل وطن خود را ببیند و صداى اذان آن را بشنود، باید نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1375): مسافرى که در بین مسافرت بوطنش رسیده، تا وقتى که در آنجا هست، باید نماز را تمام بخواند ولى اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود یا چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد، وقتى که به حد ترخص برسد، باید نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1376): محلى را که انسان براى اقامت و زندگى خود اختیار کرده وطن اوست، چه در آنجا بدنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد یا خودش آنجا را براى زندگى اختیار کرده باشد.
(مسأله 1377): اگر قصد دارد در محلى که وطن اصلى اش نیست مدتى بماند، و بعد بجاى دیگر رود، آنجا وطن او حساب نمى شود.
(مسأله 1378): جائى را که انسان محل زندگى خود قرار داده و مثل کسى که آن جا وطن اوست در آنجا زندگى مى کند مانند اکثر طلاب که در حوزه هاى علمیه ساکن مى باشند که اگر مسافرتى براى آنها پیش آید، دوباره به همان جا بر مى گردند، اگر چه قصد نداشته باشند که همیشه در آنجا بمانند، در حکم وطن او حساب مى شود. و اگر یک شب هم بماند نمازش تمام است.
(مسأله 1379): کسى که در دو محل زندگى مى کند، مثلاً شش ماه در شهرى و شش ماه در شهر دیگر مى باشد، هر دو محل وطن اوست. و نیز اگر بیشتر از دو محل را براى زندگى خود اختیار کرده باشد، همه آنها وطن او حساب مى شود.
(مسأله 1380): کسى که در محلى مالک منزل مسکونى است اگر شش ماه متصل در آنجا بماند، تا وقتى که آن منزل مال او است هر وقت در مسافرت به آنجا برسد، و قصد اقامه نکند احتیاط واجب در جمع بین قصر و تمام است.
(مسأله 1381): اگر به جائى برسد که وطن او بوده و از آنجا صرف نظر کرده نباید نماز را تمام بخواند، اگر چه وطن دیگرى هم براى خود اختیار نکرده باشد.
(مسأله 1382): مسافرى که قصد دارد، ده روز پشت سرهم در محلى بماند یا مى داند که بدون اختیار ده روز در محلى مى ماند، در آن محل باید نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1383): مسافرى که مى خواهد ده روز در محلى بماند، لازم نیست قصد ماندن شب اول یا شب یازدهم را داشته باشد، و همین که قصد کند که از طلوع آفتاب روز اول تا غروب روز دهم بماند، باید نماز را تمام بخواند. و همچنین است اگر مثلاً قصدش این باشد، که از ظهر روز اول تا ظهر روز یازدهم بماند.
(مسأله 1384): مسافرى که مى خواهد ده روز در محلى بماند، در صورتى باید نماز را تمام بخواند که بخواهد تمام ده روز را در یکجا بماند، پس اگر بخواهد مثلاً ده روز در نجف و کوفه یا در کاظمین و بغداد بماند، باید نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1385): مسافرى که مى خواهد ده روز در محلى بماند، اگر روز اول، قصد داشته باشد که در بین ده روز به اطراف آنجا که به قدر حد ترخص یا بیشتر دور باشد برود، اگر مدت رفتن و آمدنش مثلاً به اندازه یک یا دو ساعت است که در نظر عرف به اقامت ده روز منافات ندارد، نماز را تمام بخواند و اگر مدت از این بیشتر باشد احتیاطاً بین شکسته و تمام جمع نماید، و اگر تمام یا بیشتر روز باشد نمازش شکسته است.
(مسأله 1386): مسافرى که تصمیم ندارد ده روز در محلى بماند، مثلاً قصدش این است که اگر رفیقش بیاید، یا منزل خوبى پیدا کند، ده روز بماند، باید نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1387): کسى که تصمیم دارد ده روز در محلى بماند، اگر احتمال بدهد که براى ماندن او مانعى برسد و احتمال او عقلائى باشد، باید نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1388): اگر مسافر بداند که مثلاً ده روز یا بیشتر به آخر ماه مانده، و قصد کند که تا آخر ماه در جائى بماند، باید نماز را تمام بخواند. و در غیر این صورت مثل اینکه قصد دارد تا آخر ماه مى ماند، ولى نمى داند که تا آخر ماه نه، روز مى شود یا ده روز، در این صورت نماز را شکسته بخواند، اگر چه از موقع که قصد کرده تا آخر ماه ده روز یا بیشتر باشد.
(مسأله 1389): اگر مسافر قصد کند که ده روز در محلى بماند چنانچه پیش از خواندن یک نماز چهار رکعتى از ماندن منصرف شود، یا مردّد شود، که در آنجا بماند یا بجاى دیگر برود، باید نماز را شکسته بخواند.
ولى اگر بعد از خواندن یک نماز چهار رکعتى از ماندن منصرف شود، یا مردد شود، تا وقتى که در آن جا هست، باید نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1390): مسافرى که قصد کرده ده روز در محلى بماند، اگر روزه بگیرد، و بعد از ظهر از ماندن در آن جا منصرف شود، چنانچه یک نماز چهار رکعتى خوانده باشد تا وقتى که در آنجا هست، روزه هایش صحیح است، و باید نمازهاى خود را تمام بخواند. و اگر نماز چهار رکعتى نخوانده باشد، روزه آن روزش را بنا بر احتیاط واجب تمام کند و قضایش را هم بگیرد، اما نمازهاى خود را باید شکسته بخواند و روزهاى بعد هم نمى تواند روزه بگیرد.
(مسأله 1391): مسافرى که قصد کرده ده روز در محلى بماند، اگر از ماندن منصرف شود، و پیش از آنکه از قصد ماندن برگردد شک کند که یک نماز چهار رکعتى خوانده یا نه، باید نمازهاى خود را شکسته بخواند.
(مسأله 1392): اگر مسافر به نیّت اینکه نماز را شکسته بخواند مشغول نماز شود، و در بین نماز تصمیم بگیرد که ده روز یا بیشتر بماند، باید نماز را چهار رکعتى تمام نماید.
(مسأله 1393): مسافرى که قصد کرده ده روز در محلى بماند، اگر در بین نماز اول چهار رکعتى از قصد خود برگردد چنانچه مشغول رکعت سوم نشده، باید نماز را دو رکعتى تمام نماید، و بقیه نمازهاى خود را شکسته بخواند و همچنین است اگر مشغول رکعت سوم شده و به رکوع نرفته باشد که باید بنشیند
و نماز را شکسته به آخر برساند، و اگر به رکوع رفته باشد نمازش باطل و باید شکسته اعاده نماید، تا وقتى که در آن جا هست نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1394): مسافرى که قصد کرده ده روز در محلى بماند، اگر بیشتر از ده روز در آن جا بماند، تا وقتى که مسافرت نکرده، باید نمازش را تمام بخواند و لازم نیست دوباره قصد ماندن ده روز کند.
(مسأله 1395): مسافرى که قصد کرده ده روز در محلى بماند، باید روزه واجب را بگیرد، و مى تواند روزه مستحبى را هم بجا آورد، و نماز جمعه و نافله ظهر و عصر و عشاء را هم بخواند.
(مسأله 1396): مسافرى که قصد کرده ده روز در محلى بماند، اگر بعد از خواندن یک نماز چهار رکعتى، یا بعد از ماندن ده روز، اگر چه یک نماز تمام هم نخوانده باشد بخواهد بجاى که کمتر از چهار فرسخ است برود و برگردد و دوباره در جائى اول خود ده روز یا کمتر بماند، از وقتى که مى رود تا
وقتى که بر مى گردد و بعد از برگشتن باید نماز را تمام بخواند، ولى اگر برگشتن به محل اقامتش فقط از این جهت باشد که در طریق سفرش واقع شده است و سفر او مسافت شرعیه باشد لازم است موقع برگشتن نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1397): مسافرى که قصد کرده ده روز در محلى بماند، اگر بعد از خواندن یک نماز چهار رکعتى ادائى بخواهد به جاى دیگرى که کمتر از هشت فرسخ است برود و ده روز در آن جا بماند، در رفتن و در محلى که قصد ماندن ده روز دارد باید نمازهاى خود را تمام بخواند ولى اگر محلى که مى خواهد برود هشت فرسخ یا بیشتر باشد، باید موقع رفتن نمازهاى خود را شکسته بخواند و چنانچه نخواهد ده روز در آنجا بماند باید مدتى را که در آنجا مى ماند نیز نمازهاى خود را شکسته بخواند.
(مسأله 1398): مسافرى که قصد کرده ده روز در محلى بماند، اگر بعد از خواندن یک نماز چهار رکعت ادائى بخواهد بجائى که کمتر از چهار فرسخ است برود، چنانچه مردد باشد که به محل اول برگردد یا نه، یا به کلى از برگشتن آنجا غافل باشد، یا نخواهد برگردد ولى مردد باشد که ده روز آنجا بماند یا نه، یا آنکه از ده روز ماندن در آنجا و مسافرت از آنجا غافل باشد، باید از وقتى که مى رود تا وقتى که برمى گردد و بعد از برگشتن، نمازهاى خود را تمام بخواند.
(مسأله 1399): اگر به خیال اینکه رفقایش مى خواهند ده روز در محلى بمانند، قصد کند که ده روز در آنجا بماند، و بعد از خواندن یک نماز چهار رکعت ادائى بفهمد که آنها قصد نکرده اند، اگر چه خودش هم از ماندن منصرف شود، تا مدتى که در آنجا هست، باید نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1400): اگر مسافر اتفاقاً سى روز در محلى بماند، مثلاً در تمام سى روز در رفتن و ماندن مردد باشد، بعد از گذشتن سى روز اگر چه مقدار کمى در آنجا بماند، باید نماز را تمام بخواند.
(مسأله 1401): مسافرى که مى خواهد نه روز یا کمتر در محلى بماند، اگر بعد از آنکه نه روز یا کمتر در آنجا ماند، بخواهد دوباره نه روز دیگر یا کمتر بماند، و همینطور تا سى روز، روز سى و یکم باید نماز را تمام بخواند. (مسأله 1402): مسافر بعد از سى روز، در صورتى باید نماز را تمام
بخواند که سى روز را در یک جا بماند، پس اگر مقدارى از آن را در جائى و
مقدارى را در جائى دیگر بماند، بعد از سى روز هم باید نماز را شکسته بخواند.
مسائل متفرقه نماز مسافر
▲ مسائل متفرقه نماز مسافر
(مسأله 1403): مسافر مى تواند در مسجد الحرام و مسجد پیغمبر ((صلى الله علیه وآله)) بلکه در تمام شهر مکه و مدینه و مسجد کوفه نمازش را تمام بخواند، و نیز مسافر مى تواند در حرم سیدالشهداء ((علیه السلام)) نماز را تمام بخواند اگر چه دورتر از اطراف ضریح مقدس نماز بخواند.
(مسأله 1404): کسى که مى داند مسافر است و باید نماز را شکسته بخواند. اگر در غیر چهار جائى که در مسأله پیش گفته شد عمداً تمام بخواند نمازش باطل است، و همچنین است اگر فراموش کند که نماز مسافر شکسته است و تمام بخواند. و در صورت فراموشى اگر بعد از وقت یادش بیاید قضا بنابر احتیاط واجب لازم است.
(مسأله 1405): کسى که مى داند مسافر است و باید نماز را شکسته بخواند ولى اگر سهواً تمام بخواند در اثناء وقت ملتفت شود نمازش باطل است; و باید شکسته بخواند ولى اگر در خارج وقت ملتفت شود قضاء ندارد.
(مسأله 1406): مسافرى که نمى داند باید نماز را شکسته بخواند اگر تمام بخواند نمازش صحیح است.
(مسأله 1407): مسافرى که مى داند باید نمازش را شکسته بخواند و اگر بعضى از خصوصیات آن را نداند، مثلاً نداند که در سفر هشت فرسخى باید شکسته بخواند چنانچه تمام بخواند و در وقت بفهمد لازم است اعاده نماید و چنانچه اعاده نکرده باید قضا نماید ولى اگر در خارج وقت بفهمد قضاء ندارد.
(مسأله 1408): مسافرى که مى داند باید نماز را شکسته بخواند، اگر به گمان این که سفر او کمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند، وقتى که بفهمد سفرش هشت فرسخ بوده، نمازى را که تمام خوانده باید دوباره شکسته بخواند، و اگر بعد از این که وقت گذشته بفهمد قضا لازم نیست.
(مسأله 1409): اگر فراموش کند که مسافر است و نماز را تمام بخواند چنانچه در وقت یادش بیاید، باید شکسته بجا آورد و اگر بعد از وقت یادش بیاید قضاى آن بر او واجب نیست.
(مسأله 1410): کسى که باید نماز را تمام بخواند اگر شکسته بجا آورد در هر صورت نمازش باطل است، حتى مسافرى که قصد ماندن ده روز در جائى داشته باشد، و به جهت ندانستن حکم مسأله نماز را شکسته بخواند بنا بر احتیاط واجب، باید تمام اعاده نماید.
(مسأله 1411): اگر مشغول نماز چهار رکعتى شود و در بین نماز یادش بیاید که مسافر است، یا ملتفت شود که سفر او هشت فرسخ است، چنانچه به رکوع رکعت سوم نرفته، باید نماز را دو رکعتى تمام کند، و اگر به رکوع رکعت سوم رفته نمازش باطل است و در صورتى که به مقدار خواندن یک رکعت هم وقت داشته باشد، باید نماز را از سر، شکسته بخواند.
(مسأله 1412): اگر مسافر بعضى از خصوصیات نماز مسافر را نداند مثلاً نداند که اگر چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد باید شکسته بخواند، چنانچه به نیّت نماز چهار رکعتى مشغول نماز شود، و پیش از رکوع رکعت سوم مسأله را بفهمد باید نماز را دو رکعتى تمام کند، و اگر در رکوع ملتفت
شود نمازش باطل است. و در صورتى که به مقدار یک رکعت هم از وقت مانده باشد باید نماز را از سر، شکسته بخواند.
(مسأله 1413): مسافرى که باید نماز را تمام بخواند اگر به واسطه ندانستن مسأله به نیّت نماز دو رکعتى مشغول نماز شود و در بین نماز مسأله را بفهمد، باید نماز را چهار رکعتى تمام کند.
(مسأله 1414): مسافرى که نماز نخوانده، اگر پیش از تمام شدن وقت به وطنش برسد، یا به جائى برسد که مى خواهد ده روز در آنجا بماند، باید نماز را تمام بخواند. و کسى که مسافر نیست، اگر در اول وقت نماز نخواند و مسافرت کند، در سفر باید نماز را شکسته بخواند.
(مسأله 1415): اگر مسافرى که باید نماز را شکسته بخواند نماز ظهر یا عصر یا عشائى او قضا شود، باید آن را دو رکعتى قضاء نماید اگر چه در غیر سفر بخواهد قضاى آن را بجا آورد. و اگر از کسى که مسافر نیست یکى از این سه نماز قضا شود، باید چهار رکعتى قضا نماید. اگر چه در سفر بخواهد آن
را قضا نماید.
(مسأله 1416): مستحب است مسافر بعد از هر نماز، سى مرتبه بگوید (سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَاللهُ اَکْبَرُ) و در تعقیب نماز ظهر و عصر و عشاء بیشتر سفارش شده است بلکه بهتر است در تعقیب
این سه نماز شصت مرتبه بگوید.
نماز قضاء
▲ نماز قضاء
(مسأله 1417): کسى که نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده باید قضاى آن را به جا آورد، اگر چه در تمام وقت نماز خواب مانده، یا بواسطه مستى نماز نخوانده باشد، ولى نمازهائى را که زن در حال حیض یا نفاس نخوانده قضا ندارد، چه نمازهاى یومیه باشد چه غیر آن، و اما نمازى را که در حال بیهوشى نخوانده اگر بیهوشیش به اختیار خودش بوده مثل اینکه دوائى را جهت بیهوش شدن خورده باشد، بنا بر احتیاط واجب قضا کند، و اما اگر به اختیار نباشد قضا ندارد.
(مسأله 1418): اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازى را که خوانده باطل بوده باید قضاى آن را بخواند.
(مسأله 1419): کسى که نماز قضا دارد، باید در خواندن آن کوتاهى نکند ولى واجب نیست فوراً آن را بجا آورد.
(مسأله 1420): کسى که نماز قضا دارد مى تواند نماز مستحبى بخواند.
(مسأله 1421): اگر انسان احتمال دهد که نماز قضائى دارد یا نمازهاى را که خوانده صحیح نبوده، مستحب است احتیاطاً قضاى آنها را بجا آورد.
(مسأله 1422): در قضاى نمازهاى یومیه ترتیب لازم نیست مگر در نمازهاى که در اداى آن ترتیب است، مثل نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشاء از یک روز اگر چه بهتر در غیر آنها نیز مراعات ترتیب است.
(مسأله 1423): اگر بخواهد قضاى چند نماز غیر یومیه مانند نماز آیات را بخواند، یا مثلاً بخواهد قضاى یک نماز یومیه و چند نماز غیر یومیه را بخواند، لازم نیست آنها را به ترتیب بجا آورد.
(مسأله 1424): اگر ترتیب نمازهاى را که نخوانده فراموش کند بهتر آن است که طورى آنها را بخواند که یقین کند به ترتیب که قضا شده بجا آورده است. مثلاً اگر قضاى یک نماز ظهر و یک نماز مغرب بر او واجب است و نمى داند کدام اول قضا شده، اول یک نماز مغرب و بعد از آن یک نماز ظهر و دوباره نماز مغرب را بخواند، یا اول یک نماز ظهر و بعد از آن یک نماز مغرب، و دوباره نماز ظهر را بخواند، تا یقین کند هر کدام را که اول قضا شده اول خوانده است.
(مسأله 1425): اگر نماز ظهر یک روز و نماز عصر روز دیگر یا دو نماز ظهر یا دو نماز عصر از او قضا شده و نمى داند کدام اول قضا شده است چنانچه دو نماز چهار رکعتى بخواند به نیّت اینکه اولى قضاى نماز روز اول و دومى قضاى نماز روز دوم باشد در حاصل شدن ترتیب کافیست.
(مسأله 1426): اگر یک نماز ظهر و یک نماز عشاء یا یک نماز عصر و یک نماز عشاء از او قضا شود، و نداند که کدام اول قضا شده، بهتر آن است که طورى آنها را بخواند که یقین کند به ترتیب بجا آورده است، مثلاً اگر یک نماز ظهر و یک نماز عشا از او قضا شده و اولى آنها را نمى داند، اول یک نماز ظهر بعد از آن یک نماز عشاء، دوباره یک نماز ظهر بخواند، یا اول یک نماز عشاء بعد یک نماز ظهر، دوباره یک نماز عشاء بخواند.
(مسأله 1427): کسى که مى داند یک نماز چهار رکعتى نخوانده ولى نمى داند نماز ظهر است یا نماز عشا، اگر یک نماز چهار رکعتى به نیّت قضاى نمازى که نخوانده بجا آورد کافیست، و نسبت به جهر و اخفات مخیّر مى باشد.
(مسأله 1428): کسى که پنج نماز پشت سر هم از او قضا شده و نمى داند اولى آنها کدام است، چنانچه نُه نماز به ترتیب بخواند مثلاً از نماز صبح شروع کند و بعد از آنکه ظهر و عصر و مغرب و عشاء را خواند، دو مرتبه نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب را بخواند یقین به ترتیب حاصل نموده است.
(مسأله 1429): کسى که مى داند نمازهاى پنجگانه او هر کدام از یک روز قضا شده است و ترتیب آنها را نمى داند، بهتر این است که نماز پنج شبانه روز را بخواند، و اگر شش نماز از شش روز از او قضا شده نماز شش شبانه روز را بخواند و همچنین براى هر نمازى که به نمازهاى قضاى او اضافه شود یک شبانه روز بیشتر بخواند تا یقین کند به ترتیبى که قضا شده بجا آورده است، مثلاً اگر هفت نماز از هفت روز نخوانده باشد نماز هفت شبانه روز را قضا نماید.
(مسأله 1430): کسى که مثلاً چند نماز صبح یا چند نماز ظهر از او قضا شده و شماره آنها را نمى داند یا فراموش کرده مثلاً نمى داند که سه یا چهار یا پنج نماز بوده، چنانچه مقدار کمتر را بخواند کافیست. ولى بهتر این است که قدرى نماز بخواند که یقین کند تمام آنها را خوانده است مثلاً اگر فراموش کرده که چند نماز صبح از او قضا شده است و یقین دارد که بیشتر از ده نماز نبوده، احتیاطاً ده نماز صبح بخواند.
(مسأله 1431): کسى که فقط یک نماز قضا از روزهاى پیش دارد، بهتر این است که اگر ممکن است اول آن را بخواند بعد مشغول نماز آن روز شود. و نیز اگر از روزهاى پیش نماز قضا ندارد ولى یک نماز یا بیشتر از همان روز از او قضا شده است، در صورتى که ممکن باشد بهتر این است که نماز قضاى آن روز را پیش از نماز ادا بخواند.
(مسأله 1432): اگر در بین نماز یادش بیاید که یک نماز یا بیشتر از همان روز از او قضا شده، یا فقط یک نماز قضا از روزهاى پیش دارد چنانچه وقت وسعت دارد و ممکن است نیّت را به نماز قضا برگرداند، بهتر این است که نیّت نماز قضا کند، مثلاً اگر در نماز ظهر پیش از رکوع رکعت سوم یادش بیاید که نماز صبح آن روز قضا شده در صورتى که وقت نماز ظهر تنگ نباشد، نیّت را به نماز صبح برگرداند و آن را دو رکعتى تمام کند بعد ظهر را بخواند، ولى اگر وقت تنگ است و یا نمى تواند نیت را به نماز قضا برگرداند، مثلاً در رکوع رکعت سوم نماز ظهر یادش بیاید که نماز صبح را نخوانده چون اگر بخواهد نیّت نماز صبح کند یک رکوع که رکن است زیاد مى شود نباید نیّت را به قضاى صبح برگرداند.
(مسأله 1433): اگر از روزهاى گذشته نمازهاى قضا دارد و یک نماز یا بیشتر هم از همان روز از او قضا شده، چنانچه براى قضاى تمام آنها وقت ندارد یا نمى خواهد همه را در آن روز بخواند، مستحب است نماز قضاى آن روز را پیش از نماز ادا بخواند و بهتر این است که بعد از خواندن قضاى نمازهاى سابق دوباره نماز قضائى را که در آن روز پیش از نماز ادا خوانده بجا آورد.
(مسأله 1434): تا انسان زنده است اگر چه از قضاى نمازهاى خود عاجز باشد دیگرى نمى تواند نمازهاى او را قضا نماید.
(مسأله 1435): نماز قضا را با جماعت مى شود خواند، چه نماز امام جماعت ادا باشد یا قضا، و لازم نیست هر دو یک نماز را بخوانند مثلاً اگر نماز قضاى صبح را با نماز ظهر یا عصر امام بخواند اشکال ندارد.
(مسأله 1436): مستحب است بچه ممیز را یعنى بچه اى که خوب و بد را مى فهمد، به نماز خواندن و عبادتهاى دیگر عادت بدهند بلکه مستحب است او را به قضاى نمازها هم، وادار نمایند.
نماز قضاى پدر که بر پسر بزرگتر واجب است
▲ نماز قضاى پدر که بر پسر بزرگتر واجب است
(مسأله 1437): اگر پدر نماز خود را بجا نیاورده باشد، و مى توانسته است قضا کند، بنا بر احتیاط هر چند از روى نافرمانى ترک کرده باشد بر پسر بزرگترش واجب است که بعد از مرگش بجا آورد، یا براى او اجیر بگیرد و قضاى نمازهاى مادر نیز بنا بر احتیاط بر او واجب است.
(مسأله 1438): اگر پسر بزرگتر شک دارد که پدرش نماز قضا داشته یا نه چیزى بر او واجب نیست.
(مسأله 1439): اگر پسر بزرگتر بداند که پدرش نماز قضا داشته و شک کند که بجا آورده یا نه، بنا بر احتیاط واجب باید قضا نماید.
(مسأله 1440): اگر معلوم نباشد که پسر بزرگتر کدام است، قضاى نماز پدر بر هیچ کدام از پسرها واجب نیست، ولى احتیاط مستحب آن است که نماز او را بین خودشان قسمت کنند، یا براى انجام آن قرعه بزنند.
(مسأله 1441): اگر میّت وصیت کرده باشد که براى نماز او اجیر بگیرند بعد از آنکه اجیر نماز او را به طور صحیح بجا آورد، بر پسر بزرگتر چیزى واجب نیست.
(مسأله 1442): اگر پسر بزرگتر نماز مادر را بخواند، باید در جهر واخفات به تکلیف خود عمل کند، پس قضاى نماز صبح و مغرب و عشاء مادرش را باید بلند بخواند.
(مسأله 1443): کسى که خودش نماز قضا دارد، اگر نماز پدر و مادر را هم بخواهد قضا کند هر کدام را اول بجا آورد صحیح است.
(مسأله 1444): اگر پسر بزرگتر موقع مرگ پدر نابالغ یا دیوانه باشد وقتى که بالغ شد یا عاقل گردید، باید نماز پدر را قضا نماید.
(مسأله 1445): اگر پسر بزرگتر پیش از آنکه نماز پدر را قضا کند بمیرد بر پسر دوم چیزى واجب نیست، و این در صورتى است که بین مرگ پدر و مرگ پسر بزرگ بقدرى طول کشیده که مى توانسته قضاى نماز و روزه او را بجا آورد و اگر این مقدار طول نکشیده، بنا بر احتیاط پسر دوم قضاء نماز و روزه را بجا آورد. و در همه این مسائل بنا بر احتیاط قضاى نماز و روزه مادر نیز حکم نماز و روزه پدر را دارد.
نماز جماعت
▲ نماز جماعت
(مسأله 1446): مستحب است نمازهاى واجب خصوصاً نمازهاى یومیه را با جماعت بخوانند و در نماز صبح و مغرب و عشاء، خصوصاً براى همسایه مسجد و کسى که صداى اذان مسجد را مى شنود بیشتر سفارش شده است.
(مسأله 1447): در روایات معتبره وارد است که نماز جماعت بیست و پنج درجه افضل از نماز فرادى است، و در روایت دیگر وارد شده است که اگر یک نفر به امام جماعت اقتدا کند هر رکعت از نماز آنان ثواب صد و پنجاه نماز را دارد و اگر دو نفر اقتدا کنند هر رکعتى ثواب ششصد نماز را دارد و هر چه بیشتر شوند ثواب نمازشان بیشتر مى شود تا به ده نفر برسد. و عده آنان که از ده گذشت اگر تمام آسمانها کاغذ، و دریاها مرکّب، و درختها قلم و جن و انس و ملائکه نویسنده شوند، نمى توانند ثواب یک رکعت آن را بنویسند.
(مسأله 1448): حاضر نشدن به نماز جماعت از روى بى اعتنائى جایز نیست و سزاوار نیست که انسان بدون عذر نماز جماعت را ترک کند.
(مسأله 1449): مستحب است انسان صبر کند که نماز را با جماعت بخواند و نماز جماعت از نماز اول وقت که فرادى یعنى تنها خوانده شود بهتر است ولى نماز فرادى در وقت فضیلت افضل از نماز جماعت در غیر وقت فضیلت است و نیز نماز جماعتى را که مختصر بخوانند از نماز فرادى که آن را طول بدهند بهتر مى باشد.
(مسأله 1450): وقتى که جماعت بر پا مى شود مستحب است کسى که نمازش را فرادى خوانده دوباره با جماعت بخواند، و اگر بعد بفهمد که نماز اولش باطل بوده، نماز دوم او کافیست.
(مسأله 1451): اگر امام یا مأموم بخواهد نماز را که با جماعت خوانده دوباره با جماعت بخواند. چنانچه احتمال فساد آن نماز را ندهد اشکال دارد مگر اینکه اماماً اعاده نماید، بشرطى که در مأمومین کسى باشد
که نماز واجب را نخوانده باشد، ولى اگر رجأً جماعت را تکرار کند مانعى ندارد.
(مسأله 1452): کسى که در نماز، به حدى وسواس دارد که موجب بطلان نمازش مى شود و فقط در صورتى که نماز را با جماعت بخواند، از وسواس راحت مى شود، باید نماز را با جماعت بخواند.
(مسأله 1453): اگر پدر یا مادر به فرزند خود امر کند که نماز را با جماعت بخواند، در صورتى که ترک آن موجب عقوقش شود، نماز جماعت بر او واجب مى شود. و در غیر این صورت واجب نیست.
(مسأله 1454): نماز مستحب را نمى شود با جماعت خواند، مگر نماز استسقاء که براى آمدن باران مى خوانند و نمازى که واجب بوده و به جهتى مستحب شده است، مانند نماز عید فطر و قربان که در زمان امام ((علیه السلام)) واجب بوده و به واسطه غائب شدن ایشان مستحب مى باشد.
(مسأله 1455): موقعى که امام جماعت نماز یومیه مى خواند، هر کدام از نمازهاى یومیه را مى شود به او اقتدا کرد.
(مسأله 1456): اگر امام جماعت قضاى نماز یومیه خود یا کسى دیگر را که فوت آن یقینى باشد مى خواند، مى شود به او اقتدا کرد، ولى اگر نماز خود یا کسى دیگر را احتیاطاً قضا مى کند اقتداء به او جائز نیست.
(مسأله 1457): اگر انسان نداند نمازى را که امام مى خواند نماز واجب یومیه است یا نماز مستحب، نمى تواند به او اقتدا کند.
(مسأله 1458): در صحت جماعت شرط است که بین امام و مأموم و همچنین بین مأموم و مأموم دیگر که واسطه بین مأموم و امام است حائلى نباشد و مراد از حائل چیزى است که مانع از دیدن شود مانند پرده یا دیوار و امثال اینها پس اگر در تمام احوال نماز یا بعضى آن بین امام و مأموم یا بین مأموم و مأموم دیگر که واسطه اتصال است چنین حائلى باشد جماعت باطل خواهد شد، و، زن از این حکم مستثنى است چنانکه خواهد آمد.
(مسأله 1459): اگر به واسطه درازى صف اول، کسانى که دو طرف صف ایستاده اند، امام را نبینند مى توانند اقتدا کنند و نیز اگر به واسطه درازى یکى از صفهاى دیگر کسانى که دو طرف آن ایستاده اند، صف جلوى خود را نبینند مى توانند اقتدا نمایند.
(مسأله 1460): اگر صفهاى جماعت تا در مسجد برسد، کسى که مقابل در، پشت صف ایستاده نمازش صحیح است، و نیز نماز کسانى که پشت سر او اقتدا مى کنند صحیح مى باشد، بلکه نماز کسانى که در دو طرف ایستاده اند و از جهت مأموم دیگر اتصال به جماعت دارند نیز صحیح است.
(مسأله 1461): کسى که پشت ستون ایستاده، اگر از طرف راست یا چپ به واسطه مأموم دیگر به امام متصل نباشد، نمى تواند اقتدا کند.
(مسأله 1462): جاى ایستادن امام باید از جاى مأموم به اندازه یک وجب متعارف بلندتر نباشد، و اگر کمتر از یک وجب باشد اشکال ندارد و نیز اگر زمین سراشیب باشد و امام در طرفى که بلندتر است بایستد، در صورتى که سراشیبى آن زیاد نباشد و طورى باشد که به آن زمین مسطّح بگویند
مانعى ندارد.
(مسأله 1463): اگر جاى مأموم بلندتر از جاى امام باشد اشکال ندارد ولى اگر به قدرى بلندتر باشد که نگویند اجتماع کرده اند، جماعت صحیح نیست.
(مسأله 1464): اگر بین کسانى که در یک صف ایستاده اند یک نفر که نمازش باطل است فاصله شود، مى توانند اقتدا کنند، و اما اگر چند نفر که نمازشان باطل است فاصله شوند یا از جهت دیگر فاصله زیادى باشد نمى توانند اقتداء کنند.
(مسأله 1465): بعد از تکبیر امام اگر صف جلو آماده نماز، و تکبیر گفتن آنان نزدیک باشد، کسى که در صف بعد ایستاده، مى تواند تکبیر بگوید ولى احتیاط مستحب آن است که صبر کند تا تکبیر صف جلو تمام شود.
(مسأله 1466): اگر بداند نماز یک صف از صفهاى جلو باطل است در صفهاى بعدى نمى تواند اقتدا کند، ولى اگر نداند نماز آنان صحیح است یا نه، مى تواند اقتدا نماید.
(مسأله 1467): هر گاه بداند نماز امام باطل است، مثلاً بداند امام وضو ندارد اگر چه خود امام ملتفت نباشد، نمى تواند به او اقتدا کند.
(مسأله 1468): اگر مأموم بعد از نماز بفهمد، امام عادل نبوده، یا کافر بوده، یا به جهتى نمازش باطل بوده، مثلاً بىوضو نماز خوانده، در صورتى که مثل زیاد کردن رکوع از کارهاى که نماز فرادى را ولو سهواً باطل مى کند نکرده باشد، نمازش صحیح است.
(مسأله 1469): اگر در بین نماز شک کند که اقتدا کرده یا نه، اگر بنایش بر جماعت خواندن بوده و احتمال دهد که از روى فراموشى نیّت جماعت نکرده است، چنانچه در حالى باشد که وظیفه مأموم است مثلاً به حمد و سوره امام گوش مى دهد، باید نماز را به جماعت تمام کند، و اگر مشغول کارى باشد که هم وظیفه امام و هم وظیفه مأموم است، مثلاً در رکوع یا سجده باشد، باید نماز را به نیّت فرادى تمام نماید.
(مسأله 1470): اگر مأموم در بین نماز بخواهد قصد انفراد نماید در صورتى که عذر نداشته باشد اشکال دارد، و اگر از اول نماز قصد داشته است مورد اشکال بیشتر است، احتیاط واجب آن است که در اول اقتدا قصد انفراد را در وسط نداشته باشد، و اگر در اول قصد انفراد نداشته باشد باید در وسط بدون عذر قصد فرادى نکند.
(مسأله 1471): اگر مأموم بعد از حمد و سوره امام، نیّت فرادى کند بنا بر احتیاط واجب باید تمام حمد و سوره را بخواند، و اگر پیش از تمام شدن حمد و سوره نیّت فرادى نماید، نیز لازم است تمام حمد و سوره را بخواند.
(مسأله 1472): اگر در بین نماز جماعت نیت فرادى نماید، نمى تواند دوباره نیت جماعت کند، بلکه اگر مردد شود که نیّت فرادى کند یا نه، و بعد تصمیم بگیرد که نماز را با جماعت تمام کند، صحت جماعتش محل اشکال است.
(مسأله 1473): اگر شک کند که در بین نماز نیّت فرادى کرده یا نه، باید بنا بگذارد که نیّت فرادى نکرده است.
(مسأله 1474): اگر موقعى که امام در رکوع است اقتدا کند و به رکوع امام برسد، اگر چه ذکر امام تمام شده باشد، نمازش صحیح است و یک رکعت حساب مى شود. اما اگر به مقدار رکوع خم شود و به رکوع نرسد نمازش باطل است.
(مسأله 1475): اگر موقعى که امام در رکوع است اقتدا کند و به مقدار رکوع خم شود و شک کند که به رکوع امام رسیده یا نه، نمازش باطل است.
(مسأله 1476): اگر موقعى که امام در رکوع است اقتدا کند و پیش از آنکه به اندازه رکوع خم شود، امام سر از رکوع بردارد، بنا بر احتیاط واجب باید قصد فرادى بنماید.
(مسأله 1477): اگر اول نماز یا بین حمد و سوره اقتدا کند و اتفاقاً پیش از آنکه به رکوع رود، امام سر از رکوع بردارد نماز او صحیح است.
(مسأله 1478): اگر موقعى برسد که امام مشغول خواندن تشهد آخر نماز است چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، باید بعد از نیّت و گفتن تکبیرة الاحرام بنشیند و تشهد را با امام بخواند، ولى سلام را نگوید و صبر کند تا امام سلام نماز را بدهد، بعد بایستد بدون آنکه دوباره نیّت کند و تکبیر بگوید، حمد و سوره را بخواند، و آن را رکعت اول نماز خود حساب کند.
(مسأله 1479): مأموم نباید جلوتر از امام بایستد و بنا بر احتیاط واجب اگر مأموم یک مرد باشد قدرى عقب تر در طرف راست امام بایستد، و اگر متعدد باشند پشت سر امام بایستند، و در صورت اول اگر قد او بلندتر از امام است، بنا بر احتیاط واجب باید طورى بایستد که در رکوع و سجود جلوتر از امام نباشد.
(مسأله 1480): اگر امام مرد و مأموم زن باشد، چنانچه بین آن زن و امام یا بین آن زن و مأموم دیگرى که مرد است و زن بواسطه او به امام متصل شده است پرده و مانند آن باشد اشکال ندارد.
(مسأله 1481): اگر بعد از شروع به نماز بین مأموم و امام، یا بین مأموم و کسى که مأموم به واسطه او متصل به امام است، پرده یا چیز دیگر حائل شود، جماعت باطل مى شود، و لازم است مأموم به وظیفه منفرد عمل نماید.
(مسأله 1482): احتیاط واجب آن است که بین جاى سجده مأموم و جاى ایستادن امام به اندازه یک متر فاصله نباشد، و همچنین است اگر انسان به واسطه مأمومى که جلوى او ایستاده به امام متصل باشد، و احتیاط مستحب آن است که جاى سجده مأموم با جاى کسى که جلو او ایستاده، هیچ فاصله نداشته باشد.
(مسأله 1483): اگر مأموم به واسطه کسى که طرف راست یا چپ او اقتداء کرده به امام متصل باشد، و از جلو به امام متصل نباشد، بنا بر احتیاط واجب باید با کسى که در طرف راست یا چپ او اقتدا کرده، یک متر فاصله نداشته باشد.
(مسأله 1484): اگر در نماز بین مأموم و امام، یا بین مأموم و کسى که مأموم به واسطه او به امام متصل است یک متر فاصله پیدا شود، باید قصد انفراد کند و نمازش صحیح است.
(مسأله 1485): اگر نماز همه کسانى که در صف جلو هستند تمام شود چنانچه فوراً براى نماز دیگرى به امام اقتدا کنند، جماعت صف بعد محل اشکال است. و احتیاط واجب آن است که اگر فاصله بین صف دوم و امام مقدار یک متر باشد قصد فرادى نمایند.
(مسأله 1486): اگر در رکعت دوم اقتدا کند، لازم نیست حمد و سوره بخواند ولى قنوت و تشهد را با امام مى خواند، و احتیاط آن است که موقع خواندن تشهد انگشتان دست و سینه پا را به زمین بگذارد و زانوها را بلند کند و باید بعد از تشهد امام برخیزد و حمد و سوره را بخواند، و اگر براى سوره وقت ندارد، حمد را تمام کند و در رکوع خود را به امام برساند، و اگر در رکوع به امام نرسد، بنا بر احتیاط واجب قصد انفراد نماید.
(مسأله 1487): اگر مأموم موقعى که امام در رکعت دوم نماز چهار رکعتى است اقتدا کند، باید در رکعت دوم نمازش که رکعت سوم امام است بعد از دو سجده بنشیند، و تشهد را به مقدار واجب بخواند و برخیزد، و چنانچه براى گفتن سه مرتبه تسبیحات وقت ندارد، باید یک مرتبه بگوید و در رکوع خود را به امام برساند.
(مسأله 1488): اگر امام در رکعت سوم یا چهارم باشد و مأموم بداند که اگر اقتدا کند و حمد را بخواند به رکوع امام نمى رسد، بنا بر احتیاط واجب باید صبر کند تا امام به رکوع رود، بعد اقتدا نماید.
(مسأله 1489): اگر در حال قیام رکعت سوم یا چهارم امام اقتدا کند، باید حمد و سوره را بخواند، و اگر براى سوره وقت ندارد، باید حمد را تمام کند و در رکوع خود را به امام برساند، و اگر در رکوع به امام نرسد بنا بر احتیاط واجب قصد انفراد کند.
(مسأله 1490): کسى که مى داند اگر سوره یا قنوت را تمام کند به رکوع امام نمى رسد، چنانچه عمداً سوره و قنوت را بخواند و به رکوع نرسد، اظهر این است که نمازش صحیح است و باید به وظیفه منفرد عمل نماید.
(مسأله 1491): کسى که اطمینان دارد که اگر سوره را شروع کند، یا تمام نماید به رکوع امام مى رسد، در صورتى که زیاد طول نکشد بهتر آن است که سوره را شروع کند یا اگر شروع کرده تمام نماید و اگر زیاد طول بکشد احتیاط واجب آن است که شروع نکند، و چنانچه شروع کرده تمام ننماید.
(مسأله 1492): کسى که یقین دارد اگر سوره را بخواند به رکوع مى رسد چنانچه سوره را بخواند و به رکوع امام نرسد جماعتش صحیح است.
(مسأله 1493): اگر امام ایستاده باشد و مأموم نداند که در کدام رکعت است مى تواند اقتدا کند، ولى باید حمد و سوره را به قصد قربت بخواند اگر چه بعد بفهمد که امام در رکعت اول و یا دوم بوده.
(مسأله 1494): اگر به خیال اینکه امام در رکعت اول یا دوم است، حمد و سوره نخوانده و بعد از رکوع بفهمد که در رکعت سوم یا چهارم بوده نمازش صحیح است ولى اگر پیش از رکوع بفهمد، باید حمد و سوره را بخواند و اگر وقت ندارد فقط حمد را بخواند و در رکوع خود را به امام برساند، و اگر نمى رسد بنا بر احتیاط واجب قصد انفراد نماید.
(مسأله 1495): اگر به خیال اینکه امام در رکعت سوم یا چهارم است حمد و سوره بخواند و پیش از رکوع یا بعد از آن بفهمد که در رکعت اول یا دوم بوده نمازش صحیح است، و اگر در بین حمد و سوره بفهمد، لازم نیست آنها را تمام کند.
(مسأله 1496): اگر موقعى که مشغول نماز مستحبّى است جماعت برپا شود چنانچه اطمینان ندارد که اگر نماز را تمام کند به جماعت مى رسد مستحب است نماز را رها کند و مشغول نماز جماعت شود بلکه اگر اطمینان نداشته باشد که به رکعت اول برسد مستحب است به همین دستور رفتار نماید.
(مسأله 1497): اگر موقعى که مشغول نماز سه رکعتى یا چهار رکعتى است جماعت برپا شود، چنانچه به رکوع رکعت سوم نرفته و اطمینان ندارد که اگر نماز را تمام کند به جماعت مى رسد مستحب است به نیّت نماز مستحبى نماز را دو رکعتى تمام کند و خود را به جماعت برساند.
(مسأله 1498): اگر نماز امام تمام شود و مأموم مشغول تشهد یا سلام اول باشد لازم نیست نیّت فرادى کند.
(مسأله 1499): کسى که یک رکعت از امام عقب مانده، احتیاط واجب آن است که وقتى امام تشهد رکعت آخر را مى خواند، انگشتان دست و سینه پا را به زمین بگذارد و زانوها را بلند نگهدارد و صبر کند تا امام سلام نماز را بگوید و بعد برخیزد. و اگر در همانجا بخواهد قصد انفراد نماید بدون عذر خالى از اشکال نیست ولى چنانچه از اول قصد انفراد داشته نیز محل اشکال است.
شرائط امام جماعت
▲ شرائط امام جماعت
(مسأله 1500): امام جماعت باید بالغ و عاقل و شیعه دوازده امامى و عادل و حلال زاده باشد و نماز را به طور صحیح بخواند و نیز اگر مأموم مرد است امام او هم باید مرد باشد و اقتدا کردن بچه ممیز که خوب و بد را مى فهمد به بچه ممیز دیگر مانعى ندارد، اگر چه آثار جماعت بر او مترتب نمى شود.
(مسأله 1501): امامى را که عادل مى دانسته، اگر شک کند که به عدالت خود باقى است یا نه، مى تواند به او اقتدا نماید.
(مسأله 1502): کسى که ایستاده نماز مى خواند، نمى تواند به کسى که نشسته یا خوابیده نماز مى خواند اقتدا کند و کسى که نشسته نماز مى خواند، نمى تواند به کسى که خوابیده نماز مى خواند اقتدا نماید.
(مسأله 1503): کسى که نشسته نماز مى خواند، مى تواند به کسى که نشسته نماز مى خواند اقتدا کند، ولى اقتداء کسى که خوابیده نماز مى خواند به کسى که نشسته یا خوابیده نماز مى خواند محل اشکال است.
(مسأله 1504): اگر امام جماعت به واسطه عذرى با تیمم یا با وضوى جبیره اى نماز بخواند، مى شود به او اقتدا کرد، ولى اگر با لباس نجس نماز بخواند احتیاط واجب آن است که باو اقتدا نکند.
(مسأله 1505): اگر امام مرضى دارد که نمى تواند از بیرون آمدن بول و غائط خوددارى کند، احتیاط واجب آن است که باو اقتدا نکند. و نیز زنى که مستحاضه نیست بنا بر احتیاط نمى تواند به زن مستحاضه اقتدا نماید.
(مسأله 1506): احتیاط واجب آن است کسى که مرضى خوره یا پیسى دارد، امام جماعت نشود و بنا بر احتیاط واجب به کسى که حد شرعى بر او جارى شده اقتدا ننماید، و همچنین اهل شهر (شهرنشین) به اعرابى (صحرانشین) اقتدا نکند.
احکام جماعت
▲ احکام جماعت
(مسأله 1507): موقعى که مأموم نیّت مى کند، باید امام را معین نماید ولى دانستن اسم او لازم نیست، و اگر نیّت کند اقتدا مى کنم به امام جماعت حاضر نمازش صحیح است.
(مسأله 1508): مأموم باید غیر از حمد و سوره همه چیزهاى نماز را خودش بخواند، ولى اگر رکعت اول یا دوم مأموم رکعت سوم یا چهارم امام باشد، باید حمد و سوره را بخواند.
(مسأله 1509): اگر مأموم در رکعت اول و دوم نماز صبح و مغرب و عشاء صداى حمد و سوره امام را بشنود، اگر چه کلمات را تشخیص ندهد، باید حمد و سوره را نخواند و اگر صداى امام را نشنود مستحب است حمد و سوره را بخواند ولى باید آهسته بخواند و چنانچه سهواً بلند بخواند اشکال ندارد.
(مسأله 1510): اگر مأموم بعضى از کلمات حمد و سوره امام را بشنود احتیاط واجب آنست که حمد و سوره را نخواند.
(مسأله 1511): اگر مأموم سهواً حمد و سوره را بخواند، یا خیال کند صداى را که مى شنود صداى امام نیست و حمد و سوره را بخواند و بعد بفهمد صداى امام بوده نمازش صحیح است.
(مسأله 1512): اگر شک کند که صداى امام را مى شنود یا نه، یا صداى را بشنود و نداند که صداى امام است یا صداى کسى دیگر مى تواند حمد و سوره را بخواند.
(مسأله 1513): مأموم در رکعت اول و دوم نماز ظهر و عصر نباید حمد و سوره را بخواند و مستحب است جاى آن ذکر بگوید.
(مسأله 1514): مأموم نباید تکبیرة الاحرام را پیش از امام بگوید بلکه احتیاط واجب آن است که تا تکبیر امام تمام نشده تکبیر نگوید.
(مسأله 1515): اگر مأموم سهواً پیش از امام سلام دهد، نمازش صحیح است، و لازم نیست دوباره با امام سلام دهد، بلکه ظاهر این است که اگر عمداً هم پیش از امام سلام دهد در صورتى که از اول نماز قاصد نبوده نمازش اشکال ندارد.
(مسأله 1516): اگر مأموم غیر از تکبیرة الاحرام و سلام، چیزهاى دیگر نماز را پیش از امام بگوید اشکال ندارد، ولى اگر آنها را بشنود، یا بداند امام چه وقت مى گوید، احتیاط مستحب آن است که پیش از امام نگوید.
(مسأله 1517): مأموم باید غیر از آنچه در نماز خوانده شود، کارهاى دیگر آن، مانند رکوع و سجود را با امام یا کمى بعد از امام بجا آورد، و اگر عمداً پیش از امام یا مدتى بعد از امام انجام دهد، جماعتش باطل مى شود، ولى اگر به وظیفه منفرد عمل نماید نمازش صحیح است.
(مسأله 1518): اگر سهواً پیش از امام سر از رکوع بردارد چنانچه امام در رکوع باشد، باید به رکوع برگردد و با امام سر بردارد و در این صورت زیاد شدن رکوع که رکن است نماز را باطل نمى کند، ولى اگر به رکوع برگردد و پیش از آنکه به رکوع امام برسد، امام سر بردارد نمازش باطل است.
(مسأله 1519): اگر اشتباهاً سر بردارد و ببیند امام در سجده است، باید به سجده برگردد و چنانچه در هر دو سجده این اتفاق بیفتد براى زیاد شدن دو سجده که رکن است نماز باطل نمى شود.
(مسأله 1520): کسى که اشتباهاً پیش از امام سر از سجده برداشته هر گاه به سجده برگردد و معلوم شود امام قبلاً سر برداشته است نمازش صحیح است ولى اگر در هر دو سجده این اتفاق بیفتد نمازش باطل است.
(مسأله 1521): اگر اشتباهاً سر از رکوع یا سجده بردارد و سهواً یا به خیالى اینکه به امام نمى رسد به رکوع یا سجده نرود جماعت و نمازش صحیح است.
(مسأله 1522): اگر سر از سجده بردارد و ببیند امام در سجده است چنانچه به خیال اینکه سجده اول امام است، به قصد اینکه با امام سجده کند به سجده رود و بفهمد سجده دوم امام بوده، سجده دوم او حساب مى شود و اگر به خیال اینکه سجده دوم امام است به سجده رود و بفهمد سجده اول امام بوده، باید به قصد این که با امام سجده کند، تمام کند و دوباره با امام به سجده رود، و در هر دو صورت احتیاط واجب آن است نماز را با جماعت تمام کند و دوباره بخواند.
(مسأله 1523): اگر سهواً پیش از امام به رکوع رود و طورى باشد که اگر سر بردارد به مقدارى از قرائت امام مى رسد، چنانچه سر بردارد و با امام به رکوع رود نمازش صحیح است و اگر عمداً برنگردد نمازش باطل است.
(مسأله 1524): اگر سهواً پیش از امام به رکوع رود و طورى باشد که اگر برگردد به چیزى از قرائت امام نمى رسد، اگر به قصد اینکه با امام نماز بخواند سر بردارد و با امام به رکوع رود، جماعت و نمازش صحیح است و اگر عمداً بر نگردد نمازش صحیح است و منفرد مى شود.
(مسأله 1525): اگر سهواً پیش از امام به سجده رود، اگر به قصد اینکه با امام نماز بخواند سر بردارد و با امام به سجده رود، جماعت و نمازش صحیح است و اگر عمداً برنگردد نماز صحیح و منفرد مى گردد.
(مسأله 1526): اگر امام در رکعتى که قنوت ندارد اشتباهاً بخواند، یا در رکعتى که تشهد ندارد اشتباهاً مشغول خواندن تشهد شود، مأموم نباید قنوت و تشهد را بخواند، ولى نمى تواند پیش از امام به رکوع رود، یا پیش از ایستادن امام بایستد، بلکه باید صبر کند تا قنوت و تشهد امام تمام شود و بقیه نماز را با او بخواند.
وظیفه امام و مأموم در نماز جماعت
▲ وظیفه امام و مأموم در نماز جماعت
(مسأله 1527): بنا بر احتیاط واجب اگر مأموم یک مرد باشد، قدرى عقب تر طرف راست امام بایستد و اگر یک یا چند زن باشد، پشت سر امام بایستد و اگر یک مرد و یک زن یا یک مرد و چند زن باشند مرد طرف راست امام قدرى عقب تر بایستد و یک زن یا چند زن پشت سر امام بایستند و اگر چند مرد و یک یا چند زن باشند، آنچه مرد است عقب امام و زنها پشت مردها بایستند.
(مسأله 1528): اگر امام و مأموم هر دو زن باشند احتیاط واجب آن است که همه ردیف یکدیگر بایستند و امام جلوتر از دیگران نایستد.
(مسأله 1529): مستحب است امام در وسط صف بایستد و اهل علم و کمال و تقوى در صف اول بایستند.
(مسأله 1530): مستحب است صفهاى جماعت منظم باشد و بین کسانى که در یک صف ایستاده اند فاصله نباشد و شانه آنان ردیف یکدیگر باشد.
(مسأله 1531): مستحب است بعد از گفتن "قد قامت الصّلاة" مأمومین برخیزند.
(مسأله 1532): مستحب است امام جماعت حال مأمومى را که از دیگران ضعیف تر است رعایت کند و قنوت و رکوع و سجود را طول ندهد، مگر بداند همه کسانى که به او اقتدا کرده اند مایلند.
(مسأله 1533): مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذکرهاى که بلند مى خواند، صداى خود را به قدرى بلند کند که دیگران بشنوند، ولى باید بیش از اندازه صدا را بلند نکند.
(مسأله 1534): اگر امام در رکوع بفهمد کسى تازه رسیده و مى خواهد اقتدا کند مستحب است رکوع را دو برابر همیشه طول بدهد و بعد برخیزد، اگر چه بفهمد کسى دیگر هم براى اقتدا وارد شده است.
چیزهائى که در نماز جماعت مکروه است
▲ چیزهائى که در نماز جماعت مکروه است
(مسأله 1535): اگر در صفهاى جماعت جا باشد، مکروه است انسان تنها بایستد.
(مسأله 1536): مکروه است مأموم ذکرهاى نماز را طورى بگوید که امام بشنود.
(مسأله 1537): مسافرى که نماز ظهر و عصر و عشاء را دو رکعت مى خواند مکروه است در این نمازها به کسى که مسافر نیست اقتدا کند و کسى که مسافر نیست مکروه است در این نمازها به مسافر اقتداء کند.
نماز آیات
▲ نماز آیات
(مسأله 1538): نماز آیات که دستور آن بعداً گفته خواهد شد، به واسطه چهار چیز واجب مى شود:
"اول" گرفتن خورشید و "دوم" گرفتن ماه اگر چه مقدار کمى از آنها گرفته شود و کسى هم از آن نترسد.
"سوم" زلزله اگر چه کسى هم نترسد.
"چهارم" رعد و برق و بادهاى سیاه و سرخ و مانند اینها از آیات آسمانى، در صورتى که بیشتر مردم بترسند و اما در حوادث زمینى مانند فرو رفتن آب دریا و افتادن کوه که موجب ترس اکثر مردم شود، بنا بر احتیاط واجب نماز آیات ترک نشود.
(مسأله 1539): اگر از چیزهائى که نماز آیات براى آنها واجب است بیشتر از یکى اتفاق بیفتد، انسان باید براى هر یک از آنها یک نماز آیات بخواند، مثلاً اگر خورشید بگیرد و زلزله هم بشود، باید دو نماز آیات بخواند.
(مسأله 1540): کسى که قضاى چند نماز آیات بر او واجب است، چه همه آنها براى یک چیز بر او واجب شده باشد، مثلاً سه مرتبه خورشید گرفته و نماز آنها را نخوانده است، چه براى چند چیز باشد مثلاً براى آفتاب گرفتن و ماه گرفتن و زلزله نمازهاى بر او واجب شده باشد، موقعى که قضاى آنها را مى خواند لازم نیست معین کند که براى کدام یک آنها باشد.
(مسأله 1541): چیزهائى که نماز آیات براى آنها واجب است، در هر جائى اتفاق بیفتد، فقط مردم همان جا باید نماز آیات بخوانند و بر مردم جاهاى دیگر واجب نیست.
(مسأله 1542): از وقتى که خورشید یا ماه شروع به گرفتن مى کند، انسان باید نماز آیات را بخواند و بهتر این است که به قدرى تأخیر نیندازد که شروع به باز شدن کند.
(مسأله 1543): اگر خواندن نماز آیات را به قدرى تأخیر بیندازد که آفتاب یا ماه شروع به باز شدن کند نیت اداء مانعى ندارد ولى اگر بعد از تمام شدن آن نماز بخواند باید نیت قضاء نماید.
(مسأله 1544): اگر مدت گرفتن خورشید یا ماه به اندازه خواندن یک رکعت نماز یا کمتر باشد، وجوب نماز آیات در این صورت مبنى بر احتیاط است و اگر مدت گرفتن آنها بیشتر باشد ولى انسان نماز را نخواند، تا به اندازه خواندن یک رکعت به آخر وقت آن مانده باشد در این صورت نماز آیات واجب و اداء است.
(مسأله 1545): موقعى که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق مى افتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند، به نحوى که در نظر مردم تأخیر محسوب نشود و اگر تأخیر کرد معصیت کرده و بنا بر احتیاط وقت خواندن، نیت اداء و قضا نکند.
(مسأله 1546): اگر گرفتن آفتاب یا ماه را نداند و بعد از باز شدن آفتاب یا ماه بفهمد که تمام آن گرفته بوده، باید قضاى نماز آیات را بخواند ولى اگر بفهمد مقدارى از آن گرفته بوده قضا بر او واجب نیست.
(مسأله 1547): اگر عده اى که اطمینان به گفتار آنها نباشد بگویند که خورشید یا ماه گرفته است، چنانچه انسان از گفته آنان یقین یا اطمینان شخصى پیدا نکند و در آن اشخاص شخصى ثقه نباشد و نماز آیات نخواند و بعد معلوم شود راست گفته اند، در صورتى که تمام خورشید یا ماه گرفته باشد، نماز آیات را بخواند ولى اگر مقدارى از آن گرفته باشد، خواندن نماز آیات بر او واجب نیست و همچنین است اگر دو نفر که عادل بودن آنها معلوم نیست، بگویند خورشید یا ماه گرفته، بعد معلوم شود که عادل بوده اند.
(مسأله 1548): اگر انسان به گفته کسانى که از روى قاعده علمى وقت گرفتن خورشید و ماه را مى دانند، اطمینان پیدا کند که خورشید یا ماه گرفته، بنا بر احتیاط واجب باید نماز آیات را بخواند، و نیز اگر بگویند فلان وقت خورشید یا ماه مى گیرد و فلان مقدار طول مى کشد و انسان به گفته آنان اطمینان پیدا کند، بنا بر احتیاط واجب باید به حرف آنان عمل نماید.
(مسأله 1549): اگر بفهمد نماز آیاتى که خوانده باطل بوده، باید دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.
(مسأله 1550): اگر در وقت نماز یومیه نماز آیات هم بر انسان واجب شود چنانچه براى هر دو نماز وقت دارد، هر کدام را اول بخواند اشکال ندارد، و اگر وقت یکى از آن دو تنگ باشد، اول آن را بخواند. و اگر هر دو تنگ باشد، باید اول نماز یومیه را بخواند.
(مسأله 1551): اگر در بین نماز یومیه بفهمد که وقت نماز آیات تنگ است چنانچه وقت نماز یومیه هم تنگ باشد، باید آن را تمام کند. بعد نماز آیات را بخواند، و اگر وقت نماز یومیه تنگ نباشد، آن را بشکند و اول نماز آیات و بعد نماز یومیه را بجا آورد.
(مسأله 1552): اگر در بین نماز آیات بفهمد که وقت نماز یومیه تنگ است، باید نماز آیات را رها کند و مشغول نماز یومیه شود و بعد از آنکه نماز را تمام کرد پیش از انجام کارى که نماز را بهم بزند، بقیه نماز آیات را از همانجا که رها کرده بخواند.
(مسأله 1553): اگر در حال حیض یا نفاس زن، آفتاب یا ماه بگیرد یا رعد و برق و مانند اینها اتفاق بیفتد، نماز آیات بر او واجب نیست. و احتیاط واجب آن است که در ماه گرفتن و آفتاب گرفتن بعد از پاک شدن قضا نماید، و همچنین نماز زلزله و رعد و برق و مانند آنها را بعد از پاک شدن بخواند.
دستور نماز آیات
▲ دستور نماز آیات
(مسأله 1554): نماز آیات دو رکعت است و در هر رکعت پنج رکوع دارد و دستور آن این است که انسان بعد از نیت، تکبیر بگوید و یک حمد و یک سوره تمام بخواند و به رکوع رود و سر از رکوع بردارد، دوباره یک حمد و یک سوره بخواند باز به رکوع رود و سر از رکوع بردارد، و دوباره یک حمد
و یک سوره بخواند باز به رکوع رود تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از رکوع پنجم دو سجده نماید و برخیزد و رکعت دوم را هم مثل رکعت اول بجا آورد و تشهد بخواند و سلام دهد.
(مسأله 1555): در نماز آیات ممکن است انسان بعد از نیت و تکبیر و خواندن حمد، آیه هاى یک سوره را پنج قسمت کند و یک آیه یا کمتر یا بیشتر از آن را بخواند، و به رکوع رود و سر بردارد و بدون این که حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به رکوع رود و همینطور تا پیش از رکوع پنجم سوره را تمام نماید مثلاً به قصد سوره (قل هو الله احد)(بسم الله الرحمن الرحیم)بگوید و به رکوع رود بعد بایستد و بگوید: (قل هو الله احد)دوباره به رکوع رود و بعد از رکوع بایستد و بگوید: (الله الصمد)باز به رکوع رود و بایستد و بگوید (لم یلد و لم یولد) و برود به رکوع باز هم سر بردارد و بگوید: (ولم یکن له کفوا احد) بعد از آن به رکوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن دو سجده کند و رکعت دوم را هم مثل رکعت اول بجا آورد و بعد از سجده دوم تشهد بخواند و سلام دهد. و نیز جائز است که به کمتر از پنج قسمت تقسیم نماید ولى هر وقت سوره را تمام کرد لازم است حمد را قبل از رکوع بعدى بخواند.
(مسأله 1556): اگر در یک رکعت از نماز آیات، پنج مرتبه حمد و سوره را بخواند و در رکعت دیگر یک حمد بخواند و سوره را پنج قسمت کند مانعى ندارد.
(مسأله 1557): چیزهائى که در نمازهاى یومیه واجب و مستحب است در نماز آیات هم واجب و مستحب مى باشد، ولى در نماز آیات در صورتى که با جماعت باشد مستحب است بجاى اذان و اقامه سه مرتبه
بگوید "الصلوة" و در غیر جماعت چیزى نیست.
(مسأله 1558): مستحب است پیش از رکوع و بعد از آن تکبیر بگوید و بعد از رکوع پنجم و دهم قبل از تکبیر (سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَه) نیز بگوید.
(مسأله 1559): مستحب است پیش از رکوع دوم و چهارم و ششم و هشتم و دهم، قنوت بخواند و اگر فقط قنوت پیش از رکوع دهم بخواند کافیست.
(مسأله 1560): اگر در نماز آیات شک کند که چند رکعت خوانده و فکرش بجائى نرسد نماز باطل است.
(مسأله 1561): اگر شک کند که در رکوع آخر رکعت اول است یا در رکوع اول رکعت دوم، و فکرش بجائى نرسد، نمازش باطل است ولى اگر مثلاً شک کند که چهار رکوع کرده یا پنج رکوع، چنانچه شک او پیش از رسیدن به سجده بوده رکوعى را که شک دارد به جا آورده یا نه، باید به جا آورد ولى اگر به سجده رسیده باشد باید به شک خود اعتنا نکند، ولى احتیاط واجب در اعاده نماز است.
(مسأله 1562): هر یک از رکوعهاى نماز آیات رکن است که اگر عمداً یا اشتباهاً کم یا زیاد شود نماز باطل است.
نماز عید فطر و قربان
▲ نماز عید فطر و قربان
(مسأله 1563): نماز عید فطر و قربان در زمان حضور امام ((علیه السلام)) واجب است و باید با جماعت خوانده شود، و در زمان ما که امام ((علیه السلام)) غائب است مستحب مى باشد و مى شود آن را به جماعت یا فرادى خواند.
(مسأله 1564): وقت نماز عید فطر و قربان از اول آفتاب روز عید تا ظهر است.
(مسأله 1565): مستحب است نماز عید قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند. و در عید فطر مستحب است، بعد از بلند شدن آفتاب افطار کنند و زکاة فطره را هم بدهند، بعد نماز عید را بخوانند.
(مسأله 1566): نماز عید فطر و قربان دو رکعت است که در رکعت اول بعد از خواندن حمد و سوره، باید پنج مرتبه تکبیر بگوید، و بعد از هر تکبیر یک قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم تکبیر دیگر بگوید و به رکوع رود و دو سجده بجا آورد و برخیزد و در رکعت دوم چهار تکبیر بگوید و بعد از هر تکبیر قنوت بخواند و تکبیر پنجم را بگوید و به رکوع رود و بعد از رکوع دو سجده کند و تشهد بخواند و سلام نماز را دهد.
(مسأله 1567): در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذکرى بخوانند کافیست، ولى بهتر است این دعا را بخوانند.
(اَللّهُمَّ اَهْلَ الکِبْرِیاءِ وَالعَظَمَةِ وَاَهْلَ الجُودِ وَالجَبَرُوتِ وَأَهْلَ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ وَاَهْلَ التَّقْوى وَالمَغْفِرَةِ اَسأَلُکَ بِحَقِّ هذا الْیَوْمِ الَّذِى جَعَلْتَهُ لِلمُسْلِمِینَ عِیداً وَلِمُحَمَّد ((صلى الله علیه وآله)) ذُخراً وَشَرَفاً وَکَرامَةً وَمَزِیداً أنَ تُصِلِّىَ عَلِى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ((صلى الله علیه وآله)) وَأن تُدْخِلَنِى فِى کُلِّ خَیْر اَدْخَلْتَ فِیهِ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد وَاَنْ تُخْرِجَنِى مِنْ کُلِّ سُوء أخَرجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد صَلَواتُکَ، عَلَیْهِ وَعَلَیْهِم اَللّهُمَّ اِنِّى اَسْأَلُکَ خَیْرَ ما سَأَلَکَ بِهِ عِبادُکَ الصّالِحُونَ وَأَعُوذُ بِکَ مِمّا استَعاذَ مِنْهُ عِبادُکَ المُخْلَصُونَ).
(مسأله 1568): در زمان غائب بودن (امام (علیه السلام)) مستحب است بعد از نماز عید فطر و قربان (2) خطبه بخواند و بهتر است که در خطبه عید فطر احکام زکاة فطره و در خطبه عید قربان احکام قربانى را بگویند.
(مسأله 1569): نماز عید سوره مخصوصى ندارد ولى بهتر است که در رکعت اول آن سوره شمس "سوره 91" و در رکعت دوم سوره غاشیه "سوره 88" را بخوانند یا در رکعت اول سوره سَبِّحِ اسْمَ "سوره 87" و در رکعت دوم سوره شَمْس را بخوانند.
(مسأله 1570): مستحب است نماز عید را در صحرا بخوانند ولى در مکه مستحب است در مسجدالحرام خوانده شود.
(مسأله 1571): مستحب است پیاده و پابرهنه و باوقار به نماز عید بروند و پیش از نماز غسل کنند و عمامه سفیدى بر سر بگذارند.
(مسأله 1572): مستحب است در نماز عید بر زمین سجده کنند و در حال گفتن تکبیرها دستها را بلند کنند و کسى که نماز عید مى خواند، اگر امام جماعت است، یا فرادى نماز مى خواند نماز را بلند بخواند.
(مسأله 1573): بعد از نماز مغرب و عشاء شب عید فطر و بعد از نماز صبح آن و بعد از نماز عید فطر مستحب است این تکبیرها را بگوید: (اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ، وَاللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ وَلِلّهِ الْحَمْدُ، اَللهُ اَکْبَرُ، عَلى ما هَدانا).
(مسأله 1574): مستحب است انسان در عید قربان بعد از ده نماز که اول آنها نماز ظهر روز عید قربان و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است تکبیرهاى را که در مسأله پیش گفته شد بگوید و بعد از آن بگوید: (اَللهُ اَکْبَرُ عَلى ما رَزَقَنا مِنْ بَهِیمَةِ الاَْنْعامِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلى ما أَبْلانا) ولى اگر عید قربان را در منى باشد مستحب است بعد از پانزده نماز که اول آنها نماز ظهر روز عید و آخر آنها نماز صبح روز سیزدهم ذى حجه است، این تکبیرها را بگوید.
(مسأله 1575): احتیاط مستحب آن است که زنها از رفتن بنماز عید خوددارى کنند ولى این احتیاط براى زنهاى پیر نیست.
(مسأله 1576): در نماز عید هم مثل نمازهاى دیگر مأموم باید غیر از حمد و سوره چیزهاى دیگر نماز را خودش بخواند.
(مسأله 1577): اگر مأموم موقعى برسد که امام مقدارى از تکبیرها را گفته بعد از آنکه امام برکوع رفت، باید آنچه از تکبیرها و قنوتها را که با امام نگفته خودش بگوید و اگر در هر قنوت یک "سبحان الله" یا یک "الحمد لله" بگوید کافیست.
(مسأله 1578): اگر در نماز عید موقعى برسد که امام در رکوع است، مى تواند نیت کند و تکبیر اول نماز را بگوید و به رکوع رود.
(مسأله 1579): اگر در نماز عید یک سجده یا تشهد را فراموش کند احتیاط آنست که بعد از نماز آن را بجا آورد ولى اگر کارى که براى آن در نماز یومیه سجده سهو لازم است پیش آید، لازم نیست دو سجده سهو بنماید، ولى احوط است.
اجیر گرفتن براى نماز
▲ اجیر گرفتن براى نماز
(مسأله 1580): بعد از مرگ انسان، مى شود براى نماز و عبادتهاى دیگر او که در زندگى بجا نیاورده، دیگرى را اجیر کنند یعنى به او مزد دهند که آنها را بجا آورد. و اگر کسى بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحیح است.
(مسأله 1581): انسان مى تواند براى بعضى از کارهاى مستحبى مثل زیارت قبر پیغمبر و امامان ((علیهم السلام)) از طرف زندگان اجیر شود، و نیز مى تواند کارهاى مستحبى را انجام دهد، و ثواب آن را براى مردگان یا زندگان هدیه نماید.
(مسأله 1582): کسى که براى نماز قضاى میّت اجیر شده، باید یا مجتهد باشد یا مسائل نماز را از روى تقلید صحیح بداند. یا آنکه عمل باحتیاط کند در صورتى که موارد احتیاط را کاملاً بداند.
(مسأله 1583): اجیر باید موقع نیت، میت را معین نماید و لازم نیست اسم او را بداند، پس اگر نیت کند از طرف کسى نماز مى خوانم که براى او اجیر شده ام کافیست.
(مسأله 1584): اجیر باید عمل را بقصد آنچه در ذمه میت است بجا آورد و اگر عملى را انجام دهد و ثواب آن را براى او هدیه کند کافى نیست.
(مسأله 1585): باید کسى را اجیر کنند، که اطمینان داشته باشند عمل را انجام مى دهد.
(مسأله 1586): کسى را که براى نمازهاى میت اجیر کرده اند، اگر بفهمند که عمل را بجا نیاورده یا باطل انجام داده، باید دوباره اجیر بگیرند.
(مسأله 1587): هر گاه شک کند که اجیر عمل را انجام داده یا نه، همین که مورد اطمینان باشد و بگوید انجام داده ام کافى است. و همچنین اگر شک کند که عمل او صحیح بوده یا نه، بنا بر صحت آن بگذارد.
(مسأله 1588): کسى که عذرى دارد مثلاً با تیمّم یا نشسته نماز مى خواند نمى شود براى نمازهاى میت اجیر کرد، اگر چه نماز میت هم همانطور قضا شده باشد.
(مسأله 1589): مرد براى زن و زن براى مرد، مى تواند اجیر شود و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز، اجیر بتکلیف خود عمل نماید.
(مسأله 1590): در قضاى نمازهاى میت ترتیب واجب نیست، مگر در نمازهاى که اداء آنها ترتیب دارد، مثل نماز ظهر و عصر و یا مغرب و عشاء از یک روز، چنانچه سابقاً گذشت.
(مسأله 1591): اگر با اجیر شرط کند که عمل را بطور مخصوصى انجام دهد، باید همانطور بجا آورد و اگر با او شرط نکند، باید در آن عمل بتکلیف خود رفتار نماید، و احتیاط مستحب آنست که از وظیفه خودش و میت هر کدام که باحتیاط نزدیکتر است، به آن عمل کند مثلاً اگر وظیفه میت گفتن سه مرتبه تسبیحات اربعه بوده و تکلیف او یک مرتبه است، سه مرتبه بگوید.
(مسأله 1592): اگر با اجیر شرط نکنند که نماز را با چه مقدار از مستحبات آن بخواند، باید مقدارى از مستحبات نماز را که معمول است بجا آورد.
(مسأله 1593): اگر انسان چند نفر را براى نماز قضاى اجیر کند بنا بر آنچه در مسأله "1589" گفته شد لازم نیست براى هر کدام آنها وقتى معین کند.
(مسأله 1594): اگر کسى اجیر شود که مثلاً در مدت یکسال نمازهاى میت را بخواند و پیش از تمام شدن سال بمیرد، باید براى نمازهائى که مى دانند بجا نیاورده، دیگرى را اجیر نمایند، و اگر احتمال مى دهند که بجا نیاورده، بنا بر احتیاط واجب نیز اجیر بگیرند.
(مسأله 1595): کسى را که براى نمازهاى میت اجیر کرده اند، اگر پیش از تمام کردن نمازها بمیرد و اجرت همه آنها را گرفته باشد، چنانچه شرط کرده باشند که تمام نمازها را خودش بخواند، اگر قادر بر عمل بوده اجاره صحیح و اجاره کننده مى تواند، اجرة المثل باقیمانده را بگیرد، یا آنکه اجاره را فسخ نموده و اجرة المثل مقدارى را که بجا آورده کسر و مابقى را بگیرد، و اگر قادر نبوده اجاره نسبت به ما بعد فوت اجیر باطل است و مى تواند اجرة المُسمّى اى باقیمانده را گرفته یا آنکه اجاره مقدار گذشته را
فسخ نموده و اجرة المثل او را بدهد، و اگر شرط نکرده باشند که خودش بخواند باید ورثه اش از مال او کسى را اجیر بگیرند اما اگر مال نداشته باشد به ورثه او چیزى واجب نیست.
(مسأله 1596): اگر اجیر پیش از تمام کردن نمازهاى میت بمیرد و خود هم نماز قضا داشته باشد، بعد از عمل بدستورى که در مسأله قبلى ذکر شد یعنى باید اول از مال او نمازهاى را که از جهت اجاره بذمه اش بوده اداء کند اگر چیزى از مال او زیاد آمد، در صورتى که وصیت کرده باشد و ورثه اجازه بدهند، براى تمام نمازهاى او اجیر بگیرند، و اگر اجازه ندهند ثلث آن را به مصرف نماز برسانند.
احکام روزه
▲ احکام روزه
روزه آن است که انسان براى انجام فرمان خداوند عالم، از اذان صبح تا مغرب از نُه چیزى که بعداً گفته مى شود خوددارى کند.
نیـت
▲ نیـت
(مسأله 1597): لازم نیست انسان نیت روزه را از قلب خود بگذراند یا مثلاً بگوید فردا را روزه مى گیرم، بلکه همین قدر، که بنا داشته باشد براى انجام فرمان خداوند عالم از صبح تا مغرب کارى که روزه را باطل مى کند انجام ندهد کافیست و براى آن که یقین کند تمام این مدّت را روزه بوده، باید مقدارى پیش از اذان صبح و مقدارى هم بعد از مغرب از انجام کارى که روزه را باطل مى کند خوددارى کند.
(مسأله 1598): انسان مى تواند در هر شب از ماه رمضان، براى روزه فرداى آن نیت کند و بهتر آن است که شب اول ماه هم نیت روزه همه ماه را بنماید.
(مسأله 1599): وقت نیت روزه ماه رمضان، از اول شب است تا نماز صبح.
(مسأله 1600): وقت نیت روزه مستحبى از اول شب است تا موقعى که باندازه نیت کردن به مغرب مانده است، که اگر تا این وقت کارى که روزه را باطل مى کند انجام نداده باشد و نیت روزه مستحبى کند روزه او صحیح است.
(مسأله 1601): کسى که پیش از اذان صبح در غیر روزه ماه رمضان بدون نیت روزه خوابیده است، اگر پیش از ظهر بیدار شود و نیت کند روزه او صحیح است چه روزه او واجب باشد چه مستحب، و اگر بعد از ظهر بیدار شود، نمى تواند نیت روزه واجب بکند، و اما در ماه رمضان اگر بى نیت خوابیده باشد اگر چه پیش از ظهر بیدار شود و نیت کند صحت روزه اش محل اشکال است احتیاط آنست آن روز را بقصد روزه به آخر برساند، و احتیاطاً قضاى آن را هم انجام دهد. و همچنین است اگر بعد از ظهر بیدار شود.
(مسأله 1602): اگر بخواهد غیر روزه رمضان روزه دیگرى بگیرد باید آن را معین نماید، مثلاً نیت کند که روزه قضاء یا روزه نذر مى گیرم، ولى در ماه رمضان لازم نیست نیت کند که روزه ماه رمضان مى گیرم، بلکه اگر نداند ماه رمضان است یا فراموش نماید و روزه دیگرى را نیت کند، روزه ماه
رمضان حساب مى شود.
(مسأله 1603): اگر بداند ماه رمضان است و عمداً نیت روزه غیر رمضان کند، بنا بر احتیاط واجب نه روزه رمضان حساب مى شود و نه روزه اى که قصد کرده است.
(مسأله 1604): اگر مثلاً به نیت روز اول ماه روزه بگیرد، بعد بفهمد دوم یا سوم بوده روزه او صحیح است.
(مسأله 1605): اگر پیش از اذان صبح نیت کند و بیهوش شود و در بین روز بهوش آید، بنا بر احتیاط واجب باید روزه آن روز را تمام نماید و اگر تمام نکرد قضاى آن را بجا آورد، بلکه اگر تمام کند نیز قضاء آن را احتیاطاً انجام دهد.
(مسأله 1606): اگر پیش از اذان صبح نیت کند و مست شود و در بین روز بهوش آید، احتیاط واجب آن است که روزه آن روز را تمام کند و قضاى آن را هم بجا آورد.
(مسأله 1607): اگر پیش از اذان صبح نیت کند و بخوابد و بعد از مغرب بیدار شود، روزه اش صحیح است.
(مسأله 1608): اگر نداند یا فراموش کند که ماه رمضان است و پیش از ظهر ملتفت شود، چنانچه کارى که روزه را باطل مى کند انجام داده باشد یا بعد از ظهر ملتفت شود که ماه رمضان است، روزه او باطل مى باشد، ولى باید تا مغرب کارى که روزه را باطل مى کند انجام ندهد، و بعد از رمضان هم آن روزه را قضا نماید، و اگر پیش از ظهر ملتفت شود و کارى که روزه را باطل مى کند انجام نداده باشد باید نیت روزه نماید و روزه اش صحیح است.
(مسأله 1609): اگر بچه پیش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود، باید روزه بگیرد و اگر بعد از اذان بالغ شود، روزه آن روز بر او واجب نیست و احتیاطاً امساک کند.
(مسأله 1610): کسى که براى بجا آوردن روزه میتى اجیر شده، اگر روزه مستحبى بگیرد اشکال ندارد، ولى کسى که روزه قضا یا روزه واجب دیگرى دارد نمى تواند روزه مستحبى بگیرد و چنانچه فراموش کند و روزه مستحب بگیرد در صورتى که پیش از ظهر یادش بیاید، روزه مستحبى او بهم مى خورد و مى تواند نیت خود را به روزه واجب برگرداند و اگر بعد از ظهر ملتفت شود، روزه او باطل است و اگر بعد از مغرب یادش بیاید، روزه اش صحیح است.
(مسأله 1611): اگر غیر از روزه ماه رمضان روزه معینى دیگرى بر انسان واجب باشد، مثلاً نذر کرده باشد روز معینى را روزه بگیرد، چنانچه عمداً تا اذان صبح نیت نکند، روزه اش باطل است و اگر نداند روزه آن روز بر او واجب است، یا فراموش کند و پیش از ظهر یادش بیاید چنانچه کارى که روزه
را باطل مى کند، انجام نداده باشد و نیت کند روزه او صحیح وگرنه باطل است.
(مسأله 1612): اگر براى روزه واجب غیر معیّن مثل روزه کفاره عمداً تا نزدیک ظهر نیت نکند، اشکال ندارد بلکه اگر پیش از نیت تصمیم داشته باشد که روزه نگیرد، یا تردید داشته باشد که بگیرد یا نه، چنانچه کارى که روزه را باطل مى کند انجام نداده باشد و پیش از ظهر نیت کند، روزه او صحیح است.
(مسأله 1613): اگر در ماه رمضان، پیش از ظهر کافر مسلمان شود و چیزى که روزه را باطل مى کند انجام نداده باشد بنا بر احتیاط واجب باید نیت روزه کند و روزه را تمام نماید، و اگر آن روز را روزه نگیرد قضاى آن را بجا آورد.
(مسأله 1614): اگر در وسط روز ماه رمضان پیش از ظهر مریض خوب شود، و چیزى که روزه را باطل مى کند انجام نداده باشد، احتیاط واجب آن است که پیش از ظهر نیت روزه بنماید، و احتیاطاً قضاى آن را نیز انجام دهد، و اگر بعد از ظهر خوب شود هر چند تا آن وقت کارى که روزه را باطل مى کند انجام نداده باشد امساک آن روز بر او واجب نیست.
(مسأله 1615): روزى را که انسان شک دارد آخر شعبان است یا اول رمضان واجب نیست روزه بگیرد و اگر بخواهد روزه بگیرد، نمى تواند نیت روزه رمضان کند، یا نیت کند که اگر رمضان است روزه رمضان و اگر رمضان نیست روزه قضاء یا مانند آن باشد، بلکه باید نیت روزه قضا و مانند آن بنماید و چنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده، از رمضان حساب مى شود. ولى در صورتى که قصد کند آنچه را فعلاً خدا از او خواسته است انجام دهد و بعد معلوم شود رمضان بوده نیز کافى است.
(مسأله 1616): اگر روزى را شک دارد که آخر شعبان است یا اول رمضان به نیت روزه قضاء یا روزه مستحبى و مانند آن روزه بگیرد و در بین روز بفهمد که ماه رمضان است باید نیت روزه ماه رمضان کند.
(مسأله 1617): اگر در روزه واجب معینى مثل روزه ماه رمضان مردّد شود که روزه خود را باطل کند یا نه، یا قصد کند روزه را باطل کند، روزه اش باطل مى شود، اگر چه از قصدى که کرده توبه نماید و کارى هم که روزه را باطل مى کند انجام ندهد.
(مسأله 1618): در روزه مستحبى و روزه واجبى که وقت آن معین نیست مثل روزه کفاره، اگر قصد کند کارى که روزه را باطل مى کند انجام دهد یا مردد شود که بجا آورد یا نه، چنانچه بجا نیاورد و پیش از ظهر دوباره نیت روزه کند روزه او صحیح است بلکه در روزه مستحب تا غروب تجدید نیت کند درست است.
چیزهائى که روزه را باطل مى کند
▲ چیزهائى که روزه را باطل مى کند
(مسأله 1619): نه چیز روزه را باطل مى کند.
"اول" ـ خوردن و آشامیدن.
"دوم" ـ جماع.
"سوم" استمناء و استمناء آن است که انسان با خود یا دیگرى غیر از (جماع) کارى کند که منى از او بیرون آید.
"چهارم" ـ دروغ بستن بخدا و پیغمبر و جانشینان پیغمبر ((علیهم السلام)).
"پنجم" ـ رسانیدن غبار به حلق.
"ششم" ـ فرو بردن تمام سر در آب.
"هفتم" ـ باقیماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح.
"هشتم" ـ اماله کردن با چیزهاى روان.
"نهم" ـ قى کردن و احکام اینها در مسائل آینده گفته مى شود.
1ـ خوردن و آشامیدن
▲ 1ـ خوردن و آشامیدن
(مسأله 1620): اگر روزه دار با التفات به اینکه روزه دارد، عمداً چیزى بخورد یا بیاشامد، روزه او باطل مى شود، چه خوردن و آشامیدن آن چیز معمول باشد مثل نان و آب، چه معمول نباشد مثل خاک و شیره درخت و چه کم باشد یا زیاد، حتى اگر مسواک را از دهان بیرون آورد و دوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو ببرد روزه باطل مى شود. مگر اینکه رطوبت مسواک در آب دهان بطورى از بین برود که رطوبت خارج به آن گفته نشود.
(مسأله 1621): اگر موقعى که مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده باید لقمه را از دهان بیرون آورد و چنانچه عمداً فرو ببرد روزه اش باطل است و به دستورى که بعداً گفته خواهد شد کفاره هم بر او واجب مى شود.
(مسأله 1622): اگر روزه دار سهواً چیزى بخورد یا بیاشامد، روزه اش باطل نمى شود.
(مسأله 1623): آمپولى که عضو را بى حس مى کند یا به جهت دیگر استعمال مى شود براى روزه دار اشکال ندارد، و بهتر آنست که از استعمال آمپولى که بجاى دوا و غذا بکار مى برند خوددارى کند.
(مسأله 1624): اگر روزه دار چیزى را که لاى دندان مانده عمداً فرو ببرد، روزه اش باطل است.
(مسأله 1625): کسى که مى خواهد روزه بگیرد، لازم نیست پیش از اذان دندانهایش را خلال کند، ولى اگر بداند غذاى که لاى دندان مانده در روز فرو مى رود، چنانچه خلال نکند. و چیزى از آن فرو رود روزه اش باطل مى شود.
(مسأله 1626): فرو بردن آب دهان، اگر چه بواسطه خیال کردن ترشى و مانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمى کند.
(مسأله 1627): فرو بردن اخلاط سر و سینه، تا بفضاى دهان نرسیده، اشکال ندارد، ولى اگر داخل فضاى دهان شود، احتیاط واجب آنست که آن را فرو نبرند.
(مسأله 1628): اگر روزه دار بقدرى تشنه شود که بترسد از تشنگى بمیرد مى تواند باندازه اى که از مردن نجات پیدا کند آب بیاشامد ولى روزه او باطل مى شود و اگر ماه رمضان باشد، باید در بقیه روز از بجا آوردن کارى که روزه را باطل مى کند خوددارى نماید.
(مسأله 1629): جویدن غذا براى بچه یا پرنده و چشیدن غذا و مانند اینها معمولاً بحلق نمى رسد، اگر چه اتفاقاً بحلق برسد، روزه را باطل نمى کند ولى اگر انسان از اول بداند که بحلق مى رسد، روزه اش باطل مى شود و باید قضاى آن را بگیرد و کفاره هم بر او واجب است.
(مسأله 1630): انسان نمى تواند براى ضعف، روزه را بخورد ولى اگر ضعف او بقدرى است که معمولاً نمى شود آن را تحمل کرد خوردن روزه اشکال ندارد.
2ـ جماع
▲ 2ـ جماع
(مسأله 1631): جماع روزه را باطل مى کند، اگر چه فقط بمقدار ختنه گاه داخل شود و منى هم بیرون نیاید.
(مسأله 1632): اگر کمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود و منى هم بیرون نیاید، روزه باطل نمى شود.
(مسأله 1633): اگر عمداً جماع نماید و شک کند که به اندازه ختنه گاه داخل شده یا نه، روزه او باطل است. و لازم است قضاء نماید، ولى کفاره واجب نیست
(مسأله 1634): اگر فراموش کند که روزه است و جماع بنماید، یا او را به جماع مجبور نمایند، بنحوى که از اختیار او خارج شود، روزه او باطل نمى شود. ولى چنانچه در بین جماع یادش بیاید یا جبر از او برداشته شود، باید فوراً از حال جماع خارج شود، و اگر خارج نشود روزه او باطل است.
3ـ استمناء
▲ 3ـ استمناء
(مسأله 1635): اگر روزه دار استمناء کند (معناى استمناء در مسأله 1619 گذشت)، روزه اش باطل مى شود.
(مسأله 1636): اگر بى اختیار منى از او بیرون آید، روزه اش باطل نیست.
(مسأله 1637): هر گاه روزه دار بداند که اگر در روز بخوابد محتلم مى شود یعنى در خواب منى از او بیرون مى آید، جایز است بخوابد هر چند به سبب نخوابیدن بزحمت نیفتد، و اگر محتلم شود روزه اش باطل نمى شود.
(مسأله 1638): اگر روزه دار هنگام بیرون آمدن منى از خواب بیدار شود، واجب نیست از بیرون آمدن آن جلوگیرى کند.
(مسأله 1639): روزه دارى که محتلم شده، مى تواند بول کند اگر چه بداند بواسطه بول کردن باقیمانده منى از مجرى بیرون مى شود.
(مسأله 1640): روزه دارى که محتلم شده، اگر بداند منى در مجرى مانده و در صورتى که پیش از غسل بول نکند بعد از غسل منى از او بیرون مى آید، بنا بر احتیاط واجب باید پیش از غسل بول کند.
(مسأله 1641): کسى که بقصد بیرون آمدن منى بازى و شوخى کند، گرچه منى از او بیرون نیاید، باید روزه را تمام کند و قضا هم بنماید.
(مسأله 1642): اگر روزه دار بدون قصد بیرون آمدن منى مثلاً با زن خود بازى و شوخى کند، چنانچه اطمینان دارد که منى از او خارج نمى شود اگر چه اتفاقاً منى بیرون آید، روزه او صحیح است. ولى اگر اطمینان ندارد، در صورتى که منى از او بیرون آید، روزه اش باطل است.
4 ـ دروغ بستن به خدا و پیغمبر
▲ 4 ـ دروغ بستن به خدا و پیغمبر
(مسأله 1643): اگر روزه دار به گفتن یا به نوشتن یا به اشاره و مانند اینها بخدا و پیغمبران و جانشینان پیغمبران عمداً نسبتى را بدهد که دروغ است اگر چه فوراً بگوید دروغ گفتم یا توبه کند روزه او باطل است و احتیاط واجب آن است که بحضرت زهراء ((علیها السلام)) هم به دروغ نسبتى ندهد.
(مسأله 1644): اگر بخواهد خبرى را که نمى داند راست است یا دروغ نقل کند، بنا بر احتیاط واجب باید از کسى که آن خبر را گفته، یا از کتاب که آن خبر در آن نوشته شده نقل نماید.
(مسأله 1645): اگر چیزى را به اعتقاد اینکه راست است از قول خدا
یا پیغمبر نقل کند و بعد بفهمد دروغ بوده، روزه اش باطل نمى شود.
(مسأله 1646): اگر چیزى را که مى داند دروغ است بخدا و پیغمبر نسبت دهد و بعداً بفهمد آنچه را گفته راست بوده، باید روزه را تمام کند و قضاى آن را هم بجا آورد.
(مسأله 1647): اگر دروغى را که دیگرى ساخته عمداً بخدا و پیغمبر و جانشینان پیغمبر نسبت دهد روزه اش باطل مى شود، ولى اگر از قول کسى که آن دروغ را ساخته نقل کند اشکال ندارد.
(مسأله 1648): اگر از روزه دار بپرسند که آیا پیغمبر ((صلى الله علیه وآله)) چنین مطلبى فرموده اند و او جائى که در جواب باید بگوید نه، عمداً بگوید بلى، یا جاى که باید بگوید بلى، عمداً بگوید نه، روزه اش باطل مى شود.
(مسأله 1649): اگر از قول خدا یا پیغمبر حرف راستى را بگوید بعد بگوید دروغ گفتم، یا در شب به دروغ به آنان نسبتى بدهد و فرداى آن که روزه مى باشد. بگوید آنچه دیشب گفتم راست است روزه اش باطل مى شود.
5 ـ رسانیدن غبار به حلق
▲ 5 ـ رسانیدن غبار به حلق
(مسأله 1650): بنا بر احتیاط واجب رسانیدن غبار غلیظ یا غیر غلیظ به حلق، روزه را باطل مى کند، چه غبار از چیزى باشد که خوردن آن حلال است مثل آرد، یا غبار چیزى باشد که خوردن آن حرام است مثل خاک.
(مسأله 1651): اگر بواسطه باد غبارى پیدا شود و انسان با اینکه متوجه است مواظبت نکند و به حلق برسد، بنا بر احتیاط واجب روزه اش باطل مى شود.
(مسأله 1652): احتیاط واجب آن است روزه دار بخار غلیظ و دود سیگار و تنباکو و مانند اینها را هم به حلق نرساند.
(مسأله 1653): اگر مواظبت نکند و غبار یا بخار یا دود و مانند اینها داخل حلق شود، چنانچه یقین یا اطمینان داشته که به حلق نمى رسد، روزه اش صحیح است و اگر گمان مى کرده که به حلق نمى رسد بهتر آن است که آن روزه را قضا نماید.
(مسأله 1654): اگر فراموش کند که روزه است و مواظبت نکند، یا بى اختیار غبار و مانند آن به حلق او برسد روزه اش باطل نمى شود.
6ـ فرو بردن سر در آب
▲ 6ـ فرو بردن سر در آب
(مسأله 1655): اگر روزه دار عمداً تمام سر را در آب فرو برد، اگر چه باقى بدن او از آب بیرون باشد، روزه اش باطل مى شود، ولى اگر تمام بدن را آب بگیرد و مقدارى از سر بیرون باشد، روزه باطل نمى شود.
(مسأله 1656): اگر نصف سر را یک دفعه و نصف دیگر آن را دفعه دیگر در آب فرو برد، روزه اش باطل نمى شود.
(مسأله 1657): اگر بقصد اینکه تمام سر را زیر آب ببرد در آب فرو رود، و شک کند که تمام سر زیر آب رفته یا نه، روزه اش باطل است ولى کفاره ندارد.
(مسأله 1658): اگر تمام سر زیر آب برود اگر چه مقدارى از موها بیرون بماند روزه باطل مى شود.
(مسأله 1659): سر فرو بردن در غیر آب از چیزهاى روان مانند شیر، به روزه ضررى ندارد، بلکه اظهر این است که فرو بردن سر در آب مضاف نیز روزه را باطل نمى کند اگر چه احوط ترک است.
(مسأله 1660): اگر روزه دار بى اختیار در آب بیفتد و آب تمام سر او را بگیرد. یا فراموش کند که روزه است و سر در آب فرو برد، روزه اش باطل نمى شود.
(مسأله 1661): اگر به خیال این که آب سر او را نمى گیرد، خود را در آب بیندازد و آب تمام سر او را بگیرد، روزه اش اشکال ندارد.
(مسأله 1662): اگر فراموش کند روزه است و سر را در آب فرو برد، یا دیگرى به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زیر آب یادش بیاید روزه است یا آن کس دست بردارد، باید فوراً سر را بیرون آورد و چنانچه بیرون نیاورد، روزه اش باطل مى شود.
(مسأله 1663): اگر فراموش کند که روزه است و به نیت غسل سر را در آب فرو برد، روزه و غسل او هر دو صحیح است:
(مسأله 1664): اگر بداند که روزه است و عمداً سر را در آب براى غسل فرو برد، چنانچه روزه او روزه رمضان باشد، روزه و غسل او هر دو باطل است و همچنین است حکم روزه قضاء رمضان بعد از زوال على الاحوط و اگر روزه مستحب باشد، یا روزه واجبى باشد مثل روزه کفاره که وقت معینى ندارد. غسل او صحیح و روزه اش باطل مى باشد. و ظاهر این است که این حکم در روزه واجب معین مثل نذر معین جارى است که روزه و غسل هر دو باطل مى شود.
(مسأله 1665): اگر براى آن که کسى را از غرق شدن نجات دهد، سر را در آب فرو برد، اگر چه نجات دادن او واجب باشد، روزه اش باطل مى شود.
7ـ باقیماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح
▲ 7ـ باقیماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح
(مسأله 1666): اگر جنب عمداً در ماه رمضان تا اذان صبح غسل نکند روزه اش باطل است، و کسى که وظیفه اش تیمّم است و عمداً تیمّم ننماید روزه اش نیز باطل است. و حکم قضاء ماه رمضان بعداً خواهد آمد.
(مسأله 1667): اگر در روزه غیر ماه رمضان و قضاء آن از روزهاى واجبى که مثل روزه ماه رمضان وقت آن معین است، جنب عمداً تا اذان صبح غسل نکند مقتضاى احتیاط واجب، بطلان است.
(مسأله 1668): کسى که در شب ماه رمضان جنب است چنانچه عمداً غسل نکند تا وقت تنگ شود، بنا بر احتیاط واجب باید تیمّم کند و روزه بگیرد. و قضاى آن را هم بجا آورد.
(مسأله 1669): اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش کند و بعد از یک روز یادش بیاید، باید روزه آن روز را قضاء نماید و اگر بعد از چند روز یادش بیاید روزه هر چند روزى را که یقین دارد جنب بوده قضا نماید مثلاً اگر نمى داند سه روز جنب بوده یا چهار روز، باید روزه سه روز را قضا کند.
(مسأله 1670): کسى که در شب ماه رمضان براى هیچ کدام از غسل و تیمّم وقت ندارد، اگر خود را جنب کند، روزه اش باطل است و قضا و کفاره بر او واجب مى شود.
(مسأله 1671): اگر براى آن که بفهمد وقت دارد یا نه، جستجو نماید و گمان کند که به اندازه غسل وقت دارد و خود را جنب کند بعد بفهمد وقت تنگ بوده و تیمّم کند، روزه اش صحیح است. و اگر بدون جستجو گمان کند که وقت دارد و خود را جنب نماید و بعد بفهمد وقت تنگ بوده، و با تیمّم روزه بگیرد، بنا بر احتیاط واجب باید روزه آن روز را قضاء نماید.
(مسأله 1672): کسى که در شب ماه رمضان جنب است و مى داند که اگر بخوابد تا صبح بیدار نمى شود، نباید غسل نکرده بخوابد و چنانچه پیش از غسل بخوابد و تا صبح بیدار نشود، روزه اش باطل است قضا و کفاره بر او واجب مى شود.
(مسأله 1673): هر گاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود احتیاط واجب آن است که پیش از غسل در صورتى که عادتش به بیدار شدن نباشد نخوابد، اگر چه احتمال بدهد که اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار مى شود.
(مسأله 1674): کسى که در شب ماه رمضان جنب است و یقین دارد اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار مى شود، چنانچه تصمیم داشته باشد که بعد از بیدار شدن غسل کند و با این تصمیم بخوابد و تا اذان خواب بماند روزه اش صحیح است و همچنین است کسى که عادت بیدار شدن قبل از اذان صبح را داشته و احتمال بیدار شدن را نیز بدهد.
(مسأله 1675): کسى که در شب ماه رمضان جنب است و مى داند یا احتمال مى دهد که اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار مى شود، چنانچه غفلت داشته باشد که بعد از بیدار شدن باید غسل کند، در صورتى که بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند اگر خواب اول باشد. نه قضا دارد نه کفاره و اگر خواب دوم باشد قضا نماید، و اگر سوم باشد قضا و کفاره احوط است.
(مسأله 1676): کسى که در شب ماه رمضان جنب است و یقین دارد یا احتمال مى دهد که اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار مى شود، چنانچه نخواهد بعد از بیدار شدن غسل کند یا تردید داشته باشد که غسل کند یا نه، در صورتى که بخوابد و بیدار نشود، روزه اش باطل و قضا و کفاره لازم است.
(مسأله 1677): اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود و یقین کند یا احتمال دهد که اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار مى شود و تصمیم هم داشته باشد که بعد از بیدار شدن غسل کند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بیدار نشود، باید روزه آن روز را قضا کند و اگر از خواب دوم بیدار شود و براى مرتبه سوم بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود باید روزه آن روز را قضا کند و بنا بر احتیاط وجوبى کفاره نیز بدهد.
(مسأله 1678): مراد از خواب اول و دوم و سوم در صورتى که انسان در خواب محتلم شود، خوابى است که بعد از بیدار شدن بخوابد و اما خوابى که در آن محتلم شده خواب اول حساب نمى شود.
(مسأله 1679): اگر روزه دار در روز محتلم شود، واجب نیست فوراً غسل کند.
(مسأله 1680): هر گاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده، اگر چه بداند پیش از اذان محتلم شده، روزه او صحیح است.
(مسأله 1681): کسى که مى خواهد قضاى روزه رمضان را بگیرد، هر گاه تا اذان صبح جنب بماند، اگر چه از روى عمد نباشد روزه او باطل است.
(مسأله 1682): کسى که مى خواهد قضاى روزه رمضان را بگیرد، اگر بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده و بداند پیش از اذان محتلم شده است روزه او باطل است ولى چنانچه وقت قضاى روزه تا آمدن ماه رمضان دیگر تنگ است. مثلاً پنج روز روزه قضاى رمضان دارد و پنج روز هم به رمضان مانده است احوط آن است که آن روز را روزه بگیرد و بعد از رمضان هم عوض آن را بجا آورد.
(مسأله 1683): اگر در روزه واجبى غیر قضاى روزه رمضان از روزهائى که مثل روزه کفاره وقت معینى ندارد عمداً تا اذان صبح جنب بماند احوط این است که روزه اش باطل است و غیر از آن روز روز دیگرى را روزه بگیرد.
(مسأله 1684): اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاک شود و عمداً غسل نکند، در روزه اى ماه رمضان، روزه اش باطل است و در غیر آن نیز، بنا بر احتیاط باطل است و زنى که وظیفه اش نسبت به حیض یا نفاس تیمّم است در روزه ماه رمضان اگر عمداً پیش از اذان صبح تیمّم نکند روزه اش باطل است. و همچنین است روزه غیر ماه رمضان بنا به احتیاط واجب.
(مسأله 1685): اگر زن پیش از اذان صبح در ماه رمضان از حیض یا نفاس پاک شود و براى غسل وقت نداشته باشد، باید تیمّم نماید و بنا بر احتیاط واجب باید تا اذان صبح بیدار بماند و همچنین است حکم جنب در صورتى که وظیفه اش تیمّم باشد.
(مسأله 1686): اگر زن نزدیک اذان صبح در ماه مبارک رمضان از حیض یا نفاس پاک شود و براى هیچ کدام از غسل و تیمّم وقت نداشته باشد، روزه اش صحیح است و همچنین است روزه نذر معیّن.
(مسأله 1687): اگر زن بعد از اذان صبح از خون حیض یا نفاس پاک شود، یا در بین روز خون حیض یا نفاس ببیند، اگر چه نزدیک مغرب باشد، روزه او باطل است.
(مسأله 1688): اگر زن غسل حیض یا نفاس را فراموش کند و بعد از یک روز یا چند روز یادش بیاید روزه هائى که گرفته صحیح است.
(مسأله 1689): اگر زن پیش از اذان صبح در ماه رمضان از حیض یا نفاس پاک شود و در غسل کردن کوتاهى کند و تا اذان غسل نکند، روزه اش باطل است ولى چنانچه کوتاهى نکند مثلاً منتظر باشد که حمام زنانه باز شود. اگر چه سه مرتبه بخوابد و تا اذان غسل نکند روزه او صحیح است.
(مسأله 1690): اگر زنى که در حال استحاضه کثیره است، غسلهائى خود را به تفصیلى که در احکام استحاضه در مسئله "440" گفته شد بجا آورد، روزه او صحیح است. و اظهر این است که در استحاضه متوسطه اگر چه غسل نکند روزه اش صحیح است.
(مسأله 1691): کسى که مس میت کرده یعنى جائى از بدن خود را به بدن میت رسانده، مى تواند بدون غسل مس میت روزه بگیرد، و اگر چه در روزه هم میت را مس نماید، روزه او باطل نمى شود.
8 ـ اماله کردن
▲ 8 ـ اماله کردن
(مسأله 1692): اماله کردن با چیز روان اگر چه از روى ناچارى و براى معالجه باشد روزه را باطل مى کند، و استعمال شیافهایى که براى معالجه است اشکال ندارد.
9ـ قى کردن
▲ 9ـ قى کردن
(مسأله 1693): هر گاه روزه دار عمداً قى کند اگر چه بواسطه مرض و مانند آن ناچار باشد، روزه اش باطل مى شود ولى اگر سهواً یا بى اختیار قى کند اشکال ندارد.
(مسأله 1694): اگر در شب چیزى بخورد که مى داند بواسطه خوردن آن در روز بى اختیار قى مى کند احتیاط واجب آن است روزه آن روز را قضاء نماید.
(مسأله 1695): اگر روزه دار بتواند از قى کردن خوددارى کند، چنانچه براى او ضرر و مشقت نداشته باشد، باید خوددارى نماید.
(مسأله 1696): اگر مگس در گلوى روزه دار برود، چنانچه ممکن باشد، باید آن را بیرون آورد و روزه او باطل نمى شود، ولى اگر بداند که بواسطه بیرون آوردن آن قى مى کند واجب نیست بیرون آورد. بلکه جایز نیست بیرون آوردن و اگر بیرون آورد و قى کند روزه اش باطل مى شود.
(مسأله 1697): اگر سهواً چیزى را فرو ببرد و پیش از رسیدن به شکم یادش بیاید که روزه است، بیرون آوردن آن لازم نیست و روزه او صحیح مى باشد.
(مسأله 1698): اگر یقین داشته باشد که بواسطه آروغ زدن، چیزى از گلو بیرون مى آید، بنا بر احتیاط نباید عمداً آروغ بزند ولى اگر یقین نداشته باشد اشکال ندارد.
(مسأله 1699): اگر آروغ بزند و چیزى در گلو یا دهانش بیاید، باید آن را بیرون بریزد و اگر بى اختیار فرو رود، روزه اش صحیح است.
احکام چیزهائى که روزه را باطل مى کند
▲ احکام چیزهائى که روزه را باطل مى کند
(مسأله 1700): اگر انسان عمداً و از روى اختیار کارى که روز را باطل مى کند انجام دهد، روزه او باطل مى شود و چنانچه از روى عمد نباشد اشکال ندارد، ولى جنب اگر بخوابد و بتفصیلى که در مسأله (1677) گفته شد تا اذان صبح غسل نکند روزه او باطل است.
(مسأله 1701): اگر روزه دار سهواً یکى از کارهائى که روزه را باطل مى کند انجام دهد و به خیال اینکه روزه اش باطل شده، عمداً دوباره یکى از آنها را بجا آورد، روزه او باطل مى شود.
(مسأله 1702): اگر چیزى به زور در گلوى روزه دار بریزند، یا سر او را به زور در آب فرو برند، روزه او باطل نمى شود، ولى اگر مجبورش کنند که روزه خود را باطل کند مثلاً به او بگویند اگر غذا نخورى ضرر مالى یا جانى به تو مى زنیم خودش براى جلوگیرى از ضرر چیزى بخورد، روزه او باطل مى شود.
(مسأله 1703): روزه دار نباید جائى برود که مى داند چیزى در گلویش مى ریزند یا مجبورش مى کنند که خودش روزه خود را باطل کند، و اگر برود و چیزى در گلویش بریزند، یا از روى ناچارى خودش کارى که روزه را باطل مى کند انجام دهد، روزه او باطل مى شود، بلکه اگر قصد رفتن کند، اگر چه نرود روزه اش باطل است.
آنچه براى روزه دار مکروه است
▲ آنچه براى روزه دار مکروه است
(مسأله 1704): چند چیز براى روزه دار مکروه است و از آن جمله است:
1ـ دوا ریختن به چشم و سرمه کشیدن، در صورتى که مزه یا بوى آن به حلق برسد.
2ـ انجام دادن هر کارى مانند خون گرفتن و حمام رفتن که باعث ضعف مى شود.
3ـ انفیه کشیدن، اگر نداند که به حلق مى رسد و اگر بداند بحلق مى رسد جایز نیست.
4ـ بو کردن گیاهان معطر.
5ـ نشستن زن در آب.
6ـ استعمال شاف.
7ـ تر کردن لباسى که در بدن است.
8 ـ کشیدن دندان و هر کارى که بواسطه آن در دهان خون بیاید.
9ـ مسواک کردن با چوب تر.
10ـ بى جهت آب یا چیزى روان در دهان کردن و نیز مکروه است انسان بدون قصد بیرون آمد منى زن خود را ببوسد، یا کارى کند که شهوت خود را بحرکت آورد. و اگر بقصد بیرون آمدن منى باشد روزه او باطل مى شود.
جائى که قضا و کفاره واجب است
▲ جائى که قضا و کفاره واجب است
(مسأله 1705): اگر در روزه رمضان در شب جنب شود و بتفصیلى که در مسأله (1672) گفته شد بیدار شود و دوباره بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود فقط باید قضاى آن روزه را بگیرد. ولى اگر کارى دیگرى که روزه را باطل مى کند، عمداً انجام دهد در صورتى که مى دانسته آن کار روزه را باطل
مى کند قضا و کفاره بر او واجب مى شود.
(مسأله 1706): اگر بواسطه ندانستن مسأله کارى انجام دهد که روزه را باطل مى کند، ظاهر این است که کفاره براى او واجب نیست. ولى اگر ندانستن مسأله از جهت کوتاهى و تقصیر باشد مقتضاى احتیاط واجب کفاره است و همچنین است اگر عمداً بخدا و پیغمبر به دروغ نسبتى بدهد و بداند که حرام است کفاره نیز واجب است اگر چه نداند این عمل روزه را باطل مى کند.
توضیح مسائل این است که عمداً خوردن و آشامیدن و جماع و استمناء و دروغ بستن بخدا و پیغمبر و غبار غلیظ بحلق رسانیدن و سر زیر آب کردن و باقى ماندن بجنابت و حیض و نفاس تا طلوع صبح و اماله کردن و قى کردن موجب بطلان روزه و قضا و کفاره است حتماً یا بنا بر احتیاط واجب.
کفاره روزه
▲ کفاره روزه
(مسأله 1707): در کفاره افطار روزه ماه رمضان، باید یک بنده آزاد کند یا بدستورى که در مسأله بعد گفته مى شود دو ماه روزه بگیرد یا شصت فقیر را سیر کند یا به هر کدام یک مد که تقریباً "ده" سیر است طعام یعنى گندم یا جو یا نان و مانند اینها بدهد و چنانچه اینها برایش ممکن نباشد، بنا بر احتیاط باید بقدر امکان تصدق و استغفار نماید و احتیاط واجب آن است که هر وقت بتواند، کفاره را بدهد.
(مسأله 1708): کسى که مى خواهد دو ماه کفاره ماه رمضان را بگیرد، سى و یک روز آن را پى در پى بگیرد و اگر بقیه آن پى در پى نباشد اشکال ندارد.
(مسأله 1709): کسى که مى خواهد دو ماه کفاره روزه رمضان را بگیرد نباید موقعى شروع کند که در بین یک ماه و یک روز، روزى باشد که مانند عید قربان روزه آن حرام است.
(مسأله 1710): کسى که باید پى در پى روزه بگیرد، اگر در بین آن بدون عذر یک روز روزه نگیرد، باید روزه ها را از سر بگیرد.
(مسأله 1711): اگر در بین روزهائى که باید پى در پى روز بگیرد عذرى مثل حیض، یا نفاس، یا سفرى که در رفتن آن مجبور است، براى او پیش آید، بعد از برطرف شدن عذر، واجب نیست روزه ها را از سر بگیرد، بلکه بقیه را بعد از برطرف شدن عذر بجا آورد.
(مسأله 1712): اگر به چیز حرامى روزه خود را باطل کند، چه آن چیز اصلاً حرام باشد مثل شراب و زنا، یا بجهتى حرام شده باشد، مثل خوردن غذاى حلالى که براى انسان ضرر کلى دارد و نزدیکى کردن با عیال خود در حال حیض، بنا بر احتیاط کفاره جمع بر او واجب مى شود یعنى باید یک بنده آزاد کند و دو ماه روزه بگیرد و شصت فقیر را سیر کند، یا به هر کدام آنها یک مد، که تقریباً ده سیر است، گندم یا جو یا نان و مانند اینها بدهد، و چنانچه هر سه برایش ممکن نباشد، هر کدام آنها که ممکن است انجام دهد.
(مسأله 1713): اگر روزه دار، دروغى را بخدا و پیغمبر عمداً نسبت دهد بنا بر احتیاط کفاره جمع که تفصیل آن در مسأله پیش گفته شد بر او واجب مى شود.
(مسأله 1714): اگر روزه دار در یک روز ماه رمضان چند مرتبه جماع کند براى هر دفعه یک کفاره بر او واجب است. و ظاهر این است که استمناء نیز حکم جماع را دارد.
(مسأله 1715): اگر روزه دار در یک روز ماه رمضان چند مرتبه غیر جماع و استمناء کار دیگرى که روزه را باطل مى کند انجام دهد، براى همه آنها یک کفاره کافى است.
(مسأله 1716): اگر روزه دار غیر از جماع و استمناء کار دیگرى که روزه را باطل مى کند انجام دهد و بعد با حلال خود جماع نماید، براى هر کدام یک کفاره واجب مى شود.
(مسأله 1717): اگر روزه دار غیر از جماع و استمناء کار دیگرى که حلال است و روزه را باطل مى کند، انجام دهد مثلاً آب بیاشامد و بعد کار دیگرى که حرام است و روزه را باطل مى کند غیر از جماع و استمناء انجام دهد، مثلاً غذاى حرامى بخورد، یک کفاره کافیست.
(مسأله 1718): اگر روزه دار آروغ بزند و چیزى در دهانش بیاید چنانچه عمداً آن را فرو ببرد، روزه اش باطل است، و قضا و کفاره بر او واجب مى شود. و اگر خوردن آن چیز حرام باشد، مثلاً موقع آروغ زدن خون یا غذاى که از صورت غذا بودن خارج است، به دهان او بیاید و عمداً آن را فرو ببرد باید قضاى آن روزه را بگیرد و بنا بر احتیاط کفاره جمع هم بر او واجب مى شود.
(مسأله 1719): اگر نذر کند که روز معینى را روزه بگیرد، چنانچه در
آن روز عمداً روزه خود را باطل کند، باید کفاره بدهد و کفاره آن بنحوى است که در کفاره حنث نذر مى آید.
(مسأله 1720): اگر روزه دار بگفته کسى که مى گوید مغرب شده و اعتماد بگفته او نیست افطار کند و بعد بفهمد مغرب نبوده است یا شک کند که مغرب بوده است یا نه قضا و کفاره بر او واجب مى شود.
(مسأله 1721): کسى که عمداً روزه خود را باطل کرده، اگر بعد از ظهر مسافرت کند، یا پیش از ظهر براى فرار از کفاره سفر کند کفاره از او ساقط نمى شود. بلکه اگر قبل از ظهر مسافرتى براى او پیش آمد کند نیز کفاره بر او واجب است.
(مسأله 1722): اگر عمداً روزه خود را باطل کند، و بعد عذرى مانند حیض یا نفاس یا مرض براى او پیدا شود احتیاط این است که کفاره را بدهد ولى بعید نیست که کفاره واجب نباشد.
(مسأله 1723): اگر یقین کند که روز اول ماه رمضان است و عمداً روزه خود را باطل کند، بعد معلوم شود که آخر شعبان بوده کفاره بر او واجب نیست.
(مسأله 1724): اگر انسان شک کند که آخر رمضان است یا اول شوال و عمداً روزه خود را باطل کند، بعد معلوم شود اول شوال بوده، کفاره بر او واجب نیست.
(مسأله 1725): اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود که روزه دار است جماع کند، چنانچه زن را مجبور کرده باشد، کفاره روزه خودش و روزه زن را باید بدهد، و اگر زن به جماع راضى بوده، بر هر کدام یک کفاره واجب مى شود.
(مسأله 1726): اگر زنى شوهر روزه دار خود را مجبور کند که با او جماع نماید، واجب نیست کفاره روزه شوهر را بدهد.
(مسأله 1727): اگر روزه دار در ماه رمضان، زن خود را مجبور به جماع کند و در بین جماع، زن راضى شود، بنا بر احتیاط واجب باید مرد دو کفاره و زن یک کفاره بدهد.
(مسأله 1728): اگر روزه دار در ماه مبارک رمضان با زن روزه دار خود که خواب است جماع نماید، یک کفاره بر او واجب مى شود و روزه زن صحیح است و کفاره هم بر او واجب نیست.
(مسأله 1729): اگر مرد زن خود را، یا زن شوهر خود را، مجبور کند که غیر جماع کارى دیگر که روزه را باطل مى کند بجا آورد، بر هیچ یک از آنها کفاره واجب نیست.
(مسأله 1730):کسى که بواسطه مسافرت یا مرض روزه نمى گیرد، نمى تواند زن روزه دار خود را به جماع مجبور نماید. ولى اگر مجبور نماید کفاره بر مرد نیز واجب نیست.
(مسأله 1731): انسان نباید در بجا آوردن کفاره کوتاهى کند، ولى لازم نیست فوراً آن را انجام دهد.
(مسأله 1732): اگر کفاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را بجا نیاورد چیزى بر آن اضافه نمى شود.
(مسأله 1733): کسى که باید براى کفاره یک روز شصت فقیر را طعام بدهد نمى تواند به هر کدام از آنها بیشتر از یک مد که تقریباً ده سیر است طعام بدهد، یا یک فقیر را بیشتر از یک دفعه سیر نماید، و زیادى را از کفاره حساب نماید ولى مى تواند براى هر یک از عیالات فقیر اگر چه صغیر باشند یک مد به آن فقیر بدهد.
(مسأله 1734): کسى که قضاى روزه رمضان را گرفته، اگر بعد از ظهر عمداً کارى که روزه را باطل مى کند انجام دهد، باید به ده فقیر هر کدام یک مد، که تقریباً ده سیر است طعام بدهد و اگر نمى تواند سه روز روزه بگیرد.
جاهائى که فقط قضاى روزه واجب است
▲ جاهائى که فقط قضاى روزه واجب است
(مسأله 1735): در چند صورت فقط قضاى روزه بر انسان واجب است و کفاره واجب نیست.
"اول" آنکه در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصیلى که در مسأله (1677) گفته شد تا اذان صبح از خواب دوم بیدار نشود.
"دوم" عملى که روزه را باطل مى کند بجا نیاورد ولى نیت روزه نکند یا ریا کند، یا قصد کند روزه نباشد، یا قصد کند کارى که روزه را باطل مى کند انجام دهد.
"سوم" آنکه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش کند و با حال جنابت یک روز یا چند روز روزه بگیرد.
"چهارم" آنکه در ماه رمضان بدون این که تحقیق کند صبح شده یا نه، کارى که روزه را باطل مى کند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، و نیز اگر بعد از تحقیق با اینکه گمان دارد صبح شده کارى که روزه را باطل مى کند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده، قضاى آن روزه بر او واجب است. بلکه
اگر بعد از تحقیق شک کند که صبح شده یا نه، و کارى که روزه را باطل مى کند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده باید قضاى روزه آن روز را بجا آورد.
"پنجم" آن که کسى بگوید صبح نشده و انسان بگفته او کارى که روزه را باطل مى کند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است.
"ششم" آنکه کسى بگوید صبح شده و انسان بگفته او یقین نکند، یا خیال کند شوخى مى کند و کارى که روزه را باطل مى کند انجام دهد. بعد معلوم شود صبح بوده است.
"هفتم" آنکه کور و مانند آن بگفته کسى دیگر افطار کند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است.
"هشتم" آنکه در هواى صاف بواسطه تاریکى یقین کند که مغرب شده و افطار کند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است، ولى اگر در هواى ابر به گمان اینکه مغرب شده افطار کند بعد معلوم شود مغرب نبوده، قضاء لازم نیست و اگر شک داشته باشد مغرب شده یا نه، و افطار کند بعد معلوم شود مغرب نشده کفاره نیز لازم است.
"نهم" آنکه براى خنک شدن یا بى جهت مضمضه کند یعنى آب در دهان بگرداند و بى اختیار فرو رود و همچنین است بنا بر احتیاط واجب اگر مضمضه براى وضوى غیر نماز واجب باشد ولى اگر فراموش کند که روزه است و آب را فرو ببرد یا براى وضوى نماز واجب مضمضه کند ولى بى اختیار فرو رود، قضاء بر او واجب نیست.
"دهم" آنکه کسى از جهت اکراه اضطرار یا تقیه افطار کند لازم است قضاء نماید و کفاره واجب نیست.
(مسأله 1736): اگر غیر آب چیز دیگرى را در دهان ببرد و بى اختیار فرو رود یا آب داخل بینى کند و بى اختیار فرو رود، قضاء بر او واجب نیست.
(مسأله 1737): مضمضه زیاد براى روزه دار مکروه است و اگر بعد از مضمضه بخواهد آب دهان را فرو برد، بهتر آنست که سه مرتبه آب دهان را بیرون بریزد.
(مسأله 1738):اگر انسان بداند که بواسطه مضمضه بى اختیار یا از روى فراموشى آب وارد گلویش مى شود، نباید مضمضه کند.
(مسأله 1739): اگر در ماه رمضان، بعد از تحقیق یقین کند که صبح نشده و کارى که روزه را باطل مى کند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده قضا لازم نیست.
(مسأله 1740): اگر انسان شک کند که مغرب شده یا نه، نمى تواند افطار کند ولى اگر شک کند که صبح شده یا نه، پیش از تحقیق هم مى تواند کارى که روزه را باطل مى کند انجام دهد. ولى اگر بعد کشف شود که صبح شده بود قضاء آن روز واجب است.
احکام روزه قضا
▲ احکام روزه قضا
(مسأله 1741): اگر دیوانه عاقل شود، واجب نیست روزه هاى وقتى را که دیوانه بوده قضاء نماید.
(مسأله 1742): اگر کافر مسلمان شود، واجب نیست روزه هاى وقتى که کافر بوده قضا نماید ولى اگر مسلمانى کافر شود و دوباره مسلمان گردد روزه هاى وقتى را که کافر بوده باید قضا نماید.
(مسأله 1743): روزه اى که از انسان بواسطه مستى فوت شده، باید قضا نماید، اگر چه چیزى را که بواسطه آن مست شده، براى معالجه خورده باشد.
(مسأله 1744): اگر براى عذرى چند روز روزه نگیرد و بعد شک کند چه وقت عذر او برطرف شده، واجب نیست مقدار بیشترى را که احتمال مى دهد روزه نگرفته قضا نماید، مثلاً کسى که پیش از ماه رمضان سفر کرده، و نمى داند پنجم رمضان از سفر برگشته یا ششم، یا اینکه مثلاً در آخرهاى ماه
رمضان مسافرت کرده، و بعد از رمضان برگشته و نمى داند بیست و پنجم رمضان مسافرت کرده یا بیست و ششم، در هر دو صورت مى تواند مقدار کمتر یعنى پنج روز را قضا کند، اگر چه احتیاط مستحب آنست که مقدار بیشتر یعنى شش روز را قضا نماید.
(مسأله 1745): اگر از چند ماه رمضان روزه قضا داشته باشد، قضاى هر کدام را که اول بگیرد مانعى ندارد. ولى اگر وقت قضاى رمضان آخر تنگ باشد احتیاط واجب آنست که اول قضاى رمضان آخر را بگیرد.
(مسأله 1746): اگر قضاى روزه چند ماه رمضان بر او واجب باشد، و در نیت معین نکند روزه اى را که مى گیرد قضاى کدام ماه رمضان است. قضاى سال آخر حساب نمى شود ولى احتیاط آنست که معین کند کدام قضا را انجام مى دهد.
(مسأله 1747): در قضاى روزه رمضان مى تواند پیش از ظهر روزه خود را باطل نماید، ولى اگر وقت قضا تنگ باشد احوط آنست که باطل ننماید.
(مسأله 1748): اگر قضاى روزه میتى را گرفته باشد، احتیاط واجب آنست که بعد از ظهر روزه را باطل نکند.
(مسأله 1749): اگر بواسطه مرض، یا حیض، یا نفاس، روزه رمضان را نگیرد و پیش از تمام شدن رمضان بمیرد، لازم نیست روزه هائى را که نگرفته براى او قضا کند.
(مسأله 1750): اگر بواسطه مرضى روزه رمضان را نگیرد، و مرض او تا رمضان سال بعد طول بکشد، قضاى روزه هائى را که نگرفته بر او واجب نیست و باید براى هر روز یک مد که تقریباً سه ربع کیلو است طعام یعنى گندم یا جو یا نان و مانند اینها به فقیر بدهد، ولى اگر بواسطه عذر دیگرى مثلاً براى مسافرت روزه نگرفته باشد و عذر او تا رمضان بعد باقى بماند روزه هائى را که نگرفته باید قضا نماید و احتیاط واجب آنست که براى هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد.
(مسأله 1751): اگر بواسطه مرضى روزه رمضان را نگیرد، و بعد از رمضان مرض، او برطرف شود ولى عذر دیگرى پیدا کند که نتواند تا رمضان بعد قضاى روزه را بگیرد، باید روزه هائى را که نگرفته قضاء نماید. و نیز اگر در ماه رمضان غیر از مرض عذر دیگرى داشته باشد و بعد از رمضان آن عذر
برطرف شود و تا رمضان سال بعد بواسطه مرض نتواند روزه بگیرد، روزه هائى را که نگرفته باید قضا کند، و بنا بر احتیاط واجب براى هر روز یک مد طعام نیز به فقیر بدهد.
(مسأله 1752): اگر در ماه رمضان بواسطه عذرى روزه نگیرد، و بعد از رمضان عذر او برطرف شود و تا رمضان آینده عمداً قضاى روزه را نگیرد، باید روزه را قضا کند و براى هر روز یک مد طعام هم به فقیر بدهد.
(مسأله 1753): اگر در قضاء روزه کوتاهى کند تا وقت تنگ شود و در تنگى وقت عذر پیدا کند، باید قضا را بگیرد و براى هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد، و همچنین است بنا بر احتیاط واجب اگر بعد از برطرف شدن عذر تصمیم داشته باشد که روزه هاى خود را قضا کند ولى پیش از آنکه قضا نماید در تنگى وقت عذر پیدا کند.
(مسأله 1754): اگر مرض انسان چند سال طول بکشد بعد از آنکه خوب شد، باید قضاى رمضان آخر را بگیرد و براى هر روز از سالهاى پیش یک مد طعام به فقیر بدهد.
(مسأله 1755): کسى که باید براى هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد مى تواند کفاره چند روز را به یک فقیر بدهد.
(مسأله 1756): اگر قضاى روزه رمضان را چند سال تأخیر بیندازد باید قضا را بگیرد و از جهت تأخیر در سال اول براى هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد و اما از جهت تأخیر چند سال بعدى چیزى بر او واجب نیست.
(مسأله 1757): اگر روزه رمضان را عمداً نگیرد باید قضاى آن را بجا آورد و براى هر روز دو ماه روزه بگیرد، یا به شصت فقیر طعام بدهد یا یک بنده را آزاد کند، و چنانچه تا رمضان آینده قضاى آن روزه را بجا نیاورد، براى هر روز یک مد طعام نیز کفاره بدهد.
(مسأله 1758): اگر روزه رمضان را عمداً نگیرد و در روز مکرّر جماع یا استمناء کند، کفاره هم مکرّر مى شود. ولى اگر چند مرتبه کار دیگرى که روزه را باطل مى کند انجام دهد، مثلاً چند مرتبه غذا بخورد یک کفاره کافیست.
(مسأله 1759): بعد از مرگ پدر و بنا بر احتیاط واجب مادر پسر بزرگتر باید قضاى روزه آنها را بتفصیلى که در نماز در مسأله (1437) گفته شد بجا آورد.
(مسأله 1760): اگر پدر و مادر غیر از روزه رمضان، روزه واجب دیگرى را مانند، نذر نگرفته باشند، احتیاط واجب آن است که پسر بزرگتر قضاء نماید، ولى اگر براى روزه اى اجیر شده و نگرفته باشند قضاى آن بر پسر بزرگ لازم نیست.
احکام روزه مسافر
▲ احکام روزه مسافر
(مسأله 1761): مسافرى که باید نمازهاى چهار رکعتى را در سفر دو رکعت بخواند، نباید روزه بگیرد و مسافرى که نمازش را تمام مى خواند مثل کسى که شغلش مسافرت، یا سفر او سفر معصیت است، باید در سفر روزه بگیرد.
(مسأله 1762): مسافرت در ماه رمضان اشکال ندارد، ولى براى فرار از روزه مسافرت مکروه است، و همچنین است مطلق سفر قبل از روز بیست و چهارم در ماه رمضان مگر اینکه سفر براى حج یا عمره یا بجهت ضرورتى باشد.
(مسأله 1763): اگر غیر از روزه رمضان روزه معین دیگرى بر انسان واجب باشد، مثلاً نذر کرده باشد روز معینى را روزه بگیرد، احتیاط آن است که تا ناچار نشود در آن روز مسافرت نکند. و اگر در سفر باشد، چنانچه ممکن است قصد کند که ده روز در جائى بماند و آن روز را روزه بگیرد، و در صورتى که روزه نگیرد لازم است روزه آن روز را قضا کند.
(مسأله 1764): اگر نذر کند روزه مستحبى بگیرد و روز آن را معین نکند، نمى تواند آن را در سفر بجا آورد. ولى چنانچه نذر کند که روز معینى را در سفر روزه بگیرد، باید آن را در سفر بجا آورد. و نیز اگر نذر کند روز معینى را چه مسافر باشد یا نباشد، روزه بگیرد، باید آن روز را اگر چه مسافر باشد
روزه بگیرد.
(مسأله 1765): مسافر مى تواند براى خواستن حاجت سه روز در مدینه طیبه روزه مستحبى بگیرد. و احوط این است که آن سه روز روزهاى چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه باشد.
(مسأله 1766): کسى که نمى داند روزه مسافر باطل است اگر در سفر روزه بگیرد و در بین روز مسأله را بفهمد، روزه اش باطل مى شود، و اگر تا مغرب نفهمد روزه اش صحیح است.
(مسأله 1767): اگر فراموش کند که مسافر است، یا فراموش کند که روزه مسافر باطل مى باشد و در سفر روزه بگیرد، روزه او باطل است.
(مسأله 1768): اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نماید، باید روزه خود را تمام کند. و اگر پیش از ظهر مسافرت کند وقتى بحد ترخص برسد، در صورتى که از شب نیت سفر داشته باشد روزه اش باطل مى شود والاّ بنا بر احتیاط واجب روزه را تمام و بعداً قضا کند، و اگر پیش از رسیدن بحد ترخص
روزه را باطل کند، کفاره بر او واجب است.
(مسأله 1769): اگر مسافر در ماه رمضان چه آنکه قبل از فجر در سفر بوده و چه آنکه روزه بوده و سفر نماید چنانچه پیش از ظهر بوطنش برسد یا بجائى برسد که مى خواهد ده روز در آنجا بماند، چنانچه کارى که روزه را باطل مى کند انجام نداده باید آن روز را روزه بگیرد و اگر انجام داده روزه آن روز بر او واجب نیست.
(مسأله 1770): مسافر و کسى که از روزه گرفتن عذر دارد، مکروه است در ماه رمضان جماع کند و یا در خوردن و آشامیدن کاملاً خود را سیر کند.
(مسأله 1771): اگر مسافر بعد از ظهر بوطنش برسد، یا بجائى برسد که مى خواهد ده روز در آنجا بماند، نمى شود آن روز را روزه بگیرد.
کسانى که روزه بر آنها واجب نیست
▲ کسانى که روزه بر آنها واجب نیست
(مسأله 1772): کسى که بواسطه پیرى نمى تواند روزه بگیرد، یا براى او مشقت دارد، روزه بر او واجب نیست. ولى در صورت دوم باید براى هر روز یک مد طعام ـ گندم یا جو یا نان و مانند اینها به فقیر بدهد و در صورت اول نیز بنا به احتیاط واجب براى هر روز یک مد طعام کفاره بدهد.
(مسأله 1773): کسى که بواسطه پیرى روزه نگرفته اگر بعد از رمضان بتواند روزه بگیرد احتیاط واجب آنست که قضاى روزه هائى را که نگرفته است بجا آورد.
(مسأله 1774): اگر انسان مرضى دارد که زیاد تشنه مى شود و نمى تواند تشنگى را تحمل کند، یا براى او مشقت دارد، روزه بر او واجب نیست ولى در صورت دوم باید براى هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد، و احتیاط واجب آن است که بیشتر از مقدارى که ناچار است آب نیاشامد و چنانچه بعد بتواند روزه بگیرد، بنا بر احتیاط واجب روزه هائى را که نگرفته قضا نماید.
(مسأله 1775): زنى که زائیدن او نزدیک است و روزه براى حملش ضرر دارد، روزه بر او واجب نیست. و باید براى هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد و اگر روزه براى خودش ضرر دارد، نیز روزه بر او واجب نیست و بنا بر احتیاط واجب براى هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد و در هر دو صورت
روزه هائى را که نگرفته باید قضا نماید.
(مسأله 1776): زنى که بچه شیر مى دهد و شیر او کم است چه مادر بچه یا دایه او باشد یا بى اجرت شیر بدهد، اگر روزه براى بچه اى که شیر مى دهد ضرر دارد، روزه بر او واجب نیست و باید براى هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد و نیز اگر براى خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب نیست و بنا بر احتیاط واجب براى هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد و در هر دو صورت روزه هائى را که نگرفته باید قضا نماید، ولى اگر کسى پیدا شود که بى اجرت بچه را شیر دهد یا براى شیر دادن بچه از پدر یا مادر بچه یا از کسى دیگرى که اجرت او را بدهد اجرت بگیرد، واجب است که بچه را به او بدهد و روزه بگیرد.
روزه هاى حرام و مکروه
▲ روزه هاى حرام و مکروه
(مسأله 1787): روزه عید فطر و قربان حرام است. و نیز روزى را که انسان نمى داند آخر شعبان است یا اول رمضان، اگر به نیت اول رمضان روزه بگیرد حرام است.
(مسأله 1788): اگر زن بواسطه گرفتن روزه مستحبى حق شوهرش از بین برود، روزه او حرام است، و احتیاط واجب آنست، اگر حق شوهر هم از بین نرود، بدون اجازه او روزه مستحبى نگیرد.
(مسأله 1789): روزه مستحبى اولاد، اگر اسباب اذیت پدر و مادر یا جد شود حرام است.
(مسأله 1790): اگر پسر بدون اجازه پدر روزه مستحبى بگیرد، و در بین روز پدر او را نهى کند، چنانچه مخالفت او موجبى اذیتش باشد باید افطار نماید.
(مسأله 1791): کسى که مى داند روزه براى او ضرر ندارد، اگر چه دکتر بگوید ضرر دارد، باید روزه بگیرد و کسى که یقین یا گمان دارد که روزه برایش ضرر دارد، اگر چه دکتر بگوید ضرر ندارد باید روزه نگیرد و اگر بگیرد روزه اش صحیح نیست.
(مسأله 1792): اگر انسان احتمال بدهد که روزه برایش ضرر دارد و از آن احتمال، ترس براى او پیدا شود، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، نباید روزه بگیرد، و اگر روزه بگیرد صحیح نیست.
(مسأله 1793): کسى که عقیده اش این است که روزه براى او ضرر ندارد، اگر روزه بگیرد و بعد از مغرب بفهمد روزه براى او ضرر داشته در صورتى که ضرر به مرتبه باشد که با علم و عمد ارتکاب آن حرام است بنا بر احتیاط واجب باید قضاى آن را بجا آورد.
(مسأله 1794): غیر از روزه هائى که گفته شد، روزه هاى حرام دیگرى هم هست که در کتابهاى مفصل گفته شده است.
(مسأله 1795): روزه روز عاشورا و روزى است که انسان شک دارد روز عرفه است یا عید قربان مکروه است.
روزه هاى مستحب
▲ روزه هاى مستحب
(مسأله 1796): روزه تمام روزهاى سال غیر از روزه هاى حرام و مکروه که گفته شد، مستحب است و براى برخى روزها بیشتر سفارش شده است. که از آن جمله است:
1ـ پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر هر ماه و چهارشنبه اوّلى که بعد از روز دهم ماه است. و اگر کسى آنها را بجا نیاورد مستحب است قضا نماید و چنانچه اصلاً نتواند روزه بگیرد، مستحب است براى هر روز یک مد طعام یا 6/12 نخود نقره سکه دار به فقیر بدهد.
2ـ سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه.
3ـ تمام ماه رجب و شعبان و بعضى از این دو ماه اگر چه یک روز باشد.
4ـ روز عید نوروز.
5ـ روز چهارم تا نهم شوال.
6ـ روز بیست و پنجم و بیست و نهم ذى القعده.
7ـ روز اول تا نهم ذى الحجه (روز عرفه) ولى اگر بواسطه ضعف
روزه نتواند دعاهاى روز عرفه را بخواند روزه آن روز مکروه است.
8ـ روز عید سعید غیدیر (18 ذى الحجه).
9ـ روز مباهله (24 ذى الحجه).
10ـ روز اول و سوم و هفتم محرم.
11ـ روز میلاد مسعود پیغمبر اکرم ((صلى الله علیه وآله)) (17 ربیع الاول).
12ـ روز پانزدهم جمادى الاول و نیز مستحب است روز مبعث
حضرت رسول اکرم ((صلى الله علیه وآله)) (27 رجب) را روزه بگیرد و اگر کسى روزه مستحبى مى گیرد واجب نیست آن را به آخر برساند بلکه اگر برادر مؤمنش او را به غذا دعوت کند، مستحب است دعوت او را قبول کند، و در بین روز اگر چه بعد از ظهر باشد افطار نماید.
مواردى که مستحب است انسان از کارهائى که روزه را باطل مى کند خوددارى نماید.
(مسأله 1797): براى پنج نفر مستحب است در ماه رمضان، اگر چه روزه نیستند از کارى که روزه را باطل مى کند خوددارى نمایند.
"اول" مسافرى که در سفر کارى که روزه را باطل مى کند انجام داده باشد، و پیش از ظهر به وطنش یا بجائى که مى خواهد ده روز بماند برسد.
"دوم" مسافرى که بعد از ظهر بوطنش یا بجائى که مى خواهد ده روز در آنجا بماند برسد.
"سوم" مریضى که بعد از ظهر خوب شود، و همچنین است اگر پیش از ظهر خوب شود و کارى که روزه را باطل مى کند انجام داده باشد. و اگر انجام نداده باشد باید روزه بگیرد.
"چهارم" زنى که در بین روز از خون حیض یا نفاس پاک شود.
"پنجم" کافرى که بعد از ظهر روز ماه رمضان مسلمان شود، و اگر قبل از ظهر مسلمان شود و چیزى نخورده باشد، احتیاط واجب آن است که آن روز را روزه بگیرد، و اگر نگرفت قضا نماید.
(مسأله 1798): مستحب است روزه دار نماز مغرب و عشاء را پیش از افطار کردن بخواند، ولى اگر کسى منتظر او است یا میل زیاد به غذا دارد که نمى تواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اول افطار کند ولى بقدرى که ممکن است نماز را در وقت فضیلت آن بجا آورد.
راه ثابت شدن اول ماه
▲ راه ثابت شدن اول ماه
(مسأله 1777): اول ماه به پنج چیز ثابت مى شود:
"اول" آنکه خود انسان ماه را ببیند.
"دوم" عده اى که از گفته آنان یقین یا اطمینان پیدا مى شود. بگویند ماه را دیده ایم و همچنین است هر چیزى که بواسطه آن یقین یا اطمینان پیدا شود.
"سوم" دو مرد عادل بگویند که در شب ماه را دیده ایم، ولى اگر صفت ماه را بر خلاف یکدیگر بگویند، اول ماه ثابت نمى شود.
"چهارم" سى روز از اول ماه شعبان بگذرد که بواسطه آن اول ماه رمضان ثابت مى شود، و سى روز از اول رمضان بگذرد که بواسطه آن، اول ماه شوال ثابت مى شود.
"پنجم" حکم حاکم شرع که خطاء او یا خطاء مدرک او معلوم نباشد و حکم وى نافذ است حتى نسبت به غیر مقلدینشان.
(مسأله 1778): اول ماه به حکم حاکم شرع ثابت مى شود و رعایت احتیاط اولى است.
(مسأله 1779): اول ماه با پیشگوئى منجّمین ثابت نمى شود. ولى اگر انسان از گفته آنان یقین یا اطمینان پیدا کند. باید به آن عمل نماید.
(مسأله 1780): بلند بودن ماه یا دیر غروب کردن آن، دلیل نمى شود که شب پیش، شب اول ماه بوده است، ولى اگر پیش از ظهر ماه دیده شود آن روز اول ماه محسوب مى شود و همچنین اگر ماه طوق داشته باشد معلوم مى شود مال شب سابق بوده و اگر علم حاصل نشود که شب دوم است باید اول حساب کند.
(مسأله 1781): اگر اول ماه رمضان براى کسى ثابت نشود و روزه نگیرد، چنانچه بعد ثابت شود که شب پیش اول ماه بوده، باید روزه آن روز را قضا نماید.
(مسأله 1782): اگر در شهرى اول ماه ثابت شود، در شهرهاى دیگر چه دور باشند چه نزدیک چه در افق متحد باشند یا نه، نیز ثابت مى شود در صورتى که در شب مشترک باشند ولو اینکه اول شب یکى آخر شب دیگرى باشد.
(مسأله 1783): اول ماه به تلگراف ثابت نمى شود مگر اینکه انسان بداند تلگراف از روى شهادت دو مرد عادل یا از راه دیگرى بوده که شرعاً معتبر است.
(مسأله 1784): روزى را که انسان نمى داند آخر رمضان است یا اول شوال، باید روزه بگیرد، ولى اگر در اثناء روز بفهمد اول شوال است باید افطار نماید.
(مسأله 1785): اگر زندانى نتواند به ماه رمضان یقین کند باید به گمان عمل نماید. و اگر آن هم ممکن نباشد، هر ماهى را که احتمال مى دهد ماه رمضان است روزه بگیرد صحیح است، ولى باید بعد از گذشتن یازده ماه از ماهى که روزه گرفته دوباره یک ماه روزه بگیرد.
(مسأله 1786): اگر زندانى به احتمال عمل کند و یک ماه را بقصد رمضان روزه بگیرد، و بعد کشف شود پس از ماه رمضان بوده، کفایت مى کند و قضا ماه رمضان حساب مى شود و اگر کشف شود قبل از رمضان بوده، کفایت نمى کند بجهت اینکه نه ماه رمضان را روزه گرفته نه قضاء آن را.
احکام خمس
▲ احکام خمس
(مسأله 1799): در هفت چیز خمس واجب مى شود:
"اول" منفعت کسب.
"دوم" معدن.
"سوم" گنج.
"چهارم" مال حلال مخلوط به حرام.
"پنجم" جواهرى که بواسطه غواصى یعنى فرو رفتن در دریا به دست مى آید.
"ششم" غنیمت جنگ.
"هفتم" زمینى که کافر ذمى از مسلمان بخرد و احکام اینها مفصلاً گفته خواهد شد.
1ـ منفعت کسب
▲ 1ـ منفعت کسب
(مسأله 1800): هر گاه انسان از تجارت یا صنعت، یا کسبهاى دیگر مالى به دست آورد، اگر چه مثلاً نماز یا روزه میتى را بجا آورده و از اجرت آن مالى تهیه کند چنانچه از مخارج سال خود او و عیالاتش زیاد بیاید باید خمس یعنى پنج یک آن را بدستورى که بعداً گفته مى شود بدهد.
(مسأله 1801): اگر از غیر کسب، مالى به دست آورد، مثلاً چیزى به او ببخشند چنانچه از مخارج سالش زیاد بیاید خمس آن را باید بدهد.
(مسأله 1802): مهرى را که زن مى گیرد و مالى را که مرد عوض طلاق خلع اخذ مى نماید خمس ندارد. و همچنین است ارثى که به انسان مى رسد. ولى اگر مثلاً با کسى خویشاوندى داشته و گمان ارث بردن از او نداشته احتیاط واجب آن است که خمس آن ارث را که از او مى برد اگر از مخارج سالش زیاد بیاید بدهد.
(مسأله 1803): اگر مالى به ارث به او برسد و بداند کسى که این مال از او به ارث رسیده، خمس آن را نداده، بنا بر احتیاط مستحب ورثه کبیر خمس آن را بدهد، ولى اگر در خود آن مال خمس نباشد و وارث بداند کسى که آن مال از او به ارث رسیده، خمس بدهکار است باید خمس را از مال او بدهد.
(مسأله 1804): اگر بواسطه قناعت کردن، چیزى از مخارج سال انسان زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.
(مسأله 1805): کسى که دیگرى مخارج او را مى دهد، باید خمس تمام مالى را که به دست آورده بدهد. ولى اگر مخارج غیر واجب داشته باشد مثل مصرف زیارت، و لباسهاى تجمّلى و امثال آن که انفاق کنند نمى دهد، بعد از انقضاء سال خمس باقى مانده را بدهد.
(مسأله 1806): اگر ملکى را بر افراد معینى مثلاً بر اولاد خود وقف نماید، چنانچه در آن ملک زراعت و درختکارى کنند و از آن چیزى به دست آورند و از مخارج سال آنان زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد. و همچنین اگر طور دیگرى هم از آن ملک نفع ببرند مثلاً اجاره آن را بگیرند، باید خمس مقدارى را که از مخارج سالشان زیاد مى آید بدهند.
(مسأله 1807): اگر مالى را که فقیر بابت خمس و زکات و صدقه مستحبى گرفته از مخارج سالش زیاد بیاید، یا از مالى که به او داده اند منفعتى ببرد مثلاً از درختى که بابت خمس به او داده اند میوه اى به دست آورد، و از مخارج سالش زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.
(مسأله 1808): اگر با عین پول خمس نداده جنسى بخرد یعنى به فروشنده بگوید این جنس را به این پول مى خرم، ظاهر آن است که صحّت معامله نسبت به جمیع مال منوط به اذن حاکم شرع است و به جنسى که با این پول خریده است اگر حاکم شرع اجازه کند خمس تعلق مى گیرد و باید خمس آن را بحاکم شرع بدهد.
(مسأله 1809): اگر جنسى را بخرد و بعد از معامله قیمت آن را از پول خمس نداده بدهد، معامله اى که کرده صحیح است. و خمس پولى را که بفروشنده داده به صاحبان خمس مدیون مى باشد.
(مسأله 1810): اگر مالى را که خمس آن داده نشده بخرد، و حاکم شرع اجازه کند معامله صحیح است و خمس آن را بحاکم شرع بدهد. بلکه بعید نیست که خمس آن به ذمّه بایع باشد، و براى مشترى متّقى حلال باشد.
(مسأله 1811): اگر چیزى را که خمس آن داده نشده به کسى ببخشند براى قبول کننده هبه چنانچه متّقى باشد حلال است.
(مسأله 1812): اگر از کافر یا کسى که بدادن خمس عقیده ندارد، مالى به دست انسان آید واجب نیست خمس آن را بدهد.
(مسأله 1813): تاجر و کاسب و صنعتگر و مانند اینها از وقتى که منفعت مى برند یک سال که بگذرد باید خمس آنچه را که از خرج سالشان زیاد مى آید بدهند و کسى که شغلش کاسبى نیست، اگر اتفاقاً منفعتى ببرد، بعد از آنکه یک سال از موقعى که فائده برده بگذرد، باید خمس مقدارى را که از خرج سالش زیاد آمده بدهد، و همچنین زارع و صاحب انعام و درختهاى میوه دهنده سر سالشان هنگام حصول فائده است مثل گندم و بره و میوه.
(مسأله 1814): انسان مى تواند در بین سال هر وقت منفعتى به دستش آید خمس آن را بدهد. و جائز است دادن خمس را تا آخر سال تأخیر بیندازد. و اگر براى دادن خمس، سال شمسى قرار دهد مانعى ندارد.
(مسأله 1815): کسى که مانند تاجر و کاسب براى دادن خمس، سال قرار دهد اگر منفعتى به دست آورد و در بین سال بمیرد، باید مخارج تا موقع مرگش را از آن منفعت کسر کند و خمس باقیمانده را بدهند.
(مسأله 1816): اگر قیمت جنسى را که براى تجارت خریده بالا رود و آن را نفروشد و در بین سال قیمتش پائین آید، خمس مقدارى که بالا رفته بر او واجب نیست.
(مسأله 1817): اگر قیمت جنسى که براى تجارت خریده بالا رود، و به امید اینکه قیمت آن بالاتر رود، تا بعد از تمام شدن سال آن را نفروشد و قیمتش پائین آید، خمس مقدارى که بالا رفته بر او واجب نیست، این در صورتى است که جنس را به مقدار معمول بین تجار نگهداشته باشد و اگر بیشتر از مقدار معمول نگهداشته باشد. بنا بر احتیاط باید خمس آن مقدار را که تنزل کرده بدهد.
(مسأله 1818): اگر غیر مال التجاره مالى داشته باشد، که خمسش را داده یا خمس نداده مثلاً چیزى براى مؤنه اش خریده باشد، چنانچه قیمتش بالا رود، اگر آن را بفروشد خمس مقدارى را که بر قیمتش اضافه شده، باید بدهد، و همچنین اگر مثلاً درختى را که خریده میوه بیاورد، یا گوسفند چاق شود، در صورتى که مقصود او از نگهدارى آنها این بوده که منفعتى از آن ببرد، اگر تا هنگام رسیدن سر سال باقى بماند، باید خمس آن را بدهد.
(مسأله 1819): اگر باغى احداث کند براى آنکه بعد از بالا رفتن قیمتش بفروشد، باید خمس میوه و نموى درختها و زیادى قیمت باغ را بدهد ولى اگر قصدش این باشد که میوه آن درختها را فروخته و از قیمتش استفاده کند، فقط باید خمس میوه و نموى درختها را بدهد.
(مسأله 1820): اگر درخت بید و چنار و مانند اینها را بکارد، باید هر سال خمس زیادى آنها را بدهد، و همچنین است اگر مثلاً از شاخه هاى آن که معمولاً هر سال مى برند، استفاده اى ببرد و به تنهایى یا با منفعتهاى دیگر کسبش از مخارج سال او زیاد بیاید، در آخر هر سال باید خمس آن را بدهد.
(مسأله 1821): کسى که چند رشته کسب دارد مثلاً اجاره ملک مى گیرد و خرید و فروش هم مى کند، باید خمس آنچه را که در آخر سال از مخارج او زیاد مى آید، بدهد، و چنانچه از یک رشته نفع ببرد و از رشته دیگر ضرر کند ضرر به نفع تدارک مى شود و بنا بر احتیاط مستحب باید خمس نفعى را که برده بدهد ولى اگر دو رشته مختلف دارد مثلاً تجارت و زراعت مى کند در این صورت بنا بر احتیاط وجوبى نمى شود ضرر یک رشته را بنفع رشته دیگر تدارک نمود.
(مسأله 1822): خرجهاى را که انسان براى به دست آوردن فائده مى کند مانند دلالى و حمالى مى تواند از منفعت، کسر نماید و نسبت به آن مقدار خمس لازم نیست.
(مسأله 1823): آنچه از منافع کسب را در بین سال مصرف خوراک و پوشاک و اثاثیه و خرید منزل و عروسى پسر و جهزیه دختر و زیارت و مانند اینها مى رساند، در صورتى که از شأن او زیاد نباشد و زیاده روى هم نکرده باشد، خمس ندارد.
(مسأله 1824): مالى را که انسان بمصرف نذر و کفاره مى رساند جزء مخارج سالیانه است. و نیز مالى را که بکسى مى بخشند یا جائزه مى دهد در صورتى که از شأن او زیاد نباشد، از مخارج سالیانه حساب مى شود.
(مسأله 1825): اگر انسان در شهرى باشد که معمولاً هر سال مقدارى از جهزیه دختر را تهیه مى کنند، چنانچه در بین سال از منافع سال جهزیه اى بخرد و از شأنش زیاد نباشد خمس آن را لازم نیست بدهد. و اگر از شأنش زیاد باشد یا از منافع آن سال در سال بعد جهزیه تهیه نماید، باید خمس آن را بدهد.
(مسأله 1826): مالى را که خرج سفر حج و زیارتهاى دیگر مى کند از مخارج سال حساب مى شود که در آن سال خرج کرده و اگر سفر او تا مقدارى از سال بعد طول بکشد آنچه در سال بعد خرج مى کند باید خمس آن را بدهد.
(مسأله 1827): کسى که از کسب و تجارت فائده اى برده اگر مال دیگرى هم دارد که خمس آن واجب نیست مى تواند مخارج سال خود را فقط از فائده کسبش حساب کند.
(مسأله 1828): آذوقه اى که براى مصرف سالش از منافع کسبش خریده، اگر در آخر سال زیاد بیاید باید، خمس آن را بدهد و چنانچه بخواهد قیمت آن را بدهد، در صورتى که قیمتش از وقتى که خریده زیاد شده باشد باید قیمت آخر سال را حساب کند.
(مسأله 1829): اگر از منفعت کسب پیش از دادن خمس اثاثیه اى براى منزل بخرد، هر وقت احتیاجش از آن برطرف شد، احتیاط مستحب آن است که خمس آن را بدهد و همچنین است زیورآلات زنانه، در صورتى که وقت زینت کردن زن با آنها گذشته باشد.
(مسأله 1830): اگر در یک سال منفعتى نبرد نمى تواند مخارج آن سال را از منفعتى که در سال بعد مى برد کسر نماید.
(مسأله 1831): اگر در اول سال منفعتى نبرد و از سرمایه خرج کند، و پیش از تمام شدن سال منفعتى بدستش آید، نمى تواند مقدارى را که از سرمایه برداشته از منافع کسر کند ولى مؤنه (مصارف) تجارت را مى تواند کسر کند.
(مسأله 1832): اگر مقدارى از سرمایه در تجارت و مانند آن از بین برود مى تواند مقدارى را که از سرمایه کم شده از منافع قبل از تلف آن مقدار کسر نماید در سال اول ولى در سالهاى بعد از مطلق منافع کسر مى شود اگر چه منفعت بعد از تلف سرمایه حاصل شود.
(مسأله 1833): اگر غیر از سرمایه چیز دیگرى از مالهاى او از بین برود، نمى تواند از منفعتى که بدستش مى آید آن چیز را تهیه کند، ولى اگر در همان سال بآن چیز احتیاج داشته باشد، مى تواند در بین سال از منافع کسب آن را تهیه نماید.
(مسأله 1834): اگر در تمام سال منفعتى نبرد و براى مخارج خود قرض کند نمى تواند از منافع سالهاى بعد مقدارى قرض خود را کسر نماید ولى اگر در اول سال براى مخارج خود قرض کند و پیش از تمام شدن سال منفعتى ببرد احوط اینست که نمى تواند مقدار قرض خود را از آن منفعت کسر نماید. ولى اگر قرض بعد از منفعت کردن باشد کسر مى تواند و در هر دو صورت مى تواند قرض خود را از ارباح اثناء سال ادا نماید وبآن مقدار خمس تعلق نمى گیرد.
(مسأله 1835): اگر براى زیاد کردن مال، یا خریدن ملکى که بآن احتیاج ندارد قرض کند، نمى تواند از منافع کسب مقدار آن قرض را ادا نماید و اگر اداء نمود خمس آن چیز را که خریده در سر سال بدهد، ولى اگر مالى را که قرض کرده و یا چیزى را که از قرض خریده از بین برود در این صورت
مى تواند قرض خود را از منافع آن سال بدهد.
(مسأله 1836): انسان مى تواند خمس هر چیز را از همان چیز بدهد یا بمقدار قیمت خمسى که بدهکار است، پول بدهد، و اما اگر جنس دیگرى بخواهد بدهد، محل اشکال است مگر اینکه با اجازه حاکم شرع باشد یا مصلحت گیرنده خمس در گرفتن جنس دیگر باشد، مثلاً شخص آهن فروش خمس آهن را جدا نمود. صد کیلو شد مصلحت گیرنده غالباً ایجاب نمى کند آهن را قبض کند در اینجا مالک مى تواند عوض آن مثلاً پارچه بدهد.
(مسأله 1837): کسى که خمس بمالش تعلق گرفت و سال بر او گذشت تا خمس او را نداده است و قصد دادن خمس را ندارد نمى تواند در آن مال تصرف کند، بلکه بنا بر احتیاط واجب اگر قصد دادن خمس را هم داشته باشد نیز چنین است.
(مسأله 1838): کسى که خمس بدهکار است نمى تواند آن را بذمه
بگیرد یعنى خود را بدهکار اهل خمس بداند و در تمام مال تصرف کند و چنانچه تصرف کند و آن مال تلف شود، باید خمس آن را بدهد.
(مسأله 1839): کسى که خمس بدهکار است، اگر با حاکم شرع مصالحه کند و خمس را بذمه بگیرد، مى تواند در تمام مال تصرف نماید و بعد از مصالحه، منافعى که از آن به دست مى آید مال خود اوست.
(مسأله 1840): کسى که با دیگرى شریک است، اگر خمس منافع خود را بدهد و شریک او ندهد و در سال بعد از مالى که خمسش را نداده براى سرمایه شرکت بگذارد، مقتضاى احتیاط واجب آن است که آن کس
نمى تواند در آن مال تصرف کند.
(مسأله 1841):اگر بچه صغیر سرمایه اى داشته باشد و از آن منافعى به دست آید، واجب نیست بعد از آنکه بالغ شد خمس آن را بدهد.
(مسأله 1842): کسى که مالى از دیگرى به دست آورد و شک نماید خمس آن را داده یا نه، مى تواند در آن مال تصرف نماید ولى اگر یقین داشته باشد که خمس آن را نداده چنانچه خودش متّقى و خمس بده باشد مى تواند بدون اذن حاکم شرع در تمام آن تصرف نماید.
(مسأله 1843): اگر کسى از منافع کسب خود در اثناء سال ملکى بخرد که از لوازم و مخارج سالیانه اش حساب نشود واجب است بعد از تمامى سال خمس آن را بدهد و چنانچه خمس او را نداد و قیمت آن ملک بالا رفت لازم است خمس مقدارى را که آن ملک فعلاً ارزش دارد بدهد و همچنین است غیر ملک از فرش و مانند آن.
(مسأله 1844): کسى که از اول تکلیف، خمس نداده، اگر مثلاً ملکى بخرد و قیمت آن بالا رود، چنانچه آن ملک را براى آن نخریده که قیمتش بالا رود و بفروشد، مثلاً زمینى را براى زراعت خریده است، و از پول خمس نداده قیمت آن را بفروشنده داده، و بگوید این ملک را با این پول مى خرم در صورتى که حاکم شرع مقدار خمس را اجازه کند، باید خمس مقدارى را که آن ملک فعلاً ارزش دارد بدهد.
(مسأله 1845): کسى که از اول تکلیف خمس نداده، اگر از منافع کسب چیزى که بآن احتیاج ندارد خریده، و یک سال از وقت منفعت بردن گذشته باید خمس آن را بدهد و اگر اثاث خانه و چیزهاى دیگرى که بآن احتیاج دارد مطابق شأن خود خریده، پس اگر بداند در بین سالى که در آن سال فائده برده آنها را خریده، لازم نیست خمس آنها را بدهد و اگر نداند که در بین سال خریده یا بعد از تمام شدن آن سال، بنا بر احتیاط واجب باید با حاکم شرع مصالحه کند.
2ـ معدن
▲ 2ـ معدن
(مسأله 1846): اگر از معدن طلا، نقره، سرب، مس، آهن، نفت، ذغال سنگ، فیروزه، عقیق، زاج، نمک، و معدنهاى دیگر، چیزى به دست آورد در صورتى که بمقدار نصاب باشد باید خمس آن را بدهد.
(مسأله 1847): نصاب معدن 15 مثقال معمولى طلاى مسکوک است یعنى اگر قیمت چیزى را که از معدن بیرون آورده، به 15 مثقال معمولى طلاى مسکوک برسد، باید خمس آنچه را که پس از کم کردن مخارجى که کرده است باقى مى ماند، بدهد.
(مسأله 1848): چنانچه قیمت چیزى که از معدن بیرون آورده، به (15) مثقال طلاى مسکوک نرسد، خمس آن در صورتى لازم است که بتنهائى یا با منفعتهاى دیگر کسب او از مخارج سالش زیاد بیاید.
(مسأله 1849): گچ و آهک و گل سرشور و گل سرخ از چیزهاى معدنى نیست و کسى که اینها را بیرون مى آورد، در صورتى باید خمس بدهد که آنچه را بیرون آورده، بتنهائى یا با منافع دیگر کسبش از مخارج سال او زیاد بیاید.
(مسأله 1850): کسى که از معدن چیزى به دست مى آورد، باید خمس آن را بدهد چه معدن روى زمین باشد، یا زیر آن، چه در زمینى باشد که ملک است یا در جائى باشد که مالک ندارد.
(مسأله 1851): اگر نداند قیمت چیزى را که از معدن بیرون آورده به 15 مثقال طلاى مسکوک مى رسد یا نه، خمس ندارد و لازم نیست به وزن کردن یا از راه دیگر قیمت آن را معلوم کند.
(مسأله 1852): اگر چند نفرى چیزى بیرون آورند، چنانچه قیمت آن به 15 مثقال طلاى مسکوک برسد، اگر چه سهم هر کدام آنها این مقدار نباشد خمس آن را باید بدهد.
(مسأله 1853): اگر معدنى را که در ملک دیگریست بیرون آورد آنچه از آن به دست مى آید، مال صاحب ملک است، و در صورتى که بمقدار نصاب برسد چون صاحب ملک براى بیرون آوردن، خرجى نکرده باید خمس تمام آنچه را که از معدن بیرون آمده بود بدهد.
3ـ گنج
▲ 3ـ گنج
(مسأله 1854): گنج مالى است که در زمین یا درخت یا کوه یا دیوار پنهان باشد و کسى آن را پیدا کند و طورى باشد که به آن، گنج بگویند.
(مسأله 1855): اگر انسان در زمینى که ملک کسى نیست گنج پیدا کند، مال خود او است و باید خمس آن را بدهد ولى در صورتى که آن گنج غیر از طلا و نقره باشد وجوب خمس در آن بنا بر احتیاط است.
(مسأله 1856): نصاب گنج اگر نقره باشد 105 مثقال نقره مسکوک و اگر طلا باشد 15 مثقال طلاى مسکوک است و اگر غیر از طلا و نقره باشد نصاب را با یکى از طلا یا نقره ملاحظه نمایند.
(مسأله 1857): اگر در زمینى که از دیگرى خریده گنجى پیدا کند و بداند مال کسانى که قبلا مالک آن زمین بوده اند نیست، مال خود او مى شود و خمس آن را باید بدهد. ولى اگر احتمال دهد، که مال یکى از آنان است بنا بر احتیاط واجب باید به او اطلاع بدهد، و چنانچه معلوم شود مال او نیست، به کسى که پیش از او مالک زمین بوده اند خبر دهد، و اگر معلوم شود مال هیچ یک از آنان نیست، مال خود او مى شود و باید خمس آن را بدهد.
(مسأله 1858): اگر در ظرفهاى متعددى که در یکجا دفن شده مالى پیدا کند که قیمت آنها روى هم 105 مثقال در نقره یا 15 مثقال در طلا باشد باید خمس آن را بدهد. ولى چنانچه در چند جا گنج پیدا کند، هر کدام آنها قیمتش باین مقدار برسد، خمس آن واجب است و گنجى که قیمت آن باین مقدار نرسیده است خمس ندارد.
(مسأله 1859): اگر دو نفر گنجى پیدا کنند که قیمت آن به 105 مثقال نقره یا 15 مثقال در طلا برسد، اگر چه سهم هر یک آنان باین مقدار نباشد، باید خمس آن را بدهند.
(مسأله 1860): اگر کسى حیوانى از قبیل ماهى بخرد و در شکم آن مالى پیدا کند اگر احتمال دهد که مال فروشنده است، لازم است به او خبر دهد و اگر احتمال ندهد مال او باشد، در حکم منافع کسب است ولى اگر آن
حیوان از قبیل چهارپایان باشد لازم است بفروشنده اطلاع دهد، و چنانچه او علامت داد، مال اوست و الاّ مال پیدا کننده است و در حکم منافع کسب است.
4ـ مال حلال مخلوط به حرام
▲ 4ـ مال حلال مخلوط به حرام
(مسأله 1861): اگر مال حلال با مال حرام بطورى مخلوط شود که انسان نتواند آنها را از یکدیگر تشخیص دهد و صاحب مال حرام و مقدار هیچ کدام معلوم نباشد، و نداند که مقدار حرام کمتر از خمس است یا زیادتر باید خمس تمام مال را بدهد و بعد از دادن خمس، بقیه مال حلال مى شود.
(مسأله 1862): اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را چه کمتر چه بیشتر از خمس باشد ـ بداند، ولى صاحب آن را نشناسد باید آن مقدار را به نیّت صاحبش صدقه بدهد و احتیاط واجب آنست که از حاکم شرع هم اذن بگیرد.
(مسأله 1863): اگر مال حرام با حلال مخلوط شود و انسان مقدار حرام را نداند، ولى صاحبش را بشناسد، باید یکدیگر را راضى نماید، و چنانچه صاحب مال راضى نشود، باید مقدارى را که یقین دارد مال او است به او بدهد.
(مسأله 1864): اگر خمس مال حلال مخلوط بحرام را بدهد و بعد بفهمد که مقدار حرام بیشتر از خمس بوده، باید مقدارى را که مى داند از خمس بیشتر بوده، از طرف صاحب آن صدقه بدهد.
(مسأله 1865): اگر خمس مال حلال مخلوط بحرام را بدهد، یا مالى که صاحبش را نمى شناسد به نیّت او صدقه بدهد، بعد از آنکه صاحبش پیدا شد، لازم نیست چیزى به او بدهد ـ بلى در فرض دوم اگر صاحبش به صدقه راضى نشد، قیمت آن را به صاحبش بدهد و اجر آن براى صدقه دهنده مى باشد.
(مسأله 1866): اگر مال حلالى با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند که صاحب آن از چند نفر معین بیرون نیست ولى نتواند بفهمد کیست باید در صورت امکان همه را راضى کند و الاّ بین آنها قرعه بزند و به نام هر کسى اصابت کرد آن مال را به او بدهد.
5ـ جواهرى که بواسطه فرو رفتن بهدریا به دست مى آید
▲ 5ـ جواهرى که بواسطه فرو رفتن بهدریا به دست مى آید
(مسأله 1867): اگر بواسطه غواصى یعنى فرو رفتن در دریا لؤلؤ و مرجان یا جواهر دیگرى بیرون آورند، روئیدنى باشد، یا معدنى، باید خمس آن را بدهند و بنا بر احتیاط نصابى در آن معتبر نیست پس هر مقدار که باشد، باید خمس آن را داد چه بیرون آورنده یک نفر باشد یا چند نفر.
(مسأله 1868): اگر بدون فرو رفتن در دریا بوسیله اسبابى جواهر بیرون آورد بنا بر احتیاط خمس آن واجب است. ولى اگر از روى آب دریا یا از کنار دریا جواهر بگیرد، در صورتى باید خمس آن را بدهد که آنچه را به دست آورده بتنهائى یا با منفعتهاى دیگر کسب او از مخارج سالش زیادتر باشد.
(مسأله 1869): خمس ماهى و حیوانات دیگرى که انسان بدون فرو رفتن در دریا مى گیرد، در صورتى واجب است که به تنهایى یا با منفعتهاى دیگر کسب او از مخارج سالش زیادتر باشد.
(مسأله 1870): اگر انسان بدون قصد اینکه چیزى از دریا بیرون آورد در دریا فرو رود و اتفاقاً جواهرى بدستش آید، بنا بر احتیاط واجب خمس آن را بدهد.
(مسأله 1871): اگر انسان در دریا فرو رود و حیوانى را بیرون آورد و در شکم آن جواهرى پیدا کند چنانچه آن حیوان مانند صدف باشد که نوعاً در شکمش جواهر است، باید خمس آن را بدهد، و اگر اتفاقاً جواهر بلعیده باشد، در صورتى خمس آن واجب است که به تنهایى یا با منفعتهاى دیگر کسب از
مخارج سالش زیادتر باشد.
(مسأله 1872): اگر در رودخانه هاى بزرگ مانند دجله، فرات فرو رود و جواهرى بیرون آورد، چنانچه در آن رودخانه، جواهر عمل مى آید، باید خمس آن را بدهد.
(مسأله 1873): اگر در آب فرو رود و مقدارى عنبر بیرون آورد، باید خمس آن را بدهد، بلکه چنانچه از روى آب یا از کنار دریا به دست آورد بنا بر احتیاط خمس آن واجب است.
(مسأله 1874): کسى که کسبش غواصى یا بیرون آوردن معدن است اگر خمس آنها را بدهد و چیزى از مخارج سالش زیاد بیاید، لازم نیست دوباره خمس آن را بدهد.
(مسأله 1875): اگر بچه اى معدنى را بیرون آورد، یا گنجى پیدا کند یا بواسطه فرو رفتن در دریا، جواهر بیرون آورد، خمس ندارد ولى اگر مال حلال مخلوط به حرام داشته ولىّ او باید آن مال را تطهیر کند.
6ـ غنیمت
▲ 6ـ غنیمت
(مسأله 1876): اگر مسلمانان به امر امام ((علیه السلام)) با کفار جنگ کنند و چیزهائى در جنگ به دست آورند، بآنها غنیمت گفته مى شود. و مخارجى را که براى غنیمت کرده اند، مانند مخارج نگهدارى و حمل و نقل آن و نیز مقدارى را که امام ((علیه السلام)) صلاح مى داند بمصرفى برساند و چیزهائى که
مخصوص به امام است باید از غنیمت کنار بگذارند و خمس بقیه آن را بدهند و آنچه در زمان غیبت امام ((علیه السلام)) در جنگ از کفار گرفته مى شود بنا بر احتیاط واجب همه آن را بمجتهد جامع الشرایط تسلیم کنند یا بنظریه او مصرف نمایند، و حکم غنیمت را ندارد.
7ـ زمینى که کافر ذمى از مسلمان بخرد
▲ 7ـ زمینى که کافر ذمى از مسلمان بخرد
(مسأله 1877): اگر کافر ذمى زمینى را از مسلمان بخرد، باید خمس آن را از همان زمین یا از مال دیگرش بدهد، و نیز اگر خانه و دکان و مانند اینها را از مسلمان بخرد، باید خمس زمین آن را بدهد و در دادن این خمس قصد قربت لازم نیست بلکه حاکم شرع هم که خمس را از او مى گیرد، لازم نیست قصد قربت نماید.
(مسأله 1878): اگر کافر ذمى زمینى را که از مسلمان خریده به مسلمان دیگرى بفروشد، خمس از کافر ساقط نمى شود ولى بر مسلمان لازم نیست خمس آن را بدهد و همچنین است اگر بمیرد و مسلمانى آن را از او ارث ببرد و بنا بر احتیاط مستحب در هر دو صورت در فرضى که خود کافر یا کسى دیگر از قبلش خمس نداده باشد مسلمان خمس آن زمین را بدهد.
(مسأله 1879): اگر کافر ذمى موقع خریدن زمین، شرط کند که خمس ندهد یا شرط کند که خمس بر فروشند باشد، شرط او صحیح نیست و باید خمس را بدهد ولى اگر شرط کند که فروشنده مقدار خمس را از طرف او بصاحبان خمس بدهد بر فروشنده لازم است عمل بشرط نماید.
(مسأله 1880): اگر مسلمان زمینى را بغیر خرید و فروش، ملک کافر ذمى کند و عوض آن را بگیرد مثلاً با او صلح نماید، کافر ذمى باید خمس آن را بدهد.
(مسأله 1881): اگر کافر ذمى صغیر باشد و ولىّ او برایش زمینى بخرد احتیاط واجب آن است که در ضمن معامله با او شرط کنند که خمس آن را بدهد. این پنج مسأله طبق نظر مشهور است، و اقوى این است که خمس بر رقبه زمین نیست بلکه خمس بر حاصل زمین است و تفصیل در کتاب مباحث
فقهیه مسطور است.
مصرف خمس
▲ مصرف خمس
(مسأله 1882): خمس را باید دو قسمت کنند، یک قسمت آن سهم سادات است. و احتیاط واجب آن است که سهم سادات را باذن مجتهد جامع الشرایط به سادات فقیر، یا یتیم یا به سیّدى که در سفر درمانده شده بدهند، یا اینکه به مجتهد جامع الشرائط تسلیم کنند و نصف دیگر سهم امام ((علیه السلام)) است که باید به مجتهد جامع الشرائط تسلیم کنند و یا به مصرفى که او اجازه مى دهد، برسانند ولى اگر انسان بخواهد سهم امام را به مجتهد که از او تقلید نمى کند بدهد بنا بر احتیاط واجب باید از مجتهدى که تقلید مى کند اجازه
بگیرد و در صورتى به او اذن داده مى شود که بداند آن مجتهد و مجتهدى که از او تقلید مى کند سهم امام را یک طور مصرف مى کنند.
(مسأله 1883): سید یتیمى که به او خمس مى دهند، باید فقیر باشد ولى به سیدى که در سفر درمانده شده، اگر در وطنش فقیر هم نباشد، مى توان خمس داد.
(مسأله 1884): به سیدى که در سفر درمانده شده، اگر سفر او سفر معصیت باشد بنا بر احتیاط واجب نباید خمس بدهند.
(مسأله 1885): به سیدى که عادل نیست، مى شود خمس داد ولى به سیدى که دوازده امامى نیست، نباید خمس بدهند.
(مسأله 1886): به سیدى که معصیتکار است، اگر خمس دادن کمک به معصیت او باشد نمى شود خمس داد. و احوط آن است که به سیدى که شراب مى خورد یا نماز نمى خواند یا آشکارا معصیت مى کند، اگر چه دادن خمس کمک به معصیت او نباشد، خمس ندهد.
(مسأله 1887): اگر کسى بگوید سیدم نمى شود به او خمس داد، مگر آنکه دو نفر عادل، سید بودن او را تصدیق کنند، یا در بین مردم بطورى معلوم باشد که انسان یقین یا اطمینان کند سید است.
(مسأله 1888): به کسى که در شهر خودش مشهور باشد سید است، اگر چه انسان به سید بودن او یقین یا اطمینان نداشته باشد، مى شود خمس داد.
(مسأله 1889): کسى که زنش سیده است بنا بر احتیاط واجب نباید به او خمس بدهد که به مصرف مخارج خودش برساند، ولى اگر مخارج دیگران بر آن زن واجب باشد و نتواند مخارج آنان را بدهد، جائز است انسان خمسش را بآن زن بدهد که به مصرف آنان برساند و همچنین است دادن خمس به او که در نفقات غیر واجبه اش صرف نماید.
(مسأله 1890): اگر مخارج سید یا سیده اى که زن انسان نیست بر انسان واجب باشد، بنا بر احتیاط واجب، نمى تواند خوراک و پوشاک و سایر نفقات واجبه او را از خمس بدهد ولى اگر مقدارى خمس به او بدهد که به مصرف دیگرى در غیر از نفقات واجبه، برساند مانعى ندارد.
(مسأله 1891): به سید فقیرى که مخارجش بر دیگران واجب است و او نمى تواند مخارج آن سید را بدهد یا دارد و نمى دهد، مى شود خمس داد.
(مسأله 1892): احتیاط واجب آن است که بیشتر از مخارج یک سال به سید فقیر خمس ندهند.
(مسأله 1893): اگر در شهر انسان سید مستحقى نباشد و یقین یا اطمینان داشته باشد که بعداً نیز پیدا نمى شود، یا نگهدارى خمس تا پیدا شدن مستحق ممکن نباشد، باید خمس را به حاکم شرع، یا وکیل او بدهد و یا به اجازه او به شهر دیگر ببرد و به مستحق برساند و مى تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد و اگر خمس از بین برود، چنانچه در نگهدارى آن کوتاهى کرده، باید عوض آن را بدهد و اگر کوتاهى نکرده، چیزى بر او واجب نیست.
(مسأله 1894): هر گاه در شهر خودش مستحقى نباشد اگر چه یقین یا اطمینان داشته باشد، که پیدا مى شود و نگهدارى خمس تا پیدا شدن مستحق ممکن باشد، مى تواند خمس را با اجازه حاکم شرع بشهر دیگر ببرد، و چنانچه در نگهدارى آن کوتاهى نکند و تلف شود، نباید چیزى بدهد. ولى نمى تواند مخارج بردن آن را از خمس بگیرد.
(مسأله 1895): اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود، باز هم مى تواند به اذن حاکم شرع خمس را بشهر دیگر ببرد و به مستحق برساند، ولى مخارج بردن آن را باید از خودش بدهد و در صورتى که خمس از بین برود، اگر در نگهدارى آن کوتاهى نکرده باشد ضامن نیست.
(مسأله 1896): اگر به امر حاکم شرع خمس را بشهر دیگر ببرد، و از بین برود لازم نیست دوباره خمس بدهد، و همچنین است اگر به کسى بدهد که از طرف حاکم شرع وکیل بوده که خمس را بگیرد و از آن شهر به شهر دیگر ببرد.
(مسأله 1897): جائز نیست جنسى را به زیادتر از قیمت واقعى حساب کرده و بابت خمس بدهد و در مسأله (1836) گذشت که دادن جنس دیگر اگر به نفع مستحق نباشد غیر از پول طلا و نقره و مانند آنها محل اشکال است.
(مسأله 1898): کسى که از مستحق طلبکار است و مى خواهد طلب خود را بابت خمس حساب کند، بنا بر احتیاط واجب باید خمس را به او بدهد و بعداً مستحق بابت بدهى خود به او برگرداند، و مى تواند از مستحق وکالت گرفته و خود از جانب او قبض نموده و بابت طلبش دریافت کند.
(مسأله 1899): مستحق نمى تواند خمس را بگیرد و به مالک ببخشد ولى کسى که مقدار زیادى خمس بدهکار است و فقیر شده و مى خواهد مدیون اهل خمس نباشد، اگر مستحق راضى شود که خمس را از او بگیرد و به او ببخشد. با اجازه حاکم شرع اشکال ندارد.
زکاة شتر و گاو و گوسفند
▲ زکاة شتر و گاو و گوسفند
(مسأله 1956): زکاة شتر و گاو و گوسفند غیر از شرطهایى که گفته شد دو شرط دیگر دارد.
"اول" آنکه حیوان در تمام سال بیکار باشد ولى اگر در تمام سال یکى یا دو روز هم کار کرده باشد، بنا بر احتیاط زکاة آن واجب است."دوم" آنکه در تمام سال از علف بیابان بچرد، پس اگر تمام سال یا مقدارى از آن از علف چیده شده، یا از زراعتى که ملک او یا ملک کسى دیگر است بچرد زکاة ندارد. ولى اگر در تمام سال یک روز یا دو روز از علف مالک بخورد، بنا بر احتیاط زکاة آن واجب مى باشد.
(مسأله 1957): اگر انسان براى شتر و گاو و گوسفند خود چراگاهى را که کسى نکاشته بخرد، یا اجاره کند، وجوب زکاة در آن مشکل است اگر چه احوط دادن زکاة است ولى اگر براى چراندن در آن باج بدهد، باید زکاة را بدهد.
احکام زکاة
▲ احکام زکاة
(مسأله 1900): زکاة در نُه چیز واجب است:
"اول" گندم "دوم" جو "سوم" خرما "چهارم" کشمش "پنجم" طلا "ششم" نقره "هفتم" شتر "هشتم" گاو "نهم" گوسفند و اگر کسى مالک یکى از این نه چیز باشد با شرایطى که بعداً گفته خواهد شد، باید مقدارى که معین شده، به یکى از مصرفهایى که دستور داده اند برساند.
(مسأله 1901): سلّت که دانه اى است به نرمى گندم و خاصیت جو را دارد و علس که مثل گندم است و خوراک مردمان صنعا مى باشد، بنا بر احتیاط واجب باید از آنها زکاة داده شود.
شرائط واجب شدن زکاة
▲ شرائط واجب شدن زکاة
(مسأله 1902): زکاة در صورتى واجب مى شود که مال به مقدار نصاب که بعداً گفته مى شود برسد و مالک آن، بالغ و عاقل و آزاد باشد و بتواند در آن مال تصرف کند.
(مسأله 1903): اگر انسان یازده ماه مالک گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره باشد، اگر چه اول ماه دوازدهم زکاة بر او واجب مى شود ولى اول سال بعد را باید بعد از تمام شدن ماه دوازدهم حساب کند.
(مسأله 1904): اگر مالک گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بین سال بالغ شود مثلاً بچه اى در اول محرم مالک چهل گوسفند شود و بعد از گذشتن دو ماه بالغ گردد یازده ماه که از اول محرم بگذرد، زکاتى بر او نیست بلکه بعد از گذشتن یازده ماه از بلوغش زکاة بر او واجب مى شود.
(مسأله 1905): زکاة گندم و جو وقتى واجب مى شود که به آنها گندم و جو گفته شود، و زکاة کشمش وقتى واجب مى شود که انگور مى باشد، و زکاة خرما وقتى واجب مى شود که عرب به آن تمر گوید ولى وقت دادن زکاة در گندم و جو موقع خرمن و جدا کردن کاه آنها است و در خرما و کشمش موقعى است که خشک شده باشد.
(مسأله 1906): در موقع واجب شدن زکاة گندم و جو و کشمش و خرما که در مسأله پیش گفته شد، چنانچه صاحب آنها بالغ و آزاد و متمکن از تصرف باشد، باید زکاة آنها را بدهد و اگر بالغ یا عاقل نباشد واجب نیست.
(مسأله 1907): اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در تمام سال یا در مقدارى از آن دیوانه باشد، زکاة بر او واجب نیست.
(مسأله 1908): اگر صاحب گاو گوسفند و شتر، و طلا و نقره در مقدارى از سال مست یا بیهوش شود، زکاة از او ساقط نمى شود، و همچنین است اگر موقع واجب شدن زکاة گندم و جو و خرما و کشمش، مست یا بیهوش باشد.
(مسأله 1909): مالى را که از انسان غصب کرده اند و نمى تواند در آن تصرف کند زکاة ندارد و نیز اگر زراعتى را از او غصب کنند و موقعى که زکات آن واجب مى شود در دست غصب کننده باشد، موقعى که به صاحبش برمى گردد زکات ندارد هر چند در این صورت اداء زکات احوط است.
(مسأله 1910): اگر طلا و نقره یا چیز دیگرى را که زکاة در آن واجب است قرض کند و یک سال نزد او بماند، باید زکاة آن را بدهد و بر کسى که قرض داده چیزى واجب نیست.
زکاة گندم و جو و خرما و کشمش
▲ زکاة گندم و جو و خرما و کشمش
(مسأله 1911): زکاة گندم و جو و خرما و کشمش، وقتى واجب مى شود که بحد نصاب برسد و نصاب آنها تقریباً "847" کیلوگرم است: معادل (84275) مثقال صیرفى و بنا به نقل دیگر: (864) کیلوگرم است که باید تحقیق شود.
(مسأله 1912): اگر پیش از دادن زکاة از انگور و خرما و جو و گندمى که زکاة آنها واجب شده خود و عیالاتش بخورند، یا مثلاً به فقیر به غیر عنوان زکاة بدهد باید زکاة مقدارى را که مصرف کرده بدهد.
(مسأله 1913): اگر بعد از آنکه زکاة گندم و جو و خرما و انگور واجب شد مالک آن بمیرد، باید مقدار زکاة را از مال او بدهند، ولى اگر پیش از واجب شدن زکاة بمیرد، هر یک از ورثه که سهم او باندازه نصاب است باید زکاة سهم خود را بدهد.
(مسأله 1914): کسى که از طرف حاکم شرع مأمور جمع آورى زکاة است موقع خرمن که گندم و جو را از کاه جدا مى کنند و بعد از خشک شدن خرما و انگور مى تواند زکاة را مطالبه کند. و اگر مالک ندهد و چیزى که زکاة آن واجب شده از بین برود باید عوض آن را بدهد.
(مسأله 1915): اگر بعد از مالک شدن درخت خرما و انگور یا زراعت گندم و جو زکاة آنها واجب شود، باید زکاة آن را بدهد.
(مسأله 1916): اگر بعد از آنکه زکاة گندم و جو و خرما و انگور واجب شده، زراعت و درخت را بفروشد، فروشنده باید زکات آنها را بدهد و چنانچه داد، بر خریدار چیزى واجب نیست.
(مسأله 1917): اگر انسان گندم یا جو یا خرما یا انگور را بخرد و بداند که فروشنده زکات آن را داده یا شک کند که داده یا نه، چیزى بر او واجب نیست، و اگر بداند زکاة آن را نداده، چنانچه حاکم شرع معامله
مقدارى را که باید از بابت زکاة داده شود، اجازه ندهد، معامله آن مقدار باطل است و حاکم شرع مى تواند مقدار زکاة را از خریدار بگیرد، و اگر معامله مقدار زکاة را اجازه دهد معامله صحیح است. و خریدار باید قیمت آن مقدار را به حاکم شرع بدهد و در صورتى که قیمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد، مى تواند از او پس بگیرد.
(مسأله 1918): اگر وزن گندم و جو و خرما و کشمش موقعى که تر است به "847" کیلوگرم برسد، و بعد از خشک شدن کمتر از آن مقدار شود، زکاة واجب نیست.
(مسأله 1919): اگر گندم و جو و خرما را پیش از خشک شدن مصرف کند چنانچه خشک آنها به اندازه نصاب باشد، باید زکاة آنها را بدهد.
(مسأله 1920): خرما بر سه قسم است:
1ـ آنست که خشکش مى کنند و حکم زکاة آن گفته شده.
2ـ آنست که در حال رطب بودنش مى خورند.
3ـ آنست که نارس خلال آن را مى خورند. در قسم دوم چنانچه مقدارى باشد که خشک آن به "847" کیلوگرم برسد بنا بر احتیاط زکاة آن واجب است و اما قسم سوم ظاهر اینست که زکاة بر آن واجب نباشد.
(مسأله 1921): گندم و جو و خرما و کشمش که زکاة آنها را داده اگر چند سال هم نزد او بماند زکاة ندارد.
(مسأله 1922): اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران یا نهر مشروب شود یا مثل زراعتهاى مصر از رطوبت زمین استفاده کند، زکاة آن ده یک است، و اگر با دلو و مانند آن آبیارى شود، زکاة آن بیست، یک است.
(مسأله 1923): اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران مشروب شود و هم از آب دلو و مانند آن استفاده کند، چنانچه طورى باشد که عرفاً بگویند آبیارى آن با دلو و مانند آن شده، زکاة آن بیست، یک است، و اگر بگویند آبیارى با آب نهر و باران شده زکاة آن ده یک است و اگر طورى است که عرفاً مى گویند به هر دو آبیارى شده، زکات آن سه چهلم است.
(مسأله 1924): چنانچه در صدق عرفى شک کند و نداند که آبیارى طورى است که در عرف مى گویند با هر دو آبیارى شده یا اینکه مى گویند آبیارى آن مثلاً با باران است اگر سه چهلم بدهد کافى است.
(مسأله 1925): اگر شک کند و نداند که عرف مى گویند با هر دو آبیارى شده یا اینکه مى گویند با دلو و نحو آن آبیارى شده است در این صورت دادن یک بیستم کافى است و همچنین است حال اگر احتمال آن نیز برود که در عرف بگویند با آب باران آبیارى شده است.
(مسأله 1926): اگر گندم و جو و خرما و انگور، با آب باران و نهر مشروب شود، و به آب دلو و مانند آن محتاج نباشد ولى با آب دلو هم آبیارى شود، و آب دلو به زیاد شدن محصول کمک نکند، زکاة آن ده یک
است، و اگر با آب دلو و مانند آن آبیارى شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد ولى با آب نهر و باران هم مشروب شود و آنها به زیاد شدن محصول کمک نکنند، زکاة آن یک بیستم است.
(مسأله 1927): اگر زراعتى را با دلو و مانند آن آبیارى کنند و در زمینى که پهلوى آن است زراعتى کنند که از رطوبت آن زمین استفاده نماید و محتاج به آبیارى نشود، زکاة زراعتى را که با دلو آبیارى شده، یک بیستم، و زکاة زراعتى که پهلوى آن آست یک دهم مى باشد.
(مسأله 1928): مخارجى را که براى گندم و جو و خرما و انگور کرده است، نمى تواند از حاصل کسر نموده و ملاحظه نصاب نماید پس چنانچه یکى از آنها پیش از ملاحظه مخارج به "847" کیلوگرم برسد بنا بر احتیاط باید زکاة تمام آن را بدهد.
(مسأله 1929): تخمى را که به مصرف زراعت رسانده، چه از خودش باشد، یا خریده باشد، نمى تواند نیز از حاصل کسر کند و سپس ملاحظه نصاب بنماید بلکه نصاب را باید به مجموع حاصل ملاحظه نماید و زکات مجموع را بدهد.
(مسأله 1930): آنچه که دولت از عین مال مى گیرد زکاة آن واجب نیست، مثلاً اگر حاصل زراعت "850" کیلوگرم باشد و دولت "50" کیلوگرم را به عنوان مالیات بگیرد فقط زکاة در "800" کیلو واجب مى شود.
(مسأله 1931): مصارفى که انسان پیش از تعلق زکاة مى کند، أعم از تخم و غیره، عدم استثناء آنها مبنى بر احتیاط است.
(مسأله 1932): مصارفى که بعد از تعلق زکاة مى کند، مقتضاى احتیاط واجب آنست که از حاکم شرع یا وکیل او اجازه بگیرد و آنچه نسبت به مقدار زکاة خرج شده بگیرد.
(مسأله 1933): واجب نیست که صبر نماید تا گندم و جو بحد خرمن برسد و انگور و خرما خشک گردد و آنگاه زکاة را بدهد بلکه همین که زکاة واجب شد جائز است مقدار زکاة را قیمت نموده و به عنوان زکاة قیمت آن را بدهد.
(مسأله 1934): بعد از آنکه زکاة تعلق گرفت، مى تواند عین زراعت یا خرما و انگور را پیش از درو کردن یا چیدن به مستحق یا حاکم شرع یا وکیل اینها مشاعاً تسلیم نماید و پس از آن در مصارف شریک مى باشد.
(مسأله 1935): در صورتى که مالک، عین مال را از زراعت یا خرما و انگور به حاکم یا مستحق یا وکیل آنها تسلیم نمود لازم نیست آنها را مجاناً بطور اشاعه نگاه دارد. بلکه مى تواند براى اینکه تا وقت درو یا خشک شدن برسد براى ماندن آنها در زمینش اجرت مطالبه نماید.
(مسأله 1936): اگر انسان در چند شهر که فصل رسیدن حاصل آنها با هم اختلاف دارد و زراعت و میوه آنها در یک وقت به دست نمى آید، گندم یا جو و خرما یا انگور داشته باشد و همه آنها محصول یکسال حساب شود چنانچه چیزى که اول مى رسد به اندازه نصاب یعنى "847" کیلوگرم باشد
باید زکاة آن را موقعى که مى رسد بدهد، و زکات بقیّه را هر وقت به دست مى آید، ادا نماید، و اگر آنچه اول مى رسد بحد نصاب نباشد، صبر مى کند، تا بقیه آن برسد، پس اگر روى هم به مقدار نصاب شود، زکاة آن واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود، زکاة آن واجب نیست.
(مسأله 1937): اگر درخت خرما یا انگور در یکسال دو مرتبه میوه بدهد، چنانچه روى هم به مقدار نصاب باشد، بنا بر احتیاط زکاة آن واجب است.
(مسأله 1938): اگر مقدارى خرماى خشک نشده یا انگور دارد که خشک آن به اندازه نصاب مى شود، چنانچه به قصد زکات ازتازه آن بقدرى به مصرف زکات برساند که اگر خشک شود به اندازه زکاتى باشد که بر او واجب است، اشکال ندارد.
(مسأله 1939): اگر زکاة خرماى خشک یا کشمش بر او واجب باشد نمى تواند زکاة آن را خرماى تازه یا انگور بدهد، بلکه چنانچه ملاحظه قیمت نماید و انگور یا خرماى تازه یا کشمش یا خرماى خشک دیگر از بابت قیمت بدهد نیز محل اشکال است و نیز اگر زکاة خرماى تازه یا انگور بر او واجب باشد، نمى تواند زکاة آن را خرماى خشک یا کشمش دهد، بلکه چنانچه به اعتبار قیمت، خرما و یا انگور دیگرى بدهد اگر چه تازه باشد محل اشکال است.
(مسأله 1940): کسى که بدهکار است و مالى هم دارد که زکاة آن واجب شده اگر بمیرد، باید اول تمام زکاة را از مالى که زکاة بر آن واجب شده بدهند، بعد قرض او را ادا نمایند.
(مسأله 1941): کسى که بدهکار است و گندم یا جو یا خرما یا انگور هم دارد اگر بمیرد و پیش از آنکه زکاة اینها واجب شود ورثه قرض او را از مال دیگر بدهند، و هر کدام سهمشان "847" کیلوگرم = "184275" مثقال صیرفى است برسد، باید زکاة بدهد. و اگر پیش از آنکه زکاة اینها واجب شود، قرض او را ندهند چنانچه مال میت فقط به اندازه بدهى او باشد، واجب نیست زکاة را بدهد و اگر مال میت بیشتر از بدهى او باشد در صورتى که بدهى او بقدرى است که اگر بخواهند ادا نمایند باید مقدارى از گندم و جو و خرما و انگور را هم به طلبکار بدهند، آنچه را به طلبکار مى دهند زکاة ندارد، و بقیه مال ورثه است. پس سهم هر یک از ورثه به اندازه نصاب برسد زکاة بر او واجب است.
(مسأله 1942): اگر گندم و جو و خرما و کشمشى که زکاة آنها واجب شده خوب و بد دارد، احتیاط واجب آنست که زکاة هر کدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد و احتیاط مستحب آن است که زکاة همه را از خوب بدهد.
(مسأله 1943): اگر براى شخم زدن یا کار دیگرى که تا چند سال براى زراعت فائده دارد، خرجى کند احتیاط واجب آن است که آن را براى مخارجى از همان چند سال حساب کند و نصاب را پیش از برداشتن آن مخارج حساب نماید.
نصاب طلا
▲ نصاب طلا
(مسأله 1944): طلا دو نصاب دارد:
"نصاب اول" آن بیست مثقال شرعى است که هر مثقال آن "18" نخود است، پس وقتى که طلا به بیست مثقال شرعى که پانزده مثقال معمولى است برسد، اگر شرایط دیگر را هم که گفته شد داشته باشد، انسان باید یک چهلم آن را که نُه نخود است از بابت زکاة بدهد و اگر به این مقدار نرسد زکاة آن واجب نیست.
"نصاب دوم" آن چهار مثقال شرعى است، که سه مثقال معمولى مى شود یعنى اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، باید زکاة تمام "18" مثقال را از قرار چهل، یک بدهد و اگر کمتر از سه مثقال اضافه شود فقط باید زکاة "15" مثقال آن را بدهد و زیادى آن زکاة ندارد و همچنین است هر چه بالا رود، یعنى اگر سه مثقال اضافه شود، باید زکاة تمام آنها را بدهد و اگر کمتر اضافه شود مقدارى که اضافه شده زکاة ندارد.
نصاب نقره
▲ نصاب نقره
(مسأله 1945): نقره دو نصاب دارد:
"نصاب اول آن" "105" مثقال معمولى است که اگر نقره به "105" مثقال برسد و شرایط دیگر را هم که گفته شد داشته باشد انسان باید یک، چهلم آن را که "2 مثقال" و پانزده نخود است از بابت زکاة بدهد و اگر به این مقدار نرسد زکاة آن واجب نیست.
"نصاب دوم آن" "21" مثقال است، یعنى اگر "21" مثقال به "105 مثقال اضافه شود، باید زکاة تمام "126" مثقال را به طورى که گفته شد بدهد و اگر کمتر از "21" مثقال اضافه شود فقط باید زکات "105" مثقال را بدهد، و زیادى آن زکاة ندارد، و همچنین است هر چه بالا رود یعنى اگر بیست و یک مثقال اضافه شود، باید زکات تمام آنها را بدهد، و اگر کمتر اضافه شود، مقدارى که اضافه شده، کمتر از "21" مثقال است زکات ندارد. بنا بر این اگر انسان یک چهلم هر چه طلا و نقره دارد بدهد، زکاتى را که بر او واجب بوده داده و گاهى هم بیشتر از مقدار واجب داده است مثلاً کسى که "110" مثقال نقره دارد اگر یک چهلم آن را بدهد زکاة "105" مثقال آن را که واجب بوده داده و مقدارى هم براى "5" مثقال آن داده که واجب نبوده است.
(مسأله 1946): کسى که طلا یا نقره او به اندازه نصاب است، اگر چه زکاة آن را داده باشد، تا وقتى که از نصاب اول کم نشده، همه سال باید زکاة آن را بدهد.
(مسأله 1947): زکاة طلا و نقره در صورتى واجب مى شود که آن را سکه زده باشند و معامله با آن رواج داشته باشد. و اگر سکه آن از بین هم رفته باشد باید زکاة آن را بدهد.
(مسأله 1948): طلا و نقره سکه دارى که براى زینت، زنها بکار مى برند در صورتى که رواج معامله با آن باقى باشد، یعنى باز معامله پول طلا و نقره با آن شود بنا بر احتیاط زکاة آن واجب است. ولى اگر رواج معامله با آن باقى نباشد زکاة واجب نیست.
(مسأله 1949): کسى که طلا و نقره دارد، اگر هیچ کدام آنها به اندازه نصاب اول نباشد مثلاً "104" مثقال نقره و "14" مثقال طلا داشته باشد زکاة بر او واجب نیست.
(مسأله 1950): چنانکه سابقاً گفته شد زکاة طلا و نقره در صورتى واجب مى شود که انسان یازده ماه مالک مقدار نصاب باشد، و اگر در بین یازده ماه طلا و نقره او از نصاب اول کمتر شود، زکاة بر او واجب نیست.
(مسأله 1951): اگر در بین یازده ماه طلا و نقره اى را که دارد با طلا یا نقره یا چیز دیگر عوض نماید یا آنها را آب کند، زکاة بر او واجب نیست. ولى اگر براى فرار از دادن زکاة این کارها را بکند احتیاط مستحب آنست که زکاة را بدهد.
(مسأله 1952): اگر در ماه دوازدهم پول طلا و نقره را آب کند، باید زکاة آنها را بدهد و چنانچه به واسطه آب کردن، وزن یا قیمت آنها کم شود باید زکاتى را که پیش از آب کردن بر او واجب بوده بدهد.
(مسأله 1953): اگر طلا و نقره اى که دارد خوب و بد داشته باشد، مى تواند زکاة هر کدام از خوب و بد را از خود آن بدهد بلگه اگر قسمتى از نصاب طلا و نقره بد باشد مى تواند زکاة را از قسمت بد بدهد ولى بهتر آن است که زکاة همه آنها را از طلا و نقره خوب بدهد.
(مسأله 1954): پول طلا و نقره اى که بیشتر از اندازه معمول فلز دیگر دارد اگر به آن پول طلا و نقره بگویند در صورتى که بحد نصاب برسد زکات واجب است، هر چند خالصش بحد نصاب نرسد ولى اگر به آن پول طلا و نقره نگویند وجوب زکاة در آن محل اشکال است، هر چند خالصش بحد نصاب برسد.
(مسأله 1955): اگر پول طلا و نقره اى که دارد به مقدار معمول، فلز دیگر با آن مخلوط باشد، چنانچه زکاة آن را از پول طلا و نقره اى که بیشتر از معمول فلز دیگر دارد یا از پول غیر طلا و نقره بدهد ولى به قدرى باشد که قیمت آن، به اندازه قیمت زکاتى باشد که بر او واجب است، اشکال ندارد.
زکاة شتر و گاو و گوسفند
▲ زکاة شتر و گاو و گوسفند
(مسأله 1956): زکاة شتر و گاو و گوسفند غیر از شرطهایى که گفته شد دو شرط دیگر دارد.
"اول" آنکه حیوان در تمام سال بیکار باشد ولى اگر در تمام سال یکى یا دو روز هم کار کرده باشد، بنا بر احتیاط زکاة آن واجب است."دوم" آنکه در تمام سال از علف بیابان بچرد، پس اگر تمام سال یا مقدارى از آن از علف چیده شده، یا از زراعتى که ملک او یا ملک کسى دیگر است بچرد زکاة ندارد. ولى اگر در تمام سال یک روز یا دو روز از علف مالک بخورد، بنا بر احتیاط زکاة آن واجب مى باشد.
(مسأله 1957): اگر انسان براى شتر و گاو و گوسفند خود چراگاهى را که کسى نکاشته بخرد، یا اجاره کند، وجوب زکاة در آن مشکل است اگر چه احوط دادن زکاة است ولى اگر براى چراندن در آن باج بدهد، باید زکاة را بدهد.
نصاب شتر
▲ نصاب شتر
(مسأله 1958): شتر: دوازده نصاب دارد:
"اول" پنج شتر. و زکاة آن یک گوسفند است. و تا شماره شتر به این مقدار نرسد زکاة ندارد.
"دوم" ده شتر و زکاة آن دو گوسفند است.
"سوم" پانزده شتر و زکاة آن سه گوسفند است.
"چهارم" بیست شتر و زکاة آن چهار گوسفند است.
"پنجم" بیست و پنج شتر و زکاة آن پنج گوسفند است.
"ششم" بیست و شش شتر و زکاة آن یک شترى است. که داخل سال دوم شده باشد.
"هفتم" سى و شش شتر و زکاة آن یک شتریست که داخل سال سوم شده باشد.
"هشتم" چهل و شش شتر و زکاة آن یک شتریست که داخل سال چهارم شده باشد.
"نهم" شصت و یک شتر، و زکاة آن شتریست که داخل سال پنجم شده باشد.
"دهم" هفتاد و شش شتر. و زکاة آن دو شتریست که داخل سال سوم شده باشد.
"یازدهم" نود و یک شتر و زکاة آن دو شتریست که داخل سال چهارم شده باشد.
"دوازدهم" صد و بیست و یک شتر و بالاتر از آن است که چهل تا چهل تا حساب کند و براى هر چهل تا یک شترى بدهد که داخل سال سوم شده باشد، یا پنجاه تا پنجاه تا، حساب کند و براى هر پنجاه تا یک شترى
بدهد که داخل سال چهارم شده باشد، و یا با چهل و پنجاه حساب کند، ولى در هر صورت باید طورى حساب کند که چیزى باقى نماند، یا اگر چیزى باقى مى ماند، از نُه تا بیشتر نباشد، مثلاً اگر "140" شتر دارد براى هر صد تا دو شترى که داخل سال چهارم شده، و براى هر چهل تا یک شترى که داخل سال
سوم شده بدهد، و شترى که در زکاة داده مى شود باید ماده باشد.
(مسأله 1959): زکاة مابین 2 نصاب واجب نیست پس اگر شماره شترهائى که دارد از نصاب اول که پنج است بگذرد، تا به نصاب دوم که ده تا است نرسیده باشد فقط باید زکاة پنج تاى آن را بدهد. و همچنین است حال در نصابهاى بعد.
نصاب گاو
▲ نصاب گاو
(مسأله 1960): گاو دو نصاب دارد:
"نصاب اول آن" سى تا است که وقتى شماره گاو به سى رسید، اگر شرایطى را که گفته شد داشته باشد، باید یک گوساله اى که داخل سال دوم شده از بابت زکاة بدهد و احتیاط واجب آن است که گوساله نر باشد.
"نصاب دوم آن" چهل است و زکاة آن یک گوساله ماده ایست که داخل سال سوم شده باشد و زکاة مابین سى و چهل واجب نیست. مثلاً کسى سى و نه گاو دارد فقط باید زکاة سى تاى آنها را بدهد و نیز اگر از چهل گاو زیادتر داشته باشد تا به شصت نرسیده، فقط باید زکاة چهل تاى آن را بدهد و بعد از آن که به شصت رسید چون دو برابر نصاب اول را دارد، باید دو گوساله اى که وارد سال دوم شده بدهد، و همچنین هر چه بالاتر رود باید یا سى تا سى تا حساب کند یا چهل تا چهل تا، یا سى و چهل حساب نماید و زکاة آن را بدستورى که گفته شد بدهد، ولى باید طورى حساب کند، که چیزى باقى نماند، یا اگر چیزى باقى مى ماند از نه تا بیشتر نباشد، مثلاً اگر هفتاد گاو دارد، باید به حساب سى و چهل حساب کند و براى سى تاى آن زکاة سى تا، و براى چهل تاى آن زکاة چهل تا را بدهد، چون اگر به حساب سى تا حساب
کند، ده تا زکاة نداده مى ماند.
نصاب گوسفند
▲ نصاب گوسفند
(مسأله 1961): گوسفند پنج نصاب دارد:
"اول" چهل تا است و زکاة آن یک گوسفند است و تا گوسفند به چهل نرسد زکاة ندارد.
"دوم" صد و بیست و یک است و زکاة آن دو گوسفند است.
"سوم" دویست و یک است و زکاة آن سه گوسفند است.
"چهارم" سیصد و یک است و زکاة آن چهار گوسفند است.
"پنجم" چهارصد و بالاتر از آن است که باید آنها را صد تا صد تا حساب کند و براى هر صد تاى آن یک گوسفند بدهد، و لازم نیست زکاة را از خود گوسفندها بدهد، بلکه اگر گوسفند دیگرى بدهد، یا مطابق قیمت گوسفند پول بدهد، کافى است.
(مسأله 1962): زکاة مابین دو نصاب واجب نیست پس اگر شماره گوسفندهاى کسى از نصاب اول که چهل است بیشتر باشد، تا به نصاب دوم که صد و بیست و یک است نرسیده باشد فقط باید زکاة چهل تاى آن را بدهد و زیادى آن زکاة ندارد و همچنین است حکم در نصابهاى بعد.
(مسأله 1963): زکاة شتر و گاو و گوسفند که به مقدار نصاب برسد واجب است چه همه آنها نر باشند، یا ماده یا بعضى نر باشند و بعضى ماده.
(مسأله 1964): در زکاة، گاو و گاومیش یک جنس حساب مى شود و شتر عربى و غیر عربى، یک جنس است، و همچنین بز و میش و شیشک در زکاة، با هم فرق ندارند.
(مسأله 1965): اگر براى زکاة گوسفند بدهد، بنا بر احتیاط واجب باید اقلاً داخل سال دوم شده باشد و اگر بز بدهد احتیاطاً باید داخل سال سوم شده باشد.
(مسأله 1966): گوسفندى را که بابت زکاة مى دهد، اگر قیمتش مختصرى از گوسفندهاى دیگر او کمتر باشد اشکال ندارد، ولى بهتر است گوسفندى را که قیمت آن از تمام گوسفندهایش بیشتر است بدهد و همچنین است در گاو و شتر.
(مسأله 1967): اگر چند نفر با هم شریک باشند هر کدام آنان که سهمش به نصاب اول رسیده باید زکاة بدهد، و بر کسى که سهم او کمتر از نصاب اول است زکاة واجب نیست.
(مسأله 1968): اگر یک نفر در چند جا گاو یا شتر یا گوسفند داشته باشد و روى هم به اندازه نصاب باشند، باید زکاة آنها را بدهد.
(مسأله 1969): اگر گاو و گوسفند و شترى که دارد مریض و معیوب هم باشند باید زکاة آنها را بدهد.
(مسأله 1970): اگر گاو و گوسفند و شترى را که دارد، همه مریض یا معیوب یا پیر باشند، مى تواند زکاة را از خود آنها بدهد، ولى اگر همه سالم و بى عیب و جوان باشند، نمى تواند زکاة آنها را مریض یا معیوب، یا پیر بدهد.
بلکه اگر بعضى از آنها سالم، و بعضى مریض و دسته اى معیوب، و دسته دیگر بى عیب و مقدارى پیر و مقدارى جوان باشند احتیاط واجب آن است که براى زکاة آنها سالم و بى عیب و جوان بدهد.
(مسأله 1971): اگر پیش از تمام شدن ماه یازدهم، گاو و گوسفند و شترى را که دارد با چیز دیگرى عوض کند، یا نصابى را که دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نماید، مثلاً چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند دیگر بگیرد، زکاة بر او واجب نیست.
(مسأله 1972): کسى که باید زکاة گاو و گوسفند و شتر را بدهد، اگر زکاة آنها را از مال دیگرش بدهد، تا وقتى شماره آنها از نصاب کم نشده همه ساله باید زکاة را بدهد. و اگر از خود آنها بدهد و از نصاب اول کمتر شود زکاة بر او واجب نیست، مثلاً کسى که چهل گوسفند دارد. اگر از مال دیگرش زکاة آنها را بدهد تا وقتى که گوسفندهاى او از چهل کم نشده، همه سال باید یک گوسفند بدهد، و اگر از خود آنها بدهد، تا وقتى به چهل نرسیده زکاة بر او واجب نیست.
مصرف زکاة
▲ مصرف زکاة
(مسأله 1973): انسان مى تواند زکاة را در هشت مورد مصرف کند:
"اول" فقیر، و او کسى است مخارج سال خود و عیالاتش را ندارد، ولى کسى که صنعت یا ملک یا سرمایه اى دارد که مى تواند مخارج سال خود را بگذراند فقیر نیست.
"دوم" مسکین و او کسى است که از فقیر سخت تر مى گذراند.
"سوم" کسى که از طرف امام ((علیه السلام)) یا نائب امام مأمور است که زکاة را جمع و نگهدارى نماید و به حساب آن رسیدگى کند و آن را به امام یا نائب امام یا فقیر برساند.
"چهارم" کافرهائى که اگر زکاة به آنان بدهند بدین اسلام مایل مى شوند یا در جنگ به مسلمانان کمک مى کنند.
"پنجم" خریدارى بنده هائى که در شدت مى باشند و آزاد کردن آنان.
"ششم" بدهکارى، که نمى تواند قرض خود را بدهد.
"هفتم" فى سبیل الله، یعنى کارهائى که مى توان با آن قصد قربت نمود مثل ساختن مسجد، و مدرسه اى که علوم دینیه در آن خوانده مى شود و مستشفى و تنظیم شهر، و اسفالت راهها و توسعه آنها و مانند اینها.
"هشتم" ابن السبیل، یعنى مسافرى که در سفر درمانده شده و احکام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.
(مسأله 1974): احتیاط واجب آنست که فقیر و مسکین بیشتر از مخارج سال خود و عیالاتش را از زکاة نگیرند، و اگر مقدارى پول یا جنس دارند، فقط به اندازه کسرى مخارج یک سالش زکاة بگیرند.
(مسأله 1975): کسى که مخارج سالش را داشته، اگر مقدارى از آن را مصرف کند و بعد شک کند که آنچه باقى مانده به اندازه مخارج یک سال او هست یا نه، نمى تواند زکاة بگیرد.
(مسأله 1976): صنعتگر یا مالک یا تاجرى که درآمد او از مخارج سالش کمتر است، مى تواند براى کسرى مخارجش زکاة بگیرد، و لازم نیست ابزار کار یا ملک، یا سرمایه خود را به مصرف مخارج برساند.
(مسأله 1977): فقیرى که خرج سال خود و عیالاتش را ندارد، اگر خانه اى دارد که ملک اوست و در آن نشسته، یا مال سوارى دارد چنانچه بدون اینها نتواند زندگى کند، اگر چه براى حفظ آبرویش باشد، مى تواند زکاة بگیرد، و همچنین است اثاث خانه، و ظرف، و لباس تابستانى، و زمستانى و چیزهائى که به آنها احتیاج دارد و فقیرى که اینها را ندارد، اگر به اینها احتیاج داشته باشد، مى تواند از زکاة خریدارى نماید.
(مسأله 1978): فقیرى که یاد گرفتن صنعت براى او مشکل نیست، بنا بر احتیاط واجب باید یاد بگیرد و با گرفتن زکاة زندگى نکند ولى تا وقتى مشغول یاد گرفتن است مى تواند زکاة بگیرد.
(مسأله 1979): به کسى که قبلاً فقیر بوده و یا اینکه معلوم نباشد فقیر بوده یا نه، و مى گویند فقیرم، اگر چه انسان از گفته او اطمینان پیدا نکند مى شود زکاة داد.
(مسأله 1980): کسى که مى گوید فقیرم و قبلاً فقیر نبوده، چنانچه از گفته او اطمینان پیدا نشود، احتیاط واجب آنست که به او زکاة ندهند.
(مسأله 1981): کسى که باید زکاة بدهد، اگر از فقیرى طلبکار باشد، مى تواندطلبى را که از او دارد، بابت زکاة حساب کند. بشرط اینکه قرضى را که گرفته در معصیت، مصرف نکرده باشد.
(مسأله 1982): اگر فقیر بمیرد و مال او به اندازه قرضش نباشد، انسان مى تواندطلبى را که از او دارد بابت زکاة حساب کند بلکه اگر مال او به اندازه قرضش باشد و ورثه قرض او را ندهند، یا بجهت دیگر انسان نتواند طلب خود را بگیرد، نیز مى تواند طلبى را که از او دارد، بابت زکاة حساب کند.
(مسأله 1983): چیزى را که انسان بابت زکاة به فقیر مى دهد لازم نیست به او بگوید که زکاة است، بلکه اگر فقیر خجالت بکشد مستحب است مال را به قصد زکاة به او داده و زکاة بودنش را اظهار ننماید.
(مسأله 1984): اگر به خیال اینکه کسى فقیر است به او زکاة بدهد، بعد بفهمد فقیر نبوده، یا از روى ندانستن مسأله به کسى که مى داند فقیر نیست، زکاة بدهد کافى نیست، پس چنانچه چیزى را که به او داده باقى باشد بایستى از او بگیرد و به مستحق بدهد و اگر از بین رفته باشد، پس اگر کسى که آن چیز را گرفته مى دانسته زکاة است، انسان مى تواند عوض آن را از او بگیرد و به مستحق بدهد و اگر نمى دانسته زکاة است نمى تواند چیزى از او بگیرد و باید از مال خودش زکاة را به مستحق بدهد.
(مسأله 1985): کسى که بدهکار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد اگر چه مخارج سال خود را داشته باشد، مى تواند براى دادن قرض خود زکاة را بگیرد، ولى باید مالى را که قرض کرده در معصیت خرج نکرده باشد.
(مسأله 1986): اگر به کسى که بدهکار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد، زکاة بدهد، بعد بفهمد قرض را در معصیت مصرف کرده چنانچه آن بدهکار فقیر باشد، مى تواند آنچه را به او داده شده بابت زکاة حساب کند.
(مسأله 1987): کسى که بدهکار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد اگر چه فقیر نباشد، انسان مى تواند طلبى را که از او دارد بابت زکاة حساب کند.
(مسأله 1988): مسافرى که خرجى او تمام شده، یا مرکبش از کار افتاده، چنانچه سفر او سفر معصیت نباشد و نتواند با قرض کردن یا فروختن چیزى، خود را به مقصد برساند، اگر چه در وطن خود فقیر نباشد، مى تواند زکاة بگیرد، ولى اگر بتواند در جاى دیگر با قرض کردن یا فروختن چیزى مخارج
سفر خود را فراهم کند فقط به مقدارى که به آنجا برسد مى تواند زکاة بگیرد.
(مسأله 1989): مسافرى که در سفر درمانده و زکاة گرفته بعد از آنکه به وطنش رسید، اگر چیزى از زکاة زیاد آمده باشد، باید آن را به حاکم شرع بدهد و بگوید آن چیز زکاة است.
شرایط کسانى که مستحق زکات اند
▲ شرایط کسانى که مستحق زکات اند
(مسأله 1990): کسى که زکاة مى گیرد باید شیعه دوازده امامى باشد اگر انسان کسى را شیعه بداند و به او زکاة بدهد، بعد معلوم شود شیعه نبوده باید دوباره زکاة بدهد.
(مسأله 1991): اگر طفل یا دیوانه اى از شیعه فقیر باشد، انسان مى تواند به ولىّ او زکاة بدهد. به قصد اینکه آنچه مى دهد ملک طفل یا دیوانه باشد.
(مسأله 1992): اگر به ولى طفل و دیوانه دسترسى ندارد، مى تواند خودش یا به وسیله یک نفر امین زکاة را به مصرف طفل یا دیوانه برساند و باید موقعى که زکاة به مصرف آنان مى رسد نیّت زکاة کند.
(مسأله 1993): به فقیرى که گدائى مى کند، مى شود زکاة داد ولى به کسى که زکاة را در معصیت مصرف مى کند، نباید زکاة داد.
(مسأله 1994): به کسى که شرابخوار است نمى توان زکاة داد بلکه کسى که معصیت کبیره را آشکارا به جا مى آورد یا نماز نمى خواند هر چند آشکارا نباشد، احتیاط واجب آن است که زکاة ندهند.
(مسأله 1995): به کسى که بدهکار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد اگر چه مخارج او بر انسان واجب باشد، مى شود قرضش را از زکاة داد.
(مسأله 1996): انسان نمى تواند مخارج کسانى را که مثل اولاد خرجشان بر او واجب است از زکاة بدهد، ولى اگر مخارج آنان را ندهد، دیگران مى توانند به آنان زکاة بدهند.
(مسأله 1997): اگر انسان زکاة را به پسرش بدهد که خرج زن و نوکر و کلفت خود نماید اشکال ندارد.
(مسأله 1998): اگر پسر به کتابهاى علمى دینى احتیاج داشته باشد پدر مى تواند آنها را از زکاة خریده در معرض استفاده پسر قرار دهد.
(مسأله 1999): پدرى که تمکن تزویج پسرش را ندارد مى تواند از زکاة براى پسرش زن بگیرد و همچنین است پسر نسبت به پدر.
(مسأله 2000): به زنى که شوهرش مخارج او را مى دهد و زنى که شوهرش خرجى او را نمى دهد ولى ممکن است او را به دادن خرجى مجبور کنند، نمى شود زکاة داد.
(مسأله 2001): زنى که صیغه شده اگر فقیر باشد، شوهرش و دیگران مى توانند به او زکاة بدهند، ولى اگر شوهرش در ضمن عقد شرط کند که مخارج او را بدهد، یا به جهت دیگرى دادن مخارجش بر او واجب باشد در صورتى که مخارج آن زن را بدهد، نمى شود به آن زن زکاة داد.
(مسأله 2002): زن مى تواند به شوهرى فقیر خود زکاة بدهد، اگر چه شوهر زکاة را صرف مخارج خود آن زن نماید.
(مسأله 2003): سید نمى تواند از غیر سید زکاة بگیرد ولى اگر خمس و سایر وجوهات کفایت مخارج آن را نکند و از گرفتن زکاة ناچار باشد مى تواند از غیر سید زکاة بگیرد.
(مسأله 2004): به کسى که معلوم نیست سید است یا نه، مى شود زکاة داد.
نیّت زکاة
▲ نیّت زکاة
(مسأله 2005): انسان باید زکاة را به قصد قربت یعنى براى انجام فرمان خداوند عالم بدهد و در نیّت معین کند که آنچه را مى دهد زکاة مال است یا زکاة فطره، ولى اگر مثلاً زکاة گندم و جو بر او واجب باشد، لازم نیست معین کند چیزى را که مى دهد زکاة گندم است یا زکاة جو.
(مسأله 2006): کسى که زکاة چند مال بر او واجب شده، اگر مقدارى زکاة بدهد و نیّت هیچ کدام آنها را نکند، چنانچه چیزى را که داده هم جنس یکى از آنها باشد، زکاة همان جنس حساب مى شود، و اگر از قسم پول بدهد که هم جنس هیچ کدام آنها نباشد، به همه آنها قسمت مى شود، پس کسى که زکاة چهل گوسفند و زکاة پانزده مثقال طلا بر او واجب است، اگر مثلاً یک گوسفند از بابت زکاة بدهد و نیّت هیچ کدام آنها را نکند، زکاة گوسفند حساب مى شود ولى اگر مقدارى پول نقره یا اسکناس بدهد به زکاتى که براى گوسفند و طلا بدهکار است تقسیم مى شود.
(مسأله 2007): اگر کسى را وکیل کند که زکاة مال او را بدهد، موقعى که زکاة را به آن وکیل مى دهد، باید نیّت کند که آنچه را که وکیل او بعداً به فقیر مى دهد، زکاة باشد، و احوط این است که نیّت او تا زمان رسیدن زکاة به فقیر مستمر باشد.
(مسأله 2008): اگر بدون قصد قربت زکاة را به فقیر بدهد و پیش از آنکه آن مال از بین برود، نیّت زکاة کند، زکاة حساب مى شود.
مسائل متفرقه زکاة
▲ مسائل متفرقه زکاة
(مسأله 2009): بنا بر احتیاط موقعى که گندم و جو را از کاه جدا مى کنند و موقع خشک شدن خرما و انگور، انسان باید زکاة را به فقیر بدهد، یا از مال خود جدا کند. و زکاة طلا و نقره و گاو و گوسفند و شتر را بعد از تمام شدن ماه یازدهم به فقیر بدهد، یا از مال خود جدا نماید، ولى اگر منتظر فقیر معینى باشد یا بخواهد به فقیرى بدهد که از جهتى برترى دارد، مى تواند زکاة را جدا نکند.
(مسأله 2010): بعد از جدا کردن زکاة لازم نیست فوراً آن را به مستحق بدهد ولى اگر به کسى که مى شود زکاة داد، دسترسى دارد، احتیاط واجب آن است که دادن زکاة را تأخیر نیندازد، مگر اینکه انتظار شخصى بهتر یا مصرف ارجح را داشته باشد.
(مسأله 2011): کسى که مى تواند زکاة را به مستحق برساند، اگر ندهد و به واسطه کوتاهى کردن او از بین برود، باید عوض آن را بدهد.
(مسأله 2012): کسى که مى تواند زکاة را به مستحق برساند، اگر زکاة را ندهد و بدون آنکه در نگهدارى آن کوتاهى کند از بین برود، چنانچه دادن زکاة را قدرى به تأخیر انداخته که نمى گویند فوراً داده است باید عوض آن را بدهد و اگر به این مقدار تأخیر نینداخته مثلاً دو یا سه ساعت تأخیر انداخته و در همان دو سه ساعت تلف شده، در صورتى که مستحق حاضر نبوده، چیز بر او واجب نیست و اگر مستحق حاضر بوده بنا بر احتیاط واجب باید عوض آن را بدهد.
(مسأله 2013): اگر زکاة را از مال خود کنار بگذارد، مى تواند در بقیه آن تصرف کند. و اگر از مال دیگرش کنار بگذارد، مى تواند در تمام مال تصرف نماید.
(مسأله 2014): انسان نمى تواند زکاتى را که کنار گذاشته براى خود بردارد و چیز دیگرى به جاى آن بگذارد.
(مسأله 2015): اگر از زکاتى که کنار گذاشته منفعت حاصل شود. مثلاً گوسفندى را که براى زکاة گذاشته بره بیاورد، مال فقیر است.
(مسأله 2016): اگر موقعى که زکاة را کنار مى گذارد مستحقى حاضر باشد احتیاط آن است زکاة را باو بدهد، مگر کسى را در نظر داشته باشد که دادن زکاة به او از جهتى بهتر باشد.
(مسأله 2017): اگر بدون اجازه حاکم شرع با مالى که براى زکاة کنار گذاشته تجارت کند و ضرر نماید، نباید چیزى از زکاة کم کند، ولى اگر منفعت کند، باید آن را به مستحق بدهد.
(مسأله 2018): اگر پیش از آنکه زکاة بر او واجب شود، چیزى بابت زکاة به فقیر بدهد، زکاة حساب نمى شود و بعد از آنکه زکاة بر او واجب شد اگر چیزى را که به فقیر داده از بین نرفته باشد و آن فقیر هم به فقر خود باقى باشد، مى تواند آن چیز را زکاة حساب کند.
(مسأله 2019): فقیرى که مى داند زکاة بر انسان واجب نشده، اگر چیزى بابت زکاة بگیرد و پیش او تلف شود ضامن است پس موقعى که زکاة بر انسان واجب مى شود، اگر آن فقیر به فقر خود باقى باشد، مى تواند عوض چیزى را که به او داده بابت زکاة حساب نماید.
(مسأله 2020): فقیرى که نمى داند زکاة بر انسان واجب نشده اگر چیزى بابت زکاة بگیرد و پیش او تلف شود، ضامن نیست و انسان نمى تواند عوض آن را بابت زکاة حساب کند.
(مسأله 2021): مستحب است زکاة گاو و گوسفند و شتر را به فقیرهاى آبرومند بدهد و در دادن زکاة، خویشان خود را بر دیگران، و اهل علم و کمال را بر غیر آنان و کسانى را که اهل سؤال نیستند بر اهل سؤال مقدم بدارد. ولى اگر دادن زکاة به فقیرى از جهت دیگر بهتر باشد، مستحب است زکاة را باو بدهد.
(مسأله 2022): بهتر است زکاة را آشکار و صدقه مستحبى را مخفى بدهند.
(مسأله 2023): اگر در شهر کسى که مى خواهد زکاتى بدهد مستحقى نباشد و نتواند زکاة را به مصرف دیگرى هم که براى آن معین شده برساند چنانچه امید نداشته باشد که بعداً مستحق پیدا کند باید زکاة را به شهر دیگر ببرد و به مصرف زکاة برساند، و مى تواند مخارج بردن به آن شهر را از زکاة بردارد و اگر زکاة تلف شود ضامن نیست.
(مسأله 2024): اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود، مى تواند زکاة را به شهر دیگر ببرد. ولى مخارج بردن به آن شهر را باید از خودش بدهد و اگر زکاة تلف شود ضامن است، مگر آنکه به امر حاکم شرع برده باشد.
(مسأله 2025): اجرت وزن کردن و پیمانه نمودن گندم و جو و کشمش و خرمائى را که براى زکاة مى دهد با خود اوست.
(مسأله 2026): کسى که "2" مثقال و "15" نخود نقره یا بیشتر از بابت زکات بدهکار است، بنا بر احتیاط مستحب، کمتر از دو مثقال و پانزده نخود نقره به یک فقیر ندهد و نیز اگر غیر نقره چیز دیگرى مثل گندم و جو بدهکار باشد و قیمت آن به "2" مثقال و "15" نخود نقره برسد بنا بر احتیاط مستحب به یک فقیر کمتر از آن ندهند.
(مسأله 2027): مکروه است انسان از مستحق درخواست کند که زکاتى را که از او گرفته به او بفروشد ولى اگر مستحق بخواهد چیزى را که گرفته بفروشد بعد از آنکه به قیمت برساند، کسى که زکاة را به او داده در خریدن آن بر دیگران مقدم است.
(مسأله 2028): اگر شک کند زکاتى را که بر او واجب بوده داده یا نه و مال زکاة دار موجود باشد باید زکاة را بدهد، هر چند شک او براى زکاة سالهاى پیش بوده باشد و اگر عین تلف شده، زکاتى بر او نیست هر چند از سال حاضر باشد.
(مسأله 2029): فقیر نمى تواند زکاة را به کمتر از مقدار آن صلح کند یا چیزى را گرانتر از قیمت آن بابت زکاة قبول نماید، یا زکاة را از مالک بگیرد و به او ببخشد ولى کسى که زکاة زیادى بدهکار است و فقیر شده و نمى تواند زکاة را بدهد، چنانچه توبه کند، فقیر مى تواند زکاة را از او بگیرد و به او ببخشد.
(مسأله 2030): انسان مى تواند از زکاة قرآن یا کتاب دینى یا کتاب دعا بخرد و وقف نماید، اگر چه بر اولاد خود یا کسانى وقف کند که خرج آنان بر او واجب است. و نیز مى تواند تولیت وقف را براى خود یا اولاد خود قرار دهد.
(مسأله 2031): انسان نمى تواند از زکاة ملک بخرد و بر اولاد خود یا بر کسانى که مخارج آنان بر او واجب است وقف نماید که عایدى آن را به مصرف مخارج خود برسانند.
(مسأله 2032): فقیر مى تواند براى رفتن بحج و زیارت و مانند اینها از سهم سبیل الله زکاة بگیرد، اگر چه به مقدار خرج سالش زکاة گرفته باشد.
(مسأله 2033): اگر مالک، فقیرى را وکیل کند که زکاة مال او را بدهد چنانچه آن فقیر یقین نداشته باشد که قصد مالک این بوده که خود آن فقیر از زکاة برندارد، مى تواند به مقدارى که به دیگران مى دهد براى خودش نیز بردارد.
(مسأله 2034): اگر فقیر شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره را بابت زکاة بگیرد چنانچه شرطهایى که براى واجب شدن زکاة گفته شده در آنها جمع شود، باید زکاة آنها را بدهد.
(مسأله 2035): اگر دو نفر در مالى که زکاة آن واجب شده با هم شریک باشند و یکى از آنان زکاة قسمت خود را بدهد و بعد مال را تقسیم کنند چنانچه بداند شریکش زکاة سهم خود را نداده و بعداً نیز نمى دهد تصرف او در سهم خودش هم اشکال دارد مگر اینکه زکاة شریک را تبرعاً با اذن او، و در صورت امتناع، با اذن حاکم شرع بدهد.
(مسأله 2036): کسى که خمس یا زکاة بدهکار است و کفاره و نذر و مانند اینها بر او واجب است و قرض هم دارد، چنانچه نتواند همه آنها را بدهد اگر مالى که خمس یا زکاة آن واجب شده، از بین نرفته باشد، باید خمس و زکاة را بدهد، و اگر از بین رفته باشد مى تواند خمس یا زکاة را بدهد یا کفاره و نذر و قرض و مانند اینها را ادا نماید.
(مسأله 2037): کسى که خمس یا زکاة بدهکار است و حجة الاسلام بر او واجب است و قرض هم دارد، اگر بمیرد و مال او براى همه آنها کافى نباشد چنانچه مالى که خمس و زکاة آن واجب شده از بین نرفته باشد، باید خمس یا زکاة را بدهند و بقیه مال او را بر حج و قرض قسمت نمایند، و اگر مالى که خمس و زکاة آن واجب شده از بین رفته باشد، باید مال او را صرف حج نمایند و در صورتى که چیزى باقى باشد به خمس و زکاة و قرض، قسمت نمایند.
(مسأله 2038): کسى که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند مى تواند براى معاش خود کسب کند، چنانچه تحصیل آن علم، واجب باشد مى شود به او زکاة داد. و اگر تحصیل آن علم، مستحب باشد، زکاة دادن به او فقط از سهم سبیل الله جائز است و اگر نه واجب نه مستحب باشد جائز نیست به او زکاة بدهند.
زکاة فطره
▲ زکاة فطره
(مسأله 2039): کسى که موقع غروب شب عید فطر بالغ و عاقل است و بیهوش و فقیر و بنده کس دیگر نیست، باید براى خودش و کسانى که نانخور او هستند هر نفرى یک صاع که تقریباً سه کیلو است گندم یا جو یا خرما یا کشمش یا برنج یا ذرت و مانند اینها به مستحق بدهد و اگر پول یکى از اینها را هم بدهد کافى است.
(مسأله 2040): کسى که مخارج سال خود و عیالاتش را ندارد و کسى هم ندارد که بتواند مخارج سال خود و عیالاتش را بگذراند فقیر است و دادن زکاة فطره بر او واجب نیست.
(مسأله 2041): انسان فطره کسانى را که در غروب شب عید فطر نانخور او حساب مى شوند باید بدهد، کوچک باشند یا بزرگ، مسلمان باشند یا کافر، دادن خرج آنها بر او واجب باشد یا نه، در شهر خود او باشند یا در شهر دیگر.
(مسأله 2042): اگر کسى را که نانخور او است و در شهر دیگر است وکیل کند که از مال او فطره خود رابدهد، چنانچه اطمینان داشته باشد که فطره را مى دهد، لازم نیست خودش فطره او را بدهد.
(مسأله 2043): فطره مهمانى که پیش از غروب شب عید فطر با رضایت صاحبخانه وارد شده و نانخور او حساب مى شود، بر او واجب است.
(مسأله 2044): واجب بودن فطره مهمانى که پیش از غروب شب عید بدون رضایت صاحبخانه وارد مى شود و مدتى نزد او مى ماند محل اشکال است احتیاط وجوبى در دادن است، و همچنین است فطره کسى که انسان را مجبور کرده اند که خرجى او را بدهد.
(مسأله 2045): فطره مهمانى که بعد از غروب شب عید فطر وارد مى شود در صورتى که نانخور او حساب مى شود بنا بر احتیاط، واجب است و الاّ واجب نیست اگر چه پیش از غروب او را دعوت کرده باشد و در خانه او افطار کند.
(مسأله 2046): اگر کسى موقع غروب شب عید فطر دیوانه باشد در صورتى که دیوانگى او تا ظهر روز عید فطر باقى باشد زکاة فطره بر او واجب نیست و الاّ بنا بر احتیاط واجب لازم است فطره را بدهد.
(مسأله 2047): اگر پیش از غروب یا مقارن غروب بچه بالغ شود یا دیوانه عاقل گردد، یا فقیر غنى شود در صورتى که شرایط واجب شدن فطره را دارا باشد زکاة فطره را باید بدهد.
(مسأله 2048): کسى که موقع غروب شب عید فطر، زکاة فطره بر او واجب نیست، اگر تا پیش از ظهر روز عید شرطهاى واجب شدن فطره در او پیدا شود احتیاط واجب آن است که، زکاة فطره را بدهد.
(مسأله 2049): کافرى که بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شده فطره بر او واجب نیست ولى مسلمانى که شیعه نبوده، اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود باید زکاة فطره را بدهد.
(مسأله 2050): کسى که فقط به اندازه یک صاع که تقریباً سه کیلو است گندم و مانند آن را دارد، مستحب است زکاة فطره را بدهد، و چنانچه عیالاتى داشته باشد و بخواهد فطره آنها را هم بدهد، مى تواند به قصد فطره آن یک صاع را به یکى از عیالاتش بدهد، و او هم به همین قصد به دیگرى بدهد و همچنین تا به نفر آخر برسد، و بهتر است نفر آخر چیزى را که مى گیرد به کسى بدهد که از خودشان نباشد و اگر یکى از آنها صغیر باشد، ولىّ او به جاى او مى گیرد و احتیاط آن است که چیزى را که براى صغیر گرفته به کسى ندهد.
(مسأله 2051): اگر بعد از غروب شب عید بچه دار شود واجب نیست فطره او را بدهد. ولى احتیاط واجب آن است که فطره کسانى را که بعد از غروب تا پیش از ظهر عید نانخور او حساب مى شوند بدهد.
(مسأله 2052): اگر کسى نانخور کسى باشد و پیش از غروب یا مقارن غروب نانخور کس دیگر شود فطره او بر کسى که نانخور او شده واجب است. مثلاً اگر دختر پیش از غروب به خانه شوهر برود، باید شوهرش فطره او را بدهد.
(مسأله 2053): کسى که دیگرى باید فطره او را بدهد، واجب نیست فطره خود را بدهد.
(مسأله 2054): اگر فطره انسان بر کسى واجب باشد و او فطره را ندهد بر خود انسان واجب نمى شود.
(مسأله 2055): اگر کسى که فطره او بر دیگرى واجب است خودش فطره بدهد، از کسى که فطره بر او واجب شده ساقط نمى شود.
(مسأله 2056): زنى که شوهرش مخارج او را نمى دهد، چنانچه نانخور کسى دیگر باشد، فطره اش بر آن کس واجب است و اگر نانخور کس دیگر نیست در صورتى که فقیر نباشد، باید فطره خود را بدهد.
(مسأله 2057): کسى که سید نیست، نمى تواند به سید فطره بدهد حتى اگر سیدى نانخور او باشد، نمى تواند فطره او را به سید دیگرى بدهد.
(مسأله 2058): فطره طفلى که از مادر یا دایه شیر مى خورد، بر کسى است که مخارج مادر یا دایه را مى دهد، ولى اگر مادر یا دایه مخارج خود را از مال طفل برمى دارد، فطره طفل بر کسى واجب نیست.
(مسأله 2059): انسان اگر چه مخارج عیالاتش را از مال حرام بدهد باید فطره آنان را از مال حلال بدهد.
(مسأله 2060): اگر انسان کسى را اجیر نماید و شرط کند که مخارج او را بدهد باید فطره او را بدهد، ولى چنانچه شرط کند که مقدار مخارج او را بدهد، مثلاً پولى براى مخارجش بدهد، واجب نیست فطره او را بدهد.
(مسأله 2061): اگر کسى بعد از غروب شب عید فطر بمیرد، باید فطره او و عیالاتش را از مال او بدهند ولى اگر پیش از غروب بمیرد، واجب نیست فطره او و عیالاتش را از مال او بدهند.
مصرف زکاة فطره
▲ مصرف زکاة فطره
(مسأله 2062): اگر زکاة فطره را به یکى از هشت مصرفى که سابقاً براى زکات مال گفته شد برسانند، کافى است. ولى احتیاط مستحب آن است که فقط به فقراى شیعه بدهد.
(مسأله 2063): اگر طفل شیعه اى فقیر باشد، انسان مى تواند فطره را به مصرف او برساند، یا بواسطه دادن به ولىّ او، ملک طفل نماید.
(مسأله 2064): فقیرى که فطره به او مى دهند، لازم نیست عادل باشد ولى دادن به شرابخواب جائز نیست و احتیاط واجب آنست که به بى نماز و کسى که آشکارا معصیت مى کند فطره ندهند.
(مسأله 2065): به کسى که فطره را در معصیت مصرف مى کند نباید فطره بدهند.
(مسأله 2066): احتیاط واجب آنست که به یک فقیر کمتر از یک صاع که تقریباً سه کیلو است فطره ندهند، ولى اگر بیشتر بدهند اشکال ندارد.
(مسأله 2067): اگر از جنسى که قیمتش دو برابر قیمت معمولى آن است مثلاً از گندمى که قیمت آن دو برابر قیمت گندم معمولى است، نصف صاع که معناى آن در مسأله پیش گفته شد بدهد کافى نیست. بلکه اگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهد کافى نیست.
(مسأله 2068): انسان نمى تواند نصف صاع از یک جنس مثلاً گندم و نصف صاع دیگر آن را از جنس دیگر مثلاً جو بدهد، و اگر آن را بقصد قیمت فطره هم بدهد کافى نیست.
(مسأله 2069): مستحب است در دادن زکاة فطره خویشان فقیر خود را بر دیگران مقدم دارد و بعد همسایگان فقیر را، و بعد اهل علم فقیر را ولى اگر دیگران از جهتى برترى داشته باشند، مستحب است آنها را مقدم بدارد.
(مسأله 2070): اگر انسان به خیالى اینکه کسى فقیر است به او فطره بدهد و بعد بفهمد فقیر نبوده، چنانچه مالى را که باو داده از بین نرفته باشد، باید پس بگیرد و به مستحق بدهد و اگر نتواند بگیرد، باید از مال خودش فطره را بدهد، و اگر از بین رفته باشد، در صورتى که گیرنده فطره مى دانسته آنچه را که گرفته فطره است، باید عوض آن را بدهد و اگر نمى دانسته، دادن عوض بر او واجب نیست و انسان باید دوباره فطره را بدهد.
(مسأله 2071): اگر کسى بگوید فقیرم، مى شود باو فطره داد، ولى اگر بداند که قبلاً غنى بوده است، به مجرد گفتنش نمى شود به او فطره داد مگر آنکه از گفته او اطمینان پیدا شود.
مسائل متفرقه زکاة فطره
▲ مسائل متفرقه زکاة فطره
مسأله 2072): انسان باید زکاة فطره را به قصد قربت یعنى براى انجام فرمان خداوند عالم بدهد و موقعى که آن را مى دهد نیّت دادن فطره نماید.
(مسأله 2073): اگر پیش از ماه رمضان فطره را بدهد صحیح نیست و بهتر آنست که در ماه رمضان هم فطره ندهد. ولى اگر پیش از رمضان به فقیر قرض بدهد و بعد از آن که فطره بر او واجب شد، طلب خود را بابت فطره حساب کند مانعى ندارد.
(مسأله 2074): گندم یا چیز دیگرى را که براى فطره مى دهد باید به جنس دیگر یا خاک مخلوط نباشد و چنانچه مخلوط باشد اگر خالص آن به یک صاع که تقریباً سه کیلو است برسد، یا آنچه مخلوط شده به قدرى کم باشد که قابل اعتنا نباشد اشکال ندارد.
(مسأله 2075): اگر فطره را از چیزى معیوب بدهد، بنا بر احتیاط واجب کافى نیست.
(مسأله 2076): کسى که فطره چند نفر را مى دهد لازم نیست همه را از یک جنس بدهد مثلاً اگر فطره بعضى را گندم و فطره بعض دیگر را جو بدهد کافى است.
(مسأله 2077): کسى که نماز عید فطر مى خواند، بنا بر احتیاط واجب باید فطره را پیش از نماز عید بدهد. ولى اگر نماز عید نمى خواند، مى تواند دادن فطره را تا ظهر تأخیر بیندازد.
(مسأله 2078): اگر به نیّت فطره مقدارى از مال خود را کنار بگذارد و تا ظهر روز عید به مستحق ندهد، هر وقت آن را مى دهد نیّت فطره نماید.
(مسأله 2079): اگر موقعى که دادن زکاة فطره واجب است فطره را ندهد و کنار هم نگذارد، بعداً بنا بر احتیاط بدون اینکه نیّت ادا و قضا کند فطره را بدهد.
(مسأله 2080): اگر فطره را کنار بگذارد، نمى تواند آن را براى خودش بردارد و مالى دیگر را براى فطره بگذارد.
(مسأله 2081): اگر انسان مالى داشته باشد که قیمتش از فطره بیشتر است چنانچه فطره را ندهد و نیّت کند مقدارى از آن مال براى فطره باشد اشکال دارد. پس باید فطره را تنها کنار بگذارد.
(مسأله 2082): اگر مالى را که براى فطره کنار گذاشته از بین برود چنانچه دسترسى به فقیر داشته باشد و دادن فطره را تأخیر انداخته، باید عوض آن را بدهد و اگر دسترسى به فقیر نداشته ضامن نیست.
(مسأله 2083): اگر در محل خودش مستحق پیدا شود، احتیاط واجب آنست که فطره را جاى دیگر نبرد و اگر بجاى دیگر ببرد و تلف شود، باید عوض آن را بدهد.
احکام حج
▲ احکام حج
(مسأله 2084): حج زیارت کردن خانه خدا و انجام اعمالى است که دستور داده اند در آنجا به جا آورده شود، و در تمام عمر بر کسى که این شرایط را دارا باشد، یک مرتبه واجب مى شود:
"اول" آنکه بالغ باشد.
"دوم" آنکه عاقل و آزاد باشد.
"سوم" به واسطه رفتن به حج مجبور نشود که کار حرامى را که ترک آن از حج مهمتر است، انجام دهد یا عمل واجبى را که از حج مهمتر است ترک نماید.
"چهارم" آنکه مستطیع باشد و مستطیع بودن به چند چیز است:
"اول" آنکه توشه راه و مرکب سوارى یا مالى که بتواند با آن مال، آنها را تهیّه کند داشته باشد.
"دوم" سلامت مزاج و توانائى آن را داشته باشد که بتواند مکه رود و حج را بجا آورد.
"سوم" در راه مانعى از رفتن نباشد و اگر راه بسته باشد، یا انسان بترسد که در راه جان یا عرض او از بین برود، یا مال او را ببرند، حج بر او واجب نیست. ولى اگر از راه دیگرى بتواند برود اگر چه دورتر باشد، باید از آن راه برود.
"چهارم" به قدر بجا آوردن اعمال حج وقت داشته باشد.
"پنجم" مخارج کسانى را که خرجى آنان بر او واجب است مثل زن و بچه، و مخارج کسانى را که مردم خرجى دادن به آنها را لازم مى دانند داشته باشد.
"ششم" بعد از برگشتن کسب یا زراعت، یا عایدى ملک، یا راه دیگرى براى معاش خود داشته باشد که مجبور نشود به زحمت زندگى کند.
(مسأله 2085): کسى که بدون خانه ملکى رفع احتیاجش نمى شود و در مشقت و سختى باشد وقتى حج بر او واجب است که پول خانه را هم داشته باشد.
(مسأله 2086): زنى که مى تواند مکه برود، اگر بعد از برگشتن از خودش مال نداشته باشد و شوهرش هم مثلاً فقیر باشد و خرج او را ندهد و ناچار شود به سختى زندگى کند، حج بر او واجب نیست.
(مسأله 2087): اگر کسى توشه راه و مرکب سوارى نداشته باشد و دیگرى به او بگوید حج برو، و من خرج تو و عیالات تو را در موقعى که در سفر حج هستى مى دهم در صورتى که اطمینان داشته باشد که خرج او را مى دهد حج بر او واجب مى شود.
(مسأله 2088): اگر خرجى رفتن و برگشتن و خرجى عیالات کسى را در مدتى که مکه مى رود و برمى گردد، به او ببخشد و با او شرط کند که حج کند و او قبول نماید، حج بر او واجب مى شود، اگر چه قرض داشته باشد و در موقع برگشتن هم مالى که بتواند با آن زندگى کند نداشته باشد.
(مسأله 2089): اگر مخارج رفتن و برگشتن و مخارج عیالات کسى را در مدتى که مکه مى رود و بر مى گردد باو بدهند و بگویند حج برو. ولى ملک او نکنند حج بر او واجب مى شود.
(مسأله 2090): اگر مقدارى مال که براى حج کافیست به کسى بدهند و با او شرط کنند که در راه مکه به کسى که مال را داده خدمت بنماید، حج بر او واجب نمى شود.
(مسأله 2091): اگر مقدارى مال به کسى بدهند و حج بر او واجب شود چنانچه حج نماید، هر چند بعداً مالى از خود پیدا کند، دیگر حج بر او واجب نیست.
(مسأله 2092): اگر براى تجارت مثلاً تا جده برود و مالى به دست آورد که اگر بخواهد از آنجا به مکه برود مستطیع باشد، باید حج کند و در صورتى که حج نماید اگر چه بعداً مالى پیدا کند که بتواند از وطن خود به مکه برود دیگر حج بر او واجب نیست.
(مسأله 2093): اگر انسان اجیر شود که مباشرتاً از طرف کس دیگر حج کند، چنانچه خودش نتواند برود و بخواهد دیگرى را از طرف خودش بفرستد باید از کسى که او را اجیر کرده اجازه بگیرد.
(مسأله 2094): اگر کسى مستطیع شود و به مکه نرود و فقیر شود، باید بعداً حج نماید اگر چه به زحمت باشد و اگر به هیچ قسم نتواند حج برود، چنانچه کسى او را براى حج اجیر کند، باید به مکه رود و حج کسى را که اجیر شده بجا آورد و تا سال بعد در مکه بماند و براى خود حج نماید، ولى اگر ممکن باشد که اجیر شود و اجرت را نقد بگیرد و کسى که او را اجیر کرده، راضى شود که حج او در سال بعد بجا آورده شود، باید سال اول براى خود و سال بعد براى کسى که اجیر شده حج نماید.
(مسأله 2095): اگر در سال اولى که مستطیع شده به مکه رود و در وقت معینى که دستور داده اند، به عرفات و مشعر الحرام نرسد، چنانچه در سالهاى بعد مستطیع نباشد، حج بر او واجب نیست. ولى اگر از سالهاى پیش مستطیع بوده و نرفته، اگر چه به زحمت باشد باید حج کند.
(مسأله 2096): اگر در سال اولى که مستطیع شده حج نکند و بعد بواسطه پیرى یا مرض و ناتوانى نتواند حج نماید، و ناامید باشد از اینکه بعداً خودش حج کند باید دیگرى را از طرف خود بفرستد، بلکه اگر ناامید هم نباشد احتیاط واجب آن است که اجیر بگیرد و در صورتى که بعداً قدرت پیدا کرد خودش نیز حج نماید و همچنین است اگر در سال اولى که به قدر رفتن حج مال پیدا کرده، بواسطه پیرى یا مرض یا ناتوانى نتواند حج کند و ناامید از توانائى خود باشد، و در تمام این صور بنا بر احتیاط واجب چنانچه منوب عنه
مرد باشد، باید نائب صروره باشد. یعنى کسى که اولین مرتبه حج رفتنش باشد.
(مسأله 2097): کسى که از طرف دیگرى براى حج اجیر شده باشد طواف نساء را نیز از طرف او بجا آورد، و اگر بجا نیاورد، زن بر آن اجیر حرام مى شود.
(مسأله 2098): اگر طواف نساء را درست بجا نیاورد یا فراموش کند چنانچه بعد از چند روز یادش بیاید و از بین راه برگردد و بجا آورد صحیح است. و در صورت فراموشى، چنانچه برگشتن برایش مشقت داشته باشد، مى تواند نائب بگیرد.
امر به معروف و نهى از منکر
▲ امر به معروف و نهى از منکر
(مسأله 2099): امر به معروف و نهى از منکر با شرائط که ذکر خواهد شد. واجب است. و ترک آن معصیت است. و در مستحبات و مکروهات امر و نهى مستحب است.
(مسأله 2100): امر به معروف و نهى از منکر واجب کفائى مى باشد، و در صورتى که بعضى از مکلفین به قدر کفایت قیام به آن کنند، از دیگران
ساقط است، و اگر اقامه معروف و جلوگیرى از منکر متوقف بر اقامه جمع از مکلفین باشد واجب است اجتماع کنند.
(مسأله 2101): اگر بعضى امر و نهى کنند و مؤثر نشود، و بعضى دیگر احتمال بدهند که امر آنان و یا نهى آنان مؤثر است، واجب است امر و نهى کنند.
(مسأله 2102): در امر به معروف و نهى از منکر بیان مسأله شرعیه کفایت نمى کند، بلکه باید مکلف امر و نهى کند، مگر آنکه مقصود از امر به معروف و نهى از منکر از آن حاصل شود و یا طرف مقابل امر و نهى را بفهمند.
(مسأله 2103): در امر به معروف و نهى از منکر، قصد قربت معتبر نیست. بلکه مقصود اقامه واجب و جلوگیرى از حرام است، و اگر قصد قربت کند بهتر است و اجر بیشتر دارد.
(مسأله 2104): امر به معروف و نهى از منکر چهار شرط دارد:
"اول" کسى که منکر و معروف را شناخت کامل دارد باید امر به معروف و نهى از منکر کند مثلاً بداند که شراب خوردن حرام است، شرابخوار را نهى کند. و بداند خمس دادن واجب است، امر به خمس کند. و اگر نداند و معروف را از منکر تشخیص ندهد، امر و نهى متصوّر نیست.
"دوم" احتمال متعارف بدهد که امر یا نهى او اثر دارد. پس اگر اطمینان داشته باشد که اثر ندارد واجب نیست.
"سوم" مفسده و ضرر، در امر به معروف و یا نهى از منکر نباشد.
"چهارم" طرف اصرار بر ترک معروف و فعل منکر داشته باشد. پس اگر اصرار نداشته باشد واجب نیست.
(مسأله 2105): با وجود شرائط مذکور بر تمام مکلفین واجب است یکدیگر را امر به معروف و نهى از منکر بنمایند. به هر مقدارى که مى توانند خصوصاً، پدرها نسبت به فرزندان، و معلمین نسبت به شاگردان، و شوهرها نسبت به همسران.
(مسأله 2106): در وجوب امر به معروف و نهى از منکر بین عالم و جاهل و مرد و زن و پیر و جوان فرقى نیست بر همه واجب است.
(مسأله 2107): اگر معروف یا منکر از امورى باشد که شارع مقدس به آن اهمیت زیاد مى دهد مثل اصول دین یا مذهب و حفظ قرآن مجید و حفظ عقاید مسلمانان یا احکام ضروریه اسلام و حفظ استقلال مسلمین باید ملاحظه اهمیت شود. و مجرّد ضرر موجب واجب نبودن نمى شود پس اگر حفظ عقاید مسلمانان یا حفظ احکام ضروریه اسلام بر بذل جان و مال توقف داشته باشد. بذل آن واجب است.
(مسأله 2108): اگر بدعتى در دین اسلام واقع شود مثل منکرات که دولتهاى جور به اسم دین مبین اسلام اجراء مى کنند اظهار حق، و انکار باطل، واجب است خصوصاً بر علماء اسلام و قدرتمندان، و اگر سکوت علماء اعلام موجب هتک مقام علم و موجب سوء ظن به علماء اسلام شود اظهار حق به هر نحو ممکن واجب است اگر چه بدانند تأثیر نمى کند.
(مسأله 2109): اگر احتمال عقلائى بدهند که سکوت موجب مى شود منکر معروف، یا معروف منکر شود اظهار حق و اعلام آن خصوصاً بر علماء اسلام واجب است و سکوت جائز نیست.
(مسأله 2110): اگر سکوت علماء اعلام موجب تقویت ظالم شود، یا موجب تأیید او گردد یا موجب جرأت او شود بر سایر محرمات، اظهار حق، و انکار باطل، واجب است اگر چه تأثیر فعلى نداشته باشد بلى عدم ترتب ضرر جانى شرط است.
(مسأله 2111): اگر سکوت علماء اعلام باعث شود که مردم به آنان بدگمان شوند و آنان را به سازش با دستگاه ظلم متهم کنند اظهار حق و انکار باطل واجب است اگر چه بدانند جلوگیرى از محرّم نمى شود، و اظهار آنان براى رفع ظلم اثرى ندارد.
(مسأله 2112): اگر ورود بعضى از علماء اعلام در دستگاه ظلمه موجب شود که از مفسده ها و منکراتى جلوگیرى شود، تصدى آن امر واجب است. مگر اینکه مفسده اهمّى در آن باشد. مثل آن تصدى آن باعث سستى عقاید مردم و یا سلب اعتماد آنان به علماء گردد که در این صورت باید علماء اعلام با هم اجتماع نموده مشورت نمایند، و در صورتى که صلاح بدانند بعض افراد علما را در دستگاه ظلمه بفرستند و بقیه علماء با تبلیغات مانع سلب اعتماد مردم و سستى عقائد آنها شوند.
(مسأله 2113): امر به معروف و نهى از منکر سه مرتبه دارد و از هر رتبه نمى شود تعدّى برتبه دیگر بکنند مگر آنکه بدانند رتبه اولى بى اثر است:
"اول" بواسطه فعل بطرف بفهماند. مثلاً باو بفهماند براى اینکه نماز نمى خوانى یا براى اینکه دروغ مى گوئى از تو منزجر هستم، و از این جهت با او روترش باشد. و یا با چهره عبوس با او رفتار کند، و یا با او ترک مراوده کند و از او اعراض نماید، بنحو که معلوم شود این امور براى آن است که او معصیت را ترک کند.
"دوم" آنکه بزبان نرم بگوید، و اگر اثر نکند به تندى باو بگوید.
(مسأله 2114): اگر احتمال بدهد که با موعظه و نصیحت معصیت کار معصیت را ترک مى کند اکتفا بآن لازم است. و نباید از آن تجاوز کند.
(مسأله 2115): اگر مى داند که نصیحت تأثیر ندارد، و با امر احتمال تأثیر است واجب است امر و نهى الزامى کند و اگر تأثیر نمى کند مگر با تشدید در گفتار و تهدید، تشدید و تهدید لازم است، ولى باید از دروغ و معصیت دیگر احتراز شود.
(مسأله 2116): براى جلوگیرى از معصیت، ارتکاب معصیت جائز نیست. پس نباید معصیت کار را فحش دهد، و یا اهانت کند و یا با او دروغ بگوید مگر آنکه معصیت از چیزهاى است که مورد اهتمام شارع مقدس مى باشد و به هیچ وجه بآن راضى نیست مثل قتل نفس محترمه که در این صورت باید بهر نحو ممکن از آن جلوگیرى کند.
(مسأله 2117): اگر معصیت کار معصیت را ترک نمى کند مگر به جمع کردن بین مرتبه اول، و مرتبه دوم، جمع بین آنها واجب است. به اینکه هم از او اعراض کند و ترک معاشرت نماید و با چهره عبوس با او ملاقات کند و هم او را با زبان امر به معروف و نهى از منکر کند. و تهدید و تشدید در گفتار بنماید.
(مسأله 2118): مرتبه سوم اقدام عملى است مثل اینکه آلت قمار را از دست قمارباز بگیرد. یا ظرف شراب را از دست شرابخوار بگیرد، و اگر این عمل موجب درگیرى و جنگ شود و همچنین هر اقدام عملى که موجب ضرب و جرح شود بدون اذن حاکم شرع ممنوع است. و همچنین است حبس شخص مجرم.
(مسأله 2119): معرفت اصول دین و مبانى اسلام بر هر مکلّف واجب است.
(مسأله 2120): واجب است بر هر مسلمان در امورات دفاعى، و اقتصادى، و فرهنگى، و سیاسى، و اجتماعى، معیارها و ضوابط اسلامى را مراعات کند. و در هیچ شرائط از ضوابط اسلامى تخطى نکند و دروغ گفتن جهت نجات دادن نفس محترمه از قتل، موافق ضوابط اسلامى است.
(مسأله 2121): واجب است بر هر مسلمان که با نفوذ اقتصادى، و فکرى، و سیاسى، بیگانگان در بلاد اسلامى مبارزه کند، و کمک کردن به آنها حرام است.
(مسأله 2122): حاضر شدن در کلاس درس که استاد آن فساد عقیده داشته باشد و در ضمن درس بطور ضمنى علیه اسلام تبلیغ مى کند حرام است.
(مسأله 2123): رفتن محصلین در بلاد غیر اسلامى اگر منجر به فساد عقیده شود جایز نیست. و اگر اطمینان داشته باشد که در معرض فساد عقیده یا انحراف عقیده قرار نمى گیرد و تمکن از عمل کردن به وظایف اسلامى داشته باشد جایز است.
(مسأله 2124): یاد گرفتن و یاد دادن صنایع و علوم متداوله عصر، که مورد احتیاج جامعه اسلامى است و همچنین تعلّم صنایع و علومى که سبب قوت و قدرت مسلمانان مى شود و به وسیله آن قواى مسلمین بر کفار برترى پیدا مى کند بر هر مکلّف واجب به وجوب کفائى است. و باید جامعه اسلامى بطورى قوت و قدرت پیدا کند که باعث قطع طمع کفار از بلاد، و نوامیس، و اموال، و معادن، و ثروت مسلمین شود.
(مسأله 2125): همکارى مردها با زنهاى خارجى در امور تجارى و ادارى بنحوى که به تقلید از بیگانگان مرسوم شده که از محرّمات پرهیز نمى کنند جایز نیست.
(مسأله 2126): بر تاجران و صنعتگران مسلمان واجب است به وجوب کفائى که از رخنه کردن بیگانگان و دشمنان اسلام در امور تجارت و صنایع و مؤسسات تجارتى با همکارى و مشورت یکدیگر و تأسیس شرکتهاى مشابه جلوگیرى نمایند. و نگذارند دشمنان اسلام زمامدار امور اقتصادى مسلمین شوند و به هر وسیله که ممکن است دستهاى آنها را قطع نمایند. چون سلطه بر اقتصاد باعث سلطه هاى دیگر مى شود.
(مسأله 2127): خرید و فروش کتب، مجلات، و نشریات گمراه کننده و خواندن آنها حرام است. مگر براى دانشمندان متعهد و مخلص که جهت اطلاع بر مفاسد آنها مطالعه مى کنند. و تلاش براى رفع و دفع آنها مى نمایند.
(مسأله 2128): اگر مسلمانان بترسند که اجانب بر بلاد اسلامى استیلا پیدا کنند چه بدون واسطه یا به واسطه عمّال خود، از خارج یا داخل، واجب است از ممالک اسلامى بهر وسیله که امکان دارد دفاع کنند.
(مسأله 2129): اگر بعضى از زمامداران ممالک اسلامى، یا بعضى از وکلاء مجلس، موجب بسط نفوذ سیاسى، یا نظامى، یا اقتصادى، اجانب شوند که مخالف مصالح اسلام و مسلمانان است. از مقام خود، هر مقامى که باشند منعزل اند. و بر مسلمانان و مسئولان متعهد مملکت لازم است که طبق ضوابط اسلامى آنان را مجازات کنند.
(مسأله 2130): بر زمامداران و مسئولان ممالک اسلامى واجب است که بهر نحو ممکن تلاش در بالا بردن سطح فرهنگ و اقتصاد و امور نظامى مسلمانان بنمایند. و استقلال مملکت را تأمین کنند و پست و مقام خویش را وسیله خدمت به مسلمانان قرار دهند، و در عمل اثبات کنند که خدمتگزاران صادق به اسلام و مسلمین مى باشند.
(مسأله 2131): از مهمترین مطالب اسلامى، توجه به وضع تعلیم و تربیت فرزندان و مراقبت در حسن ترقى و تکامل علمى و تربیتى آنها است.
(مسأله 2132): فرستادن فرزندان به مدارس ابتدائى و متوسطه و لیسه ها و کودکستانهائى که اسلامیت و امانت و علاقه مندى مؤسس و معلمان آنها به سنن اسلامى محرز و شناخته نشده و معرض انحراف فکر و عقیده و فساد اخلاق باشد، جایز نیست.
(مسأله 2133): در بلاد اسلامى به کفار اجازه ندهند مدرسه دائر کنند و تعلیم و تربیت اطفال مسلمانان را بعهده بگیرند و جایز نیست مسلمانان فرزندان خود را به مدارس و کودکستانهاى آنها بفرستند.
(مسأله 2134): تأسیس مدارس مختلط اعمّ از ابتدائى و عالى و تدریس در آن مدارس و فرستادن فرزندان به آن مدارس و همکارى با آنها، جایز نیست.
(مسأله 2135): بر مسلمانان واجب است در صورتى که مدارس و پوهنتونها و فاکولته هاى علوم و صنایع مورد احتیاج عموم، طبق آداب و سنن و رعایت احکام اسلام به تعداد کافى نباشد، خودشان مستقیماً به تأسیس اینگونه مدارس و پوهنتونها بر اساس تعالیم مقدسه اسلام و اجراء برنامه هاى دینى، اقدام نمایند و مهما امکن طورى تربیت بدهند که از تمام طبقات هر کسى استعدادش بیشتر است بتواند به تحصیل ادامه دهد.
(مسأله 2136): محصلین و دانشمندان و مدرسین، در هر رشته اى از علوم مباحه اگر غرضشان از تحصیل و تدریس، خدمت به جامعه و ازدیاد عظمت اسلام و رفع حاجت مسلمانان از بیگانگان باشد، اجر و ثواب بسیار دارند.
(مسأله 2137): خرید و فروش اجناس و امتعه بیگانگانى که با مسلمانان، در حال جنگ هستند در صورتى که سبب قوت آنها و ضعف مسلمانان شود، جز در موارد اضطرار و ضرورت مثل معالجه بیمار و امثال آن، جایز نیست.
(مسأله 2138): شرکت در مجالس و محافل اهل بدع و فرق ضاله حرام است، مگر براى ردّ آنها در صورت تمکّن.
(مسأله 2139): عمل به برنامه هاى که بر خلاف شعائر و دستورات و احکام شرع مقدس اسلام باشد حرام است. و بر هر مسلمانى خوددارى و جلوگیرى از عمل به آن، واجب است.
(مسأله 2140): سازش با بیگانگان، علیه منافع مسلمانان و اتکاء به آنها و همدستى با آنها همه از گناهان بزرگ و معاصى کبیره است.
(مسأله 2141): ساختن و بنا کردن اماکن فساد و خانه هاى گناه و رفتن در آن خانه ها و اماکن، حرام است، و همچنین اجاره دادن منازل، براى این گونه محرّمات حرام است.
(مسأله 2142): کسب مال باید از راه حلال و مشروع باشد و از راه هاى حرام، مثل قمار و دزدى و ربا و غنا و مسابقه هاى جدیده محرّمه حرام است.
(مسأله 2143): از چیزهاى که احترام بسیار دارد جان و مال و آبروى مسلمان است. که هیچ کسى بدون حکم شرع حق تجاوز به آنها را ندارد.
(مسأله 2144): خانه افراد مسلمین محترم است و بدون اذن صاحبش ورود در آن، جایز نیست، بلکه سر کشیدن به خانه غیر، از بالاى بام یا شکاف دیوار یا روزنه در، جایز نیست.
(مسأله 2145): اعانت و کمک و همکارى با نشریات صحیح و مورد اعتماد، از وظایفه مهمه است و از امورى است که سبب تعمیم و توسعه معارف و تبلیغات اسلامى مى شود.
(مسأله 2146): اعانت ظلمه و کسانى که با دین و احکام دین، ضدیت و معاندت دارند و همراهى نمودن با آنها، در ظلم و ستم، تجاوز به حریم دین و حرام است، و بر هر مکلّف لازم است با فرض تمکن از این
منکرات نهى کند.
(مسأله 2147): بر مسلمانان لازم است که حقوق و روابط اجتماعى خود را طبق احکام اسلام، مرتب و منظم کنند و از بدع و سنتهاى بیگانگان، جداً پرهیز نمایند.
(مسأله 2148): هر مسلمانى باید سعى کند روش و رفتار و اخلاق او، طبق تعالیم اخلاقى و فقهى اسلام باشد تا هم خودش سعادتمند گردد، و هم بر آبروى جامعه اسلامى بیفزاید.
(مسأله 2149): کسانى که متدیّن و ملتزم به احکام اسلام نیستند. و اهل نماز و روزه و تعهّد به وظایف شرعیه نمى باشند. لیاقت عهده دارى مشاغل اجتماعى اسلامى و مناصب عمومى را ندارند، و اگر عهده دار شوند، غاصب و متجاوز به حقوق عمومى شناخته مى شوند و در انتخابات ریاست جمهورى و وکلاء مجلس باید به اشخاص متعهّد باسلام، رأى دهند.
(مسأله 2150): وظیفه هر مسلمان است که در بهبودى امور و وضع معاش و اقتصاد مسلمانان اهتمام نمایند. و حدیث پیامبر اسلام را در نظر داشته باشد: "من اصبح ولم یهتمّ بامور المسلمین، فلیس بمسلم" کسى که شب را به روز آورد و اهتمام به امور مسلمانان نداشته مسلمان نیست.
(مسأله 2151): مسلمانان باید در بین خودشان با گذشت، و همکار با یکدیگر باشند و نسبت به کفار سخت و از دادن هر گونه اختیار و سلطه به آنها نسبت به امور مسلمین، اجتناب نمایند.
(مسأله 2152): حسن سلوک و رفتار مسلمانان با بیگانه و مسلمان، باید بر اساس تعالیم اسلام در نهایت اعتدال و خیرخواهى براى همه خلق باشد.
(مسأله 2153): مسافرت به بلاد کفار و نقاطى که انسان در آن نقاط نمى تواند وظایف اسلامى خود را انجام دهد، جز در موارد ضرورت و ارشاد آنها جایز نیست.
(مسأله 2154): غصب اموال مردم، حرام است و حتى در دانه و هسته اى از مال کسى، بدون رضایت او نمى تواند تصرف کرد.
(مسأله 2155): ربا دادن و ربا گرفتن و هر گونه معاملات ربوى چه طرف، شخص باشد، یا مؤسسات، از قبیل بانگها و سایر شرکتها، حرام است.
(مسأله 2156): چون اقتصاد و تجارت جامعه مسلمانان در اثر غفلتهاى که شده، وابسته به بانکها گردیده است تا بانکها وضع خود را با تعالیم اقتصادى اسلامى تطبیق نکرده اند، مسلمانان متمکّن با همکارى
یکدیگر، مؤسسات قرض الحسنه اسلامى تأسیس کنند و این مخالفت علنى با احکام خدا را با اطاعت احکام او مبدّل سازند.
(مسأله 2157): مسلمانان باید در تجارت و معامله و کلیه مناسبات و روابط فیمابین خود و بیگانه، دستورات اسلام را از هر جهت، رعایت کنند و از غش و کم فروشى و خیانت و اجحاف خوددارى نمایند.
(مسأله 2158): مزدوران و کارکنان ظلمه، که خود را به عنوان مبلّغ و مروّج دین، معرّفى مى کنند و با اهل باطل و برنامه هاى باطله همکارى مى نمایند، گناهشان از دیگران بیشتر است، و لازم است مسلمانها از آنها بپرهیزند و فریب ظاهر لباس و کلمات آنها را نخورند.
(مسأله 2159): مسلمان اگر بتواند جامعه و مملکت را در مسیر اجراء احکام اسلام قرار دهد، و احکام اسلام را اجرا سازد، باید اقدام کند و واجب است با کسانى که این نیت را دارند همکارى و تشریک مساعى نمایند.
(مسأله 2160): هیچ کس حق ندارد در مقام قضاوت به استناد قانونى، غیر از قانون اسلام خواه از امور جزائى باشد، یا حقوقى، کسى را محکوم، یا حاکم سازد.
(مسأله 2161): هیچ فرد مسلمان نمى تواند بعنوان دستور مافوق، فرمان غیر شرعى او را اجراء نماید و او را در جلوگیرى از شعائر اسلام و غصب حقوق و آزادیهاى مشروعه و کارهاى ضد اسلامى کمک و یارى نماید.
(مسأله 2162): ساختن مجسمه و نصب آنها در معابر و میادین حرام است.
(مسأله 2163): پوشیدن لباس مخصوص به مردها بر زنها و لباس مخصوص به زنها بر مردها حرام است اگر در محضر عام و نظاره کننده گان باشد، و اگر جهت ستر عورت در اتاق خلوت باشد و یا در زیر لباس خویش بپوشد دلیل بر حرمت آن نیست.
احکام دفاع
▲ احکام دفاع
(مسأله 2164): کسى که به قصد کشتن شخصى، ظلماً به او حمله کند بر آن شخص واجب است از خود دفاع کند. به هر طورى که مى تواند هر چند منجر بشود به کشتن حمله کننده، و همچنین است اگر ظالم حمله به عرض کسى نماید براى زنا یا لواط یا کارهاى دیگر.
(مسأله 2165): کسى که مورد حمله قرار بگیرد تسلیم شدن به حمله کننده حرام است. و اگر تسلیم شود گناهکار است، و اگر قدرت مقاومت و دفاع را به تنهاى ندارد واجب است استمداد از دیگران، و اگر استمداد ممکن نباشد و بتواند فرار کند واجب است فرار نماید.
(مسأله 2166): آن چه در دو مسأله پیش گفته شد اختصاص به حمله نمودن به خود شخص ندارد، بلکه اگر ظالم حمله نماید که اولاد یا عیال بلکه خادم شخص را بکشد یا تجاوز نماید، همین حکم را دارد، یعنى دفاع واجب است.
(مسأله 2167): باید مدافعه ظالم به آسانترین وجه باشد. یعنى اگر به زبان از بین برود، نمى تواند سیلى بزند و اگر به سیلى زدن از بین برود، نمى تواند جراحت بر او وارد بسازد. پس اگر تعدّى بدون موجب بنماید حرام و ضامن است.
(مسأله 2168): اگر ظالمى بخواهد مال کسى را بگیرد، مى تواند دفاع کند اگر چه منجر به ضرب و جرح شود، ولى مى تواند مال را به او بدهد و دفاع نکند.
(مسأله 2169): اگر کسى از پشت بام، یا سوراخى، یا پنجره اى، به عیالات کسى یا به عورت او نگاه کند، واجب است دفاع کند، به تفصیلى که در مسئله پیش گفته شد با مراعات آسانترین وجه یعنى اگر به صدا زدن و صیحه نمودن دفاع شد، نوبت با زدن به سنگ و چوب نمى رسد.
(مسأله 2170): معروفهاى که واجب است امر کردن به آنها، ده چیز است. "اول" نماز "دوم" روزه "سوم" زکاة "چهارم" خمس "پنجم" حج "ششم" امر به معروف "هفتم" نهى از منکر "هشتم" تولّى یعنى دوست داشتن دوستان خدا و پیامبر و ائمه معصومین ((علیهم السلام))، "نهم" تبرّى "یعنى" دورى و بیزارى جستن از دشمنان خداوند و دشمنان معصومین ((علیهم السلام)) امر به این نه چیز واجب است. "دهم" جهاد ولى امر به جهاد وظیفه حضرت صاحب الامر (عج تعالى فرجه الشریف) و نائب ایشان که مجتهد جامع الشرائط است مى باشد. ولى در زمان غیبت حتى مجتهد نمى تواند امر به جهاد ابتدائى بدهد. این است امر به جهاد با کفّار، و اما جهادى که جنبه دفاعى داشته باشد. مثل اینکه دشمن بر بلاد مسلمین و مرزهاى آنان هجوم آورد. بر جمیع مسلمانان دفاع و دفع دشمن به هر وسیله که ممکن باشد از بذل مال و جان واجب است، و منوط به اذن حاکم شرع نیست.
و اما جهاد با نفس که از آن در بعضى روایات تعبیر به جهاد اکبر شده است. بر هر مکلّف دائماً واجب است. پس اگر نفس انسان میل به معصیت نماید واجب است با نفس جهاد کرد و او را از معصیت منصرف ساخت. چه شب باشد یا روز، در خفا باشد یا در حضور مردم. و اما محرماتى که نهى از ارتکاب آنها واجب است خیلى زیاد مى باشد و اغلب مسلمانها مى دانند، و نیاز به ذکر تفصیلى آنها نیست.
احکام خرید و فروش
▲ احکام خرید و فروش
(مسأله 2171): شخصى کاسب سزاوار است احکام خرید و فروش در موارد محل ابتلاء را یاد بگیرد، چنانچه از حضرت صادق ((علیه السلام))روایت شده: کسى که مى خواهد خرید و فروش کند، باید احکام آن را یاد بگیرد و اگر پیش از یاد گرفتن احکام آن، خرید و فروش کند، به واسطه معامله هاى باطل
و شبهه ناک به هلاکت مى افتد.
(مسأله 2172): اگر انسان براى ندانستن مسأله نداند معامله اى که کرده صحیح است یا باطل، نمى تواند در مالى که گرفته تصرف نماید.
(مسأله 2173): کسى که مال ندارد و مخارجى بر او است مثل خرجى زن و بچه، باید کسب کند و براى کارهاى مستحب مانند وسعت دادن به عیالات و دستگیرى از فقرا، کسب کردن مستحب است.
مستحبّات خرید و فروش
▲ مستحبّات خرید و فروش
چهار چیز در خرید و فروش مستحب است:
"اول" آنکه در قیمت جنس بین مشتریهاى مسلمان فرق نگذارد.
"دوم" آنکه در قیمت جنس سختگیرى نکند.
"سوم" آنکه چیزى را که مى فروشد زیادتر بدهد و آنچه را که مى خرد کمتر بگیرد.
"چهارم" آنکه کسى که با او معامله کرده، اگر پشیمان شود و از او تقاضا کند که معامله را بهم بزند، براى بهم زدن معامله حاضر شود.
و معاملات مکروه و حرام
معاملات مکروه
▲ معاملات مکروه
(مسأله 2174): عمده معاملات مکروه از این قرار است:
"اول" ملک فروشى، مگر اینکه ملک دیگرى با پول آن بخرد.
"دوم" قصابى.
"سوم" کفن فروشى.
"چهارم" معامله با مردمان پست.
"پنجم" معامله بین اذان صبح و اول آفتاب.
"ششم" آنکه کار خود را خرید و فروش گندم و جو و مانند اینها قرار دهد.
"هفتم" آنکه براى خرید جنسى که دیگرى مى خواهد بخرد داخل معامله او شود.
معاملات باطل و حرام
▲ معاملات باطل و حرام
(مسأله 2175): معاملات حرام شش است:
"اول" خرید و فروش عین نجس مثل مشروبات مسکر، و سگ غیر شکارى، و مردار، و خوک، و در غیر اینها در صورتى که بشود از آن استفاده حلال نمود مثلاً غائط را کود نماید و خون انسان را به انسان مریض تزریق کند. خرید و فروش آن جائز است اگر چه احتیاط در ترک خرید و فروش غائط است.
"دوم" خرید و فروش مال غصبى مگر اینکه صاحبش اجازه کند.
"سوم" بنا بر احتیاط خرید و فروش چیزى که نزد مردم مال نیست مثل حیوانات درنده و حشرات.
"چهارم" معامله چیزى که منافع معمولى آن فقط کار حرام باشد، مثل اسباب قمار.
"پنجم" معامله اى که در آن ربا باشد.
"ششم" فروش جنسى که با چیز دیگر مخلوط است، در صورتى که آن چیز معلوم نباشد و فروشنده هم به خریدار نگوید، مثل فروختن روغنى که آن را با پیه مخلوط کرده است و این عمل را غش مى گویند، پیغمبر اکرم ((صلى الله علیه وآله)) فرموده: از ما نیست کسى که در معامله با مسلمانان غش کند یا به
آنان ضرر بزند یا تقلب و حیله نماید و هر که با برادر مسلمان خود غش کند، خداوند برکت روزى او را مى برد و راه معاش او را مى بندد و او را به خودش واگذار مى کند.
(مسأله 2176): فروختن چیز پاکى که نجس شده و آب کشیدن آن ممکن است اشکال ندارد. ولى اگر مشترى آن چیز را براى کارى بخواهد که شرط آن پاک بودن است، مثلاً از قسم خوراکى است که مى خواهد او را بخورد، باید فروشنده نجس بودن آن را به او بگوید. ولى اگر لباس است گفتن لازم نیست اگر چه مشترى با آن نماز بخواند زیرا که در نماز طهارت ظاهرى بدن و لباس کافى است.
(مسأله 2177): اگر چیز پاکى مانند روغن و نفت که آب کشیدن آن ممکن نیست نجس شود، چنانچه آن را براى کارى بخواهند که شرطش پاک بودن است مثلاً روغن را براى خوردن بخواهد، لازم است فروشنده نجاست او را به مشترى بگوید. و همچنین است اگر براى کارى بخواهند که شرط آن پاک بودن نیست، مثلاً بخواهند نفت نجس را بسوزانند، ولى در معرض این باشد که خوراک یا بدن مشترى نجس شود که در این صورت نیز گفتن لازم است، زیرا که سبب شدن براى خوردن نجاست و همچنین سبب شدن براى
نجاست بدن که موجب بطلان وضو یا غسل گردد جائز نیست.
(مسأله 2178): خرید و فروش دواى نجس خوردنى اگر چه جائز است ولى باید نجاستش را به مشترى بگویند و همچنین است اگر خوردنى نباشد ولى در معرض این باشد که خوراک یا بدن مشترى آلوده به نجاست شود.
(مسأله 2179): خرید و فروش روغنهائى که از ممالک غیر اسلامى مى آورند اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد اشکال ندارد و روغنى را که از حیوان بعد از جان دادن آن مى گیرند، در صورتى که احتمال آن برود که از حیوانیست که به دستور شرع کشته شده چنانچه از دست کافر بگیرند یا از ممالک غیر اسلامى بیاورند محکوم به نجاست است و خرید و فروش آن جائز نیست و خوردنش حرام است.
(مسأله 2180): اگر روباه و مانند آن را به غیر دستورى که در شرع معین شده کشته باشند یا خودش مرده باشد، خرید و فروش پوست آن حرام و معامله باطل است.
(مسأله 2181): چرمى که از ممالک غیر اسلامى مى آورند، یا از دست کافر گرفته مى شود نجس است و خرید و فروش آن جائز نیست.
(مسأله 2182): روغنى که از حیوان بعد از جان دادنش گرفته شده یا چرمى که از دست مسلمان گرفته شود و انسان بداند که آن مسلمان آن را از دست کافر گرفته و تحقیق نکرده که از حیوانى است که به دستور شرع کشته شده یا نه، نماز در آن چرم و خوردن آن روغن جائز نیست. همچنانکه خرید و
فروش آن باطل است.
(مسأله 2183): مشروبات مسکر معامله آنها حرام و باطل است.
(مسأله 2184): فروختن مال غصبى باطل است و فروشنده باید پولى را که از خریدار گرفته به او برگرداند، یا از مالکش اجازه حاصل کند.
(مسأله 2185): اگر خریدار جداً قاصد معامله است ولى قصد دارد بعد از مدتى قیمت جنس را بدهد قصد معامله تحقق یافته است و صحت آن خالى از اشکال نیست. و اگر قصد دارد اصلاً پول ندهد صحت معامله محل اشکال بلکه باطل است. و لازم است پول آن را به فروشنده بدهد و احتیاط این است که رضایت فروشنده را مجدداً تحصیل نماید.
(مسأله 2186): اگر خریدار بخواهد پول جنسى را که به ذمه خریده بعداً از مال حرام بدهد، معامله صحیح است ولى باید مقدارى را که بدهکار است از مال حلال بدهد تا اینکه ذمه اش برىء گردد.
(مسأله 2187): خرید و فروش آلات لهو مثل تار و ساز حرام است و بنا بر احتیاط سازهاى کوچک که بازیچه بچه ها است نیز آن حکم را دارد و اما آلات مشترکه مثل رادیو و ضبط صوت در صورتى که به قصد استعمال در حرام نباشد خرید و فروش آن مانعى ندارد.
(مسأله 2188): اگر چیزى را که مى شود استفاده حلال از آن ببرند به قصد این بفروشد که آن را در حرام مصرف کنند مثلاً انگور را به این قصد بفروشد که از آن شراب تهیه نمایند، معامله آن حرام بلکه بنا بر احتیاط باطل است ولى اگر به این قصد نفروشد و فقط بداند که مشترى از انگور شراب تهیه خواهد کرد ظاهر این است که معامله اشکال ندارد.
(مسأله 2189): ساختن مجسمه جاندار بلکه نقاشى نیز حرام است ولى خرید و فروش آن مانعى ندارد. اگر چه احوط ترک است.
(مسأله 2190): خریدن چیزى که از قمار، یا دزدى یا از معامله باطل تهیه شده حرام است و اگر کسى آن را بخرد، باید به صاحب اصلیش برگرداند.
(مسأله 2191): اگر روغنى را که با پیه مخلوط است بفروشد، چنانچه آن را معین کند مثلاً بگوید این یک من روغن را مى فروشم، معامله به مقدار پیهى که در آن است باطل مى باشد و پولى که فروشند براى پیه آن گرفته مال مشترى و پیه مال فروشنده است و مشترى مى تواند معامله روغن خالصى را هم که در آن است بهم بزند ولى اگر آن را معین نکند. بلکه یک من روغن در ذمه بفروشد، بعد روغنى که پیه دارد بدهد، مشترى مى تواند آن روغن را پس بدهد و روغن خالص را مطالبه نماید.
(مسأله 2192): اگر مقدارى از جنسى را که با وزن یا پیمانه مى فروشند به زیادتر از همان جنس بفروشد، مثلاً یک من گندم را به یک من و نیم گندم بفروشد، ربا و حرام است، بلکه اگر یکى از دو جنس، سالم و دیگرى معیوب یا جنس یکى خوب و جنس دیگرى بد باشد، یا با یکدیگر تفاوت قیمت داشته باشند، چنانچه بیشتر از مقدارى که مى دهد بگیرد، باز هم ربا و حرام است. پس اگر مس درست را بدهد و بیشتر از آن مس شکسته بگیرد یا برنج صدرى را بدهد و بیشتر از آن برنج گرده بگیرد یا طلاى ساخته
را بدهد و بیشتر از آن طلاى نساخته بگیرد، ربا و حرام مى باشد.
(مسأله 2193): اگر چیزى را که اضافه مى گیرد غیر از جنسى باشد که مى فروشد، مثلاً یک من گندم به یک من گندم و یک قران پول بفروشد باز هم ربا و حرام است. بلکه اگر چیزى زیادتر نگیرد ولى شرط کند که خریدار عملى براى او انجام دهد ربا و حرام مى باشد و در حدیث معتبر آمده است: که یک درهم ربا گناهش بیشتر است از هفتاد زنا با محارم: (مثل مادر و دختر و خواهر).
(مسأله 2194): اگر کسى که مقدار کمتر را مى دهد چیزى علاوه کند، مثلاً یک من گندم و یک دستمال را به یک من و نیم گندم بفروشد اشکال ندارد. و همچنین است اگر از هر دو طرف چیزى زیاد کنند مثلاً یک من گندم و یک دستمال را به یک من و نیم گندم و یک دستمال بفروشد.
(مسأله 2195): اگر چیزى را که مثل پارچه با متر و ذرع مى فروشند، یا چیزى را که مثل گردو و تخم مرغ با شماره معامله مى کنند، بفروشد و زیادتر بگیرد مثلاً ده عدد تخم مرغ بدهد و یازده تا بگیرد اشکال ندارد، ولى چنانچه مثلاً ده عدد تخم مرغ را به یازده عدد در ذمه بفروشد لازم است که بین آنها امتیاز باشد مثلاً ده عدد تخم مرغ بزرگ را به یازده عدد متوسط در ذمه بفروشد زیرا که اگر بین آنها هیچ امتیاز نباشد خرید و فروش محقق نمى شود، بلکه واقع معامله قرض است اگر چه با لفظ خرید و فروش باشد و بدین جهت معامله حرام و باطل است و از این قبیل است فروختن اسکناس نقداً به زیادتر از آن با مدت مثل صد تومان نقداً بدهد که صد و ده تومان بگیرد بعد از شش ماه. ولى اگر بین آنها امتیاز باشد مانعى ندارد مثل آنکه صد تومان را به جنس دیگر از اسکناس مثل دینار یا پوند یا دلار بفروشد در
این صورت با تفاوت قیمت نیز اشکال ندارد.
(مسأله 2196): جنسى را که در غالب شهرها با وزن، یا پیمانه مى فروشند و در بعضى شهرها با شماره معامله مى کنند، احتیاط واجب آن است که آن جنس را به زیادتر از آن نفروشند. و در صورتى که شهرها مختلف باشند و چنین غلبه اى در بین نباشد حکم آن در هر شهرى بر طبق معمول آن شهر است.
(مسأله 2197): اگر چیز را که مى فروشد و عوضى را که مى گیرد از یک جنس نباشد زیادى گرفتن اشکال ندارد، پس اگر یک من برنج بفروشد و دو من گندم بگیرد معامله صحیح است.
(مسأله 2198): جنسى را که مى فروشد و عوضى را که مى گیرد، اگر از یک چیز عمل آمده باشد باید در معامله زیادى نگیرد، مثلاً اگر یک من روغن گاو بفروشد و در عوض آن یک من و نیم پنیر گاو بگیرد، ربا و حرام است و همچنین است اگر میوه رسیده را با میوه نارس آن معامله کند نمى تواند زیادى بگیرد.
(مسأله 2199): جو و گندم در ربا یک جنس حساب مى شود، پس اگر مثلاً یک من گندم بدهد و یک من و پنج سیر جو بگیرد، ربا و حرام است و نیز اگر مثلاً ده من جو بخرد که سر خرمن ده من گندم دهد چون جو را نقد گرفته و بعد از مدتى گندم را مى دهد، مثل آن است که زیادى گرفته و حرام مى باشد.
(مسأله 2200): معامله ربا چه با مسلمان چه با کافر حرام است بلى اگر مسلمان از کافرى که در پناه اسلام نیست یا از کافرى که در پناه اسلام است و ربا گرفتن در شریعتش جائز باشد ربا بگیرد اشکال ندارد و بنا بر احتیاط واجب پدر و فرزند و زن و شوهر نیز نمى توانند از یکدیگر ربا بگیرند.
شرایط فروشنده و خریدار
▲ شرایط فروشنده و خریدار
(مسأله 2201): براى فروشنده و خریدار شش چیز شرط است:
"اول" آنکه بالغ باشند.
"دوم" آنکه عاقل باشند.
"سوم"آنکه سفیه نباشند ـ یعنى مال خود را در کارهاى بیهوده، صرف نکنندـ.
"چهارم" آنکه قصد خرید و فروش داشته باشند مثلاً اگر به شوخى بگوید مال خود را فروختم. معامله باطل است.
"پنجم" آنکه کسى آنها را مجبور نکرده باشد.
"ششم" آنکه جنس و عوض را که مى دهند مالک باشند و احکام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.
(مسأله 2202): معامله با بچه نابالغ، که مستقل در معامله باشد باطل است، ولى اگر معامله با ولى باشد و بچه نابالغ ممیز فقط صیغه معامله را جارى سازد معامله صحیح است و همچنین است اگر طفل وسیله باشد که جنس را به خریدار بدهد و پول را به فروشنده برساند اگر چه ممیز نباشد معامله صحیح است چون واقعاً دو نفر بالغ با هم معامله کرده اند، ولى باید فروشنده و خریدار یقین یا اطمینان داشته باشند، که طفل جنس یا پول را به صاحب آن مى رساند. و همچنین معامله با طفل ممیز در محقرات مثل یک بسته سبزى خوردن، یک دانه سیگار و مانند آنها، صحیح است.
(مسأله 2203): اگر از بچه نابالغ در صورتى که معامله با آن صحیح نیست چیزى بخرد، یا چیزى به او بفروشد، باید جنس یا پولى را که از او گرفته در صورتى که مال خود بچه باشد به ولىّ او و اگر مال دیگرى بوده به صاحب آن بدهد یا از صاحبش رضایت بخواهد. و اگر صاحب آن را نمى شناسد و براى او هم وسیله اى ندارد، باید چیزى را که از بچه گرفته، از طرف صاحب آن بابت مظالم به فقیر بدهد.
(مسأله 2204): اگر کسى با بچه ممیز در صورتى که معامله با آن صحیح نیست معامله کند و جنس یا پولى که به بچه داده از بین برود. ظاهر این است که مى تواند از بچه بعد از بلوغش یا از ولىّ او مطالبه نماید. و اگر بچه ممیز نباشد حق مطالبه ندارد.
(مسأله 2205): اگر خریدار یا فروشنده را به معامله مجبور کنند چنانچه بعد از معامله راضى شود مثلاً بگوید راضى هستم، معامله صحیح است. ولى احتیاط مستحب آن است که دوباره صیغه معامله را بخوانند.
(مسأله 2206): اگر انسان مال کسى را بدون اجازه او بفروشد چنانکه صاحب مال به فروش آن راضى نشود و اجازه نکند معامله باطل است.
(مسأله 2207): پدر و جد پدرى طفل و نیز وصى پدر، و وصى جد پدرى بر طفل مى توانند مال طفل را بفروشند و مجتهد عادل هم در صورتى که ضرورت اقتضا کند مى تواند مال دیوانه یا طفل یا مال کسى را که غائب است بفروشد. بلکه اگر ضرورت نباشد، ولى مصلحت آنها در فروش و معامله باشد، مى تواند انجام دهد.
(مسأله 2208): اگر کسى مالى را غصب کند و بفروشد، و بعد از فروش صاحب مال معامله را اجازه کند، معامله صحیح است، و چیزى را که غصب کننده به مشترى داده و منفعتهاى آن از موقع معامله ملک مشترى است، و چیزى را که مشترى داده و منفعتهاى آن از موقع معامله، ملک کسى است که مال او را غصب کرده اند.
(مسأله 2209): اگر کسى مالى را غصب کند و بفروشد، به قصد اینکه پول آن، مال خودش باشد، چنانکه صاحب مال معامله را اجازه بکند، معامله صحیح است ولى پول مال مالک مى شود نه مال غاصب.
شرایط جنس و عوض آن
▲ شرایط جنس و عوض آن
(مسأله 2210): جنسى را که مى فروشند و چیزى را که عوض آن مى گیرند پنج شرط دارد:
"اول" آنکه مقدار آن با وزن یا پیمانه یا شماره و مانند اینها معلوم باشد.
"دوم" آنکه بتوانند آن را تحویل دهند، بنا بر این فروختن اسبى که فرار کرده صحیح نیست ولى اگر اسبى که فرار کرده آن را با چیزى که مى تواند تحویل دهد مثلاً با یک فرش بفروشد، اگر چه آن اسب پیدا نشود، معامله صحیح است.
"سوم" خصوصیاتى را که در جنس و عوض است و بواسطه آنها میل مردم به معامله فرق مى کند، معین نمایند.
"چهارم" آنکه ملک، مطلق باشد، پس مالى را که انسان وقف کرده فروش آن جائز نیست مگر در چند مورد که خواهد آمد و همچنین است مالى را که گرو گذاشته باشد.
"پنجم" خود جنس را بفروشد، نه منفعت آن را، پس اگر مثلاً منفعت یکساله خانه را بفروشد، صحیح نیست ولى چنانچه خریدار بجاى، پول منفعت ملک خود را بدهد مثلاً فرشى را از کسى بخرد و عوض آن، نفعت
یکساله خانه خود را به او واگذار کند اشکال ندارد و احکام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد:
(مسأله 2211): جنسى را که در شهرى با وزن یا پیمانه معامله مى کنند در آن شهر انسان باید با وزن یا پیمانه بخرد، ولى مى تواند همان جنس را در شهرى که با دیدن معامله مى کنند، با دیدن خریدارى نماید.
(مسأله 2212): چیزى را که با وزن خرید و فروش مى کنند با پیمانه هم مى شود معامله کرد، به این طور که اگر مى خواهد مثلاً ده من گندم بفروشد با پیمانه اى که یک من گندم مى گیرد ده پیمانه بدهد.
(مسأله 2213): اگر یکى از شرطهاى که گفته شد در معامله نباشد معامله باطل است، ولى اگر خریدار و فروشنده راضى باشند که در مال یکدیگر تصرف کنند تصرف آنها اشکال ندارد.
(مسأله 2214): معامله چیزى که وقف شده باطل است، ولى اگر به طورى خراب شود یا در معرض خرابى باشد که نتوانند استفاده اى را که مال براى آن وقف شده از آن ببرند، مثلاً حصیر مسجد به طورى پاره شود که نتوانند روى آن نماز بخوانند، فروش آن اشکال ندارد و در صورتى که ممکن باشد، باید پول آن را در همان مسجد به مصرفى برسانند که به مقصود وقف کننده نزدیکتر باشد.
(مسأله 2215): هر گاه بین کسانى که مال را براى آنان وقف کرده اند به طورى اختلاف پیدا شود، که اگر مال وقف را نفروشند، گمان آن برود که مال یا جانى تلف شود، مى توانند آن مال را بفروشند و به مصرفى که به مقصود وقف کننده نزدیک تر است برسانند. و همچنین است اگر واقف شرط کند که اگر صلاح در فروش وقف باشد بفروشند.
(مسأله 2216): خرید و فروش ملکى که آن را به دیگرى اجاره داده اند اشکال ندارد، ولى استفاده آن ملک در مدت اجاره مال مستأجر است. و اگر خریدار نداند که آن ملک را اجاره داده اند، یا به گمان اینکه مدت
اجاره کم است ملک را خریده باشد، پس از اطلاع به کیفیت مى تواند معامله خودش را بهم بزند.
صیغه خرید و فروش
▲ صیغه خرید و فروش
(مسأله 2217): در خرید و فروش لازم نیست صیغه عربى بخوانند، مثلاً اگر فروشنده به فارسى بگوید این مال را در عوض این پول فروختم و مشترى بگوید قبول کردم معامله صحیح است ولى خریدار و فروشنده باید قصد انشاء داشته باشند یعنى به گفتن این دو جمله مقصودشان خرید و فروش باشد.
(مسأله 2218): اگر در موقع معامله صیغه نخوانند، ولى فروشنده در مقابل مالى که از خریدار مى گیرد مال خود را ملک او کند معامله صحیح و هر دو مالک مى شوند.
خرید و فروش میوه ها
▲ خرید و فروش میوه ها
(مسأله 2219): فروش میوه اى که گل آن ریخته و دانه بسته پیش از چیدن صحیح است و نیز فروختن غوره بر درخت اشکال ندارد.
(مسأله 2220): فروختن میوه اى را که بر درخت است، پیش از آنکه دانه ببندد و گلش بریزد محل اشکال است و احتیاط واجب آن است که چیزى را از حاصل زمین مانند سبزیها با آن بفروشد، یا با مشترى شرط کنند که میوه را پیش از دانه بستن بچیند، یا میوه بیشتر از یک سال را به او بفروشند.
(مسأله 2221): اگر خرما را که زرد یا سرخ شده، بر درخت بفروشند اشکال ندارد، ولى عوض آن را خرماى همان درخت قرار ندهند اما اگر کسى یک درخت خرما در خانه یا باغ کسى دیگر داشته باشد در صورتى که مقدار آن را تخمین کنند و صاحب درخت آن را به صاحب خانه یا باغ بفروشد و عوض آن را خرماى درخت قرار دهند اشکال ندارد، ولى خرمائى را که عوض مى دهند بیشتر یا کمتر از خرماى تخمین زده نباشد.
(مسأله 2222): فروختن خیار و بادنجان و سبزیها و مانند اینها که سالى چند مرتبه چیده مى شود، در صورتى که ظاهر و نمایان شده باشد و معین کنند که مشترى در سال چند دفعه آن را بچیند اشکال ندارد.
(مسأله 2223): اگر خوشه گندم و جو را بعد از آنکه دانه بسته، به چیز دیگر غیر گندم و جو بفروشند اشکال ندارد.
نقد و نسیه
▲ نقد و نسیه
(مسأله 2224): اگر جنسى را نقد بفروشند، خریدار و فروشنده بعد از معامله مى توانند جنس و پول را از یکدیگر مطالبه نموده و تحویل بگیرند و تحویل دادن خانه و زمین و مانند اینها به این است که آن را در اختیار خریدار بگذارد، سند و مدرک زمین و خانه و کلید آن را به مشترى تسلیم کند که بتواند در آن تصرف کند و تحویل دادن فرش و لباس و مانند اینها به این است که آن را طورى در اختیار خریدار بگذارد که اگر بخواهد آن را به جاى دیگر ببرد فروشنده جلوگیرى نکند.
(مسأله 2225): در معامله نسیه باید مدت کاملاً معلوم باشد، پس اگر جنسى را بفروشد که سر خرمن پول آن را بگیرد، چون مدت کاملاً معین نشده معامله باطل است.
(مسأله 2226): اگر جنسى را نسیه بفروشد پیش از تمام شدن مدتى که قرار گذاشته اند، نمى تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید ولى اگر خریدار بمیرد و از خودش مال داشته باشد، فروشنده مى تواند پیش از تمام شدن مدت، طلبى را که دارد از ورثه او مطالبه نماید.
(مسأله 2227): اگر جنسى را نسیه بفروشد، بعد از تمام شدن مدتى که قرار گذاشته اند، مى تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید، ولى اگر خریدار نتواند بپردازد، باید او را مهلت دهد.
(مسأله 2228): اگر به کسى که قیمت جنس را نمى داند، مقدارى نسیه بدهد و قیمت آن را به او نگوید معامله باطل است، ولى اگر به کسى که قیمت نقدى جنس را مى داند نسیه بدهد و گرانتر حساب کند، مثلاً بگوید جنسى را که به تو نسیه مى دهم تومانى یک ریال از قیمت که نقد مى فروشم گرانتر حساب مى کنم و او قبول کند اشکال ندارد.
(مسأله 2229): کسى که جنسى را نسیه فروخته و براى گرفتن پول آن مدتى قرار داده، اگر مثلاً بعد از گذشتن نصف مدت، مقدارى از طلب خود را کم کند و بقیه را نقد بگیرد اشکال ندارد.
معامله سلف و شرایط آن
▲ معامله سلف و شرایط آن
(مسأله 2230): معامله سلف آن است که مشترى پول را بدهد که بعد از مدتى جنس را تحویل بگیرد، و اگر بگوید این پول را مى دهم که مثلاً بعد از شش ماه فلان جنس را مى گیرم و فروشنده بگوید قبول کردم، یا فروشنده پول را بگیرد و بگوید فلان جنس را فروختم که بعد از شش ماه تحویل بدهم معامله صحیح است.
(مسأله 2231): اگر پولى را که از جنس طلا یا نقره است سلف بفروشد و عوض آن را پول طلا یا نقره بگیرد معامله باطل است. ولى اگر جنسى یا پولى را که از جنس طلا و نقره نیست بفروشد و عوض آن را از جنس دیگر یا پول طلا یا نقره بگیرد معامله صحیح است. و احتیاط مستحب آن است که در عوض جنس که مى فروشد پول بگیرد و جنس دیگر نگیرد.
(مسأله 2232): معامله سلف هفت شرط دارد:
"اول" خصوصیاتى را که قیمت جنس به واسطه آنها فرق مى کند معین نمایند. ولى دقت زیاد هم لازم نیست، همین قدر که مردم بگویند خصوصیات آن معلوم شده کافى است.
"دوم" پیش از آنکه خریدار و فروشنده از هم جدا شوند خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد یا به مقدار پول آن از فروشنده طلبکار نقدى باشد و طلب خود را بابت قیمت جنس حساب کند و او قبول نماید و چنانچه مقدارى از قیمت آن را بدهد، اگر چه معامله نسبت به آن مقدار صحیح است ولى فروشنده مى تواند معامله را بهم بزند.
"سوم" مدت را کاملاً معین کنند و اگر بگوید تا اول خرمن جنس را تحویل مى دهم چون مدت کاملاً معلوم نشده معامله او باطل است.
"چهارم" وقتى را براى تحویل جنس معین کنند که در آن وقت جنس به قدرى کمیاب نباشد که فروشنده نتواند آن را تحویل بدهد.
"پنجم" جاى تحویل جنس را معین نماید، ولى اگر از حرفهاى آنان جاى آن معلوم باشد لازم نیست اسم آنجا را ببرند.
"ششم" وزن یا پیمانه آن را معین کنند، و جنس را هم که معمولاً با دیدن معامله مى کنند. اگر سلف بفروشند اشکال ندارد، ولى باید مثل بعضى از اقسام گردو و تخم مرغ تفاوت افراد آن بقدرى کم باشد که مردم به آن اهمیت ندهند.
"هفتم" چیزى را که مى فروشند چنانچه از اجناسى باشد که با وزن یا پیمانه فروخته مى شود عوض آن از آن جنس نباشد، مثلاً گندم را به گندم سلفاً نمى توان فروخت.
احکام معامله سلف
▲ احکام معامله سلف
(مسأله 2233): انسان نمى تواند جنسى را که سلف خریده پیش از تمام شدن مدت به غیر فروشنده اش بفروشد و بعد از تمام شدن مدت اگر چه آن را تحویل نگرفته باشد، فروختن آن اشکال ندارد، ولى فروختن غله مانند گندم و جو و سایر اجناسى که با وزن یا پیمانه فروخته مى شود پیش از تحویل گرفتن آن جائز نیست مگر اینکه به سرمایه اش بفروشد.
(مسأله 2234): در معامله سلف اگر فروشنده جنسى را که قرار داد کرده در موعدش بدهد، مشترى باید قبول کند، و نیز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته بدهد و طورى باشد که از همان جنس حساب شود، مشترى باید قبول نماید.
(مسأله 2235): اگر جنسى را که فروشنده مى دهد، پست تر از جنسى باشد که قرارداد کرده، مشترى مى تواند قبول نکند.
(مسأله 2236): اگر فروشنده به جاى جنسى که قرارداد کرده، جنس دیگرى بدهد، در صورتى که مشترى راضى شود اشکال ندارد.
(مسأله 2237): اگر جنسى را که سلف فروخته در موقعى که باید آن را تحویل دهد نایاب شود و آن را نتواند تهیه کند، مشترى مى تواند صبر کند تا تهیه نماید، یا معامله را بهم بزند و چیزى را که داده پس بگیرد و بنا به احتیاط واجب نمى تواند آن را بفروشنده بقیمت بیشتر بفروشد.
(مسأله 2238): اگر جنسى را بفروشد و قرار بگذارد که بعد از مدتى تحویل دهد و پول آن را هم بعد از مدتى بگیرد، بنا بر احتیاط واجب معامله باطل است.
فروش طلا و نقره به طلا و نقره
▲ فروش طلا و نقره به طلا و نقره
(مسأله 2239): اگر طلا را به طلا و نقره را به نقره بفروشد، سکه دار باشد یا بى سکه در صورتى که وزن یکى از آنها زیادتر باشد، معامله حرام و باطل است.
(مسأله 2240): اگر طلا را به نقره یا نقره را به طلا بفروشند، معامله صحیح است و لازم نیست وزن آنها مساوى باشد.
(مسأله 2241): اگر طلا یا نقره را به طلا یا نقره بفروشند، باید فروشنده و خریدار پیش از آنکه از یکدیگر جدا شوند، جنس و عوض آن را به یکدیگر تحویل دهند و اگر هیچ مقدار از چیزى را که قرار گذاشته اند تحویل ندهند معامله باطل است.
(مسأله 2242): اگر فروشنده یا خریدار تمام چیزى را که قرار گذاشته تحویل دهد، و دیگرى مقدارى از آن را تحویل دهد، و از یکدیگر جدا شوند اگر چه معامله نسبت به آن مقدار صحیح است ولى کسى که تمام مال بدست او نرسیده مى تواند معامله را بهم بزند.
(مسأله 2243): اگر خاک نقره معدن را به نقره خالص و خاک طلاى معدن را به طلاى خالص بفروشند، معامله باطل است. ولى فروختن خاک نقره را به طلا، و خاک طلا را به نقره اشکال ندارد.
مواردى که انسان مى تواند معامله را بهم بزند
▲ مواردى که انسان مى تواند معامله را بهم بزند
(مسأله 2244): حق بهم زدن معامله را خیار گویند و خریدار و
فروشنده در دوازده صورت مى توانند معامله را بهم بزنند.
"اول" آنکه از مجلس معامله متفرق نشده باشند و این خیار را "خیار مجلس" گویند.
"دوم" آنکه مشترى یا فروشنده در بیع، یا یکى از دو طرف معامله در معاملات دیگر، مغبون شده باشد که آن را "خیار غبن" گویند.
"سوم" در معامله قرارداد کنند که تا مدت معینى هر دو یا یکى از آنان بتوانند معامله را بهم بزنند که آن را "خیار شرط" گویند.
"چهارم" یکى از دو طرف معامله، مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد و طورى کند که قیمت مال در نظر مردم زیاد شود که آن را خیار "تدلیس" گویند.
"پنجم" یکى از دو طرف معامله با دیگرى شرط کند که کارى را انجام دهد و به آن شرط عمل نشود یا شرط کند مالى را که مى دهد بطور مخصوصى باشد و آن مال داراى آن خصوصیت نباشد، که در این صورت شرط کننده مى تواند معامله را بهم بزند و آن را "خیار تخلف شرط" گویند.
"ششم" در جنس یا عوض آن عیبى باشد و آن را "خیار عیب" گویند.
"هفتم" معلوم شود مقدارى از جنس را که معامله کرده اند، بطور مشاع با مال دیگرى مشترک است که اگر صاحب آن به معامله راضى نشود تقسیم فعلاً میسور نیست. گیرنده مى تواند معامله را بهم بزند، یا عوض آن مقدار را چنانچه پرداخته باشد از طرف خود بگیرد و آن را "خیار شرکت" گویند.
"هشتم" صاحب مال خصوصیات جنس معینى را که طرف ندیده به او بگوید بعد معلوم شود طورى که گفته، نبوده است، که در این صورت طرف مى تواند معامله را بهم بزند و آن را "خیار رؤیت" گویند.
"نهم" اگر مشترى پول جنسى را که خریده و شرط نکرده که در پرداخت پول تأخیر کند تا سه روز ندهد، اگر فروشنده جنس را تحویل نداده باشد مى تواند معامله را بهم بزند. ولى اگر جنسى را که خریده مثل بعضى از میوه ها باشد که اگر یک روز بماند ضایع مى شود، چنانچه تا شب پول آن را ندهد و شرط نکرده باشد که دادن پول را تأخیر بیندازد، فروشنده مى تواند معامله را بهم بزند و آن را "خیار تأخیر" گویند.
"دهم" کسى که حیوان را خریده تا سه روز مى تواند معامله را به هم بزند و اگر در عوض چیزى که فروخته حیوانى گرفته باشد، فروشنده تا سه روز مى تواند معامله را به هم بزند و آن را "خیار حیوان" گویند.
"یازدهم" فروشنده نتواند جنسى را که فروخته تحویل دهد مثلاً اسبى را که فروخته فرار نماید که در این صورت مى تواند معامله را بهم بزند و آن را "خیار تعذّر تسلیم" گویند.
"دوازدهم" خیار تبعض صفقه مثل اینکه شخصى مال خود و مال کسى دیگر را که جدا از مال اوست یکجا بفروشد و بعد مالک آن اطلاع پیدا کند و معامله را رد کند. در اینجا مشترى مى تواند معامله را بهم بزند، زیرا بیع در تمام مبیع نافذ نشد. و احکام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.
(مسأله 2245): اگر خریدار قیمت جنس را نداند، یا در موقع معامله غفلت کند و جنس را گرانتر از قیمت معمولى آن بخرد، چنانچه به قدرى گران خریده که مردم به آن اهمیت مى دهند، مى تواند معامله را بهم بزند، و نیز اگر فروشنده قیمت جنس را نداند، یا موقع معامله غفلت کند و جنس را ارزانتر از قیمت آن بفروشد، در صورتى که مردم به مقدارى که ارزان فروخته اهمیت بدهند، مى تواند معامله را بهم بزند.
(مسأله 2246): در معامله بیع شرط که مثلاً خانه صد هزار تومانى را به پنجاه هزار تومان مى فروشند و قرار مى گذارند که اگر فروشنده سر مدت پول را بدهد بتواند معامله را بهم بزند، در صورتى که خریدار و فروشنده قصد خرید و فروش داشته باشند معامله صحیح است.
(مسأله 2247): در معامله بیع شرط اگر چه فروشنده اطمینان داشته باشد که هر گاه سر مدت پول را ندهد، خریدار ملک را به او مى دهد معامله صحیح است ولى اگر سر مدت پول را ندهد، حق ندارد ملک را از خریدار مطالبه نماید و اگر خریدار بمیرد، نمى تواند ملک را از ورثه او مطالبه نماید.
(مسأله 2248): اگر چاى اعلا را با چاى پست مخلوط کند و به اسم چاى اعلا بفروشد، مشترى مى تواند معامله را بهم بزند.
(مسأله 2249): اگر خریدار بفهمد مالى را که خریده عیبى دارد مثلاً حیوانى را بخرد و بفهمد که یک چشم آن کور است، چنانچه آن عیب پیش از معامله در مال بوده و او نمى دانسته، مى تواند معامله را بهم زده و آن مال را به فروشنده برگرداند و چنانچه برگرداندن ممکن نباشد مثلاً در آن مال تغییرى حاصل شده یا تصرفى که مانع از ردّ است نموده باشد در این صورت فرق قیمت سالم و معیوب آن را معین کند و به نسبت تفاوت قیمت سالم و معیوب از پولى که به فروشنده داده پس بگیرد، مثلاً مالى را که به چهار
تومان خریده اگر بفهمد معیوب است، در صورتى که قیمت سالم آن هشت تومان و قیمت معیوب آن شش تومان باشد، چون فرق قیمت سالم و معیوب یک چهارم مى باشد مى تواند یک چهارم پولى را که داده یعنى یک تومان را از فروشنده بگیرد.
(مسأله 2250): اگر فروشنده بفهمد در عوضى که مالش را به آن فروخته عیبى هست، چنانچه آن عیب پیش از معامله در عوض بوده و او نمى دانسته مى تواند معامله را بهم زده و آن عوض را به صاحبش برگرداند و چنانچه از جهت تغییر یا تصرف نتواند برگرداند مى تواند تفاوت قیمت سالم و معیوب را به دستورى که در مسأله پیش گفته شد بگیرد.
(مسأله 2251): اگر بعد از معامله و پیش از تحویل دادن مال عیبى در آن پیدا شود خریدار مى تواند معامله را بهم بزند، و نیز اگر در عوض مال بعد از معامله و پیش از تحویل دادن عیب پیدا شود فروشنده مى تواند معامله را بهم بزند. ولى اگر بخواهند تفاوت قیمت بگیرند جائز نیست مگر اینکه طرفین به آن راضى شوند.
(مسأله 2252): اگر بعد از معامله عیب مال را بفهمد لازم نیست فوراً معامله را بهم بزند، و بعداً هم حق بهم زدن معامله را دارد و همچنین است حکم در سایر خیارات.
(مسأله 2253): هر گاه پس از خریدن جنس عیب آن را بفهمد، اگر چه فروشنده حاضر نباشد، مى تواند معامله را بهم بزند و همچنین است در مورد سائر خیارات.
(مسأله 2254): در چهار صورت خریدار به واسطه عیب که در مال است نمى تواند معامله را بهم بزند. یا تفاوت قیمت بگیرد.
"اول" آنکه موقع خریدن عیب مال را بداند.
"دوم" آنکه به عیب مال راضى شود.
"سوم" در وقت معامله بگوید: اگر مال عیبى داشته باشد، پس نمى دهم و تفاوت قیمت هم نمى گیرم.
"چهارم" آنکه فروشنده در وقت معامله بگوید این مال را هر عیبى که دارد مى فروشم ولى اگر عیبى را معین کند و بگوید مال را با این عیب مى فروشم و معلوم شود عیب دیگرى هم دارد، خریدار مى تواند براى عیبى که فروشنده معین نکرده مال را پس دهد، و در صورتى که نتواند پس دهد تفاوت قیمت بگیرد.
(مسأله 2255): اگر خریدار بفهمد مال عیبى دارد، و پس از تحویل گرفتن مال، عیب دیگرى در آن پیدا شود نمى تواند معامله را بهم بزند ولى مى تواند تفاوت قیمت سالم و معیوب را بگیرد ولى اگر حیوان معیوبى را بخرد و پیش ازگذشتن زمان خیار که سه روز است عیب دیگرى پیدا کند اگر چه آن را تحویل گرفته باشد باز هم مى تواند آن را پس بدهد. و نیز اگر فقط خریدار تا مدتى حق بهم زدن معامله را داشته باشد، و در آن مدت مال عیب دیگرى پیدا کند اگر چه آن را تحویل گرفته باشد، مى تواند معامله را بهم بزند.
(مسأله 2256): اگر انسان مالى داشته باشد که خودش آن را ندیده و دیگرى خصوصیات آن را براى او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصیات را به مشترى بگوید و آن را بفروشد و بعد از فروش بفهمد که بهتر از آن بوده مى تواند معامله را بهم بزند.
مسائل متفرقه
▲ مسائل متفرقه
(مسأله 2257): اگر فروشنده قیمت خرید جنس را به مشترى بگوید باید تمام چیزهائى را که بواسطه آنها قیمت مال کم یا زیاد مى شود بگوید، اگر چه به همان قیمت یا کمتر از آن بفروشد مثلاً باید بگوید که نقد خریده است یا نسیه، و چنانچه بعضى از آن خصوصیات را نگوید و بعداً مشترى بفهمد مى تواند معامله را بهم بزند.
(مسأله 2258): اگر انسان جنسى را به کسى بدهد و قیمت آن را معین کند و بگوید این جنس را به این قیمت بفروش و هر چه زیادتر فروختى اجرت فروشت باشد، هر چه زیادتر از آن قیمت بفروشد مال صاحب مال است، و فروشنده فقط مى تواند مزد زحمت خود را از صاحب مال بگیرد.
ولى اگر بطور جعاله باشد و بگوید این جنس را به زیادتر از آن قیمت اگر فروختى، زیادى مال خودت باشد، اشکال ندارد.
(مسأله 2259): اگر قصاب گوشت نر بفروشد و به جاى آن، گوشت ماده بدهد معصیت کرده است، پس اگر آن گوشت را معین کرده و گفته این گوشت نر را مى فروشم، مشترى مى تواند معامله را بهم بزند. و اگر آن را معین نکرده، در صورتى که مشترى به گوشتى که گرفته راضى نشود قصاب باید گوشت نر به او بدهد.
(مسأله 2260): اگر مشترى به بزاز بگوید پارچه اى مى خواهم که رنگ آن نرود و بزاز پارچه اى به او بفروشد که رنگ آن برود، مشترى مى تواند معامله را بهم بزند.
(مسأله 2261): قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مکروه است و اگر دروغ باشد حرام است.
احکام شرکت
▲ احکام شرکت
(مسأله 2262): اگر دو نفر بخواهند با هم شرکت کنند، چنانچه هر کدام مقدارى از مال خود را با مال دیگرى به طورى مخلوط کند که از یکدیگر تشخیص داده نشود و به عربى یا به زبان دیگر صیغه شرکت را بخوانند، یا کارى کنند که معلوم باشد مى خواهند با یکدیگر شریک باشند، شرکت آنان صحیح است.
(مسأله 2263): اگر چند نفر در مزدى که از کار خودشان مى گیرند با یکدیگر شرکت کنند، مثلاً چند دلاک با هم قرار بگذارند که هر قدر مزد گرفتند با هم قسمت کنند، شرکت آنان صحیح نیست.
(مسأله 2264): اگر دو نفر با هم شرکت کنند که هر کدام به اعتبار خود جنسى بخرد و قیمت آن را خودش بدهکار شود ولى در استفاده جنسى که هر کدام خریده اند با یکدیگر شریک باشند صحیح نیست، اما اگر هر کدام دیگرى را وکیل کند که جنس را براى او نسیه بخرد بعد هر شریک جنسى را براى خودش و شریکش بخرد که هر دو بدهکار شوند شرکت صحیح است.
(مسأله 2265): کسانى که بواسطه شرکت با هم شریک مى شوند باید مکلف و عاقل باشند و از روى قصد و اختیار شرکت کنند و نیز باید بتواند در مال خود تصرف نمایند پس سفیه، کسى که مال خود را در کارهاى بیهوده صرف مى کند چون حق ندارد در مال خود تصرف کند، اگر شرکت نماید صحیح نیست.
(مسأله 2266): اگر در عقد شرکت شرط کنند کسى که کار مى کند یا بیشتر از شریک دیگر کار مى کند بیشتر منفعت ببرد، باید آنچه را شرط کرده اند به او بدهند ولى اگر شرط کنند کسى که کار نمى کند، یا بیشتر کار نمى کند، بیشتر منفعت ببرد شرط باطل است. اگر چه اظهر این است که شرکت آنان صحیح است و به نسبت مال، منفعت بین آنها تقسیم مى شود مگر آنکه اذن در تصرف مال مشترک مقید به این شرط باشد که در این صورت اصل شرکت باطل است.
(مسأله 2267): اگر قرار بگذارند که همه استفاده را یک نفر ببرد یا تمام ضرر یا بیشتر آن از یکى از آنان باشد شرکت صحیح است ولى منفعت و ضرر بین آنها به نسبت مال تقسیم مى شود، مگر اینکه اذن در تصرف مال مشترک مقید به این شرط باشد که شرکت نیز باطل است.
(مسأله 2268): اگر شرط نکنند که یکى از شریکها بیشتر منفعت ببرد چنانچه سرمایه آنان یک اندازه باشد منفعت و ضرر را هم به یک اندازه مى برند و اگر سرمایه آنان یک اندازه نباشد، باید منفعت و ضرر را به نسبت سرمایه قسمت نمایند، مثلاً اگر دو نفر شرکت کنند و سرمایه یکى از آنان دو برابر سرمایه دیگرى باشد، سهم او از منفعت و ضرر دو برابر سهم دیگرى است چه هر دو به یک اندازه کار کنند، یا یکى کمتر کار کند، یا هیچ کار نکند.
(مسأله 2269): اگر در عقد شرکت شرط کنند که هر دو با هم خرید و
فروش نمایند یا هر کدام به تنهائى معامله کند، یا فقط یکى از آنان معامله کند، باید به قرار داد عمل نمایند.
(مسأله 2270): اگر معین نکنند که کدام یک آنان با سرمایه خرید و فروش نماید، هیچ یک آنان بدون اجازه دیگرى نمى تواند با آن سرمایه معامله کند.
(مسأله 2271): شریکى که اختیار سرمایه شرکت با او است باید به قرارداد شرکت عمل کند، مثلاً اگر با او قرار گذاشته اند که نسیه بخرد یا نقد بفروشد، یا جنسى را از محل مخصوصى بخرد، باید به همان قرارداد رفتار نماید و اگر با او قرارى نگذاشته باشند، باید به طور معمول معامله کند و داد و ستدى نماید که براى شرکت ضرر نداشته باشد، و مال شرکت را در مسافرت همراه خود نبرد.
(مسأله 2272): شریکى که با سرمایه شرکت معامله مى کند، اگر بر خلاف قراردادى که با او کرده اند خرید و فروش کند یا آنکه قراردادى نکرده باشند، و بر خلاف معمول معامله کند در این دو صورت معامله نسبت به حصه شریک فضولى است پس چنانچه اجازه نکند مى تواند عین مالش را و در صورت تلف عین، عوض مالش را بگیرد.
(مسأله 2273): شریکى که با سرمایه شرکت معامله مى کند اگر زیاده روى ننماید و در نگهدارى سرمایه کوتاهى نکند و اتفاقاً مقدارى از آن یا تمام آن تلف شود ضامن نیست.
(مسأله 2274): شریکى که با سرمایه شرکت معامله مى کند اگر بگوید سرمایه تلف شده و پیش حاکم شرع قسم بخورد، باید حرف او را قبول کرد.
(مسأله 2275): اگر تمام شریکها از اجازه اى که به تصرف در مال یکدیگر داده اند برگردند هیچ کدام نمى توانند در مال شرکت تصرف کنند و اگر یکى از آنان از اجازه خود برگردد شریکهاى دیگر حق تصرف ندارند ولى کسى که از اجازه خود برگشته، مى تواند در مال شرکت تصرف کند.
(مسأله 2276): هر وقت یکى از شریکها تقاضا کند که سرمایه شرکت را قسمت کنند، اگر چه شرکت مدت داشته باشد، باید دیگران قبول نمایند مگر آنکه تقسیم ضرر معتنابه به شرکاء داشته باشد.
(مسأله 2277): اگر یکى از شریکها بمیرد، یا دیوانه، یا بیهوش شود شریکهاى دیگر نمى توانند در مال شرکت تصرف کنند و همچنین است اگر یکى از آنان سفیه شود یعنى مال خود را در کارهاى بیهوده مصرف نماید.
(مسأله 2278): اگر شریک، چیزى را نسیه براى خود بخرد، نفع و ضررش مال او است. ولى اگر براى شرکت بخرد و شریک دیگر اجازه نماید مثلاً بگوید به آن معامله راضى هستم، نفع و ضررش مال هر دوى آنان است.
(مسأله 2279): اگر با سرمایه شرکت معامله اى کنند، بعد بفهمند شرکت باطل بوده، چنانچه طورى باشد که اذن در معامله، مقیّد بصحت شرکت نباشد به این معنى که اگر مى دانستند شرکت درست نیست، بتصرف در مال یکدیگر راضى بودند معامله صحیح است. و هر چه از آن معامله پیدا شود مال همه آنان است و اگر این طور نباشد در صورتى که کسانى که بتصرف دیگران راضى نبوده اند بگویند به آن معامله راضى هستیم، معامله صحیح وگرنه باطل مى باشد و در هر صورت هر کدام آنان که براى شرکت کارى کرده است اگر بقصد مجانى کار نکرده باشد، مى تواند، مزد زحمتهاى خود را به اندازه معمولى با حفظ نسبت شریکهاى دیگر بگیرد در صورتى که مزد زحمت بیش از فائده حاصله نباشد و الاّ همان فائده حاصله را مزد زحمت حساب کند.
احکام صلح
▲ احکام صلح
(مسأله 2280): صلح آن است که انسان با دیگرى سازش کند که مقدارى از مال یا منفعت مال خود را ملک او کند، یا از طلب یا حق خود بگذرد که او هم در عوض، مقدارى از مال، یا منفعت مال خود را باو واگذار نماید یا از طلب، یا حقى که دارد بگذرد، بلکه اگر بدون آنکه عوض بگیرد مقدارى از مال، یا منفعت مال خود را به کسى واگذار کند، یا از طلب یا حق خود بگذرد، باز هم صلح صحیح است.
(مسأله 2281): کسى که مالش را به دیگرى صلح مى کند، باید بالغ و عاقل و قصد صلح داشته باشد، و کسى او را مجبور نکرده باشد و باید سفیه هم نباشد.
(مسأله 2282): لازم نیست صیغه صلح به عربى خوانده شود، بلکه با هر لفظى که بفهماند با هم صلح و سازش کرده اند صحیح است.
(مسأله 2283): اگر کسى گوسفندهاى خود را به چوپان بدهد که مثلاً یک سال نگهدارى کند و از شیر آن استفاده نماید و مقدارى روغن بدهد، چنانچه شیر گوسفندها را در مقابل زحمتهاى چوپان و آن روغن صلح کند صحیح است بلکه اگر گوسفندها را یکساله به چوپان اجاره دهد که از شیر آنها استفاده کند و در عوض، مقدارى روغن بدهد صحیح است و مقتضاى احتیاط واجب در هر دو مورد این است که روغن را قید نکند از همان گوسفندها باشد.
(مسأله 2284): اگر کسى بخواهد طلب یا حق خود را به دیگرى صلح نماید در صورتى صحیح است که او قبول کند، ولى اگر بخواهد از طلب یا حق خود بگذرد قبول کردن او لازم نیست.
(مسأله 2285): اگر انسان مقدار بدهى خود را بداند و طلبکار او نداند چنانچه، طلبکار طلب خود را به کمتر از مقدارى که هست صلح نماید مثلاً پنجاه تومان طلبکار باشد و طلب خود را به ده تومان صلح نماید، زیادى براى بدهکار حلال نیست، مگر آنکه مقدارى بدهى خود را باو بگوید و او را راضى کند، یا طورى باشد که اگر مقدار طلب خود را مى دانست، باز هم به آن مقدار صلح مى کرد.
(مسأله 2286): اگر بخواهند چیزى را که از یک جنس است و وزن آنها معلوم است بیکدیگر صلح نمایند، احتیاط واجب آن است که وزن یکى بیشتر از دیگرى نباشد، ولى اگر وزن آنها معلوم نباشد، اگر چه احتمال دهند که وزن یکى بیشتر از دیگرى است و صلح نمایند صحیح است.
(مسأله 2287): اگر دو نفر از یک نفر طلبکار باشند، یا دو نفر از دو نفر دیگر طلبکار باشند و بخواهند طلبهاى خود را به یکدیگر صلح کنند چنانچه طلب آنان از یک جنس و وزن آنان یکى باشد مثلاً هر دو ده من گندم طلبکار باشند، مصالحه آنان صحیح است و همچنین است اگر جنس طلب آنان یکى نباشد مثلاً یکى ده کیلو برنج و دیگر دوازده کیلو گندم طلبکار باشد، ولى اگر طلب آنان از یک جنس و چیزى باشد که معمولاً با وزن یا پیمانه آن را معامله مى کنند، در صورتى که وزن یا پیمانه آنها مساوى نباشد، مصالحه آنان اشکال دارد.
(مسأله 2288): اگر از کسى طلبى دارد که باید بعد از مدتى بگیرد چنانچه طلب خود را بمقدار کمترى صلح کند و مقصودش این باشد که از مقدارى از طلب خود گذشت کند و بقیه را نقد بگیرد اشکال ندارد. و این حکم در صورتى است که طلب از جنس طلا و یا نقره یا جنس دیگرى باشد که با وزن یا پیمانه فروخته مى شود، و اما در غیر آنها براى طلبکار جائز است که طلب خود را به بدهکار یا غیر آن به کمتر از طلب صلح نموده یا بفروشد چنانچه در مسأله "2430" خواهد آمد.
(مسأله 2289): اگر دو نفر چیزى را با هم صلح کنند، با رضایت یکدیگر مى توانند صلح را به هم بزنند، و نیز اگر در ضمن معامله براى هر دو یا یکى از آنان حق بهم زدن معامله را قرار داده باشند، کسى که آن حق را دارد مى تواند صلح را بهم بزند.
(مسأله 2290): تا وقتى که خریدار و فروشنده از مجلس معامله متفرق نشده اند مى توانند معامله را بهم بزنند و نیز اگر مشترى حیوانى را بخرد تا سه روز حق بهم زدن معامله را دارد، و همچنین اگر پول جنسى را که خریده تا سه روز ندهد و جنس را تحویل نگیرد، فروشنده مى تواند معامله را به هم بزند، ولى کسى که مالى را صلح مى کند در این سه صورت حق بهم زدن صلح را ندارد اما در صورتى که طرف مصالحه در پرداخت مال المصالحه از حد متعارف تأخیر کند یا اینکه شرط شده باشد که مثلاً مال
مصالحه را نقد بدهد و طرف عمل به شرط ننماید، در این صورت مى تواند صلح را بهم بزند و همچنین در بقیه صور دیگر که در احکام خرید و فروش گفته شد نیز مى تواند صلح را بهم بزند مگر در صورتى که یکى از طرفین مغبون باشد که بهم زدن صلح بواسطه غبن محل اشکال است.
(مسأله 2291): اگر چیزى را که به صلح گرفته معیوب باشد، مى تواند صلح را بهم بزند، ولى اگر بخواهد تفاوت قیمت صحیح و معیوب را بدون رضاى طرف مقابل بگیرد اشکال دارد، و اگر طرفین راضى باشند اشکال ندارد.
(مسأله 2292): هر گاه مال خود را به کسى صلح نماید و با او شرط کند و بگوید که بعد از مرگ من چیزى را که به تو صلح کردم مثلاً وقف کنى و او هم این شرط را قبول کند، باید به شرط عمل نماید، و همچنین است اگر شرط کند تا زنده هستم در مال مصالحه تصرف بتوانم.
احکام اجاره
▲ احکام اجاره
(مسأله 2293): اجاره دهنده و کسى که چیزى را اجاره مى کند باید مکلف و عاقل باشند و به اختیار خودشان اجاره را انجام دهند و نیز باید در مال خود حق تصرف داشته باشند، پس سفیه چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید اگر چیزى را اجاره کند، یا اجاره دهد صحیح نیست.
(مسأله 2294): انسان مى تواند از طرف دیگرى وکیل شود و مال او را اجاره دهد یا مالى را براى او اجاره کند.
(مسأله 2295): اگر ولىّ، یا قیّم بچه، مال او را اجاره دهند، یا خود او را اجیر دیگرى نمایند اشکال ندارد و اگر مدتى از زمان بالغ شدن او را جزء مدت اجاره قرار دهند، بعد از آنکه بچه بالغ شد مى تواند بقیه اجاره را به هم بزند، ولى هر گاه طورى بوده که اگر مقدارى از زمان بالغ بودن بچه را جزء مدت اجاره نمى کرد، بر خلاف مصلحت بچه بود نمى تواند اجاره مال خود را بهم بزند ولى نفوذ اجاره خود بچه بعد از بلوغش محل اشکال است. مقتضاى احتیاط این است که اجاره را بهم نزند.
(مسأله 2296): بچه صغیرى را که ولى ندارد بدون اجازه مجتهد نمى شود اجیر کرد و کسى که به مجتهد دسترسى ندارد مى تواند از چند نفر مؤمن که عادل باشند، اجازه بگیرد و او را اجیر نمایند.
(مسأله 2297): اجاره دهنده و مستأجر لازم نیست صیغه عربى بخوانند بلکه اگر مالک به کسى بگوید، ملک خود را بتو اجاره دادم و او بگوید قبول کردم اجاره صحیح است، و نیز اگر حرفى نزنند و مالک بقصد اینکه ملک خود را اجاره دهد، به مستأجر واگذار کند و او هم بقصد اجاره کردن بگیرد اجاره صحیح مى باشد.
(مسأله 2298): اگر انسان بدون صیغه خواندن بخواهد براى انجام عملى اجیر شود، همین که مشغول آن عمل شد اجاره صحیح است.
(مسأله 2299): کسى که نمى تواند حرف بزند، اگر با اشاره بفهماند که ملک را اجاره داده، یا اجاره کرده صحیح است.
(مسأله 2300): اگر خانه یا دکان یا اطاقى را اجاره کند و صاحب ملک با او شرط کند که فقط خود او از آنها استفاده نماید، مستأجر نمى تواند آن را به دیگرى جهت استفاده از آن اجاره دهد، مگر آنکه اجاره طورى باشد که استفاده مخصوص خودش باشد مثل اینکه زنى منزل یا اطاقى را اجاره کند و بعداً شوهر کرده و اطاق یا منزل را جهت سکناى خودش به شوهر اجاره دهد. و اگر مالک شرط نکند مى تواند آن را به دیگرى اجاره دهد، ولى اگر بخواهد بزیادتر از مقدارى که آن را اجاره کرده اجاره دهد، باید، در آن کارى مانند تعمیر و سفید کارى انجام داده باشد، یا بغیر جنسى که اجاره کرده آن را اجاره دهد، مثلاً اگر با پول اجاره کرده به گندم یا چیز دیگر اجاره دهد، و بنا بر احتیاط وجوبى، کشتى حکم خانه را دارد.
(مسأله 2301): اگر اجیر با انسان شرط کند که فقط براى خود انسان کار کند، نمى شود او را به دیگرى اجاره داد مگر بنحوى که در مسأله قبل گذشت، و اگر شرط نکند، چنانچه او را به چیزى که اجرت او قرار داده اجاره دهد، باید زیادتر نگیرد و اگر به چیز دیگرى اجاره دهد، مى تواند زیادتر بگیرد، و همچنین است اگر خودش اجیر کسى شود و براى انجام آن عمل شخص دیگرى را به کمتر اجاره نماید ولى اگر مقدارى از آن عمل را خودش انجام داده باشد مى تواند دیگرى را به کمتر اجاره نماید.
(مسأله 2302): اگر غیر خانه و دکان و اطاق و کشتى و اجیر چیز دیگر مثلاً زمین را اجاره کند مالک با او شرط نکند که فقط خودش از آن استفاده نماید، اگر چه بیشتر از مقدارى که اجاره کرده آن را اجاره دهد اشکال ندارد.
(مسأله 2303): اگر خانه یا دکانى را مثلاً یک ساله به صد افغانى اجاره کند و از نصف آن خودش استفاده نماید، مى تواند نصف دیگر آن را به صد افغانى اجاره دهد، ولى اگر بخواهد نصف آن را به زیادتر از مقدارى که اجاره کرده مثلاً به صد و بیست افغانى اجاره دهد، باید در آن کارى مانند تعمیر انجام داده باشد.
شرائط مالى که آن را اجاره مى دهند
▲ شرائط مالى که آن را اجاره مى دهند
(مسأله 2304): مالى را که اجاره مى دهند چند شرط دارد:
"اول" آنکه معین باشد، پس اگر بگوید یکى از خانه هاى خود را بتو اجاره دادم درست نیست.
"دوم" مستأجر آن را ببیند، یا کسى که آن را اجاره مى دهد طورى خصوصیات آن را بگوید که کاملاً معلوم باشد.
"سوم" تحویل دادن آن ممکن باشد پس اجاره دادن اسبى که فرار کرده باطل است.
"چهارم" آنکه استفاده از آن مال به اتلاف و از بین بردنش نباشد، پس اجاره دادن نان و میوه و خوردنیهاى دیگر صحیح نیست.
"پنجم" استفاده اى که مال را براى آن، اجاره داده اند ممکن باشد، پس اجاره دادن زمین براى زراعت در صورتى که آب باران کفایت آن را نکند و از آب نهر هم مشروب نشود، صحیح نیست.
"ششم" چیزى را که اجاره مى دهد مال خود او باشد و اگر مال کسى دیگر را اجاره دهد، در صورتى صحیح است که صاحبش رضایت دهد.
(مسأله 2305): اجاره دادن درخت براى آنکه از میوه اش استفاده کنند در صورتى که میوه اش فعلاً موجود نباشد صحیح است و همچنین است اجاره دادن حیوان براى شیرش.
(مسأله 2306): زن مى تواند براى آنکه از شیرش استفاده کنند اجیر شود و لازم نیست از شوهر اجازه بگیرد، ولى اگر بواسطه شیر دادن، حق شوهر از بین برود بدون اجازه او نمى تواند اجیر شود.
شرائط استفاده اى که مال را براى آن اجاره مى دهند
▲ شرائط استفاده اى که مال را براى آن اجاره مى دهند
(مسأله 2307): استفاده اى که مال را براى آن اجاره مى دهند چهار شرط دارد:
"اول" آنکه حلال باشد، بنا بر این اجاره دادن دکان براى شراب فروشى یا نگهدارى شراب، و کرایه دادن حیوان براى حمل و نقل شراب باطل است.
"دوم" آنکه آن عمل در نظر شرع بطور مجانى واجب نباشد پس اجیر شدن براى فرائض یومیه یا تجهیز اموات جائز نیست. و بنا بر احتیاط معتبر است که پول دادن براى آن استفاده در نظر مردم بیهوده نباشد. مثل اینکه بگوید: این سنگ را اگر بلند کردى برایت فلان مبلغ پول مى دهم.
"سوم" اگر چیزى را که اجاره مى دهند چند فائده داشته باشد استفاده اى که مستأجر باید از آن بکند معین نمایند مثلاً اگر حیوانى را که سوارى مى دهد و بار مى برد اجاره دهند، باید در موقع اجاره معین کند که
فقط سوارى یا باربرى آن، مال مستأجر است یا همه استفاده هاى آن.
"چهارم" مدت استفاده را معین نمایند، و اگر مدت معلوم نباشد ولى عمل را معین کنند مثلاً با خیاط قرار بگذارند که لباس معینى را بطور مخصوصى بدوزد، کافیست.
(مسأله 2308): اگر ابتداى مدت اجاره را معین نکند، ابتداى آن بعد از خواندن صیغه اجاره است.
(مسأله 2309): اگر خانه اى را مثلاً یکساله اجاره دهند و ابتداى آن را یک ماه بعد از خواندن صیغه قرار دهند اجاره صحیح است، اگر چه موقعى که صیغه مى خوانند خانه در اجاره دیگرى باشد.
(مسأله 2310): اگر مدت اجاره را معلوم نکند و بگوید هر وقت در خانه نشستى اجاره آن، ماهى ده افغانى است اجاره صحیح نیست.
(مسأله 2311): اگر به مستأجر بگوید خانه را ماهى ده افغانى بتو اجاره دادم، یا بگوید خانه را یک ماه به ده افغانى به تو اجاره دادم و بعد از آن هم هر قدرى بنشینى اجاره آن ماهى ده افغانى است در صورتى که ابتداء مدت اجاره را معین کنند یا ابتداى آن معلوم باشد، اجاره ماه اول صحیح است.
(مسأله 2312): خانه اى را که غریب و زوار در آن منزل مى کنند و معلوم نیست چقدر در آن مى مانند، اگر قرار بگذارند که مثلاً شبى یک افغانى بدهند و صاحب خانه راضى شود، استفاده از آن خانه اشکال ندارد، ولى چون مدت اجاره را معلوم نکرده اند، اجاره نسبت به غیر از شب اول صحیح نیست و صاحب خانه بعد از شب اول هر وقت بخواهد، مى تواند آنها را بیرون کند. و غریب و زوار هر وقت بخواهد، مى تواند بیرون رود.
مسائل متفرقه اجاره
▲ مسائل متفرقه اجاره
(مسأله 2313): مالى را که مستأجر بابت اجاره مى دهد باید معلوم باشد پس اگر از چیزهائى است که مثل گندم با وزن معامله مى کنند باید وزن آن معلوم باشد، و اگر از چیزهائى است که مثل پولهاى رائج با شماره معامله مى کنند باید شماره آن معین باشد، و اگر مثل اسب و گوسفند است باید اجاره دهنده آن را ببیند یا مستأجر خصوصیات آن را بگوید.
(مسأله 2314): اگر زمینى را براى زراعت اجاره دهد و مال الاجاره را حاصل همان زمین یا زمین دیگر که فعلاً موجود نیست قرار دهد اجاره صحیح نیست و اگر مال الاجاره بالفعل موجود باشد مانعى ندارد، و همچنان است اگر مال الاجاره کلّى در ذمّه باشد.
(مسأله 2315): کسى که چیزى را اجاره داده، تا آن چیز را تحویل ندهد حق ندارد اجاره آن را مطالبه کند، و نیز اگر براى انجام عملى اجیر شده باشد پیش از انجام عمل، حق مطالبه اجرت را ندارد.
(مسأله 2316): هر گاه چیزى را که اجاره داده تحویل دهد، اگر چه مستأجر تحویل نگیرد، یا تحویل بگیرد و تا آخر مدت اجاره از آن استفاده نکند، باید مال الاجاره آن را بدهد.
(مسأله 2317): اگر انسان اجیر شود که در روز معینى کارى را انجام دهد و در آن روز براى انجام آن کار حاضر شود، کسى که او را اجیر کرده اگر چه آن کار را به او مراجعه نکند، باید اجرت او را بدهد، مثلاً اگر خیاطى را در روز معینى براى دوختن لباس اجیر نماید و خیاط در آن روز آماده کار باشد
اگر چه پارچه را به او ندهد که بدوزد، باید اجرتش را بدهد چه خیاط بیکار باشد، چه براى خودش یا دیگرى کار کند.
(مسأله 2318): اگر بعد از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود که اجاره باطل بوده، مستأجر باید مال الاجاره را به مقدار معمول به صاحب ملک بدهد مثلاً اگر خانه اى را یک ساله به صد افغانى اجاره کند بعد بفهمد اجاره باطل بوده چنانچه اجاره آن خانه معمولاً پنجاه افغانى است، باید پنجاه افغانى را بدهد و اگر دو صد افغانى است در صورتى که اجاره دهنده صاحب مال یا وکیل مطلق آن بوده و از اجاره معمولى خانه اطلاع داشته باشند لازم نیست بیش از صد افغانى بدهد و اگر غیر اینها بوده باید دو صد افغانى را
بپردازد و نیز اگر بعد از گذشتن مقدارى از مدت اجاره معلوم شود که اجاره باطل بوده، نسبت به اجرت مدت گذشته نیز این حکم جارى است.
(مسأله 2319): اگر چیزى را که اجاره کرده از بین برود، چنانچه در نگهدارى آن کوتاهى نکرده و در استفاده بردن از آن هم زیاده روى ننموده ضامن نیست، و نیز اگر مثلاً پارچه اى را که به خیاط داده از بین برود در صورتى که خیاط زیاده روى نکرده و در نگهدارى آن هم کوتاهى نکرده باشد نباید عوض آن را بدهد.
(مسأله 2320): هر گاه صنعتگر چیزى را که گرفته ضایع کند، ضامن است.
(مسأله 2321): اگر قصاب سر حیوانى را ببرد و آن را حرام کند چه مزد گرفته باشد، چه مجّانى سر بریده باشد، باید قیمت آن را به صاحبش بدهد.
(مسأله 2322): اگر حیوانى را اجاره کند و معین نماید که چقدر بار بر آن بگذارد، چنانچه بیشتر از آن مقدار بار کند و آن حیوان بمیرد یا معیوب شود ضامن است، و نیز اگر مقدار بار را معین نکرده باشند و بیشتر از معمول بار کند و حیوان تلف شود، یا معیوب گردد ضامن مى باشد. و در هر دو صورت اجرت را بر حسب معمول نیز باید بدهد.
(مسأله 2323): اگر حیوانى را براى بردن بار شکستنى اجاره دهد چنانچه آن حیوان بلغزد، یا رم کند و بار را بشکند، صاحب حیوان ضامن نیست. ولى اگر بواسطه زدن و مانند آن کارى کند که حیوان زمین بخورد و بار را بشکند ضامن است.
(مسأله 2324): اگر کسى بچه اى را ختنه کند و آن بچه بمیرد ضامن است خواه مقدارى که بریده بیشتر از معمول باشد یا نه، مگر اینکه ختنه کننده به ولىّ گفته باشد اگر تلف شود یا ضرر باو برسد من ضامن نیستم، و ولىّ قبول کرده باشد، و در این صورت اگر مقدار معمول بریده باشد، و تلف شود ضامن نیست، و همچنین است اگر ضررى باو برسد. و اگر بیشتر از مقدار معمول بریده باشد و ضررى به آن بچه برسد ضامن است.
(مسأله 2325): اگر دکتر به دست خود به مریض دوا بدهد چنانچه در معالجه خطا کند و به مریض ضررى برسد یا بمیرد، دکتر ضامن است ولى اگر بگوید فلان دوا براى فلان مرض فائده دارد، بواسطه خوردن دوا ضررى به مریض برسد یا بمیرد دکتر ضامن نیست.
(مسأله 2326): هر گاه دکتر به مریض بگوید که اگر ضررى بتو برسد ضامن نیستم و مریض قبول کرده باشد، در صورتى که دقت و احتیاط خود را بکند و به مریض ضررى برسد، یا بمیرد دکتر اگر چه بدست خود دوا داده باشد ضامن نیست.
(مسأله 2327): مستأجر و کسى که چیزى را اجاره داده، با رضایت یکدیگر مى توانند معامله را به هم بزنند. و نیز اگر در اجاره شرط کنند که هر دو یا یکى از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند، مى توانند مطابق قرارداد، اجاره را بهم بزنند.
(مسأله 2328): اگر اجاره دهنده، یا مستأجر بفهمد که مغبون شده است چنانچه در موقع اجاره نمودن ملتفت نباشد که مغبون است، مى تواند اجاره را به هم بزند، ولى اگر در صیغه اجاره شرط کنند که اگر مغبون هم باشند حق بهم زدن معامله را نداشته باشند، نمى توانند اجاره را به هم بزنند.
(مسأله 2329): اگر چیزى را اجاره دهد و پیش از آنکه تحویل دهد کسى آن را غصب نماید، مستأجر مى تواند اجاره را بهم زند. و چیزى را که به اجاره دهنده داده پس بگیرد، یا اجاره را بهم نزند و اجاره مدتى را که در تصرف غصب کننده بوده به میزان معمول از او بگیرد، پس اگر حیوانى را یک ماهه به ده افغانى اجاره نماید و کسى آن را ده روز غصب کند و اجاره معمولى ده روز آن پانزده افغانى باشد، مى تواند پانزده افغانى را از غصب کننده بگیرد.
(مسأله 2330): اگر چیزى را که اجاره کرده تحویل بگیرد، و بعد دیگرى آن را غصب کند، نمى تواند اجاره را بهم بزند و فقط حق دارد کرایه آن چیز را به مقدار معمول، از غصب کننده بگیرد.
(مسأله 2331): اگر پیش از آنکه مدت اجاره تمام شود، ملک را به مستأجر بفروشد، اجاره بهم نمى خورد، و مستأجر باید مال الاجاره را بدهد، و همچنین است اگر آن را به دیگرى بفروشد.
(مسأله 2332): اگر پیش از ابتداى مدّت اجاره، ملک به طورى خراب شود که هیچ قابل استفاده نباشد، یا قابل استفاده اى که شرط کرده اند نباشد، اجاره باطل مى شود، و پولى که مستأجر به صاحب ملک داده به او برمى گردد، و اگر طورى باشد که بتواند استفاده مختصرى از آن ببرد، مى تواند اجاره را بهم بزند.
(مسأله 2333): اگر ملکى را اجاره کند و بعد از گذشتن مقدارى از مدت اجاره بطور خراب شود که هیچ قابل استفاده نباشد، یا قابل استفاده اى که شرط کرده اند نباشد، اجاره مدتى که باقى مانده باطل مى شود و مى تواند اجاره مدت گذشته را بهم بزند و "اجرت المثل" یعنى اجرت معمولى آن مدت را بدهد.
(مسأله 2334): اگر خانه اى را که مثلاً دو اطاق دارد اجاره دهد و یک اطاق آن خراب شود، چنانچه فوراً آن را بسازد و هیچ مقدارى از استفاده آن از بین نرود، اجاره باطل نمى شود و مستأجر هم نمى تواند اجاره را بهم بزند، ولى اگر ساختن آن بقدرى طول بکشد که مقدارى از استفاده مستأجر از بین برود اجاره به آن مقدار باطل مى شود و مستأجر مى تواند اجاره تمام مدت را بهم بزند و براى استفاده اى که کرده اجرت المثل بدهد.
(مسأله 2335): اگر اجاره دهنده یا مستأجر بمیرد اجاره باطل نمى شود ولى اگر خانه مال اجاره دهنده نباشد مثلاً دیگرى وصیت کرده باشد که تا او زنده است منفعت خانه مال او باشد، چنانچه آن خانه را اجاره دهد و پیش از تمام شدن مدت اجاره بمیرد، از وقتى که مرده اجاره باطل است. و اگر مالک فعلى، آن اجاره را امضاء کند صحیح مى شود و وجه اجاره مدتى که بعد از مردن مالک اولى باقى مانده به مالک فعلى راجع مى شود.
(مسأله 2336): اگر صاحب کار بنّاء را وکیل کند که براى او عمله بگیرد، چنانچه بنّاء کمتر از مقدارى که از صاحب کار مى گیرد به عمله بدهد، زیادى آن بر او حرام است و باید آن را به صاحب کار بدهد، ولى اگر اجیر شود که ساختمان را تمام کند و براى خود اختیار بگذارد که خودش بسازد یا به دیگرى بدهد در صورتى که مقدارى خودش کار کرده و باقى را به کمتر از مقدارى که اجیر شده به دیگرى بدهد، زیادى آن براى او حلال مى باشد.
(مسأله 2337): اگر رنگرز قرار بگذارد که مثلاً پارچه را با نیل رنگ کند چنانچه با چیز دیگرى رنگ نماید حق ندارد چیزى بگیرد.
ملحقات اجاره: احکام سرقفلى
▲ ملحقات اجاره: احکام سرقفلى
(مسأله 2348): کسانى که خانه، یا دکان، یا غیر آنها را از صاحبانش اجاره مى کنند مدت اجاره که بسر رسید حرام است، بدون اذن صاحب محل در آنجا اقامت کنند، و باید فوراً محل را با عدم رضایت صاحبش تخلیه کنند، و اگر نکنند غاصب، و ضامن محل، و ضامن اجرت معمولى آن هستند، و براى آنان به هیچ وجه حقى شرعاً ثابت نیست، چه مدت اجاره آنها کوتاه باشد یا طولانى و چه بودن آنان در مدت اجاره موجب زیاد شدن ارزش محل شده باشد یا نه، و چه بیرون رفتن از محل موجب نقص در تجارتشان باشد یا نه.
(مسأله 2349): اگر مستأجر سابق که مدت اجاره اش گذشته است چیزى بعنوان سرقفلى از شخص دوم که محل را به او اجاره داده است بگیرد حرام است، و اگر آنچه را که گرفته است تلف شود ضامن است.
(مسأله 2350): اگر کسى از مستأجر سابق که مدت اجاره اش گذشته است آن محل را اجاره کند باطل است، مگر به اجازه صاحب محل و توقفش در آن محل، حرام و غصب است، و نمازش در آنجا باطل است و اگر به آن محل خسارت وارد شود یا تلف شود ضامن است و مادامى که سکنى نموده است اجرت معمولى محل را به صاحبش بپردازد.
(مسأله 2351): اگر محلى را از مالکش اجاره کند و در ضمن عقد اجاره با او شرط کند که مدت بیست سال مثلاً یا سى سال قیمت اجاره را بالا نبرد، و شرط کند که حق داشته باشد محل را به دیگرى بعنوان اجاره تحویل دهد و مالک حق نداشته باشد قیمت اجاره را بالا برد و اگر شخص سوم به چهارم اجاره دهد قیمت اجاره مقدار قیمت اول باشد، جائز است از براى مستأجر که محل را به دیگرى تحویل دهد و مقدار سرقفلى از او بگیرد و سرقفلى به این نحو حلال است و دومى به سومى و سومى به چهارمى نیز مى تواند بحسب قرارداد تحویل دهد و از او سرقفلى بگیرد.
(مسأله 2352): اگر مستأجر در ضمن عقد اجاره بر موجر شرط کند که مال الاجاره را تا هر مدتى که او در محل بماند زیاد نکند و حق اخراج او را از محل نداشته باشد، و حق داشته باشد به مقدارى که اجاره نموده در سالهاى بعد از او اجاره نماید و بر موجر لازم باشد که اجاره به او بدهد مى تواند مبلغى از او بگیرد یا از غیر او براى اسقاط حق خود یا براى تخلیه محل، و این گونه سرقفلى حلال است.
(مسأله 2353): مالک مى تواند در حین اجاره دادن ملک خویش سرقفلى از مستأجر بگیرد و ملک را به او اجاره دهد، و اگر مستأجر حق اجاره دادن بغیر داشته باشد مى تواند جهت تخلیه محل از او سرقفلى بگیرد ولى مقتضاى احتیاط آن است که اگر مدت اجاره خودش باقى باشد باید کارى در آن از قبیل اصلاح و تعمیر و یا ترمیم انجام داده باشد.
(مسأله 2354): اگر اجاره دهنده محل، حق فسخ براى خود بگذارد و اجاره گیرنده قبول کند بشرط اینکه هر وقت اجاره را فسخ کردى مقدارى سرقفلى برایم بدهى و اجاره دهنده قبول کند صحیح است و سرقفلى حلال و بلامانع است.
(مسأله 2355): اگر مستأجر محلى را در مدتى اجاره کند و بر اجاره دهنده شرط کند که هر وقت محل را تخلیه کند اجاره دهنده مبلغى را بعنوان سرقفلى براى اجاره کننده بدهد و موجر قبول کند مانعى ندارد.
(مسأله 2356): در بعضى کشورها دولت قانونى جعل کرده که مالک حق ندارد مستأجر را از محل اخراج کند، و بر اساس این قانون اگر مستأجر براى تخلیه محل سرقفلى از مالک یا مستأجر دیگر بگیرد آن سرقفلى حرام است و همچنین بعد از تمام شدن مدت اجاره، مانده مستأجر بآن محل بدون رضایت مالک حرام است و نمازش در آنجا باطل.
احکام جعاله
▲ احکام جعاله
(مسأله 2338): جعاله آنست که انسان قرار بگذارد در مقابل کارى که براى او انجام مى دهند مال معین بدهد، مثلاً بگوید هر کسى گمشده مرا پیدا کند ده افغانى به او مى دهم و به کسى که این قرار را مى گذارد "جاعل" و به کسى که کار را انجام مى دهد "عامل" مى گویند، و فرق بین جعاله و اجاره این است که در اجاره بعد از خواندن صیغه، اجیر باید عمل را انجام دهد و کسى هم که او را اجیر کرده اجرت را به او بدهکار مى شود، ولى در جعاله اگر چه عامل شخص معیّن باشد مى تواند مشغول عمل نشود، و تا عمل را انجام ندهد جاعل بدهکار نمى شود.
(مسأله 2339): جاعل باید بالغ و عاقل باشد و از روى قصد و اختیار قرارداد کند و شرعاً بتواند در مال خود تصرّف نماید، بنا بر این جعاله آدم سفیه: کسى که مال خود را در کارهاى بیهوده مصرف مى کند صحیح نیست.
(مسأله 2340): کارى را که "جاعل" مى گوید براى او انجام دهند، باید حرام یا بى فائده یا از واجباتى که شرعاً لازم است مجاناً آورده شود نباشد پس اگر بگوید هر کسى شراب بخورد، یا در شب به جاى تاریک برود یا نماز واجب خود را بخواند ده افغانى به او مى دهم، "جعاله" صحیح نیست.
(مسأله 2341): اگر مالى را که قرار مى گذارد بدهد معین کند مثلاً بگوید هر کس اسب مرا پیدا کند، این گندم را به او مى دهم، لازم نیست بگوید آن گندم مال کجا است و قیمت آن چیست، ولى اگر مال را معین نکند مثلاً بگوید کسى که اسب مرا پیدا کند، ده کیلو گندم به او مى دهم، باید خصوصیات آن را کاملاً معیّن نماید.
(مسأله 2342): اگر "جاعل" مزد معینى براى کار قرار ندهد، مثلاً بگوید هر کسى بچه مرا پیدا کند پولى به او مى دهم و مقدار آن را معین نکند، چنانچه کسى آن عمل را انجام دهد، باید مزد او را به مقدارى که کار او در نظر مردم ارزش دارد بدهد.
(مسأله 2343): اگر "عامل" پیش از قرارداد، کار را انجام داده باشد یا بعد از قرارداد به قصد اینکه پول نگیرد انجام دهد، حقى مزد گرفتن ندارد.
(مسأله 2344): پیش از آنکه "عامل" شروع به کار کند، "جاعل" مى تواند "جعاله" را به هم بزند.
(مسأله 2345): بعد از آنکه "عامل" شروع به کار کرد، اگر "جاعل" بخواهد جعاله را به هم بزند اشکال دارد، و احتیاط در راضى نمودن عامل ترک نشود.
(مسأله 2346): "عامل" مى تواند عمل را ناتمام بگذارد، ولى اگر تمام نکردن عمل اسباب ضرر "جاعل" شود، باید آن را تمام نماید. مثلاً اگر کسى بگوید هر کس چشم مرا عمل کند فلان مقدار به او مى دهم و دکتر جرّاحى شروع به عمل کند، چنانچه طورى باشد که اگر عمل را تمام نکند، چشم معیوب مى شود باید آن را تمام نماید و در صورتى که ناتمام بگذارد، حقى به "جاعل" ندارد و اگر چشم معیوب شود، ضامن است.
(مسأله 2347): اگر "عامل" کار را ناتمام بگذارد، چنانچه آن کار مثل پیدا کردن اسب است که تا تمام نشود، براى "جاعل" فائده ندارد عامل نمى تواند چیزى مطالبه کند و همچنین است اگر "جاعل" مزد را براى تمام کردن "عمل" قرار بگذارد مثلاً بگوید هر کسى لباس مرا بدوزد، ده افغانى به او مى دهم ولى اگر مقصودش این باشد که هر مقدار از عمل که انجام گیرد، براى آن مقدار مزد بدهد، "جاعل" باید مزد مقدارى را که انجام شده به "عامل" بدهد اگر چه احتیاط این است که بطور مصالحه یکدیگر را راضى نمایند.
حکام هبه (بخشش)
▲ حکام هبه (بخشش)
(مسأله 2357): هبه، تملیک مجّانى چیزى است به دیگرى، پس هبه کننده مثلاً به طرف مى گوید: "وَهَبْتُکَ هذا الکِتابَ" و طرف مى گوید "قَبِلْتُ" و لازم نیست صیغه آن به عربى باشد بلکه بهر زبانى باشد کافى است. مثلاً اگر هبه کننده به فارسى بگوید "این کتاب را به شما بخشیدم" و طرف هم بگوید "قبول کردم" هبه صحیح است بلکه صیغه هم لازم نیست. پس اگر هبه کننده به قصد هبه کتاب را به او بدهد و او هم به همین قصد بگیرد هبه صحیح است.
(مسأله 2358): در هبه کننده چند شرط معتبر است:
"اول" اینکه بالغ باشد.
"دوم" اینکه عاقل باشد.
"سوم" سفیه و یا محجور از تصرف در مال نباشد.
"چهارم" مالک یا صاحب اختیار مال باشد. پس هبه مال غیر بدون اذن یا اجازه او صحیح نیست.
"پنجم" هبه از روى قصد و اختیار باشد پس هبه اى که از روى اکراه و اجبار باشد صحیح نیست.
(مسأله 2359): کسى که چیزى به او بخشیده مى شود اگر صغیر یا دیوانه باشد قبول خود او کافى نیست بلکه باید ولىّ او از طرف او قبول کند.
(مسأله 2360): در هبه قبض لازم است پس مادامى که هبه کننده مال را تحویل طرف نداده مال طرف نشده و تحویل دادن اموال غیر منقول از قبیل زمین و خانه و امثال آن، به رفع ید نمودن واهب و تسلیم نمودن سند و مدرک و کلید خانه تحقّق پیدا مى کند. و اگر هبه براى دیوانه یا صغیر باشد ولىّ آنها تحویل مى گیرد، و اگر خود ولىّ مثل پدر یا جد به آنها چیزى را ببخشد کافى است خودش قصد تحویل گرفتن براى آنها را بنماید.
(مسأله 2361): لازم نیست قبض فوراً انجام شود، بلکه هر وقت حاصل شد از آن وقت، مال ملک طرف مى شود، و اگر هبه کننده پس از خواندن صیغه و پیش از قبض بمیرد یا فاقد شرائط شود هبه باطل مى شود و مال به ورثه هبه کننده منتقل مى گردد. و همچنین است اگر طرف، پیش از تحویل گرفتن مال بمیرد.
(مسأله 2362): بهتر است چیزى را که انسان به کسى مى بخشد آن مال را نادیده بگیرد و در آن رجوع نکند، ولى در عین حال هر یک از طرفین مى تواند هبه را به هم بزند، پس هبه کننده مى تواند در مال خود رجوع کند مگر در چند مورد:
"اول" اینکه هبه کننده در عوض هبه چیزى از طرف گرفته باشد.
"دوم" اینکه چیزى را قربةً الى الله به کسى هبه کند.
"سوم" اینکه هبه به یکى از خویشان متعارفى باشد، و بنا بر احتیاط واجب زن و شوهر هم اگر چیزى به یکدیگر هبه کنند آن را به هم نزنند.
"چهارم" مالى را که هبه کرده به حال خود باقى نمانده باشد، مثل اینکه آن را تلف کرده یا صورت آن را بکلى تغییر داده، مثلاً پارچه را بریده و دوخته است، یا اینکه آن را به دیگرى منتقل کرده باشد.
"پنجم" اینکه یکى از طرفین بمیرد، پس اگر هبه کننده بعد از صیغه و قبض بمیرد ورثه او حق ندارند هبه را به هم بزنند و اگر طرف بمیرد مال به ورثه او منتقل مى شود.
(مسأله 2363): اگر انسان از کسى طلب دارد و او را برىء الذمه کند او برىء الذمه مى شود و انسان نمى تواند آن را به هم بزند.
بخت آزمائى (لاترى):
(مسأله 2364): بلیطهاى بخت آزمائى که متعارف شده است به مبلغ معینى مى فروشند و پس از آن با قرعه کشى به اشخاص که قرعه به نام آنان بیرون بیاید مبلغ معین مى دهند، خرید و فروش آنها جائز نیست و باطل است و پولى را که در مقابل بلیط مى گیرند، حرام و شخص گیرنده ضامن است. و
مبلغى که از قرعه کشى بدست مى آید، حرام و شخص گیرنده ضامن واقعى آن مبلغ است.
(مسأله 2365): فرقى نیست در حرام بودن پول بلیط بین آنکه بلیط را بخرند و یا بلیط بگیرند و پولى بدهند به امید آنکه قرعه به اسم آنان بیرون بیاید، در هر دو صورت پول بلیط و پولى که از قرعه به دست مى آید حرام و موجب ضمان است، و این عمل یک نحو قمار است.
(مسأله 2366): ممکن است اسم بلیط بخت آزمائى را عوض کنند و اسم دیگرى بالاى آن بگذارند چون عمل، همان عمل است موجب حلّیت نمى شود.
(مسأله 2367): اگر فرضاً یک شرکت یا مؤسسه اى پیدا شود و براى اعانت به مؤسسات خیریه از قبیل بیمارستان یا مدارس اسلامى بلیطهائى منتشر کند، و مردم هم براى اعانت به این مؤسسات مبلغى بدهند، و آن شرکت از مال خودش، یا وجوهى که از انتشار بلیط بدست مى آید، با اجازه تمام پول دهندگان مبلغى به اشخاصى که قرعه به نام آنان بیرون مى آید بدهد مانعى ندارد.
(مسأله 2368): در بخت آزمائى پول بلیطهاى که بدست شرکتها مى آید، و پول قرعه کشیها که بدست اشخاص مى آید مجهول المالک است، و اگر مى توانند صاحبان آنها را پیدا کنند، باید به صاحبانش رد کنند، و اگر نمى شود، باید از طرف صاحبان آنها صدقه بدهند، و احتیاط لازم آن است که از مجتهد جامع الشرائط اجازه بگیرند و صدقه بدهند ولى اگر پول را ثمن بلیط قرار ندهند بلکه هبه کنند و بلیط را مجاناً بگیرند در این صورت قرعه انداختن و پول که بقرعه قبض مى شود حلال است و باید صاحب شرکت
اعلان کند که ما فقط پول هبه را قبض مى کنیم نه غیر آن را.
(مسأله 2369): اگر از قرعه کشى مال زیادى به دست آورد و با فقیرى قرار گذارد که به او صدقه بدهد و فقیر مقدارى بردارد و باقى را به او رد کند، و بخواهد به این حیله حلال کند، جایز نیست و حلال نمى شود، ولى اگر بدون قید و شرط به فقیر داد، و فقیر مقدارى که مناسب شأن و حالش هست با رضایت به او ردّ کند اشکال ندارد.
احکام مزارعه
▲ احکام مزارعه
(مسأله 2370): مزارعه آنست که مالک با زارع به این قسم معامله کند که زمین را در اختیار او بگذارد، تا زراعت کند و مقدارى از حاصل آن را به مالک بدهد.
(مسأله 2371): مزارعه چند شرط دارد:
"اول" آنکه صاحب زمین به زارع بگوید زمین را براى زراعت به تو واگذار کردم و زارع هم بگوید قبول کردم، یا بدون اینکه حرفى بزنند مالک زمین را به زارع به قصد زراعت واگذار کند و زارع قبول نماید.
"دوم" صاحب زمین و زارع هر دو مکلف و عاقل باشند و با قصد و اختیار خود مزارعه را انجام دهند و سفیه نباشند یعنى مال خود را در کارهاى بیهوده مصرف نکنند.
"سوم" مالک و زارع از تمام حاصل زمین سهمى نصف یا ثلث یا ربع مثلاً ببرند پس اگر مثلاً شرط کنند که آنچه اول یا آخر مى رسد مال یکى از آنان باشد مزارعه باطل است.
"چهارم" سهم هر کدام نصف یا ثلث حاصل و مانند اینها باشد، پس اگر مالک بگوید در این زمین زراعت کن و هر چه مى خواهى به من بده صحیح نیست و همچنین است اگر مقدار معینى از حاصل را مثلاً ده من فقط براى زارع یا مالک قرار دهند.
"پنجم" مدتى را که باید زمین در اختیار زارع باشد معیّن کنند و باید مدت به قدرى باشد که در آن مدت بدست آمدن حاصل ممکن باشد، و اگر اول مدت را روز معینى و آخر مدت را رسیدن حاصل قرار دهند کافى است.
"ششم" زمین قابل زراعت باشد و اگر زراعت در آن ممکن نباشد اما بتوانند کارى کنند که زراعت ممکن شود، مزارعه صحیح است.
"هفتم" اگر منظور هر کدام آنان زراعت مخصوصى است، چیزى را که زارع باید بکارد معین کنند ولى اگر زراعت معینى را در نظر ندارند، یا زراعتى را که هر دو در نظر دارند معلوم است، لازم نیست آن را معین نمایند.
"هشتم" مالک، زمین را معین کند، پس کسى که چند قطعه زمین دارد و با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگوید در یکى از این زمینها زراعت کن و آن را معین نکند مزارعه باطل است.
"نهم" خرجى را که هر کدام آنان باید بکند معین نمایند. ولى اگر خرجى را که هر کدام باید بکند معلوم باشد لازم نیست آن را معین نمایند.
(مسأله 2372): اگر مالک با زارع قرار بگذارد که مقدارى از حاصل براى او باشد و بقیه را بین خودشان قسمت کنند، چنانچه بدانند که بعد از برداشتن آن مقدار، چیز باقى مى ماند مزارعه صحیح است.
(مسأله 2373): اگر مدت مزارعه تمام شود و حاصل به دست نیاید، چنانچه مالک راضى شود که با اجاره یا بدون اجاره زراعت در زمین او بماند و زارع هم راضى باشد مانعى ندارد، و اگر مالک راضى نشود، مى تواند زارع را وادار کند که زراعت را بچیند و اگر به چیدن زراعت ضررى به زارع برسد لازم نیست عوض آن را به او بدهد، ولى زارع اگر چه راضى شود که به مالک چیزى بدهد، نمى تواند مالک را مجبور کند که زراعت در زمین او بماند.
(مسأله 2374): اگر به واسطه پیش آمدى زراعت در زمین ممکن نباشد مثلاً آب زمین قطع شود، مزارعه به هم مى خورد، و اگر زارع بدون عذر زراعت نکند چنانچه زمین در تصرف او بوده و مالک در آن تصرفى نداشته است، باید اجاره آن مدت را به مقدار معمول به مالک بدهد.
(مسأله 2375): اگر مالک و زارع صیغه خوانده باشند، بدون رضایت یکدیگر نمى توانند مزارعه را به هم بزنند و بعید نیست که اگر مالک به قصد مزارعه زمین را به کسى واگذار کند نیز بدون رضایت یکدیگر نمى توانند معامله را به هم بزنند، ولى اگر در ضمن معامله مزارعه شرط کرده باشند که هر دو یا یکى از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند. مى توانند مطابق قرارى که گذاشته اند معامله را به هم بزنند.
(مسأله 2376): اگر بعد از قرارداد مزارعه، مالک یا زارع بمیرد مزارعه به هم نمى خورد، و وارثشان به جاى آنان است ولى اگر زارع بمیرد و قرارداد کرده باشند که خود زارع زراعت را انجام دهد، مزارعه بهم مى خورد و چنانچه زراعت نمایان شده باشد، باید سهم او را به ورثه اش بدهند، و حقوق دیگرى هم که زارع داشته ورثه او، ارث مى برند ولى نمى توانند مالک را مجبور کنند که زراعت در زمین او باقى بماند.
(مسأله 2377): اگر بعد از زراعت بفهمد که مزارعه باطل بوده چنانچه تخم، مال مالک بوده حاصلى هم که بدست مى آید مال او است و مزد زارع و مخارجى را که کرده و کرایه گاو یا حیوان دیگرى را که مال زارع بوده و در آن زمین کار کرده باو بدهد، و اگر تخم مال زارع بوده زراعت هم مال او است و باید اجاره زمین و خرجهاى را که مالک کرده و کرایه گاو یا حیوان دیگرى که مال او بوده و در آن زراعت کار کرده به او بدهد، و در هر دو صورت چنانچه مقدار استحقاق معمولى بیشتر از مقدار قرارداد باشد دادن زیادى واجب نیست.
(مسأله 2378): اگر تخم، مال زارع باشد و بعد از زراعت بفهمد که مزارعه باطل بوده، چنانچه مالک و زارع راضى شوند که با اجرت یا بى اجرت زراعت در بین زمین بماند اشکال ندارد. و اگر مالک راضى نشود، پیش از رسیدن زراعت هم مى تواند زارع را وادار کند که زراعت را بچیند، و زارع اگر چه راضى شود چیزى به مالک بدهد، نمى تواند او را مجبور کند که زراعت در زمین او بماند و نیز مالک نمى تواند زارع را مجبور کند که اجاره بدهد و زراعت را در زمین خود باقى بگذارد.
(مسأله 2379): اگر بعد از جمع کردن حاصل و تمام شدن مدت مزارعه ریشه زراعت در زمین بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، چنانچه مالک با زارع شرط اشتراک در ریشه نکرده باشد، حاصل سال دوم مال مالک زمین است.
احکام مساقات و مغارسه
▲ احکام مساقات و مغارسه
(مسأله 2380): اگر انسان با کسى به این قسم معامله کند که درختهاى میوه اى را که میوه آن مال خود او است، یا اختیار میوه هاى آن با او است تا مدت معینى به آن کسى واگذار کند که تربیت نماید. و آب دهد و به مقدارى که قرار مى گذارند از میوه آن بردارد، این معامله را مساقات مى گویند.
(مسأله 2381): معامله مساقات در درختهائى که میوه نمى دهد مثل بید و چنار صحیح نیست و در مثل درخت حنا که از برگ آن استفاده مى کنند اشکال دارد اگر چه صحت آن خالى از قوت نیست.
(مسأله 2382): در معامله مساقات لازم نیست صیغه بخوانند بلکه اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگذار کند و کسى که کار مى کند به همین قصد مشغول کار شود، معامله صحیح است.
(مسأله 2383): مالک و کسى که تربیت درختها را به عهده مى گیرد، باید مکلف و عاقل باشند و کسى آنها را مجبور نکرده باشد و نیز مالک باید سفیه نباشد یعنى مال خود را در کارهاى بیهوده مصرف نکند.
(مسأله 2384): مدت مساقات باید معلوم باشد و اگر اول آن را معین کنند و آخر آن را موقعى قرار دهند که میوه آن سال به دست مى آید صحیح است.
(مسأله 2385): باید سهم هر کدام نصف یا ثلث حاصل، و مانند اینها باشد و اگر قرار بگذارند که مثلاً صد کیلو از میوه ها مال مالک و بقیه مال کسى باشد که کار مى کند معامله باطل است.
(مسأله 2386): باید قرار معامله مساقات را پیش از ظاهر شدن میوه بگذارند و اگر بعد از ظاهر شدن میوه و پیش از رسیدن آن قرار بگذارند پس اگر کارى مانند آبیارى که براى تربیت درخت لازم است باقى نمانده باشد معامله صحیح نیست، اگر چه احتیاج به کارى مانند چیدن میوه و نگهدارى آن داشته باشد، بلکه اگر کارى که براى تربیت درخت لازم است باقى مانده باشد صحت معامله محل اشکال است ولى اگر آبیارى در نمو میوه مؤثر باشد مساقات صحیح است.
(مسأله 2387): معامله مساقات در بوته خربزه و خیار و مانند اینها بنا بر احتیاط صحیح نیست.
(مسأله 2388): درختى که از آب باران یا رطوبت زمین استفاده مى کند و به آبیارى احتیاج ندارد، اگر به کارهاى دیگر مانند بیل زدن و کود دادن محتاج باشد، معامله مساقات در آن صحیح است.
(مسأله 2389): دو نفرى که مساقات کرده اند، با رضایت یکدیگر مى توانند معامله را به هم بزنند. و نیز اگر در ضمن قرارداد مساقات شرط کنند که هر دو یا یکى از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند، مطابق قرارى که گذاشته اند به هم زدن معامله اشکال ندارد. و اگر در ضمن معامله مساقات شرطى کنند و آن شرط عملى نشود، کسى که براى نفع او شرط کرده اند، مى تواند معامله را به هم بزند.
(مسأله 2390): اگر مالک بمیرد، معامله مساقات به هم نمى خورد و ورثه اش به جاى او هستند.
(مسأله 2391): اگر کسى که تربیت درختها باو واگذار شده بمیرد، چنانچه در عقد شرط نکرده باشند که خودش آنها را تربیت کند، ورثه اش به جاى او هستند و چنانچه خودشان عمل را انجام ندهند و اجیر هم نگیرند حاکم شرع از مال میت اجیر مى گیرد، و حاصل را بین ورثه میت و مالک قسمت مى کند و اگر قرارداد کرده باشند که خود او درختها را تربیت نماید، با مردن او معامله به هم مى خورد.
(مسأله 2392): اگر شرط کند که تمام حاصل براى مالک باشد، مساقات باطل است. و میوه مال مالک مى باشد و کسى که کار مى کند نمى تواند مطالبه اجرت نماید ولى اگر باطل بودن مساقات به جهت دیگر
باشد، مالک باید مزد آبیارى و کارهاى دیگر را به مقدار معمول به کسى که درختها را تربیت کرده بدهد، ولى اگر مقدار معمول بیشتر از مقدار قرارداد باشد دادن زیادى لازم نیست.
(مسأله 2393): اگر زمینى را به دیگرى واگذار کند که در آن درخت بکارد و آنچه عمل مى آید مال هر دو باشد معامله باطل است، پس اگر درختها مال صاحب زمین بوده، بعد از تربیت هم مال او است و باید مزد کسى که آنها را تربیت کرده بدهد و اگر مال کسى بوده که آنها را تربیت کرده، بعداز تربیت هم مال او است و مى تواند آنها را بکند ولى گودالهائى را که به واسطه کندن درختها پیدا شده باید پر کند و اجاره زمین را از روزى که درختها را کاشته با صاحب زمین بدهد و مالک هم مى تواند او را مجبور نماید که درختها را بکند و اگر به واسطه کندن درخت، عیبى در آن پیدا شود، چیزى بر صاحب زمین نیست بلى اگر خود صاحب زمین درختها را بکند و عیبى در آن پیدا شود باید تفاوت قیمت آن را به صاحب درخت بدهد و صاحب درخت نمى تواند او را مجبور کند که با اجاره یا بدون اجاره، درختها را در زمین باقى بگذارد و همچنین صاحب زمین نمى تواند صاحب درختها را مجبور نماید که با اجاره یا بدون اجاره درختها در زمین او بماند.
کسانى که از تصرف در مال خود ممنوعند
▲ کسانى که از تصرف در مال خود ممنوعند
(مسأله 2394): بچه اى که بالغ نشده شرعاً نمى تواند در مال خود تصرف کند و نشانه بالغ شدن یکى از سه چیز است:
"اول" روئیدن موى درشت در زیر شکم (عانه).
"دوم" بیرون آمدن منى.
"سوم" تمام شدن پانزده سال قمرى در مرد، و تمام شدن نه سال قمرى در زن.
(مسأله 2395): روئیدن موى درشت در صورت و پشت لب و در سینه و زیر بغل و درشت شدن صدا و مانند اینها نشانه بالغ شدن نیست، مگر انسان به واسطه اینها به بالغ شدن یقین کند.
(مسأله 2396): دیوانه، و مفلس یعنى کسى که از جهت مطالبه طلبکاران از طرف حاکم شرع از تصرف در مال خود ممنوع است، و سفیه یعنى کسى که مال خود را در کارهاى بیهوده مصرف مى کند، نمى توانند در مال خود تصرف نمایند.
(مسأله 2397): کسى که گاهى عاقل و گاهى دیوانه است، تصرفى که در موقع دیوانگى در مال خود مى کند صحیح نیست.
(مسأله 2398): انسان مى تواند در مرضى که به آن مرض از دنیا مى رود هر قدر از مال خود را به مصرف خود و عیال و مهمان و کارهائى که اسراف شمرده نمى شود برساند. و اظهر اینست که اگر مال خود را به کسى ببخشد یا ارزانتر از قیمت بفروشد، اگر چه بیشتر از ثلث باشد و ورثه هم اجازه ننمایند تصرف او صحیح است.
احکام وکالت
▲ احکام وکالت
وکالت آن است که انسان کارى را که مى تواند در آن دخالت کند، به دیگرى واگذار نماید، تا از طرف او انجام دهد، مثلاً کسى را وکیل کند که خانه او را بفروشد یا زنى را براى او عقد نماید و پس آدم سفیه چون حق ندارد در مال خود تصرّف کند، نمى تواند براى فروش آن، کسى را وکیل نماید.
(مسأله 2399): در وکالت لازم نیست صیغه بخوانند و اگر انسان به دیگرى بفهماند که او را وکیل کرده و او هم بفهماند قبول نموده، مثلاً مال خود را به کسى بدهد که براى او بفروشد و او مال را بگیرد وکالت صحیح است.
(مسأله 2400): اگر انسان کسى را که در شهر دیگر است وکیل نماید و براى او وکالت نامه بفرستد و او قبول کند، اگر چه وکالت نامه بعد از مدتى برسد وکالت صحیح است.
(مسأله 2401): موکل یعنى کسى که دیگرى را وکیل مى کند و نیز کسى که وکیل مى شود، باید عاقل باشند و از روى قصد و اختیار اقدام کنند و در وکیل و موکل بلوغ نیز معتبر است.
(مسأله 2402): کارى را که انسان نمى تواند انجام دهد، یا شرعاً نباید انجام دهد نمى تواند براى انجام آن از طرف دیگرى وکیل شود، مثلاً کسى که در احرام حج است، چون نباید صیغه عقد زناشوئى را بخواند، نمى تواند براى خواندن صیغه از طرف دیگرى وکیل شود.
(مسأله 2403): اگر انسان کسى را براى انجام تمام کارهاى خودش وکیل کند صحیح است، ولى اگر براى یکى از کارهاى خود وکیل نماید و آن کار را معین نکند وکالت صحیح نیست.
(مسأله 2404): اگر وکیل را عزل کند یعنى از کار برکنار نماید، بعد از آنکه خبر به او رسید نمى تواند آن کار را انجام دهد. ولى اگر پیش از رسیدن خبر آن کار را انجام داده باشد صحیح است.
(مسأله 2405): وکیل مى تواند از وکالت کنار، شود اگر چه موکل غائب باشد.
(مسأله 2406): وکیل نمى تواند براى انجام کارى که به او واگذار شده دیگرى را وکیل نماید، ولى اگر موکل به او اجازه داده باشد که وکیل بگیرد به هر طورى که به او دستور داده، مى تواند رفتار نماید، پس اگر گفته باشد براى من وکیل بگیر، باید از طرف او وکیل بگیرد و نمى تواند کسى را از طرف خودش وکیل کند.
(مسأله 2407): اگر وکیل با اجازه موکل کسى را از طرف او وکیل کند، نمى تواند آن وکیل را عزل نماید. و اگر وکیل او بمیرد، یا موکّل او را عزل کند وکالت دومى باطل نمى شود.
(مسأله 2408): اگر وکیل با اجازه موکّل، کسى را از طرف خودش وکیل کند، موکّل و وکیل اول مى توانند آن وکیل را عزل کنند. و اگر وکیل اول بمیرد، یا عزل شود، وکالت دومى باطل مى شود.
(مسأله 2409): اگر چند نفر را براى انجام کارى وکیل کند و به آنها اجازه دهد هر کدام به تنهائى در آن کار اقدام کند، هر یک از آنان مى تواند آن کار را انجام دهد و چنانچه یکى از آنان بمیرد وکالت دیگران باطل نمى شود ولى اگر نگفته باشد که با هم یا به تنهائى انجام دهند، یا گفته باشد که با هم انجام دهند نمى توانند به تنهائى اقدام کنند و در صورتى که یکى از آنان بمیرد وکالت دیگران باطل مى شود.
(مسأله 2410): اگر وکیل یا موکّل بمیرد، وکالت باطل مى شود، و نیز اگر چیزى که براى تصرف در آن وکیل شده است از بین برود، مثلاً گوسفندى که براى فروش آن وکیل شده بمیرد، وکالت باطل مى شود و اگر یکى از آنها دیوانه یا بیهوش شود در زمان دیوانگى یا بیهوشى وکالت اثرى ندارد، اما بطلان وکالت بنحوى که بعد از برطرف شدن دیوانگى و بیهوشى نیز نتواند عمل را انجام دهد. محل اشکال است، و احوط آن است که بعد از برطرف شدن دیوانگى و بیهوشى بدون مراجعه به موکل عمل وکالت را انجام ندهد.
(مسأله 2411): اگر انسان کسى را براى کارى وکیل کند و چیزى براى او قرار بگذارد. بعد از انجام آن کار، چیزى را که قرار گذاشته باید به او بدهد.
(مسأله 2412): اگر وکیل در نگهدارى مالى که در اختیار اوست کوتاهى نکند و غیر از تصرفى که باو اجازه داده اند تصرف دیگرى در آن ننماید و اتفاقاً آن مال از بین برود نباید عوض آن را بدهد.
(مسأله 2413): اگر وکیل در نگهدارى مالى که در اختیار او است کوتاهى کند، یا غیر از تصرفى که به او اجازه داده اند تصرف دیگرى در آن بنماید. و آن مال از بین برود، ضامن است پس اگر لباسى را که گفته اند بفروش، بپوشد و آن لباس تلف شود، باید عوض آن را بدهد.
(مسأله 2414): اگر وکیل غیر از تصرفى که به او اجازه داده اند تصرف دیگرى در مال بکند، مثلاً لباسى را که گفته اند بفروش، بپوشد و بعداً تصرفى را که به او اجازه داده اند بنماید، آن تصرف صحیح است.
احکام قرض
▲ احکام قرض
قرض دادن از کارهاى مستحبى است که در آیات قرآن و اخبار، راجع به آن زیاد سفارش شده است، از پیغمبر اکرم ((صلى الله علیه وآله)) روایت شده که هر کس به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زیاد مى شود و ملائکه بر او رحمت مى فرستند. و اگر با بدهکار خود مدارا کند، بدون حساب و به سرعت از صراط مى گذرد. و کسى که برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد بهشت بر او حرام مى شود.
(مسأله 2415): در قرض لازم نیست صیغه بخوانند بلکه اگر چیزى را به نیت قرض به کسى بدهد و او هم به همین قصد بگیرد، صحیح است.
(مسأله 2416): هر وقت بدهکار بدهى خود را بدهد، طلبکار باید قبول نماید.
(مسأله 2417): اگر در صیغه قرض براى پرداخت آن مدّتى قرار دهند احتیاط واجب آن است که طلبکار پیش از تمام شدن آن مدت طلب خود را مطالبه نکند. ولى اگر مدت نداشته باشد طلبکار هر وقت بخواهد
مى تواند طلب خود را مطالبه نماید.
(مسأله 2418): اگر طلبکار طلب خود را مطالبه کند، چنانچه بدهکار بتواند بدهى خود را بدهد، باید فوراً آن را بپردازد و اگر تأخیر بیندازد گناهکار است.
(مسأله 2419): اگر بدهکار غیر از خانه اى که در آن نشسته و اثاثیه منزل و چیزهاى دیگرى که به آنها احتیاج دارد، چیزى نداشته باشد، طلبکار نمى تواند طلب خود را از او مطالبه نماید، بلکه باید صبر کند تا بتواند بدهى خود را بدهد.
(مسأله 2420): کسى که بدهکار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد چنانچه بتواند کاسبى کند، واجب است که کسب کند و بدهى خود را بدهد.
(مسأله 2421): کسى که دسترسى به طلبکار خود ندارد، چنانچه امید نداشته باشد که او را پیدا کند، باید طلب او را از طرف صاحبش به فقیر بدهد. و بنا بر احتیاط از حاکم شرع اجازه بگیرد و اگر طلبکار او سید نباشد، احتیاط واجب آن است که طلب او را به سیّد فقیر ندهد.
(مسأله 2422): اگر مال میّت بیشتر از خرج واجب کفن و دفن و بدهى او نباشد باید مالش را به همین مصرفها برسانند و به وارث او چیزى نمى رسد.
(مسأله 2423): اگر کسى مقدارى پول طلا یا نقره قرض کند و قیمت آن کم شود، چنانچه همان مقدار را که گرفته پس بدهد کافى است و اگر قیمت آن زیادتر گردد لازم است همان مقدار را که گرفته بدهد، ولى در هر دو صورت اگر بدهکار و طلبکار بغیر آن راضى شوند اشکال ندارد.
(مسأله 2424): اگر مالى را که قرض کرده از بین نرفته باشد و صاحب مال آن را مطالبه کند احتیاط مستحب آن است که بدهکار همان مال را به او بدهد.
(مسأله 2425): اگر کسى قرض مى دهد شرط کند که زیادتر از مقدارى که مى دهد بگیرد، مثلاً یک کیلو گندم بدهد و شرط کند که یک کیلو و نیم بگیرد یا ده تخم مرغ بدهد که یازده تا بگیرد، ربا و حرام است، بلکه اگر قرار بگذارد که بدهکار کارى براى او انجام دهد، یا چیزى را که قرض کرده با مقدار جنس دیگر پس دهد، مثلاً شرط کند که یک تومان را که قرض کرده با یک کبریت پس دهد، ربا و حرام است، و نیز اگر با او شرط کند که چیزى را که قرض مى گیرد به طور مخصوصى پس دهد، مثلاً مقدارى طلاى، نساخته به او بدهد و شرط کند که ساخته پس بگیرد، باز هم ربا و حرام مى باشد ولى اگر بدون اینکه شرط کند، خود بدهکار زیادتر از آنچه قرض کرده پس بدهد اشکال ندارد بلکه مستحب است.
(مسأله 2426): ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است ولى کسى که قرض ربائى گرفته ظاهر اینست که مالک مى شود اگر چه اولى اینست که در آن تصرف نکند، و چنانچه طورى باشد که اگر قرار ربا هم نداده بودند، صاحب پول راضى بوده که گیرنده قرض در آن پول تصرف کند، قرض گیرنده مى تواند در آن بدون اشکال تصرف نماید.
(مسأله 2427): اگر گندم، یا چیزى مانند آن را به طور قرض ربائى بگیرد و با آن زراعت کند احتیاط واجب اینست که در حاصلى که از آن به دست مى آید تصرف نکند.
(مسأله 2428): اگر لباسى را بخرد و بعداً از پولى که به قرض ربائى گرفته، یا از پول حلالى که مخلوط با آن پول است به صاحب لباس بدهد پوشیدن آن لباس و نماز خواندن با آن اشکال ندارد، ولى اگر به فروشنده بگوید که این لباس را با این پول مى خرم احتیاط واجب آنست که در این صورت آن لباس را در نماز و غیر نماز نپوشد.
(مسأله 2429): اگر انسان مقدارى پول به تاجر بدهد که در شهر دیگر از طرف او کمتر بگیرد، اشکال ندارد و این را صرف برات مى گویند.
(مسأله 2430): اگر مقدارى پول به کسى بدهد که بعد از چند روز در شهر دیگر زیادتر بگیرد، مثلاً نهصد و نود افغانى بدهد که بعد از ده روز در شهر دیگر هزار افغانى بگیرد، ربا و حرام است ولى کسى که زیادى را مى گیرد در مقابل زیادى جنس بدهد، یا عملى انجام دهد اشکال ندارد. و اما در اسکناسهاى معمولى که از قسم شمردنیها است بغیر جنس آن به بیشتر بفروشد اشکال ندارد مثلاً قیمت هر تومان نقداً هشت افغانى باشد و آن را تا دو ماه به ده افغانى بفروشد اشکال ندارد. و اما اگر هزار تومان را مثلاً تا یک
ماه به هزار و صد تومان بفروشد اگر چه در صورت فروش است ولى در واقع قرض است و جایز نیست. و رباء قرضى در آن داخل شده است.
(مسأله 2431): اگر کسى از دیگرى طلبى دارد که از جنس طلا و نقره یا کشیمنى و پیمانه اى نیست، مى تواند آن را به شخص بدهکار به کمتر فروخته و وجه آن را نقداً بگیرد بنا بر این در زمان حاضر برات یا سفته هاى که طلبکار از بدهکار گرفته است مى تواند آنها را به کمتر از طلب خود که در عرف آن را نزول کردن گویند بفروشد و باقى وجه را نقداً بگیرد، زیرا که اسکناسهاى معمولى با وزن و پیمانه معامله نمى شود. ولى فروختن آن را به غیر بدهکار اشکال دارد، احوط ترک آن است.
احکام حواله دادن
▲ احکام حواله دادن
(مسأله 2432): اگر انسان طلبکار خود را حواله بدهد که طلب خود
را از دیگرى بگیرد و طلبکار قبول نماید، بعد از آنکه حواله با شرائطى که بعداً گفته مى شود درست شد، کسى که به او حواله شده بدهکار مى شود، و دیگر طلبکار نمى تواند طلبى را که دارد از بدهکار اولى مطالبه نماید.
(مسأله 2433): بدهکار و طلبکار باید مکلف و عاقل باشند و کسى آنها را مجبور نکرده باشد و نیز باید سفیه نباشند، یعنى مال خود را در کارهاى بیهوده مصرف نکنند، و معتبر است نیز بدهکار و طلبکار مفلس نباشند، بلى اگر حواله بر شخص برىء باشد، حواله دهنده اگر چه مفلس باشد، اشکال ندارد.
(مسأله 2434): حواله دادن بر کسى که بدهکار نیست، در صورتى درست است که او قبول کند، و نیز اگر انسان بخواهد به کسى که جنس بدهکار است، جنس دیگر حواله دهد مثلاً به کسى که جو بدهکار است گندم حواله دهد، تا او قبول نکند حواله صحیح نیست.
(مسأله 2435): موقعى که انسان حواله مى دهد باید بدهکار باشد پس اگر بخواهد از کسى قرض کند، تا وقتى که از او قرض نکرده بنا بر احتیاط واجب نمى تواند او را به کسى حواله دهد که آنچه را بعداً قرض مى دهد از آن کس بگیرد.
(مسأله 2436): حواله دهنده و طلبکار باید مقدار حواله و جنس آن را بدانند پس اگر مثلاً ده سیر گندم و ده تومان پول به یک نفر بدهکار باشد و به او بگوید یکى از دو طلب خود را از فلانى بگیر و آن را معین نکند حواله درست نیست.
(مسأله 2437): اگر بدهى واقعاً معین باشد ولى بدهکار و طلبکار در موقع حواله دادن، مقدار آن یا جنس آن را ندانند حواله صحیح است مثلاً اگر طلب کسى را در دفتر نوشته باشد و پیش از دیدن دفتر حواله بدهد و بعد دفتر را ببیند و به طلبکار مقدار طلبش را بگوید، حواله صحیح مى باشد.
(مسأله 2438): طلبکار مى تواند حواله را قبول نکند، اگر چه کسى که به او حواله شده فقیر نباشد و در پرداختن حواله هم کوتاهى ننماید.
(مسأله 2439): اگر کسى که به حواله دهنده بدهکار نیست، حواله را قبول کند، پیش از پرداختن حواله نمى تواند مقدار حواله را از حواله دهنده بگیرد و اگر طلبکار طلب خود را به مقدار کمتر صلح کند، کسى که حواله را قبول کرده، فقط همان مقدار را مى تواند از حواله دهنده مطالبه نماید.
(مسأله 2440): بعد از آنکه حواله درست شد، حواله دهنده و کسى که به او حواله شده، نمى توانند حواله را به هم بزنند، و هر گاه کسى که به او حواله شده در موقع حواله فقیر نباشد، اگر چه بعداً فقیر شود طلبکار هم نمى تواند حواله را به هم بزند و همچنین است اگر موقع حواله فقیر باشد و طلبکار بداند که فقیر است ولى اگر نداند که فقیر است و بعد بفهمد، اگر چه در آن وقت مالدار شده باشد طلبکار مى تواند حواله را به هم بزند و طلب خود را از حواله دهنده بگیرد.
(مسأله 2441): اگر بدهکار و طلبکار و کسى که به او حواله شده در صورتى که قبول او در صحت حواله معتبر باشد یا یکى از آنان براى خود حق به هم زدن حواله را قرار دهند، مطابق قرارى که گذاشته اند مى توانند حواله را به هم بزنند.
(مسأله 2442): اگر حواله دهنده خودش طلب طلبکار را بدهد، چنانچه به خواهش کسى که به او حواله شده و مدیون حواله دهنده بوده، داده است مى تواند چیزى را که داده از او بگیرد، و اگر بدون خواهش او داده و قصدش این بوده که عوض آن را نگیرد یا اینکه او مدیون حواله دهنده نبوده، نمى تواند چیزى را که داده از او مطالبه نماید.
احکام رهن
▲ احکام رهن
(مسأله 2443): رهن آنست که بدهکار مقدارى از مال خود را نزد طلبکار بگذارد که اگر طلب او را ندهد طلبش را از آن مال به دست آورد.
(مسأله 2444): در رهن لازم نیست صیغه بخوانند و همین قدر که بدهکار مال خود را به قصد گرو به طلبکار بدهد و طلبکار به همین قصد بگیرد رهن صحیح است.
(مسأله 2445): گرو دهنده و کسى که مال را گرو مى گیرد باید مکلف و عاقل باشند و کسى آنها را مجبور نکرده باشد و نیز باید گرو دهنده مفلس و سفیه نباشد معناى مفلس و سفیه در مسأله (2395) گذشت.
(مسأله 2446): انسان مالى را مى تواند گرو بگذارد که شرعاً بتواند در آن تصرف کند و اگر مال کسى دیگر را با اجازه او گرو بگذارد صحیح است.
(مسأله 2447): چیزى را که گرو مى گذارند، باید خرید و فروش آن صحیح باشد، پس اگر شراب و مانند آن را گرو بگذارند درست نیست.
(مسأله 2448): استفاده چیزى را که گرو مى گذارند، مال کسى است که آن را گرو گذاشته است. ولى در صورتى که گرو دهنده اجازه تصرّف و انتفاع را براى گرو گیرنده بدهد، مى تواند در آن تصرف نموده انتفاع ببرد.
(مسأله 2449): طلبکار نمى تواند مالى را که گرو گرفته، بدون اجازه بدهکار، ملک کسى کند، مثلاً ببخشد یا بفروشد، ولى اگر آن را ببخشد یا بفروشد بعد بدهکار اجازه نماید اشکال ندارد.
(مسأله 24450): اگر طلبکار چیزى را که گرو برداشته با اجازه بدهکار بفروشد پول آن هم مثل خود مال، گرو مى باشد، و همچنین است در صورتى که بى اجازه او بفروشد و بعد بدهکار امضاء کند یا آنکه خود بدهکار آن چیز را با اجازه طلبکار بفروشد که عوض آن گرو باشد و در صورتى که بى اجازه قبلى او باشد و بعد از فروش هم اجازه نکند آن چیز به گرو بودن خود باقى مى ماند و اگر اجازه کند بگرو بودن باقى نمى ماند.
(مسأله 2451): اگر موقعى که باید بدهى خود را بدهد، طلبکار مطالبه کند و او ندهد، طلبکار در صورتى که وکالت در فروش داشته باشد مى تواند مالى را که گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بردارد. و در صورتى که وکالت نداشته باشد لازم است از بدهکار اجازه بگیرد و اگر دسترسى باو ندارد، باید براى فروش آن از حاکم شرع اجازه بگیرد. و در هر دو صورت اگر زیادى داشته باشد باید زیادى را به بدهکار بدهد.
(مسأله 2452): اگر بدهکار غیر از خانه اى که در آن نشسته و چیزهائى که مانند اثاثیه، محل احتیاج او است، چیز دیگرى نداشته باشد، طلبکار نمى تواند طلب خود را از او مطالبه کند، ولى اگر مالى را که گرو گذاشته اگر چه خانه و اثاثیه باشد، طلبکار میتواند بفروشد و طلب خود را بردارد.
احکام ضامن شدن
▲ احکام ضامن شدن
مسأله 2453): اگر انسان بخواهد ضامن شود که بدهى کسى را بدهد ضامن شدن او در صورتى صحیح است که به هر لفظى اگر چه عربى نباشد یا به عملى به طلبکار بفهماند که من ضامن شده ام طلب تو را بدهم و طلبکار هم رضایت خود را بفهماند، و راضى بودن بدهکار شرط نیست.
(مسأله 2454): ضامن و طلبکار باید مکلّف و عاقل باشند و کسى هم آنها را مجبور نکرده باشد و نیز باید سفیه و مفلس نباشد، ولى این شرطها در بدهکار نیست مثلاً اگر کسى ضامن شود که بدهى بچه یا دیوانه یا سفیه را بدهد صحیح است.
(مسأله 2455): هر گاه کسى ضمانت مى نماید چنین بگوید اگر بدهکار قرض تو را نداد، من مى دهم، به این معنى که بالفعل عهده دار قرض شود که در صورت ندادن بدهکار، بتواند از ضامن مطالبه نماید. بعید نیست که این ضمانت صحیح باشد.
(مسأله 2456): اگر کسى بخواهد از دیگرى قرض نماید و شخصى به قرض دهنده بگوید که من ضامن قرض هستم، بعید نیست در صورتى که قرض گیرنده اداء نکند طلبکار بتواند از ضامن مطالبه کند.
(مسأله 2457): در صورتى انسان مى تواند ضامن شود که طلبکار و بدهکار و جنس بدهى همه در واقع و نفس الامر معین باشد، پس اگر دو نفر از کسى طلبکار باشند و انسان بگوید من ضامن هستم که طلب یکى از شماها را بدهم، چون معیّن نکرده که طلب کدام را مى دهد، ضامن شدن او باطل است. و نیز اگر کسى از دو نفر طلبکار باشد و شخص بگوید من ضامن هستم که بدهى یکى از آن دو نفر را به تو بدهم، چون معین نکرده که بدهى کدام را مى دهد، ضامن شدن او باطل مى باشد، همچنین اگر کسى از دیگرى مثلاً ده سیر گندم و ده تومان پول طلبکار باشد و شخصى بگوید من ضامن یکى از دو طلب تو هستم و معین نکند که ضامن گندم است، یا ضامن پول، صحیح نیست.
(مسأله 2458): اگر طلبکار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمى تواند از بدهکار بگیرد و اگر مقدارى از آن را ببخشد. نمى تواند آن مقدار را مطالبه نماید.
(مسأله 2459): اگر انسان ضامن شود که بدهى کسى را بدهد، نمى تواند از ضامن شدن خود برگردد.
(مسأله 2460): ضامن و طلبکار بنا بر احتیاط نمى توانند شرط کنند که هر وقت بخواهند ضامن بودن ضامن را به هم بزنند.
(مسأله 2461): هر گاه انسان در موقع ضامن شدن بتواند طلب طلبکار را بدهد اگر چه بعد فقیر شود، طلبکار نمى تواند ضامن بودن او را به هم زند و طلب خود را از بدهکار اول مطالبه نماید و همچنین است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد ولى طلبکار بداند و به ضامن شدن او راضى شود.
(مسأله 2462): اگر انسان در موقعى که ضامن مى شود نتواند طلب طلبکار را بدهد و طلبکار چگونگى را نمى دانسته و بعد از التفات بخواهد ضامن بودن او را به هم بزند، اشکال ندارد. و در صورتى که ضامن پیش از اینکه طلبکار ملتفت شود قدرت پیدا کرده باشد به هم زدن ضمانت اشکال دارد و احتیاط واجب آن است که به هم نزند.
(مسأله 2463): اگر کسى بدون اجازه بدهکار ضامن شود که بدهى او را بدهد، نمى تواند چیزى از او بگیرد.
(مسأله 2464): اگر کسى با اجازه بدهکار ضامن شود که بدهى او را بدهد، مى تواند مقدارى را که ضامن شده پس از دادن از او مطالبه نماید ولى اگر به جاى جنس که بدهکار بوده جنس دیگرى به طلبکار او بدهد، نمى تواند چیزى را که داده از او مطالبه نماید، مثلاً اگر ده کیلو گندم بدهکار است و ضامن ده کیلو برنج بدهد، نمى تواند برنج را از او مطالبه نماید، اما اگر خودش راضى شود که برنج بدهد اشکال ندارد.
احکام کفالت
▲ احکام کفالت
(مسأله 2465): کفالت آن است که انسان متعهد شود که هر وقت طلبکار بدهکار را خواست به دست او بدهد و به کسى که اینطور متعهد مى شود کفیل مى گویند.
(مسأله 2466): کفالت در صورتى صحیح است که کفیل به هر لفظى اگر چه عربى نباشد یا به عملى به طلبکار بفهماند، که من متعهدم هر وقت بدهکار خود را بخواهى به دست تو بدهم و طلبکار هم قبول نماید.
(مسأله 2467): کفیل باید بالغ و عاقل و مختار و قادر باشد، پس کفالت صبى و دیوانه و مُکرَه و عاجز از احضار کفیل، باطل است.
(مسأله 2468): یکى از هفت چیز، کفالت را به هم مى زند.
"اول" کفیل بدهکار را به دست طلبکار بدهد "دوم" طلب طلبکار داده شود "سوم" طلبکار از طلب خود بگذرد "چهارم" بدهکار بمیرد. "پنجم" طلبکار کفیل را از کفالت آزاد کند "ششم" کفیل بمیرد. "هفتم" طلبکار طلب خود را به حواله به کسى واگذار کند.
(مسأله 2469): اگر کسى به زور بدهکار را از دست طلبکار رها کند چنانچه طلبکار دسترسى به او نداشته باشد، کسى که بدهکار را رها کرده، باید او را بدست طلبکار بدهد.
احکام ودیعه (امانت)
▲ احکام ودیعه (امانت)
(مسأله 2470): اگر انسان مال خود را به کسى بدهد و بگوید نزد تو امانت باشد و او هم قبول کند، یا بدون اینکه حرفى بزنند صاحب مال بفهماند که مال را براى نگهدارى به او مى دهد و او هم بقصد نگهدارى کردن بگیرد، باید به احکام ودیعه و امانتدارى که بعداً گفته مى شود عمل نماید.
(مسأله 2471): امانتدار و کسى که مال را امانت مى گذارد باید هر دو بالغ و عاقل باشند، پس اگر انسان مالى را پیش دیوانه امانت بگذارد، یا دیوانه مالى را پیش کسى امانت بگذارد صحیح نیست. ولى جایز است بچّه ممیزى با اذن ولى مالش را نزد کسى، امانت بگذارد و اما امانت گذاشتن نزد بچه صحیح نیست.
(مسأله 2472): اگر از بچه چیزى را بدون اذن صاحبش بطور امانت قبول کند. باید آن را به صاحبش بدهد و اگر آن چیز مال خود بچه است و ولىّ در امانت گذاشتن بچه اجازه نداده باشد، لازم است آن مال را به ولىّ او برساند و چنانچه در رساندن مال به آنان کوتاهى کند و تلف شود، باید عوض آن را بدهد و همچنین است حال اگر امانتگذار دیوانه باشد.
(مسأله 2473): کسى که نمى تواند امانت را نگهدارى نماید، در صورتى که امانت گذار ملتفت حال او نباشد بنا بر احتیاط واجب باید قبول نکند.
(مسأله 2474): اگر انسان به صاحب مال بفهماند که براى نگهدارى مال او حاضر نیست، چنانچه او مال را بگذارد و برود، و آن مال تلف شود، کسى که امانت را قبول نکرده، ضامن نیست، ولى احتیاط مستحب آن است که اگر ممکن باشد آن را نگهدارى نماید.
(مسأله 2475): کسى که چیزى را امانت مى گذارد، هر وقت بخواهد مى تواند آن را پس بگیرد و کسى هم که امانت را قبول مى کند، هر وقت بخواهد مى تواند آن را به صاحبش برگرداند.
(مسأله 2476): اگر انسان از نگهدارى امانت منصرف شود و ودیعه را به هم بزند، باید هر چه زودتر مال را به صاحب آن یا وکیل یا ولىّ صاحبش برساند، یا به آنان خبر دهد که به نگهدارى حاضر نیست و اگر بدون عذر، مال را به آنان نرساند و خبر هم ندهد، چنانچه مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد.
(مسأله 2477): کسى که امانت را قبول مى کند، اگر براى آن، جاى مناسبى ندارد، باید جاى مناسب تهیه نماید و طورى آن را نگهدارى کند که مردم نگویند در نگهدارى آن کوتاهى نموده است، و اگر در جایى که مناسب نیست بگذارد و تلف شود، باید عوض آن را بدهد.
(مسأله 2478): کسى که امانت را قبول مى کند، اگر در نگهدارى آن کوتاهى نکند و تعدّى یعنى زیاده روى هم ننماید اتفاقاً آن مال تلف شود ضامن نیست ولى اگر آن را در جاى بگذارد که مأمون از آن نباشد که ظالمى بفهمد و آن را ببرد، چنانچه تلف شود، باید عوض آن را به صاحبش بدهد.
(مسأله 2479): اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جائى را معین کند و به کسى که امانت را قبول کرده بگوید که باید مال را در اینجا حفظ کنى و اگر احتمال هم بدهى که از بین برود، نباید آن را به جاى دیگر ببرى و اگر به جاى دیگر ببرد و تلف شود ضامن است.
(مسأله 2480): اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جائى را معین کند و کسى که امانت را قبول کرده بداند آن محل در نظر صاحب مال خصوصیتى نداشته بلکه یکى از موارد حفظ آن بوده، مى تواند آن را به جاى دیگرى که مال در آنجا محفوظ تر یا مثل محلى اولى است ببرد و چنانچه مال در آنجا تلف شود ضامن نیست.
(مسأله 2481): اگر صاحب مال دیوانه شود، کسى که امانت را قبول کرده باید فوراً امانت را به ولىّ او برساند و یا به ولىّ او خبر دهد و اگر بدون عذر شرعى مال را به ولىّ او ندهد و از خبر دادن هم کوتاهى کند و مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد.
(مسأله 2482): اگر صاحب مال بمیرد، امانتدار باید مال را به وارث او برساند یا به وارث او خبر دهد و چنانچه مال را به وارث او ندهد و از خبردادن هم کوتاهى کند و مال تلف شود ضامن است، ولى اگر براى آنکه مى خواهد بفهمد کسى که مى گوید من وارث میّتم، راست مى گوید یا نه، یا میّت وارث دیگرى دارد یا نه، مال را ندهد و از خبر دادن هم کوتاهى کند و مال تلف شود ضامن نیست.
(مسأله 2483): اگر صاحب مال بمیرد و چند وارث داشته باشد، کسى که امانت را قبول کرده باید مال را به همه ورثه بدهد، یا به کسى بدهد که همه آنان گرفتن مال را به او واگذار کرده اند پس اگر بدون اجازه دیگران تمام مال را به یکى از ورثه ها بدهد ضامن سهم دیگران است.
(مسأله 2484): اگر کسى که امانت را قبول کرده بمیرد، یا دیوانه شود، وارث یا ولىّ او باید هر چه زودتر به صاحب مال، اطلاع دهد یا امانت را به او برساند.
(مسأله 2485): اگر امانتدار نشانه هاى مرگ را در خود ببیند، چنانچه ممکن است، باید امانت را به صاحب آن یا وکیل او برساند و اگر ممکن نیست باید آن را به حاکم شرع بدهد و چنانچه به حاکم شرع دسترسى ندارد، در صورتى که وارث او امین است و از امانت اطلاع دارد لازم نیست وصیّت کند وگرنه باید وصیّت کند و شاهد بگیرد و به وصى و شاهد اسم صاحب مال و جنس و خصوصیات مال و محل آن را بگوید.
(مسأله 2486): اگر امانتدار نشانه هاى مرگ را در خود ببیند و به وظیفه اى که در مسأله پیش گفته شد عمل نکند، چنانچه آن امانت از بین برود، باید عوضش را بدهد، اگر چه در نگهدارى آن کوتاهى نکرده باشد، مرض او خوب شود. و یا بعد از مدتى پشیمان شود و به آنچه گفته شد عمل کند.
احکام عاریه
▲ احکام عاریه
(مسأله 2487): عاریه آن است که انسان مال خود را به دیگرى بدهد که از آن استفاده کند و در عوض، چیزى از او نگیرد.
(مسأله 2488): لازم نیست در عاریه صیغه بخوانند اگر مثلاً لباس را به قصد عاریه به کسى بدهد و او هم به همین قصد بگیرد عاریه صحیح است.
(مسأله 2489): عاریه دادن چیز غصبى و چیزى که مال انسان است ولى منفعت آن را به دیگرى واگذار کرده مثلاً آن را اجاره داده، در صورتى صحیح است که مالک چیز غصبى یا کسى که آن چیز را اجاره کرده به عاریه دادن راضى باشد.
(مسأله 2490): چیزى را که منفعتش مال انسان است مثلاً آن را اجاره کرده مى تواند عاریه بدهد، ولى اگر در اجاره شرط کرده باشند که خودش از آن استفاده کند، نمى تواند آن را به دیگرى عاریه دهد.
(مسأله 2491): اگر دیوانه و بچه و مفلس و سفیه مال خود را عاریه بدهند صحیح نیست، اما اگر ولىّ در صورتى که مصلحت بداند مال کسى را که بر او ولایت دارد عاریه دهد اشکال ندارد، و همچنین است اگر خود بچه با اجازه ولىّ مال خود را عاریه دهد.
(مسأله 2492): اگر در نگهدارى چیزى که عاریه کرده کوتاهى نکند و در استفاده از آن زیاده روى هم ننماید و اتفاقاً آن چیز تلف شود ضامن نیست. ولى چنانچه شرط کند که اگر تلف شود عاریه کننده ضامن باشد، یا چیزى را که عاریه کرده طلا و نقره باشد، باید عوض آن را بدهد.
(مسأله 2493): اگر طلا و نقره را عاریه نماید و شرط کند که اگر تلف شود ضامن نباشد، چنانچه تلف شود ضامن نیست.
(مسأله 2494): اگر عاریه دهنده بمیرد، عاریه گیرنده باید چیزى را که عاریه کرده به ورثه او بدهد.
(مسأله 2495): اگر عاریه دهنده طورى شود که شرعاً نتواند در مال خود تصرف کند، مثلاً دیوانه شود، عاریه کننده باید مالى را که عاریه کرده به ولىّ او بدهد.
(مسأله 2496): کسى که چیزى را عاریه داده هر وقت بخواهد مى تواند آن را پس بگیرد، و کسى هم که عاریه کرده هر وقت بخواهد مى تواند آن را پس دهد.
(مسأله 2497): عاریه دادن چیزى که استفاده حلال ندارد مثل آلات لهو و قمار یا ظرف طلا و نقره به جهت استعمال، باطل است، و اما عاریه دادن به جهت زینت نمودن خالى از اشکال نیست و احتیاط در ترک است.
(مسأله 2498): عاریه دادن گوسفند براى استفاده از شیر و پشم آن و عاریه دادن حیوان نر براى کشیدن بر ماده صحیح است.
(مسأله 2499): اگر چیزى را که عاریه کرده به مالک یا وکیل یا ولىّ او بدهد و بعد آن چیز تلف شود، عاریه کننده ضامن نیست. ولى اگر بدون اجازه صاحب مال، یا وکیل یا ولىّ او آن را به جائى ببرد، اگر چه جائى باشد که صاحبش معمولاً به آنجا مى برده مثلاً اسب را در اصطبلى که صاحبش براى آن درست کرده ببندد و بعد تلف شود، یا کسى آن را تلف کند ضامن است.
(مسأله 2500): اگر چیزى نجس را براى کارى که شرط آن پاکى است عاریه دهد، مثلاً ظرف نجس را عاریه دهد که در آن غذا بخورند، باید نجس بودن آن را به کسى که عاریه مى کند بگوید، و اما اگر لباس نجس را براى نماز خواندن عاریه دهد لازم نیست نجس بودنش را اطلاع دهد.
(مسأله 2501): چیزى را که عاریه کرده بدون اجازه صاحب آن نمى تواند به دیگرى اجاره، یا عاریه دهد.
(مسأله 2502): اگر چیزى را که عاریه کرده با اجازه صاحب آن به دیگرى دهد، چنانچه کسى که اول آن چیز را عاریه کرده بمیرد یا دیوانه شود، عاریه دومى باطل نمى شود.
(مسأله 2503): اگر بداند مالى را که عاریه کرده غصبى است، باید آن را به صاحبش برساند و نمى تواند به عاریه دهنده بدهد.
(مسأله 2504): اگر مالى را که مى داند غصبى است عاریه کند و از آن استفاده اى ببرد و در دست او از بین برود، مالک مى تواند عوض مال و عوض استفاده اى را که عاریه کننده برده، از او یا از کسى که مال را غصب کرده مطالبه کند و اگر از عاریه کننده بگیرد، او نمى تواند چیزى را که به مالک مى دهد از عاریه دهنده مطالبه نماید.
(مسأله 2505): اگر نداند مالى را که عاریه کرده غصبى است و در دست او از بین برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگیرد، او هم مى تواند آنچه را که به صاحب مال داده از عاریه دهنده مطالبه نماید. ولى اگر چیزى را که عاریه کرده طلا و نقره باشد، یا عاریه دهنده با او شرط کرده باشد که اگر آن چیز از بین برود عوضش را بدهد، نمى تواند عوض آن را که به صاحب مال مى دهد از عاریه دهنده مطالبه نماید.
احکام نکاح (ازدواج)
▲ احکام نکاح (ازدواج)
بواسطه عقد ازدواج، زن به مرد حلال مى شود و آن بر دو قسم است: دائم و غیر دائم (ازدواج موقت). عقد دائم آنست که مدت زناشوئى در آن معین نشود و همیشگى باشد و زنى را که به این قسم عقد مى کنند دائمه گویند. و عقد غیر دائم آنست که مدت زناشوئى در آن معین شود، مثلاً زن را به مدت یک ساعت یا یک روز یا یک ماه یا یک سال یا بیشتر عقد نمایند ولى باید مدت ازدواج از مقدار عمر زن و شوهر زیادتر نباشد که در این صورت عقد دائمى خواهد بود. و زنى را که به این قسم عقد کنند متعه و صیغه مى نامند.
احکام عقد
▲ احکام عقد
(مسأله 2506): در زناشوئى چه دائم، و چه غیر دائم باید صیغه خوانده شود و تنها راضى بودن زن و مرد کافى نیست و صیغه عقد را یا خود زن و مرد مى خوانند، یا دیگرى را وکیل مى کنند که از طرف آنان بخواند.
(مسأله 2507): وکیل لازم نیست مرد باشد، زن هم مى تواند براى خواندن صیغه عقد از طرف دیگرى وکیل شود.
(مسأله 2507): زن و مرد تا یقین نکند که وکیل آنها صیغه را خوانده است نمى توانند به یکدیگر نگاه محرمانه نمایند و گمان به اینکه وکیل صیغه را خوانده است کفایت نمى کند، ولى اگر وکیل بگوید صیغه را خوانده ام کافى است.
(مسأله 2509): اگر زنى کسى را وکیل کند که مثلاً ده روز او را به عقد مردى درآورد و ابتداى ده روز را معین نکند، آن وکیل مى تواند هر وقت که بخواهد او را ده روز به عقد آن مرد درآورد. ولى اگر معلوم باشد که زن، روز یا ساعت معینى را قصد کرده، باید صیغه را مطابق قصد او بخواند.
(مسأله 2510): یک نفر مى تواند براى خواندن صیغه عقد دائم یا غیر دائم از طرف دو نفر وکیل شود و نیز انسان مى تواند از طرف زن وکیل شود و او را براى خود به طور دائم یا غیر دائم عقد کند ولى احتیاط مستحب آن است که عقد را دو نفر بخوانند.
شرائط عقد
▲ شرائط عقد
(مسأله 2513): عقد ازدواج چند شرط دارد: "اول" آنکه بنا بر احتیاط به عربى صحیح خوانده شود. و اگر خود مرد و زن نتواند صیغه را به عربى صحیح بخوانند، چنانچه ممکن باشد، بنا بر احتیاط واجب کسى را که مى تواند به عربى صحیح بخواند وکیل کنند و اگر ممکن نباشد خودشان مى توانند به غیر عربى بخواند، اما باید لفظى بگویند که معنى زوجت و قبلت را بفهماند.
"دوم" مرد و زن، یا وکیل آنها که صیغه را مى خوانند قصد انشاء داشته باشند یعنى اگر خود مرد و زن صیغه را مى خوانند، زن به گفتن "زوّجتکَ نفسى" قصدش این باشد که خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن "قَبِلتُ التَّزویج" زن بودن او را براى خود قبول بنماید، و اگر وکیل مرد و زن صیغه را مى خوانند به گفتن "زوجت و قبلت" قصدشان این باشد که مرد و زنى که آنان را وکیل کرده اند زن و شوهر شوند.
"سوم" کسى که صیغه را مى خواند بنا بر احتیاط باید بالغ و عاقل باشد، چه براى خودش بخواند، یا از طرف دیگرى وکیل شده باشد.
"چهارم" اگر وکیل زن و شوهر یا ولىّ آنها صیغه را مى خوانند در موقع عقد زن و شوهر را معین کنند مثلاً اسم آنها را ببرند یا به آنها اشاره نمایند. پس کسى که چند دختر دارد، اگر مردى بگوید "زَوَّجْتُکَ اِحْدى بَناتِى" یعنى زن تو نمودم یکى از دخترانم را، و او بگوید "قَبِلْتُ" یعنى قبول کردم، چون در موقع عقد دختر را معین نکرده اند عقد باطل است.
"پنجم" زن و مرد به ازدواج راضى باشند ولى اگر زن ظاهراً با کراهت اذن دهد و معلوم باشد قلباً راضى است عقد صحیح است.
(مسأله 2514): اگر در عقد یک حرف غلط خوانده شود که معنى آن را عوض کند عقد باطل است.
(مسأله 2515): کسى که دستور زبان عربى را نمى داند، اگر قرائتش صحیح باشد و معناى هر کلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظى معناى آن را قصد نماید، مى تواند عقد را بخواند.
(مسأله 2516): اگر زنى را براى مردى بدون اجازه آنان عقد کنند و بعداً زن و مرد آن عقد را اجازه نمایند عقد صحیح است.
(مسأله 2517): اگر زن و مرد یا یکى از آن دو را به ازدواج مجبور نمایند و بعد از خواندن عقد اجازه نمایند، عقد صحیح است و بهتر آن است که دوباره عقد را بخوانند.
(مسأله 2518): پدر و جدّ پدرى مى توانند براى فرزند پسر یا دختر نابالغ یا دیوانه خود که با حال دیوانگى بالغ شده است تزویج کنند، و بعد از آنکه آن طفل بالغ شد، یا دیوانه عاقل گردید، اگر ازدواجى که براى او کرده اند مفسده اى نداشته، نمى تواند آن را به هم بزند و اگر مفسده اى داشته مى تواند آن را امضاء یا رد نماید، ولى در صورتى که دختر و پسر نابالغ را پدرانشان به یکدیگر تزویج کنند چنانچه پس از بلوغشان اجازه نکنند احتیاط به طلاق یا عقد جدید ترک نشود.
(مسأله 2519): دخترى که به حد بلوغ رسیده و رشیده است یعنى مصلحت خود را تشخیص مى دهد، اگر بخواهد شوهر کند، چنانچه باکره باشد بنا بر احتیاط واجب باید از پدر یا جد پدرى خود اجازه بگیرد. و اجازه مادر و برادر لازم نیست.
(مسأله 2420): اگر دختر باکره نباشد یا اینکه باکره باشد ولى اجازه گرفتن از پدر و یا جدّ پدرى به جهت غائب بودن یا غیر آن ممکن نباشد، و دختر حاجت به شوهر کردن داشته باشد اجازه پدر و جد لازم نیست.
(مسأله 2521): اگر پدر، یا جد پدرى براى پسر نابالغ خود زن بگیرد پسر باید بعد از بالغ شدن خرج آن زن را بدهد.
(مسأله 2522): اگر پدر، یا جد پدرى براى پسر نابالغ خود زن بگیرد چنانچه پسر در موقع عقد مالى داشته، مدیون مهر زن است و اگر در موقع عقد مالى نداشته پدر یا جد او باید مهر زن را بدهد.
دستور خواندن عقد
▲ دستور خواندن عقد
(مسأله 2511): اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید "زَوَّجْتُکَ نَفْسِى عَلى الْصِّداقِ المَعْلُومْ" یعنى خود را زن تو نمودم به مهرى که معین شده، پس از آن بدون فاصله مرد بگوید: "قَبِلْتُ الْتَّزْوِیجَ هکَذا" یعنى قبول کردم ازدواج را همان نحو که ایجاب کردى، عقد صحیح است. و اگر دیگرى را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند، چنانچه مثلاً اسم مرد "احمد" و اسم زن، "فاطمه" باشد و وکیل زن بگوید "زَوَّجتُ مُوَکِّلَکَ اَحَمَد، مُوَکِّلَتِى فاطِمَةَ. عَلى الصَّداقِ الْمَعْلُومِ" پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید "قَبِلْتُ التَّزْوِیجَ لِمُوَکِّلِى اَحْمَدَ عَلَى الصَّداقِ المَعْلُوم" صحیح مى باشد و بنا بر احتیاط واجب باید لفظى که مرد مى گوید با لفظى که زن مى گوید مطابق باشد، مثلاً اگر زن "زوّجت" مى گوید مرد هم "قبلت التّزویج" بگوید.
(مسأله 2512): اگر خود زن و مرد بخواهند صیغه عقد غیر دائم بخوانند بعد از آنکه مدت و مهر را معین کردند، چنانچه زن بگوید "زَوَّجْتُکَ نَفْسِى فِى الْمُدَّةِ المَعْلُومَةِ عَلَى المَهِر المَعْلُومِ" بعد بدون فاصله مرد بگوید "قَبِلْتُ": هکذا صحیح است و اگر دیگرى را وکیل کنند و اول وکیل زن به وکیل مرد بگوید "زَوَّجتُ مُوَکِّلَتِى مُوَکِّلَکَ فِى المُدَّةِ المَعلُومَةِ عَلَى المَهِر المَعلُوم" پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید "قَبِلتُ التَّزْوِیجَ لمُوَّکِّلِى هکَذا" صحیح مى باشد.
عیبهائى که بواسطه آنها مى شود عقد را به هم زد
▲ عیبهائى که بواسطه آنها مى شود عقد را به هم زد
(مسأله 2523): اگر مرد بعد از عقد بفهمد که زن یکى از هفت عیب را که ذکر مى شود دارد، مى تواند عقد را بهم بزند.
"اول" دیوانگى "دوم" مرض خوره. "سوم" مرض برص. "چهارم" کورى "پنجم" زمین گیر بودن و در حکم آن است شلى که شل بودن او واضح باشد. "ششم" افضاء یعنى راه بول و حیض یا راه حیض و غائط او یکى شده باشد. "هفتم" آنکه گوشت یا استخوانى در فرج او باشد که مانعى نزدیکى شود.
(مسأله 2524): اگر زن بعد از عقد بفهمد که شوهر او یکى از چهار عیب را داشته باشد، مى تواند عقد را فسخ کند:
"اول" دیوانگى چه پیش از عقد باشد، و یا بعد از عقد، نزدیکى کرده باشد، یا بعد از آن دیوانه شود.
"دوم" آلت مردى نداشته باشد، یا بعد از عقد پیش از نزدیکى بریده شود.
"سوم" شوهر خصى باشد، یعنى تخمهایش را کشیده باشند، در صورتى که امر را بر آن زن مشتبه کرده باشند و در غیر صورت اشتباه، احوط طلاق دادن است.
"چهارم" مرضى دارد که نمى تواند وطى و نزدیکى نماید هر چند آن مرض بعد از عقد و پیش از نزدیکى عارض شده باشد، در تمام این صور بدون طلاق مى تواند عقد را بهم بزند. ولى در صورتى که شوهر نمى تواند نزدیکى نماید. لازم است که زن رجوع به حاکم شرع یا وکیل او نماید. و حاکم شوهر را یک سال مهلت مى دهد و چنانچه شوهر نتوانست به آن زن یا زنى دیگر نزدیکى کند، پس از آن زن مى تواند عقد را به هم بزند، و اگر آلت مردى بعد از نزدیکى بریده شود. و زن عقد ازدواج را فسخ کند فسخ اثرى ندارد، اگر چه احتیاط مستحب این است که شوهر او را طلاق دهد.
(مسأله 2525): اگر بواسطه آنکه مرد نمى تواند وطى و نزدیکى کند زن عقد را به هم بزند، شوهر باید نصف مهر را بدهد، ولى اگر بواسطه یکى از عیبهاى دیگرى که گفته شد، مرد یا زن عقد را به هم بزند، چنانچه مرد با زن نزدیکى نکرده باشد چیزى بر او نیست و اگر نزدیکى کرده، باید تمام مهر را بدهد.
احکام عقد دائم
▲ احکام عقد دائم
(مسأله 2557): زنى که عقد دائمى شده احتیاط در آن است که بدون اجازه شوهر براى کارهاى جزئى نیز از خانه بیرون نرود هر چند با حق شوهر منافات نداشته باشد و باید خود را براى هر لذتى که او مى خواهد تسلیم نماید و بدون عذر شرعى از نزدیکى کردن او جلوگیرى نکند، و تهیه غذا و لباس و منزل زن مادامى که بدون عذر از منزل او بیرون نرفته بر شوهر واجب است و اگر تهیه نکند چه توانائى داشته باشد یا نداشته باشد مدیون زن است.
(مسأله 2558): اگر زن در کارهائى که در مسأله پیش گفته شد اطاعت شوهر را نکند حق همخوابى ندارد و گناهکار است و حق غذا و لباس و منزل نیز ندارد. و اما مهر او بدون اشکال از بین نمى رود.
(مسأله 2559): مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور کند.
(مسأله 2560): مخارج سفر زن اگر بیشتر از مخارج وطن باشد با شوهر نیست ولى اگر شوهر مایل باشد که زن را سفر ببرد، باید خرج سفر او را بدهد و یا اینکه زن مریض باشد و معالجه آن احتیاج به سفر داشته باشد باید شوهر، مخارج سفرش را بدهد.
(مسأله 2561): زنى که خرج او بر عهده شوهر است و شوهر خرج او را نمى دهد بنا بر احتیاط با اجازه حاکم شرع مى تواند خرجى خود را بدون اجازه شوهر از مال او بردارد، و اگر ممکن نیست چنانچه ناچار باشد که معاش خود را تهیه کند در موقعى که مشغول تهیه معاش است اطاعت شوهر
بر او واجب نیست. و نقفه او دین بذمّه شوهر، مى ماند.
(مسأله 2562): اگر دختر پدرش را در تعیین مهر وکیل بگیرد و پدر مهر دخترش را، مثلاً صد هزار تومان قرار دهد، و داماد قبول کند، مى تواند دختر مقدارى از آن را براى پدر هبه کند و آن حرام نیست.
(مسأله 2563): مرد اگر دو زن داشته باشد و نزد، یکى از آنها یک شب بماند، واجب است، نزد دیگرى نیز یک شب در ضمن چهار شب بماند، و در غیر این صورت ماندن نزد زن واجب نیست، بلى لازم است او را به طور کلى متارکه ننماید و احوط اینست که مرد در هر چهار شب، یک شب نزد زن دائمى خود بماند.
(مسأله 2564): شوهر نمى تواند بیش از چهار ماه با عیال دائمى جوان خود نزدیکى را ترک کند، ولى این حکم در زن پیر مطابق احتیاط است.
(مسأله 2565): هر چیزى که زن و شوهر به آن راضى شوند مهر واقع مى شود. اگر چه تعلیم یک سوره قرآن باشد. ولى چیز حرام را مثل شراب و خنزیر نمى شود مهر قرار داد، و اگر چیزى حرام را مهر قرار دهد، عقد صحیح
است و مهر باطل و اگر نزدیکى نموده باشد، مى تواند زن مهر یکى از زنهاى
را که مثل او هست از شوهر بگیرد.
(مسأله 2566): اگر در عقد دائمى مهر را معین نکنند عقد صحیح است و چنانچه مرد با زن نزدیکى کند، باید مهر او را مطابق مهر زنهائى که مثل او هستند بدهد و اما در متعه چنانچه مهر را معین نکنند عقد باطل مى شود.
(مسأله 2567): اگر موقع خواندن عقد دائمى براى دادن مهر مدت معین نکرده باشند، زن مى تواند پیش از گرفتن مهر از نزدیکى کردن شوهر جلوگیرى کند، چه شوهر توانائى دادن مهر را داشته باشد چه نداشته باشد. ولى اگر پیش از گرفتن مهر، به نزدیکى راضى شود و شوهر با او نزدیکى کند، دیگر نمى تواند بدون عذر شرعى از نزدیکى شوهر جلوگیرى نماید.
(مسأله 2568): آنچه در بعضى بلاد، مرسوم است که مالى را از داماد بعنوان شیربها یا بعنوان دیگرى مى گیرند و به داماد مى گویند تا فلان مبلغ را ندهى کار شما را راه نمى اندازم، حرام است و به منزله دختر فروشى است.
متعه (ازدواج موقت)
▲ متعه (ازدواج موقت)
(مسأله 2569): صیغه کردن زن اگر چه براى لذت بردن هم نباشد صحیح است.
(مسأله 2570): احتیاط واجب آن است که شوهر بیش از چهار ماه با متعه خود نزدیکى را ترک نکند.
(مسأله 2571): زنى که صیغه مى شود اگر چه در عقد شرط کند که شوهر با او نزدیکى نکند، عقد و شرط او صحیح است و شوهر فقط مى تواند لذتهاى دیگر از او ببرد، ولى اگر بعداً به نزدیکى راضى شود، شوهر مى تواند با او نزدیکى نماید.
(مسأله 2572): زنى که صیغه شده اگر چه آبستن شود، حق خرجى بر شوهر ندارد.
(مسأله 2573): زنى که صیغه شده حق همخوابى ندارد. و از شوهر ارث نمى برد، و شوهر هم از او ارث نمى برد، مگر در صورتى که ارث بردن را شرط کرده باشند که در این صورت هر که شرط کرده ارث مى برد.
(مسأله 2574): زنى که صیغه شده اگر چه نداند که حق خرجى و همخوابى ندارد، عقد او صحیح است و براى آنکه نمى دانسته، حقى به شوهر پیدا نمى کند.
(مسأله 2575): زنى که صیغه شده چنانچه بدون اجازه شوهر از خانه بیرون برود، و به واسطه بیرون رفتن، حق شوهر از بین برود، بیرون رفتن او حرام است و بنا بر احتیاط در صورتى که حق شوهر از بین نرود، نیز بدون اجازه او از خانه بیرون نرود.
(مسأله 2576): اگر زنى مردى را وکیل کند که به مدت و مبلغ معین او را براى خود صیغه نماید، چنانچه مرد او را به عقد دائم خود درآورد، یا به غیر از مدت یا مبلغى که معین شده او را صیغه کند، وقتى که آن زن فهمید، اگر اجازه نماید آن عقد صحیح، وگرنه باطل است.
(مسأله 2577): براى محرم شدن، مى تواند پدر یا جدّ پدرى، دختر نابالغ خود را یکساعت یا بیشتر به عقد کسى درآورد ولى باید آن عقد براى دختر نفعى داشته باشد. و اما اگر براى پسر نابالغ جهت محرم شدن در زمانى که به طور کلى قابلیت استمتاع را نداشته باشد زنى را عقد نمایند محل اشکال است مگر در صورتى که مصلحت صغیر در آن باشد مثلاً اگر صغیر احتیاج به تربیت داشته باشد و زن بگوید در صورتى او را تربیت مى کنم که شوهرم باشد.
(مسأله 2578): اگر پدر یا جدّ پدرى، طفل خود را که در محل دیگرى است و نمى داند زنده است یا مرده، براى محرم شدن به عقد کسى درآورد، بر حسب ظاهر محرم بودن حاصل مى شود و چنانچه بعداً معلوم شود که در موقع عقد، آن دختر زنده نبوده عقد باطل است. و کسانى که به واسطه عقد ظاهراً محرم شده بودند نامحرمند.
(مسأله 2579): اگر مرد مدت صیغه زن را ببخشد، چنانچه با او نزدیکى کرده، باید تمام چیزى را که قرار گذاشته به او بدهد. و اگر نزدیکى نکرده واجب است نصف مهر را بدهد. و احتیاط مستحب آن است که تمام مهر را بدهد.
(مسأله 2580): مرد مى تواند زنى را که صیغه او بوده و هنوز عده اش تمام نشده به عقد دائم خود درآورد، یا اینکه دوباره صیغه نماید.
عدّه اى از زنها که ازدواج با آنان حرام است
▲ عدّه اى از زنها که ازدواج با آنان حرام است
(مسأله 2526): ازدواج با زنهائى که با انسان محرم هستند مثل مادر و خواهر و دختر و عمه و خاله و دختر برادر و دختر خواهر و مادر زن، حرام است.
(مسأله 2527): اگر کسى زنى را براى خود عقد نماید، اگر چه با او نزدیکى نکند، مادر و مادر مادر آن زن و مادر پدر او هر چه بالا روند به آن مرد محرم مى شوند.
(مسأله 2528): اگر زنى را عقد کند و با او نزدیکى نماید، دختر و نوه دخترى و پسرى آن زن هر چه پائین روند، چه در وقت عقد باشند، یا بعداً به دنیا بیایند، به آن مرد محرم مى شوند.
(مسأله 2529): اگر با زنى که براى خود عقد کرده نزدیکى نکرده باشد تا وقتى که آن زن در عقد او است بنا بر احتیاط واجب با دختر او ازدواج نکند.
(مسأله 2530): عمه و خاله انسان و عمه و خاله پدر، و عمه و خاله پدر پدر، یا مادر پدر و عمه و خاله مادر و عمه و خاله مادر مادر، یا پدر مادر هر چه بالا روند به انسان محرمند.
(مسأله 2531): پدر و جدّ شوهر، هر چه بالا روند و پسر و نوه پسرى و دخترى او هر چه پائین آیند چه در موقع عقد باشند، یا بعداً به دنیا بیایند به زن او محرم هستند.
(مسأله 2532): اگر زنى را براى خود عقد کند، دائمه باشد یا صیغه، تا وقتى که آن زن در عقد او است، نمى تواند با خواهر آن زن ازدواج نماید.
(مسأله 2533): اگر زن خود را به ترتیبى که در کتاب طلاق گفته مى شود طلاق رجعى دهد، در بین عده نمى تواند خواهر او را عقد نماید ولى در عده طلاق بائن مى تواند با خواهر او ازدواج نماید و در عده متعه احتیاط واجب آن است که ازدواج نکند.
(مسأله 2534): انسان نمى تواند بدون اجازه زن خود با خواهرزاده و برادرزاده او ازدواج کند، ولى اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نماید و بعداً زن اجازه نماید، اشکال ندارد.
(مسأله 2535): اگر زن بفهمد شوهرش برادرزاده یا خواهرزاده او را عقد کرده و حرفى نزند، چنانچه بعداً رضایت ندهد عقد آنان باطل است.
(مسأله 2536): اگر انسان پیش از آنکه دخترخاله خود را بگیرد با مادر آن زنا کند، دیگر نمى تواند با آن ازدواج نماید، و بنا بر احتیاط واجب دختر عمه نیز این حکم را دارد.
(مسأله 2537): اگر با دختر عمه یا دختر خاله خود ازدواج نماید و پس از نزدیکى با آنان، با مادرشان زنا کند، موجب جدائى آنها نمى شود، و اما اگر پیش از آنکه با آنان نزدیکى کند با مادرشان زنا نماید احتیاط واجب آن است که در این صورت از ایشان، به طلاق دادن جدا شود.
(مسأله 2538): اگر با زنى غیر از عمه و خاله خود زنا کند، احوط آنست که با دختر او ازدواج نکند، بلکه اگر زنى را عقد نماید و پیش از آنکه با او نزدیکى کند با مادر او زنا کند احتیاط واجب آنست که از آن زن با طلاق جدا شود ولى اگر با او نزدیکى کند و بعد با مادر او زنا نماید بى شبهه لازم نیست از آن زن جدا شود.
(مسأله 2539): زن مسلمان نمى تواند به عقد کافر درآید، مرد مسلمان هم نمى تواند با زنهاى کافره غیر اهل کتاب ازدواج کند ولى صیغه کردن زنهاى اهل کتاب مانند یهود و نصارى مانعى ندارد، و بنا بر احتیاط واجب عقد دائمى با آنها ننماید و بعضى از فرق از قبیل خوارج و غلات و نواصب که خود را مسلمان مى دانند در حکم کافراند، و مرد و زن مسلمان نمى توانند با آنها به طور دائم یا انقطاع ازدواج نمایند.
(مسأله 2540): اگر با زنى که در عده طلاق رجعى است، زنا کند آن زن بنا بر احتیاط بر او حرام مى شود، و اگر با زنى که در عدّه متعه، یا طلاق بائن، یا عدّه وفات است، زنا کند بعداً مى تواند او را عقد نماید، اگر چه احتیاط مستحب آن است که با او ازدواج نکند، و معناى طلاق رجعى و طلاق بائن و عده متعه و عده وفات در احکام طلاق، گفته خواهد شد.
(مسأله 2541): اگر با زنى بى شوهرى که در عده نیست زنا کند بعداً مى تواند آن زن را براى خود عقد نماید ولى احتیاط واجب آن است که صبر کند تا آن زن حیض ببیند بعد او را عقد نماید. و اگر دیگرى بخواهد آن زن را عقد کند نیز این احتیاط مراعات شود.
(مسأله 2542): اگر زنى را که در عده دیگرى است براى خود عقد کند، چنانچه مرد و زن، یا یکى از آنان بدانند که عده زن تمام نشده و بدانند عقد کردن زن در عده حرام است آن زن بر او حرام ابدى مى شود، اگر چه مرد بعد از عقد با آن زن نزدیکى نکرده باشد.
(مسأله 2543): اگر زنى را که در عده دیگرى است براى خود عقد کند، و با او نزدیکى کند، آن زن بر او حرام ابدى مى شود اگر چه نمى دانسته که آن زن در عده است یا نمى دانسته که عقد زن در عده حرام است.
(مسأله 2544): اگر انسان بداند زنى شوهر دارد و ازدواج با او حرام است و با او ازدواج کند، باید از او جدا شود، و بعداً هم نباید او را براى خود عقد کند، و همچنین است اگر نداند که آن زن شوهر دارد. ولى بعد از ازدواج با او نزدیکى کرده باشد.
(مسأله 2545): زن شوهردار اگر زنا کند بر مرد زنا کننده بنا بر احتیاط حرام ابدى مى شود. ولى بر شوهر خود حرام نمى شود و چنانچه توبه نکند و بر عمل خود باقى باشد، بهتر است که شوهر، او را طلاق دهد ولى باید مهرش را بدهد.
(مسأله 2546): زنى را که طلاق داده اند و زنى که صیغه بوده و شوهرش مدت او را بخشیده یا مدتش تمام شده، چنانچه بعد از مدتى شوهر کند و بعد شک کند موقع عقد شوهر دوم عدّه شوهر اول تمام بوده، یا نه، به شک خود اعتنا نکند.
(مسأله 2547): مادر و خواهر و دختر پسرى که لواط داده بر لواط کننده حرام است اگر چه لواط کننده بنا بر احتیاط واجب و لواط دهنده بالغ نباشند ولى اگر گمان کند که دخول شده، یا شک کند که دخول شده یا نه، بر او حرام نمى شوند.
(مسأله 2548): اگر با مادر یا خواهر پسرى ازدواج نماید و بعد از ازدواج با آن پسر لواط کند، آنها بر او حرام نمى شود، مگر اینکه آن ازدواج به طلاق یا مانند آن بهم بخورد و لواط کننده بخواهد دوباره با آنها ازدواج کند در این صورت احتیاط واجب آن است که با آنها ازدواج ننماید، و همچنین است بنا بر احتیاط واجب اگر لواط بعد از ازدواج و پیش از نزدیکى، تحقق یابد که باید از زن بطلاق جدا شود.
(مسأله 2549): اگر کسى در حال احرام که یکى از کارهاى حج است با زنى ازدواج نماید عقد او باطل است و چنانچه مى دانسته که زن گرفتن بر او حرام است، دیگر نمى تواند آن زن را عقد کند.
(مسأله 2550): اگر زنى که در حال احرام است با مردى که در حال احرام نیست ازدواج کند عقد او باطل است و اگر زن مى دانسته که ازدواج کردن در حال احرام حرام است واجب است که بعداً با آن مرد ازدواج نکند.
(مسأله 2551): اگر مرد طواف نساء را که یکى از کارهاى حج است به جا نیاورد، زنش و زنان دیگر بر او حرام مى شوند و نیز اگر زن طواف نساء نکند شوهرش و مردان دیگر بر او حرام مى شوند، ولى اگر بعداً طواف نساء را انجام دهند حلال مى شوند.
(مسأله 2552): نزدیکى با دخترى که بالغ نشده حرام است ولى اگر کسى دختر نابالغى را براى خود عقد کند، و پیش از آنکه نه سال دختر تمام شود، با او نزدیکى کند، احتیاط واجب آن است که او را طلاق دهد، و بعد از بلوغ نیز با او ازدواج نکند. و اگر او را افضاء کرده باشد. (افضا آن است که راه بول و حیض و یا راه غائط و حیض یکى شده باشد) علاوه بر مهر، دیه افضا را نیز بدهد، و نفقه او را هم تا آن زن زنده است بدهد.
(مسأله 2553): زنى را که سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام مى شود، ولى اگر با شرائطى که در احکام طلاق گفته مى شود، با مرد دیگرى ازدواج کند بعد از مرگ یا طلاق شوهر دوم، و گذشتن مقدار عده او، شوهر اول، مى تواند دوباره او را براى خود عقد نماید.
(مسأله 2554): وارد نمودن منى شوهر در رحم زوجه او بدون جماع، با بعضى وسائل امروزى، با اجازه زوجه اشکال ندارد. و باید مباشر شوهر یا زوجه باشد. و اگر بچه متولد شود، مال همان مرد و زن است و تمام احکام فرزند بر آن مترتب است.
(مسأله 2555): جائز نیست داخل نمودن منى اجنبى را در رحم اجنبیه، چه با اجازه زن باشد، یا بدون اجازه، و چه با اجازه شوهر باشد یا بدون اجازه، حتى اگر شوهر هم نداشته باشد، حرام است.
(مسأله 2556): اگر منى مرد اجنبى را، داخل رحم اجنبیه نماید و معلوم شود بچه از آن منى است، پس اگر از روى شبهه بوده مثل اینکه مرد گمان مى کرده زن خودش مى باشد و زن هم گمان مى کرده منى شوهرش مى باشد. و بعد از عمل معلوم شود که از شوهر نیست. فرزند از همان زن و صاحب منى مى باشد. و تمام احکام فرزند را دارد، و اگر از روى علم و عمد باشد محل اشکال است. و باید احتیاط در تمام مسائل مراعات شود. و اشکالى نیست که اگر دختر باشد، با پدر که صاحب منى است، و با بقیه محارمش، اگر بعقد صحیح مى بود ازدواج نمى تواند، و اگر پسر باشد با مادر و بقیه محارمش، ازدواج نمى تواند و باید در تمام مسائل دیگر از جمله ارث احتیاط کند.
مسائل متفرقه زناشوئى
▲ مسائل متفرقه زناشوئى
(مسأله 2591): کسى که به واسطه نداشتن زن به حرام مى افتد، واجب است زن بگیرد.
(مسأله 2592): اگر شوهر در عقد شرط کند که زن باکره باشد و بعد از عقد معلوم شود که باکره نبوده و بکارتش به نزدیکى مردى با او از بین رفته بنا بر احتیاط، نمى تواند عقد را به هم بزند ولى مى تواند با ملاحظه نسبت، تفاوت بین مهر باکره و غیر باکره را از مهرى که قرار داده اند بگیرد.
(مسأله 2593): ماندن مرد و زن نامحرم در محل خلوتى که کسى در آنجا نیست و دیگرى هم نمى تواند وارد شود در صورتى که احتمال فساد برود حرام است، و نمازشان هم در آنجا محل اشکال است، ولى اگر طورى باشد که کسى دیگر بتواند وارد شود، یا بچه اى که خوب و بد را مى فهمد در آنجا باشد یا احتمال فساد نرود اشکال ندارد.
(مسأله 2594): اگر مرد مهر زن را در عقد معین کند و قصدش این باشد که آن را ندهد، عقد صحیح است ولى مهر را باید بدهد.
(مسأله 2595): مسلمانى که منکر خدا یا پیغمبر یا معاد، یا از فرقه هاى خوارج و ناصبى و غلات بوده باشد و یا حکم ضرورى دین یعنى حکمى را که مسلمانان جزء دین اسلام مى دانند مثل واجب بودن نماز و روزه در صورتى که بداند آن حکم ضرورى دین است، انکار کند مرتد مى شود، و احکامى که در مسائل آینده ذکر مى شود بر او مترتب است.
(مسأله 2596): اگر زن پس از ازدواج به طورى که در مسأله پیش گفته شد مرتد شود، عقد او باطل مى گردد. و چنانچه شوهرش با او نزدیکى نکرده باشد عدّه ندارد. و همچنین است اگر بعد از نزدیکى مرتد شود ولى یائسه باشد اما اگر یائسه نباشد، باید به دستورى که در احکام طلاق گفته خواهد شد، عدّه نگهدارد و مشهور آن است که اگر در بین عدّه، مسلمان شود عقد او به حال خود باقى مى ماند ولى این حکم محل اشکال است و البته احتیاط در تجدید عقد، ترک نشود و معناى یائسه در مسأله (479) گذشت.
(مسأله 2597): مردى که مسلمان زاده است اگر مرتد شود، زنش بر او حرام مى شود. و باید به مقدار عده وفات که در احکام طلاق گفته مى شود عده نگهدارد.
(مسأله 2598): مردى که از پدر و مادر غیر مسلمان به دنیا آمده و مسلمان شده اگر بعد از ازدواج مرتد شود، عقد او باطل مى گردد، و چنانچه با زنش نزدیکى نکرده یا اینکه زن یائسه باشد عدّه ندارد، و اگر بعد از نزدیکى مرتد شود، و زن او در سن زنهاى باشد که حیض مى بیند باید آن زن به مقدار عدّه طلاق که در احکام طلاق گفته مى شود عدّه نگهدارد، و مشهور آن است که اگر پیش از تمام شدن عدّه، شوهر او مسلمان شود عقد او به حال خود باقى مى ماند ولى این حکم نیز محل اشکال است و البته احتیاط در تجدید عقد، ترک نشود.
(مسأله 2599): اگر زن در عقد با مرد شرط کند که او را از شهرى بیرون نبرد و مرد هم قبول کند، نباید زن را بدون رضایتش از آن شهر بیرون ببرد.
(مسأله 2600): اگر زنى از شوهر سابقش دخترى داشته باشد، شوهر بعدى مى تواند آن دختر را براى پسر خود که از این زن نیست عقد کند و نیز اگر دخترى را براى پسر خود عقد کند، مى تواند با مادر آن دختر ازدواج نماید.
(مسأله 2601): اگر زنى از زنا آبستن شود، در صورتى که خود آن زن یا مردى که با او زنا کرده، یا هر دوى آنان مسلمان باشند، براى آن زن جایز نیست بچه را سقط کند.
(مسأله 2602): اگر کسى با زنى زنا کند، چنانچه بعد از استبراء بنحو که در مسأله "2541" گفته شد او را عقد کند و بچه اى از آنان پیدا شود در صورتى که نداند از نطفه حلال است یا حرام، آن بچه حلال زاده است.
(مسأله 2603): اگر مرد نداند که زن در عدّه است و با او ازدواج کند چنانچه زن هم نداند و بچه اى از آنان به دنیا آید، حلال زاده است و شرعاً فرزند هر دو مى باشد ولى اگر زن مى دانسته که در عدّه است و تزویج در عدّه جایز نیست شرعاً بچه فرزند پدر است و در هر دو صورت عقد آنان باطل است و به یکدیگر حرام مى باشند.
(مسأله 2604): اگر زن بگوید یائسه ام نباید حرف او را قبول کرد ولى اگر بگوید شوهر ندارم حرف او قبول مى شود.
(مسأله 2605): اگر بعد از آنکه انسان با زنى که گفت شوهر ندارم ازدواج کرد، و بعداً کسى بگوید آن زن شوهر داشته چنانچه شرعاً ثابت نشود که زن شوهر داشته، نباید حرف آن کس را قبول کرد.
(مسأله 2606): تا دو سال پسر یا دختر تمام نشده، پدر نمى تواند او را از مادرش جدا کند، و احوط و اولى آنست که دختر را تا هفت سال از مادرش جدا نکند.
(مسأله 2607): مستحب است در شوهر دادن دخترى که بالغ است یعنى مکلف شده عجله کنند، از حضرت صادق ((علیه السلام)) روایت شده که یکى از سعادتهاى مرد آن است که دخترش در خانه او حیض نبیند.
(مسأله 2608): اگر زن مهر خود را به شوهر صلح کند که زن دیگر نگیرد واجب است که زن مهر را نگیرد و شوهر هم با زن دیگر ازدواج نکند.
(مسأله 2609): کسى که از زنا به دنیا آمده، اگر زن بگیرد و بچه اى پیدا کند آن بچه حلال زاده است.
(مسأله 2610): هر گاه مرد در روزه ماه رمضان یا در حال حیض زن، با او نزدیکى کند معصیت کرده، ولى اگر بچه اى از آنان به دنیا آید حلال زاده است.
(مسأله 2611): زنى که یقین دارد شوهرش در سفر مرده اگر بعد از عدّه وفات که مقدار آن در احکام طلاق گفته خواهد شد، شوهر کند و شوهر اول از سفر برگردد، باید از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اول حلال است ولى اگر شوهر دوم با او نزدیکى کرده باشد، زن باید عده نگهدارد و شوهر دوم باید مهر او را مطابق زنهاى که مثل او هستند بدهد، ولى خرج عدّه ندارد.
احکام نگاه کردن
▲ احکام نگاه کردن
(مسأله 2581): نگاه کردن مرد به بدن زنان نامحرم و دخترى که نه ساله نشده ولى خوب و بد را مى فهمد و همچنین نگاه کردن به موى آنان چه با قصد لذت، چه بدون آن حرام است. و نگاه کردن به صورت ودستهاى آنان اگر به قصد لذت باشد حرام است. بلکه احتیاط واجب آن است که بدون قصد
لذت هم به آنها نگاه نکند. و نیز نگاه کردن زن به بدن مرد نامحرم حرام مى باشد.
(مسأله 2582): اگر انسان بدون قصد لذت به صورت و دستهاى زنهاى مسلمان که به نهى کردن قبول نمى کنند و مبتذلات هستند و زنهاى کفار و جاهائى از بدن که عادت آنها به پوشانیدنش نیست نگاه کند در
صورتى که نترسد به حرام بیفتد، اشکال ندارد.
(مسأله 2583): زن باید بدن و موى خود را از مرد نامحرم بپوشاند. و بهتر آن است که بدن و موى خود را از پسرى هم که بالغ نشده، ولى خوب و بد را مى فهمد بپوشاند.
(مسأله 2584): نگاه کردن به عورت دیگرى حتى به عوت بچه ممیّزى که خوب و بد را مى فهمد حرام است، اگر چه از پشت شیشه یا در آئینه یا آب صاف و مانند اینها باشد. ولى زن و شوهر و کنیز و مولایش مى توانند به تمام بدن یکدیگر نگاه کنند.
(مسأله 2585): مرد و زنى که با یکدیگر محرمند، اگر قصد لذت نداشته باشند، مى توانند غیر از عورت به تمام بدن یکدیگر نگاه کنند. و در حکم عورت است مابین ناف و زانوهاى آنها على الاحوط.
(مسأله 2586): مرد نباید با قصد لذت به بدن مرد دیگر نگاه کند و نگاه کردن زن هم به بدن زن دیگر با قصد لذت حرام است.
(مسأله 2587): مرد نباید عکس زن نامحرم را بیندازد. و اگر زن نامحرمى را بشناسد بنا بر احتیاط نباید به عکس او نگاه کند.
(مسأله 2588): اگر زن بخواهد زن دیگر، یا مردى غیر از شوهر خود را تنقیه کند، یا عورت او را آب بکشد، باید چیزى در دست کند که دست آن زن به عورت او نرسد و همچنین است اگر مرد بخواهد مرد دیگر، یا زنى غیر زن خود را تنقیه کند یا عورت او را آب بکشد و مقتضاى احتیاط واجب آن است که اجنبى و اجنبیه از تنقیه کردن یکدیگر و آب کشیدن عورت یکدیگر بهر نحو که باشد پرهیز کنند. ولى در حال ضرورت اشکال ندارد.
(مسأله 2589): اگر مرد براى معالجه زن نامحرم ناچار باشد که او را نگاه کند و دست به بدن او بزند اشکال ندارد، ولى اگر با نگاه کردن بتواند معالجه کند، نباید دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن بتواند معالجه کند نباید او را نگاه کند.
(مسأله 2590): اگر انسان براى معالجه کسى ناچار شود که به عورت او نگاه کند، بنا بر احتیاط واجب باید آئینه را در مقابل گذاشته و در آن نگاه کند ولى اگر چاره اى جز نگاه کردن به عورت نباشد اشکال ندارد.
احکام شیر دادن
▲ احکام شیر دادن
(مسأله 2612): اگر زنى بچه اى را با شرائطى که در مسأله (2621) گفته خواهد شد، شیر دهد، آن بچه به این عده محرم مى شود:
"اول" خود زن و آن را مادر رضاعى، مى گویند.
"دوم" شوهر زن که شیر مال او است، و او را پدر رضاعى مى گویند.
"سوم" پدر و مادر آن زن، هر چه بالا روند، اگر چه پدر و مادر رضاعى او باشند.
"چهارم" بچه هائى که از آن زن به دنیا آمده اند یا بعد به دنیا مى آیند.
"پنجم" بچه هاى اولاد آن زن هر چه پائین روند، چه از اولاد او بدنیا آمده، چه اولاد او آن بچه ها را شیر داده باشند.
"ششم" خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعى باشند، یعنى به واسطه شیر خوردن با آن زن خواهر و برادر شده باشند.
"هفتم" عمو و عمّه آن زن، اگر چه رضاعى باشند.
"هشتم" دائى و خاله آن زن، اگر چه رضاعى باشند.
"نهم" اولاد شوهر آن زن که شیر مال آن شوهر است هر چه پائین روند، اگر چه اولاد رضاعى او باشند.
"دهم" پدر و مادر شوهر آن زن که شیر مال آن شوهر است، هر چه بالا روند.
"یازدهم" خواهر و برادر شوهرى که شیر مال او است، اگر چه خواهر و برادر رضاعى او باشند.
"دوازدهم" عمو و عمّه و دائى و خاله شوهرى که شیر مال او است، هر چه بالا روند، اگر چه رضاعى باشند. و نیز عده دیگرى هم که در مسائل بعد گفته مى شود، به واسطه شیر دادن محرم مى شوند.
(مسأله 2613): اگر زنى بچه اى را با شرائطى که در مسأله (2621) گفته مى شود شیر دهد، پدر آن بچه نمى تواند با دخترهائى که از آن زن به دنیا آمده اند ازدواج کند. ولى جائز است با دخترهاى رضاعى آن زن، ازدواج کند اگر چه احتیاط مستحب آن است که با آنان ازدواج نکند. و نیز نمى تواند دخترهاى شوهرى را که شیر مال او است اگر چه دخترهاى رضاعى او باشند براى خود عقد نماید و در هر دو صورت چنانچه یکى از آنها فعلاً زن او باشد عقد او باطل مى شود.
(مسأله 2614): اگر زنى بچه اى را با شرائطى که در مسأله (2621) گفته مى شود شیر دهد، شوهر آن زن که صاحب شیر است به خواهرهاى آن بچه محرم نمى شود ولى احتیاط مستحب آن است که با آنان، ازدواج ننماید و نیز خویشان شوهر به خواهر و برادر آن بچه محرم نمى شوند.
(مسأله 2615): اگر زنى بچه اى را شیر دهد، به برادرهاى آن بچه محرم نمى شود و نیز خویشان آن زن، به برادر و خواهر بچه اى که شیر خورده محرم نمى شوند.
(مسأله 2616): اگر انسان با زنى که دخترى را شیر کامل داده ازدواج کند و با آن نزدیکى نماید، دیگر نمى تواند آن دختر را براى خود عقد کند.
(مسأله 2617): اگر انسان با دخترى ازدواج کند، دیگر نمى تواند با زنى که آن دختر را شیر کامل داده ازدواج نماید.
(مسأله 2618): انسان نمى تواند با دخترى که مادر، یا مادربزرگ او آن دختر را شیر کامل داده ازدواج کند. و نیز اگر زن پدر انسان از شیر پدر او دخترى را شیر داده باشد انسان نمى تواند با آن دختر ازدواج نماید. و چنانچه دختر شیرخوارى را براى خود عقد کند، بعد مادر، یا مادر بزرگ، یا زن پدر او آن دختر را شیر دهد، عقد باطل مى شود.
(مسأله 2619): با دخترى که خواهر، یا زن برادر انسان او را شیر کامل داده نمى شود ازدواج کرد و همچنین است اگر خواهر زاده، یا برادر زاده، یا نوه خواهر، یا نوه برادر انسان آن دختر را شیر داده باشد.
(مسأله 2620): اگر زنى بچه دخترى خود را شیر دهد، آن دختر به شوهر خود حرام مى شود، و همچنین است اگر بچه اى را که شوهر دخترش از زن دیگر دارد شیر دهد. ولى اگر زنى بچه پسر خود را شیر دهد، زن پسرش که مادر آن طفل شیرخوار است بر شوهر خود حرام نمى شود.
(مسأله 2621): اگر زن پدر دخترى بچه شوهر آن دختر را به شیر پدرش شیر دهد، آن دختر به شوهر خود حرام مى شود، چه بچه از همان دختر چه از زن دیگر باشد.
شرائطى شیردادن که علت محرم شدن است
▲ شرائطى شیردادن که علت محرم شدن است
(مسأله 2622): شیردادنى که علت محرم شدن است نه شرط دارد:
"اول" بچه شیر زن زنده را بخورد، پس اگر از پستان زنى که مرده است شیر بخورد فائده ندارد.
"دوم" شیر آن زن از حرام نباشد، پس اگر شیر بچه اى را که از زنا به دنیا آمده به بچه دیگر بدهند، به واسطه آن شیر، بچه به کسى محرم نمى شود.
"سوم" بچه شیر را از پستان بمکد، پس اگر شیر را در گلوى او بریزند اثرى ندارد.
"چهارم" شیر خالص باشد و با چیز دیگر مخلوط نباشد.
"پنجم" شیر از یک شوهر باشد، پس اگر زن شیردهى را طلاق دهند، بعد شوهر دیگرى کند و از او آبستن شود و تا موقع زائیدن، شیر که از شوهر اول داشته باقى باشد و مثلاً هشت دفعه پیش از زائیدن، از شیر شوهر اول و هفت دفعه بعد از زائیدن از شیر شوهر دوم به بچه اى بدهد، آن بچه به کسى
محرم نمى شود.
"ششم" بچه به واسطه مرض شیر را قى نکند و اگر قى کند، بنا بر احتیاط واجب کسانى که به واسطه شیر خوردن به آن بچه محرم مى شوند باید با او ازدواج نکنند و نگاه محرمانه هم به او ننمایند.
"هفتم" پانزده مرتبه یا یک شبانه روز به طورى که در مسأله بعد گفته مى شود شیر سیر بخورد، یا مقدارى شیر به او بدهند که بگویند از آن شیر استخوانش محکم شده و گوشت در بدنش روئیده است، بلکه اگر ده مرتبه هم به او شیر دهند، در صورتى که بین آن ده مرتبه هیچ فاصله حتى به طعام دادن نباشد احتیاط واجب آن است که کسانى که به واسطه شیر خوردن او به او محرم مى شوند، با او ازدواج نکنند و نگاه محرمانه هم، به او ننمایند.
"هشتم" دو سال بچه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال او را شیر دهند به کسى محرم نمى شود، بلکه اگر مثلاً پیش از تمام شدن دو سال هشت مرتبه و بعد از آن هفت مرتبه شیر بخورد به کسى محرم نمى شود، ولى چنانچه از موقع زائیدن زن شیرده بیشتر از دو سال گذشته باشد و شیر او باقى باشد و بچه اى را شیر دهد آن بچه به کسانى که گفته شد، محرم مى شود و مقتضاى احتیاط ترک نظر محرمانه بین آن بچه، بعد از بلوغ، و بین محارم رضاعى او مى باشد.
"نهم" شیر از زایمان باشد، نه به واسطه مکیدن طفلى، شیر در پستان زنى شوهردار یا بى شوهر پیدا شود و شیر بدهد و مکرّر مشاهده شده است که در اثر مکیدن طفل حتى از پستان بعضى از زنهاى پیر، شیر پیدا شده است، و چنین رضاعى موجب محرمیت، نمى شود.
(مسأله 2623): باید بچه در بین یک شبانه روز غذا یا شیر کسى دیگر را نخورد ولى اگر کمى غذا بخورد که نگویند در بین، غذا خورده اشکال ندارد و نیز باید پانزده مرتبه را از شیر یک زن و در بین پانزده مرتبه شیر کسى دیگر را نخورد و در هر دفعه بدون فاصله شیر بخورد، ولى اگر در بین
شیر خوردن نفس تازه کند یا کمى صبر کند که از زمان اولى که پستان در دهان مى گیرد، تا وقتى سیر مى شود، یک دفعه حساب شود اشکال ندارد.
(مسأله 2624): اگر زن از شیر شوهر خود بچه اى را شیر دهد، بعد شوهر دیگر کند و از شیر شوهر دوم بچه دیگر را شیر دهد، آن دو بچه به یکدیگر محرم نمى شوند، اگر چه بهتر آن است که با هم ازدواج نکنند.
(مسأله 2625): اگر زن از شیر یک شوهر چندین بچه را شیر دهد، همه آنان به یکدیگر و به شوهر و به زنى که آنان را شیر داده محرم مى شوند.
(مسأله 2626): اگر کسى چند زن داشته باشد و هر کدام آنها با شرائطى که گفته شد بچه را شیر دهند، همه آن بچه ها به یکدیگر و به آن مرد و به همه آن زنها محرم مى شوند.
(مسأله 2627): اگر کسى دو زن شیرده دارد و یکى از آنان بچه اى را مثلاً هشت مرتبه و دیگرى هفت مرتبه شیر بدهد آن بچه به کسى محرم نمى شود.
(مسأله 2628): اگر زنى از شیر یک شوهر پسر و دخترى را شیر کامل بدهد خواهر و برادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمى شوند.
(مسأله 2629): انسان نمى تواند بدون اذن زن خود، با زنهاى که به واسطه شیر خوردن خواهرزاده یا برادرزاده زن او شده اند ازدواج کند. و نیز اگر با پسر لواط کند، نمى توانند دختر و خواهر و مادر و مادربزرگ آن پسر را که رضاعى هستند یعنى به واسطه شیر خوردن دختر و خواهر و مادر او شده اند، براى خود عقد کند.
(مسأله 2630): زنى که برادر انسان را شیر داده به انسان محرم نمى شود اگر چه احتیاط مستحب آن است که با او ازدواج نکند.
(مسأله 2631): انسان نمى تواند با دو خواهر، اگر چه رضاعى باشند یعنى به واسطه شیر خوردن، خواهر یکدیگر شده باشند ازدواج کند. و چنانچه دو زن را عقد کند و بعد بفهمد خواهر بوده اند، در صورتى که عقد آنان در یک وقت بوده مقتضاى احتیاط بطلان هر دو عقد است. و اگر در یک وقت نبوده، عقد "اولى" صحیح و عقد "دومى" باطل مى باشد.
(مسأله 2632): اگر زن از شیر شوهر خود کسانى را که بعداً گفته مى شود شیر دهد، شوهرش بر او حرام نمى شود، اگر چه بهتر آنست که احتیاط کنند.
"اول" برادر و خواهر خود را.
"دوم" عمو و عمه و دائى و خاله خود را.
"سوم" اولاد عمو و اولاد دائى خود را.
"چهارم" برادرزاده خود را.
"پنجم" برادر شوهر، یا خواهر شوهر خود را.
"ششم" خواهرزاده خود یا خواهرزاده شوهرش را.
"هفتم" عمو و عمه و دائى و خاله شوهرش را.
"هشتم" نوه زن دیگر شوهر خود را.
(مسأله 2633): اگر کسى دختر عمه یا دختر خاله انسان را شیر دهد به او محرم نمى شود ولى احتیاط مستحب آنست که از ازدواج با او خوددارى نماید.
(مسأله 2634): مردى که دو زن دارد، اگر یکى از دو زن فرزند عموى زن دیگر را شیر دهد، زنى که فرزند عموى او شیر خورده، به شوهر خود حرام نمى شود.
آداب شیر دادن
▲ آداب شیر دادن
(مسأله 2635): براى شیر دادن بچه بهتر از هر کس مادر اوست و سزاوار است که مادر براى شیردادن از شوهر خود مزد نگیرد و خوبست که شوهر مزد بدهد، و اگر مادر بخواهد بیشتر از دایه مزد بگیرد، شوهر مى تواند بچه را از او گرفته و به دایه بدهد.
(مسأله 2636): مستحب است دایه اى که براى طفل مى گیرند، دوازده امامى و داراى عقل و عفت و صورت نیکو باشد و مکروه است کم عقل، یا غیر دوازده امامى، یا بد صورت، یا بد خلق، یا زنازاده باشد. و نیز مکروه است دایه اى بگیرند که شیرش از بچه اى است که از زنا بدنیا آمده باشد.
مسائل متفرقه شیردادن
▲ مسائل متفرقه شیردادن
(مسأله 2637): مستحب است از زنها جلوگیرى کنند که هر بچه اى را شیر ندهند، زیرا ممکن است فراموش شود که به چه کسانى شیر داده اند و بعداً دو نفر محرم با یکدیگر ازدواج نمایند.
(مسأله 2638): کسانى که بواسطه شیر خوردن، خویشى پیدا مى کنند مستحب است یکدیگر را احترام نمایند، ولى از یکدیگر ارث نمى برند و حق هاى خویشى که انسان با خویشان خود دارد براى آنان نیست.
(مسأله 2639): در صورتى که ممکن باشد، مستحب است بچه را دو سال تمام شیر بدهند.
(مسأله 2640): اگر به واسطه شیر دادن، حق شوهر از بین نرود، زن مى تواند بدون اجازه شوهر، بچه کسى دیگر را شیر دهد، ولى جایز نیست بچه اى را شیر دهد که به واسطه شیر دادن به آن بچه به شوهر خود حرام مى شود مثلاً اگر شوهر او دختر شیرخوارى را براى خود عقد کرده باشد، زن نباید آن دختر را شیر دهد چون اگر آن دختر را شیر دهد، خودش مادر زن شوهرش مى شود و بر او حرام مى گردد.
(مسأله 2641): اگر کسى بخواهد زن برادرش به او محرم شود، باید دختر شیرخوارى را مثلاً دو روزه براى خود صیغه کند. و در آن دو روز با شرائطى که در مسأله (2622) گفته شد زن برادرش آن دختر را شیر دهد وقتى که پانزده مرتبه شیر دهد، مثلاً آن دختر، دختر رضاعى برادر مى شود و بر او حرام ابدى مى شود و زن برادر مادرزن او مى شود و محرم مى شود.
(مسأله 2642): اگر مرد پیش از آنکه زنى را براى خود عقد کند، بگوید به واسطه شیر خوردن آن زن بر او حرام شده، مثلاً بگوید شیر مادر او را خورده چنانچه تصدیق او ممکن باشد و علم به دروغ گفتن او نباشد، نمى تواند با آن زن ازدواج کند، و اگر بعد از عقد بگوید و خود زن هم حرف او را قبول نماید، عقد باطل است پس اگر مرد با او نزدیکى نکرده باشد یا نزدیکى کرده باشد ولى در وقت نزدیکى کردن زن بداند بر آن مرد حرام است مهر ندارد و اگر بعد از نزدیکى بفهمد که بر آن مرد حرام بوده، شوهر باید مهر او را مطابق زنهائى که مثل او هستند بدهد.
(مسأله 2643): اگر زن پیش از عقد بگوید به واسطه شیر خوردن بر مردى حرام شده، چنانچه تصدیق او ممکن باشد، نمى تواند با آن مرد ازدواج کند و اگر بعد از عقد بگوید، مثل صورتى است که مرد بعد از عقد بگوید که زن بر او حرام است و حکم آن در مسأله پیش گفته شد.
(مسأله 2644): شیر دادنى که علت محرم شدن است به دو چیز ثابت مى شود:
اول خبر دادن عده اى که انسان از گفته آنان یقین پیدا مى کند.
"دوم" شهادت دو مرد عادل یا یک مرد و دو زن یا چهار زن که عادل باشند، ولى باید شرائط شیر دادن را هم بگویند مثلاً بگویند ما دیده ایم که فلان بچه بیست و چهار ساعت از پستان فلان زن شیر خورده و چیزى هم در بین نخورده و همچنین سایر شرطها را که در مسأله (2622) گفته شد شرح دهند.
(مسأله 2645): اگر شک کنند به مقدارى که علت محرم شدن است بچه شیر خورده یا نه، یا گمان داشته باشند که به آن مقدار شیر خورده بچه به کسى محرم نمى شود ولى بهتر آن است که احتیاط کنند.
احکام طلاق
▲ احکام طلاق
(مسأله 2646): مردى که زن خود را طلاق مى دهد، باید بالغ و عاقل باشد و به اختیار خود طلاق دهد و اگر او را مجبور کنند که زنش را طلاق دهد طلاق باطل است و نیز باید قصد طلاق داشته باشد پس اگر صیغه طلاق را مثلاً به شوخى بگوید صحیح نیست.
(مسأله 2647): زن باید در وقت طلاق از خون حیض و نفاس پاک باشد و شوهرش در آن پاکى با او نزدیکى نکرده باشد و تفصیل این دو شرط در مسائل آینده گفته مى شود.
(مسأله 2648): طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس در سه صورت صحیح است:
"اول" آنکه شوهرش بعد از ازدواج با او نزدیکى نکرده باشد.
"دوم" معلوم باشد آبستن است و اگر معلوم نباشد و شوهرش در حال حیض طلاقش بدهد بعد بفهمد آبستن بوده احتیاط واجب آنست که دوباره او را طلاق دهد.
"سوم" مرد بواسطه غائب بودن یا حبس بودن نتواند بفهمد که زن او از خون حیض و نفاس پاک است یا نه.
(مسأله 2649): اگر زن را از خون حیض پاک بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود که موقع طلاق در حال حیض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حیض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاک بوده، طلاق او صحیح است.
(مسأله 2650): کسى که مى داند زنش در حال حیض یا نفاس است، اگر غائب شود مثلاً مسافرت کند و بخواهد او را طلاق دهد، باید تا مدتى که معمولاً زنها از حیض یا نفاس پاک مى شوند صبر کند و بعد طلاق بدهد.
(مسأله 2651): اگر مردى که غائب است بخواهد زن خود را طلاق دهد چنانچه بتواند اطلاع پیدا کند که زن او در حال حیض یا نفاس است یا نه، اگر چه اطلاع او از روى عادت حیض زن، یا نشانه هاى دیگر مى باشد که در شرع معین شده، باید تا مدتى که معمولاً زنها از حیض یا نفاس پاک مى شوند
صبر کند.
(مسأله 2652): اگر با عیالش که از خون حیض و نفاس پاک است نزدیکى کند و بخواهد طلاقش دهد، باید صبر کند تا دوباره حیض ببیند و پاک شود ولى زنى را که نه سالش تمام نشده یا آبستن است اگر بعد از نزدیکى طلاق دهد اشکال ندارد. و همچنین است اگر یائسه باشد (معناى یائسه در مسأله 479 گذشت).
(مسأله 2653): اگر با زنى که از خون حیض و نفاس پاک است نزدیکى کند و در همان پاکى طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود که موقع طلاق آبستن بود، بنا بر احتیاط واجب باید دوباره او را طلاق دهد.
(مسأله 2654): اگر با زنى که از خون حیض و نفاس پاک است نزدیکى کند و مسافرت نماید، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، باید به قدرى که زن معمولاً بعد از آن پاکى خون مى بیند و دوباره پاک مى شود صبر کند و احتیاط واجب آنست که آن مدت کمتر از یکماه نباشد.
(مسأله 2655): اگر مرد بخواهد زن خود را که بواسطه اصل خلقت یا مرضى حیض نمى بیند طلاق دهد، باید از وقتى که با او نزدیکى کرده تا سه ماه از جماع با او خوددارى نماید و بعد او را طلاق دهد.
(مسأله 2656): طلاق باید به صیغه عربى صحیح و کلمه طلاق خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید "زَوْجَتِى فاطِمَةُ طالِقٌ" یعنى زن من فاطمه رها است و اگر دیگرى را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: "زَوْجَةُ مُوَکِّلِى فاطِمَةُ طالِقٌ" و در صورتى که زن معین باشد ذکر نام او لازم نیست.
(مسأله 2657): زنى که صیغه شده، مثلاً یک ماهه یا یکساله او را عقد کرده اند طلاق ندارد و رها شدن او به این است که مدتش تمام شود. یا مرد مدت را به او ببخشد به این ترتیب که بگوید: مدت را بتو بخشیدم و شاهد گرفتن و پاک بودن زن از حیض لازم نیست.
عده طلاق
▲ عده طلاق
(مسأله 2658): زنى که نه سالش تمام نشده، و زن یائسه عده ندارند، یعنى اگر چه شوهرش با او نزدیکى کرده باشد، بعد از طلاق مى تواند فوراً شوهر کند.
(مسأله 2659): زنى که نه سالش تمام شده و یائسه نیست و شوهرش با او نزدیکى کند اگر طلاقش دهد، بعد از طلاق باید عده نگهدارد و عده زن آزاد آن است که بعد از آنکه شوهرش در پاکى طلاقش داد، بقدرى صبر کند که دو بار حیض ببیند و پاک شود و همین که حیض سوم را دید عده او تمام مى شود و مى تواند شوهر کند. ولى اگر پیش از نزدیکى کردن با او، طلاقش بدهد عده ندارد، یعنى مى تواند بعد از طلاقش فوراً شوهر کند.
(مسأله 2660): زنى که حیض نمى بیند اگر در سن زنهاى باشد که حیض مى بینند، چنانچه شوهرش بعد از نزدیکى با او طلاقش دهد، باید بعد از طلاق تا سه ماه عده نگهدارد.
(مسأله 2661): زنى که عده او سه ماه است، اگر اول ماه طلاقش بدهند، باید سه ماه هلالى یعنى از موقعى که ماه دیده مى شود تا سه ماه عده نگهدارد. و اگر در بین ماه طلاقش بدهد، باید باقى ماه را با دو ماه بعد از آن و نیز کسرى ماه اول را از ماه چهارم عده نگهدارد، تا سه ماه تمام شود، مثلاً اگر غروب روز بیستم ماه طلاقش دهند و آن ماه بیست و نه روز باشد، باید نه روز باقى ماه را با دو ماه بعد از آن و بیست روز از ماه چهارم عده نگهدارد، و احتیاط مستحب آن است که از ماه چهارم بیست و یک روز عده نگهدارد، تا به مقدارى که از ماه اول عده نگهداشته سى روز شود.
(مسأله 2662): اگر زن آبستن را طلاق دهند، عده اش تا دنیا آمدن یا سقط شدن بچه او است بنا بر این اگر مثلاً یک ساعت بعد از طلاق، بچه او بدنیا آید عده اش تمام مى شود.
(مسأله 2663): زنى که نه سالش تمام شده و یائسه نیست اگر صیغه شود مثلاً یک ماهه یا یک ساله شوهر کند، چنانچه شوهرش با او نزدیکى نماید و مدت آن زن تمام شود، یا شوهر مدت را به او ببخشد باید عده
نگهدارد پس اگر حیض مى بیند باید به مقدار دو حیض عده نگهدارد و شوهر نکند و اگر حیض نمى بیند، چهل و پنج روز از شوهر کردن خوددارى نماید و در صورتى که آبستن باشد احتیاط واجب آن است که به هر کدام از زائیدن یا چهل و پنج روز که بیشتر است عده نگهدارد.
(مسأله 2664): ابتداء عده طلاق از موقعى است که خواندن صیغه طلاق تمام مى شود، چه زن بداند طلاقش داده اند، یا نداند پس اگر بعد از تمام شدن عده بفهمد که او را طلاق داده اند، لازم نیست دوباره عده نگهدارد.
عده زنى که شوهرش مرده
▲ عده زنى که شوهرش مرده
(مسأله 2665): زنى که شوهرش مرده در صورتى که آزاد است اگر آبستن نباشد، باید تا چهار ماه و ده روز عده نگهدارد یعنى از شوهر کردن خوددارى نماید اگر چه یائسه یا صغیره باشد، یا شوهرش با او نزدیکى نکرده باشد و اگر آبستن باشد باید تا موقع زائیدن عده نگهدارد، ولى اگر پیش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچه اش به دنیا آید باید تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر کند و این عده را عده وفات مى گویند.
(مسأله 2666): زنى که در عده وفات مى باشد حرام است لباس الوان بپوشد و سرمه بکشد و همچنین کارهاى دیگرى که زینت حساب مى شود بر او حرام است.
(مسأله 2667): اگر زن یقین کند که شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عده وفات شوهر کند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است باید از شوهر دوم جدا شود و بنا بر احتیاط در صورتى که آبستن باشد تا مقدار زائیدن براى شوهر دوم عده طلاق و بعد براى شوهر اول عده وفات نگهدارد و اگر آبستن نباشد، براى شوهر اول عده وفات و بعد براى شوهر دوم عده طلاق نگهدارد.
(مسأله 2668): ابتداى عده وفات در صورتى که شوهر زن غائب یا در حکم غائب باشد از موقعى است که زن از مرگ شوهرش مطلع شود.
(مسأله 2669): اگر زن بگوید عده ام تمام شده، با دو شرط از او قبول مى شود، "اول" آنکه بنا بر احتیاط مورد تهمت نباشد، "دوم" از طلاق یا مردن شوهرش بقدرى گذشته باشد که در آن مدت تمام شدن عده ممکن باشد.
طلاق بائن و طلاق رجعى
▲ طلاق بائن و طلاق رجعى
(مسأله 2670): طلاق بائن آن است که بعد از طلاق مرد حق ندارد به زن خود رجوع کند، یعنى بدون عقد او را به زنى قبول نماید و آن بر پنج قسم است: "اول" طلاق زنى که نه سالش تمام نشده باشد. "دوم" طلاق زنى که یائسه باشد. "سوم" طلاق زنى که شوهرش بعد از عقد با او نزدیکى نکرده باشد"چهارم" طلاق سوم زنى که او را سه دفعه طلاق داده اند. "پنجم" طلاق خُلع و مبارات و احکام اینها بعداً گفته خواهد شد. و غیر اینها طلاق رجعى است به این معنى تا وقتى زن در عده است، شوهرش مى تواند به او
رجوع نماید.
(مسأله 2671): کسى که زنش را طلاق رجعى داده است حرام است او را از خانه اى که موقع طلاق در آن خانه بوده بیرون کند، ولى در بعضى از مواقع که از جمله آنها فحاشى یا رفت و آمد نمودن با اجانب است، بیرون کردن او اشکال ندارد، و نیز حرام است زن براى کارهائى غیر لازم از آن خانه بیرون رود.
احکام رجوع کردن
▲ احکام رجوع کردن
(مسأله 2672): در طلاق رجعى مرد به دو قسم مى تواند به زن خود رجوع کند.
"اول" حرفى که معنایش این باشد که او را دوباره زن خود قرار دهد.
"دوم" کارى کند و به آن کار قصد رجوع کند و ظاهر این است که به نزدیکى کردن رجوع محقّق مى شود اگر چه قصد رجوع نداشته باشد.
(مسأله 2673): براى رجوع کردن لازم نیست مرد شاهد بگیرد، یا به زن خبر دهد، بلکه اگر بدون اینکه کسى بفهمد خودش رجوع کند، رجوعش صحیح است، ولى اگر بعد از تمامى عدّه مرد بگوید که در عدّه رجوع نموده ام لازم است اثبات نماید.
(مسأله 2674): مردى که زن خود را طلاق رجعى داده، اگر مالى از او بگیرد و با او صلح کند که دیگر به او رجوع نکند، این مصالحه اگر چه صحیح است و لازم است که رجوع ننماید ولى حق رجوع او از بین نمى رود و در صورتى که رجوع کند طلاقى که داده موجب جدائى نمى شود، و مالى را که جهت مصالحه گرفته است، باید به زوجه برگرداند.
(مسأله 2675): اگر زنى را دو بار طلاق دهد و به او رجوع کند، یا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش کند، یا بعد از یک طلاق رجوع و بعد از طلاق دیگر عقد کند بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است ولى اگر بعد از طلاق سوم به دیگرى شوهر کند، با پنج شرط به شوهر اول حلال مى شود یعنى مى تواند آن زن را دوباره عقد نماید.
"اول" آنکه عقد شوهر دوم همیشگى باشد و اگر مثلاً یک ماهه یا یک ساله او را صیغه کند بعد از آنکه از او جدا شد شوهر اول نمى تواند او را عقد کند.
"دوم" شوهر دوم با او نزدیکى و دخول کند و احتیاط واجب آنست که نزدیکى از جلو زن باشد.
"سوم" شوهر دوم طلاقش دهد یا بمیرد.
"چهارم" عدّه طلاق یا عدّه وفات شوهر دوم تمام شود
"پنجم" بنا بر احتیاط واجب شوهر دوم بالغ باشد.
طلاق خلع
▲ طلاق خلع
(مسأله 2676): طلاق زنى را که به شوهرش مایل نیست، و مهر یا مال دیگر خود را به او مى بخشد که طلاقش دهد طلاق خلع گویند.
(مسأله 2677): اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد پس از بذل مى گوید: "زَوْجتِى فاطِمَةُ خلَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ" و بنا بر احتیاط مستحب نیز بگوید: "هِىَ طالِقْ" یعنى زنم فاطمه را در مقابل چیزى که بذل نموده طلاق خلع دادم، او رها است و در صورتى که زن معین باشد بردن نامش در اینجا و در طلاق مبارات نیز لازم نیست.
(مسأله 2678): اگر زنى کسى را وکیل کند که مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر همان کس را وکیل کند که زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد وکیل، صیغه طلاق را اینطور مى خواند، "عَنْ مُوَکِّلَتِى فاطِمَه بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوکِّلِى مُحَمَّدِ لِیَخْلَعَها عَلَیهِ" پس از آن بدون فاصله مى گوید "زَوجَةُ مُوَکِّلِى خالَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ هِىَ طالِقُ" و اگر زنى کسى را وکیل کند که غیر از مهر چیزى دیگرى را بشوهر او ببخشد که او را طلاق دهد وکیل باید به جاى کلمه "مهرها" آن چیز را بگوید مثلاً صد تومان داده باید بگوید "بَذَلْتُ مِأَةَ تُومان".
طلاق مبارات
▲ طلاق مبارات
(مسأله 2679): اگر زن و شوهر یکدیگر را نخواهند و زن مالى به مرد بدهد که او را طلاق دهد، آن طلاق را مبارات گویند.
(مسأله 2680): اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید، "بارَأْتُ زَوْجَتِى فاطِمَةَ عَلى ما بَذَلَتْ فَهِىَ طالِقُ"
یعنى من و زنم فاطمه در مقابل بذل کرده او از هم جدا شدیم پس او رها است، و اگر دیگرى را وکیل کند، وکیل باید بگوید "عَنْ قِبَلِ مُوَکِّلِى بارَأتُ زَوجَتَهُ فاطِمَةُ عَلى ما بَذَلَتْ فَهِىَ طالِق" در هر دو صورت اگر به جاى کلمه "على ما بَذَلَتْ"، بما بذلت بگوید اشکال ندارد.
(مسأله 2681): صیغه طلاق خلع و مبارات باید به عربى صحیح خوانده شود ولى اگر زن براى آنکه مال خود را به شوهر ببخشد مثلاً به فارسى بگوید براى طلاق فلان مال را به تو بخشیدم اشکال ندارد.
(مسأله 2682): اگر زن در بین عدّه طلاق خلع و یا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر مى تواند رجوع کند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد(مسأله 2683): مالى را که شوهر براى طلاق مبارات مى گیرد، باید بیشتر از مهر نباشد، ولى در طلاق خلع اگر بیشتر باشد اشکال ندارد.
احکام متفرقه طلاق
▲ احکام متفرقه طلاق
(مسأله 2684): اگر با زن نامحرمى به گمان اینکه عیال خود او است نزدیکى کند، چه زن بداند که او شوهرش نیست، یا گمان کند شوهرش مى باشد باید عده نگهدارد.
(مسأله 2685): اگر با زنى که مى داند عیالش نیست زنا کند، چه زن بداند که آن مرد شوهر او نیست، یا گمان کند شوهرش مى باشد، لازم نیست عدّه نگهدارد.
(مسأله 2686): اگر مرد زنى را گول بزند که از شوهرش طلاق بگیرد و زن او شود طلاق و عقد آن صحیح است ولى هر دو معصیت بزرگى کرده اند.
(مسأله 2687): هر گاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط کند که اگر شوهر مسافرت نماید، یا مثلاً شش ماه به او خرجى ندهد، اختیار طلاق با او باشد این شرط باطل است، ولى چنانچه شرط کند که اگر مرد مسافرت کند یا مثلاً تا شش ماه خرجى ندهد، از طرف او براى طلاق خود وکیل باشد صحیح است و در صورتى که شرط حاصل شود و خود را طلاق دهد طلاق صحیح است.
(مسأله 2688): زنى که شوهرش گم شده، اگر بخواهد دیگرى را شوهر کند باید نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نماید.
(مسأله 2689): پدر و جد پدرى دیوانه مى توانند زن او را طلاق بدهند.
(مسأله 2690): اگر پدر یا جد پدرى براى طفل خود زنى را صیغه کند اگر چه مقدار از زمان تکلیف بچه جزء مدت صیغه باشد مثلاً براى پسر چهارده ساله خودش زنى را دو ساله صیغه کند چنانچه صلاح بچه باشد مى تواند مدت آن زن را ببخشد ولى زن دائمى او را نمى تواند طلاق دهد.
(مسأله 2691): اگر از روى علاماتى که در شرع معین شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پیش آنان طلاق دهد، دیگرى که عدالت آنان نزدش ثابت نشده مى تواند آن زن را بعد از تمام شدن عدّه اش براى خود یا براى کسى دیگر عقد کند، اگر چه احتیاط مستحب آنست که از ازدواج با آن خوددارى نماید و براى دیگرى هم او را عقد نکند و اما اگر بداند هر دو شاهد یا یکى از آنها فاسق است. نمى تواند آن زن را براى خود، یا کسى دیگر عقد کند.
(مسأله 2692): اگر کسى زن خود را بدون اینکه او بفهمد طلاق دهد چنانچه مخارج او را مثل وقتى که زنش بوده بدهد و مثلاً بعد از یکسال بگوید یکسال پیش تو را طلاق دادم و شرعاً هم ثابت کند، مى تواند چیزهائى را که در آن مدت براى زن تهیه نموده و او مصرف نکرده است از او پس بگیرد، ولى چیزهائى را که مصرف کرده نمى تواند از او مطالبه نماید.
احکام غصب
▲ احکام غصب
غصب آن است که انسان از روى ظلم، بر مالى یا حق کسى مسلّط شود و این یکى از گناهان بزرگ است که اگر کسى انجام دهد، در قیامت به عذاب سخت گرفتار مى شود. از حضرت پیغمبر اکرم ((صلى الله علیه وآله)) روایت شده است که هر کس یک وجب زمین از دیگرى غصب کند در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن مثل طوق بر گردن او مى اندازند.
(مسأله 2693): اگر انسان نگذارد مردم از مسجد و مدرسه و پل و جاهاى دیگرى که براى عموم ساخته شده استفاده کنند، حق آنان را غصب نموده و همچنین است اگر کسى در مسجد جائى را براى خود بگیرد و دیگرى را نگذارد که از آنجا استفاده نماید.
(مسأله 2694): چیزى را که انسان پیش طلبکار گرو مى گذارد، باید پیش او بماند که اگر طلب او را ندهد طلب خود را از آن بدست آورد، پس اگر پیش از آنکه طلب او را بدهد آن چیز را از او بگیرد، حق او را غصب کرده است.
(مسأله 2695): مالى را که نزد کسى گرو گذاشته اند، اگر دیگرى غصب کند هر یک از صاحب مال و طلبکار مى تواند چیزى را که غصب کرده از او مطالبه نماید و چنانچه آن چیز را از او بگیرد، باز هم در گرو است و اگر آن چیز از بین برود و عوض آن را بگیرد، آن عوض هم مثل خود آن چیز گرو مى باشد.
(مسأله 2696): اگر انسان چیزى را غصب کند، باید به صاحبش برگرداند و اگر آن چیز از بین برود باید عوض آن را به او بدهد.
(مسأله 2697): اگر از چیزى که غصب کرده منفعتى به دست آید مثلاً از گوسفندى که غصب کرده برّه اى پیدا شود، مال صاحب مال است و نیز کسى که مثلاً خانه اى را غصب کرده اگر چه در آن ننشیند باید اجاره آن را بدهد.
(مسأله 2698): اگر از بچه یا دیوانه چیزى را که مال آنها است غصب کند باید آن را به ولىّ او بدهد و اگر از بین رفته، باید عوض آن را بدهد.
(مسأله 2699): هر گاه دو نفر با هم چیزى را غصب کنند، اگر چه هر یک به تنهائى مى توانسته آن را غصب نماید، هر کدام آنان ضامن نصف آن است.
(مسأله 2700): اگر چیزى را که غصب کرده با چیز دیگرى مخلوط کند مثلاً گندمى را که غصب کرده با جو مخلوط نماید چنانچه جدا کردن آنها ممکن است اگر چه زحمت داشته باشد، باید جدا کند و به صاحبش برگرداند.
(مسأله 2701): اگر شخصى مثلاً گوشواره اى را که غصب کرده خراب نماید، باید آن را با مزد ساختنش به صاحب آن بدهد و چنانچه براى اینکه مزد ندهد بگوید آن را مثل اولش مى سازم، مالک مجبور نیست قبول نماید، و نیز مالک نمى تواند او را مجبور کند که آن را مثل اولش بسازد.
(مسأله 2702): اگر چیزى را غصب کرده به طورى تغییر دهد که از اولش بهتر شود مثلاً طلائى را که غصب کرده گوشواره بسازد، چنانچه صاحب مال بگوید مال را به همین صورت بده، باید به او بدهد و نمى تواند براى زحمتى که کشیده مزد بگیرد و همچنین بدون اجازه مالک حق ندارد آن را به صورت اولش در آورد، و اگر بدون اجازه او آن چیز را مثل اولش کند، باید مزد ساختن آن را هم به صاحبش بدهد.
(مسأله 2703): اگر چیزى را غصب کرده به طورى تغییر دهد که از اولش بهتر شود، و صاحب مال بگوید باید آن را به صورت اول درآورى، واجب است آن را به صورت اولش درآورد و چنانچه قیمت آن به واسطه تغییر دادن از اولش کمتر شود باید تفاوت آن را به صاحبش بدهد، پس طلائى را که غصب کرده اگر گوشواره بسازد و صاحب آن بگوید باید به صورت اولش درآورى، در صورتى که بعد از آب کردن، قیمت آن از پیش از گوشواره ساختن کمتر شود، باید تفاوت آن را بدهد.
(مسأله 2704): اگر در زمین که غصب کرده زراعت کند، یا درخت بنشاند زراعت و درخت و میوه آن مال خود اوست، و چنانچه صاحب زمین راضى نباشد که زراعت و درخت در زمین او بماند، کسى که غصب کرده باید فوراً زراعت یا درخت خود را اگر چه ضرر نماید از زمین بکند و نیز باید اجاره زمین را در مدتى که زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمین بدهد و خرابیهائى را که در زمین پیدا شده، درست کند مثلاً جاى درختها را پر نماید، و اگر به واسطه اینها قیمت زمین از اولش کمتر شود، باید تفاوت آن را هم بدهد. و نمى تواند صاحب زمین را مجبور کند که زمین را به او بفروشد، یا اجاره دهد. و نیز صاحب زمین نمى تواند او را مجبور کند که درخت یا زراعت را به او بفروشد.
(مسأله 2705): اگر صاحب زمین راضى شود که زراعت و درخت در زمین او بماند، کسى که آن را غصب کرده، لازم نیست درخت و زراعت را بکند ولى باید اجاره آن زمین را از وقتى که غصب کرده تا وقتى که صاحب زمین راضى شده بدهد.
(مسأله 2706): اگر چیزى را که غصب کرده از بین برود، در صورتى که مثل گاو و گوسفند باشد که از جهت خصوصیات شخصى قیمت آن در نظر عقلاء با قیمت فرد دیگرى فرق دارد، باید قیمت آن را بدهد و چنانچه قیمت بازار آن فرق کرده باشد باید قیمت وقتى را که تلف شده بدهد و احتیاط مستحب
آن است که بالاترین قیمتى را که از زمان غصب تا زمان تلف داشته، بدهد.
(مسأله 2707): اگر چیزى را که غصب کرده و از بین رفته مانند گندم و جو باشد که قیمت افرادش از جهت خصوصیات شخصیه با هم فرق ندارد، باید مثل همان چیزى را که غصب کرده بدهد ولى چیزى را که مى دهد باید خصوصیات نوعى و سنخیّش مانند چیزى باشد که آن را غصب کرده و از بین رفته است. مثلاً اگر از قسم اعلاى برنج غصب کرده نمى تواند از قسم پست تر بدهد.
(مسأله 2708): اگر چیزى را که مثل گوسفند است غصب نماید و از بین برود چنانچه قیمت بازار آن فرق نکرده باشد ولى در مدتى که پیش او بوده مثلاً چاق شده باشد، باید قیمت وقتى را که چاق بوده بدهد.
(مسأله 2709): اگر چیزى را که غصب کرده دیگرى از او غصب نماید و از بین برود، صاحب مال مى تواند عوض آن را از هر یک از آنان بگیرد، یا از هر کدام آنان مقدارى از عوض آن را مطالبه نماید و چنانچه عوض مالى را از اولى بگیرد، اولى مى تواند آنچه را داده از دومى بگیرد، ولى اگر از دومى بگیرد، او نمى تواند آنچه را که داده از اولى مطالبه نماید.
(مسأله 2710): اگر چیزى را که مى فروشند یکى از شرطهاى معامله در آن نباشد مثلاً چیزى را که باید با وزن خرید و فروش کند بدون وزن معامله نمایند معامله باطل است، و چنانچه فروشنده و خریدار با قطع نظر از معامله راضى باشند که در مال یکدیگر تصرف کنند اشکال ندارد، وگرنه چیزى را که از یکدیگر گرفته اند مثل مالى غصبى است، و باید آن را به همدیگر برگردانند، و در صورتى که مال هر یک در دست دیگرى تلف شود، چه بداند معامله باطل است چه نداند، باید عوض آن را بدهد.
(مسأله 2711): هر گاه مالى را از فروشنده بگیرد که آن را ببیند یا مدتى نزد خود نگهدارد تا اگر پسندید بخرد، در صورتى که آن مال تلف شود باید عوض آن را به صاحبش بدهد.
(مسأله 2712): خیابانهائى که جدیداً احداث مى شود و خانه و املاک مردم در مسیر آن قرار مى گیرد و دولت به جبر و اعمال زور آنها را خراب و خیابان کشى مى کند، ظاهر اینست که پس از خیابان کشى عبور از آنجاها جایز باشد، چون عرفاً در حکم مالى است که تلف شده باشد و به عبور کردن از آنجا تصرف در اموال مردم گفته نمى شود و مانند کوزه و یا ظرف شکسته و خرد شده مى باشد، که صاحبان آن املاک، نسبت به آنها اولویت دارند و این اولویت مانع از تصرف دیگران نمى شود و اما آنچه از آثار و مصالح آن املاک باقى مى ماند از ملک مالک خارج نشده است و در صورتى که دولت آنها را غصب کرده باشد، خرید و فروش آنها جایز نیست.
(مسأله 2713): مساجدى که در مسیر خیابانها قرار مى گیرد و جزو خیابان مى شود، ظاهر اینست که بعد از خیابان شدن از عنوان مسجد بودن خارج مى شود بنا بر این باید در اینگونه موارد مابین احکام مربوطه به عنوان مسجدیت که تابع صدق عنوان مسجد بودن و صدق نکردن آن است و بین احکام وقف تفصیل قائل شد از جمله احکام مسجد این است که حرام است نجس کردن مسجد و واجب است برطرف کردن نجس از مسجد و جائز نیست شخص جنب و یا زن حائض وارد مسجد شوند و دیگر احکامى که تابع عنوان مسجد بودن او است، این قبیل احکام با برطرف شدن عنوان مسجدیت برداشته مى شود اگر چه احتیاط مستحب آنست که با رفتن عنوان مسجدى، آن احکام باز رعایت شود. و از احکام وقف بودن این است که جایز نیست تصرف کردن در محل وقف از سنگ و چوب و خود زمین و غیره و جایز نیست خرید و فروش آنها مگر اینکه با اجازه حاکم شرع یا وکیل او که آنچه پس از خراب شدن قابل فروش بوده باشد، بفروشند و مبلغ آن را در نزدیکترین مسجد دیگرى مصرف نمایند و یا خود مواد باقى مانده بنا را در مسجد دیگر نزدیک آن مصرف نمایند و از این بیان حکم مدارس و حسینیه هائى که در مسیر خیابانها قرار مى گیرند و خراب مى شوند، معلوم گردید در صورتى که وقف بوده باشند با خراب کردن آنها زمین و مواد، بنا از وقفیت، خارج نمى شود و تصرف در آنها خرید و فروش آنها جایز نیست مگر با اجازه حاکم شرع و یا وکیل او که پس از فروش پول آنها را در نزدیکترین مدرسه یا حسینیه دیگرى مصرف کنند و یا خود مواد باقى مانده را در این گونه محلها با رعایت نزدیکترین آنها بکار ببرند.
(مسأله 2714): جایز است عبور و مرور از زمین مساجدى که در خیابان واقع شده و همچنین جایز است عبور از زمینهاى مدارس دینى و حسینیه هاى که در خیابان واقع شده اند.
(مسأله 2715): آنچه از زمین مساجدى که بعد از خیابان کشیدن باقى مانده است اگر به اندازه اى باشد که مى شود از آنها براى نماز و سایر عبادات استفاده کرد، تمام احکام مساجد بر آن باقى مانده، مترتب است و اگر شخصى متجاوزى آنجا را دکان و محل کار و یا خانه قرار دهد، آیا جایز است استفاده از آن بهمان نحوى که قرارداد شده است؟ در این مورد باید تفصیل قائل شد که اگر استفاده از آن با مسجد بودن منافات ندارد مانند خوردن و خوابیدن در آن محل، در این صورت این نوع استفاده ها بى شبهه جایز است چون مانع از استفاده در جهت مسجدیت مانند اقامه نماز جماعت و مجالس وعظ و تبلیغ از طرف غاصب مى باشد و با بودن این مانع و عدم امکان استفاده در جهات مسجدیت; استفاده در جهات دیگر مانع ندارد و مانند اینست مسجدى که در یک محل، متروک قرار گرفته و از آن استفاده مسجدى نمى شود، مانع ندارد که زمین آن مسجد محل زراعت و یا کسب قرار داده شود، ولى جایز نیست در آن محل کارهاى منافى با مسجدیت انجام داد، مانند اینکه محل بازى و یا محل لهو و لعب و مانند اینها قرار گیرد، و اگر متجاوزى آن مسجد را محل براى کارى که منافات با مسجدیت دارد قرار داده باشد استفاده از آنجا براى آن نوع کارها جایز نیست.
(مسأله 2716): قبرستانهاى مسلمانها اگر در مسیر خیابان قرار گیرد چنانچه زمین آن قبرستان ملک کسى بوده باشد حکم آن حکم املاک شخصى است که قبلاً گفته شد و اگر وقف کرده باشد، حکم آن نیز گفته شد و
این در صورتى است که عبور و مرور از آن زمینها موجب هتک و بى حرمتى بمرده هاى مسلمانان نشود و اگر راه قرار دادن و عبور از آنها موجب هتک بوده باشد، عبور از آنها جایز نیست. و اگر نه ملک کسى بوده و نه وقف مى باشد زمین بایر و بدون مالک بوده قبرستان شده است، در صورتى که هتک مرده ها نشود، تصرف در آنها جایز است. و از این جا حکم مصالح باقى مانده از آنها بعد از خرابى معلوم مى گردد که در فرض اول تصرف در آنها و خرید و فروش آنها بدون اجازه مالک جایز نیست و در صورت دوم تصرف در آنها احتیاج باجازه متولى وقف دارد و پول آنچه فروخته شود، باید مصرف نزدیکترین قبرستان بشود. و در فرض سوم در زمین قبرستان بدون احتیاج به اجازه کسى تصرف در آن جایز است. و اما مصالح قبرها از قبیل لوحه سنگ و چوب و آجر، که در بالاى قبرها بکار رفته باشد، اگر مالکان
آنها معلوم باشند، تصرف در آنها متوقف به اجازه مالکان مى باشد، و اگر معلوم نباشند مجهول المالک است، تصرّف در آنها متوقّف به اجازه حاکم شرع مى باشد.
احکام تشریح
▲ احکام تشریح
(مسأله 2717): جایز نیست بدن مرده مسلمان را تشریح کردن و اگر تشریح کنند، بر گردن تشریح کننده دیه لازم مى شود بطورى که تفصیل آن در کتاب دیات بیان شده است.
(مسأله 2718): تشریح کردن مرده اى کافر و مشکوک الاسلام به انواع تشریح جائز است، و فرق نمى کند تشریح بدن کافر یا مشکوک الاسلام در بلاد اسلامى بوده باشد یا غیر اسلامى.
(مسأله 2719): اگر زنده ماندن یک مسلمانى متوقف شود به تشریح بدن مرده مسلمانى و تشریح بدن غیر مسلمان و یا مشکوک الاسلام ممکن نباشد و راه دیگرى براى زنده نگه داشتن آن فرد مسلمان نباشد، در این صورت جایز است که بدن مرده مسلمان را تشریح کنند و نسبت به لزوم پرداخت دیه در چنین صورتى در باب دیات ذکر شده است.
(مسأله 2720): بریدن عضوى از اعضاء بدن مرده مسلمان مانند چشم و یا عضو دیگر به منظور پیوند زدن آن عضو به بدن شخصى زنده دیگر، جایز نیست، اگر چه قطع کننده ملتزم شود که دیه آن عضو را به ورثه مرده بپردازد، ولى چنانچه زنده ماندن یک فرد مسلمان متوقف گردد که عضو بدن مرده مسلمانى را ببرند و باو پیوند زنند، بریدن آن عضو جائز است. ولى قطع کننده باید دیه آن را بپردازد و در هر دو صورت پیوند زدن عضو قطع شده به بدن دیگرى اشکال ندارد و پس از پیوند چون جزو بدن شخص زنده مى گردد، احکام بدن زنده بر او جارى است. و ظاهر اینست که جایز باشد شخصى در حال حیات خود وصیت کند که پس از مردن او عضوى از اعضاء او را قطع کنند و بدیگرى پیوند زنند و در این صورت بریدن عضو آن میت دیه ندارد.
(مسأله 2721): اگر شخصى راضى شود که در حال حیات خود عضوى از اعضاء او را بریده و به بدن دیگرى پیوند زنند چنانچه عضوى که برضایت خود او بریده مى شود از اعضاء رئیسه بوده باشد که بریدن آن صدمه اى بحیات او مى زند و یا نقص و عیبى در او ایجاد مى کند، بریدن آن عضو جایز نیست. و اگر با بریدن آن عضو ضرر و عیبى بر او وارد نمى شود مانند بریدن مقدارى از پوست و یا گوشت ران که جاى آن روئیده مى شود، در این صورت بریدن آن عضو به رضایت خود او جایز است و مى تواند براى بریدن آن عضو مبلغى نیز دریافت کند.
(مسأله 2722): تبرع کردن خون به بیمارانى که احتیاج به تزریق خون دارند، جایز بلکه راجح است و گرفتن مبلغى در مقابل دادن خون مانعى ندارد ولى در هر دو صورت باید دادن خون به صاحب آن، ضرر جانى نداشته باشد.
(مسأله 2723): بریدن عضوى از بدن مرده کافر و یا مشکوک الاسلام، به منظور پیوند زدن آن ببدن شخصى مسلمان جایز است و پس از پیوند زدن، چون جزو بدن مسلمان مى شود، احکام بدن مسلمان بر او جارى است و همین طور جایز است عضوى از اعضاء بدن حیوان نجس العین را به بدن شخص مسلمان پیوند بزند، و چون پس از پیوند زدن جزو بدن مسلمان مى گردد، احکام بدن مسلمان بر آن عضو جارى است، و نماز خواندن با آن عضو نیز جایز است ولى این در صورتى است که حیاة بآن حلول کند و اگر حیاة حلول نکند جواز نماز با آن از جهت اضطرار مى باشد.
(مسأله 2724): جایز نیست نطفه و منى مرد اجنبى را بزنى اجنبیه تلقیح و تزریق نمایند، و فرق نمى کند که عمل تلقیح بوسیله شخص اجنبى انجام بگیرد یا بوسیله خود شوهر زن، و اگر عمل تلقیح انجام شود و زن تلقیح شده حامله و بچه دار گردد، آن بچه مال صاحب نطفه است و تمام احکام اولاد بر او جارى است و از یکدیگر ارث هم مى برند و فقط آنچه در مورد ارث استثناء شده است، بچه اى است که از زنا تولید شده باشد و در عمل تلقیح گرچه خود عمل حرام مى باشد، ولى زنا تحقق پیدا نکرده است و همچنین زنى که بوسیله تلقیح بچه دار شده باشد، مادر آن بچه است و احکام اولاد بر او جارى است و از این قبیل است اگر زنى بطور مساحقه نطفه شوهر خود را بفرج زن دیگر بریزد و آن زن از این نطفه حامله و بچه دار شود، آن بچه مال صاحب نطفه است و آن زن هم مادر آن بچه است و احکام اولاد بر او جارى است.
(مسأله 2725): گرفتن نطفه مردى در صورتى که مقدمات حرام نداشته باشد و گذاشتن آن نطفه در رحم مصنوعى و تربیت کردن آن به منظور تولید بچه جایز است و چنانچه از این راه بچه اى تولید گردد، آن بچه مال صاحب نطفه است و احکام پدر و فرزندى بین آنها برقرار مى شود ولى این مجرد فرض و دور از واقعیت مى باشد، زیرا تولید بدون تخمک زن امکان ندارد. و اگر نطفه مرد و تخمک زن را در رحم مصنوعى تربیت کنند، فرزند مال همان مرد و زن مى باشد.
(مسأله 2726): تلیقیح نمودن نطفه شوهر بزن او، توسط شوهر یا زن وى جائز است، و بچه که از آن متولد شود حکم بقیه اولاد را دارد، ولى تلقیح نمودن توسط غیر آنها در صورتى که مستلزم نظر و یا لمس حرام باشد جائز نیست.
احکام مالى که انسان آن را پیدا مى کند
▲ احکام مالى که انسان آن را پیدا مى کند
(مسأله 2727): مال گمشده که از قسم حیوان نیست چنانچه انسان پیدا کند و نشانه اى نداشته باشد که بواسطه آن صاحبش معلوم شود، و قیمت آن کمتر از یک درهم (6/12) نخود نقره سکه دار باشد احتیاط مستحب آن است که آن را از طرف صاحبش به فقرا صدقه بدهد و تملّک نکند. اگر چه بنا بر اقوى تملک آن جائز است. ولى مالى که در حرم مکه معظمّه پیدا شود، احتیاط در این است که برندارد، و اگر برداشت بعد از تعریف و پیدا نشدن صاحب آن، از طرف او صدقه دهد.
(مسأله 2728): اگر مالى پیدا کند که قیمت آن از یک درهم کمتر است، چنانچه صاحب آن معلوم باشد و انسان نداند راضى است یا نه، نمى تواند بدون اجازه بردارد و اگر صاحب آن معلوم نباشد، مى تواند به قصد اینکه ملک خودش است بردارد. و واجب است که هر وقت صاحبش پیدا شد، در صورتى که تلف نشده خود مال را و در صورتى که تلف شده، عوض آن را به او بدهد.
(مسأله 2729): هر گاه چیزى را که پیدا کرده نشانه اى دارد که بواسطه آن مى تواند صاحبش را پیدا کند، اگر چه بداند صاحب آن اثنى عشرى نیست یا کافرى است که اموالش محترم است، در صورتى که قیمت آن چیز به مقدار یک درهم برسد باید از روزى که آن را پیدا کرده تا یکسال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
(مسأله 2730): اگر انسان خودش نخواهد اعلان کند، مى تواند به کسى که اطمینان دارد، بگوید که از طرف او، اعلان کند.
(مسأله 2731): اگر تا یک سال اعلان کند، و صاحب مال پیدا نشود در صورتى که آن مال را در غیر حرم مکه پیدا کرده باشد مى تواند آن را براى خود بردارد یا براى صاحبش نگهدارى کند که هر وقت پیدا شد به او بدهد یا از طرف صاحبش به فقراء صدقه بدهد و اگر آن مال را در حرم پیدا کرده باشد احتیاط واجب آن است که تصدق کند.
(مسأله 2732): اگر بعد از آنکه یکسال اعلان کرد و صاحب مال پیدا نشد و مال را براى صاحبش نگهدارى کند و از بین برود، چنانچه در نگهدارى آن کوتاهى نکرده تعدّى یعنى زیاده روى هم ننموده ضامن نیست، ولى اگر براى خود برداشته باشد ضامن است. و اگر از طرف صاحبش صدقه داده باشد، صاحبش مخیّر است بین آنکه به صدقه راضى شده، یا عوض مالش را مطالبه کند و ثواب صدقه براى تصدق کننده باشد.
(مسأله 2733): کسى که مال را پیدا کرده، اگر عمداً به دستورى که گفته شد اعلان نکند، گذشته از اینکه معصیت کرده، باز هم واجب است اعلان کند.
(مسأله 2734): اگر دیوانه یا بچه نابالغ چیزى پیدا کند، ولىّ او مى تواند اعلان نماید و پس از آن براى او تملک و یا از طرف صاحبش تصدق کند. بلکه اگر آن چیز را از بچه یا دیوانه گرفته باشد، واجب است
اعلان کند.
(مسأله 2735): اگر انسان در بین سالى که اعلان مى کند، از پیدا شدن صاحب مال ناامید شود و بخواهد آن را صدقه بدهد اشکال ندارد.
(مسأله 2736): اگر در بین سالى که اعلان مى کند مال از بین برود، چنانچه در نگهدارى آن کوتاهى کرده یا تعدى یعنى زیاده روى کرده باشد باید عوض آن را به صاحبش بدهد و اگر کوتاهى نکرده و زیاده روى هم ننموده چیزى بر او واجب نیست.
(مسأله 2737): اگر مالى را که نشانه دارد و قیمت آن به یک درهم مى رسد در جائى پیدا کند که معلوم است به واسطه اعلان، صاحب آن پیدا نمى شود، مى تواند از روز اول آن را از طرف صاحبش به فقراء صدقه بدهد و لازم نیست صبر نماید تا سال تمام شود.
(مسأله 2738): اگر چیزى را پیدا کند و به خیال اینکه مال خود او است بردارد، بعد بفهمد مال خودش نبوده، باید تا یکسال اعلان نماید.
(مسأله 2739): لازم نیست موقع اعلان، جنس چیزى را که پیدا کرده بگوید بلکه همین قدر که بگوید چیزى پیدا کرده ام کافى است.
(مسأله 2740): اگر کسى چیزى را پیدا کند و دیگرى بگوید مال من است و نشانه هاى آن را بگوید، در صورتى باید به او بدهد که اطمینان داشته باشد مال او است، و لازم نیست نشانه هائى را که بیشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آنها نیست بگوید.
(مسأله 2741): اگر قیمت چیزى که پیدا کرده به یک درهم برسد چنانچه اعلان نکند و در مسجد یا جاى دیگرى که محل اجتماع مردم است بگذارد و آن چیز از بین برود، یا دیگرى آن را بردارد، کسى که آن را پیدا کرده ضامن است.
(مسأله 2742): هر گاه چیزى را پیدا کند که اگر بماند فاسد مى شود باید با اجازه حاکم شرع، یا وکیل او قیمت آن را معین کند و بفروشد و پولش را نگهدارد. و اگر صاحب آن پیدا نشد از طرف او صدقه بدهد.
(مسأله 2743): اگر چیزى را که پیدا کرده موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه او باشد، در صورتى که قصدش این باشد که صاحب آن را پیدا کند، بى شبهه اشکال ندارد والاّ حکم مغصوب را دارد.
(مسأله 2744): اگر کفش شخصى را ببرند، و کفش دیگرى بجاى آن بگذارند چنانچه بداند کفشى که مانده مال کسى است که کفش او را برده و راضى است که کفشش را عوض کفشى که برده است بردارد، مى تواند به جاى کفش خودش بردارد. و همچنین است اگر بداند که کفش او را به طور ناحق و ظلم برده است ولى در این فرض باید قیمت آن از کفش خودش بیشتر نباشد والاّ حکم مجهول المالک نسبت به زیادى قیمت جارى است، و در غیر این دو صورت حکم مجهول المالک بر آن کفش جارى خواهد بود، مگر آنکه
بداند صاحب آن کفش از آن اعراض کرده است که در این صورت، مى تواند تملک کند.
(مسأله 2745): اگر مالى که در دست انسان است مجهول المالک "صاحب آن نامعلوم" باشد و گمشده بر آن مال صدق نکند، لازم است صاحب آن را جستجو کند، و پس از مأیوس شدن از پیدا شدن صاحبش آن را به فقراء صدقه بدهد و احوط این است که با اجازه حاکم شرع تصدق کند، و اگر بعداً صاحبش پیدا شود ضمانى ندارد ولى اگر اطمینان داشته باشد که صاحبش به تصرف در آن راضى است مى تواند تصرف کند.
احکام سر بریدن و شکار کردن حیوانات
▲ احکام سر بریدن و شکار کردن حیوانات
(مسأله 2746): اگر حیوان حلال گوشت را به دستورى که بعداً گفته مى شود سر ببرند، وحشى باشد یا اهلى، بعد از جان دادن، گوشت آن حلال و بدن آن پاک است، ولى حیوانى که انسان با آن وطى "نزدیکى" کرده و گوسفندى که شیر خوک خورده و همچنین حیوانى که نجاستخوار شده، اگر به دستورى که در شرع معین نموده اند آن را استبراء نکرده باشند، بعد از سربریدن گوشت آنها حلال نیست.
(مسأله 2747): حیوان حلال گوشت وحشى مانند آهو و کبک و بز کوهى و حیوان حلال گوشتى که اهلى بوده و بعداً وحشى شده مثل گاو و شتر اهلى که فرار کرده و وحشى شده است، اگر به دستورى که بعداً گفته مى شود آنها را شکار کنند پاک و حلال است، ولى حیوان حلال گوشت اهلى مانند گوسفند و مرغ خانگى و حیوان حلال گوشت وحشى که بواسطه تربیت کردن اهلى شده است، با شکار کردن پاک و حلال نمى شود.
(مسأله 2748): حیوان حلال گوشت وحشى در صورتى با شکار کردن پاک و حلال مى شود که بتواند فرار کند یا پرواز نماید، بنا بر این بچه آهو که نمى تواند فرار کند و بچه کبک که نمى تواند پرواز نماید، با شکار کردن پاک و حلال نمى شود، و اگر آهو و بچه اش را که نمى تواند فرار کند، با یک تیر شکار نماید آهو حلال و بچه اش حرام است.
(مسأله 2749): حیوان حلال گوشتى که مانند ماهى خون جهنده ندارد اگر به خودى خود بمیرد پاک است ولى گوشت آن را نباید بخورد، و ماهى که در آب بمیرد پاک است، ولى خوردن آن حرام.
(مسأله 2750): حیوان حرام گوشتى که خون جهنده ندارد مانند مار، مرده آن پاک است ولى با سر بریدن حلال نمى شود.
(مسأله 2751): سگ و خوک به واسطه سر بریدن و شکار کردن پاک نمى شود و خوردن گوشت آنها هم حرام است و حیوان حرام گوشتى را که مانند گرگ و پلنگ، که درنده و گوشتخوار است اگر به دستورى که گفته مى شود سر ببرند یا با تیر و مانند آن شکار کنند پاک است ولى گوشت آن حلال نمى شود و اگر با سگ شکارى آن را شکار کنند، پاک شدن بدنش هم اشکال دارد.
(مسأله 2752): فیل و خرس و بوزینه و موش و حیواناتى مانند سوسمار که در داخل زمین زندگى مى کنند، اگر خون جهنده داشته باشند و به خودى خود بمیرند نجس اند، بلکه اگر سر آنها را ببرند یا آنها را با اسلحه شکار نمایند پاک شدن آنها محل اشکال و احوط اجتناب است.
(مسأله 2753): اگر از شکم حیواند زنده بچه مرده اى بیرون آید، یا آن را بیرون آورند، خوردن گوشت آن حرام است.
دستور سربریدن حیوانات
▲ دستور سربریدن حیوانات
(مسأله 2754): دستورى سربریدن حیوان آن است که چهار رگ بزرگ گردن آن را بطور کامل ببرند، و اگر آنها را بشکافند کافى نیست، و معروف این است که بریدن این چهار رگ در خارج واقع نمى شود، مگر اینکه از زیر برآمدگى گلو ببرند. و آن چهار رگ عبارت است از مجراى نفس و مجراى خوردن و دو رگ کلفتى که در دو طرف مجراى نفس مى باشد.
(مسأله 2755): اگر بعضى از چهار رگ را ببرند و صبر کنند تا حیوان بمیرد بعد بقیه را ببرند فائده ندارد، اما در صورتى که چهار رگ را پیش از جان دادن حیوان ببرند ولى بطور معمول پشت سر هم نباشد، آن حیوان پاک و حلال است اگر چه احتیاط مستحب آن است که پشت سر هم ببرند.
(مسأله 2756): اگر گرگ گلوى گوسفندى را بطورى بکند که از چهار رگى که در گردن است و باید بریده شود، چیزى نماند، آن گوسفند حرام مى شود، ولى اگر مقدارى ازگردن را بکند و چهار رگ باقى باشد، یا جاى دیگر بدن را بکند در صورتى که گوسفند زنده باشد و بدستورى که گفته مى شود سر آن را ببرند حلال و پاک مى باشد.
شرائط سربریدن حیوان
▲ شرائط سربریدن حیوان
(مسأله 2757): سربریدن حیوان چند شرط دارد:
"اول" کسى که سر حیوان را مى برد چه مرد باشد، چه زن، باید مسلمان باشد، و بچّه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنى خوب و بد را بفهمد مى تواند سر حیوان را ببرد. و اما کسى که از کفار یا از فرقه هائى است که در حکم کفاراند مانند غلاّت و خوارج و نواصب نمى توانند سر حیوان را ببرد، و اگر ببرند حرام مى شود.
"دوم" سر حیوان را با چیزى ببرند که از آهن باشد ولى چنانچه آهن پیدا نشود و طورى باشد که اگر سر حیوان را نبرند مى میرد، یا ضرورتى مقتضى سربریدنش شود، با چیز تیزى که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز مى شود سر آنها را برید.
"سوم" در موقع سربریدن، صورت و دست و پا و شکم حیوان رو به قبله باشد و کسى که مى داند باید رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً حیوان را رو به قبله نکند، حیوان حرام مى شود، ولى اگر فراموش کند، یا مسأله را نداند، یا قبله را اشتباه کند، یا نداند قبله کدام طرف است. یا نتواند حیوان را رو به قبله کند اشکال ندارد و احتیاط مستحب آن است که برنده سر (کشنده ـ ذابح) نیز رو به قبله باشد.
"چهارم" وقتى مى خواهد سر حیوان را ببرد، یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن، نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید بسم الله کافى است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد، آن حیوان پاک نمى شود و گوشت آن هم حرام است، ولى اگر از روى فراموشى نام خدا را نبرد اشکال ندارد.
"پنجم" حیوان بعد از سربریدن حرکتى بکند، اگر چه مثلاً چشم یا دُم خود را حرکت دهد، یا پاى خود را به زمین زند و این حکم در صورتى است که زنده بودن آن حیوان در حال ذبح مشکوک باشد والاّ لزومى ندارد و نیز واجب آن است که به اندازه معمول آن حیوان، خون از بدنش بیرون آید.
"ششم" آنکه بنا بر احتیاط واجب سر حیوان را در غیر پرندگان، پیش از بیرون آمدن روح از بدنش جدا نکنند. بلکه خود این کار فى نفسه حتى در پرندگان محل اشکال است، ولى اگر از روى غفلت یا به جهت تیزى چاقو، سر جدا شود اشکالى ندارد و ذبیحه حلال است. و همچنین بنا بر احتیاط رگ سفیدى را که از مهره هاى گردن تا دُم حیوان امتداد دارد و او را نخاع مى گویند عمداً قطع نکند.
"هفتم" آنکه کشتن از مذبح باشد و بنا بر احتیاط وجوبى جائز نیست کارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورد که گردن از پشت بریده شود.
دستور کشتن شتر
▲ دستور کشتن شتر
(مسأله 2758): اگر بخواهند شترى را بکُشند که بعد از جان دادن پاک و حلال باشد، باید با شرائطى که براى سربریدن حیوانات گفته شد، کارد یا چیز دیگرى را که از آهن و برنده باشد، در گودى بین گردن و سینه اش فرو کند.
(مسأله 2759): وقتى مى خواهند کارد را به گردن شتر فرو ببرند، بهتر آن است که شتر ایستاده باشد ولى اگر در حالى که زانوها را به زمین زده، یا به پهلو خوابیده و دست و پا و سینه اش رو به قبله است، کارد را در گودى گردنش فرو کنند اشکال ندارد.
(مسأله 2760): اگر به جاى اینکه کارد در گودى گردن شتر فرو کنند سر آن را ببرند، یا گوسفند و گاو و مانند اینها را مثل شتر کارد در گودى گردنشان فرو کنند گوشت آنها حرام و بدن آنها نجس است ولى اگر چهار رگ شتر را ببرند و تا زنده است به دستورى که گفته شد کارد در گودى گردنش فرو کنند گوشت آن حلال و بدن آن پاک است. و نیز اگر کارد در گودى گردن گاو یا گوسفند و مانند اینها فرو کنند و تا زنده است سر آن را ببرند حلال و پاک مى باشد.
(مسأله 2761): اگر حیوانى سرکش شود و نتوانند آن را به دستورى که در شرع معین شده بکشند، یا مثلاً در چاه بیفتد و احتمال بدهند که در آنجا بمیرد و کشتن آن به دستورى شرع ممکن نباشد، هر جاى بدنش را که زخم بزنند و در اثر زخم زدن جان بدهد حلال مى شود، و رو به قبله بودن آن لازم نیست ولى باید شرطهاى دیگرى را که براى سربریدن حیوانات گفته شد دارا باشد.
چیزهائى که موقع سربریدن حیوانات مستحب است
▲ چیزهائى که موقع سربریدن حیوانات مستحب است
(مسأله 2762): چند چیز در سر بریدن حیوانات مستحب است:
"اول" موقع سر بریدن گوسفند، دو دست و یک پاى آن را ببندند و پاى دیگرش را باز بگذارند، و موقع سربریدن گاو، چهار دست و پایش را ببندند و دُم آن را باز بگذارند و موقع کشتن شتر در حال نشستگى دو دست آن را از پائین تا زانو یا زیر بغل به یکدیگر ببندند و پاهایش را باز بگذارند، و مستحب است مرغ را بعد از سربریدن، رها کنند تا پر و بال بزند.
"دوم" پیش از کشتن حیوان آب جلوى آن بگذارند.
"سوم" کارى کنند که حیوان کمتر اذیت شود مثلاً کارد را خوب تیز کنند و با عجله سر حیوان را ببرند.
چیزهائى که در کشتن حیوانات مکروه است
▲ چیزهائى که در کشتن حیوانات مکروه است
(مسأله 2763): چند چیز در کشتن حیوانات مکروه است:
1ـ پیش از بیرون آمدن روح، پوست حیوان را بکنند.
2ـ در جائى حیوان را بکشند که حیوان دیگر آن را ببیند.
3ـ در شب یا پیش از ظهر روز جمعه سر حیوان را ببرند، ولى در صورت احتیاج عیبى ندارد.
4ـ خود انسان چهارپائى را که پرورش داده است، بکشد.
احکام شکار
▲ احکام شکار
احکام شکار کردن با اسلحه
▲ احکام شکار کردن با اسلحه
(مسأله 2764): اگر حیوان حلال گوشت وحشى را با اسلحه شکار
کنند و بمیرد با پنج شرط حلال و بدنش پاک است:
"اول" آنکه اسلحه شکار مثل کارد و شمشیر برنده باشد، یا مثل نیزه و تیر، تیز باشد که به واسطه تیز بودن، بدن حیوان را پاره کند و اگر به وسیله دام یا چوب و سنگ و مانند اینها حیوانى را شکار کنند پاک نمى شود و خوردن آن هم حرام است، و اگر حیوانى را با تفنگ شکار کنند، چنانچه گلوله آن تیز باشد که در بدن حیوان فرو رود و آن را پاره کند پاک و حلال است و اگر گلوله تیز نباشد بلکه با فشار در بدن حیوان فرو رود و حیوان را بکشد یا به واسطه حرارتش بدن حیوان را بسوزاند و در اثر سوزاندن، حیوان بمیرد پاک و حلال بودنش اشکال دارد.
"دوم" کسى که شکار مى کند باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد، و اگر کافر یا کسى که در حکم کافر است مانند غلاّت و خوارج، و نواصب حیوانى را شکار نماید، آن شکار حلال نیست.
"سوم" اسلحه را براى شکار کردن حیوان بکار برد و اگر مثلاً جائى را نشان کند و اتفاقاً حیوانى را بکشد، آن حیوان پاک نیست و خوردن آن هم حرام است.
"چهارم" در وقت بکار بردن اسلحه نام خدا را ببرد و چنانچه عمداً نام خدا را نبرد شکار حلال نمى شود ولى اگر فراموش کند اشکال ندارد.
"پنجم" وقتى به حیوان برسد که مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سربریدن آن وقت نباشد، و چنانچه به اندازه سربریدن وقت باشد و سر حیوان رانبرد تا بمیرد، حرام است.
(مسأله 2765): اگر دو نفر حیوانى را شکار کنند، و یکى از آنان مسلمان و دیگرى کافر باشد یا یکى از آن دو، نام خدا را ببرد و دیگرى عمداً نام خدا را نبرد، آن حیوان حلال نیست.
(مسأله 2766): اگر بعد از آنکه حیوانى را تیر زدند مثلاً در آب بیفتد و انسان بداند که حیوان به واسطه تیر و افتادن در آب جان داده، حلال نیست، بلکه اگر نداند که جان دادن آن فقط به واسطه تیر بوده، حلال نمى باشد.
(مسأله 2767): اگر با سگ غصبى یا اسلحه غصبى حیوان را شکار کند شکار حلال است و مال خود او مى شود ولى گذشته از اینکه گناه کرده،
باید اجرت اسلحه یا سگ را به صاحبش بدهد.
(مسأله 2768): اگر با شمشیر یا چیز دیگرى که شکار کردن با آن صحیح است با شرطهاى که در مسأله (2764): گفته شد، حیوانى را دو قسمت کنند، و سر و گردن در یک قسمت بماند و انسان وقتى برسد که حیوان جان داده باشد هر دو قسمت حلال است و همچنین است اگر حیوان زنده باشد ولى به اندازه سربریدن وقت نباشد، اما اگر به اندازه سربریدن وقت باشد و ممکن باشد که مقدارى زنده بماند، قسمتى که سر و گردن ندارد حرام و قسمتى که سر و گردن دارد، اگر سر آن را به دستورى که در شرع معین شده
ببرند حلال وگرنه آنهم حرام مى باشد.
(مسأله 2769): اگر با چوب یا سنگ یا چیز دیگرى که شکار کردن با آن صحیح نیست حیوانى را دو قسمت کنند، قسمتى که سر و گردن ندارد حرام است و قسمتى که سر و گردن دارد، اگر زنده باشد و ممکن باشد که مقدارى زنده بماند، و سر آن را به دستورى که در شرع معین شده ببرند حلال وگرنه آن قسمت هم حرام مى باشد.
(مسأله 2770): اگر حیوانى را شکار کنند، یا سر ببرند و بچه زنده اى از آن بیرون آید چنانچه آن بچه را به دستورى که در شرع معین شده سر ببرند حلال وگرنه حرام مى باشد.
(مسأله 2771): اگر حیوانى را شکار کنند یا سر ببرند و بچه مرده اى از شکمش بیرون آورند، چنانچه خلقت آن بچه کامل باشد و مو یا پشم در بدن روئیده باشد پاک و حلال است.
شکار کردن با سگ شکارى
▲ شکار کردن با سگ شکارى
(مسأله 2772): اگر سگ شکارى، حیوان وحشى حلال گوشتى را شکار کند، پاک بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد:
"اول" سگ بطورى تربیت شده باشد که هر وقت آن را براى گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت جلوگیرى کنند بایستد، و نیز باید عادتش این باشد که تا صاحبش نرسد از شکار نخورد، ولى اگر عادت به خوردن خون شکار داشته باشد یا اتفاقاً از شکار بخورد اشکال ندارد. "دوم" صاحبش آن را بفرستد و اگر از پیش خود دنبال شکار رود و حیوانى را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است. بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر آن را به شکار برساند اگر چه به واسطه صداى صاحبش شتاب کند، بنا بر احتیاط واجب باید از خوردن آن شکار خوددارى نمایند.
"سوم" کسى که سگ را مى فرستد باید مسلمان یا بچه مسلمانى باشد که خوب و بد را بفهمد و اگر کافر یا کسى که در حکم کافر است مانند غالى و خارجى و ناصبى یعنى شخصى که اظهار دشمنى با اهل بیت پیغمبر ((صلى الله علیه وآله)) مى کند، سگ را بفرستد شکار آن سگ حرام است.
"چهارم" وقت فرستادن سگ، نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است ولى اگر فراموش کند اشکال ندارد.
"پنجم" شکار بواسطه زخمى که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد پس اگر سگ، شکار را خفه کند، یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست.
"ششم" کسى که سگ را فرستاده، وقتى برسد که حیوان مرده باشد یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتى برسد که به اندازه سربریدن وقت باشد، و سر حیوان را نبرد تا بمیرد حلال نیست.
(مسأله 2773): کسى که سگ را فرستاده اگر وقتى برسد که بتواند سر حیوان را ببرد، چنانچه مثلاً به واسطه بیرون آوردن کارد و مانند آن وقت بگذرد و آن حیوان بمیرد حلال است، ولى اگر چیزى همراه او نباشد که با آن سر حیوان را ببرد و حیوان بمیرد، حلال نمى شود، ولى در این حال اگر سگ را وادار کند که آن حیوان را بکشد حلال مى شود.
(مسأله 2774): اگر چند سگ را بفرستد و با هم حیوانى را شکار کنند چنانچه همه آنها داراى شرطهائى که در مسأله (2772) گفته شد بوده اند، شکار حلال است و اگر یکى از آنها داراى آن شرطها نبوده، شکار حرام است.
(مسأله 2775): اگر سگ را براى شکار حیوانى بفرستد و آن سگ حیوان دیگرى را شکار کند، آن شکار حلال و پاکیزه است. و نیز اگر آن حیوان را با حیوان دیگرى شکار کند، هر دو آنها حلال و پاک مى باشد.
(مسأله 2776): اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و یکى از آنها کافر باشد یا عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است و نیز اگر یکى از سگهائى را که فرستاده اند به طورى که در مسأله (2772) گفته شد تربیت شده نباشد، آن شکار حرام مى باشد.
(مسأله 2777): اگر باز، یا حیوان دیگرى غیر سگ شکارى، حیوانى را شکار کند، آن شکار حلال نیست. ولى اگر وقتى برسند که حیوان زنده باشد و به دستورى که در شرع معین شده سر آن را ببرند حلال است.
صید ماهى و ملخ
▲ صید ماهى و ملخ
(مسأله 2778): اگر ماهى فلس دار را زنده از آب بگیرند، و بیرون آب جان دهد، پاک و خوردن آن حلال است، و چنانچه در آب بمیرد پاک است ولى خوردن آن حرام مى باشد، مگر اینکه در تور ماهیگیر در آب بمیرد که در این صورت خوردنش حلال است. و ماهى بى فلس را اگر چه زنده از آب بگیرد و بیرون آب جان دهد حرام است.
(مسأله 2779): اگر ماهى از آب بیرون بیفتد، یا موج آن را بیرون بیندازد، یا آب فرو رود، و ماهى در خشکى بماند، چنانچه پیش از آنکه بمیرد، با دست یا به وسیله دیگر کسى آن را بگیرد، بعد از جان دادن حلال است.
(مسأله 2780): کسى که ماهى را صید مى کند، لازم نیست مسلمان باشد و در موقع گرفتن آن نام خدا را ببرد ولى مسلمان باید گرفتن آن را دیده باشد یا از راه دیگرى یقین داشته باشد که زنده از آب گرفته شده است.
(مسأله 2781): ماهى مرده اى که معلوم نیست آن را زنده از آب گرفته اند یا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد، حلال است و اگر در دست کافر باشد اگر چه بگوید آن را زنده گرفته ام حرام مى باشد، بنا بر این کنسرو ماهى که از بلاد کفر مى آورند اگر احراز نشود که ماهى آن زنده از آب گرفته یا در آب مرده است خوردن آن جایز نیست.
(مسأله 2782): خوردن ماهى زنده جائز است و اولى خوددارى کردن است.
(مسأله 2783): اگر ماهى زنده را بریان کنند، یا در بیرون آب پیش از جان دادن بکشند، خوردنش جائز است، ولى اولى آن است که از خوردن آن خوددارى نمایند.
(مسأله 2784): اگر ماهى را بیرون آب دو قسمت کنند و یک قسمت آن در حالى که زنده است در آب بیفتد. خوردن قسمتى را که بیرون مانده خالى از اشکال نیست. و احتیاط واجب آن است که از خوردن آن خوددارى کنند.
(مسأله 2785): اگر ملخ را با دست یا به وسیله دیگرى زنده بگیرند، بعد از جان دادن آن، حلال است. و لازم نیست کسى که آن را مى گیرد مسلمان باشد و در موقع گرفتن نام خدا را ببرد، ولى اگر ملخ مرده اى در دست کافر باشد، و معلوم نباشد که آن را زنده گرفته یا نه، اگر چه بگوید زنده گرفته ام حرام است، مگر اینکه یقین حاصل شود یا دو شاهد عادل شهادت دهد، که راست مى گوید.
(مسأله 2786): خوردن ملخى که بال درنیاورده و نمى تواند پرواز کند حرام است.
احکام خوردنیها و آشامیدنیها
▲ احکام خوردنیها و آشامیدنیها
(مسأله 2787): خوردن گوشت مرغ خانگى و کبوتر و اقسام گنجشک حلال است، و بلبل و سار و چکاوک از قسم گنجشک است، و شب پره و طاووس و جمیع انواع کلاغ و هر پرنده اى که مثل شاهین و عقاب و باز چنگال دارد یا هنگام پرواز بال زدنش کمتر از صاف نگهداشتن بالش باشد حرام است. و همچنین هر مرغى که چینه دان و سنگدان و خارپشت پا ندارد، مگر آنکه معلوم باشد که بال زدنش بیشتر از صاف نگهداشتن او است که در این صورت حلال است و خوردن گوشت پرستو و هدهد مکروه است.
(مسأله 2788): اگر چیزى را که روح دارد از حیوان زنده جدا نمایند مثلاً دنبه یا مقدارى گوشت از گوسفند زنده ببرند، نجس و حرام مى باشد.
(مسأله 2789): بعضى از اجزاء حیوانات حلال گوشت بى اشکال حرام، و بعضى بنا بر احتیاط واجب، حرام است و مجموع آنها پانزده چیز است: 1ـ خون 2ـ فضله 3ـ نرى 4ـ فرج 5ـ بچه دان 6ـ غدد که آن را دشول مى گویند 7ـ تخم که آن را دنبلان مى گویند 8ـ چیزى که در مغز کله است و بشکل نصف نخود مى باشد 9ـ مغز حرام که در میان تیره پشت است 10ـ پى که در دو طرف تیره پشت است 11ـ زهره دان 12ـ سپرز (طحال) 13ـ بول دان "مثانه" 14ـ حدقه چشم 15ـ آنچه در مغز سُم است و به آن ذات
الاشاجع مى گویند. ولى ظاهر اینست که در پرندگان، به جز خون و فضله و زهره دان و سپرز و دنبلان از چیزهائى که ذکر شد وجود ندارد.
(مسأله 2890): خوردن بول شتر براى استشفاء حلال است، و اجتناب از بول سایر حیوانات حلال گوشت و همچنین سائر چیزهائى که طبع از آنها تنفر دارد بنا بر احتیاط واجب است.
(مسأله 2791): خوردن خاک حرام است، و خوردن گل داغستان و گل ارمنى براى معالجه اشکال ندارد و خوردن کمى از تربت حضرت سیدالشهداء ((علیهم السلام)) براى استشفاء جائز است و بهتر این است که تربت را در مقدارى از آب مثلاً حل نمایند که مستهلک شود و بعداً آن آب را بیاشامد.
(مسأله 2792): فرو بردن آب بینى و خلط سینه که در دهن آمده حرام نیست و فرو بردن غذائى که موقع خلال کردن، از لاى دندان بیرون مى آید اشکال ندارد.
(مسأله 2793): خوردن چیزى که موجب مرگ مى شود یا براى انسان ضرر کلى دارد حرام است.
(مسأله 2794): خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ مکروه است و اگر کسى آنها را وطى "نزدیکى" کند خود و نسل آنها حرام مى شوند و بول و سرگین آنها نجس مى شود و باید آنها را از شهر بیرون ببرند و در جاى دیگرى بفروشند و بر واطى لازم است قیمتش را به صاحبش بدهد و اگر با حیوان حلال گوشتى مانند گاو و گوسفند نزدیکى کنند، بول و سرگین آنها نجس مى شود و خوردن گوشت و آشامیدن شیر آنها هم حرام است و همچنین است نسل آنها، و باید فوراً آن حیوان را بکشند و بسوزانند و کسى که با آن وطى
کرده، پول آن را به صاحبش بدهد.
(مسأله 2795): بزغاله و بره شیرخوار اگر از خوک به مقدارى که گوشت و استخوان آنها قوت بگیرد شیر بخورند خود و نسل آنها حرام مى شوند و در صورتى که مقدار شیر خوردن کمتر از آن باشد لازم است استبراء شوند و پس از آن حلال مى گردند و استبراء آن این است که هفت روز از پستان بز یا گوسفند شیر بخورند و اگر حاجت به شیر نداشتند هفت روز علف بخورند و حیوان نجاستخوار نیز خوردن گوشتش حرام است و چنانچه استبرائش نمایند حلال مى شود و کیفیت استبراء آن در مسأله (263) بیان شد.
(مسأله 2796): آشامیدن شراب حرام است و در بعضى از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر کسى آن را حلال بداند کافر است. از حضرت امام جعفر صادق ((علیه السلام)) روایت شده است که فرمودند: شراب ریشه بدیها و منشاء گناهان است و کسى که شراب مى خورد، عقل خود را از دست
مى دهد و در آن موقع خدا را نمى شناسد و از هیچ گناهى باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمى دارد، و حق خویشان نزدیک را رعایت نمى کند و از زشتیهاى آشکار رو نمى گرداند، و روح ایمان و خداشناسى از بدن او بیرون مى رود، و روح ناقص خبیثى که از رحمت خدا دور است در او مى ماند، و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت مى کنند، و تا چهل روز نماز او قبول نمى شود و روز قیامت روى او سیاه است و زبان از دهانش بیرون مى آید، و آب دهان او به سینه اش مى ریزد، و فریاد تشنگى او بلند است.
(مسأله 2797): نشستن سر سفره اى که در آن شراب مى خورند، اگر انسان یکى از آنان حساب شود حرام و چیز خوردن از آن سفره نیز حرام است.
(مسأله 2798): بر هر مسلمان واجب است مسلمان دیگرى را که نزدیک است از گرسنگى یا تشنگى بمیرد، نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.
آداب غذا خوردن
▲ آداب غذا خوردن
(مسأله 2799): آداب غذا خوردن چند چیز است:
"اول" هر دو دست را پیش از غذا بشوید.
"دوم" بعد از غذا دست خود را بشوید و با دستمال خشک کند.
"سوم" میزبان پیش از همه شروع به غذا خوردن کند و بعد از همه دست بکشد و پیش از غذا اول میزبان دست خود را بشوید، بعد کسى که طرف راست او نشسته و همین طور تا برسد به کسى که طرف چپ او نشسته، و بعد از غذا اول کسى که طرف چپ میزبان نشسته دست خود را بشوید و همینطور تا به میزبان برسد.
"چهارم" در اول غذا بسم الله بگوید ولى اگر سر یک سفره چند جور غذا باشد در وقت خوردن هر کدام آنها گفتن بسم الله مستحب است.
"پنجم" با دست راست غذا بخورد.
"ششم" با سه انگشت یا بیشتر غذا بخورد و با دو انگشت نخورد.
"هفتم" اگر چند نفر سر یک سفره نشسته اند هر کسى از غذاى جلو خودش بخورد.
"هشتم" لقمه را کوچک بردارد.
"نهم" سر سفره زیاد بنشیند و غذا خوردن را طول بدهد.
"دهم" غذا را خوب بجود.
"یازدهم" بعد از غذا خداوند عالم را حمد کند.
"دوازدهم" انگشتها را بلیسد.
"سیزدهم" بعد از غذا خلال نماید ولى با چوب ریحان و نى و برگ درخت خرما خلال نکند.
"چهاردهم" آنچه بیرون سفره مى ریزد جمع کند و بخورد ولى اگر در بیابان غذا بخورد مستحب است آنچه مى ریزد، براى پرندگان و حیوانات بگذارد.
"پانزدهم" در اول روز و اول شب غذا بخورد و در بین روز و در بین شب غذا نخورد.
"شانزدهم" بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پاى راست را روى پاى چپ بیندازد.
"هفدهم" در اول غذا و آخر آن نمک بخورد.
"هیجدهم" میوه را پیش از خوردن با آب بشوید.
چیزهائى که در غذا خوردن مذموم است
▲ چیزهائى که در غذا خوردن مذموم است
(مسأله 2800): چند چیز در غذا خوردن مذموم است:
"اول" در حال سیرى غذا خوردن.
"دوم" پر خوردن و در خبر است که خداوند عالم بیشتر از هر چیز از شکم پر بدش مى آید.
"سوم" نگاه کردن به صورت دیگران در موقع غذا خوردن.
"چهارم" خوردن غذاى گرم.
"پنجم" فوت کردن چیزى که مى خورد یا مى آشامد.
"ششم" بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چیز دیگر شدن.
"هفتم" پاره کردن نان با کارد.
"هشتم" گذاشتن نان زیر ظرف غذا.
"نهم" پاک کردن گوشتى که به استخوان چسبیده به طورى که چیز در آن نماند.
"دهم" پوست کندن میوه.
"یازدهم" دور انداختن میوه پیش از آنکه کاملاً آن را بخورد.
آداب آشامیدن
▲ آداب آشامیدن
(مسأله 2801): آداب آشامیدن چند چیز است:
"اول" آب را بطور مکیدن بیاشامد.
"دوم" در روز ایستاده آب بخورد.
"سوم" پیش از آشامیدن آب بسم الله و بعد از آن الحمد لله بگوید.
"چهارم" به سه نفس آب بیاشامد.
"پنجم" از روى میل آب بیاشامد.
"ششم" بعد از آشامیدن آب حضرت ابى عبدالله ((علیه السلام)) و اصحاب ایشان را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.
چیزهائى که در آشامیدن مذموم است
▲ چیزهائى که در آشامیدن مذموم است
(مسأله 2802): زیاد آشامیدن آب و آشامیدن آن بعد از غذاهاى چرب و در شب به حالى ایستاده مذموم است. و نیز آشامیدن آب با دست چپ و همچنین از جاى شکسته کوزه و جائى که دسته آن است مذموم مى باشد.
احکام نذر و عهد
▲ احکام نذر و عهد
(مسأله 2803): نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیرى را براى خدا بجا آورد یا کارى را که نکردن آن بهتر است براى خدا ترک نماید.
(مسأله 2804): در نذر باید صیغه خوانده شود و لازم نیست آن را به عربى بخوانند پس اگر بگوید چنانچه مریض من خوب شود، براى خدا بر من است که ده تومان به فقیر بدهم نذر او صحیح است.
(مسأله 2805): نذر کننده باید مکلف و عاقل باشد و به اختیار خود نذر کند، بنا بر این نذر کردن کسى که او را مجبور کرده اند، یا به واسطه عصبانى شدن بى اختیار نذر کرده صحیح نیست.
(مسأله 2806): شخص مفلّس و آدم سفیه (کسى که مال خود را در کارهاى بیهوده مصرف مى کند) اگر مثلاً نذر کند چیزى به فقیر بدهد صحیح نیست.
(مسأله 2807): اگر شوهر از نذر کردن زن جلوگیرى نماید، زن نمى تواند در صورتى که وفا به نذرش منافى با حق شوهر باشد نذر کند بلکه بدون اذن شوهر در این صورت نذر زن منعقد نمى شود.
(مسأله 2808): اگر زن با اجازه شوهر نذر کند، شوهر نمى تواند نذر او را به هم بزند، یا او را از عمل کردن به نذر جلوگیرى نماید مگر اینکه در ظرف عمل، وفا به نذر منافى به حق شوهر باشد که در این صورت بعید نیست بتواند بهم بزند.
(مسأله 2809): اگر فرزند بدون اجازه پدر یا با اجازه او نذر کند، باید به آن نذر عمل نماید، ولى اگر پدر یا مادر از عملى که نذر کرده منعش کنند ظاهر این است که نذرش منحل مى شود.
(مسأله 2810): انسان کارى را مى تواند نذر کند که انجام آن برایش ممکن باشد بنا بر این کسى که مثلاً نمى تواند پیاده کربلا برود، اگر نذر کند که پیاده برود نذر او صحیح نیست.
(مسأله 2811): اگر نذر کند که کار حرام یا مکروهى را انجام دهد یا کار واجب یا مستحب را ترک کند، نذر او صحیح نیست.
(مسأله 2812): اگر نذر کند که کار مباحى را انجام دهد یا ترک نماید چنانچه بجا آوردن آن و ترکش از هر جهت مساوى باشد، نذر او صحیح نیست و اگر انجام آن از جهتى بهتر باشد و انسان به قصد همان جهت نذر کند مثلاً نذر کند غذائى را بخورد که براى عبادت قوت بگیرد، نذر او صحیح است و نیز اگر ترک آن از جهتى بهتر باشد و انسان براى همان جهت نذر کند که آن را ترک نماید مثلاً براى اینکه دود مضر است نذر کند که آن را استعمال نکند نذر او صحیح مى باشد.
(مسأله 2813): اگر نذر کند نماز واجب خود را در جائى بخواند که بخودى خود ثواب نماز در آنجا زیاد نیست مثلاً نذر کند نماز را در اطاق بخواند، چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتى بهتر باشد مثلاً به واسطه اینکه خلوت است انسان حضور قلب پیدا مى کند، نذر او صحیح است.
(مسأله 2814): اگر نذر کند عملى را انجام دهد، باید همانطور که نذر کرده بجا آورد پس اگر نذر کند که روز اول ماه صدقه بدهد، یا روزه بگیرد یا نماز اول ماه بخواند چنانچه قبل از آن روز یا بعد از آن بجا آورد کفایت نمى کند و نیز اگر نذر کند که وقتى مریض او خوب شد صدقه بدهد، چنانچه پیش از آنکه خوب شود صدقه را بدهد کافى نیست.
(مسأله 2815): اگر نذر کند که روزه بگیرد ولى وقت و مقدار آن را معین نکند چنانچه یک روز روزه بگیرد کافى است و اگر نذر کند نماز بخواند و مقدار خصوصیات آن را معین نکند، اگر یک نماز دو رکعتى بخواند کفایت مى کند و اگر نذر کند صدقه بدهد و جنس و مقدار آن را معین نکند، اگر چیزى بدهد که بگویند صدقه داده، به نذر عمل کرده است و اگر نذر کند کارى براى خدا بجا آورد در صورتى که یک نماز، یا یک روز روزه بگیرد یا چیزى صدقه بدهد نذر خود را انجام داده است.
(مسأله 2816): اگر نذر کند روز معین را روزه بگیرد، باید همان روز را روزه بگیرد و در صورتى که عمداً روزه نگیرد باید گذشته از قضاى آن روز کفاره هم بدهد و اظهر این است که کفاره اش کفاره مخالفت یمین است چنانکه خواهد آمد ولى در آن روز بنا بر احتیاط واجب اختیاراً نمى تواند مسافرت کند و روزه را نگیرد و اگر ضرورت باشد سفر مانعى ندارد و چنانچه در سفر باشد و اقامه هیچ محذورى نداشته باشد احتیاط آن است که قصد اقامه کرده روزه بگیرد و در صورتى که از جهت سفر ضرورى یا از جهت عذر دیگرى مثل مرض یا حیض روزه نگیرد لازم است روزه را قضا کند.
(مسأله 2817): اگر انسان از روى اختیار به نذر خود عمل نکند، باید کفّاره بدهد.
(مسأله 2818): اگر نذر کند که تا وقت معین عملى را ترک کند، بعد از گذشتن آن وقت مى تواند آن عمل را بجا آورد و اگر پیش از گذشتن آن وقت از روى فراموشى یا ناچارى انجام دهد، چیزى بر او واجب نیست ولى باز هم لازم است که تا آن وقت آن عمل را بجا نیاورد و چنانچه دوباره پیش از رسیدن آن وقت بدون عذر آن عمل را انجام دهد باید کفّاره بدهد.
(مسأله 2819): کسى که نذر کرده عملى را ترک کند و وقتى براى آن معین نکرده است اگر از روى فراموشى، یا ناچارى، یا غفلت، آن عمل را انجام دهد، کفّاره بر او واجب نیست. ولى بعداً هر وقت از روى اختیار آن را بجا آورد، باید کفّاره بدهد.
(مسأله 2820): اگر نذر کند که در هر هفته روز معیّن مثلاً روز جمعه را روزه بگیرد چنانچه یکى از جمعه ها عید فطر یا قربان باشد، یا در روز جمعه عذر دیگرى مانند سفر یا حیض براى او پیدا شود، باید آن روز را روزه نگیرد و قضاى آن را بجا آورد.
(مسأله 2821): اگر نذر کند که مقدار معینى صدقه بدهد، چنانچه پیش از دادن صدقه بمیرد و ترکه از او باقى مانده باشد، احتیاط واجب آن است که از ثلث میت آن را صدقه دهند.
(مسأله 2822): اگر نذر کند به فقیر معینى صدقه بدهد، نمى تواند آن را به فقیر دیگر بدهد و اگر آن فقیر بمیرد، بنا بر احتیاط باید به ورثه او بدهد.
(مسأله 2823): اگر نذر کند که به زیارت یکى از امامان مثلاً به زیارت حضرت ابى عبدالله ((علیه السلام)) مشرّف شود، چنانچه به زیارت امام دیگر برود کافى نیست، و اگر به واسطه عذرى نتواند آن امام را زیارت کند، چیزى بر او واجب نیست.
(مسأله 2824): کسى که نذر کرده زیارت برود و غسل زیارت و نماز آن را نذر نکرده لازم نیست آنها را بجا آورد.
(مسأله 2825): اگر براى حرم یکى از امامان یا امامزادگان نذر کند باید آن را بنا بر احتیاط در تعمیر و روشنائى و فرش حرم و مانند اینها مصرف کند.
(مسأله 2826): اگر براى خود امام ((علیه السلام)) چیزى نذر کرد، چنانچه مصرف معینى را قصد کرده، باید به همان مصرف برساند، و اگر مصرف معینى را قصد نکرده، بهتر آن است که به مصرفى برساند که نسبتى با امام ((علیه السلام))داشته باشد مانند زوار فقیر یا به مصارف حرم آن امام از قبیل تعمیر و مانند آن برساند و همچنین است اگر چیزى را براى امامزاده اى نذر کند.
(مسأله 2827): گوسفندى را که براى صدقه، یا براى یکى از امامان نذر کرده اند، اگر پیش از آنکه به مصرف نذر برسد شیر بدهد، یا بچه بیاورد، در صورتى که قصد انتفاع از آن را داشته باشد مال خود اوست و اگر قصد کند که این گوسفند با تمام منافعى که از او حاصل مى شود نذر باشد، باید شیر و بچه بمصرف نذر برسد، و اگر ناذر از منافع غفلت داشته باشد، احتیاط واجب این است که منافع را به مصرف نذر برساند، ولى پشم گوسفند و مقدارى که چاق مى شود جزء نذر است جزماً.
(مسأله 2828): هر گاه نذر کند که اگر مریض او خوب شود، یا مسافر او بیاید، عملى را انجام دهد، چنانچه معلوم شود پیش از نذر کردن مریض خوب شده، یا مسافر آمده است، عمل کردن به نذر لازم نیست.
(مسأله 2829): اگر پدر یا مادر نذر کند که دختر خود را به سید شوهر دهد بعد از آنکه دختر به تکلیف رسید، اختیار با خود او است و نذر آنان اعتبار ندارد.
(مسأله 2830): هر گاه با خدا عهد کند که اگر به حاجت شرعى خود برسد کارى را انجام دهد، بعد از آنکه حاجتش برآورده شد، باید آن کار را انجام دهد و نیز اگر بدون آنکه حاجتى داشته باشد، عهد کند که عمل خیرى را انجام دهد، آن عمل بر او واجب مى شود.
(مسأله 2831): در عهد هم مثل نذر باید صیغه خوانده شود و مشهور آن است که کارى را که عهد مى کند انجام دهد باید یا عبادت باشد مثل نماز واجب و مستحب یا کارى باشد که انجام آن بهتر از ترکش باشد ولى بنا بر احتیاط واجب در صورتى که متعلق عهد مرجوح شرعى نباشد آن عمل را انجام دهد.
(مسأله 2832): اگر به عهد خود عمل نکند، باید کفاره بدهد یعنى شصت فقیر را سیر کند، یا دو ماه پى در پى روزه بگیرد، یا یک بنده آزاد کند.
احکام قسم خوردن
▲ احکام قسم خوردن
(مسأله 2833): اگر قسم بخورد که کارى را انجام دهد یا ترک کند مثلاً قسم بخورد که روزه بگیرد، یا دود استعمال نکند، چنانچه عمداً مخالفت کند باید کفاره بدهد یعنى یک بنده آزاد کند، یا ده فقیر را سیر کند، یا آنان را بپوشاند، و اگر اینها را نتواند باید سه روز پى در پى روزه بگیرد.
(مسأله 2834): قسم چند شرط دارد:
"اول" کسى که قسم مى خورد باید بالغ و عاقل باشد و از روى قصد قسم بخورد پس قسم خوردن بچه، دیوانه و مست و کسى که مجبورش کرده اند درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانى بودن بى قصد قسم بخورد.
"دوم" کارى را که براى انجام آن قسم مى خورد باید حرام یا مکروه نباشد و کارى را که قسم مى خورد ترک کند، باید واجب یامستحب نباشد و اگر قسم بخورد کار مباحى را بجا آورد، باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد. و نیز اگر قسم بخورد کار مباحى را ترک کند، باید انجام آن بهتر از ترکش نباشد.
"سوم" به یکى از اسمهاى خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمى شود مانند (خدا) و (الله) و نیز اگر به اسمى قسم بخورد که به غیر خدا هم مى گویند ولى به قدرى به خدا گفته مى شود که هر وقت کسى آن اسم را بگوید ذات مقدس حق در نظر مى آید مثل آنکه به خالق و رازق قسم بخورد. صحیح است بلکه احتیاط وجوبى در غیر این صورت هم عمل به قسم است.
"چهارم" قسم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند صحیح نیست. ولى آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است.
"پنجم" عمل کردن به قسم براى او ممکن باشد و اگر موقعى که قسم مى خورد ممکن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود، از وقتى که عاجز مى شود قسم او بهم مى خورد. و همچنین است اگر عمل کردن به نذر یا قسم یا عهد به قدرى مشقت پیدا کند که نشود آن را تحمل کرد.
(مسأله 2835): اگر پدر از قسم خوردن فرزند جلوگیرى کند، یا شوهر از قسم خوردن زن جلوگیرى نماید، قسم آنان صحیح نیست.
(مسأله 2836): اگر فرزند بدون اجازه پدر، و زن بدون اجازه شوهر قسم بخورد، پدر و شوهر مى توانند قسم آنان را به هم بزنند، و احوط آن است که تا پدر و شوهر قسم شان را منحل نکرده به آن عمل کنند، و اما بنده و کنیز، ظاهر این است که قسم شان بدون اجازه مولى منعقد نمى شود.
(مسأله 2837): اگر انسان از روى فراموشى، یا ناچارى یا غفلت به قسم عمل نکند، کفاره بر او واجب نیست و همچنین است اگر مجبورش کنند که به قسم عمل ننماید، و قسمى که آدم وسواسى مى خورد، مثل اینکه مى گوید والله الآن مشغول نماز مى شوم، و به واسطه وسواس مشغول نمى شود، اگر وسواس او طورى باشد که بى اختیار به قسم عمل نکند کفّاره ندارد.
(مسأله 2838): کسى که قسم مى خورد که حرف من راست است چنانچه راست باشد قسم خوردن او مکروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ مى باشد ولى اگر براى اینکه خودش یا مسلمانى دیگرى را از شرّ ظالمى نجات دهد قسم دروغ بخورد اشکال ندارد بلکه گاهى واجب مى شود، اما اگر بتواند توریه کند یعنى موقع قسم خوردن طورى نیت کند که دروغ نشود بهتر این است که توریه نماید مثلاً اگر ظالمى بخواهد کسى را اذیت کند و از انسان بپرسد که او را دیده اى و انسان یک ساعت قبل او را دیده باشد، بگوید او را ندیده ام و قصد کند که پنج دقیقه پیش ندیده ام.
احکام وقف
▲ احکام وقف
(مسأله 2839): اگر کسى چیزى را وقف کند، از ملک او خارج مى شود و خود او و دیگران نمى توانند آن را ببخشند، یا بفروشند، و کسى هم از آن ملک ارث نمى برد، ولى در بعضى موارد که در مسأله "2215 و 2214" گفته شد فروختن آن اشکال ندارد.
(مسأله 2840): لازم نیست صیغه وقف را به عربى بخوانند، بلکه اگر مثلاً بگوید خانه خود را وقف کردم، و کسى که خانه برایش وقف شده، یا وکیل، یا ولى آن کس بگوید قبول کردم وقف صحیح است بلکه وقف به عمل نیز محقق مى شود مثلاً چنانچه حصیرى را به قصد وقف بودن در مسجد بیندازد، و یا جائى را به قصد مسجد بودن بسازد، و در اختیار نمازگزاران بگذارد وقفیت محقق مى شود، و در موقوفات عامه مثل مسجد و مدرسه یا چیزى که براى عموم وقف کند یا مثلاً بر فقراء یا سادات وقف نماید، قبول
کردن کسى در صحت وقف لازم نیست.
(مسأله 2841): اگر ملکى را براى وقف معین کند پیش از خواندن صیغه وقف پشیمان شود، یا بمیرد، وقف واقع نمى شود.
(مسأله 2842): کسى که مالى را وقف مى کند، باید از موقع خواندن صیغه، مال را براى همیشه وقف کند و اگر مثلاً بگوید این مال بعد از مردن من وقف باشد، چون از موقع خواندن صیغه تا مردنش وقف نبوده صحیح نیست.
و نیز اگر بگوید تا ده سال وقف باشد، و بعد از آن نباشد، یا بگوید تا ده سال وقف باشد، بعد پنج سال وقف نباشد و دوباره وقف باشد وقف صحیح نیست.
(مسأله 2843): وقف در صورتى صحیح است که مال وقف را به تصرف کسى که براى او وقف شده یا وکیل، یا ولى او بدهند ولى اگر چیزى را بر اولاد صغیر خود وقف کند و به قصد اینکه آن چیز ملک آنان شود، از طرف آنان نگهدارى نماید، وقف صحیح است.
(مسأله 2844): ظاهر این است که در اوقاف عامه از قبیل مدارس و مساجد و امثال اینها قبض معتبر نباشد و وقفیّت به مجرّد وقف نمودن محقق مى شود.
(مسأله 2845): وقف کننده باید مکلف و عاقل و با قصد و اختیار باشد و شرعاً بتواند در مال خود تصرف کند، بنا بر این سفیه یعنى (کسى که مال خود را در کارهاى بیهوده مصرف مى کند) چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید اگر چیزى را وقف کند صحیح نیست.
(مسأله 2846): اگر مالى را براى بچه اى که در شکم مادر است و هنوز به دنیا نیامده وقف کند صحت آن محل اشکال، و لازم است رعایت احتیاط نمایند. ولى اگر براى اشخاصى که فعلاً موجودند و بعد از آنها براى کسانى که بعداً به دنیا مى آیند وقف نماید و اگر چه در موقعى که وقف محقق مى شود در شکم مادر هم نباشد مثلاً چیزى را براى اولاد خود وقف کند که بعد از آنان وقف نوه هاى او باشد و هر دسته اى بعد از دسته دیگر از وقف استفاده کنند صحیح است.
(مسأله 2847): اگر چیزى را بر خودش وقف کند مثل آنکه دکانى را وقف کند که عاید آن را بعد از مرگ او خرج مقبره اش نماید صحیح نیست، ولى اگر مثلاً مالى را بر فقرا وقف کند و خودش فقیر شود، مى تواند از منافع وقف استفاده نماید.
(مسأله 2848): اگر براى چیزى که وقف کرده متولى معین کند، باید مطابق قرارداد او رفتار نمایند، و اگر معین نکند چنانچه بر افراد مخصوصى مثلاً بر اولاد خود وقف کرده باشد اختیار با خود آنان است. و اگر بالغ نباشند اختیار با ولى ایشان است. و براى استفاده از وقف اجازه حاکم شرع لازم نیست.
(مسأله 2849): اگر ملکى را مثلاً بر فقراء یا سادات وقف کند، یا وقف کند که منافع آن به مصرف خیرات برسد، در صورتى که براى آن ملک متولى معین نکرده باشد، اختیار آن با حاکم شرع است.
(مسأله 2850): اگر ملکى را بر افراد مخصوصى مثلاً بر اولاد خود وقف کند، که هر طبقه اى بعد از طبقه دیگر از آن استفاده کنند، چنانچه متولى وقف آن را اجاره دهد و بمیرد اجاره باطل نمى شود. ولى اگر متولى نداشته باشد و یک طبقه از کسانى که ملک بر آنها وقف شده، آن را اجاره دهند، و در بین مدت اجاره بمیرند، چنانچه طبقه بعدى آن اجاره را امضاء نکنند اجاره باطل مى شود. و در صورتى که مستأجر مال الاجاره تمام مدت را داده باشد مال الاجاره از زمان مردنشان تا آخر مدت اجاره را از مال آنان مى گیرد.
(مسأله 2851): اگر ملک وقف خراب شود، از وقف بودن بیرون نمى رود مگر آنکه عنوانى را قصد کرده باشد که آن عنوان از بین برود مثل اینکه باغ را براى تنزّه وقف کرده باشد که اگر آن باغ خراب شود وقف باطل مى شود و به ورثه واقف برمى گردد.
(مسأله 2852): ملکى که مقدارى از آن وقف است و مقدارى از آن وقف نیست اگر تقسیم نشده باشد، حاکم شرع یا متولى وقف مى تواند با نظر خبره سهم وقف را جدا کند.
(مسأله 2853): اگر متولى وقف، خیانت کند و عایدات آن را به مصرفى که معین شده نرساند، حاکم شرع امینى را به او ضمیمه مى نماید که مانع از خیانتش گردد و در صورتى که ممکن نباشد، مى تواند به جاى او متولى امینى معین نماید.
(مسأله 2854): فرشى را که براى حسینیه وقف کرده اند، نمى شود براى نماز به مسجد ببرند، اگر چه آن مسجد نزدیک حسینیه باشد.
(مسأله 2855): اگر ملکى را براى تعمیر مسجدى وقف نمایند، چنانچه آن مسجد احتیاج به تعمیر ندارد و انتظار هم نمى رود که تا مدتى احتیاج به تعمیر پیدا کند مى توانند عایدات آن ملک را به مصرف مسجدى که احتیاج به تعمیر دارد برسانند.
(مسأله 2856): اگر ملکى را وقف کند که عاید آن را خرج تعمیر مسجد نمایند و به امام جماعت و به کسى که در آن مسجد اذان مى گوید بدهند، در صورتى که بدانند یا اطمینان داشته باشند که براى هر یک چه مقدار معین کرده، باید همانطور مصرف کنند. و اگر یقین یا اطمینان نداشته باشند، باید اول مسجد را تعمیر کنند و اگر چیز زیاد آمد، بین امام جماعت و کسى که اذان مى گوید بطور مساوى قسمت نمایند. و بهتر آن است که این دو نفر در تقسیم با یکدیگر صلح نمایند.
احکام وصیت
▲ احکام وصیت
(مسأله 2857): وصیت آن است که انسان سفارش کند بعد از مرگش براى او کارهائى انجام دهند، یا بگوید بعد از مرگش چیزى از مال او ملک کسى باشد یا اینکه چیزى از مال اور ا به کسى تملیک یا صرف در خیرات و مبرات کنند، یا براى اولاد خود و کسانى که اختیار آنان با او است، قیّم و سرپرست معین کند. و کسى را که به او وصیت مى کنند وصى مى گویند.
(مسأله 2858): کسى که نمى تواند حرف بزند، اگر با اشاره مقصود خود را بفهماند، براى هر کارى مى تواند وصیت کند بلکه کسى هم که مى تواند حرف بزند اگر با اشاره اى که مقصودش را بفهماند وصیت کند صحیح است.
(مسأله 2859): اگر نوشته اى به امضاء یا مهر میت ببینند، چنانچه مقصود او را بفهماند و معلوم باشد که براى وصیت کردن نوشته، باید مطابق آن عمل کنند بلکه اگر بدانند که مقصودش وصیت کردن نبوده و چیزهائى را نوشته است که بعداً مطابق آن وصیت کند بعید نیست که براى وصیت کافى باشد.
(مسأله 2860): کسى که وصیت مى کند باید عاقل باشد و از روى اختیار وصیت کند و وصیت بچه ده ساله براى ارحامش جائز است و اعتبار سفیه نبودن در نفوذ وصیت محل اشکال است و احتیاط واجب آن است که عمل به وصیت او ترک نشود.
(مسأله 2861): کسى که از روى عمد مثلاً زخمى به خود زده یا سمّى خورده است که به واسطه آن، یقین یا گمان به مردن آن پیدا مى شود، یا خود را بقصد خودکشى از بلندى پرت کند، اگر وصیت کند که مقدارى از مال او را به مصرفى برسانند صحیح نیست.
(مسأله 2862): اگر انسان وصیت کند که چیزى از اموالش مال کسى باشد در صورتى که آن وصیت را قبول کند اگر چه قبولش در زمان زنده بودن موصى باشد آن چیز را بعد از مردن موصى مالک مى شود بلکه ظاهر این است که قبول اصلاً معتبر نباشد، و فقط رد، مانع از نفوذ وصیت است.
(مسأله 2863): وقتى انسان نشانه هاى مرگ را در خود دید، باید فوراً امانتهاى مردم را به صاحبانش برگرداند یا آنکه به آنها اطلاع دهد و اگر به مردم بدهکار است و موقع دادن آن بدهى رسیده باید بدهد، و اگر خودش نمى تواند بدهد، یا موقع دادن بدهى او نرسیده، باید وصیت کند و بر وصیت شاهد بگیرد ولى اگر بدهى او معلوم باشد، وصیت کردن لازم نیست.
(مسأله 2864): کسى که نشانه هاى مرگ در خود مى بیند، اگر خمس و زکاة و مظالم بدهکار است، باید فوراً بدهد، و اگر نمى تواند بدهد، چنانچه از خودش مال دارد، یا احتمال مى دهد کسى آنها را ادا نماید، باید وصیت کند و همچنین است اگر حج بر او واجب باشد.
(مسأله 2865): کسى که نشانه هاى مرگ را در خود مى بیند، اگر نماز و روزه قضاء دارد، باید وصیت کند که از مال خودش براى آنها اجیر بگیرند، بلکه اگر مال نداشته باشد ولى احتمال بدهد کسى بدون آنکه چیزى بگیرد آنها را انجام مى دهد، باز هم واجب است وصیت نماید. و اگر قضاى نماز وروزه او به تفصیلى که در باب نماز قضاء گفته شد، بر پسر بزرگترش واجب باشد باید به او اطلاع دهد یا وصیت کند که براى او به جا آورد.
(مسأله 2866): کسى که نشانه هاى مرگ را در خود مى بیند، اگر مالى پیش کسى دارد یا در جائى پنهان کرده است که ورثه نمى دانند، چنانچه به واسطه ندانستن، حقشان از بین برود، باید به آنان اطلاع دهد. و لازم نیست براى بچه هاى صغیر خود قیّم و سرپرست معین کند، ولى در صورتى که بدون قیّم مالشان از بین مى رود، یا خودشان ضایع مى شوند، براى آنان باید قیّم امینى معین نماید.
(مسأله 2867): وصى باید عاقل باشد، و احوط این است که بالغ نیز باشد و لازم است وصىّ مسلمان، مسلمان باشد و در امورى که راجع به شخص موصى نیست لازم است مورد اطمینان باشد.
(مسأله 2868): اگر کسى چند وصى براى خود معین کند، چنانچه اجازه داده باشد که هر کدام به تنهائى به وصیت عمل کند، لازم نیست در انجام وصیت از یکدیگر اجازه بگیرند و اگر اجازه نداده باشد، چه گفته باشد که هر دو با هم به وصیت عمل کنند، یا نگفته باشد باید با نظر یکدیگر به وصیت عمل نمایند و اگر حاضر نشوند که با یکدیگر به وصیت عمل کنند، حاکم شرع آنها را مجبور مى کند و اگر اطاعت نکنند، به جاى آنان دیگران را معیّن مى نماید، و اگر یکى قبول نکند، به جاى او شخص دیگرى را معین مى نماید.
(مسأله 2869): اگر انسان از وصیت خود برگردد مثلاً بگوید ثلث مالش را به کسى بدهند، بعد بگوید به او ندهند وصیت باطل مى شود، و اگر وصیت خود را تغییر دهد، مثل آنکه قیّمى براى بچه هاى خود معین کند، بعد دیگرى را به جاى او قیّم نماید، وصیت اولش باطل مى شود و باید به وصیت دوم او عمل نماید.
(مسأله 2870): اگر کارى کند که معلوم شود از وصیت خود برگشته مثلاً خانه اى را که وصیت کرده به کسى بدهند، بفروشد یا دیگرى را براى فروش آن وکیل نماید، وصیت باطل مى شود.
(مسأله 2871): اگر وصیت کند چیز معینى را به کسى بدهند بعد وصیت کند که نصف همان را به دیگرى بدهند، باید آن چیز را دو قسمت کنند و به هر کدام از آن دو نفر یک قسمت آن را بدهند.
(مسأله 2872): اگر کسى در مرضى که به آن مرض مى میرد، مقدارى از مالش را به کسى ببخشد و وصیت کند که بعد از مردن او هم مقدارى را به کسى دیگر بدهند باید مالى را که بخشیده از اصل ترکه خارج نمایند چنانچه در مسأله (2398) گذشت ولى مالى را که وصیت کرده از ثلث خارج کنند.
(مسأله 2873): اگر وصیت کند که ثلث مال او را نفروشند و عاید آن را به مصرفى برسانند، باید مطابق گفته او عمل نمایند.
(مسأله 2874): اگر در مرضى که به آن مرض مى میرد، بگوید مقدارى به کسى بدهکار است، چنانچه متهم باشد که براى ضرر زدن به ورثه گفته است باید مقدارى را که معین کرده از ثلث او بدهند. و اگر متهم نباشد اقرار او نافذ است و باید از اصل مالش بدهند.
(مسأله 2875): کسى را که انسان وصیت مى کند چیزى به او بدهند لازم نیست درحال وصیت وجود داشته باشد، پس اگر وصیت کند به بچه اى که ممکن است فلان زن حامله شود چیزى بدهند اگر آن بچه پس از مرگ موصى موجود باشد لازم است آن چیز را به او بدهند و اگر موجود نباشد در مصرف دیگرى که به نظر موصى نزدیکتر به مورد وصیت باشد صرف مى کنند ولى اگر وصیت کند که چیزى از مال او بعد از مرگش مال کسى باشد پس اگر آن شخص وقت مرگ موصى موجود باشد وصیت صحیح و الاّ باطل است و آنچه را که براى او وصیت کرده، ورثه میان خودشان قسمت مى کنند.
(مسأله 2876): اگر انسان بفهمد کسى او را وصى کرده، چنانچه به اطلاع وصیت کننده برساند که براى انجام وصیت او حاضر نیست، لازم نیست بعد از مردن او به وصیت عمل کند. ولى اگر پیش از مردن او نفهمد که او را وصى کرده یا بفهمد و به او اطلاع ندهد که براى عمل کردن به وصیت حاضر نیست، در صورتى که مشقت نداشته باشد باید وصیت او را انجام دهد و نیز اگر وصى پیش از مرگ موصى موقعى ملتفت شود که موصى بواسطه شدت مرض یا مانع دیگر نتواند به دیگرى وصیت کند بنا بر احتیاط باید
وصیت او را قبول نماید.
(مسأله 2877): اگر کسى که وصیت کرده بمیرد، وصى نمى تواند دیگرى را براى انجام کارهاى میّت معیّن کند و خود از کار کناره گیرى نماید، ولى اگر بداند مقصود میت این نبوده که وصى آن کار را انجام دهد، بلکه مقصودش فقط انجام کار بوده، مى تواند دیگرى را از طرف خود وکیل نماید.
(مسأله 2878): اگر کسى دو نفر را با هم وصى کند، چنانچه یکى از آن دو بمیرد، یا دیوانه، یا کافر شود، حاکم شرع یک نفر دیگر را بجاى او معیّن مى کند و اگر هر دو بمیرند، یا دیوانه یا کافر شوند، حاکم شرع دو نفر دیگر را معین مى کند، ولى اگر یک نفر بتواند وصیت را عملى کند، معین کردن دو نفر
لازم نیست.
(مسأله 2879): اگر وصى نتواند به تنهائى کارهاى میت را انجام دهد، حاکم شرع براى کمک او یک نفر دیگر را معین مى کند.
(مسأله 2880): اگر مقدارى از مال میت در دست وصى تلف شود چنانچه در نگهدارى آن کوتاهى کرده و یا تعدّى نموده، مثلاً میت وصیت کرده است که فلان مقدار به فقراء فلان شهر بده و او مال را به شهر دیگر برده و در راه از بین رفته ضامن است و اگر کوتاهى نکرده و تعدّى هم ننموده ضامن نیست.
(مسأله 2881): هر گاه انسان کسى را وصى کند و بگوید که اگر آن کس بمیرد فلانى وصى باشد، بعد از آنکه وصى اول مرد، وصى دوم باید کارهاى میت را انجام دهد.
(مسأله 2882):حجّى که بر میت واجب است و بدهکارى و حقوقى را که مثل خمس و زکاة و مظالم، ادا کردن آنها واجب مى باشد، باید از اصل مال میت بدهند اگر چه میت براى آنها وصیت نکرده باشد.
(مسأله 2883): اگر مال میت از بدهى و حج واجب و حقوقى که مثل خمس و زکاة و مظالم بر او واجب است زیاد بیاید، چنانچه وصیت کرده باشد که ثلث یا مقدارى از ثلث را به مصرفى برساند، باید به وصیت او عمل کنند و اگر وصیت نکرده باشد، آنچه مى ماند مال ورثه است.
(مسأله 2884): اگر مصرفى را که میت معین کرده، از ثلث مال او بیشتر باشد، وصیت او در بیشتر از ثلث در صورتى صحیح است، که ورثه حرفى بزنند یا کارى کنند که معلوم شود وصیت را اجازه نموده اند، و تنها راضى بودن آنها کافى نیست. و اگر مدتى بعد از مردن او هم اجازه نمایند صحیح است. و چنانچه بعضى از ورثه اجازه و بعضى رد نمایند، وصیت فقط در حصه آنهائى که اجازه نموده اند صحیح و نافذ است.
(مسأله 2885): اگر مصرفى را که میت معین کرده، از ثلث مال او بیشتر باشد، پیش از مردن او ورثه اجازه نمایند، بعد از مردن او نمى توانند از اجازه خود برگردند.
(مسأله 2886): اگر وصیت کند که از ثلث او خمس و زکاة یا بدهى دیگر او را بدهند و براى نماز و روزه او اجیر بگیرند و کار مستحبى هم مثل اطعام به فقراء انجام دهند، باید اول بدهى او را از ثلث بدهند و اگر چیزى زیاد آمد براى نماز و روزه او اجیر بگیرند و اگر از آن هم زیاد آمد به مصرف کار مستحبى که معین کرده برسانند و چنانچه ثلث مال او به اندازه بدهى او باشد، و ورثه هم اجازه ندهد که بیشتر از ثلث مال مصرف شود، وصیت براى نماز و روزه و کارهاى مستحبى باطل است.
(مسأله 2887): اگر وصیت کند که بدهى او را بدهند، و براى نماز و روزه او اجیر بگیرند، و کار مستحبى هم انجام دهند، چنانچه وصیت نکرده باشد که اینها را از ثلث بدهند، باید بدهى او را از اصل مال بدهند و اگر چیزى زیاد آمد، ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و کارهاى مستحبى که معین کرده
برسانند، و در صورتى که ثلث کافى نباشد پس اگر ورثه اجازه بدهند، باید وصیت او عملى شود و اگر اجازه ندهند، باید نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چیزى زیاد آمد به مصرف کار مستحبى که معین کرده برسانند.
(مسأله 2888): اگر کسى بگوید که میت وصیت کرده فلان مبلغ به من بدهند، چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصدیق کنند، یا قسم بخورد و یک مرد عادل هم گفته او را تصدیق نماید، یا یک مرد عادل و دو زن عادله، یا چهار زن عادله به گفته او شهادت دهند، باید مقدارى را که مى گوید به او بدهند و اگر یک زن عادله شهادت دهد، باید یک چهارم چیزى را که مطالبه مى کند به او بدهند اگر دو زن عادله شهادت دهند، نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند، سه چهارم آن را به او بدهند و نیز اگر دو مرد کافر کتابى
که در دین خود عادل باشند گفته او را تصدیق کنند، در صورتى که میّت ناچار بوده است که وصیت کند، و مرد و زن عادلى هم در موقع وصیت نبوده، باید چیزى را که مطالبه مى کند به او بدهند.
(مسأله 2889): اگر کسى بگوید من وصى میّتم که مال او را به مصرفى برسانم، یا میّت مرا قیّم بچه هاى خود قرار داده، در صورتى باید حرف او را قبول کرد، که دو مرد عادل گفته او را تصدیق نمایند.
(مسأله 2890): اگر وصیت کند چیزى از مال او براى کسى باشد. و آن کس پیش از آنکه قبول کند یا ردّ نماید بمیرد، تا وقتى ورثه او وصیت را ردّ نکرده اند مى توانند آن چیز را قبول نمایند، ولى این حکم در صورتى است که وصیت کننده از وصیت خود برنگردد، وگرنه حقى به آن چیز ندارد.
احکام ارث
▲ احکام ارث
(مسأله 2891): کسانى که به واسطه خویشى ارث مى برند سه دسته هستند:
دسته اول ـ پدر، مادر و اولاد میت است و با نبودن اولاد، اولاد اولاد هر چه پائین روند، هر کدام آنان که به میت نزدیکتر است ارث مى برد، و تا یک نفر از این دسته هست دسته دوم ارث نمى برند.
دسته دوم ـ جدّ یعنى پدر بزرگ و جدّه یعنى مادربزرگ، و خواهر و برادر است و با نبودن برادر و خواهر اولاد ایشان هر کدام آنان که به میّت نزدیکتر است ارث مى برد و تا یک نفر از این دسته هست دسته سوم ارث نمى برند.
دسته سوم ـ عمو و عمه و دائى و خاله و اولاد آنان است و تا یک نفر از عموها و دائى ها و خاله هاى میت زنده اند اولاد آنان ارث نمى برند ولى اگر میّت عموى پدرى و پسرعموى پدر و مادرى داشته باشد ارث به پسرعموى پدر و مادر مى رسد و عموى پدرى ارث نمى برد.
(مسأله 2892): اگر عمو و عمه و دائى و خاله خود میّت و اولاد آنان و اولاد اولاد آنان نباشند، عمو و عمه و دائى و خاله پدر و مادر میت، ارث مى برند، و اگر اینها نباشند اولادشان ارث مى برند، و اگر اینها هم نباشند، عمو، عمه و دائى و خاله جدّ و جدّه میت، ارث مى برند، و اگر اینها هم نباشند، اولادشان ارث مى برند.
(مسأله 2893): زن و شوهر به تفصیلى که بعداً گفته مى شود، از یکدیگر ارث مى برند.
ارث دسته اول
▲ ارث دسته اول
(مسأله 2894): اگر وارث میّت فقط یک نفر از دسته اول باشد مثلاً
پدر یا مادر یا یک پسر یا یک دختر باشد، همه مال میّت به او مى رسد، و اگر پسر و دختر باشند، مال را طورى قسمت مى کنند که هر پسر دو برابر دختر ببرد.
(مسأله 2895): اگر وارث میّت فقط پدر و مادر او باشند، مال سه قسمت مى شود، دو قسمت آن را پدر و یک قسمت را مادر مى برد، ولى اگر میّت دو برادر یا چهار خواهر یا یک برادر و دو خواهر داشته باشد که همه آنان مسلمان و آزاد و پدرى باشند یعنى پدر آنان با پدر میّت یکى باشد، خواه مادرشان هم با مادر میّت یکى باشد یا نه، اگر چه تا میّت پدر و مادر دارد اینها ارث نمى برند، ولى بواسطه بودن اینها مادر شش یک مال را مى برد و بقیه را به پدر مى دهند.
(مسأله 2896): اگر وارث میّت فقط پدر و مادر و یک دختر باشد، چنانچه میّت دو برادر یا چهار خواهر و یا یک برادر و دو خواهر پدرى نداشته باشد، مال را پنج قسمت مى کند، پدر و مادر، هر کدام یک قسمت و دختر سه قسمت آن را مى برد، اگر دو برادر یا چهار خواهر یا یک برادر و دو خواهر پدرى داشته باشد مال را شش قسمت مى کنند پدر و مادر، هر کدام یک قسمت و دختر سه قسمت مى برد و یک قسمت باقى مانده را چهار قسمت مى کنند یک قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر مى دهند و در نتیجه مال میّت را (24) قسمت کنند (15) قسمت آن را به دختر و پنج قسمت آن را به پدر و چهار قسمت آن را به مادر مى دهند.
(مسأله 2897): اگر وارث میت فقط پدر و مادر و یک پسر باشد، مال را شش قسمت مى کنند، پدر و مادر هر کدام یک قسمت و پسر چهار قسمت را اخذ مى کند و اگر دو پسر و یا بیشتر باشند آن را به طور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند و اگر پسر و دختر باشند، آن چهار قسمت را طورى تقسیم مى کنند که هر پسرى دو برابر یک دختر ببرد.
(مسأله 2898): اگر وارث میّت فقط پدر یا مادر و یک یا چند پسر باشند مال را شش قسمت مى کنند، یک قسمت آن را پدر یا مادر و پنج قسمت را پسر مى برد و اگر چند پسر باشند آن پنج قسمت را به طور مساوى تقسیم مى نماید.
(مسأله 2899): اگر وارث میّت فقط پدر، یا مادر، با پسر و دختر باشد مال را شش قسمت مى کنند، یک قسمت آن را پدر، یا مادر مى برد و بقیه را طورى قسمت مى کنند که هر پسرى دو برابر دختر ببرد.
(مسأله 2900): اگر وارث میت فقط پدر، یا مادر و یک دختر باشد مال را چهار قسمت مى کنند، یک قسمت آن را پدر یا مادر و بقیه را دختر مى برد.
(مسأله 2901): اگر وارث میّت فقط پدر یامادر و چند دختر باشد، مال را پنج قسمت مى کنند، یک قسمت را پدر یا مادر مى برد و چهار قسمت را دخترها به طور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند.
(مسأله 2902): اگر میت اولاد نداشته باشد نوه پسرى او اگر چه دختر باشد سهم پسر میت را مى برد و نوه دخترى او اگر چه پسر باشد سهم دختر میت را مى برد مثلاً اگر میت یک پسر از دختر خود و یک دختر از پسرش داشته باشد، مال را سه قسمت مى کنند یک قسمت را به پسر دختر و دو قسمت را به دختر پسر مى دهند.
ارث دسته دوم
▲ ارث دسته دوم
(مسأله 2903): دسته دوم از کسانى که به واسطه خویشى ارث مى برند جدّ یعنى پدربزرگ و جدّه یعنى مادربزرگ، وبرادر، و خواهر میت است و اگر برادر و خواهر نداشته باشد اولادشان ارث مى برند.
(مسأله 2904): اگر وارث میت فقط یک برادر، یا یک خواهر باشد همه مال به او مى رسد و اگر چند برادر پدر و مادرى، یا چند خواهر پدر و مادرى باشند مال به طور مساوى بین آنان قسمت مى شود و اگر برادر و خواهر پدر و مادرى با هم باشند، هر برادرى دو برابر خواهر مى برد. مثلاً اگر دو برادر و یک خواهر پدر و مادرى با هم باشند، هر برادرى دو برابر خواهر مى برد، مثلاً اگر دو برادر و یک خواهر پدر و مادرى دارد، مال را پنج قسمت مى کنند، هر یک از برادرها دو قسمت و خواهر یک قسمت آن را مى برد.
(مسأله 2905): اگر میت برادر و خواهر پدر و مادرى دارد، برادر و خواهر پدرى که از مادر با میت جدا است ارث نمى برد، و اگر برادر و خواهر پدر و مادرى ندارد، چنانچه فقط یک خواهر یا یک برادر پدرى داشته باشد، همه مال به او مى رسد و اگر چند برادر یا چند خواهر پدرى داشته باشد مال به طور مساوى بین آنان قسمت مى شود، و اگر هم برادر و هم خواهر پدرى داشته باشد هر برادرى دو برابر خواهر مى برد.
(مسأله 2906): اگر وارث میت فقط یک خواهر یا یک برادر مادرى باشد که از پدر با میت جدا است، همه مال به او مى رسد، و اگر چند برادر مادرى یا چند خواهر مادرى یا چند برادر و خواهر مادرى باشند، مال به طور مساوى بین آنان قسمت مى شود.
(مسأله 2907): اگر میت برادر و خواهر پدر و مادرى و برادر و خواهر پدرى و یک برادر یا یک خواهر مادرى داشته باشد، برادر و خواهر پدرى ارث نمى برند، و مال را شش قسمت مى کنند، یک قسمت آن را به برادر یا خواهر مادرى و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادرى مى دهند و هر برادرى دو برابر خواهر مى برد.
(مسأله 2908): اگر میت برادر و خواهر پدر و مادرى و برادر و خواهر پدرى و چند برادر و خواهر مادرى داشته باشد برادر و خواهر پدرى ارث نمى برد و مال را سه قسمت مى کنند، یک قسمت آن را برادر و خواهر مادرى به طور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادرى مى دهند و هر برادرى دو برابر خواهر مى برد.
(مسأله 2909): اگر وارث میت فقط برادر و خواهر پدرى و یک برادر مادرى یا یک خواهر مادرى باشد، مال را شش قسمت مى کنند، یک قسمت آن را برادر یا خواهر مادرى مى برد و بقیه را به برادر و خواهر پدرى مى دهند و هر برادرى دو برابر خواهر مى برد.
(مسأله 2910): اگر وارث میت فقط برادر و خواهر پدرى و چند برادر و خواهر مادرى باشد، مال را سه قسمت مى کنند، یک قسمت آن را برادر و خواهر مادرى به طور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند و بقیه را به برادر و خواهر پدرى مى دهند و هر برادرى دو برابر خواهر مى برد.
(مسأله 2911): اگر وارث میت فقط برادر و خواهر و زن او باشد، زن ارث خود را به تفصیلى که بعداً گفته مى شود مى برد و خواهر و برادر به طورى که در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را مى برند. و نیز اگر زنى بمیرد و وارث او فقط خواهر و برادر و شوهر او باشد، شوهر نصف مال را مى برد و خواهر و برادر به طورى که در مسائل پیش گفته شد ارث خود را مى برند، ولى براى آنکه زن یا شوهر ارث مى برد از سهم برادر و خواهر مادرى چیزى کم نمى شود و از سهم برادر و خواهر پدر و مادرى، یا پدرى کم مى شود مثلاً اگر وارث میت شوهر و برادر و خواهر مادرى و برادر و خواهر پدر و مادرى او باشد نصف مال به شوهر مى رسد و یک قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر و خواهر مادرى مى دهند و آنچه مى ماند مال برادر و خواهر پدر و مادرى است، پس اگر همه مال او شش تومان باشد سه تومان به شوهر و دو تومان به برادر و خواهر مادرى و یک تومان به برادر و خواهر پدر و مادرى مى دهند.
(مسأله 2912): اگر میت خواهر و برادر نداشته باشد، سهم ارث آنان را به اولادشان مى دهند و سهم برادرزاده و خواهرزاده مادرى به طور مساوى بین آنان قسمت مى شود و از سهمى که به برادرزاده و خواهرزاده پدرى یا پدر و مادرى مى رسد، بنا بر مشهور هر پسرى دو برابر دختر مى برد. و بنا به قول دیگر تقسیم بالسویه مى باشد، و احتیاط واجب در رجوع به صلح است.
(مسأله 2913): اگر وارث میت فقط یک جدّ یا یک جدّه است، چه پدرى باشد یا مادرى، همه مال به او مى رسد و با بودن جدّ میت، پدر جدّ او ارث نمى برد و اگر وارث میت فقط جدّ و جدّه پدرى باشد، مال سه قسمت مى شود، دو قسمت را جدّ و یک قسمت را جدّه مى برد. و اگر جدّ و جدّه مادرى باشد، مال را به طور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند.
(مسأله 2914): اگر وارث میت فقط یک جدّ، یا جدّه پدرى و یک جدّ یا جدّه مادرى باشد مال سه قسمت مى شود، دو قسمت را جدّ یا جدّه پدرى و یک قسمت را جدّ یا جدّه مادرى مى برد.
(مسأله 2915): اگر وارث میت جدّ و جدّه پدرى و جدّ و جدّه مادرى باشد مال سه قسمت مى شود یک قسمت آن را جدّ و جدّه مادرى به طور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند، و دو قسمت آن را به جدّ و جدّه پدرى مى دهند و جدّ دو برابر جدّه مى برد.
(مسأله 2916): اگر وارث میت فقط زن و جدّ و جدّه پدرى و جدّ و جدّه مادرى او باشد زن ارث خود را به تفصیلى که بعداً گفته مى شود مى برد. و یک قسمت از سه قسمت اصل مال را به جدّ و جدّه مادرى مى دهند که بطور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند و بقیه را به جدّ و جدّه پدرى مى دهند و جدّ دو برابر جدّه مى برد. و اگر وارث میت شوهر و جدّ و جدّه باشد، شوهر نصف مال را مى برد و جدّ و جدّه به دستورى که در مسائل گذشته گفته شد، ارث خود را مى برند.
(مسأله 2917): در اجتماع برادر با خواهر یا برادرها و خواهرها با جدّ یا جدّه یا اجداد یا جدّات هفت صورت است:
"اول" اینکه هر یک از جدّ یا جدّه و برادر یا خواهر همه از طرف مادر باشند در این صورت مال بین آنها به طور مساوى تقسیم مى شود، اگر چه از حیث ذکورت و انوثت مختلف باشند.
"دوم" اینکه همه آنها از طرف پدر باشند و همه شان یا ذکور، یا اناث باشند. در این صورت مال بین آنها نیز به طور مساوى تقسیم مى شود. و اگر مختلف باشند پس هر یک ذکرى دو مقابل انثى مى برد.
"سوم" اینکه اجداد یا جدّات بعضى از آنها پدرى باشد و بعضى مادرى چه اینکه همه شان ذکور باشند یا اناث یا مختلف و برادرها یا خواهرها نیز چنین باشند در این صورت از براى خویشان مادرى از برادرها و خواهرها و اجداد و جدّات یک سوم از ترکه است و به طور مساوى بین آنها تقسیم مى شود، اگر چه مختلف باشند. از جهت ذکورت و انوثت و از براى خویشان پدرى از آنها دو سوم از ترکه است که به هر ذکورى دو مقابل انثى داده مى شود و اگر اختلاف بین آنها نباشد و همه ذکور و یا همه اناث باشند به طور
مساوى بین آنها تقسیم مى شود.
"چهارم" اینکه جدّ یا جدّه از طرف پدر با برادر یا خواهر از طرف مادر جمع شود در این صورت برادر یا خواهر در فرضى که یکى باشد یک ششم از مال را مى برد و اگر متعدد باشند یک سوم را بطور مساوى بینشان تقسیم مى نمایند و باقى مانده، مال جدّ یا جدّه است و اگر جدّ و جدّه هر دو باشند، جدّ دو مقابل جدّه مى برد.
"پنجم" اینکه جدّ یا جدّه از طرف مادر با برادر از طرف پدر جمع شود در این صورت از براى جدّ یا جدّه یک سوم است، اگر چه یکى باشد، و دو سوم آن از براى برادر است اگر چه نیز یکى باشد، و اگر با آن جدّ یا جدّه، خواهر از طرف پدر باشد، در صورتى که یکى باشد نصف را مى برد و اگر متعدد باشد دو سوم را مى برند، و در هر صورت از براى جدّ و یا جدّه یک سوم است، و بنا بر این اگر خواهر یکى شد یک ششم از ترکه زائد از فریضه مى ماند و احتیاط واجب در آن مصالحه است.
"ششم" اینکه اجداد یا جدّات بعضى از آنها پدرى و بعضى از آنها مادرى و با آنها برادر یا خواهر پدرى باشد، چه اینکه یکى باشد یا متعدد در این صورت از براى جدّ یا جدّه مادرى یک سوم است و با تعدد به طور مساوى بین آنها تقسیم مى شود اگر چه اختلاف داشته باشند از حیث ذکورت و انوثت، و از براى جدّ یا جدّه پدرى و برادر یا خواهر پدرى دو سوم باقى از ترکه است، و با اختلاف از حیث ذکورت و انوثت با تفاضل و بدون اختلاف بطور مساوى قسمت مى شود، و اگر با آن اجداد یا جدّات، برادر یا خواهر
مادرى باشد از براى جدّ یا جدّه مادرى، با برادر یا خواهر مادرى یک سوم است که به طور مساوى بین آنها تقسیم مى شود اگر چه از حیث ذکورت و انوثت اختلاف داشته باشند و از براى جدّ و یا جدّه پدرى دو سوم است و بینشان در صورت اختلاف با تفاضل والاّ به طور مساوى تقسیم مى شود.
"هفتم" اینکه برادرها یا خواهرها بعض از آنها پدرى و بعض از آنها مادرى و با آنها جدّ یا جدّه پدرى باشد در این صورت از براى برادر یا خواهر مادرى یک ششم ترکه است اگر یکى باشد و یک سوم از آن است اگر متعدد باشند، و به طور مساوى بین آنها تقسیم مى شود. و از براى برادر یا خواهر پدرى با جدّ یا جدّه پدرى باقى آن ترکه است و به طور مساوى بین آنها تقسیم مى شود در صورتى که اختلاف از حیث ذکورت و انوثت نداشته باشند، و در صورت اختلاف به تفاضل بین آنها تقسیم مى شود، و اگر با آن برادرها یا خواهرها جدّ یا جدّه مادرى باشد از براى جدّ یا جدّه مادرى با برادر یا خواهر مادرى تماماً یک سوم است و به طور مساوى بین آنها تقسیم مى شود، و از براى برادر یا خواهر پدرى دو سوم و بین آنها در صورت اختلاف از حیث ذکورت و انوثت با تفاضل و در صورت عدم اختلاف به طور مساوى تقسیم مى شود.
(مسأله 2918): در صورتى که میت برادر یا خواهر دارد برادرزاده یا خواهرزاده از او ارث نمى برد، ولى این حکم در جائى که ارث برادرزاده یا خواهرزاده با برادر یا خواهر مزاحمت نکند جارى نیست. مثلاً اگر میت برادر پدرى و جدّ مادرى داشته باشد برادر پدرى دو ثلث و جدّ مادرى یک ثلث ارث مى برد، و در این صورت اگر میت پسر برادر مادرى نیز داشته باشد پسر برادر با جدّ مادرى در ثلث شریک مى باشند.
ارث دسته سوم
▲ ارث دسته سوم
(مسأله 2919): دسته سوم عمو و عمه و دائى و خاله و اولاد آنان است به تفصیلى که گفته شد که اگر از طبقه اول و دوم کسى نباشد اینها ارث مى برند.
(مسأله 2920): اگر وارث میت فقط یک عمو یا یک عمه است، چه پدر و مادرى باشد یعنى با پدر میت از یک پدر و مادر باشد، یا پدرى باشد یا مادرى، همه مال به او مى رسد و اگر چند عمو یا چند عمه باشند و همه پدرى و مادرى، یا همه پدرى باشند، مال به طور مساوى بین آنان قسمت مى شود و اگر عمو و عمه هر دو باشند، و همه پدر و مادرى یا همه پدرى باشند، مشهور اینست که عمو دو برابر عمه مى برد مثلاً اگر وارث میت دو عمو و یک عمه باشد مال را پنج قسمت مى کنند، یک قسمت را به عمه مى دهند و چهار قسمت را عموها به طور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند، و قول خلاف مشهور آنست که قسمت بین عمو و عمه نیز به طور مساوى باشد ولى احتیاط واجب آن است که در قسمت صلح نمایند.
(مسأله 2921): اگر وارث میت فقط چند عموى مادرى یا چند عمه مادرى یا عمو و عمه مادرى باشند، ظاهر آنست که مال به طور مساوى بین آنان قسمت مى شود.
(مسأله 2922): اگر وارث میت عمو و عمه باشند و بعضى پدرى و بعضى مادرى و بعضى پدر و مادرى باشند، عمو و عمه پدرى ارث نمى برند و مشهور اینست که اگر میت یک عمو یا یک عمه مادرى دارد، مال را شش قسمت مى کنند یک قسمت را به عمو یا عمه مادرى و بقیه را به عمو و عمه پدر و مادرى و در فرض نبودن آنها به عمو و عمه پدرى مى دهند و اگر هم عمو و عمه مادرى دارد، مال را سه قسمت مى کنند دو قسمت را به عمو و عمه پدر و مادرى و در فرض نبودن آنها به عمو و عمه پدرى و یک قسمت را به عمو و عمه مادرى مى دهند و قول خلاف مشهور آنست که در هر دو صورت عمو و عمه مادرى مثل عمو و عمه هاى دیگر باشند و مال بین همه آنها به طور مساوى تقسیم شود. ولى احتیاط واجب در هر دو صورت آنست که در قسمت مصالحه کنند.
(مسأله 2923): اگر وارث میت فقط یک دائى، یا یک خاله باشد همه مال به او مى رسد و اگر هم دائى و هم خاله باشد و همه پدر و مادرى، یا پدرى یا مادرى باشند، مال به طور مساوى بین آنان قسمت مى شود.
(مسأله 2924): اگر وارث میت فقط یک یا چند دائى، و خاله مادرى، و دائى و خاله پدر و مادرى و دائى و خاله پدرى باشد دائى و خاله پدرى ارث نمى برد و بعید نیست بقیه در تقسیم با همدیگر مساوى باشند ولى احتیاط در صلح ترک نشود.
(مسأله 2925): اگر وارث میت یک یا چند دائى یا یک یا چند خاله یا دائى و خاله و یک یا چند عمو، یا یک یا چند عمّه و یا عمو و عمه باشد، مال را سه قسمت مى کنند یک قسمت را دائى یا خاله یا هر دو، بقیه را عمو یا عمه یا هر دو مى برد.
(مسأله 2926): اگر وارث میت یک دائى یا یک خاله و عمو و عمه باشد چنانچه عمو و عمه، پدر و مادرى یا پدرى باشند، مال را سه قسمت مى کنند یک قسمت را دائى یا خاله مى برد و از بقیه بنا بر مشهور دو قسمت به عمو و یک قسمت به عمه مى دهند بنا بر این مال را نه قسمت مى کنند سه قسمت را به دائى یا خاله و چهار قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمه مى دهند و قول مخالف مشهور این است که بقیه بین عمو و عمه به طور مساوى تقسیم شود ولى احوط این است که تقسیم بین عمو و عمه با تصالح باشد.
(مسأله 2927): اگر وارث میت یک دائى یا یک خاله و یک عمو یا یک عمه مادرى و عمو و عمه پدر و مادرى یا پدرى باشند، مال را سه قسمت مى کنند یک قسمت آن را به دائى یا خاله مى دهند و دو قسمت دیگر را شش قسمت مى کنند، یک قسمت را به عمو یا عمه، مادرى مى دهند و پنج قسمت دیگر را بین عمو و عمه تقسیم مى کنند و عمو دو برابر عمه مى برد.
(مسأله 2928): اگر وارث میت چند دائى و چند خاله باشند که همه پدر و مادرى یا پدرى یا مادرى باشند و عمو و عمه هم داشته باشد، مال سه سهم مى شود دو سهم آن را به دستورى که گفته شد بین عمو و عمه قسمت مى کنند و یک سهم آن را دائى ها و خاله ها به طور مساوى بین خودشان قسمت مى نمایند.
(مسأله 2929): اگر وارث میت دائى یا خاله مادرى و چند دائى و خاله پدرى و مادرى یا پدرى تنها در صورتى که پدرى و مادرى نباشد و عمو و عمه باشد، مال سه سهم مى شود، دو سهم آن را به دستورى که سابقاً گفته شد عمو و عمه بین خودشان قسمت مى کنند، پس اگر میت یک دائى یا یک خاله مادرى دارد یک سهم دیگرى آن را شش قسمت مى کنند، یک قسمت را به دائى یا خاله مادرى مى دهند و بقیه را به دائى و خاله پدر مادرى یا پدرى مى دهند که بنا بر احتیاط باید در تقسیم آن با هم صلح کنند. و اگر چند
دائى مادرى یا چند خاله مادرى یا هم دائى مادرى و هم خاله مادرى دارد آن یک سهم را سه قسمت مى کنند یک قسمت را دائى ها و خاله هاى مادرى به طور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند، و بقیه را به دائى و خاله پدر مادرى یا پدرى مى دهند که بنا بر احتیاط در تقسیم آن با هم صلح مى کنند.
(مسأله 2930): اگر میت عمو و عمه و دائى و خاله نداشته باشد مقدارى که به عمو و عمه مى رسد، به اولاد آنان و مقدارى که به دائى و خاله مى رسد به اولاد آنان داده مى شود.
(مسأله 2931): اگر وارث میت عمو و عمه و دائى و خاله پدر و عمو و عمه و دائى و خاله مادر او باشند، مال سه سهم مى شود، یک سهم آن را عمو و عمه و دائى و خاله مادر میت بطور مساوى بین خودشان قسمت مى کنند و دو سهم دیگر آن را سه قسمت، یک قسمت را دائى و خاله پدر میت بطور مساوى بین خودشان قسمت مى نمایند و دو قسمت دیگر آن را عمو و عمه پدر میت با هم در تقسیم صلح نمایند.
ارث زن و شوهر
▲ ارث زن و شوهر
(مسأله 2932): اگر زنى بمیرد و اولاد نداشته باشد، نصف همه مال را شوهر او و بقیه را ورثه دیگر مى برند، و اگر از آن شوهر یا از شوهر دیگر اولاد داشته باشد، چهار یک همه مال را شوهر و بقیه را ورثه دیگر مى برند.
(مسأله 2933): اگر مردى بمیرد و اولاد نداشته باشد، چهار یک مال او را زن و بقیه را ورثه دیگر مى برند و اگر از آن زن یا از زن دیگر اولاد داشته باشد هشت یک مال را زن و بقیه را ورثه دیگر مى برند، و زن از زمین خانه و باغ و زراعت و زمینهاى دیگر ارث نمى برد نه از خود زمین و نه از قیمت آن و نیز از هوائى خانه مانند بنا و درخت ارث نمى برد، ولى از قیمت آنها ارث مى برد و همچنین است درخت و زراعت و ساختمانى که در زمین باغ و زراعت و زمینهاى دیگر است.
(مسأله 2934): اگر زن بخواهد در چیزهائى که از آنها ارث نمى برد مانند زمین خانه مسکونى، تصرف کند، باید از ورثه دیگر اجازه بگیرد. و جایز نیست که ورثه تا سهم زن را نداده اند، در چیزهائى که زن از قیمت آنها ارث مى برد، مانند بنا و درخت بدون اجازه او تصرف کنند.
(مسأله 2935): اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قیمت نمایند باید حساب کنند که اگر آنها بدون اجاره در زمین بمانند تا از بین بروند، چقدر ارزش دارند و سهم زن را از آن قیمت بدهند.
(مسأله 2936): مجراى آب قنات و مانند آن حکم زمین را دارد و آجر و چیزهائى که در آن بکار رفته، در حکم ساختمان است.
(مسأله 2937): اگر میت بیش از یک زن داشته باشد، چنانچه اولاد نداشته باشد، چهار یک مال، و اگر اولاد داشته باشد، هشت یک مال بشرحى که گفته شد، بطور مساوى بین زنهاى او قسمت مى شود، اگر چه شوهر با همه یا بعض آنان نزدیکى نکرده باشد، ولى اگر در مرضى که در آن مرض از دنیا رفته، زنى را عقد کرده و با او نزدیکى نکرده است، آن زن از او ارث نمى برد و حق مهر هم ندارد.
(مسأله 2938): اگر زن در حال مرض شوهر کند و به همان مرض بمیرد شوهرش اگر چه با او نزدیکى نکرده باشد، از او ارث مى برد.
(مسأله 2939): اگر زن را به ترتیبى که در احکام طلاق گفته شد، طلاق رجعى بدهند و در بین عده بمیرد، شوهر از او ارث مى برد. و نیز اگر شوهر در بین آن عده بمیرد زن از او ارث مى برد. ولى اگر بعد از گذشتن عدّه یا در عدّه طلاق بائن، یکى از آنان بمیرد دیگرى از او ارث نمى برد.
(مسأله 2940): اگر شوهر در حال مرض، عیالش را طلاق دهد و پیش از گذشتن دوازده ماه هلالى بمیرد، زن با سه شرط از او ارث مى برد:
"اول": آنکه در این مدت شوهر دیگر نکرده باشد و در صورتى که شوهر کرده باشد احتیاط این است که صلح نمایند.
"دوم": بواسطه بى میلى به شوهر مالى به او نداده باشد که به طلاق دادن راضى شود بلکه اگر چیزى هم به شوهر ندهد ولى طلاق به تقاضاى زن باشد، باز هم ارث بردنش اشکال دارد.
"سوم": شوهر در مرضى که در آن مرض زن را طلاق داده، بواسطه آن مرض یا به جهت دیگرى بمیرد، پس اگر از آن مرض خوب شود و به جهت دیگرى از دنیا برود، زن از او ارث نمى برد.
(مسأله 2941): لباسى که مرد براى پوشیدن زن خود گرفته اگر چه زن آن را پوشیده باشد، بعد از مردن شوهر، جزء مال شوهر است مگر آنکه آن را هبه کرده باشد که مال زن مى شود.
مسائل متفرقه ارث
▲ مسائل متفرقه ارث
(مسأله 2942): قرآن و انگشتر و شمشیر میت و لباسهاى را که پوشیده مال پسر بزرگتر است و اگر میت از سه چیز اول بیشتر از یکى دارد، مثلاً دو قرآن یا دو انگشتر دارد، احتیاط واجب آنست که پسر بزرگتر در آنها با ورثه دیگر صلح کند.
(مسأله 2943): اگر پسر بزرگ میّت، بیش از یکى باشد. مثلاً از دو زن او در یک وقت دو پسر به دنیا آمده باشد، باید لباس و قرآن و انگشتر و شمشیر میت را بطور مساوى بین خودشان قسمت کنند.
(مسأله 2944): اگر میت قرض داشته باشد، چنانچه قرضش به اندازه مال او یا زیادتر باشد، باید چهار چیزى هم که مال پسر بزرگتر است و در مسأله پیش گفته شد، به قرض او بدهند و اگر قرض کمتر از مال او باشد، باید از آن چهار چیزى هم که به پسر بزرگتر مى رسد، به نسبت به قرض او بدهند مثلاً اگر همه دارائى او شصت تومان است، و به مقدار بیست تومان آن از چیزهائى است که مال پسر بزرگتر است، و سى تومان هم قرض دارد، پسر بزرگ باید به مقدار ده تومان از آن چهار چیز را بابت قرض میت بدهد.
(مسأله 2945): مسلمان از کافر ارث مى برد ولى کافر اگر چه پدر یا پسر میت مسلمان باشد از او ارث نمى برد.
(مسأله 2946): اگر کسى یکى از خویشان خود را عمداً و به ناحق بکشد از او ارث نمى برد. ولى اگر از روى خطا باشد مثل آنکه سنگ را به هوا بیندازد و اتفاقاً به یکى از خویشان او بخورد و او را بکشد از او ارث مى برد ولى ارث بردن او از دیه قتل که بعداً گفته مى شود محل اشکال است.
(مسأله 2947): هرگاه بخواهند ارث را تقسیم کنند، براى بچه اى که در شکم است که اگر زنده به دنیا بیاید ارث مى برد، در صورتى که احتمال بیشتر از یکى نرود سهم یک پسر را کنار مى گذارد و زیادى را ورثه بین خود تقسیم مى کنند ولى اگر احتمال بدهند بیشتر از یکى است مثلاً احتمال بدهند که زن به دو یا سه بچه حامله باشد، و ورثه راضى نباشند که سهم حمل محتمل را کنار بگذارند، نسبت به زائد از سهم یک پسر را با وثوق و اطمینان به حفظ سهم زائد، جائز است بین ورثه تقسیم کنند.
احکام حدود
▲ احکام حدود
حدهاى که براى شماره از گناهان معیّن شده است
اول ـ حد زنا
▲ اول ـ حد زنا
(مسأله 2948): اگر مکلّف، با یکى از محارم نسبى خود مثل مادر، خواهر، دختر، دختر برادر، دختر خواهر، عمه، خاله، و امثال آنها، زنا کند، مشهور بین فقها این است که باید کشته شود، ولى نصّ صحیح دلالت دارد که با شمشیر به گردنش بزنند و در بعضى روایات دیگر افزوده اگر زنده ماند حبس کنند تا بمیرد. و در اخبار بسیار وارد شده که انجام دادن یکى از حدها باعث مى شود اینکه مردم کار نامشروع نکنند، و دنیا و آخرت انسان را حفظ مى کند و منفعتش براى مردم از باریدن چهل روز باران بیشتر است.
(مسأله 2949): اگر جرمى که موجب حد باشد نزد حاکم شرع ثابت شود، باید فوراً حد را جارى کند زیرا تأخیر اقامه حد یک ساعت هم جائز نیست. (مسأله 2950): اگر مکلف زنى را با زور و عنف مجبور به زنا کند، حدّش کشتن است و مقتضاى احتیاط آن است که با شمشیر به گردنش بزنند تا هر جا رسید. و در این حکم فرق بین محصن و غیر محصن نیست.
(مسأله 2951): اگر مرد کافر (هر قسم از اقسام کفار باشد) با زن مسلمان زنا کند، حدّش کشتن است، و اگر توبه کند و مسلمان شود حد ساقط نمى شود.
(مسأله 2952): اگر مرد بالغ عاقل که زوجه دائمى یا کنیز مملوک دارد و با او نزدیکى کرده باشد و در اختیارش باشد هر وقت بخواهد نزدیکى مى تواند اگر با زنى که بالغه و عاقله است، زنا کند، باید او را سنگسار نمایند.
ولى اگر پیرمرد باشد، اول باید صد تازیانه زده شود، بعد سنگسار شود.
(مسأله 2953): اگر زن بالغه عاقله آزاد که شوهر با او نزدیکى کرده و در اختیار او است یعنى مسافر نیست، زنا دهد، اگر پیرزن باشد اول صد تازیانه زده مى شود بعد سنگسار مى شود و اگر جوان است تنها سنگسار مى شود.
(مسأله 2954): مشهور بین فقهاء آن است که اگر مرد ببیند کسى با زن او زنا مى کند، چنانچه نترسد که به او ضررى بزنند، مى تواند هر دو را بکشد. این حکم خالى از اشکال نیست. ولى آن زن به شوهر حرام نمى شود.
(مسأله 2955): اگر مرد که زن ندارد، سه مرتبه زنا کند، و در هر مرتبه به حکم حاکم شرع صد تازیانه زده شود، در مرتبه چهارم که زنا کند، حدّش کشتن است.
(مسأله 2956): اگر مردى با زنى ازدواج دائمى نموده ولى با او نزدیکى نکرده زنا کند، اول باید صد تازیانه بزنند، بعد سرش را بتراشند، و تا مدت یک سال او را تبعید کنند، ولى اگر زنى که شوهر دائمى دارد، و با او نزدیکى نکرده زنا دهد صد تازیانه زده مى شود. و تبعید و سرتراشیدن در او نیست.
(مسأله 2957): زنا به دو طریق ثابت مى شود:
"اول" شهادت چهار مرد عادل که بگویند نفس عمل را دیدیم، و اگر یک نفر، یا دو نفر، یا سه نفر دیده باشند، نباید اظهار کنند والاّ حد قذف زده مى شوند.
(مسأله 2958): اگر چهار نفر مرد عادل بگویند زن و مرد اجنبى را در خانه خلوت یکجا دیدیم که روى یکدیگر را بوسه مى کردند، و یا هر دو تا را زیر یک لحاف دیدیم، زنا ثابت نمى شود، بلى در فرض اول حاکم شرع هر چه صلاح بداند تعزیر مى کند، و در فرض دوم، هر کدام را نود و نه تازیانه مى زنند. و در این حکم، فرق بین مردى که زن داشته باشد یا نداشته باشد، و زن شوهر داشته باشد یا نداشته باشد نیست.
"دوم" اقرار نمودن به زنا چهار مرتبه، و بنا بر احتیاط، باید در چهار مجلس باشد. و اگر کمتر از چهار مرتبه اقرار کند حاکم شرع او را تعزیر مى کنند.
دوم ـ حد لواط
▲ دوم ـ حد لواط
(مسأله 2959): اگر مرد مکلّف در حال اختیار با مرد یا پسرى لواط کند حد او بنا بر مشهور کشتن است، و فرق بین محصن و غیر محصن نیست. و حاکم شرع در قتل مخیر است بین کشتن با شمشیر، و سوزانیدن در آتش، و بستن دست و پاى او و پرت نمودن از بالاى کوه، یا هواپیما، یا ساختمان مرتفع، و یا اینکه دیوار را بر بالاى او خراب کنند یا سنگسار نمایند. ولى مقتضاى احتیاط تفصیل است بین محصن که باید کشته شود و غیر محصن که باید صد تازیانه زده شود و اما لواط دهنده اگر بالغ و عاقل و مختار باشد حدّش کشتن است. و فرق بین محصن و غیر محصن نیست، و اگر طفل باشد کشته نمى شود و باید تأدیب شود.
(مسأله 2960): اگر مقدمات عمل را انجام داده باشند و دخول صورت نگرفته باشد، باید هر کدام را صد تازیانه بزنند.
(مسأله 2961): ثابت شدن لواط مثل زنا، یا با قرار، چهار مرتبه، در چهار مجلس مى باشد، و یا به شهادت دادن چهار مرد عادل که به نفس عمل شهادت دهند.
(مسأله 2962): اگر مکلّف، پسرى را از روى شهوت ببوسد، حاکم شرع از سى تازیانه، تا نود و نه تازیانه، هر مقدار صلاح مى داند به او مى زند. و در روایت آمده است که: (خداوند دهانه اى از آتش به دهان او مى زند، و ملائکه آسمان و زمین، و ملائکه رحمت و غضب لعنش مى کنند، و خداوند
جهنم را برایش مهیا مى کند.) ولى اگر پشیمان شود و توبه کند خداوند توبه اش را مى پذیرد.
(مسأله 2963): اگر مکلّفى مرد و زن را براى زنا، و یا مرد و پسر را براى لواط بهم برساند حدّش این است که هفتاد و پنج تازیانه باید به او بزنند چه مرد باشد یا زن. و مشهور بین فقها این است که اگر مرد باشد بعد از آن سرش را مى تراشند و در کوچه و بازار مى گردانند و بعد تبعیدش مى کنند. ولى این حکم ثابت نیست.
(مسأله 2964): اگر شخص بالغ عاقل بخواهد با زنى زنا کند و یا با پسرى لواط نماید، و بدون اینکه بکشند جلوگیرى از او ممکن نباشد، کشتن او جائز است.
(مسأله 2965): نزدیکى کردن با حیوانات حرام است، و حاکم شرع فاعل را تعزیر مى کند، و حکم حیوان که با او نزدیکى شده، در باب خوردنیها گذشت.
سوم ـ حدّ قذف
▲ سوم ـ حدّ قذف
(مسأله 2966): اگر شخصى بالغ و عاقل به زن، یا مردى که مسلمان و بالغ و عاقل و آزاد و عفیف باشند نسبت زنا یا لواط دهد حدش هشتاد تازیانه است که بدستور حاکم شرع از روى لباس زده مى شود.
(مسأله 2967): اگر مکلّف بمرد یا زن مسلمان غیر از قذف فحشهاى دیگر بدهد مثل اینکه بگوید سگ، یا خوک یا دزد یا میمون و امثال اینها به او اهانت و اذیت نماید، و او به حاکم شرع شکایت کند و تقاضاى مجازات نماید حاکم شرع دستور مى دهد که او را تعزیر و تأدیب کنند.
چهارم ـ حدّ شرب خمر و مست کننده ها
▲ چهارم ـ حدّ شرب خمر و مست کننده ها
(مسأله 2968): اگر مسلمان بالغ عاقل عمداً یکى از مشروبات مست کننده را بخورد هر چند کم باشد و مست نکند حدّش زدن هشتاد تازیانه بدستور حاکم شرع مى باشد، و اگر دو مرتبه بخورد و در هر مرتبه حد به او جارى شده باشد، در مرتبه سوم کشته مى شود، و کفّار ذمى اگر علناً مشروب خوارى بنمایند مثل مسلمان حد بر آنها جارى مى شود.
(مسأله 2969): بدن مشروبخوار مرد را بجز عورت برهنه نموده حد را بر او جارى مى کنند و از زدن تازیانه بصورت و عورتش باید پرهیز کنند.
(مسأله 2970): خوردن شراب به دو طریق ثابت مى شود:
1ـ اقرار نمودن به شرب خمر دو مرتبه.
2ـ شهادت دو مرد عادل که همان بیّنه شرعیه مى باشد.
(مسأله 2971): بعض فقها استمناء را در عداد موجبات حد قرار داده اند و حال آنکه براى آن حدّى بالخصوص تعیین نشده است و حاکم شرع دستور مى دهد که استمنا کننده را تعزیر کنند، و اگر قدرت بر ازدواج ندارد جائز است از بیت المال براى او زن بیاورند.
پنجم ـ حدّ سرقت "دزدى"
▲ پنجم ـ حدّ سرقت "دزدى"
(مسأله 2972): شرائط براى اجراء حدّ سرقت و دزدى ده چیز است:
1ـ اینکه دزد بالغ باشد.
2ـ عاقل باشد.
3ـ دزدى را با اختیار خویش انجام داده باشد و از روى اکراه و اجبار نباشد.
4ـ مال دزدى حد اقل مقدار ربع دینار: (چهار و نیم نخود طلاى سکه دار یا چیزى دیگرى که این ارزش را داشته باشد).
5ـ اینکه اعتقاد داشته باشد آن چیز را که دزدى مى کند مال مردم است پس اگر بخیال اینکه مال خودش است بردارد بعد معلوم شود مال او نبوده حد جارى نمى شود اگر چه ضامن مى باشد.
6ـ اینکه مالى را که دزدى مى کند خودش شریک نباشد پس اگر از مال غنیمت جنگى چیزى را دزدى کند که بیش از سهمیه خودش نباشد حد جارى نمى شود.
7ـ مال دزدى را از جاى محفوظ و دربسته بیرون آورده باشد مثل اینکه قفل را شکسته باشد یا باز کند یا در را باز کرده باشد یا بشکند و یا دیوار را سوراخ کرده باشد و یا از بالاى دیوار عبور کرده باشد و مال را ببرد پس اگر کسى دیگر در را باز کند و او مال را ببرد، و یا در اماکن عمومى از قبیل حمام و مسجد مالى را ببرد حد جارى نمى شود ولکن تعزیر مى شود.
8ـ مال را دزد مخفیانه ببرد پس اگر ظالم نیرومند مال را از حرز با شکستن در، یا قفل و یا سوراخ نمودن دیوار علناً ببرد حد بر او جارى نمى شود ولى تعزیر مى شود.
9ـ اینکه دزدى از روز اضطرار صورت نگرفته باشد، پس اگر شخصى عائله مند اطفالش گرسنه باشند، و هیچ راهى براى سدّ جوع آنها بجز از دزدى نداشته باشد و مال را بدزدد، دستش قطع نمى شود.
10ـ دزد پدر صاحب مال نباشد، پس اگر پدر، مال پسر را بدزدد دستش قطع نمى شود. ولى اگر پسر مال پدر را بدزدد، دستش قطع مى شود.
(مسأله 2973): اگر کسى قفل را شکست یا دیوار را سوراخ نموده وارد خانه شود و پیش از بردن مال دستگیر شود، دستش بریده نمى شود ولى اگر مال را از در، یا سوراخ بیرون کرده باشد، و دستگیر شود دستش قطع مى شود.
(مسأله 2974): اگر کسى از جیب یا آستین کسى، مال را بدزدد، پس اگر از جیب بالا (رو) دزدى کرده دستش قطع نمى شود، و اگر از جیب پائین (زیر) بدزدد، حد بر او جارى مى شود.
(مسأله 2975): در دزدى حکم حاکم شرع باید پس از مراجعه و تقاضاى صاحب مال باشد، پس اگر پیش از مراجعه بحاکم شرع دزد را عفو کند و یا مال را باو ببخشد و یا بفروشد حکم حاکم شرع باجراء حد محل ندارد. ولى پس از مراجعه به حاکم شرع و حکم او باجراء حد، عفو یا فروش یا بخشش مال را، بدزد، اثر ندارد باید دست دزد بریده شود.
(مسأله 2976): دزدى بدو راه ثابت مى شود: 1ـ اقرار نمودن دزد بدزدى، و مقتضاى احتیاط این است که دو مرتبه اقرار بنماید. 2ـ شهادت دادن دو مرد عادل باینکه مالى را دزدى نموده است.
ششم ـ حدّ محارب
▲ ششم ـ حدّ محارب
(مسأله 2977): اگر شخصى بالغ و عاقل توانا، با سلاح برهنه:
شمشیر، نیزه، کارد، تفنگ، بمب، بمنظور اخلال در نظم اجتماعى و ترسانیدن مردم و سلب امنیت، و یا ترور اشخاص و غارت اموال مردم علناً بآنان حمله کند، محارب و مفسد است، مرد باشد یا زن، در شهر باشد یا صحرا، شب باشد، یا روز. در دریا باشد یا فضا. و همچنین است اگر مسلحانه بخانه یا مغازه و محل کار مردم هجوم آورد چه اینکه هدفش غارت اموال باشد یا تجاوز بعرض و ناموس مردم.
(مسأله 2978): جزاء محارب در قرآن عظیم الشأن و احادیث معصومین ((علیهم السلام)) این است که او را بکشند، یا بدار آویزان کنند، یا دست راست و پاى چپ او را قطع کنند، و یا از وطنش تبعید نمایند.
(مسأله 2979): اگر محارب زن باشد، احتیاط آن است که جزاء او مناسب با جرمش باشد، پس اگر با سلاح حمله کرده و کسى را کشته او را بکشند، یا به دار آویزان کنند، و اگر مال مردم را غارت کرده، مال را از او بگیرند و دست راست و پاى چپ او را قطع کنند، و اگر کسى را مجروح ساخته باشد بعد از قصاص جراحت، تبعیدش نمایند.
(مسأله 2980): اگر محارب هم مال مردم را غارت کرده و هم شخص مسلمان را کشته پس از گرفتن مال دست راست و پاى چپش را قطع کنند و بعد او را بکشند، اگر چه در اینجا تنها کشتن هم کفایت مى کند.
(مسأله 2981): اگر محارب با سلاح حمله کرده ولى کارى انجام داده نتوانسته اگر چه کشتنش جائز است ولى بهتر است او را تبعید کنند و تا یک سال نگذارند بوطنش برگردد، و در محلّى که تبعید شده بنویسند و اعلام کنند که با او معاشرت نکنند، و در محاصره اجتماعى و اقتصادى قرار دهند.
(مسأله 2982): در عصر حاضر با وسعت شهرها و کثرت وسائل نقلیه و افراد غیر متعهد و لاابالى، تبعید مؤثر نخواهد بود، بناء بر این عمل باخبار که دلالت دارد بر اینکه نفى بمعنى حبس است ارجح است.
هفتم ـ حدّ مرتد
▲ هفتم ـ حدّ مرتد
(مسأله 2983): مسلمان بالغ و عاقل که در حال غضب و عصبانیت شدید نباشد از اسلام خارج شود مرتد گفته مى شود و آن بر دو قسم است: مرتد فطرى و ملّى مرتد ملّى، آن است که از پدر و مادر کافر متولد شده باشد و بعد از بلوغ و عقل مسلمان شده باشد، دوباره از دین اسلام خارج شود و کفر را اختیار کند.
(مسأله 2984): مرتد ملّى مرد باشد یا زن اموالش بملکش باقى مى ماند و اگر مرد باشد و زوجه مسلمان داشته باشد در صورتى که زوجه اش غیر مدخوله و یا بسنّ یأس رسیده باشد نکاحشان باطل مى شود.
(مسأله 2985): اگر مرتد ملّى با همسرش نزدیکى کرده باشد و یائسه نباشد باید عدّه نگهدارد پس اگر مرتد پیش از انقضاء عده همسر توبه کند، همسرش باو بر مى گردد و نیاز بعقد جدید ندارد.
(مسأله 2986): اگر مرتد ملى توبه نکرده و عدّه همسرش منقضى شد حکم بجدائى همسرش از هنگام ارتداد مى شود.
(مسأله 2987): بنا بر احتیاط از مرتد ملى تا سه روز تقاضا مى شود که توبه کند. اگر توبه نکرد بعد از سه روز حاکم شرع حکم به اعدامش مى نماید.
(مسأله 2988): اگر مرتد ملّى زن باشد او را باید حبس کنند و در زندان به او سختگیرى نموده در وقت نمازها او را بزنند تا توبه کند اگر توبه کرد آزاد مى شود و اگر توبه نکرد در زندان مى ماند تا بمیرد.
(مسأله 2989): مرتد فطرى آن است که در حین ولادتش پدر و مادر هر دو یا یکى از آنها مسلمان باشد و بعد از گرایش به اسلام به کفر برگردد.
(مسأله 2990): اگر مرتد فطرى مرد باشد بمجرد کافر شدن، همسرش از او جدا مى شود و باید عده وفات که چهار ماه و ده روز است نگهدارد و بعد از آن شوهر کردنش مانع ندارد.
(مسأله 2991): مرتد فطرى اگر مرد باشد اموالش بعد از اداء دیونش همه انتقال به ورثه پیدا مى کند، و بعد از اداء دیون بین ورثه تقسیم مى شود، و حاکم شرع حکم به اعدامش مى کند.
(مسأله 2992): اگر مرتد فطرى مرد باشد و توبه کند و به اسلام برگردد، توبه اش قبول نمى شود به این معنا که اعدامش ساقط نمى شود و زوجه به او بر نمى گردد واموالش از ورثه به او بازگشت نمى کند، ولى چون خداوند توبه پذیر است معصیت ارتداد را بواسطه توبه مى بخشد و اگر اعدام نشود بنا بر اقوى مى تواند زوجه مسلمان اختیار کند و اگر اموالى بدست بیاورد مالک مى شود.
(مسأله 2993): اگر مرتد فطرى زن باشد اعدام نمى شود و اموالش به ملکش باقى مى ماند و اگر یائسه نباشد و شوهر با او نزدیکى کرده باشد عدّه نگه مى دارد و اگر در بین عده توبه کند زوجیتش باقى مى ماند و تمام احکام آن مثل احکام زن مرتد ملّى است.
(مسأله 2994): اگر کسى ادعاء نبوت و پیغمبرى کند، و یا به پیغمبر اکرم ((صلى الله علیه وآله)) و یا یکى از ائمه معصومین ((علیهم السلام)) و یا حضرت زهرا ((علیها السلام)) دشنام دهد بر هر کس که بشنود و بتواند، واجب است او را بکشد مگر اینکه بر جان یا مال یا ناموس خود یا مسلمان دیگر بترسد.
احکام تعزیرات
▲ احکام تعزیرات
(مسأله 2995): اگر مسلمانى که به حد تکلیف رسیده یکى از محرماتى را مرتکب شود که درباره آن حدّى از طرف شارع مقدس تعیین نشده است و یا یکى از واجبات را ترک کند حاکم شرع بمقدارى که صلاح مى داند دستور مى دهد تا او را تأدیب کنند و مقدار تأدیب باید بمقدار حد نرسد و البته کمتر از چهل تازیانه باشد.
(مسأله 2996): اگر بچه یکى از گناهان کبیره را انجام دهد ولىّ شرعى او که پدر و جد است مى تواند او را تأدیب کند ولى باید متوجه باشد که موجب دیه نشود، و اگر ولىّ طفل او را به مدرسه بفرستد و براى معلّمش اجازه تأدیب بدهد معلم هم مى تواند تأدیب کند ولى باید موجب دیه نشود.
(مسأله 2997): حاکم شرع بنا بر اظهر مى تواند در مقام حکم به علم خود عمل کند ولى در حدود، که به اندک شبهه اقامه نمى شود حتى الامکان باید احتیاط مراعات شود، و در حد قذف و سرقت اقامه حد بعد از تقاضاى مقذوف و صاحب مال مى شود، و بدون تقاضاى آنها نمى شود اقامه حد نمود.
احکام قصاص
▲ احکام قصاص
(مسأله 2998): اگر مکلّف در حال اختیار به ناحق عمداً مسلمان بالغ عاقل را بکشد ورثه مقتول حق دارند بعنوان قصاص قاتل، را بکشند و احوط اذن گرفتن از حاکم شرع است.
(مسأله 2999): اگر شخص مکلّف مکلّف دیگر را امر کند که فلان مسلمان را بناحق بکشد باید از آمر هر کسى که باشد اطاعت نکند و قتل را انجام ندهد اگر چه خوف آن باشد که ظالم خودش را بکشد. ولى اگر امر ظالم را امتثال کند و مسلمان را بقتل برساند ورثه مقتول مى توانند قاتل را
قصاص کنند و امّا آمر را در زندان نگهدارند تا بمیرد.
(مسأله 3000): اگر ظالمى شخصى مسلمانى را نگهدارد و ظالمى دیگرى او را بقتل برساند، قاتل بحکم شرع قصاص مى شود و نگهدارنده به زندان انداخته مى شود تا بمیرد.
(مسأله 3001): اگر پدر پسرش را ظلماً به قتل برساند قصاص نمى شود باید دیه براى ورثه فرزند بپردازد. ولى خود قاتل میراث نمى برد و اگر فرزند پدرش را بکشد قصاص مى شود. و همچنین است اگر مادرش را بکشد و اگر مادر فرزند را بکشد مشهور جواز قصاص مادر است ولى احتیاط
در این است که ورثه مقتول از مادر دیه، بگیرند و او را قصاص نکنند.
(مسأله 3002): اگر چند نفر، مسلمانى را ظلماً بکشند بقسم که همه در ضربه زدن به او شریک باشند، ورثه مقتول مى توانند همه را قصاص کنند. ولى مقدار دیه زائد هر یک را به ورثه شان بپردازند: مثلاً اگر سه نفر یک مسلمان را بکشند و ورثه مقتول بخواهند همه را قصاص کنند باید دو ثلث دیه هر کدام را به ورثه شان بپردازند. و اگر قاتل سه نفر باشند، و یا اولیاء بخواهند یکى را قصاص کنند از آن دو قاتل دیگر از هر کدام ثلث دیه را مى گیرند و آن دو ثلث را به ورثه شخصى که قصاص شده بدهند، و در همچنین موارد بهتر است قصاص نکنند و دیه بگیرند.
(مسأله 3003): اگر مردى زنى را بکشد ورثه مقتول مى توانند قاتل را قصاص کنند، ولى باید نصف دیه مرد را به ورثه آن مرد بدهند، چون دیه زن نصف دیه مرد است.
(مسأله 3004): اگر زنى مردى را بکشد ورثه مرد مى توانند آن زن را قصاص کنند ولى بعد از قصاص نمى توانند نصف دیه مرد را از ورثه زن مطالبه کنند از جهت اینکه غیر قصاص کردن قاتل، حقّ دیگرى بر او ندارند.
(مسأله 3005): اگر بچه نابالغ یا دیوانه، کسى را به قتل برساند قصاص نمى شوند، ولى دیه مقتول را از خویشان پدرى قاتل باید بگیرند و به ورثه مقتول بدهند.
(مسأله 3006): اگر بالغ عاقل، دیوانه را بکشد، قصاص نمى شود، باید دیه مقتول را بدهد، بلکه اگر بالغ عاقل، طفل نابالغ را به قتل برساند قصاص کردن اشکال دارد، باید دیه بگیرند، و در قصاص کردن قاتل جنین که روح در او دمیده شده باشد اشکال قویتر است، و همچنین است اگر قاتل کور باشد، و مقتضاى احتیاط در این موارد دیه گرفتن است.
(مسأله 3007): فرق بین اقسام قتل نیست با گلوله تفنگ بکُشد، یا شکمش را پاره کند، یا سرش را ببرد یا از جاى بلند او را پرت کند یا به دریا
غرق کند یا به چاه بیندازد، حتى اگر از دادن آب و نان منع کند تا اینکه بمیرد، قتل صدق مى کند و قاتل قصاص مى شود.
اقسام قتل
▲ اقسام قتل
(مسأله 3008): قتل بر سه قسم است. (اول) قتل عمد، و آن قتلى است که از روى علم و عمد صادر شود، مثل اینکه کسى را با گلوله به سینه اش یا به سرش بزند و یا سرش را جدا کند و یا شکمش را پاره کند و امثال اینها، و ملحق مى شود به آن زدن انسان را با آلت کشنده اگر چه قصد کشتن را نداشته باشد مثلاً با سنگ بزرگ بر سرش بزند، یا شکمش را پاره کند، یا با تفنگ به سینه اش بزند و قصد کشتن را هم نداشته باشد، قتل عمدى گفته مى شود.
(مسأله 3009): حکم قتل عمدى در درجه اول قصاص است ولى ورثه مقتول مى توانند قاتل را عفو کنند یا دیه بگیرند بهر مقدار که توافق بین ورثه و قاتل شود.
(دوم) قتل شبیه عمد است و آن در صورتى است که قاتل قصد کشتن را نداشته باشد و به آلت که کشنده نیست بزند، ولى منجر به قتل شود، مثل اینکه با سیلى یا تازیانه به قصد تأدیب، یا تشفّى بزند و منجر به مرگ شود.
(مسأله 3010): در قتل شبیه عمد ورثه مقتول حق قصاص را ندارند و مخیرند بین عفو، یا گرفتن دیه.
(سوم) قتل خطایى و آن در صورتى است که قاتل قصد کشتن را نداشته و حتى قصد انجام دادن کارى را نسبت به مقتول نیز نداشته باشد مثل اینکه قصد شکار آهو داشته باشد، و آن را هدف قرار دهد، ولى خطأً گلوله به انسان اصابت کند و او را بکشد.
(مسأله 3011): در قتل خطاء محض، ورثه مقتول حق قصاص قاتل را ندارند، بلکه حق دیه گرفتن از او را نیز ندارند، و دیه این قتل بر عاقله یعنى خویشاوندان پدرى قاتل است مثل پدر، برادر، عمو، فرزندان عمو، و فرزندان برادر، و جدّ پدرى، و امثال اینها، و این در صورتى است که قتل خطاء به بیّنه شرعیه ثابت شود.
(مسأله 3012): اگر قتل خطائى به اقرار قاتل ثابت شود دیه بر عاقله نیست بلکه بر خود قاتل مى باشد.
(مسأله 3013): دیه قتل خطائى را، بر عاقله، حاکم شرع طبق مراتب ارث تقسیم مى کند. و اگر قاتل عاقله نداشته باشد، یا قدرت بر اداء دیه نداشته باشند یا دیوانه باشند و یا کافرباشند خود قاتل باید دیه را بپردازد، و اگر قدرت نداشته باشد، دیه از بیت المال مسلمین، ادا مى شود.
(مسأله 3014): در جراحتهاى خطأى اگر دیه آن نصف یا ثلث یا ربع یا خمس یا عشر یا نصف عشر باشد، باید عاقله بپردازد، و اگر کمتر باشد بنا بر اظهر، خود جارح بپردازد.
(مسأله 3015): در قتل عمد، و شبیه عمد، اگر قاتل فرار کند، دیه بدستور حاکم شرع از مال او گرفته مى شود، و اگر مال نداشته باشد از اقرب فالاقرب او طبق طبقات ارث گرفته مى شود، و اگر اقارب او تمکن مالى نداشته باشند از بیت المال مسلمین اداء مى شود، چون خون مسلمان ضایع نمى شود.
احکام دیه
▲ احکام دیه
(مسأله 3016): اگر کسى که بالغ و عاقل است عمداً و بناحق مسلمانى را بکشد، در صورتى که مقتول، مرد یا پسر باشد ولىّ کشته مى تواند قاتل را عفو کند، یا بکشد. ولى اگر مقتول کافر باشد قاتل او را که
مسلمان است نمى توان کُشت. و اگر مقتول مسلمان، زن یا دختر باشد اگر چه مى شود قاتل مسلمان او را کُشت ولى اگر قاتل مرد باشد باید نصف دیه او را به ولىّ او بدهند، و اگر قاتل دیوانه یا نابالغ باشد مطلقاً دیه باید بدهند، و دیه آن بر عاقله است که معناى آن در مسأله (3011) گذشت و نیز ولىّ مى تواند به مقدارى که طرفین راضى شوند از قاتل دیه بگیرد.
و در صورتى که رضایت آنها به دیه اى باشد که در شرع معین شده است، چون تقدیرات شرعى در دیه مختلف است، اختیار تعیین آن با قاتل است، و مى تواند هر کدام که براى او آسانتر است، اختیار نماید. بنا بر این مى تواند قیمت نقره را که از سایر اقسام دیه کمتر است، بدهد، و آن به مقدار (525) مثقال نقره سکه دار مى شود.
(مسأله 3017): دیه اى که قاتل باید بدهد در صورتى که مقتول مرد و مسلمان و آزاد باشد یکى از شش چیز است:
"اول" در قتل عمدى صد شتر که داخل سال ششم شده باشند. و در قتل خطائى محض و شبه عمد سن شترها کمتر از این است.
"دوم" دو صد گاو.
"سوم" هزار گوسفند.
"چهارم" دو صد حله و هر حله دو پارچه است و اولى اینست که از پارچه اى یمن باشد.
"پنجم" هزار مثقال شرعى طلا که هر مثقال 18 نخود است.
"ششم" ده هزار درهم که هر درهمى 6/12 نخود نقره سکه دار است.
و اگر مقتول، زن و مسلمان و آزاد باشد، دیه او در هر یک از این شش چیز نصف دیه مرد است و اگر مقتول کافر ذمّى باشد در صورتى که مرد باشد دیه او هشتصد درهم، و در صورتى که زن باشد دیه او چهارصد درهم است و اگر کافر غیر ذمّى باشد دیه ندارد و دیه مقتولى که غلام یا کنیز باشد قیمت او
است در صورتى که بیشتر از دیه آزاد نباشد. و در صورتى که قتل عمدى هم باشد، نمى شود قاتل آزاد را براى او کشت.
(مسأله 3018): دیه چند چیز، مثل دیه کشتن است که مقدار آن در مسأله پیش گفته شد.
"اول" آنکه دو چشم کسى را کور کند، یا چهار پلک چشم او را از بین ببرد، و اگر یک چشم او را کور کند، باید نصف دیه کشتن را بدهد.
"دوم" دو گوش کسى را ببرد، یا کارى کند که هر دو گوش او کر شود. و اگر یک گوش او را ببرد یا کر کند، باید نصف دیه کشتن را بدهد، و اگر نرمه گوش او را ببرد احوط اینست که با او صلح نماید.
"سوم" تمام یا نرمه بینى کسى را ببرد.
"چهارم" زبان کسى را از بیخ ببرد و اگر مقدارى از آن را ببرد باید به نسبت مخارج حروفى که به جهت قطع زبان از بین رفته است ملاحظه نماید و دیه تمام را نسبت به مخارج حروف تقسیم کنند، و نسبت آن مقدار را بدهد. و اولى این است که با مقدارى که در ملاحظه مساحت: یعنى نصف، یا ثلث یا ربع و مانند اینها واجب مى شود، ملاحظه نموده، هر کدام بیشتر است آنان را بدهد.
"پنجم" تمام دندانهاى کسى را از بین ببرد و در صورتى که بعضى از دندآنهارا از بین ببرد و صاحب دندان مرد باشد باید براى هر دندانى از دندانهاى جلوى که دوازده عدد است، پانصد درهم دیه بدهد، و براى هر یک از دندانها دیگر که هیجده عدد است، دو صد و پنجاه درهم بدهد و اگر زن باشد دیه آن تا به مقدارى که به ثلث دیه نرسد، با دیه مرد مساوى است، و در صورتى که به ثلث برسد دیه دندانهاى او نصف دیه دندانهاى مرد است.
"ششم" هر دو دست کسى را از بند جدا کند، و اگر یک دست را از بند جدا کند، باید نصف دیه کشتن مثل او را بدهد.
"هفتم" ده انگشت کسى را ببرد، و دیه انگشت ابهام ثلث دیه دست و دیه سایر انگشتها سدس است و دیه در زن اگر به ثلث برسد، نصف دیه مرد است.
"هشتم" هر دو پستان زنى را ببرد، و اگر یکى از آنها را ببرد، باید نصف دیه کشتن مثل او را بدهد.
"نهم" هر دو پاى کسى را تا مفصل یا همه ده انگشت پا را ببرد و دیه هر انگشت پا مثل دیه آن انگشت از دست است.
"دهم" تخم هاى مردى را از بین ببرند.
"یازدهم" طورى به کسى آسیب برساند، که عقل او از بین برود. و اگر پشت کسى را طورى بشکند که دیگر علاج نشود، باید تمام دیه را بدهد اگر چه احوط این است که رجوع به صلح شود.
(مسأله 3019): اگر اشتباهاً کسى را بکشد باید علاوه بر دیه که در مسأله (3017) گفته شد خود قاتل یک بنده آزاد کند، و اگر نتواند بنده آزاد کند، دو ماه پى در پى روزه بگیرد، و اگر این را هم نتواند، شصت فقیر را سیر کند، و اگر عمداً و بناحق بکشد، در صورت عفو یا گرفتن دیه باید دو ماه روزه بگیرد. و شصت فقیر را سیر کند، و یک بنده را آزاد نماید.
(مسأله 3020): کسى که سوار حیوان است، اگر کارى کند که آن حیوان به کسى آسیب برساند، ضامن است. و نیز اگر دیگرى کارى کند که حیوان به سوار خود، یا به کسى دیگر صدمه بزند، ضامن مى باشد.
(مسأله 3021): اگر انسان کارى کند که زن حامله سقط کند، و آن سقط آزاد و محکوم به اسلام باشد چنانچه چیزى که سقط شده نطفه باشد، دیه اش بیست مثقال شرعى طلاى سکه دار است، که هر مثقال آن 18 نخود مى باشد، و اگر علقه یعنى خون بسته باشد، چهل مثقال. و اگر مضغه یعنى پاره گوشت باشد، شصت مثقال و اگر استخوان شده باشد، هشتاد مثقال و اگر گوشت آورده ولى هنوز روح در او دمیده نشده، صد مثقال. و اگر روح در او دمیده شده، چنانچه پسر باشد دیه او هزار مثقال و اگر دختر باشد، دیه او پنجصد مثقال شرعى طلاى سکه دار است، و در جمیع این صور اگر عوض هر یک مثقال طلا، ده درهم نقره بدهد کافى است.
(مسأله 3022): اگر زن حامله کارى کند که بچه اش سقط شود، باید دیه آن را به تفصیلى که در مسأله پیش گفته شد، به وارث بچه بدهد. و به خود زن چیزى از آن نمى رسد.
(مسأله 3023): اگر کسى زن حامله را بکشد، باید دیه زن و بچه را بدهد.
(مسأله 3024): اگر پوست سر، یا صورت مردى را پاره کند، باید یک صدم دیه انسان را که در مسأله (3017) گفته شد به او بدهد و اگر به گوشت برسد و قدرى از آن را هم ببرد، باید دو صدم بدهد، و اگر خیلى از گوشت را پاره کند باید سه صدم بدهد، و اگر به پرده نازک استخوان برسد، چهار صدم، و اگر استخوان نمایان شود پنج صدم و اگر استخوان بشکند ده صدم و اگر بعضى از ریزه هاى استخوان از جاى خود بیرون آید، پانزده صدم و اگر به پرده مغز سر برسد باید سى و سه صدم بدهد.
(مسأله 3025): اگر به صورت کسى سیلى یا چیز دیگرى بزند به طورى که صورت او سرخ شود، باید یک مثقال و نیم شرعى طلاى سکّه دار که هر مثقال 18 نخود است بدهد و اگر کبود شود، سه مثقال و اگر سیاه شود، باید شش مثال شرعى طلاى سکه دار بدهد ولى اگر جاى دیگر بدن کسى را به واسطه زدن سرخ، یا کبود، یا سیاه کند، باید نصف آنچه را که گفته شد بدهد.
(مسأله 3026): اگر به حیوان حلال گوشت کسى زخم بزند، یا چیزى از بدن آن را ببرد، باید تفاوت قیمت سالم و معیوب آن را به صاحبش بدهد.
(مسأله 3027): اگر انسان سگ شکارى کسى را یا سگى که نگهبانى خانه را مى کند، یا سگ گله کسى را، یا سگى که پاسبانى زراعت را مى کند، بکشد، باید قیمت او را بدهد. و اگر قیمت سگ شکارى کمتر از چهل درهم باشد لازم است چهل درهم بدهد.
(مسأله 3028): اگر حیوان، زراعت یا مال کسى را از بین ببرد چنانچه صاحب حیوان در نگهدارى آن کوتاهى کرده باشد، باید مقدارى که ضرر زده به صاحب مال، یا زراعت بدهد.
(مسأله 3029): اگر فروشنده دوا اشتباهاً دوائى را به خریدار بدهد، و مریض آن را بخورد و ضررى به او برسد فروشنده ضامن است، و باید دیه بدهد و همچنین است، اگر اشتباهاً آمپولى را بدهد، و براى مریض ضرر برساند ضامن است.
(مسأله 3030): اگر کسى بچه اى را طورى بزند که دیه واجب شود دیه مال طفل است و اگر مرده، باید به ورثه او بدهد. و چنانچه مثلاً پدر بچه به قدرى او را بزند که بمیرد، دیه او را ورثه دیگرش مى برند و به خود پدر از دیه چیزى نمى رسد.
احکام سفته
▲ احکام سفته
مسأله 3031): مشهور فرموده اند در کلیه معاملات که بنحو معاوضه (داد و ستد) باشد لازم است هر یک از دو طرف معاوضه، مالیت (قیمت و ارزش) داشته باشد زیرا که اگر یکى از دو طرف مالیت نداشته باشد معامله سفهى و باطل خواهد بود (مثلاً) اگر کسى یک دانه جورا که مالیت ندارد به یکصد افغانى بفروشد معامله باطل است، ولى ظاهر این است که اگر در معامله غرض شخصى باشد معامله در نزد عقلاء سفهى نمى شود (مثلاً) شخصى طالب خط پدرش باشد و آن خط نزد کسى است و ارزش ندارد، چنانچه آن شخص خط پدر خود را به قیمتى بخرد این معامله سفهى نخواهد بود، علاوه بر اینکه دلیلى بر بطلان معامله سفهى نیست بلکه معامله سفیه باطل است.
(مسأله 3032): مالیت مال دو قسم است: یکى آنکه مال ذاتاً داراى منافع و خواصى است که مردم به جهت آن منفعت یا خاصیت به آن رغبت مى نمایند و بدین جهت قیمت و ارزش پیدا مى کند، مانند خوردنیها، آشامیدنیها، فرشها، ظرفها، اقسام جواهرات و مانند اینها، دیگرى آنکه ذاتاً ارزش و مزیت ندارد بلکه ارزش و قیمتش اعتبارى است، مثل تمبرهاى پست و غیره که دولت براى آنها قیمت معین کرده است از یک افغانى یا کمتر یا بیشتر و آنها را در پست خانه براى مراسلات و در گمرکات و دادسراها براى چسباندن به اظهارنامه ها و در محاضر رسمى براى اسناد معاملات و غیر اینها قبول مى نماید، و از این جهت ارزش و مالیت پیدا مى کند و هر وقت دولت بخواهد که آنها را از مالیت بیندازد روى آنها مهر باطله زده و از اعتبار ساقط مى نماید.
(مسأله 3033): اجناسى که مورد معامله و یا قرض واقع مى شوند دو قسم اند:
1ـ مکیل و موزون (پیمانه و کشیمنى).
2ـ غیر مکیل و موزون.
قسم اول: آن است که قیمت و ارزشش روى پیمانه یا کشش قرار گرفته مثل برنج، گندم، جو، طلا، نقره و مانند اینها.
قسم دوم: آنست که قیمتش فقط بشماره مانند تخم مرغ یا به ذراع است مانند پارچه و فرش، حال چنانچه در باب قرض هر جنس را به دیگرى قرض بدهیم بشرط زیاده ربا بوده و آن قرض حرام مى شود خواه مکیل و موزون باشد یا غیر آن، در باب معامله هم اگر مکیل و موزون را به هم جنس خود خرید فروش نمائیم با زیاده معامله باطل و حرام خواهد بود. و اما اگر غیر مکیل و موزون را به هم جنس خود به زیاده معامله کنیم ربا نخواهد بود.
و در نتیجه این مسئله به میان مى آید که هر گاه کسى صد عدد تخم مرغ را بدیگرى قرض دهد تا مدت دو ماه مثلاً به صد و ده عدد ربا مى شود ولى اگر صد عدد تخم مرغ را به صد و ده تا به مدت دو ماه بفروشد چنانچه فرق بین ثمن و مثمن باشد ربا نشده و معامله صحیح است، در صورتى که نتیجه یکى
است ولى عنوان فرق کرده اگر عنوان قرض باشد ربا است. و اگر خرید و فروش باشد ربا نیست و در این جا باید معلوم باشد که واقع قرض غیر از واقع فروش است به این معنى که قرض عبارت است از اینکه انسان مالى را به دیگرى بدهد به این قصد که آن مال در ذمه گیرنده باشد و فروش آنست که
مالى را در عوض مال دیگر به کسى بدهد. پس در فروش لازم است که مال فروخته شده، غیر از عوض او باشد و از اینجا معلوم مى شود که اگر مثل صد عدد، تخم مرغ را به صد و ده عدد در ذمه بفروشد بایستى بین آنها امتیاز باشد، مثل اینکه صد عدد تخم مرغ بزرگ را به صد و ده عدد متوسط بفروشد
زیرا که اگر امتیاز بین آنها به وجهى نباشد بیع محقق نشده بلکه در واقع قرض بوده و به صورت بیع است و همچنین است اگر سفته یا چک که مثلاً مشتمل بر صد هزار تومان باشد بعد از شش ماه و آن را بفروشد به هشتاد هزار تومان نقد نتیجه این است که هشتاد هزار تومان بمن بدهید من صد هزار تومان بعد از شش ماه مى دهم، چون بین مبیع و ثمن هیچ فرقى نیست مگر به زیاده و نقصان پس در قرض ربوى داخل است اگر چه به صورت بیع معامله
شده است. و از این جهت معامله حرام خواهد شد و از این بیان واضح مى شود اگر کسى هزار افغانى را به هزار و دوصد افغانى تا دو ماه مثلاً بفروشد ربا قرضى در آن مى آید و همچنین است پول پاکستانى به پاکستانى و یا پول کشورهاى دیگر و این معامله در صورت، فروش است و در واقع قرض.
(مسأله 3034): تمامى پولهاى کاغذى از قبیل دینارهاى عراقى یا لیره هاى انگلیسى یا دلارهاى آمریکائى یا ریالهاى ایرانى و امثال اینها مالیت دارند زیرا که از طرف هر یک از دولتها نسبت به پولهاى کاغذى خود قیمتى معین کرده اند، که در تمام مملکت قبول و رائج است بدین جهت مالیت پیدا نموده و هر موقعى بخواهند از اعتبار و مالیت ساقط مى نمایند. و معلوم است که این پولها مکیل و موزون نیستند و از این جهت معاوضه این پولها به هم جنس خود یا زیاده ربا نیست، (مثلاً) اگر ده هزار افغانى طلب را به کس دیگر به نُه هزار افغانى نقد معامله نمائیم ربا نمى شود چنانکه مرحوم آیت الله یزدى اعلى الله مقامه در ملحقات عروة در مسألة (56) تصریح نموده و مى فرماید: "اسکناس، معدود است و از جنس غیر نقدین (طلا و نقره) مى باشد و داراى قیمت معینه اى است و حکم نقدین بر او جارى نمى شود پس جائز است فروش بعضى از آنها را به بعض دیگر با زیاده، در صورتى که معامله نقد به نقد باشد یا دین ثابت در ذمه را به کمتر از آن به پول نقد بفروشد. و همچنین جارى نمى شود بر آن حکم صرف که وجوب قبض در مجلس است."
(مسأله 3035): سفته هاى ریالى که در بین مردم معامله مى شود خود سفته ها مالیت نداشته و مورد معامله نیست، و مورد معامله ریالهائى است که این سفته ها سند اثبات آنهاست، مثلاً زید یک خروار گندم را به دو هزار ریال فروخته و براى آن سفته دو ماهه مى گیرد، آن وقت این طلب را مى فروشد به یکصد ریال کمتر یعنى به یکهزار و نهصد ریال نقد، و سفته براى اثبات دوهزار ریال طلب است، و شاهد بر اینکه این سفته مالیت ندارد این است که شما یک خروار گندم را که مى فروشى به دوهزار ریال اگر مشترى آن وجه را به شما داد ذمه اش برى مى شود، ولى اگر سفته داد ذمه اش برىء نمى شود و به شما مقروض است. باز هم مشترى ذمه اش مشغول است. و باید وجه گندم را بپردازد. اما اگر دوهزار ریال وجه نقد به فروشنده داده بود و آن گم شود، یا بسوزد، از کیسه فروشنده رفته و به مشترى هیچ مربوط نیست.
(مسأله 3036): سفته اى که به بانک یا غیر بانک فروخته شود در صورتى که حقیقت داشته باشد و جائى خالى نباشد مثل کسى جنس را به دیگرى فروخته به معادل صد هزار افغانى طلب، سفته گرفته همان صد هزار افغانى طلب خود را به بانک و غیر بانک به عنوان معامله و تملیک واگذار کردن و در مقابل وجه گرفتن با نقیصه که به نسبت مدت طلب واگذارى از مقدار وجه کم مى نماید اشکال دخول ربا در معامله مى آید چنانچه گذشت.
(مسأله 3037): سفته هاى که حقیقت ندارد ومجامله اى است اگر بخواهد با بانک غیر اهلى معامله کند مبلغ کمترى را که بانک به او مى پردازد مى تواند براى خود به عنوان مجهول المالک با اجازه حاکم شرع
قبول نماید وقتى که در عوض بانک تمام مبلغ سفته را به خواست او یا معمولاً که برگشت به خواست اوست از دهنده سفته وصول کند او ضامن تمام آن مبلغ براى دهنده مى شود که به او بپردازد و موجب ربائى براى آن دو نخواهد صورت گرفت. و اگر بخواهد با بانک اهلى معامله نماید از براى فرار
از ربا طرقى است، دو طریق آن در مسأله (3040) ذکر مى شود.
(مسأله 3038): سفته هاى وعده اى که به بانکها اهلى یا غیر بانکها فروخته مى شود معمولاً در مقابل وجه نقد فروخته مى شود، ولى آن وجه نقد باید از جنس سفته نباشد، اگر سفته مشتمل بر تومان است، وجه نقد باید پول پاکستانى یا عراقى یا هندى باشد.
(مسأله 3039): سفته هاى را که مى فروشند دولت، قانونى وضع کرده که به موجب آن قانون اگر سفته دهند در سر رسید سفته وجه را نپردازد، بانکها یا خریدارهاى دیگر این اختیار را دارند که به هر کدام از فروشنده یا امضاء کنندگان سفته مراجعه نموده و وجه سفته را از او مطالبه و سفته را به او در مقابل معادل وجه سفته بدون کسر واگذار نمایند و فروشنده یا امضاء کننده گان هم ملزم اند که در صورت مطالبه بانک یا خریدار دیگر، وجه را بپردازند. و این الزام و التزام را همه یا اغلب آنهائى که سفته مى دهند و یا امضاء مى کنند مى دانند، و معاملات سفته و بناى عمل روى این شرط که او را شرط ضمنى گویند بوده. پس بنا بر این سفته هائى که روى این شرط عمل مى شود، نسبت به کسانى که این الزام را مى داند، شرط ضمنى و لازم المراعاة است و این شرط نظیر شرط ثبت معاملات غیر منقول است که
دولت هر معامله غیر منقولى را که به ثبت نرسد قابل اجراء نمى داند و همه مردم در خرید و فروش به ثبت دادن ملزم مى باشند چنانکه هیچ کس از ثبت دادن امتناع نباید بنماید، چون بناى عمل به آن شرط است. و چنانکه گذشت این گونه شرطها را که عمل روى او انجام مى شود، شرط ضمنى گویند.
(مسأله 3040): مرسوم در بانکها این است که یک امضاء را نمى خرند ولى اشخاصى هستند که یک امضاء را هم معامله مى کنند و چون عموماً این اشخاص وجه مى دهند و سفته مى گیرند و غالباً بعنوان قرض است و در قرض، زیاده ربا است لهذا معاملات مزبور حرام و زیاده ربا است، ولى اگر خواسته باشند معامله شان صحیح باشد و زیاده اى که مى گیرند ربا نباشد چند راه دارد، و دو راهش که آسانتر از بقیه است ذکر مى شود.
1ـ آنکه وجه را که مى دهد به عنوان معامله، منتقل نماید نه بعنوان قرض و استقراض (مثلاً) صد هزار ریال نقد را بفروشد به پانصد دینار عراقى و عده اى، به مدّت معین.
2ـ آنکه یک جعبه کبریت یا یک طاقه دستمال یا چیز دیگرى را بفروشد به ده هزار ریال به شرط اینکه صد هزار ریال تا مدت ـ مثلاً ـ یک سال بدون منفعت قرض بدهد و یا اینکه کسى که قرض گرفته است و مدت
آن سرآمده و مى خواهد تمدید نماید طلبکار یک جعبه کبریت را به مقروض مى فروشد به هزار ریال به شرط اینکه طلب خود را تا مدت یک ماه بدون منفعت تمدید نماید و این چاره جوئى به این نحو براى تجدید و تمدید مدت به ملاحظه این است که جائز نیست ابتداء در مقابل تجدید یا تمدید مدت، طلبکار چیزى از بدهکار بگیرد. و توهّم اینکه این معامله صورى است، زیرا که هیچ کس یک جعبه کبریت را که قیمتش یک ریال است به هزار ریال نمى خرد، توهّم بى جائى است زیرا که احدى بدون جهت چنین معامله اى
نمى کند اما در صورتى که صد هزار ریال قرض دادن بدون منفعت تا یک سال ضمیمه شود همه مى خرند و در این موضوع چند روایت در کتاب وسائل الشیعه، ابواب احکام عقود، نقل فرموده اند و ما براى رفع شبهه یک روایت از آن را در اینجا نقل مى نمائیم.
شیخ طوسى قدس الله روحه به سند صحیح از محمد بن اسحاق بن عمار که موثق است روایت نموده مى گوید به حضرت موسى بن جعفر ((علیهما السلام)) عرض کردم "ویکون لى على الرجل دراهم، فیقول اخّر بها وانا أربحک فأبیعه جبة تقوم على بألف درهم بعشرة آلاف درهم ـ او قال: بعشرین الفاً و أُءَخِّرُهُ بالمال؟ قال لا بأس(1). "ترجمه": من چند درهم از شخصى طلبکارم و آن شخص خواهش مى کند او را مهلت دهم و به من منفعتى برساند من جبه اى را که قیمتش هزار درهم است به او به ده هزار درهم ـ یا بیست هزار درهم مى فروشم و طلب خود را تأخیر مى اندازم؟ حضرت فرمودند عیبى ندارد.
1ـ وسائل الشیعه جلد 12 ب 9 از ابواب احکام العقود ح
مسائل بانکى
▲ مسائل بانکى
(مسأله 3041): اگر مسلمان در بانکهاى غیر دولتهاى اسلامى سپرده داشته باشد، بانک سود بر آن در نظر بگیرد اشکال ندارد و حلال است و نیاز به اجازه حاکم شرع هم نیست و فرق نیست بین اینکه شرط سود را در اول کرده باشد یا نه.
(مسأله 3042): یکى از کارهاى بانک خرید و فروش ارزهاى خارجى است و هیچ اشکالى در آن نیست چه اینکه غرض بدست آوردن سود باشد یا رفع احتیاجات مردم و فرق نمى کند اینکه معامله مدت دار باشد یا بدون مدت چون معامله بین ارز داخلى و خارجى مى باشد و ربا در آن داخل نمى شود.
(مسأله 3043): بعضى اوقات بانک واسطه مى شود بین بایع و مشترى در وارد کردن مال از کشورهاى خارجى و یا صادر کردن مال به آن کشورها و عملهاى بانکى را به نفع مشترى و یا بایع و یا به نفع هر دو انجام مى دهد و کار مزد 10% و یا 20% کل بهاى مورد سفارش را از سفارش کننده مى گیرد و این کار مزد حلال است و اشکالى ندارد.
(مسأله 3044): پولى را که انسان در بانک بنحو سپرده ثابت یا غیر ثابت مى گذارد اگر شرط سود و فائده را با بانک بنماید ربا و حرام است ولى ممکن است صاحب پول به چند نحو استفاده حلال بدست آورد:
1ـ مالک پول، مسئول بانک را وکیل بگیرد در معامله با آن پول و در صورتى که بانک معامله کند و استفاده ببرد مالک را در آن شریک بانک مى داند و بعنوان مصالحه مبلغى را به صاحب پول مى دهد و این فائده حلال است.
2ـ مالک پول را در بانک مى گذارد و هیچ گونه شرط نمى کند ولى بانک پولهاى را که از مالکین، بحساب سپرده قبض مى کند راکد نمى گذارد و با آنها معامله مى کند و استفاده مى برد و مبلغى را براى مالکین از منافع که بدست آورده مى دهد و آن هم حلال است.
3ـ مالک پول را در بانک بعنوان قرض الحسنه مى گذارد ولى متاعى را که قیمت آن مثلاً ده هزار است به بیست هزار مى فروشد به بانک و در این معامله بانک به مالک پول، که قرض دهنده است ده هزار منفعت حلال داده است و هیچ اشکالى ندارد.
4ـ اینکه بانک براى قرض دهنده متاعى را که بیست هزار ارزش دارد به مبلغ ده هزار مى فروشد و در اینجا قرض دهنده ده هزار منفعت حلال بدست آورده است.
(مسأله 3045): پولى را که انسان از بانک وام مى گیرد اگر شرط سود دادن به بانک بنماید ربا و حرام است. ولى راه هاى است که انسان مى تواند به بانک منفعت برساند که ربا نباشد و حلال است.
1ـ شخص وام گیرنده صد هزار تومان از بانک مى گیرد و مى خواهد منزل بخرد، مثلاً قیمت منزل دو صد هزار تومان است نصف منزل را به قبض بانک مى دهد و منزل مشترک است بین مالک و بانک واجرت نصف منزل را به بانک ماهانه یا سالانه مى پردازد و هر وقت تمکن پیدا کند قیمت نصف منزل را به بانک مى دهد و تمام منزل را به قبض و ملک خویش در مى آورد.
2ـ متاعى را وام گیرنده به کمتر از قیمت واقعى آن به بانک مى فروشد و شرط مى کند که مثلاً صد هزار تا یک سال برایم قرض الحسنه بدهد و بانک قبول مى کند و در اینجا ربا نیست و بانک منفعت حلالى را
بدست آورده است.
3ـ عکس آن را انجام مى دهد و وام گیرنده متاعى را به قیمت مضاعف از بانک مى خرد و در ضمن آن شرط مى کند که مبلغ صد هزار بعنوان قرض الحسنه بانک برایش بدهد و این منفعت که عاید بانک مى شود ربا نیست و حلال است.
4ـ بانک مى تواند صد هزار تومان یا افغانى را مثلاً به هزار دلار تا
مدت یک سال بفروشد در اینجا بانک سود بدست آورده و ربا نیست.
(مسأله 3046): راه هاى حلّیت مذکور اختصاص به معاملات بانکى ندارد در غیر بانک نیز جائز است.
(مسأله 3047): پول گرفتن از بانکهاى دولتى که اموال مجهول المالک در آنها باشد، بدون اجازه حاکم شرع جائز نیست و اما اگر در بانک سپرده هاى ثابت یا در گردش و پول آب و برق و تلفن و گاز و امثال آنها باشد و انسان علم نداشته باشد که پولهاى مجهول المالک در آن است نیاز به اجازه حاکم شرع ندارد.
(مسأله 3048): سفته و چک اگر مجامله اى و صورى نباشد بلکه داراى حقیقت باشد به این معنى که سفته دهنده در واقع مدیون سفته گیرنده باشد تا مدتى مثلاً دو ماه یا شش ماه یا یک سال، مى تواند سفته یا چک را به مبلغى کمتر از آن نقداً به صاحب چک بفروشد و هیچ اشکالى ندارد. و اما اگر چک و سفته مجامله اى و صورى باشد به این معنى که امضاء کننده اى سفته و چک، بدهکار نیست و مى خواهد بدوست خود خدمتى کرده باشد برایش سفته یا چک را امضاء کرده مى دهد و سفته گیرنده اگر آن را به مبلغ کمتر بفروشد جایز نیست چون مأل آن گرفتن قرض است به مبلغ بیشتر و آن ربا است جزماً. توضیح این است که سفته را به مبلغ صد هزار تومان امضاء کرده بعد از شش ماه مثلاً و فرض این است که این مبلغ را امضاء کننده بدهکار نیست و سفته گیرنده مى رود از شخصى در مقابل آن هشتاد هزار تومان مثلاً مى گیرد و این مبلغ قرضى است که از آن شخص مى گیرد و بعد از شش ماه امضاء کننده سفته صد هزار به آن شخص مى پردازد، و سفته گیرنده مبلغ مذکور را به صاحب امضاء مى دهد، نتیجه این شد که او در مقابل هشتاد هزار تومان نقد، بعد از شش ماه صد هزار مى دهد، و این رباى قطعى است ولى اگر طرف معامله بانکى باشد که اموال مجهول المالک در آن باشد مى شود با اجازه حاکم شرع آن را تصحیح کرد چنانچه در مسأله (3037) گذشت.
(مسأله 3049): اگر شخصى مدیون است وقت آن رسیده و پول ندارد و اگر دین مبلغ صد هزار باشد به دائن بگوید شش ماه مهلت بده بیست هزار برایت نفع در نظر گرفته: یکصد و بیست هزار مى دهم این حرام است و رباى قطعى است ولى دائن مثلاً فرشى داشته که ده هزار ارزش دارد مدیون بگوید این فرش را به سى هزار مى خرم بشرطى که دین را تا شش ماه مهلت بدهى، و دائن قبول کند این معامله صحیح است و دائن در مقابل مهلت شش ماه بیست هزار استفاده کرده و حلال است.
(مسأله 3050): در فرض مذکور اگر مدیون متاعى دارد داراى ارزش سى هزار به دائن بگوید این متاع را به شما به ده هزار مى فروشم بشرط که دین را شش ماه مهلت بدهى و دائن قبول کند صحیح است و ربا نیست.
(مسأله 3051): اگر انسان پول در بانک دارد مى خواهد حواله بگیرد به یکى از شعبه هاى بانک، در شهرستان دیگر و بانک پولى بعنوان کار مزد مى گیرد و حواله درست مى کند آن کار مزد حلال است، و همچنین است اگر حواله به بانک خارجى درست کند گرفتن کارمزد حلال است.
(مسأله 3052): بانکها سالانه جهت تشویق مردم براى باز کردن شماره حساب و سپردن پولهاى خود به بانکها قرعه کشى مى کند هر یک از صاحبان حساب که اسمش به قرعه برآمد، مبلغى را برایش بعنوان جایزه مى دهد و این قرعه اندازى را هنگام باز کردن حساب و سپردن پول اگر شرط نکرده باشد حلال است. و اگر مال مجهول المالک در آن بانک باشد باید باذن حاکم شرع اخذ شود و اما اگر هنگام باز کردن حساب شرط قرعه اندازى را بنماید جائز نیست و قرعه کشى از جهت وفاء به آن شرط مشروعیت ندارد.
قراردادهاى بیمه اى
▲ قراردادهاى بیمه اى
بیمه یک نوع قراردادى است بین بیمه گر (دولت یا شرکت) و بین بیمه کننده (شخص یا اشخاص) که بیمه کننده با پرداخت مبلغى بطور ماهیانه یا سالیانه بنام اقساط بیمه، و بیمه گر، طبق قرارداد خسارت هر نوع ضرر و زیانى که بر بیمه کننده وارد شود و در قرارداد ذکر شده باشد، از بیمه گر دریافت مى کند.
(مسأله 3053): بیمه انواع و اقسام متعددى دارد: بیمه حیات و سلامت، بیمه اموال چه اموالى که از خارج خریدارى شده باشد و یا موجود در انبارهاى کالاى شخصى و یا عمومى و یا اثاث البیت، بیمه خطر آتش سوزى و غرق در آب، و نقص حاصل در کالا و حصول عیب و خرابى در آن، و بیمه کشتیهاى تجارتى و آنچه از این قبیل است، و بیمه اقسام دیگرى نیز دارد و چون حکم آنها یکى است لزومى ندارد که تمام آنها ذکر شود.
(مسأله 3054): قرارداد بیمه چند رکن و پایه دارد:
1ـ ایجاب از بیمه کننده یعنى انشاء عقد بیمه بر طبق بیمه نامه بوسیله بیمه کننده.
2ـ قبول بیمه گر یعنى آنچه بیمه کننده انشاء کرد، او قبول کند.
3ـ معلوم کردن آنچه بیمه مى شود: حیات و سلامتى بدن، اموال، ماشین، و یا چیزهاى دیگر.
4ـ تعیین بیمه ماهیانه و یا سالیانه...
(مسأله 3055): لازم است در قرارداد بیمه تعیین آنچه که بیمه مى شود و تعیین خطرهاى احتمالى که آن چیز بخاطر آن خطرات بیمه مى شود و همین طور لازم است اقساط بیمه و ابتداء و انتهاء و مدت بیمه
تعیین گردد.
(مسأله 3056): مى توان قرارداد بیمه را با تمام اقسام آن از باب عقد هبه معوضه تصحیح کرد به این معنى که بیمه کننده مبلغى را بطور ماهیانه یا سالیانه یا یکجا به بیمه گر هبه مى کند و در ضمن عقد هبه به بیمه گر شرط مى کند که در صورت پیش آمد و رخ داد هر نوع خسارتى که در بیمه نامه ذکر شده، باید بیمه گر آن را جبران کند و بر بیمه گر نیز واجب است به این شرط وفا کند و خسارت بیمه کننده را جبران کند، بنا بر این عقد بیمه به تمام اقسام آن یک نوع هبه معوضه، جایز و صحیح است.
(مسأله 3057): چنانچه بیمه گر در صورت پیش آمد خسارتى بر بیمه کننده از جبران آن خوددارى کند و بشرط هبه عمل ننماید و خسارت نپردازد مرتکب خلاف شرع شده است و بیمه کننده خیار تخلف شرط دارد و مى تواند قرارداد بیمه را فسخ کند و آنچه از اقساط بیمه پرداخت کرده است، مسترد داشته و پس بگیرد.
(مسأله 3058): در صورتى که بیمه کننده به پرداخت اقساط بیمه کمّاً و کیفاً اقدام نکند، واجب نیست بر بیمه گر که خسارات وارده را جبران کند و بیمه کننده حق ندارد آنچه از اقساط بیمه پرداخت کرده است، مسترد بدارد و پس بگیرد.
(مسأله 3059): براى صحت قرارداد بیمه مدت معینى اعتبار نشده است که باید یکساله باشد یا دو ساله و یا بیشتر بلکه تابع است بآنچه طرفین بیمه گر و بیمه کننده اتفاق کرده باشند.
(مسأله 3060): اگر چند نفرى جمع شوند و اتفاق کنند بر تأسیس شرکتى که سرمایه شرکت را بطور مشترک از مال خودشان بگذارند و هر یک از شرکاء و یا یکى از آنها در ضمن عقد شرکت، بر دیگران شرط کند که چنانچه پیش آمد ضرر و حادثه اى بر جان و یا مال و یا ماشین و یا چیز دیگر او وارد شود، با تعیین نوع حادثه، شرکت باید خسارت آن حادثه را از سود عاید خود جبران کند، در صورت وقوع حادثه واجب است شرکت باین شرط عمل و خسارت او را جبران کند.
(مسأله 3061): بعد از تحقق عقد بیمه و دادن بیمه کننده اقساط را اگر خسارت هنگفت و زیاد، به مال بیمه شده وارد شود، بیمه گر حق ندارد بگوید، من نمى دهم یا توان و قدرت ندارم.
مسائل متفرقه
▲ مسائل متفرقه
(مسأله 3062): اگر ریشه درخت همسایه در ملک انسان بیاید، مى تواند از آن جلوگیرى کند و چنانچه ضررى هم از ریشه درخت به او برسد، مى تواند از صاحب درخت بگیرد.
(مسأله 3063): جهیزیه اى که پدر به دختر مى دهد، اگر مثلاً به واسطه صلح یا بخشش ملک او کرده باشد، نمى تواند از او پس بگیرد و اگر ملک او نکرده باشد پس گرفتن آن اشکال ندارد.
(مسأله 3064): اگر کسى بمیرد، ورثه بالغ او مى توانند از سهم خودشان خرج عزادارى میّت نمایند ولى از سهم صغیر نمى شود چیزى برداشت.
(مسأله 3065): اگر انسان غیبت مسلمانى را کند، احتیاط مستحب آن است که اگر مفسده اى پیدا نشود، از آن مسلمان خواهش کند که او را حلال نماید و چنانچه ممکن نباشد، باید براى او از خدا طلب آمرزش کند، و اگر به واسطه غیبتى که کرده توهین از آن مسلمان شده، در صورتى که ممکن است باید آن توهین را برطرف نماید.
(مسأله 3066): انسان نمى تواند بدون اذن حاکم شرع از مال کسى که مى داند خمس نمى دهد، خمس را بردارد و به حاکم شرع برساند.
(مسأله 3067): آوازى که مخصوص مجالس لهو و بازیگرى است، غنا و حرام است، و اگر نوحه یا روضه یا قرآن را هم با غنا بخواند حرام است. ولى اگر آن را با صداى خوب بخوانند که غنا نباشد اشکال ندارد.
(مسأله 3068): کشتن حیوانى که اذیت مى رساند و مال کسى نیست اشکال ندارد.
(مسأله 3069): جایزه اى را که بانک به بعضى از کسانى که در صندوق پس انداز پول دارد مى دهد، چون براى تشویق مردم از خودش مى دهد حلال است.
(مسأله 3070): اگر چیزى را به صنعتگرى بدهند که درست کند و صاحب آن نیاید آن را ببرد، چنانچه صنعتگر جستجو کند و از پیدا کردن صاحب آن ناامید شود، باید آن را به نیت صاحبش به فقیر صدقه بدهد، و احوط این است که از حاکم شرع استجازه کند.
(مسأله 3071): سینه زدن در کوچه و بازار با اینکه زنها عبور مى کنند اشکال ندارد ولى بنا بر احتیاط سینه زن باید، پیراهن پوشیده باشد و نیز اگر جلو جمعیت عزادارى بیرق و مانند آن ببرند، مانعى ندارد. ولى باید آلات لهو استعمال نشود.
(مسأله 3072): گذاشتن دندان طلا و دندانى که روکش طلا دارد براى زن مانعى ندارد هر چند زینت حساب شود و احتیاط واجب در مرد اجتناب از زینت دادن دندان است بطلا، و در غیر از زینت اشکال ندارد.
(مسأله 3073): استمناء یعنى با خود یا دیگرى غیر زن و کنیزش کارى کند، که منى از او بیرون آید، حرام است.
(مسأله 3074): تراشیدن ریش و ماشین کردن آن اگر مثل تراشیدن باشد بنا بر احتیاط واجب در حال اختیار حرام است.
(مسأله 3075): احتیاط واجب آن است که ولىّ بچه پیش از آنکه بچه بالغ شود او را ختنه نماید و اگر او را ختنه نکند، بعد از بالغ شدن بر خود بچه واجب است. که خود را ختنه کند.
(مسأله 3076): اگر پدر و مادر فقیر باشند و نتوانند کاسبى کنند، فرزند آنان اگر بتواند، باید خرجى آنان را بدهد.
(مسأله 3077): اگر کسى فقیر باشد و نتواند کاسبى کند پدر او باید خرجى او را بدهد، و اگر پدر ندارد یا نمى تواند خرجى او را بدهد، چنانچه فرزندى هم نداشته باشد که بتواند خرجى او را بدهد، مشهور آن است که جدّ پدرى او باید خرجى او را بدهد. و اگر جدّ پدرى ندارد، یا نمى تواند خرجى او را بدهد، مادرش باید خرجى او را بدهد و اگر مادر هم ندارد، یا نمى تواند خرج او را بدهد. باید مادر پدر، و مادر مادر، و پدر مادر، با هم خرجى او را بدهند. و اگر بعضى از اینها نباشند یا نتوانند باید بعضى دیگر خرجى او را بدهند و قول مشهور موافق احتیاط است.
(مسأله 3078): دیوارى که مال دو نفر است، هیچ کدام آنان حق ندارند بدون اذن شریک دیگر، آن را بسازد و یا سر تیر یا پایه عمارت خود را روى آن دیوار بگذارد یا به دیوار میخ بکوبد ولى کارهاى که معلوم است شریک راضى است مانند تکیه دادن به دیوار و لباس انداختن روى آن اشکال ندارد، اما اگر شریک او بگوید به این کارها هم راضى نیستم، انجام اینها جایز نیست.
(مسأله 3079): نقاشى تمام بدن حیوان، یا انسان، هر چند مجسمه نباشد حرام است، ولى عکاسى فتوگرافى اشکال ندارد.
(مسأله 3080): نماز جمعه در عصر غیبت حضرت صاحب الامر (عجل الله فرجه الشریف) واجب تخییرى است، و اگر کسى نماز جمعه را جامع الشرائط اقامه کند از نماز ظهر کفایت مى کند اگر چه خواندن نماز ظهر بعد از آن موافق با احتیاط استحبابى است.
(مسأله 3081): در شبهاى که نور مهتاب قوى است (از 12 تا 20) یا 13 تا بیست و یا 14 تا بیست به حسب اختلاف فصول احتیاط واجب آن است، که نماز صبح را به مجرد که اذان صبح گفته مى شود نخوانند، و صبر کنند تا سفیده صبح از مشرق نمایان شود، و آن وقت بخوانند، ولى احتیاط واجب، در ماه مبارک رمضان این است که بمجرد اذان صبح امساک کنند اگر چه سفیده صبح از جهت نور مهتاب نمایان نیست.
(مسأله 3082): وضو مستحب نفسى است و هر وقت که بقصد قربت وضو بگیرد و آن وضو باقى باشد بعد از داخل شدن وقت نماز، مى تواند با آن وضو نماز بخواند، و اگر فاصله زیاد باشد تجدید وضو بعد از دخول وقت نماز مستحب است.
(مسأله 3083): معیار در بالغ شدن دختر و پسر ماه قمرى است، و از هنگام ولادت دختر نه سال قمرى، و از هنگام ولادت پسر پانزده سال قمرى که بگذرد، روزه و نماز بر هر دو واجب مى شود. و اگر کسى سنّ فرزندان خود را به سال شمسى حساب کرده و روزه و نماز را بر اساس آن انجام داده باشند باید سال شمسى را به قمرى حساب کنند هر مقدار نماز و روزه که فوت شده باشد، قضاء آن را انجام دهند ولى کفاره روزه واجب نیست.
(مسأله 3084): اشخاصى که جهت طلب علم و یا کسب و کار از وطن اصلى خویش مهاجرت مى نمایند و در حوزات علمیه یا غیر آن قصد اقامت طولانى مى نمایند پنج سال، ده سال، پانزده سال، بیست سال مثلاً آنجا مى مانند، آن محل اگر چه وطن محسوب نیست ولى حکم وطن را دارد پس اگر از مسافرت برگردند نماز را تمام نموده و روزه را بگیرند اگر چه قصد اقامت جدید نکنند.
(مسأله 3085): اشخاصى که مسکن و منزلشان در محلّى است مثل قم و محلّ کارشان در جاى دیگر است مثل تهران و در آنجا به طبابت یا تعلیم یا تعلّم یا کارهاى دیگر اشتغال دارند، و هر روز مسافرت مى کنند حکمشان در نماز و روزه حکم کسى است که شغلش سفر مى باشد پس باید نماز را تمام و روزه را بگیرند بنا بر این فرق نیست بین کسى که شغل و کارش سفر کردن است مثل راننده ماشین و هواپیما و کشتیبان و چاروادار یعنى کسانى که اسب و اولاغ و یابو و امثال آن را به کرایه مى دهند. و بین کسى که شغلش در سفر است مثل طبیب و معلّم و متعلّم و چوبدار یعنى چوپان.
(مسأله 3086): اگر پدر یا مادر به فرزند امر کند که مثلاً نماز را بجماعت بخوان، یا امر کند که روزه مستحبى را افطار نماید یا از مسافرت نهى کند در صورتى که مخالفت فرزند موجب اذیت پدر یا مادر شود مخالفتشان حرام است.
(مسأله 3087): اگر پدر با فرزندان یکجا به کسب و کار اشتغال داشته باشند خوب است در اول سهمیه هر کدام بحساب نصف، ثلث، ربع مثلاً معین باشد، تا هنگام قسمت منافع مبتلى بنزاع و تشاجر نشوند و همچنین اگر چند برادر بنحو شرکت کار کنند، و اگر در اول سهمیه ها را معین نکنند در اغلب موارد تشخیص سهمیه مشکل، و احتیاج به مصالحه مى باشد.
(مسأله 3088): شخصى که با هواپیما مسافرت مى کند، اگر مى داند که وقت نماز تا هنگام فرود آمدن هواپیما باقى مى ماند باید صبر کند و بعد از پیاده شدن نماز بخواند، و اگر وقت نماز تنگ است باید در هواپیما نماز بخواند، و اگر یقین یا گمان بجهت قبله دارد نماز را به همان جهت بخواند، وگرنه اگر مى تواند به چهار سمت نماز بخواند و اگر نمى تواند به هر سمتى بخواند صحیح است.
(مسأله 3089): اگر شخصى روزه دار در ماه رمضان بعد از ظهر با هواپیما مسافرت کند، و بجائى برسد که ظهر نشده نمى تواند افطار کند زیرا او از محل خود بعد از ظهر مسافرت نموده، و بر چنین شخصى واجب است اینکه روزه بگیرد.
(مسأله 3090): اگر شخصى که شغلش مسافرت مى باشد، و روزه در سفر بر او واجب است، نیّت روزه بنماید و بعد از طلوع صبح ، با هواپیما سفر کند و در جاى برسد که شب است امساک نمودن در شب بر او واجب نیست و باید بعد از طلوع صبح امساک کند.
(مسأله 3091): اگر با هواپیماى که سرعتش مقدار حرکت زمین است مسافرت کند از شرق به غرب، و ابتداء سفرش اول طلوع آفتاب باشد معلوم است تا بیست و چهار ساعت همه، روز است بلکه همه مسافرتش هنگام طلوع آفتاب است، و اگر ماه رمضان باشد و شغل این شخص مسافرت باشد آیا روزه گرفتن بر او واجب است یا نه؟ ظاهر واجب نبودن روزه است بجهت اینکه دلیل وجوب روزه چنین فرضى را شامل نمى شود. و اما نمازهاى پنجگانه را در بیست و چهار ساعت بخواند و قضاء آن را نیز احتیاطاً انجام دهد، و قضاء روزه هم بر او واجب است، و در حال اختیار باید از چنین سفرى پرهیز کند.
(مسأله 3092): اگر هنگام معامله قرار بگذارند که اگر بایع پشیمان شود 20 درصد براى مشترى بدهد، و اگر مشترى پشیمان شود 20 درصد براى بایع بدهد ممکن است این قرار بصورت شرعى درآید به این معنى که مثلاً خانه را به یک میلیون بفروشد و قرار بگذارند اگر بایع بعد از انجام معامله پشیمان شود همان خانه را از مشترى یک میلیون و دویست هزار بخرد، و اگر مشترى پشیمان شود همان منزل را به هشتصد هزار تومان براى بایع بفروشد. این قرارداد هیچ اشکالى شرعى ندارد.
(مسأله 3093): اگر انسان زمینى را احیا کند، در سر سال باید آن زمین را قیمت کند هر مقدار ارزش دارد مخارج احیا را کسر نموده خمس بقیه آن را بدهد.
(مسأله 3094): اگر انسان مالى را از کسى مى خرد که خمس آن را نداده است، براى مشترى جائز است در تمام آن مال تصرف کند و اجازه گرفتن از حاکم شرع در مقدار خمس آن مال مبنى بر احتیاط است.
و همچنین است اگر کسى که خمس مال خود را نمى دهد مالى را به کسى هبه کند خمس آن مال به ذمّه هبه کننده است و براى موهوب له جائز است در تمام آن مال تصرف کند.
(مسأله 3095): اگر انسان از ارباح بین سال، خانه بخرد و در آن سکنى کند بلا اشکال خمس به آن تعلق نمى گیرد، ولى اگر آن منزل را بفروشد بجهت اینکه منزل بزرگتر بخرد باز هم به قیمت آن خمس تعلّق
نمى گیرد، بلکه اگر تا سر سال قیمتش بماند خمس ندارد. ولى اگر آن را به قیمت زائد بر خریدش بفروشد، آن زائد را تخمیس کند بعد از رسیدن سر سال.
(مسأله 3096): اگر انسان ماشین را بخرد، تا اینکه براى امرار معاش با آن کار کند، و در آخر سال مثلاً بیست هزار تومان فائده نمود، ولى قیمت ماشین به مقدار پنج هزار تومان از جهت استهلاک تنزل کند، باید مقدار تنزل قیمت ماشین را از ربح کسر کند، و خمس پانزده هزار را بدهد. و همچنین است بقیه آلات و اسباب که در اثر استهلاک قیمتش تنزل کند.
(مسأله 3097): اگر از ارباح مکاسب مبلغى را بعنوان سرقفلى پیش از سر سال بدهد، وقتى که سر سال رسید باید خمس آن را بدهد، ولى اگر سرقفلى ترقّى کند در هر سال لازم نیست ترقى را حساب کند بلکه وقتى که دکان را مى فروشد و سرقفلى زیاد مى گیرد، هر مقدار زائد شود بر مقدار که خمس آن را داده، خمس آن را بدهد.
(مسأله 3098): اگر انسان مقدار پولى از ارباح مکاسب بدست آورده که اگر مصرف کند مؤنه یکساله او مى باشد، و اگر آن را سرمایه قرار دهد از ارباح آن امرار معاش مى تواند، احتیاط در خمس دادن از آن ترک نشود. مگر اینکه تخمیس آن مستلزم حرج باشد.
(مسأله 3099): یکى از چیزهاى که اکثر مکلّفین از آن غفلت دارند، جهر در قرائت نمازهاى جهریّه است در بسیار از موارد دیده شده که قرائت در نماز مغرب و عشاء و صبح را تماماً یا مقدار آن را مخفى انجام مى دهند، حتى بعضى طلاّب علوم دینیه. و باید توجّه داشته باشند، که اگر یک کلمه آن را عمداً مخفى قرائت کند نمازش باطل است.
(مسأله 3100): اگر سر سال انسان برسد، مبلغ هزار تومان فائده کرده و مقدار هزار تومان مدیون است: اگر دینش جهت مؤنه سال بوده، و یا از جهت مؤنه نبوده، خمس هزار تومان فائده را بدهد، و اگر دینش از جهت مؤنه سنوات قبل بوده، و ادا نکرده باشد، از فائده این سال کسر نمى شود، بلى اگر همین هزار تومان فائده این سال را پیش از رسیدن سر سال به طلبکار بدهد خمس ندارد اگر چه دینش از سنوات قبل باشد.
(مسأله 3101): ماهى هایى را که طبخ شده و دسته بندى شده اند و از بلاد کفر مى آورند، اگر ثابت شود که زنده از آب بیرون کرده، ولى نداند از قسم حلال است یا حرام محکوم به حلیّت است. و اگر ثابت نشود که از آب زنده بیرون کرده اند حرام است.
(مسأله 3102): کفشهاى چرمى را که از خارج مى آورند، اگر احتمال بدهد حیوانش ذبح شرعى شده ولو از جهت این باشد که چرمهاى بلاد مسلمانان را در بلاد کفر بعنوان تجارت مى برند، محکوم به نجاست است و نماز با آن چرمها جائز نیست.
(مسأله 3103): ابتداء حساب مسافت در سفر براى صحرانشینها، خارج شدن از منزل است و براى اهل قریه، خارج شدن از قریه مى باشد، و براى اهل شهر خارج شدن از سور شهر است، اگر سور داشته باشد، و اگر سور نداشته باشد، خارج شدن از آخر خانه هاى شهر است.
(مسأله 3104): در شهرهاى بزرگ مثل تهران و بغداد و کراچى و قاهره و امثال آنها، آیا ابتداء مسافت از آخر خانه هاى شهر است یا از آخر محلّه؟ ظاهر این است که آخر خانه هاى شهر باشد، زیرا تا از شهر خارج نشود مسافر گفته نمى شود، بنا بر این اگر کسى مثلاً تهران وطن یا محلّ اقامه اش باشد نماز را تمام مى خواند و در ماه رمضان روزه مى گیرد، اگر چه روزها از محلّه خود خارج شود، و در نقاط دیگر شهر گردش کند.
اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَوَّلاً وَآخِراً وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ بَدْءً وَخِتاماً.
تمّ بالخیر فى 15 ج 2-1414 / برابر با 9/9/1372.